خواص دارویی و گیاهی
فارسی یا پارسی یکی از زبان های هندواروپایی در شاخهٔ زبان های ایرانی جنوب غربی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان به آن سخن می گویند. فارسی زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از دو زبان رسمی افغانستان (در کنار پشتو) است. زبان رسمی کشور هندوستان نیز تا پیش از ورود استعمار انگلیس، فارسی بود. فا، fa: نماد زبان فارسی. زبان فارسی را پارسی نیز می گویند. زبان فارسی در افغانستان به طور رسمی دری و در تاجیکستان تاجیکی خوانده شده است. در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان شناسان اروپایی در برلین، زبان های یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان های کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به شمار می آید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.
زبان انگلیسی یکی از زبان های هندواروپایی از شاخهٔ ژرمنی است. خود شاخهٔ ژرمنی به دو بخش شرقی و غربی تقسیم می شود و انگلیسی به ژرمنی غربی تعلق دارد. این زبان در انگلستان و جنوب شرقی اسکاتلند تکامل یافته است. از دیگر زبان های شاخه ژرمنی می توان به آلمانی، هلندی، دانمارکی، سوئدی و نروژی اشاره کرد. امروزه نزدیک به نیمی از مجموعه واژگان و دستور زبان انگلیسی از ریشهٔ ژرمنی است و نیم دیگر را وام واژه ها تشکیل می دهد. بیشتر این وام واژه ها از زبان های لاتین، فرانسوی، بخشی از یونانی و دیگر زبان ها وارد انگلیسی شده اند. زبان انگلیسی باستان شباهت بسیار زیادی به زبان آلمانی باستان داشته است چون انگلیسی زبان ها عمدتاً اقوام ژرمنی بودند که از آلمان وارد بریتانیا شدند و به نوعی زبان آلمانی را می توان مادر زبان انگلیسی دانست.
انگلیسی، زبان مادری نزدیک به ۳۷۵ میلیون نفر در دنیا است. پس از زبان چینی ماندارین و اسپانیایی، انگلیسی سومین زبان دنیا از نظر تعداد سخنوران است. اما اگر تعداد کسانی که زبان مادری آن ها انگلیسی است و کسانی که تنها به این زبان سخن می گویند را با هم بشماریم، آنگاه می توان گفت که انگلیسی پرکاربردترین زبان در سطح جهان است. البته اگر با مجموعهٔ زبان های چینی مقایسه شود ممکن است که در جایگاه دوم قرار گیرد.
دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل اطلاعاتی در مورد تعاریف، کاربردها، ریشه شناسی، تلفظ، ترجمه، و غیره باشد. واژه نامه کتابی است که معانی لغات یک زبان در آن توضیح داده شده باشد. واژه ها به صورت الفبایی مرتب شده اند و معمولاً املا و تلفظ و معنای هر کلمه یاد شده است. فرهنگ لغات در یک رشته خاص، معمولاً حاوی معانی هر واژه است. اگرچه تصور می شود که دیکشنری فقط با واژه ها سر و کار دارد ولی دامنه پوشش آن اغلب می تواند از این هم فراتر برود.
دیکشنری آنلاین (Online Dictionary) وب سایت و یا اپلیکیشنی است که به صورت اینترنتی خدماتی مربوط به دیکشنری ها و فرهنگنامه ها را ارائه می دهد. مانند سایت دیکشنری آبادیس. در دیکشنری آنلاین شما با وارد کردن هر واژه ای در بخش مشخص شده و زدن دکمه جستجو، به سرعت معنی و توضیحات مربوطه را می توانید مشاهده کنید.
واژه های فارسی به انگلیسی
تلفظ (Pronunciation) از مباحث ویژه دانش زبان شناسی است که در آن به روند و نحوه ادای هجاها و واج ها میان اهل زبان پرداخته می شود. یک واژه به گونه های متفاوتی تلفظ می گردد. چگونگی تلفظ یک واژه که از واج ها و هجا تشکیل شده ممکن است تحت تاثیر عواملی مانند سن و سال، طبقه اجتماعی، قومیت، سواد، جنسیت و مخاطب متفاوت باشد.
به وقت سال ۲۰۱۶میلادی در میان سیل کلماتی که هر روز از زبان های خارجی به زبان فارسی راه پیدا می کنند این بار به سراغ کلماتی رفتیم که از زبان فارسی به زبان های دیگر صادر شده اند.
مجله مهر:«نان داغ،شکلات داغ»آخرین عبارتی بود که فرهنگستان زبان و ادب فارسی آن را جایگزینی برای «نوتلا بار»در نظرگرفت که سر و صدای زیادی را هم به پا کرد و واکنش های زیادی را به دنبال خودش داشت. عده ای همیشه معتقدند در مقابل هجمه زیاد کلمات خارجی برای محافظت از زبان فارسی حتما باید به فکر کلمات معادل بود و از طرفی گروهی هم هستند که با معادلسازی این واژه ها آن هم به این شکل و شمایل مخالف اند. اما نکته مهم اینجاست که برخلاف تصور بیشتر ما این مبادلات بین زبانی همیشه یک جریان یک طرفه نیست و در کنار کلمات وارداتی از زبان های مختلف کلماتی هم که از زبان فارسی به زبان های دیگر صادر شده اند کم نیستند. در گزارش زیر به سراغ کلماتی در زبان انگلیسی رفتیم که ریشه ای فارسی دارند کلماتی که از اینجا به آن سوی مرزها رفته اند و برگشته اند و حالا خودمان هم باور نمی کنیم که خاستگاه شان روزی از همین زبان فارسی خودمان بوده است.
Sugar/شکر
خود واژه شکر در زبان فارسی از زبان سنسکریت ریشه گرفته بعدها از زبان فارسی به عربی با عنوان«سکر» و از عربی به اروپا و بعد به زبان انگلیسی راه پیدا کرده است.
Orange/نارنگ
واژه های فارسی به انگلیسی
این کلمه در زبان انگلیسی که معنی پرتقال و رنگ نارنجی می دهد قبل از اینکه به این زبان راه پیدا کند از کلمه نارنج در عربی و نارنگ یا همان نارنگی خودمان در فارسی گرفته شده است که ریشه آن در زبان سنسکریت است.
Candy/قند
تلفظ کلمه candyیا همان شکلات انگلیسی را اگر در نظر بگیرید آن هم با احتساب اینکه در زبان انگلیسی تلفظ حرف قاف کار چندان راحتی به نظر نمی آید از کَندی گفتن هم می شود به نزدیکی تلفظ آن با اصل کلمه «قندی»در فارسی که معنای چیزهای شیرین را می دهد پی برد.
Lemon/لیمو
این میوه از قرن ۱۵میلادی به انگلستان وارد شده اما قبل از آن،کلمه لیمو در زبان های دیگری مثل ایتالیایی، فرانسوی ،اسپانیایی هم ورود کرده، طبق اطلاعات موجود ریشه آن از زبان فارسی گرفته شده است و از آنجا به جاهای دیگر راه پیدا کرده است. برای همین از این به بعد وقتی کافی شاپ می رویم و می خواهیم به جای سفارش دادن شربت آبلیمو با لهجه غلیظ لیموناد سفارش دهیم زیاد هوای خارجی بودن برمان ندارد چون این واژه از بن یک واژه خودمانی است.
Sandal/صندل
خیلی هایمان وقتی می خواهیم از جایگزین صندل به جای واژه دمپایی استفاه کنیم تا بلکه با این جایگزینی شکل وشمایل و شخصیت بیشتری به پاپوشمان ببخشیم تصورمان این است که صندل یکی از همان واژه های فرنگی است که از کشورهای دور و بر به زبانمان ورود پیدا کرده است. خواستیم بگوییم در حین استفاده از این واژه اصلا خودتان را برای استفاده از یک واژه خارجی سرزنش نکنید چون صندل یک واژه کاملا پارسی است که بعد از صدور به یک زبان خارجی هنوز هم اصالت آریایی خودش را حفظ کرده است.
Kiosk/کوشک
کیوسک یا دکه جفتش برای ما فرقی نمی کند هر دو فارسی اند. چون کیوسک جزو کلمه هایی است که ریشه ایرانی دارد و از کلمه«کوشک»در زبان فارسی یا در فارسی میانه از «گوشه»گرفته شده است.کلمه کوشک در معماری ایرانی به اتاقک هایی گفته می شده است که در مکان های عمومی قرار می گرفتند و فروشنده کالا یا ارائه دهنده اطلاعات در آن قرار می گرفته و مشغول خدمات رسانی می شده است. کوشک کلمه ای است که از زبان فارسی به اروپا رفته و بعد از گشت و گذار و تغییرات صورت گرفته مجددا با تلفظ«کیوسک»به آغوش وطن بازگشته است.
Bazaar/بازار
این کلمه هم دیگر ساختار و تلفظش به گونه ای است که احتیاجی به معرفی یا شرح و بسط ندارد. این کلمه از زبان پهلوی گرفته شده. علاوه بر ایران در مناطقی همچون بخش هایی از خاورمیانه،آفریقا و اروپا از کلمه بازار در زبانشان استفاده می کنند.که اصل تلفظ خود بازار«وازار» در زبان فارسی میانه و«واچار» در فارسی باستان بوده است.
Pajamas/پا جامه
حکایت این کلمه هم مثل صندل است اینکه خیلی موقع ها برای شخصیت دادن به شلوارهای راحتی در منزلمان به جای استفاده از کلمه زیر شلواری از پیژامه استفاده می کنیم و باز خیال می کنیم که از یک واژه انگلیسی استفاده کرده ایم در حالی که از اساس کلمه پیژامه یک واژه فارسی است.ماجرای این کلمه به این شکل است که واژه«پا جامه»بعد از اینکه از زبان ما به زبان انگلیسی و فرانسوی راه پیدا کرد تلفظش از«پاجامه» به «پیژامه»تغیر پیدا کرد و مجددا با همین تلفظ جدید به زبان فارسی برگشت.
Jungle/جنگل
کلمه جنگل جزو کلمه هایی است که ریشه آن از زبان سنسکریت که زبان قدیم آریاییان بوده گرفته و نسل به نسل منتقل و از آن به زبان های دیگر صادر شده است.
Chemical/کیمیا
این واژه هم از کلمه کیمیا در زبان فارسی گرفته شده است. با اینکه خاستگاه کلمه کیمیا از بین النهرین و هند بوده و حتی برخی ریشه آن را متعلق به یونان باستان هم می دانند اما چیزی که درباره کیمیا وجود دارد اینجاست که دانش کیمیا از ایران برخاسته و بعد از آن و از راه سرزمین های عربی به اروپا راه پیدا کرده و حتی علاوه بر زبان انگلیسی، کلمه شیمی در فارسی را فرانسوی شده خود واژه کیمیا می دانند.
Devil/دیو
Devilدر انگلیسی یا همان شیطان به زبان خودمان طبق گفته برخی از کارشناسان ریشه در زبان اوستایی دارد و از واژه دیو در زبان فارسی باستان گرفته شده است.
Caravansary/caravan/کاروانسرا
سراپای این دوکلمه هم کاملا داد می زنند که واژه هایی وطنی هستند که هر دو کلمه کاروان و کاروانسرا کلماتی اند که از زبان پهلوی برگرفته شده اند.
Saffron/زعفران
کلمه زعفران هم یکی دیگر از همین کلمه های صادراتی است که با توجه به سابقه ایران در کشت زعفران از زمان های قدیم، استفاده نشدنش در زبان های دیگر جای تعجب داشت.
All Content by Mehr News Agency is licensed under a Creative Commons Attribution 4.0 International License.
فارسی و انگلیسی به عنوان دو زبان هندواروپایی واژگان بسیاری از زبان نیاهندواروپایی به ارث بردهاند. بسیاری از این واژگانِ همانند شکل مشابهی نیز دارند. اما موضوع این مقاله فقط وامواژههایی است که از فارسی به انگلیسی وارد شدهاند. چه بهطور مستقیم و چه از طریق یک یا چند زبان واسط.
بسیاری از واژههای با ریشهٔ فارسی از مسیرهای متفاوتی به انگلیسی راه پیدا کردهاند. برخی از آنها مانند پردیس (paradise) در دوران روابط فرهنگی میان ایرانیان و یونیان و رومیان باستان به زبانهای یونانی و لاتین راه یافته و راه خود را تا انگلیسی ادامه دادهاند. فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام بسیاری از زبانهای دنیای مسلماننشین را تحت تأثیر خود قرار داده و واژههای آن وارد جهان اسلام شدهاند.
ایران تا سدهٔ نوزدهم تا حد زیادی برای جهانگردان انگلیسیزبان کشف نشده باقیمانده بود. جادههای زمینی تجاریای که ایران و اروپا را بهم متصل میکرد از سرزمینهایی نامهربان با بیگانگان میگذشت و این موضوع ایران را را از اروپا جدا نگاه میداشت. همچنین تجارت در بندرهای ایرانی شاخاب پارس نیز در اختیار محلیها بود. در مقابل فعالیت تجار متهور انگلیسی در بنادر شرق مدیترانه موجب شد تا برخی واژههای مرتبط با فرهنگ عثمانی راه خود را به زبان انگلیسی باز کنند. از همین رو بسیاری از واژههای این فهرست هرچند در اصل از فارسیاند اما از طریق زبان واسط ترکی عثمانی به انگلیسی وارد شدهاند.
بسیاری از واژههای فارسی-عربی هم به واسطهٔ زبان اردو در دوران استعمار بریتانیا در هند وارد انگلیسی شدند. زیرا فارسی زبان بینالمللی هندوستان (پاکستان امروزین و شمال غربی هند امروزین) پیش از حکومت انگلیسیها بود.
برخی واژههای فارسی نیز در دوران روابط فرهنگی مورها و مسیحیان در شبهجزیره ایبری در سدههای میانه وارد زبانهای اروپایی (و در بعضی موارد زبان انگلیسی) شدند و به همین دلیل از زبان عربی به عنوان زبان واسط عبور کردهاند.
واژه های فارسی به انگلیسی
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
Babouche
ریشهشناسی: از فارسی «پاپوش».
Babul
ریشهشناسی: فارسی گیاه «بابُل»، همریشه با سنسکریت babbula, babbla (درخت صمغ عربی). این درخت احتمالاً بومی سودان است اما از شمال آفریقا تا آسیا و هند گسترده شده.
Badian
ریشهشناسی: فرانسوی badiane، از فارسی گیاه «بادیان».
Baghdad
از فارسی میانه «بغداد»Bhagadad به معنای “هدیهٔ خداً.
Bakhtiar
ریشهشناسی: فارسی «بختیار» Bakhtyr، شاید از «بخت یار» به معنای «خوشبخت». عضوی از مردم بختیاری.
Baksheesh
از فارسی «بخشش» از فعل «بخشیدن». در انگلیسی به معنای انعام.
Balaghat
ریشهشناسی: شاید از هندی، از فارسی «بالاً (از فارسی میانه) + هندی gaht» گذشتن”. فلات برفراز کوهها.
Baluchi
ریشهشناسی: فارسی «بلوچ»، «بلوچی». از اقوام هندوایرانی که در ناحیهٔ بلوچستان زندگی میکنند.
Baluchistan
ریشهشناسی: ناحیهای در آسیای غربی، از فارسی «بلوچستان». قالیچهای با رنگهای تیره که توسط چادرنشینان بلوچی و سیستانی بافته میشود.
Ban (title)
فرماندار کرواسی، از صربو-کرواتی. «ارباب، فرماندار، حکمران»، از فارسی «بان».
Barbican
ممکن است از فارسی «خانه» یا «برج و بارو» باشد.
Barsom
ریشهشناسی: فارسی «بَرسم»، از فارسی میانه bursam، از اوستایی barsman. چوبی مقدس در آیین زرتشتی.
Bas
ریشهشناسی: هندی bas، از فارسی «بس» به معنای «کافی و اندازه».
Bazaar
از فارسی «بازار»، از فارسی میانه bahâ-zâr به معنای «جای قیمت».
Bazigar
ریشهشناسی: هندی bazigar، از فارسی «بازیگر». برای نامیدن چادرنشینان دوره گرد مسلمان در هند به کار میرود.
Bedeguar
ریشهشناسی: فرانسوی میانه bedegard، از فارسی «باداورد». نوعی گیاه.
Begar
واژه های فارسی به انگلیسی
ریشهشناسی: هندی begaar، از فارسی «بیکار».
Begari
بنگرید به بالا.
Beige
ریشهشناسی: فرانسوی، شاید از ایتالیایی پنبه bambagia، از لاتین میانه bambac-,bambax، از یونانی میانه bambak-,bambax، احتمالاً از واژهای ترکی که اکنون پنبه pamuk میخوانند و احتمالاً با منشأ فارسی «پنبه». پارچه ساخته شده با پنبه با رنگ قهوهای مایل به زرد خاکستری.
این واژه شاید هم از cam byses گرفته شده باشد (یونانی byssos لباس فاخر، bysses یا byses به نخ درجه یک میگفتند که لباس شاهزادگان پارسی بود) فارسی «کمبوجیه»، بابلی kam buzi، نام شاه ایران که به لباسش تعمیم داده شده.
Belleric
ریشهشناسی: فرانسوی، از عربی «بَلیلَج»، از فارسی گیاه «بَلیله». میوهای از خانوادهٔ بادام هندی.
Bellum
ریشهشناسی: از فارسی «بَلَم»، قایق هشتنفره.
Benami
ریشهشناسی: هندی benaam، از فارسی «به نام» + «ـ ی».
Bezoar
از «پادزهر». که بیشتر در پزشکی و رنگسازی شرقی کاربرد دارد.
Bheesty
ریشهشناسی: از فارسی «بهشتی». در هند: حملکنندهٔ مخصوص آب برای خانه یا هنگ.
Bhumidar
ریشهشناسی: هندی bhumidar، از «بوم» زمین (از سنسکریت و ایرانی Bumi و فارسی باستان Bum) + «دار» (پسوند فارسی). در هند: زمیندار بزرگ.
Bibi
ریشهشناسی: هندی bibi، از فارسی.
Bildar
ریشهشناسی: هندی beldar، از فارسی «بیل دار». در کاربرد حفار و حفرکننده.
Biryani
ریشهشناسی: هندی و اردو biryaan، از فارسی «بِریان». غذایی هندی مخلوطی از:گوشت یا ماهی، سبزیجات، برنج همراه با زعفران و زردچوبه.
Bobachee
ریشهشناسی: هندی babarchi، از فارسی «باورچی» آشپز مرد.
Bombast
ریشهشناسی:از فرانسوی میانه bombace، از لاتین میانه bombac-، از لاتین bombyc-، ابریشم و کرم ابریشم، از یونانی bombyk-، ابریشم و جامهٔ ابریشمین؛ احتمالاً از ریشهٔ فارسی «پنبه».
Borax
ریشهشناسی: از فارسی «بوره».sodium borate.
Bostanji
ترکی bostanci، به معنای باغبان. از bostan از فارسی «بوستان»: «بو» عطر + «ستان» جایگاه. شغلی درباری در باغهای سلطنتی عثمانی.
Bronze
ریشهشناسی: شاید از فارسی فلز «برنج».
Brinjal
ریشهشناسی: از فارسی «بادنجان»، احتمالاً از سنسکریت vaatingana.
Buckshee
ریشهشناسی: هندی bakhsis، از فارسی «بخشش».
Budmash
ریشهشناسی: فارسی «بدمعاش»، «بد» (از فارسی میانه vat) + معاش (عربی). در هند به شخص بدسیرت و هرزه گویند.
Bukshi
ریشهشناسی: فارسی «بخشی» (بخشنده). در هند: مأمور پرداخت.
Bulbul
ریشهشناسی: از ریشهٔ ایرانی و گرفتهشده از عربی. فارسی «بلبل».
Bund
ریشهشناسی: هندی band، از فارسی «بند». درهند: سدی برای جلوگیری از نفوذ آب.
Bunder Boat
ریشهشناسی: هندی bandar، از فارسی «بندر». قایق ساحلی در خاور دور.
Bundobust
ریشهشناسی: هندی band-o-bast، از فارسی «بند و بست». در هند: مرتب یا تسویه کردن جزییات.
Burka
ریشهشناسی: روسی، احتمالاً از buryi «قهوهای تیره» (اسب). احتمالاً از ریشهٔ ترکی burقرمز روباهی؛ این واژه احتمالاً از فارسی گرفته شده «بور» (قهوهای مایل به سرخ).
Burkundaz
ریشهشناسی: هندی barqandz، از فارسی «برق انداز». «برق» (عربی) + «انداز». نیروهای مسلح یا پلیس هند در سدهٔ ۱۸ و ۱۹ میلادی.
Buzkashi
از فارسی «بز کشی».
Caftan
ریشهشناسی: روسی kaftan، از ترکی، از فارسی «خفتان». ردایی نظامی، تا قوزک پا و آستینهای بسیار بلند و پرشده از پنبه یا ابریشم و یراق کمربندی رایج در سدههای میانی اسلام.
Calabash
احتمالاً از فارسی «خربزه».
Calean
ریشهشناسی: از فارسی «قلیان».
Calender
ریشهشناسی: فارسی «قلندر»، از عربی، از فارسی kalandar(کلندر؟) انسان ژولیده، یکی از فرقههای صوفیه که درویشانه زندگی میکردند.
Camaca
ریشهشناسی: انگلیسی میانه، از فرانسوی میانه camocas یا لاتین میانه camoca، از عربی «کمخا، از فارسی» کَمخا پارچهای منقش از ابریشم یا موی شتر.
Cambodia
فارسی باستان Kabujia. فارسی «کمبوجیه». نام کشور کامبوج بنگرید به Kamboh.
Candy
از عربی «قندی»، از فارسی «قند».
Carafe
از عربی «قرافه»، «پاشیدن»، از فارسی «قرابه».
Caravan
ریشهشناسی: ایتالیایی caravana, carovana، از فارسی «کاروان».
Caravansary
ریشهشناسی: فارسی “کاروانسراً.
Carcass
ریشهشناسی: فرانسوی میانهcarcasse، از فرانسوی باستان carcois، شاید از carquois, carquais به معنای ترکش، از تغییر tarquais، از لاتین میانه tarcasius، از عربی «ترکَش»، از فارسی «ترکش». از تیر (از فارسی باستان tigra «نوکتیز») + -کش (از «کشیدن»، از اوستایی karsh-).
Carcoon
ریشهشناسی: هندی kaarkun، از فارسی «کارکُن». در هند: دفتردار، منشی.
Cash
ریشهشناسی: از سنسکریت karsa، واحدی در وزن طلا و نقره، همریشه با فارسی باستان karsha-، واحد پولی ایران هخامنشی.
Cassock
ریشهشناسی: فرانسوی میانه casaque، از فارسی «کژاکند» (قزاگند). «کژ» (کج) ابریشم کم بها + «آگند» (از آکندن: پر کردن). لباسی که درون آن را با ابریشم و پنبه پر میکردند.
Caviar
از فرانسوی caviar، از ایتالیایی یا ترکی وارد انگلیسی شده، از فارسی «چاو-دار» به معنی «تکهای از قدرت». به دلیل اینکه ایرانیان باستان کاملاً از خواص مفید و نیروبخش آن آگاه بودهاند.[۱]
Ceterach
لاتین میانه ceterah، از «شیطرگ»، فارسی «شاه تره». گیاهی از خانوادهٔ سرخس.
Chador
هندی caddar، از فارسی «چادر». پوشش رایج میان بانوان مسلمان و هندو، به ویژه در ایران و هند.
Chakar
هندی chakor، از فارسی «چاکِر». در هند: خادم و نوکر خانه و دفتر.
Chakari
«چاکری». در هند: خادم خانگی و عمومی.
Chakdar
از پنجابی chakdar، از chak(«حق تصدی» از سنسکریت cakra) + «دار». در هند: مالک دارای زمینهای اجارهای و برزگران.
Chalaza
اسلاوی باستان zledica «باران منجمد»، فارسی «ژاله» (در معنای تگرگ).
Chappow
فارسی «چپاو» یا «چپاول».
Charka
هندی carkha، از فارسی «چرخه». چرخ (از فارسی میانه chark، اوستایی chaxra-، سنسکریت cakra). دستگاهی که در هند برای ریسیدن پنبه استفاده میکنند.
Charpoy
از فارسی «چارپای». رختخواب طنابی در هند.
Chawbuck
هندی cabuk، از فارسی «چابک». در هند: تازیانهٔ بزرگ.
chemical
از فارسی «کیمیا»
Cheque
از فارسی «چِک». ایرانیان برای نخستین بار چک را اختراع کردند. بانکها در امپراتوری ساسانی در سده نخست پ. م اوراق بهاداری را به کار میبردند به نام «چک». که پایهٔ چکهای امروزی است.
Check
از فرانسوی باستان eschequier «جلوگیری کردن» (در شطرنج)، از eschec، از لاتین میانه scaccus، از فارسی «شاه» (در شطرنج). در سدهٔ هفده این کلمه معنای عمومی «ممانعت کردن از دزدی» را گرفت و سرانجام در ۱۷۹۸ نام نخستین چکهای بانکی را به خود گرفت.
Checkmate
از فرانسوی میانه eschec mat، از فارسی «شاهمات» (شاه نمیتواند بگریزد)، شطرنج.
Chess
از روسی shach، از فارسی «شاه»، مختصر «شاهمات»، شطرنج.
Cheyney
ریشهشناسی: احتمالاً از فارسی «چینی». پارچهای پشمی در سدههای ۱۷ و ۱۸.
Chick
هندیciq، از فارسی chiq. پرده و محافظی برای ورودی ساختمان در هند و آسیای شرقی.
Chillum
ریشهشناسی:هندیcilam، از فارسی «چَلَم».
Chilamchi
ریشهشناسی:هندیcilamci، از فارسی «چَلَمچی». در هند:ظرف فلزی شستشو.
China
از فارسی «(ظرف) چینی»، از چینی.
Chinar
هندی chinar، از فارسی «چنار». گونهای درخت آسیایی.
Chobdar
هندی cobdar، از فارسی «چوبدار». «چوب» (از فارسی میانه chup) + «دار».
Cinnabar
احتمالاً از عربی «زنجَفر»، از فارسی «شنگرف».
Coomb
انگلیسی میانه combe، از انگلیسی باستان cumb، واحد اندازهگیری مایعات؛ وابسته با آلمانی میانهٔ جنوبی kump قدح، کاسه و آلمانی میانهٔ شمالی kumpf، فارسی «گنبد».
Culgee
ریشهشناسی: هندیkalg، از فارسی «کلگی» پر تزیینی. پری که هندیان بر دستار سرخود ی زدند.
Cummerbund
هندی kamarband، از فارسی «کمربند».
Cushy
هندی khush، از فارسی «خوش».
Daeva
Daeva, deva از اوستایی daevo؛ فارسی «دیو». روح شیطانی در آیین زرتشتی.
dafadar
از فارسی «دفعه دار». «دفعه» (عربی)+ «دار».
Daftar
هندی daftar، از فارسی «دفتر»، از عربی «دِفتر»، از یونانی diphtheria(چرم، پارچه نوشتنی).
Daftardar
ریشهشناسی: هندی daftardar، از فارسی «دفتردار».
Dakhma
ریشهشناسی: فارسی «دخمه»، از فارسی میانه dakhmak، از اوستایی daxma-(مکان جنازه).
Daroga
ریشهشناسی:هندی daroga، از فارسی «داروغه». در هند: رئیس افسران.
Darvesh
از فارسی «درویش».
Darzi
هندی darzi، از فارسی «درزی». خیاط یا صنف خیاطان هندو در هند.
Das
سنسکریت dassa دشمن، بنده، احتمالاً وابسته با فارسی «داه» غلام، اوستایی dahyn-, dainhu-, danghu- سرزمین، فارسی باستان dahyn- سرزمین، ایالت، سنسکریت dasyu بیگانه. خادم هندویی در هند.
Dastur
هندی dastur سنت، از فارسی «دستور». هزینهٔ عمومی.
Dastur
از فارسی «دستور». موبد موبدان در کیش زرتشتیان هند.
Dasturi
هندی dasturi، از فارسی «دستور». پاداش.
Defterdar
ترکی، از فارسی «دفتردار». در ترکیه: مأمور حسابهای مالی.
Dehwar
فارسی «دِه وَر». ارباب دارای بنده و غلام.
Del
فارسی «دل».
Dervish
از فارسی «درویش»، از فارسی میانه darweesh.
Dewan
ریشهشناسی: هندی diwan، از فارسی «دیوان». کتاب محاسبات.
Demitasse
از فرانسوی «نیم فنجان» demi+tasse. فرانسوی باستان وام گرفته از عربی «تسَه» از فارسی «تشت».
Div
از فارسی «دیو».
Divan
از فارسی «دیوان»، از فارسی باستانdipi («نوشته»)+ vahanam(«خانه»).
Doab
ریشهشناسی: فارسی «دوآب». سرزمینی در میان دو رودخانه.
Dogana
ریشهشناسی: از فارسی «دوگانه»، دیوان محاسبه. گمرگ ایتالیایی.
Douane
ریشهشناسی: از فارسی «دیوان». گمرک.
Dubber
ریشهشناسی: از فارسی «دبه». بطری چرمی در هند برای نگهداری روغن و مایعات.
Duftery
ریشهشناسی: از «دفتر» + «ـ ی». پسر پادو در ادارات و دفاتر.
Dumba
ریشهشناسی: فارسی «دُمب». گوسفند دُمپهن بخارایی و قرقیزی.
Durbar
ریشهشناسی: از فارسی «دربار». حضار در برابر شاه.
Durwan
ریشهشناسی: از فارسی «دربان». «در» (از فارسی میانهdar، از فارسی باستان duvar-)+ «بان».
Dustuck
ریشهشناسی: هندی dastak، از فارسی «دستک/دسته». (دستگیره)
Emblic
لاتین نوemblica، از عربی «اَملَج»، از فارسی «آمُله». درختی از خانوادهٔ Phyllanthus emblica.
Enamdar
هندی in’aamdaar، از فارسی «انعام دار».
Euphrates
از فارسی باستان Ufratu «شایسته برای عبور».
Farsakh
عربی «فرسخ»، از فارسی «فرسنگ». واح اندازهگیری در حدود ۱۰ کیلومتر.
Farsi
نامی برای زبان فارسی در عربی. در عربی «پ» وجود ندارد و این نام پس از حملهٔ اعراب به ایران به جای «پارسی» در ایران رایج شد.[نیازمند منبع]
Faujdar
هندی fawjdaar، از فارسی «فوج دار». «فوج» (عربی)+ «دار». افسر جزء در هند.
Faujdari
از فارسی «فوجداری». دادگاه جنایی در هند.
Ferghan
از فارسی «فرغانه». منطقهای در آسیای مرکزی. نوعی قالیچهٔ ایرانی که با پنبه بافته میشود. با زمینهٔ آبی یا قرمز تیره و با گل حنا رنگ آمیزی میشود و بسیار نفیس است.
Feringhee
از فارسی «فرنگی»، از فرانسوی. Frankish. شخص اروپایی. زیرا اولین برخورد مسلمانان با اروپاییان بخصوص اروپاییان غربی در زمان «شارلمانی» پادشاه فرانکها رخ داد. عربی «فرنجی» و در عثمانی با تلفظ feringhee.
Fers
انگلیس میانه، از فرانسوی میانه fierce، از عربی «فَرزَن»، از فارسی «فرزین». وزیر شطرنج.
Fida’i
عربی «فِداء + ـ ی». فداییان و پیروان اسماعیلیه و حَشّاشین.
Firman
از فارسی «فرمان»، از فارسی باستان framânâ.
Gatch
از فارسی «گچ».
Ghee
از فارسی «گَردان». آمیختن.
Galingale
از فارسی «خَلَنجان». گونهای گیاه.
Gherkin
احتمالاً از فارسی میانه angArah «هندوانه». خیار ریز هندی که در خیارترشی استفاده میشود.
Ghorkhar
از فارسی «گوره خر». در هند :خرهای وحشی در شمال هند.
Giaour
از فارسی «گَئُر/گَبر». (آتشپرست).
Gigerium
از لاتین gigeria امحا پرنده، شاید از فارسی «جگر».
Gizzard
نزدیک یهgysard، تحول یافته یgysar، از انگلیسی میانه giser, gyser، از فرانسوی باستان شمالی guisier «جگر» (مخصوصا برای پرندگان)، از لاتین gigeria، شاید از فارسی که با «جگر» پیوند دارد.
Gul
ریشهشناسی: فارسی «گل». گل سرخ.
Gulhinnai
ریشهشناسی: «گل» +”حِنّاء (عربی). نوعی قالیچهٔ ایرانی.
Gulmohar
ریشهشناسی: هندی gulmohur، از فارسی «گُلمُهر». سکهٔ طلا.
Gunge
ریشهشناسی: هندی gãj، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «گنج».
Gymkhana
ریشهشناسی: احتمالاً تغییریافتهٔ (متأثر در واژهٔ gymnasium) هندی gend-khana «جای شلوغ». از فارسی «خانه».
Halalcor
هندیhalalkhor، از فارسی «حلال خور».
Havildar
هندی hawaldar، «حواله» (عربی)+ «دار». افسر وظیفه و مأمور اجرایی در ارتش هند.
Hyleg
از فارسی «هیلاج». وضعیت ستارگان در نجوم برای تخمین زمان تولد.
Hindi
از فارسی «هندی». زبانی بومی در مناطق شمالی هند و رسمی در سراسر هند.
Hindu
از فارسی میانه «هندو»، از اوستایی hendava، از سنسکریت saindhava «هندی».
Hindustan
هندی Hindustan، از فارسی «هندوستان» (سرزمین هندوها).
Hindustan is Persian, in Hindu language, the country is called Bharat.
Hircarrah
فارسی «هرکاره». «هر» (از فارسی باستان haruva-)+ «کار» (از فارسی میانه، از فارسی باستان kar-)
Homa
hom از فارسی «هوم»، از اوستایی haoma. درختی مقدس برای زرتشتیان و در میانرودان درخت زندگی بود.
India
از فارسی «هند».
Iran
از فارسی میانه Iran = Aryan
Ispaghol
گیاه «اسبغول». در لغت به معنای «گوشِ اسب». asp(فارسی میانه:اسب)+ «غول»(:گوش).
Jolt
از فارسی دری و لهجهٔ مشهدی به معنای تکان خوردن میباشد. در لهجه مشهدی جل جل کردن رواج بسیار دارد.
Jackal
از فارسی «شَغال»، گونهای سگسان از خانوادهٔ سگسانان در آفریقا و آسیای جنوبی.
Jagir
از فارسی «جاگیر». عوارض مالیاتی شخصی در شمال هند و پاکستان برای ادارهٔ بخش.
Jama
از فارسی «جامه». لباس بلندی که هندیها و پاکستانیها میپوشند.
Jasmine
از فارسی «یاسمن». گونهای یاس بالا روندهٔ خوشبو.
Jemadar
هندی jama’dar/jam’dar. «جمع/جمعیت» (عربی)+ «دار». ستوان در ارتش هند.
Jezail
فارسی «جزایر/جزایل». نوعی تفنگ بزرگ پایه دار.
Jujube
یونانی zizyphon، از فارسی «زیزفون». گونهای گیاه.
Julep
از فارسی «گل آب». شربت طبی. امروزه در آمریکا به آن ویسکی یا ودکا با نعنا گفته میشود از فرهنگ معاصر هزاره
Jungle
از فارسی «جنگل»
Kabob
احتمالاً از فارسیِ «کباب»، یا از عربیشده یا اردوشدهٔ نام فارسی آن.
Kabuli
فارسی «کابُلی»، وابسته به کابل.
Kaftan
از فارسی «خفتان».
Kajawah
از فارسی «کجاوه». نشیمنی بر دو شتر برای حمل و نقل در هند.
Kala-Azar
از هندی kala(سیاه)+ «آزار». بیماری واگیردار عفونی سخت آسیایی ناشی از کمخونی.
Kamarband
In English it refers to the wide belt made of a wide band of silk or shiny cloth worn by men around the waiste as part of a Black Tie suit. It entered the English language in India from the colonial times. But it is a Persian word, Kamar = waiste and Band = band, binder meaning Belt.
Kamboh
ریشهشناسی: در فرهنگ وبستر: «اعضای طبقهٔ پایین در پنجاب که بخصوص در کشاورزی گماشته شدهاند». این تعریف در فرهنگ وبستر از ریشهٔ عنوانی فارسی آمده که ظاهراً در حال به افراد شرور افغانی و کشمیری میگویند. این عنوان کاربردی بسیار عمومی دارد که در دورهٔ پادشاهی مغولان در هند مخصوصاً اکبر و جهانگیر رایج شد.
بنابر دانشنامهٔ بریتانیکا سیدها (منظور گدایان است) و کامبوها افراد پستی بودند که در زمان حکومت اسلامی در هند زندگی میکردند.
این واژه صورت کنونی واژهٔ Kambojas است. خاندان معروف جنگاور هندوایرانی؛ که در نوشتههای سنسکریت و پالی در زمان امپراتوری آشوکا ثبت شده؛ و با نام کامبیز/کمبوجیه در فارسی باستان وابستگی دارد.
بنابر متون ودایی مانند مهابهاراتا از کشاترا (جنگاور)های اصیل بودند. اینها مانند سکاها و پهلوها جنگاورانی اصیل و خارجی بودند (هندی نبودند) و چون با آیین هندو و برهمنی مخالفت داشتند و بیشتر بودایی بودند بهمرور در هند به زوال کشانده شدند. البته کامبوها یا کامبُجاها در بنگال، سریلانکا و کامبوج نیز حکومت میکردند.
Karez
ریشهشناسی:فارسی «کاریز». قنات.
Kemancha
ریشهشناسی: از فارسی «کمانچه». رایج در خاورمیانه، قفقاز و آسیای میانه.
Kerana
ریشهشناسی:از فارسی «کَرنای».
Kenaf
ریشهشناسی:فارسی «کنف». گیاهی از خانوادهٔ Hibiscus cannabinus.
Khaki
فارسی «خاکی».
Khakhsar
ریشهشناسی:هندیkhâksâr، از فارسی «خاکسار». گروهی مسلمان ناسیونالیست در هند.
Khan
عربی «خان»، از فارسی (نباید با واژهٔ آلتایی «خان» اشتباه گرفت). کاروانسرا در برخی کشورهای آسیایی.
Khankah
ریشهشناسی:هندی khânaqâh، از فارسی «خانقاه». «خانه» + «گاه».
Khidmatgar
«خدمﺔ» (عربی)+ «گر». در هند: نوکر.
Khoja
ریشهشناسی:از فارسی «خواجه». عنوانی احترام آمیز.
Khuskhus
ریشهشناسی:هندی khaskhas، از فارسی «خسخس». گیاه معطر هندی.
Kincob
ریشهشناسی:هندیkimkhab, kamkhwab، از فارسی «کم خاب». پارچی زربفت.
Kiosk
از فارسی «کوشک»، یا از فارسی میانه gōšak «گوشه».
Koftgari
هندیkoftgar، از فارسی «کوفتگر». زرکار/فلزکار هندی.
Koh-i-noor
از فارسی «کوه نور». الماسی معروف که در سال ۱۸۴۹ به دست انگلیس افتاد.
Kotwal
هندیkotwal، از فارسی «کوتوال». رئیس پلیس در هند.
Kotwalee
هندیkotwalee، از فارسی «کوتوالی». ادارهی پلیس در هند.
Kran
فارسی «قِران». سکهٔ نقره واحد پولی ایران از ۱۸۲۶ تا ۱۹۳۲، سکهٔ نقره.
Kurta
هندی و اردوkurta، از فارسی «کُرته». پیراهن بی یقهٔ نازک.
Kusti
فارسی «کُستی/کُشنی»، از فارسی میانه kust, kustak «کمر». ریسمانی مقدس که زرتشتیان به کمر میبندند.
Lac
هندیlakh، از فارسی «لاک». مانند لاک انگشت.
Lamasery
فرانسوی lamaserie، از lama+serie(از فارسی “سَراً)
Larin
ریشهشناسی:فارسی «لاری». نوعی پول نقره در بخشهایی از آسیا.
Lascar
اردو lashkarī، از فارسی «لشکری». توپخانه در هند و انگلیس.
Lasque
ریشهشناسی: احتمالاً از فارسی «لَشک/لاشک» (قطعه). قطعه الماس نامرغوب در هند.
Leucothoe
شاهزادهٔ افسانهای ایرانی که گمان میرود آپولو را به توتفرنگی شیرین مسخ کرد. گونهٔ این گیاه در آسیا و آمریکا.
Lemon
از انگلیسی میانه limon، از فرانسوی باستان limon، از ایتالیایی limone، از لاتین میانه līmōnium، از عربی «لَیمون»، از فارسی «لیمون/لیمو». این میوه در سده ۱۵ م. به انگلستان برده شد.
Lilac
از فارسی «لیلکی»، از «نیلک» (نیلی).
Lungī
هندیlungī، از فارسی «لُنگی». لنگی که در هند، پاکستان و برمه مردان استفاده میکنند.
Laari
ریشهشناسی: احتمالاً از دیوهی (زبان مالدیو)، از «لاری». پول مالدیو.
Magic
انگلیسی میانهmagik، از فرانسوی میانه magique، از لاتینmagicus، از یونانیmagikos، ازmagos, magus جادوگر (از ریشهٔ ایرانی، فارسی باستان magu- «مغ»).
Magus, magi
از magus، از فارسی باستان magu- «شخص مقتدر»، فارسی «مغ». روحانی زرتشتی. در عهدجدید از سه مغ نام برده شده که از شرق میآیند و بشارت میلاد عیسی را میدهند.
Malguzar
هندیmalguzar، از «مال» (عربی)+ «گذار». در هند:مالک.
Manichean
لاتینManichaeus مانوی، از یونانی Manichaios، فارسی «مانوی». پیرو آیین مانی در سده ۳ م.
Manticore
از فارسی باستان «آدمخوار». martiya-(آدم)+ khvar-(خوردن). موجودی افسانهای با سر انسان و شاخ، بدن شیر و دم اژدها یا عقرب.
Markhor
فارسی «مارخور» (خورندهٔ گاو). بزی کوهی در افغانستان و هند.
Mazdak
فارسی «مزدک». اصلاحگر زرتشتی در دوران ساسانی در سده ۵ م. از Mazda.
Mazdakite
فارسی «مزدکی». پیرو اصلاحات مزدک.
Mazdoor
هندیmazdur، از فارسی «مُزدور». کارگر هندی.
Mehmandar
فارسی «مهماندار».
Mehtar
فارسی «مهتر». «مه» (از فارسی میانهmeh, mas)+ «تر» (از فارسی میانه، از فارسی باستان-tara-)
Mesua
لاتین نو، از نام دانشمند ایرانی مسیحی و طبیعتشناس یوحنا ابن مساویه (Johannes Mesue) متوفی به سال ۲۳۶ هـ. ش نوعی درخت آسیایی.
Mezereon
انگلیسی میانه mezerion، از لاتین میانه mezereon، از عربی «مازریون»، از فارسی. گیاه مازریون.
Mirza
فارسی «میرزا».
Mithra
ایزد ایرانی «میترا».
Mithraeum
ایزد ایرانی «میترا».
Mithraism
آیین «مهرپرستی». ایزد ایرانی «میترا».
Mobed
فارسی «موبد». روحانی زرتشتی.
Mogul
فارسی «مغول».
Mohur
هندی muhur/muhr، از فارسی «مُهر». سکهٔ طلا در زمان حکومت مغولان بر هند، تبت و نپال.
Mummy
انگلیسی میانه mummi، از فرانسوی میانه momie، از لاتین میانه mumia، از عربی «مومیاء» (مومیایی)، از فارسی «موم».
Murra
ریشهشناسی: لاتین، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی مانند یونانی morrhia/murra؛ وابسته با فارسی «مُر/مور» گلوله شیشهای کوچک. مادهٔ پرسلین برای ساختن ظروف چینی در روم.
Musk
از فارسی میانه musk، از سنسکریت muska «تخم» کوچکشدهٔ mus «موش». مُشک.
Musth
هندی mast، از فارسی «مست». همریشه با سنسکریت madati «او خوشی میکند». مادهای بدبو که فیل در زمان جفت گیری در حالت شهوانی از بالای گوشهای خود تراوش میکند.
Mussulman
از فارسی «مسلمان». «مسلم» (عربی)+ «- ان».
Nakhuda
ریشهشناسی:فارسی «ناخدا» ناو «+» خدا (از فارسی میانه khutāi).
Namaz
ریشهشناسی:فارسی «نماز». همریشه با سنسکریت namas «کرنش و احترام».
Naphtha
از لاتین، از یونانی، از منشأ ایرانی. اوستایی napta «نمناک»، فارسی «نفت». شاید همریشه با یونانی nephos «تاریک».
Nargil
ترکی nargile، فارسی «نارگیلِه» از «نارگیل».
Nauruz
فارسی «نوروز».
Nay
ریشهشناسی:فارسی «نای». آلتی موسیقی.
Neftgil
ریشهشناسی:آلمانی، از فارسی «نفتاگِل».
Numdah
ریشهشناسی: هندی namda، از فارسی «نَمَد»، از فارسی میانه namat، اوستایی namata. زیراندازی که در هند و ایران با پوست بز درست میشود.
Naan
ریشهشناسی:هندی و اردو nan، از فارسی «نان»، بلوچی nayan، سغدی nyny. نان هندی.
Nuristani
ریشهشناسی:فارسی «نورستانی». «نور» + «-ستان». ناحیهای در شمال افغانستان.
orange
از میلانی narans، از عربی «نارنج»، از فارسی «نارنگ»، از سنسکریت nāraṅga، از زبانهای دراویدی مانند تامیلی و مالایالام.
Padishah
از فارسی «پادشاه»، از فارسی میانه pādishah، از فارسی باستان pati+xshay-. شاه در ایران، سلطان در ترکیه و حاکم انگلیسی در هند.
Pahlavi
ریشهشناسی:فارسی میانه «پهلوی». زبان فارسی در زمان ساسانیان.
Pajama
از هندیpaajaama، از فارسی «پای جامه».
Paneer
هندی/اردوpanir، از فارسی «پنیر». پنیر نرم هندی.
Papoosh
از papouch، از فرانسوی، از فارسی «پاپوش». بنگرید به babouche.
Para
ریشهشناسی: ترکی، از فارسی «پاره». واحد پولی در ترکیه.
Paradise
از یونانی paradeisos(باغ چینه بسته)، از فارسی باستان paradaida «دورتادور دیواربندی شده».
Parasang
لاتین parasanga، از یونانی parasanges، از ریشهٔ ایرانی، فارسی «فرسنگ». واحدی به درازای ۶ کم.
Pargana
ریشهشناسی: هندی pargana، از فارسی (پرکاله؟). مجموعه شهرکهای اجرایی در هند.
Parsee
ریشهشناسی: از فارسی باستان parsi «پارسی». زرتشتیان هند که در سدهٔ ۷ م پس از هجوم اعراب به ایران، به هند مهاجرت کردند.
Parthia
از لاتین، از فارسی باستان parthava- «پارت». در ریشه با «پارس» هممعنی است.
Parthian
بنگرید به Parthia.
Parting Shot
از Parthian Shot، تاکتیک پارتیان برای پرتاب تیرهای آتشین به سوی دشمن حتی هنگام عقبنشینی.
Pasar
مالایی، از فارسی «بازار». بازار عمومی در اندونزی.
Pasha
ترکی paşa، احتمالاً از فارسی «پادشاه».
Pashm
ریشهشناسی: از فارسی «پشم»؛ پشمینه در کشمیر و پنجاب برای بافت قالیچه و شال که از محصولات صادراتی این مناطق است.
Pashmina
از فارسی «پشمینه». پارچهٔ پشمی محصول شمال هند.
Pashto
فارسی «پشتو»، از افغانی. بنا بر نظر Morgenstein این نام با پارت و پهلو همریشه است.
Peach
از واژهٔ لاتین Persicum «پارسی»، هلو در روم به نامهای malum Persicum(سیب پارسی)، prunum Persicum(آلوی پارسی) یا مختصراً persicum, persici نامیده میشد.
Percale
فارسی «پرگال/پرگاله». پارچهٔ چیت در صنایع پارچه بافی، ملافه و غیره کاربرد دارد.
Percaline
فرانسوی، از فارسی «پرگاله».
Peri
فارسی «پری»، از فارسی میانهٔ parik.
Persepolis
از فارسی باستان pârsa+ یونانی polis «شهر».
Persia
از فارسی باستان pârsa.
Persis
از فارسی باستان pârsa.
Peshwa
هندی و مرآتی pesva، از فارسی “پیشواً. نخست وزیر شاهزادهٔ Maratha.
Pilaf
ترکیpilâv، از فارسی «پلو». غذایی در خاور میانه که از برنج، روغن و گوشت درست میشود.
Pir
ریشهشناسی: فارسی «پیر». آموزگار در آیینهای عرفانی.
Pistachio
از لاتینpistâcium، از یونانی (pistàkion) πιστάκιον، از فارسی «پسته».
Posteen
فارسی «پوستین». پوشش پوستین.
Popinjay
از فرانسوی باستان papegai، از اسپانیایی papagayo، از عربی «بَبَغاء»، از فارسی “ببغاً) طوطی).
Prophet Flower
برگردان واژهٔ فارسی «گلِ پیغمبر». گلی در هند شرقی با گلبرگهای زرد و پنج خال که پس از ساعتی پژمرده میشود.
Punjab
از هندی Panjab، از فارسی «پنج آب» (پنجاب).
Purwannah
هندی parvana، از فارسی «پروانه». اجازهٔ ثبت و نوشتن.
Pyke
هندیpâyik, pâyak، از فارسی «پیک» فرستاده.
roc
از فارسی «رُخ» (پرندهای افسانهای).
rook
از انگلیسی میانهrok، از فرانسوی میانهroc، از عربی «رخّ»، از فارسی «رخ».
rose
از لاتینrosa، احتمالاً از یونانی باستان rhodon، از فارسی باستانvarda-. فارسی «وَرد».
roxanne
نامی زنانه، از فرانسوی، از لاتینRoxane، از یونانیRhoxane، از ریشه ایرانی، اوستایی raoxšna- «روشن، درخشان».
sun=ریشهشناسی فارسی به معنی خورشید
Sabzi
ریشهشناسی:هندیsabz، از فارسی «سبزی» (سبزیجات خوردنی).
Saffian
ریشهشناسی: روسی saf’yan، از ترکی sahtiyan، از فارسی «سختیان» پوست بز دباغی شده.
Samosa
ریشهشناسی:هندیsamosa، از فارسی «سمبوسه».
Sandal
عربی «صندل»، از فارسی «صندل»، درخت صندل/چندل.
Saoshyat
ریشهشناسی: «سوشیانت» نجات دهنده (از اوستایی). بنا بر آیین زرتشتی، یکی از سه ناجی که در ۳۰۰۰ سال پایان دنیا هر کدام در هر هزار سال ظهور میکنند و جهان را از بدی پاک میکنند.
Sapindales
از فارسی «اسپند».
Sarangousty
ریشهشناسی: فارسی «سر انگشتی». گچ ضدآب و ضد رطوبت.
Sard
از فارسی «زرد».
Sarod
ریشهشناسی: هندی sarod، از فارسی.
Sarwan
ریشهشناسی: فارسی «ساربان».
Satrap
از لاتین satrapes، از یونانی satrapes، از فارسی باستان xshathrapavan- «شهربان».
scarlet
از فارسی «سقرلات/سقرلاطون». پارچه و جامهای به رنگ سرخ کبود.
Scimtar
ریشهشناسی: فرانسوی میانه cimeterre، از ایتالیایی باستان scimitarra، شاید از فارسی «شمشیر».
Sebesten
ریشهشناسی: انگلیسی میانه، از عربی «سبستن»، از فارسی «سپستان» گیاه سپستان.
Seer
ریشهشناسی: هندیser، شاید از فارسی «سیر». واحدی در وزن.
Seerpaw
ریشهشناسی: فارسی “سر، پاً. سر به پا.
Seersucker
از هندیsirsakar «پارچه راه راه»، از فارسی «شیر و شکر».
Sepoy
ریشهشناسی:از پرتغالیsipai, sipaio، از هندیsipah، از فارسی «سپاه». فردی هندی که برای نیروی ارتش انگلیس استخدام میشد.
Serai
ریشهشناسی: از فارسی «سَرای».
Seraglio
از فارسی «سَرای».
Serang
ریشهشناسی: از فارسی «سرهنگ». ناخدای لنج در هند.
Serdab
فارسی «سرد آب». اتاقی خنک و تابستانی در خانههای خاورمیانه.
Serendipity
از افسانهٔ پریان فارسی The Three Princes of Serendip «سه شاهزادهٔ سراندیپی». از فارسی «سراندیپ» (سریلانکا).
Sesban
ریشهشناسی: فرانسوی، از فارسی sisabaan. گیاه سِس.
Setwall
ریشهشناسی:از فارسی «زادوَر».
Shabundar/Shabandar
ریشهشناسی: از فارسی «شاه بندر».
Shah
ریشهشناسی: فارسی «شاه»، از فارسی باستان χšāyaþiya «شاه». اسم فعل به معنای «حکومت کردن».
Shahi
ریشهشناسی: فارسی «شاهی». واحدی در ایران به اندازهٔ ۲۰/۱ قران نقره.
Shahidi
ریشهشناسی: «شهید» (عربی)+ «-ی» (پسوند فارسی).
Shahin
ریشهشناسی: فارسی «شاهین». شاهین هندی.
Shahzada
ریشهشناسی: هندی shah-zada، از فارسی «شاهزاده».
Shamiana
ریشهشناسی: هندی shamiyana، از فارسی shamyanah. پارچهٔ سایبان.
Shawl
ریشهشناسی: از فارسی «شال».
Sherristar
ریشهشناسی:از هندیsarrishtadr، از فارسی «سررشته دار». ثبتکننده.
Sherry
بنابر نظریهٔ پروفسور ت.ب. ایروینگ: از اسپانیایی Jerez، از فارسی «شیراز» در زمان امپراتور رستمیان در اسپانیا.
Sherryvallies
ریشهشناسی: از لهستانی szarawary، از روسی sharavary، از یونانی sarabara شلوار آزاد، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی؛ فارسی «شلوار». شلواری برای اسب سواری.
Shikar
ریشهشناسی: هندی sikar، از فارسی «شکار»، فارسی میانه shkaar.
Shikargah
ریشهشناسی: هندی sikaargaah، از فارسی «شکارگاه».
Shikari
ریشهشناسی:از فارسی «شکاری». حیوان شکاری.
Shikasta
ریشهشناسی: فارسی «شکسته».
Shikra
ریشهشناسی: از فارسی «شکاره» پرندهٔ شکاری. شاهین شکاری کوچک هندی.
Simurgh
ریشهشناسی: از فارسی «سیمرغ»، از پهلوی sinmurgh (شاهین+ پرنده)، اوستایی saeno merego «شاهین»، سکایی syenah «شاهین»، ارمنی cin «غلیواج».
Sipahis
بنگرید به Sepoy.
Sircar
ریشهشناسی: هندی sarkaar، از فارسی «سرکار». استاندار در دورهٔ امپراتوری مغول در هند.
Sitar
ریشهشناسی: هندی sitar، از فارسی «ستار». «سه» (فارسی باستان thri-)+ «تار». عود هندوایرانی که در ایران، افغانستان و شبه قاره به کار میرود.
Softa
ریشهشناسی: ترکی، از فارسی «سوخته»، برافروخته (با عشق یا دانش).
Sogdian
ریشهشناسی: لاتین sogdianus، از فارسی باستان Sughudha، فارسی «سغد».
Soorki
ریشهشناسی: هندیsurkh، از فارسی «سرخ»، از فارسی میانه sukhr، اوستایی suXra- «درخشان»، سنسکریت sukra.
Sowar
ریشهشناسی:فارسی «سوار»، از فارسی میانه asbar, aspwar، از فارسی باستان asabra-.
Spahi
ریشهشناسی: فرانسوی میانه spahi، از ترکی sipahi، از فارسی «سپاه»، از پهلوی spāh، از فارسی باستان taxma spāda، از اوستایی spādha. سپاهی الجزایری در ارتش فرانسه و سپاهی ینی چری در ارتش ترکیه.
Spinach
ریشهشناسی: فرانسوی میانه espinache, espionage، از اسپانیایی باستان espinaca، از عربی «اسفناج/اسبناخ»، از فارسی «اَسپَناخ».[۲][۳]
Squinch
ریشهشناسی: از فارسی «سکنج» (=سه + کنج) معادل سکنج یا گوشه یا گوشواره یا فیلگوش در معماری.
-Stan
به معنای «جایگاه»، در نامهای افغانستان، پاکستان و… از فارسی «-ستان»، از هندو ایرانی stanam «جایگاه»، «جای نشیمن».
Subahdar
ریشهشناسی: «صوب» (عربی: ناحیه)+ «دار». کاپیتان و والی در ارتش بریتانیایی هند.
Sugar
ریشهشناسی: واژهای از سنسکریت از شاخهٔ هندوایرانی از زبان هندوآریایی؛ اما فارسی نقش پراکنده کردن آن را بازی کرد. انگلیسی میانه sugre, sucre، از آنگلو-فرانس sucre، از لاتین میانه saccharum، از ایتالیایی باستانzucchero، از عربی «سُکر»، از پهلوی shakar، سرانجام از سنسکریت sarkara.
Suclat
ریشهشناسی: هندی suqlaa، از فارسی «سقلات/سقلاطون». بنگرید به Scarlet.
Surma
ریشهشناسی:فارسی «سرمه». در هند و ایران استفاده میشود.
Surnay
ریشهشناسی: فارسی «سورنای». قره نی آسیای مرکزی و خاورمیانه.
syagush
فارسی «سیاه گوش».
Samosa
ریشهشناسی: هندی samos و اردو samosa, sambas از فارسی «سمبوسه».
Tabasheer
ریشهشناسی: هندی tabshr، از فارسی «تباشیر». خیزران هندی که در پزشکی کاربرد دارد.
Tabor
ریشهشناسی: انگلیسی میانه tabur، از فرانسوی باستان، از «تنبور». بنگرید به tambour.
Taffeta
ریشهشناسی: از فارسی «تافته».
Tahsildar
ریشهشناسی: هندی tahsildar، از فارسی «تحصیلدار». «تحصیل» (عربی)+ «دار». مأمور درآمدی در هند.
Taj
ریشهشناسی:عربی «تاج»، از فارسی «تاج». کلاه در کشورهای مسلمان. مخصوصاً کلاه مخروطی درویشان.
Taj Mahal
از فارسی «تاج محل». «تاج» + «محل» (عربی).
Tajikistan
تاجیک+ -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین تاجیکان».
takht
به معنای تخت پادشاهی که ریشه پارسی دارد
Talc
از فارسی «تلک» (طلق).
Tambour
ریشهشناسی: فرانسوی، از فرانسوی میانه، از عربی «تنبور»، از فارسی «تبیره».
Tambourine
بنگرید به Tambour.
Tanbur
بنگرید به Tambour.
Tangi
ریشهشناسی:فارسی «تنگی». گلوگاه تنگ.
Tandoori
فارسی «تنوری».
Tapestry
احتمالاً از ریشهای ایرانی (فارسی «تافتن/تابیدن»).
Tar
ریشهشناسی: فارسی «تار». عود شرقی.
Tarazet
از فارسی «شاهینِ ترازو».
Tass
ریشهشناسی: فرانسوی میانه tasse، از عربی «طاس»، از فارسی «تشت».
Team
«تیم» لغت فارسی اصیل (موجود در لغتنامهٔ اوستایی)
Tebbad
ریشهشناسی: شاید از فارسی «تب» + «باد» (از فارسی میانه vat، اوستایی vata-، سنسکریت vata)
Temacha
ریشهشناسی: فارسی «تَماخَره» شوخی و مسخره. نمایش خندهدار دورهگردان ایرانی.
Thanadar
ریشهشناسی: هندی thandar، از than+ «دار». رئیس پلیس خانها.
Tiara
از لاتین tiara، از فارسی «تارَه»(tara).
Timar
ریشهشناسی: ترکی timar، از فارسی «تیمار». نظامی ترک تیماردار.
Tiger
یونانی tigris، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «تیز».
Tigris
از فارسی میانه Tigr «تیر»، از فارسی باستان Tigra «تیز نوک».
Toque
از فارسی باستان taqبه معنای «چادر، شال».
Trabant
ریشهشناسی: آلمانی trabant, drabant، از چکی drabant، از فارسی «دربان».
Tranky
ریشهشناسی: فارسی tranki. عرشهٔ کشتی که در خلیج فارس استفاده میشود.
Trehala
ریشهشناسی: احتمالاً از فرانسوی tréhala، از ترکی tgala، از فارسی «تیغال».
Tulip
ریشهشناسی: از فرانسوی tulipe، از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟)
Turan
از فارسی «توران».
Turanian
ریشهشناسی: فارسی «توران» (ترکستان، سرزمینی در شمال سیحون)+ ian- (پسوند نسبت در انگلیسی). اقوام سکایی که آریاییهای کوچنشین بودند و بعداً سرزمینشان ترکنشین شد.
Turanite
ریشهشناسی: از فارسی «توران» + -it’/-ite (روسی). نام مادهای شیمیایی از ترکیبات مس و وانادیوم.
Turanose
ریشهشناسی: آلمانی turanos، از فارسی «توران» +-os/-ose (آلمانی)؛ نام مادهای شیمیایی.
Turban
از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟).
Turkmenistan
ترکمن + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ترکمنان».
Uzbekistan
ازبک + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ازبکان».
Vispered
اوستایی vispa ratavo «همهٔ اربابان». فارسی «ویسپرد»، بخشی از اوستا.
vizier
ریشهشناسی: برخی گویند از عربی «وزیر»(:کسی که حمل میکند) از «وَزَرَ» (:حمل کردن)، اما به احتمال زیاد از عربی «وزیر»، که از فارسی میانه vichir، از اوستایی vicira (:میانجی، قاضی).
Xerxes
یونانی از فارسی باستان Khshayarshan- «پهلوانی در میان شاهان».khshaya- (شاه) + arshan (پهلوان).
Yarak
ریشهشناسی: از فارسی «یارِگی» (:نیرو داشتن). اصطلاحی در شکار با پرندگان شکاری.
Yasht
فارسی نو «یشت» از اوستایی yashtay «ستودن». بخشی از اوستا که به ستایش ایزدان میپردازد.
Yuft
ریشهشناسی: روسی yuft’, yukht’، شاید از فارسی «جفت».
Zamindar
ریشهشناسی:هندی zamindar، از فارسی «زمیندار». حاکم مالیات جمع کن در زمان حکومت اسلامی هند.
Zamindari
ریشهشناسی: از فارسی «زمینداری».
Zanza
ریشهشناسی: از فارسی «سنج». آلت موسیقایی.
Zarathushtra or Zarathustra
فارسی پیامبر «زرتشت»
Zedoary
ریشهشناسی: انگلیسی میانه zeduarie، از لاتین میانه zeduria، از عربی «زادور»، از فارسی «زادُور». داروی تهییجکننده در هند شرقی.
Zenana
ریشهشناسی: از فارسی «زنانه». قسمتی از خانه که زن خانواده در آن گوشهنشینی میکند. در هندوایرانی.
Zena
جنس زن از فارسی «زن».
Zerda
ریشهشناسی: عربی «زِرداو»، از ریشهٔ ایرانی. گیاه رازیانه.
Zircon
از فارسی «زرگون» (به رنگ طلا).
Zirconate
Zircon + ate (پسوندی انگلیسی از لاتین –atus)
Zirconia
Zircon + ia (پسوندی از لاتین نو)
Zirconium
Zircon + -ium(پسوندی از لاتین نو)
Zoroaster
از اوستایی zarathushtra، فارسی «زرتشت».
Zoroastrianism
آیین و دین «زرتشتی»
Zumbooruk
از فارسی «زنبوره».
بسیار خوش آمدید!از شما دعوت میشود که از بخشهای آموزشی و مطالب مفید و نکتههای ارزشمند بیان شده در سایت انگلیسی مثل آب خوردن دیدن و استفاده فرمایید.
1-Nav- ناو: واژه ایرانی به معنی کشتی است وازهمین ریشه ناوبان – ناوخدای (ناخدا) مشتق می شود. درانگلیسی Navigate (کشتی رانی) وNavigable (قابل کشتی رانی) Navigator (ملاح) Navy blue (آبی سیر) و Naval (وابسته به نیروی دریانی) ازهمین ریشه آمده اند. 2- Caravan – کاوران. 3- Arch- قوس: درانگلیسی به مفهوم قوس می باشد. درفارسی “ارک” اراک واریکه داریم که به مفاهیم مرکز قلب وحتا قوس به کار رفته اند . چه ارگ شهرغالبا توس مانند ساخته می شده است. واژه اراک ایرانشهر به معنی دل ایرانشهر ومرکز ایرانشهر بوده است. ازهمین ریشه کلمات Archreologg (قوس شناسی وسپس معماری ) وarcae لاتینی (قوس ) گرفته شده است. 4- King- پادشاه : این واژه انگلیسی وKonig آلمانی وواژه های مشابه درسوئدی دانمارکی نروژی فنلاندی وایسلندی ازریشه Kay پهلوی وKavi اوستایی است. درزبان پشتو خنتما (نجیب زاده وبزرگوار) ودرزبان ترکی خان به احتمال زیاد با این ریشه ها قرابت دارند. توجه کنید کی – کیان Kikg- Kigam KONIG- خان – خنتما – کان. 5- dikar- دینار: پول عربی که ریشه ایرانی اوستایی دارد. Draik نام پول زمان هخامنشیان که درکتاب مقدس تورات وانجیل یاد شده است. مدتی هم یونانیان مسکوک خود را به صورت دریک به کارمی برده اند. هردو ریشه ایرانی دارند ریشه Darik بعدا به صورت Dram ودراخما Drachma یونانی وانگلیسی درآمده است. 6- Plateau- فلات : اصل این کلمه هرچه باشد ازمشرق زمین گرفته شده است Jranian به فلات ایران گفته می شود. 7- Pepper: این واژه ازفلفل ایرانی گرفته شده است. این واژه به گونه Piper درلاتین Poivre درفرانسه peppe ایتالیایی ببر درترکی وپیری دریونانی است. بعضی معتقدند اصل کلمه آرامی است که بازهم زبان بخش بزرگی ازایران بوده ودردوران هخامنشی یکی اززبانهای رسمی ایران محسوب می شده است. 8- Spinach- اسفناج: این واژه ایرانی درزبان های دیگربه صورت گوناگون یافت می شود ازجمله درفنلاند Pikatia پیناتیا درانگلیسی وفرانسه Spinach ودرزبانهای دیگراروپای کم وبیش تغییراتی کاربرد دارد. جالب این است که بدانیم اسفناج خود معرب سپا ناج فارسی است ودرفرهنگ های کهن عربی چون “البلغد” ابو یعقوب کردی نیشابوری و “السامی فی السامی” میدانی نیشابوری به همین صورت آمده است. 9- Candy: کلمه قند واژه ای است پارسی همان طور که شکرواژه ای است ایرانی. پس ازساخته شدن شکردرایران که به اعتراف عمومی ریشه آن ایرانی وفارسی است کلمه قند به همین نام به وجود آمد کم وبیش ریشه های مشابهی مثل کندو را درزبان فارسی می یابیم. یکیا زواژههای انگلیسی که ریشه مشابهی با قند دارد عبارتست از: Candy (شیرینی ). زیرا شیرینی ولذت دراین واژه با کلمه قند سنجیده شده است. به گفته محمودی بختیاری کاندیدای وکالت درزمان قدم لباس سفید رنگ شکری می پوشیده وبه همین ترتیب خود را نامزد انتخابات می کرده وبدین رو واژه Candidate (کاندیدا نامزد) ساخته شد. 10- Cau liflower- kale : به معنی کلم است با توجه به شباهت این ریشه ها امکان دارد این واژه ها هم ریشه ایرانی داشته باشد. 11- Nuphar- نیلوفر زرد Nenophar- نیلوفر زرد: نام گل زیبای نیلوفر است که درزبان های دیگراروپا ازجمله فرانسه – یونانی وترکی دیده می شود. 12- Orange: نارنج وترنج درپارسی کهن به نارنج وپرتقال اطلاق می شده اند درفرانسه Orang درژاپنی Orenzi ودرزبان های ترکی کردی آسوری وبسیاری اززبانهای دیگر دنیا ریشه دوانیده است. 13- Rhubarb- ریواس : اصل این واژه راوند وریواس (ریواس) است . واژه های مشابه درزبان های دیگر ازجمله ایتالیایی فرانسه انگلیسی وترکی دیده می شود. 14- Ginger- زنجبیل: درزبان انگلیسی Zenzero ایتالیایی. 15- Lemon: لیمو: ریشه لیمو درغالب زبان های دنیا ازجمله ترکی فرانسه اسپانیولیایتالیایی زبان های اسکاندیناوی وروسی به کارمی رود نیز کلمه Limonade که ازلیمو گرفته شده است. Lemon آب نبات ترش Lemon juice آب لیمو وغیره . 16- کلمه بوته که ریشه ای پارسی واصیل است درزبان های اروپایی به گونه Botanic (علم گیاه شناسی) ریشه دوانده است. وبه نظر می آید که لفظ Pon فنلاندی نیز کوتاه شده اآن باشد. درزبان ترکی نیز واژه بوته را داریم. واژه Botanic تقریبا بین المللی است ودرتمام زبان های اروپایی سوئدی نروژی فرانسه وآلمانی وروسی به کارمی رود. 17- Silk – ابریشم: این واژه انگلیسی وSoie (سویه) فرانسه سیرا عربی سیراج حبشی ازواژه های فارسی سره گرفته شده اند. به خوبی می دانیم که ایران یکی از مراکز مهم پروش کرم ابریشم بوده است. واگر چه چین هم مرکز عمده تولید ابریشم به شمار می آمده اما این واژه از راه ایران به اروپا رخنه کرده است. 18- Saffron- زعفران : نیز واژه بین المللی گردیده اودرتمام اروپا کاربرد دارد. 19- Garden- باغ: این ریشه ایرانی است. زیرا درروستاهای ایران واژه کرت که درحقیقت باغچه های مخصوص مو و سایر درختان می باشد به کارمی رود. درگویش کرمانی گارت به جویهایی که درآنها درخت خرما کاشته می شود وصورت باغ کوچکی را می یابد اطلاق می گردد. ازهمین ریشه Garten آلمانی و Jarten ژاردن فرانسه را باید به خاطر سپرد. 20- مقایسه واژه های Tree انگلیسی درروسی ودارو درخت فارسی نشان می دهد این ریشه ها نیزهمانندی دارند اما به نظر می رسد که این کلمه پایه باشد. نام جانوران و حشرات توجه به نامهای حیوانات و حشرات نشان میدهد که در این زمینه هم انگلیسی از زبانهای ایران و به ویژه پارسی متاثر بوده است. Elephent_فیل : دگرگون شدة الفیل عربی است که ریشة آن پیل پارسی است. در تورانی هم ریشةهای فیل و پیل هر دو دیده میشود . Sponge ـ اسفنج : جانوری دریایی است، ضمناً این نام به اسفنج مصنوعی هم اطلاق میشود که مصارف صنعتی و پزشکی دارد. ریشة اسفنج در زبانهای اروپایی به گونه Sponge انگلیسی ، Espange فرانسه و در زبان ژاپنی به صورت Suponji به کار میرود. Carcass ـ لاشه و مردار : جابهجا شده کرکس است که پرندهای مردارخوار میباشد. شاید در دوران رواج آیین زرتشتی که جنازهها را در معرض هوای آزاد در کوهها قرار میدادند و عملاً هر جنازه خوراک کرکس میشد، این واژه با لاشه و مردار مترادف شد. Bees ـ زنبور : در برهان قاطع ، Booz به زنبور سیاهی که روی گل مینشیند اطلاق میگردد. اما آیا ریشة اولیه مشترک است یا از زبان فارسی به انگلیسی راه یافته جای تحقیق دارد. Cow ـ گاو: اگرچه در مقایسة واژههای Cow انگلیسی ، گاو فارسی و Ceush اوستایی به نظر میرسد این واژه از کلمات اولیه و پایة زبانهای هند و اروپایی باشد. از آنجا که در زبان لاتین ریشهای شبیه Cow وجود ندارد و در زبان سومری گاو را gu و gud میگویند ، احتمال زیادی وجود دارد که ریشة این کلمه سومری یا سومری اوستایی باشد. Colt ـ کرهاسب : واژة Colt با کره خیلی شبیه به نظر میرسد. به علاوه نام کوله که نوعی اسب بوده است در پارسی، ترکی و مغولی دیده میشود که با کلمة کره بیشباهت نیست. برخی دیگر از واژههای انگلیسی که شباهت آشکار به فارسی دارند ، عبارتند از : Duck با اردک فارسی، ترکی، کردی و لری Goose با غاز فارسی، اوز عربی، عاز ترکی و کردی Dog با سگ Mouse با موش فارسی ( موگ ارمنی) Camel شتر و Camelot ـ شتر کوچک از جمل عربی گرفته شدهاست. Giraffe همان ریشه زرافة فارسی است. Canary قناری Jackal شغال Bavri سگ آبی که اوستایی است و ریشة مسترک با Beaver انگلیسی دارد.
راهنما و روشهای تهیه مجموعهها:
چطور مجموعه برای من ارسال می شود؟
چطور می توانم هزینه را پرداخت کنم؟
واژه های فارسی به انگلیسی
روشهای تهیه برای دوستان خارج از ایران
تماس الکترونیکی و ایمیل به ما
تماس تلفنی با ما
پاسخ به پرسش های متداول
تنها از سایت های داراینماد اعتماد الکترونیکیبا اطمینان خرید کنید.
بسیار خوش آمدید!از شما دعوت میشود که از بخشهای آموزشی و مطالب مفید و نکتههای ارزشمند بیان شده در سایت انگلیسی مثل آب خوردن دیدن و استفاده فرمایید.
ليست 4000 پراستفاده ترين لغات در انگليسي همراه با معني فارسي1
1- the
2- be بودن
3- and و
واژه های فارسی به انگلیسی
4- of از
5- a
6- in به
7- to به
8- have داشتن
9- it آن
10- I من
11- that که
12- for براي
13- you شما
14- he او
15- with با
16- on بر
17- do انجام دادن
18- say گفتن
19- this اين
20- they آنها
21- at در
22- but اما
23- we ما
24- his او
25- from از
26- not نه
27- by توسط
28- she او
29- or يا
30- as مانند
31- what چه
32- go رفتن
33- their شان
34- can مي تواند
35- who که
36- get رسيدن
37- if اگر
38- would خواهد بود
واژه های فارسی به انگلیسی
39- her او
40- all تمام
41- my من
42- make ساخت
43- about در باره
44- know دانستن
45- will اراده
46- up بالا
47- one يک
48- time زمان
49- there آنجا
50- year سال
51- so پس
52- think فکر کردن
53- when وقتي که
54- which که
55- them آنها
56- some برخي از
57- me به من
58- people مردم
59- take گرفتن
60- out خارج
61- into به
62- just فقط
63- see ديدن
64- him او را
65- your خود را
66- come رسيدن
67- could ميتوانست
68- now اکنون
69- than نسبت به
70- like مانند
71- other ديگر
72- how چگونه
73- then سپس
74- its آن
75- our ما
76- two دو
77- more بيشتر
78- these اينها
79- want خواست
80- way راه
81- look نگاه
82- first اولين
83- also همچنين
84- new جديد
85- because زيرا
86- day روز
87- use استفاده
88- no هيچ
89- man مرد
90- find پيدا کردن
91- here اينجا
92- thing چيز
93- give دادن
94- many بسياري
95- well خوب
96- only فقط
97- those کساني که
98- tell گفتن
99- very بسيار
100- even حتي
101- back پشت
102- any هر
103- good خوب
104- woman زن
105- through از طريق
106- us ما
107- life زندگي
108- child کودک
109- work کار
110- down پايين
111- may ممکن است
112- after پس از
113- should بايد
114- call صدا
115- world جهان
116- over روي
117- school مدرسه
118- still هنوز
119- try امتحان
120- last آخر
121- ask پرسيدن
122- need نياز
123- too هم
124- feel احساس
125- three سه
126- state دولت
127- never هرگز
128- become شدن
129- between ميان
130- high زياد
131- really واقعا
132- something چيزي
133- most بيشترين
134- another ديگر
135- much بسيار
136- family خانواده
137- own خود
138- leave مرخصي
139- put قرار دادن
140- old قديمي
141- while در حين
142- mean متوسط
143- keep نگاه داشتن
144- student دانشجو
145- why چرا
146- let اجازه
147- great بزرگ
148- same همان
149- big بزرگ
150- group گروه
151- begin شروع
152- seem به نظر مي رسد
153- country کشور
154- help کمک
155- talk صحبت
156- where جايي که
157- turn نوبت
158- problem مشکل
159- every هر
160- start شروع
161- hand دست
162- might قدرت
163- American امريکايي
164- show نشان
165- part بخش
166- against در برابر
167- place محل
168- such چنين
169- again دوباره
170- few کمي از
171- case مورد
172- week هفته
173- company شرکت
174- system سيستم
175- each هر
176- right راست
177- program برنامه
178- hear شنيدن
179- question سوال
180- during در طي
181- play بازي
182- government دولت
183- run دويدن
184- small کوچک
185- number شماره
186- off خاموش
187- always هميشه
188- move حرکت
189- night شب
190- live زنده
191- Mr آقاي
192- point نقطه
193- believe باور
194- hold نگه داشتن
195- today امروز
196- bring را
197- happen اتفاق مي افتد
198- next بعد
199- without بدون
200- before قبل از
201- large بزرگ
202- million ميليون
203- must بايد
204- home خانه
205- under تحت
206- water اب
207- room اتاق
208- write نوشتن
209- mother مادر
210- area منطقه
211- national ملي
212- money پول
213- story داستان
214- young جوان
215- fact حقيقت
216- month ماه
217- different مختلف
218- lot خيلي
219- study مطالعه
220- book کتاب
221- eye چشم
222- job کار
223- word کلمه
224- though اگر چه
225- business تجارت
226- issue موضوع
227- side سمت
228- kind نوع
229- four چهار
230- head سر
231- far دور از
232- black سياه
233- long طولاني
234- both هر دو
235- little کوچک
236- house خانه
237- yes بله
238- since پس از
239- provide ارائه
240- service سرويس
241- around در اطراف
242- friend دوست
243- important مهم
244- father پدر
245- sit نشستن
246- away دور
247- until تا
248- power قدرت
249- hour ساعت
250- game بازي
251- often غالبا
252- yet هنوز
253- line خط
254- political سياسي
255- end پايان
256- among در ميان
257- ever هميشه
258- stand ايستادن
259- bad بد
260- lose از دست دادن
261- however اما
262- member عضو
263- pay پرداخت
264- law قانون
265- meet ملاقات
266- car اتومبيل
267- city شهرستان
268- almost تقريبا
269- include عبارتند از
270- continue ادامه
271- set مجموعه
272- later بعد
273- community انجمن
274- name نام
275- five پنج
276- once يک بار
277- white سفيد
278- least کمترين
279- president رئيس جمهور
280- learn ياد بگيرند
281- real واقعي
282- change تغيير
283- team تيم
284- minute دقيقه
285- best بهترين
286- several چند
287- idea فکر
288- kid بچه
289- body بدن
290- information اطلاعات
291- nothing هيچ
292- ago پيش
293- lead رهبري
294- social اجتماعي
295- understand فهميدن
296- whether چه
297- watch ساعت
298- together با هم
299- follow دنبال کردن
300- parent پدر يا مادر
301- stop توقف
302- face صورت
303- anything هر چيزي
304- create ساختن
305- public عمومي
306- already قبلا
307- speak صحبت کردن
308- others ديگران
309- read خواندن
310- level سطح
311- allow اجازه دادن
312- add اضافه کردن
313- office دفتر
314- spend خرج کردن
315- door درب
316- health سلامت
317- person شخص
318- art هنر
319- sure مطمئن
320- war جنگ
321- history تاريخ
322- party حزب
323- within در داخل
324- grow رشد
325- result نتيجه
326- open باز
327- morning صبح
328- walk راه رفتن
329- reason دليل
330- low کم
331- win پيروزي
332- research پژوهش
333- girl دختر
334- guy مرد
335- early در اوايل
336- food غذا
337- moment لحظه
338- himself خود
339- air هوا
340- teacher معلم
341- force مجبور
342- offer ارائه
343- enough کافي
344- education آموزش و پرورش
345- across در ميان
346- although اگر چه
347- remember به ياد داشته باشيد
348- foot پا
349- second دوم
350- boy پسر
351- maybe شايد
352- toward نسبت به
353- able قادر
354- age سن
355- policy سياست
356- everything همه چيز
357- love عشق
358- process روند
359- music موسيقي
360- including از جمله
361- consider در نظر
362- appear به نظر مي رسد
363- actually در حقيقت
364- buy خريد
365- probably شايد
366- human انساني
367- wait صبر کردن
368- serve خدمت
369- market بازار
370- die مردن
371- send ارسال
372- expect انتظار
373- sense حس
374- build ساختن
375- stay ماندن
376- fall سقوط
377- oh اوه
378- nation ملت
379- plan طرح
380- cut قطع
381- college کالج
382- interest علاقه
383- death مرگ
384- course دوره
385- someone کسي
386- experience تجربه
387- behind پشت سر
388- reach رسيدن به
389- local محلي
390- kill کشتن
391- six شش
392- remain ماندن
393- effect اثر
394- yeah آره
395- suggest نشان مي دهد
396- class کلاس
397- control کنترل
398- raise بالا بردن
399- care مراقبت
400- perhaps شايد
401- late دير
402- hard سخت
403- field رشته
404- else ديگر
405- pass عبور
406- former سابق
407- sell فروختن
408- major عمده
409- sometimes گاهي
410- require نياز
411- along همراه
412- development توسعه
413- themselves خودشان
414- report گزارش
415- role نقش
416- better بهتر
417- economic اقتصادي
418- effort تلاش
419- decide تصميم گيري
420- rate نرخ
421- strong قوي
422- possible ممکن
423- heart قلب
424- drug دارو
425- leader رهبر
426- light نور
427- voice صدا
428- wife زن
429- whole تمام
430- police پليس
431- mind ذهن
432- finally سرانجام
433- pull کشيدن
434- return برگشت
435- free رايگان
436- military نظامي
437- price قيمت
438- less کمتر
439- according مطابق
440- decision تصميم
441- explain توضيح
442- son پسر
443- hope اميد
444- develop توسعه
445- view نظر
446- relationship ارتباط
447- carry بردن
448- town شهر
449- road جاده
450- drive راندن
451- arm بازو
452- TRUE TRUE
453- federal فدرال
454- break شکستن
455- difference تفاوت
456- thank تشکر
457- receive گرفتن
458- value ارزش
459- international بين المللي
460- building ساختمان
461- action اقدام
462- full کامل
463- model مدل
464- join پيوستن
465- season فصل
466- society جامعه
467- tax ماليات
468- director مدير
469- position موقعيت
470- player نوازنده
471- agree موافقت
472- especially به خصوص
473- record رکورد
474- pick کلنگ
475- wear پوشيدن
476- paper مقاله
477- special ويژه
478- space فضا
479- ground زمين
480- form فرم
481- support پشتيباني
482- event واقعه
483- official رسمي
484- whose که
485- matter ماده
486- everyone هر کس
487- center مرکز
488- couple زن و شوهر
489- site محل
490- project پروژه
491- hit اصابت
492- base پايه
493- activity فعاليت
494- star ستاره
495- table جدول
496- court دادگاه
497- produce محصول
498- eat خوردن
499- teach آموزش
500- oil نفت
501- half نيم
502- situation وضعيت
503- easy ساده
504- cost هزينه
505- industry صنعت
506- figure شکل
507- street خيابان
508- image تصوير
509- itself خود
510- phone تلفن
511- either هر دو
512- data اطلاعات
513- cover پوشش
514- quite کاملا
515- picture عکس
516- clear روشن
517- practice عمل
518- piece قطعه
519- land زمين
520- recent اخير
521- describe توصيف
522- product محصول
523- doctor دکتر
524- wall ديوار
525- patient بيمار
526- worker کارگر
527- news اخبار
528- test آزمون
529- movie سينما
530- certain معين
531- north شمال
532- personal شخصي
533- simply بسادگي
534- third سوم
535- technology تکنولوژي
536- catch گرفتن
537- step گام
538- baby کودک
539- computer کامپيوتر
540- type نوع
541- attention توجه
542- draw قرعه کشي
543- film فيلم
544- Republican جمهوري
545- tree درخت
546- source منبع
547- red قرمز
548- nearly تقريبا
549- organization سازمان
550- choose را انتخاب کنيد
551- cause علت
552- hair مو
553- century قرن
554- evidence مدرک
555- window پنجره
556- difficult دشوار
557- listen گوش دادن
558- soon بزودي
559- culture فرهنگ
560- billion بيليون
561- chance شانس
562- brother برادر
563- energy انرژي
564- period دوره
565- summer تابستان
566- realize تحقق بخشيدن
567- hundred صد
568- available موجود
569- plant گياه
570- likely احتمالا
571- opportunity فرصت
572- term مدت
573- short کوتاه
574- letter نامه
575- condition شرط
576- choice انتخاب
577- single تک
578- rule رد
579- daughter دختر
580- administration حکومت
581- south جنوب
582- husband شوهر
583- Congress کنگره
584- floor طبقه
585- campaign کمپين
586- material ماده
587- population جمعيت
588- economy اقتصاد
589- medical پزشکي
590- hospital بيمارستان
591- church کليسا
592- close نزديک
593- thousand هزار
594- risk خطر
595- current جريان
596- fire آتش
597- future بعدي
598- wrong اشتباه
599- involve شامل
600- defense دفاع
601- anyone هر کس
602- increase افزايش
603- security امنيت
604- bank بانک
605- myself خودم
606- certainly قطعا
607- west غرب
608- sport ورزش
609- board تخته
610- seek به دنبال
611- per در هر
612- subject موضوع
613- officer افسر
614- private خصوصي
615- rest استراحت
616- behavior رفتار
617- deal برخورد
618- performance کارايي
619- fight جنگ
620- throw پرتاب
621- top بالا
622- quickly سريعا
623- past گذشته
624- goal هدف
625- bed بستر
626- order نظم
627- author نويسنده
628- fill پر کردن
629- represent نشان دادن
630- focus کانون
631- foreign خارجي
632- drop رها کردن
633- blood خون
634- upon بر
635- agency نمايندگي
636- push فشار
637- nature طبيعت
638- color رنگ
639- recently تازه
640- store ذخيره
641- reduce کاستن
642- sound صدا
643- note يادداشت
644- fine خوب
645- near نزديک
646- movement جنبش
647- page صفحه
648- enter وارد شدن
649- share سهم
650- common مشترک
651- poor فقير
652- natural طبيعي
653- race نژاد
654- concern علاقه
655- series سلسله
656- significant قابل توجه
657- similar مشابه
658- hot داغ
659- language زبان
660- usually معمولا
661- response پاسخ
662- dead مرده
663- rise بالا رفتن
664- animal حيواني
665- factor عامل
666- decade دهه
667- article مقاله
668- shoot شليک
669- east شرق
670- save صرفه جويي
671- seven هفت
672- artist هنرمند
673- scene صحنه
674- stock موجودي
675- career حرفه اي
676- despite با وجود
677- central مرکزي
678- eight هشت
679- thus بنابر اين
680- treatment درمان
681- beyond خارج از
682- happy خوشحال
683- exactly کاملا
684- protect محافظت
685- approach روش
686- lie دروغ
687- size اندازه
688- dog سگ
689- fund صندوق
690- serious جدي
691- occur رخ مي دهد
692- media رسانه ها
693- ready اماده
694- sign امضاء
695- thought فکر
696- list فهرست
697- individual فرد
698- simple ساده
699- quality کيفيت
700- pressure فشار
701- accept پذيرفتن
702- answer پاسخ
703- resource منابع
704- identify شناسايي
705- left سمت چپ
706- meeting جلسه
707- determine مشخص کردن
708- prepare آماده
709- disease مرض
710- whatever هر چه
711- success موفقيت
712- argue استدلال
713- cup فنجان
714- particularly ويژه
715- amount مقدار
716- ability توانايي
717- staff کارکنان
718- recognize شناختن
719- indicate نشان دادن
720- character شخصيت
721- growth رشد
722- loss فقدان
723- degree درجه
724- wonder تعجب
725- attack حمله
726- herself خودش
727- region منطقه
728- television تلويزيون
729- box جعبه
730- TV تلويزيون
731- training پرورش
732- pretty قشنگ
733- trade تجارت
734- election انتخاب
735- everybody هر کس
736- physical فيزيکي
737- lay غير روحاني
738- general عمومي
739- feeling احساس
740- standard استاندارد
741- bill لايحه
742- message پيام
743- fail شکست
744- outside خارج از
745- arrive رسيدن
746- analysis تحليل
747- benefit سود
748- sex جنسي
749- forward به جلو
750- lawyer وکيل دادگستري
751- present ارائه
752- section بخش
753- environmental محيطي
754- glass شيشه
755- skill مهارت
756- sister خواهر
757- PM PM
758- professor استاد
759- operation عمل
760- financial مالي
761- crime جرم
762- stage مرحله
763- ok خوب
764- compare مقايسه
765- authority قدرت
766- miss از دست
767- design طرح
768- sort نوع
769- act عمل
770- ten ده
771- knowledge دانش
772- gun تفنگ
773- station ايستگاه
774- blue ابي
775- strategy استراتژي
776- clearly به وضوح
777- discuss مورد بحث
778- indeed در واقع
779- truth حقيقت
780- song ترانه
781- example مثال
782- democratic دموکراتيک
783- check چک
784- environment محيط
785- leg پا
786- dark تاريک
787- various مختلف
788- rather بلکه
789- laugh خنديدن
790- guess حدس
791- executive اجرايي
792- prove ثابت کردن
793- hang چسبيدن به
794- entire تمام
795- rock سنگ
796- forget فراموش کردن
797- claim ادعا
798- remove برداشتن
799- manager مدير
800- enjoy لذت بردن
801- network شبکه
802- legal حقوقي
803- religious مذهبي
804- cold سرد
805- final نهايي
806- main اصلي
807- science علم
808- green سبز
809- memory حافظه
810- card کارت
811- above در بالا
812- seat صندلي
813- cell سلول
814- establish ايجاد
815- nice خوب
816- trial محاکمه
817- expert متخصص
818- spring بهار
819- firm شرکت
820- Democrat عضو حزب دموکرات
821- radio راديو
822- visit بازديد
823- management اداره
824- avoid جلوگيري از
825- imagine تصور کنيد
826- tonight امشب
827- huge کلان
828- ball توپ
829- finish پايان
830- yourself خودت
831- theory نظريه
832- impact ضربه
833- respond پاسخ
834- statement بيانيه
835- maintain نگه داشتن
836- charge اتهام
837- popular محبوب
838- traditional مرسوم
839- onto بر روي
840- reveal فاش کردن
841- direction جهت
842- weapon سلاح
843- employee کارمند
844- cultural فرهنگي
845- contain شامل
846- peace صلح
847- pain درد
848- apply اعمال مي شود
849- measure اندازه
850- wide وسيع
851- shake تکان دادن
852- fly پرواز
853- interview مصاحبه
854- manage اداره کردن
855- chair صندلي
856- fish ماهي
857- particular خاص
858- camera دوربين
859- structure ساختار
860- politics سياست
861- perform انجام دادن
862- bit ذره
863- weight وزن
864- suddenly ناگهان
865- discover پيدا کردن
866- candidate نامزد
867- production توليد
868- treat درمان
869- trip سفر
870- evening شب
871- affect اثر
872- inside داخل
873- conference کنفرانس
874- unit واحد
875- style سبک
876- adult بالغ
877- worry نگراني
878- range محدوده
879- mention ذکر
880- deep عميق
881- edge لبه
882- specific خاص
883- writer نويسنده
884- trouble زحمت
885- necessary لازم
886- throughout سراسر
887- challenge چالش
888- fear ترس
889- shoulder شانه
890- institution نهاد
891- middle وسط
892- sea دريا
893- dream خواب
894- bar بار
895- beautiful زيبا
896- property خاصيت
897- instead در عوض
898- improve بهبود
899- stuff چيز
900- detail جزئيات
901- method روش
902- somebody کسي
903- magazine مجله
904- hotel هتل
905- soldier سرباز
906- reflect منعکس کردن
907- heavy سنگين
908- sexual جنسي
909- bag کيسه
910- heat گرما
911- marriage ازدواج
912- tough سخت
913- sing خواندن
914- surface سطح
915- purpose هدف
916- exist وجود داشته باشد
917- pattern الگو
918- whom چه کسي
919- skin پوست
920- agent عامل
921- owner دارنده
922- machine ماشين
923- gas گاز
924- ahead پيش
925- generation نسل
926- commercial تجاري
927- address ادرس
928- cancer سرطان
929- item بخش
930- reality واقعيت
931- coach مربي
932- Mrs خانم
933- yard حياط
934- beat ضرب
935- violence خشونت
936- total کل
937- tend تمايل
938- investment سرمايه گذاري
939- discussion گفتگو
940- finger انگشت
941- garden باغ
942- notice توجه
943- collection مجموعه
944- modern مدرن
945- task کار
946- partner شريک
947- positive مثبت
948- civil مدني
949- kitchen اشپزخانه
950- consumer مصرف کننده
951- shot عکس
952- budget بودجه
953- wish دلخواه
954- painting نقاشي
955- scientist دانشمند
956- safe ايمن
957- agreement موافقت
958- capital سرمايه
959- mouth دهان
960- nor نه
961- victim قرباني
962- newspaper روزنامه
963- threat تهديد
964- responsibility مسئوليت
965- smile لبخند
966- attorney وکيل
967- score نمره
968- account حساب
969- interesting جالب
970- audience حضار
971- rich غني
972- dinner شام
973- vote راي
974- western غربي
975- relate ارتباط
976- travel سفر
977- debate مناظره
978- prevent جلوگيري از
979- citizen شهروند
980- majority اکثريت
981- none هيچ يک
982- front جلو
983- born متولد
984- admit پذيرفتن
985- senior ارشد
986- assume گرفتن
987- wind باد
988- key کليد
989- professional حرفه اي
990- mission ماموريت
991- fast سريع
992- alone تنها
993- customer مشتري
994- suffer رنج مي برند
995- speech سخنراني
996- successful موفق
997- option انتخاب
998- participant شرکت کننده
999- southern جنوبي
1000- fresh تازه
1001- eventually سرانجام
1002- forest جنگل
1003- video تصويري
1004- global جهاني
1005- Senate مجلس سنا
1006- reform اصلاحات
1007- access دسترسي
1008- restaurant رستوران
1009- judge قاضي
1010- publish چاپ
1011- relation ارتباط
1012- release آزاد
1013- bird پرنده
1014- opinion نظر
1015- credit اعتبار
1016- critical بحراني
1017- corner گوشه
1018- concerned علاقمند
1019- recall ياد
1020- version نسخه
1021- stare از روي تعجب و يا ترس نگاه کردن
1022- safety ايمني
1023- effective موثر
1024- neighborhood همسايگي
1025- original اصلي
1026- troop دسته
1027- income درامد
1028- directly مستقيما
1029- hurt صدمه
1030- species گونه
1031- immediately بلافاصله
1032- track مسير
1033- basic اساسي
1034- strike اعتصاب
1035- sky آسمان
1036- freedom ازادي
1037- absolutely کاملا
1038- plane هواپيما
1039- nobody هيچ کس
1040- achieve رسيدن
1041- object هدف
1042- attitude گرايش
1043- labor کار
1044- refer اشاره
1045- concept مفهوم
1046- client مشتري
1047- powerful قوي
1048- perfect کامل
1049- nine نه نفر
1050- therefore از اين رو
1051- conduct رفتار
1052- announce اعلام
1053- conversation گفتگو
1054- examine بررسي
1055- touch لمس
1056- please لطفا
1057- attend حضور
1058- completely به طور کامل
1059- variety تنوع
1060- sleep خواب
1061- involved گرفتار
1062- investigation تحقيق
1063- nuclear اتمي
1064- researcher پژوهشگر
1065- press فشار
1066- conflict تضاد
1067- spirit روح
1068- replace جايگزين کردن
1069- British انگليسي
1070- encourage تشويق
1071- argument استدلال
1072- camp اردوگاه
1073- brain مغز
1074- feature خصيصه
1075- afternoon بعد از ظهر
1076- AM AM
1077- weekend اخر هفته
1078- dozen دوجين
1079- possibility احتمال
1080- insurance بيمه
1081- department بخش
1082- battle نبرد
1083- beginning شروع
1084- date تاريخ
1085- generally عموما
1086- African افريقايي
1087- sorry متاسف
1088- crisis بحران
1089- complete کامل
1090- fan پنکه
1091- stick چوب
1092- define تعريف
1093- easily به آساني
1094- hole سوراخ
1095- element عنصر
1096- vision ديد
1097- status وضعيت
1098- normal طبيعي
1099- Chinese چيني
1100- ship کشتي
1101- solution راه حل
1102- stone سنگ
1103- slowly به آرامي
1104- scale مقياس
1105- university دانشگاه
1106- introduce معرفي
1107- driver راننده
1108- attempt کوشش
1109- park پارک
1110- spot نقطه
1111- lack عدم
1112- ice يخ
1113- boat قايق
1114- drink نوشيدن
1115- sun خورشيد
1116- distance فاصله
1117- wood چوب
1118- handle دسته
1119- truck کاميون
1120- mountain کوه
1121- survey بررسي
1122- supposed مفروض
1123- tradition سنت
1124- winter زمستان
1125- village دهکده
1126- Soviet شوروي
1127- refuse رد کردن
1128- sales فروش
1129- roll چرخش
1130- communication ارتباط
1131- screen پرده
1132- gain سود
1133- resident اقامت
1134- hide پنهان کردن
1135- gold طلا
1136- club باشگاه
1137- farm مزرعه
1138- potential پتانسيل
1139- European اروپايي
1140- presence حضور
1141- independent مستقل
1142- district ناحيه
1143- shape شکل
1144- reader خواننده
1145- Ms خانم
1146- contract قرارداد
1147- crowd جمعيت
1148- Christian مسيحي
1149- express سريع السير
1150- apartment اپارتمان
1151- willing حاضر
1152- strength استحکام
1153- previous قبلي
1154- band باند
1155- obviously بديهي است
1156- horse اسب
1157- interested علاقمند
1158- target هدف
1159- prison زندان
1160- ride سوار شدن
1161- guard نگهبان
1162- terms قوانين و مقررات
1163- demand تقاضا
1164- reporter خبرنگار
1165- deliver ارائه
1166- text متن
1167- tool ابزار
1168- wild وحشي
1169- vehicle وسيله نقليه
1170- observe مشاهده
1171- flight پرواز
1172- facility امکان
1173- understanding درک
1174- average متوسط
1175- emerge پديدار شدن
1176- advantage مزيت
1177- quick سريع
1178- leadership رهبري
1179- earn کسب درآمد
1180- pound پوند
1181- basis اساس
1182- bright روشن
1183- operate عمل
1184- guest مهمان
1185- sample نمونه
1186- contribute کمک
1187- tiny کوچک
1188- block مسدود کردن
1189- protection حفاظت
1190- settle واريز
1191- feed خوراک
1192- collect جمع کردن
1193- additional اضافي
1194- highly خيلي
1195- identity هويت
1196- title عنوان
1197- mostly غالبا
1198- lesson درس
1199- faith ايمان
1200- river رودخانه
1201- promote ترويج
1202- living زندگي
1203- count شمار
1204- unless مگر
1205- marry ازدواج کردن
1206- tomorrow فردا
1207- technique تکنيک
1208- path مسير
1209- ear گوش
1210- shop فروشگاه
1211- folk مردم
1212- principle اصل
1213- survive زنده ماندن
1214- lift بلند کردن
1215- border مرز
1216- competition رقابت
1217- jump پرش
1218- gather جمع کردن
1219- limit محدود کردن
1220- fit مناسب
1221- cry گريه
1222- equipment تجهيزات
1223- worth با ارزش
1224- associate وابسته
1225- critic نقاد
1226- warm گرم
1227- aspect منظر
1228- insist اصرار
1229- failure شکست
1230- annual ساليانه
1231- French زبان فرانسه
1232- Christmas کريسمس
1233- comment توضيح
1234- responsible مسئوليت
1235- affair امر
1236- procedure روش
1237- regular منظم
1238- spread گسترش
1239- chairman رئيس
1240- baseball بازي بيس بال
1241- soft نرم
1242- ignore چشم پوشي از
1243- egg تخم مرغ
1244- belief باور
1245- demonstrate نشان دادن
1246- anybody کسي
1247- murder قتل
1248- gift هديه
1249- religion دين
1250- review اين فايل نقد مي نويسيد:
1251- editor ويرايشگر
1252- engage تعامل با
1253- coffee قهوه
1254- document سند
1255- speed سرعت
1256- cross صليب
1257- influence نفوذ
1258- anyway در هر صورت
1259- threaten تهديد
1260- commit ارتکاب
1261- female زن
1262- youth جوانان
1263- wave موج
1264- afraid ترسيده
1265- quarter ربع
1266- background زمينه
1267- native محلي
1268- broad پهن
1269- wonderful شگفت انگيز
1270- deny رد کردن
1271- apparently ظاهرا
1272- slightly کمي
1273- reaction واکنش
1274- twice دو برابر
1275- suit دادخواست
1276- perspective چشم انداز
1277- growing در حال رشد
1278- blow فوت
1279- construction ساخت
1280- intelligence هوش
1281- destroy از بين بردن
1282- cook پختن
1283- connection ارتباط
1284- burn سوختگي
1285- shoe کفش
1286- grade درجه
1287- context زمينه
1288- committee کميسيون
1289- hey هي
1290- mistake اشتباه
1291- location محل
1292- clothes لباس
1293- Indian هندي
1294- quiet ساکت
1295- dress لباس
1296- promise وعده
1297- aware مطلع
1298- neighbor همسايه
1299- function تابع
1300- bone استخوان
1301- active فعال
1302- extend گسترش
1303- chief رئيس
1304- combine ترکيب کردن
1305- wine شراب
1306- below در زير
1307- cool سرد
1308- voter راي دهنده
1309- learning يادگيري
1310- bus اتوبوس
1311- hell جهنم
1312- dangerous خطر ناک
1313- remind يادآوري
1314- moral اخلاقي
1315- United متحد
1316- category رده
1317- relatively نسبتا
1318- victory پيروزي
1319- academic دانشگاهي
1320- Internet اينترنت
1321- healthy سالم
1322- negative منفي
1323- following متعاقب
1324- historical تاريخي
1325- medicine پزشکي
1326- tour سفر
1327- depend بستگي دارد
1328- photo عکس
1329- finding کشف
1330- grab گرفتن
1331- direct مستقيم
1332- classroom کلاس درس
1333- contact تماس
1334- justice عدالت
1335- participate شرکت کردن
1336- daily روزانه
1337- fair منصفانه
1338- pair جفت
1339- famous معروف
1340- exercise ورزش
1341- knee زانو
1342- flower گل
1343- tape نوار
1344- hire اجاره
1345- familiar مانوس
1346- appropriate مناسب
1347- supply عرضه
1348- fully کاملا
1349- actor بازيگر
1350- birth تولد
1351- search جستجو
1352- tie کراوات
1353- democracy دموکراسي
1354- eastern شرقي
1355- primary اوليه
1356- yesterday ديروز
1357- circle دايره
1358- device دستگاه
1359- progress پيشرفت
1360- bottom پايين
1361- island جزيره
1362- exchange مبادله
1363- clean تميز کردن
1364- studio کارگاه
1365- train قطار
1366- lady خانم
1367- colleague همکار
1368- application کاربرد
1369- neck گردن
1370- lean خم
1371- damage خسارت
1372- plastic پلاستيک
1373- tall بلند
1374- plate صفحه
1375- hate نفرت
1376- otherwise وگرنه
1377- writing نوشته
1378- male مردانه
1379- alive زنده
1380- expression بيان
1381- football فوتبال
1382- intend قصد
1383- chicken جوجه
1384- army ارتش
1385- abuse سوء استفاده
1386- theater تئاتر
1387- shut بسته
1388- map نقشه
1389- extra اضافي
1390- session جلسه
1391- danger خطر
1392- welcome خوش آمد
1393- domestic خانگي
1394- lots بسيار
1395- literature ادبيات
1396- rain باران
1397- desire ميل
1398- assessment ارزيابي
1399- injury صدمه
1400- respect احترام
1401- northern شمالي
1402- nod سرتکان دادن
1403- paint رنگ
1404- fuel سوخت
1405- leaf برگ
1406- dry خشک
1407- Russian روسي
1408- instruction دستور العمل
1409- pool استخر
1410- climb بالا رفتن
1411- sweet شيرين
1412- engine موتور
1413- fourth چهارم
1414- salt نمک
1415- expand گسترش
1416- importance اهميت
1417- metal فلز
1418- fat چربي
1419- ticket بليط
1420- software نرمافزار
1421- disappear ناپديد شدن
1422- corporate شرکت ها
1423- strange عجيب
1424- lip لب
1425- reading مطالعه
1426- urban شهري
1427- mental رواني
1428- increasingly به طور فزاينده
1429- lunch ناهار
1430- educational آموزشي
1431- somewhere يک جايي
1432- farmer کشاورز
1433- sugar قند
1434- planet سياره
1435- favorite محبوب
1436- explore اکتشاف کردن
1437- obtain گرفتن
1438- enemy دشمن
1439- greatest بزرگترين
1440- complex پيچيده
1441- surround احاطه
1442- athlete ورزشکار
1443- invite دعوت کردن
1444- repeat تکرار
1445- carefully بدقت
1446- soul روح
1447- scientific علمي
1448- impossible غير ممکن
1449- panel تابلو
1450- meaning معني
1451- mom مادر
1452- married متاهل
1453- instrument سند
1454- predict پيش بيني
1455- weather هوا
1456- presidential رياست جمهوري
1457- emotional عاطفي
1458- commitment تعهد
1459- Supreme عالي
1460- bear تحمل
1461- pocket جيب
1462- thin نازک
1463- temperature درجه حرارت
1464- surprise تعجب
1465- poll راي
1466- proposal پيشنهاد
1467- consequence نتيجه
1468- breath نفس
1469- sight نظر
1470- balance تعادل
1471- adopt اتخاذ
1472- minority اقليت
1473- straight مستقيم
1474- connect اتصال
1475- works کار مي کند
1476- teaching آموزش
1477- belong تعلق
1478- aid کمک
1479- advice نصيحت
1480- okay خوب
1481- photograph عکس
1482- empty خالي
1483- regional منطقهاي
1484- trail دنباله
1485- novel رمان
1486- code قانون
1487- somehow بطريقي
1488- organize سازمان دادن
1489- jury هيئت منصفه
1490- breast پستان
1491- Iraqi عراقي
1492- acknowledge اذعان
1493- theme موضوع
1494- storm طوفان
1495- union اتحاديه
1496- desk ميز
1497- thanks تشکر
1498- fruit ميوه
1499- expensive گران
1500- yellow زرد
1501- conclusion نتيجه
1502- prime نخست
1503- shadow سايه
1504- struggle مبارزه
1505- conclude نتيجه گيري
1506- analyst روانکاو
1507- dance رقص
1508- regulation تنظيم
1509- being وجود
1510- ring حلقه
1511- largely تا حد زيادي
1512- shift تغيير
1513- revenue درامد
1514- mark علامت
1515- locate قرار دادن
1516- county شهرستان
1517- appearance ظاهر
1518- package بسته
1519- difficulty مشکل
1520- bridge پل
1521- recommend توصيه
1522- obvious واضح
1523- basically بطور اساسي
1524- e-mail ايميل
1525- generate توليد
1526- anymore ديگر
1527- propose پيشنهاد
1528- thinking تفکر
1529- possibly احتمالا
1530- trend گرايش
1531- visitor مهمان
1532- loan وام
1533- currently در حال حاضر
1534- comfortable راحت
1535- investor سرمايه گذار
1536- profit سود
1537- angry خشمگين
1538- crew خدمه
1539- accident تصادف
1540- meal غذا
1541- hearing شنوايي
1542- traffic ترافيک
1543- muscle عضله
1544- notion مفهوم
1545- capture گرفتن
1546- prefer ترجيح مي دهم
1547- truly صادقانه
1548- earth زمين
1549- Japanese ژاپني
1550- chest قفسه سينه
1551- thick ضخيم
1552- cash پول نقد
1553- museum موزه
1554- beauty زيبايي
1555- emergency اورژانس
1556- unique منحصر به فرد
1557- internal داخلي
1558- ethnic قومي
1559- link پيوند
1560- stress فشار
1561- content مقدار
1562- select را انتخاب کنيد
1563- root ريشه
1564- nose بيني
1565- declare اعلام
1566- appreciate قدرداني
1567- actual واقعي
1568- bottle بطري
1569- hardly به سختي
1570- setting زمينه
1571- launch انداختن
1572- file پرونده
1573- sick بيمار
1574- outcome نتيجه
1575- ad آگهي
1576- defend دفاع
1577- duty وظيفه
1578- sheet ورق
1579- ought بايد
1580- ensure اطمينان از
1581- Catholic کاتوليک
1582- extremely خيلي
1583- extent حد
1584- component جزء
1585- mix مخلوط
1586- long-term دراز مدت
1587- slow کند
1588- contrast کنتراست
1589- zone منطقه
1590- wake بيداري
1591- airport فرودگاه
1592- brown قهوهاي
1593- shirt پيراهن
1594- pilot خلبان
1595- warn هشدار دادن
1596- ultimately در نهايت
1597- cat گربه
1598- contribution سهم
1599- capacity ظرفيت
1600- ourselves خودمان
1601- estate املاک
1602- guide راهنمايي
1603- circumstance چگونگي
1604- snow برف
1605- English انگليسي
1606- politician سياستمدار
1607- steal سرقت
1608- pursue دنبال کردن
1609- slip لغزش
1610- percentage در صد
1611- meat گوشت
1612- funny خنده دار
1613- neither هيچ يک
1614- soil خاک
1615- surgery عمل جراحي
1616- correct اصلاح
1617- Jewish يهودي
1618- blame سرزنش
1619- estimate تخمين
1620- due ناشي از
1621- basketball بازي بسکتبال
1622- golf گلف
1623- investigate بررسي
1624- crazy ديوانه
1625- significantly به طور قابل توجهي
1626- chain زنجير
1627- branch شاخه
1628- combination ترکيب
1629- frequently غالبا
1630- governor فرماندار
1631- relief تسکين
1632- user کاربر
1633- dad پدر
1634- kick پا زدن
1635- manner روش
1636- ancient کهن
1637- silence سکوت
1638- rating رتبه
1639- golden طلايي
1640- motion حرکت
1641- German آلماني
1642- gender جنس
1643- solve حل کردن
1644- fee پرداخت
1645- landscape چشم انداز
1646- used مورد استفاده قرار
1647- bowl کاسه
1648- equal برابر
1649- forth جلو
1650- frame قاب
1651- typical نوعي
1652- except جز
1653- conservative محافظه کار
1654- eliminate حذف
1655- host ميزبان
1656- hall سالن
1657- trust اعتماد
1658- ocean اقيانوس
1659- row رديف
1660- producer توليد کننده
1661- afford استطاعت
1662- meanwhile در ضمن
1663- regime رژيم
1664- division تقسيم
1665- confirm تاييد
1666- fix تعمير
1667- appeal استيناف
1668- mirror اينه
1669- tooth دندان
1670- smart زرنگ
1671- length طول
1672- entirely کاملا
1673- rely تکيه
1674- topic موضوع
1675- complain شکايت
1676- variable متغير
1677- telephone تلفن
1678- perception ادراک
1679- attract جذب
1680- confidence اعتماد
1681- bedroom اطاق خواب
1682- secret مخفي
1683- debt بدهي
1684- rare نادر
1685- tank مخزن
1686- nurse پرستار
1687- coverage پوشش
1688- opposition مخالفت
1689- aside گذشته از
1690- anywhere هر جا
1691- bond اوراق قرضه
1692- pleasure لذت
1693- master استاد
1694- era عصر
1695- requirement نياز
1696- fun سرگرمي
1697- expectation انتظار
1698- wing بال
1699- separate جداگانه
1700- somewhat قدري
1701- pour ريختن
1702- stir بهم زدن
1703- judgment داوري
1704- beer آبجو
1705- reference ارجاع
1706- tear پارگي
1707- doubt شک
1708- grant اعطاي
1709- seriously به طور جدي
1710- minister وزير
1711- totally کاملا
1712- hero قهرمان
1713- industrial صنعتي
1714- cloud ابر
1715- stretch بسط
1716- winner برنده
1717- volume حجم
1718- seed دانه
1719- surprised متعجب
1720- fashion روش
1721- pepper فلفل
1722- busy مشغول
1723- intervention مداخله
1724- copy کپي
1725- tip نوک
1726- cheap ارزان
1727- aim هدف
1728- cite گفتن
1729- welfare رفاه
1730- vegetable سبزي
1731- gray خاکستري
1732- dish ظرف
1733- beach ساحل
1734- improvement بهبود
1735- everywhere در همه جا
1736- opening افتتاح
1737- overall به طور کلي
1738- divide تقسيم کردن
1739- initial اول
1740- terrible وحشتناک
1741- oppose مخالفت
1742- contemporary معاصر
1743- route مسير
1744- multiple چندگانه
1745- essential ضروري
1746- league اتحاديه
1747- criminal جنايي
1748- careful دقيق
1749- core هسته
1750- upper بالا
1751- rush حمله
1752- necessarily لزوما
1753- specifically به طور خاص
1754- tired خسته
1755- employ شغل
1756- holiday روز تعطيل
1757- vast وسيع
1758- resolution حل
1759- household خانواده
1760- fewer کمتر
1761- abortion سقط جنين
1762- apart جدا
1763- witness شاهد
1764- match مسابقه
1765- barely به سختي
1766- sector بخش
1767- representative نماينده
1768- beneath در زير
1769- beside در کنار
1770- incident حادثه
1771- limited محدود
1772- proud مغرور
1773- flow جريان
1774- faculty اعضاي هيات علمي
1775- increased افزايش يافته است
1776- waste اتلاف
1777- merely تنها
1778- mass جرم
1779- emphasize تاکيد
1780- experiment تجربه
1781- definitely قطعا
1782- bomb بمب
1783- enormous عظيم
1784- tone لحن
1785- liberal ليبرال
1786- massive عظيم
1787- engineer مهندس
1788- wheel چرخ
1789- decline کاهش
1790- invest سرمايه گذاري
1791- cable کابل
1792- towards طرف
1793- expose افشاي
1794- rural روستايي
1795- AIDS ايدز
1796- Jew يهودي
1797- narrow باريک
1798- cream کرم
1799- secretary دبير
1800- gate دروازه
1801- solid جامد
1802- hill تپه
1803- typically به طور معمول
1804- noise سر و صدا
1805- grass چمن
1806- unfortunately متاسفانه
1807- hat کلاه
1808- legislation قانون
1809- succeed موفق شدن
1810- celebrate جشن گرفتن
1811- achievement موفقيت
1812- fishing ماهيگيري
1813- accuse متهم کردن
1814- useful مفيد
1815- reject رد کردن
1816- talent استعداد
1817- taste طعم
1818- characteristic مشخصه
1819- milk شير
1820- escape فرار
1821- cast قالب
1822- sentence جمله
1823- unusual غير عادي
1824- closely نزديک
1825- convince متقاعد کردن
1826- height ارتفاع
1827- physician پزشک
1828- assess ارزيابي
1829- plenty فراوان
1830- virtually تقريبا
1831- addition اضافه
1832- sharp تيز
1833- creative خالق
1834- lower کاهش
1835- approve تاييد
1836- explanation توضيح
1837- gay همجنسگرا
1838- campus دانشگاه
1839- proper مناسب
1840- guilty گناهکار
1841- acquire دست آوردن
1842- compete رقابت کردن
1843- technical فني
1844- plus بعلاوه
1845- immigrant مهاجر
1846- weak ضعيف
1847- illegal غير قانوني
1848- hi سلام
1849- alternative ديگر
1850- interaction فعل و انفعال
1851- column ستون
1852- personality شخصيت
1853- signal سيگنال
1854- curriculum برنامه تحصيلي
1855- honor افتخار
1856- passenger مسافر
1857- assistance کمک
1858- forever براي هميشه
1859- regard نظر
1860- Israeli اسرائيل
1861- association انجمن
1862- twenty بيست
1863- knock بد گويي کردن از
1864- wrap بسته بندي
1865- lab ازمايشگاه
1866- display نمايش
1867- criticism انتقاد
1868- asset دارايي
1869- depression افسردگي
1870- spiritual روحاني
1871- musical موسيقي
1872- journalist روزنامه نگار
1873- prayer نماز
1874- suspect مشکوک
1875- scholar محقق
1876- warning هشدار
1877- climate اقليم
1878- cheese پنير
1879- observation مشاهده
1880- childhood کودکي
1881- payment پرداخت
1882- sir آقا
1883- permit اجازه
1884- cigarette سيگار
1885- definition تعريف
1886- priority اولويت
1887- bread نان
1888- creation ايجاد
1889- graduate فارغ التحصيل
1890- request درخواست
1891- emotion هيجاني
1892- scream فرياد
1893- dramatic نمايشي
1894- universe جهان
1895- gap شکاف
1896- excellent عالي
1897- deeply عميقا
1898- prosecutor مدعي
1899- lucky خوش شانس
1900- drag کشيدن
1901- airline شرکت هواپيمايي
1902- library کتابخانه
1903- agenda دستور کار
1904- recover بهبود يافتن
1905- factory کارخانه
1906- selection انتخاب
1907- primarily در درجه اول
1908- roof سقف
1909- unable ناتوان
1910- expense هزينه
1911- initiative ابتکار
1912- diet غذا
1913- arrest بازداشت
1914- funding بودجه
1915- therapy درمان
1916- wash شستن
1917- schedule برنامه
1918- sad غمگين
1919- brief مختصر
1920- housing مسکن
1921- post پست
1922- purchase خريد
1923- existing موجود
1924- steel فولاد
1925- regarding راجع به
1926- shout فرياد
1927- remaining باقي مانده
1928- visual بصري
1929- fairly منصفانه
1930- chip تراشه
1931- violent شديد
1932- silent خاموش
1933- suppose فرض کنيد
1934- self خود
1935- bike دوچرخه
1936- tea چاي
1937- perceive درک کردن
1938- comparison مقايسه
1939- settlement توافق
1940- layer لايه
1941- planning برنامه ريزي
1942- description تعريف
1943- slide لغزش
1944- widely به طور گسترده اي
1945- wedding عروسي
1946- inform اطلاع دادن
1947- portion بخش
1948- territory قلمرو
1949- immediate فوري
1950- opponent حريف
1951- abandon رها کردن
1952- lake درياچه
1953- transform تبديل کردن
1954- tension تنش
1955- leading برجسته
1956- bother زحمت دادن
1957- consist شامل
1958- alcohol الکل
1959- enable قادر ساختن
1960- bend خم
1961- saving پس انداز
1962- desert بيابان
1963- shall بايد
1964- error خطا
1965- cop پليس
1966- Arab عرب
1967- double دو برابر
1968- sand شن
1969- Spanish اسپانيايي
1970- print چاپ
1971- preserve شکارگاه
1972- passage عبور
1973- formal رسمي
1974- transition انتقال
1975- existence وجود
1976- album البوم
1977- participation مشارکت
1978- arrange ترتيب دادن
1979- atmosphere جو
1980- joint مشترک
1981- reply پاسخ
1982- cycle چرخه
1983- opposite مقابل
1984- lock قفل
1985- deserve سزاوار
1986- consistent استوار
1987- resistance مقاومت
1988- discovery کشف
1989- exposure ارائه
1990- pose ژست گرفتن
1991- stream جريان
1992- sale فروش
1993- pot گلدان
1994- grand بزرگ
1995- mine مال من
1996- hello سلام
1997- coalition ائتلاف
1998- tale داستان
1999- knife چاقو
2000- resolve تصميم
راهنما و روشهای تهیه مجموعهها:
چطور مجموعه برای من ارسال می شود؟
چطور می توانم هزینه را پرداخت کنم؟
روشهای تهیه برای دوستان خارج از ایران
تماس الکترونیکی و ایمیل به ما
تماس تلفنی با ما
پاسخ به پرسش های متداول
تنها از سایت های داراینماد اعتماد الکترونیکیبا اطمینان خرید کنید.
WebansichtMobile-Ansicht
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ක්රියා කරමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
واژه های فارسی به انگلیسی
ප්රවේශනය වෙමින්…
ක්රියා කරමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظکتاب اول درس 8 -ما در حال ساخت آموزشهای مختلف هستیم نظر شما برای ساخت آموزشهای بهتر ضروری میباشد لطفا” پیشنهاد و انتقاد خود را با ما در میان بگذاریدبرای آموزش های بیشتر به سایت ما بروید ابتدا صفحه اصلی شرکت هرات نرم افزار را لایک کنید یعنی روی شرکت هرات نرم افزار کلیک کنید تا وارد صفحه اصلی ما شوید صفحه اصلی را لایک کنید چون هر روز ما یک چیزی جدید برای شما داریم به سایت ما هم بروید شاید چیزی دیگری هم که لازم دارید در آنجا باشد کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظاز فهرست استفاده کنید چون ممکن فردا نتوانید از آن بهره ببرید لینک دانلودhttps://www.facebook.com/heratsoftware/https://www.heratsoftware.com/https://www.youtube.com/channel/UCWMx…https://twitter.com/heratsoftwareplease subscribe my channel if you want learn moreکلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظ ما در حال ساخت آموزشهای مختلف هستیم نظر شما برای ساخت آموزشهای بهتر ضروری میباشد لطفا” پیشنهاد و انتقاد خود را با ما در میان بگذاریدبرای آموزش های بیشتر به سایت ما بروید mobile :00937948054800093703253741کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظ
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ක්රියා කරමින්…
ධාවන ලැයිස්තු ප්රවේශනය කරමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ක්රියා කරමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
واژه های فارسی به انگلیسی
ප්රවේශනය වෙමින්…
ක්රියා කරමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظکتاب اول درس 8 -ما در حال ساخت آموزشهای مختلف هستیم نظر شما برای ساخت آموزشهای بهتر ضروری میباشد لطفا” پیشنهاد و انتقاد خود را با ما در میان بگذاریدبرای آموزش های بیشتر به سایت ما بروید ابتدا صفحه اصلی شرکت هرات نرم افزار را لایک کنید یعنی روی شرکت هرات نرم افزار کلیک کنید تا وارد صفحه اصلی ما شوید صفحه اصلی را لایک کنید چون هر روز ما یک چیزی جدید برای شما داریم به سایت ما هم بروید شاید چیزی دیگری هم که لازم دارید در آنجا باشد کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظاز فهرست استفاده کنید چون ممکن فردا نتوانید از آن بهره ببرید لینک دانلودhttps://www.facebook.com/heratsoftware/https://www.heratsoftware.com/https://www.youtube.com/channel/UCWMx…https://twitter.com/heratsoftwareplease subscribe my channel if you want learn moreکلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظ ما در حال ساخت آموزشهای مختلف هستیم نظر شما برای ساخت آموزشهای بهتر ضروری میباشد لطفا” پیشنهاد و انتقاد خود را با ما در میان بگذاریدبرای آموزش های بیشتر به سایت ما بروید mobile :00937948054800093703253741کلمات انگلیسی با معنی فارسی با تلفظ
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ප්රවේශනය වෙමින්…
ක්රියා කරමින්…
ධාවන ලැයිස්තු ප්රවේශනය කරමින්…
خانه » بلاگ » آموزش آسان زبان انگلیسی » جملات و لغات مهم انگلیسی » لیست ۵۰۰ کلمه مهم و پرکاربرد زبان انگلیسی با معنی فارسی
در این پست حدود ۵۰۰ کلمه پرکاربرد و روزمره زبان انگلیسی را بهمراه معنای فارسی به شما معرفی می کنیم. این کلمات شامل صفت های پرکاربرد، افعال و اسم های رایج در زبان انگلیسی هستند.
این جزوه که توسط نگارنده و چندین زبان آموز با تجربه بیش از ۵ سال تدوین شده است شامل کاربردی ترین و پر تکرارترین کلمات زبان انگلیسی در آزمون های مختلف و در مکالمات است که پیشنهاد می کنیم دانلود نمایید:
≡ دانلود جزوه پی دی اف
≡ دانلود اپلیکیشن موبایل ۵۰۴ واژه + تلفظ (اندروید)
واژه های فارسی به انگلیسی
≡ دانلود اپلیکیشن موبایل ۵۰۴ واژه + تلفظ (آیفون و آیپد)
قبل از شروع، ویدیوی زیر که صفات پایه ای و اصلی در زبان انگلیسی را آموزش می دهد ببینید (سطح مقدماتی):
همانگونه که قبلا هم گفتیم، ۴ نکته مهم قبل از خرید مجموعه آموزش نصرت را مطالعه کنید و سپس ببینید، بهترین روش یادگیری زبان انگلیسی برای شما کدام است؟
این پست جالب را مطالعه کنید: ۵ تا از بهترین کتاب های آموزش زبان انگلیسی کدامند؟
سلام لطفا لینک دانلود کلیپ صفت رو بزارید.
ممنون از سایت بسیار خوبتون
لطفا یه برنامه اندروید برای این کلمات معرفی کنید
۵۰۴
سلام لطفا لینک های دانلود رابیشتر کنید ممنون
حالا واقعا این کلمه ها فارسی هستن که در زبان انگلیس رایج شده
custom میشه سفارسی ترجمه اشتباه چرا درج میکنی
بسیار خوب است و من از شما راضی هستم
اقا سام حرص نخور
معنی رسمم میده 😐
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
ارسال دیدگاه
تماس با ما
تهران-خیابان انقلاب تلفن تماس ۰۹۱۹۳۲۲۶۳۲۶ تلفن ثابت ۲۸۴۲۶۹۲۹ -۰۲۱
ایمیل maxer.ir@gmail.com
شرکت لوتوس
با بیش از ۱۵ سال سابقه درخشان در امر آموزش و فروش محصولات آموزشی، تنها به کیفیت و رضایت مشتری می اندیشیم !
© استفاده از مطالب چرب زبان تنها با کسب اجازه از مدیریت امکان پذیر می باشد. سلامتی-زیبایی0