کلمات فارسی هم معنی

خواص دارویی و گیاهی

کلمات فارسی هم معنی
کلمات فارسی هم معنی

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: کلمه هم

برابر ابجد: ۱۴۰

کلمات فارسی هم معنی

کَلِمَتُنَافعل تشدیدیمی باشدفاعل منطقی

موقوفات را بخوانید.موقوف علیه را بخوانید.موقوفه را بخوانید.

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


نتیجه‌ای یافت نگردید.

کلمه (نوع خاصي از کلمه، در قرآن فعل خدا را کلمه ناميده براي اين است که فعل او بر وجود او دلالت ميکند درست شبيه کلمه که بر وجود صاحب خود دلالت مي کند .
لذا ناميدن حضرت مسيح علي نبينا و عليه السلام،درقرآن کريم به عنوان کلمه خدا اين است که چون آفرينش ا…

با او سخن گفت

کلمة. [ ک َ ل ِ م َ ] (ع اِ) یک سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن . لفظ. کلام . (ناظم الاطباء). کَلمَه . (اقرب الموارد). سخن . یک سخن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سخن . گفتار. (ترجمان القرآن ص 82).- الکلمةالباقیة ؛ کلمه ٔ توحید. (منتهی الارب ) (…

کلمة. [ ک ِ ل َ م َ ] (ع اِ) سخن و لفظ و کلمه و کلام . (ناظم الاطباء). ج ، کِلَم . (ناظم الاطباء).

کلمة. [ ک ِ م َ ] (ع اِ) سخن . لفظ. کَلِمَه . ج ، کلمات . (ناظم الاطباء). کَلِمَه . (منتهی الارب ). و رجوع به کَلِمَه شود.

کلمه , لغت , لفظ , گفتار , واژه , سخن , حرف , عبارت , پيغام , خبر , قول , عهد , فرمان , لغات رابکار بردن , بالغات بيان کردن

verbatim

[زبان‌شناسی] ← اجزای کلام

گذرواژه

(کَ لِ مَ ةُ لْ لا) [ ع . ] (اِمر.) 1 – کلمة خدا. 2 – عیسی (ع ).

( ~. کَ لِ مِ) [ فا – ع . ] (ق مر.) متحد، یک سخن ، یک زبان ، متحدالقول .

ču-kalema چوق الف.

diction

witticism

ابدال

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: هم

نقش دستوری: قید

کلمات فارسی هم معنی

آواشناسی: ham

الگوی تکیه: S

شمارگان هجا: ۱

برابر ابجد: ۴۵

فراهمپریشانبیرونگردبرهم

وزان را بخوانید.وزان را بخوانید.وزر را بخوانید.

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.

۱. یکدیگر.۲. (پیشوند) همکاری؛ مشارکت (در ترکیب با کلمۀ دیگر): همسایه، هم‌نشین، همخواب، همکار، همراه، همدست، هماورد، همدم، همزاد، همسر، هم‌گروه، هم‌نفس، هم‌سفر، همدرس، هم‌عنان، هم‌صورت، هم‌سیرت.۳. (قید) هردو؛ همه: هم این، هم آن.۴. (قید) نیز: او هم آمد.〈 به هم: با هم؛ همراه یکدیگر.〈 به هم آمدن: (مصدر لازم) [مجاز] به هم پیوستن دو چیز؛ سربه‌هم آوردن.〈 به هم آمیختن: (مصدر متعدی)۱. درهم کردن.۲. مخلوط کردن.۳. (مصدر لازم، مصدر متعدی) مخلوط شدن.〈 به هم آوردن: (مصدر متعدی)۱. به هم رساندن.۲. به هم بستن.۳. فراهم آوردن.〈 به هم برآمدن: (مصدر لازم)۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمناک شدن.〈 به هم افتادن: (مصدر متعدی) [مجاز]۱. گلاویز شدن دو یا چند تن.۲. با هم گفتگو و نزاع کردن.〈 به هم پیوستن: (مصدر لازم)۱. به هم متصل شدن.۲. به هم رسیدن.۳. چسبیدن دو چیز به یکدیگر.〈 به هم خوردن: (مصدر لازم)۱. برخورد کردن دو چیز یا دو کس به یکدیگر.۲. [مجاز] منحل شدن و از میان رفتن حزب، جمعیت، یا دستگاه.۳. [مجاز] آشفته شدن و مشوش گشتن.〈 به ‌هم درشدن: (مصدر لازم) [قدیمی] آمیخته و درهم شدن؛ مخلوط شدن.〈 به ‌هم رسانیدن: (مصدر متعدی)۱. چیزی را به چیز دیگر یا کسی را به کس دیگر رساندن.۲. به‌دست آوردن.۳. گرد کردن.۴. فراهم آوردن.〈 به ‌هم رسیدن: (مصدر لازم)۱. رسیدن به یکدیگر؛ به‌هم پیوستن دو چیز یا دو کس.۲. به‌وجود آمدن؛ پیدا شدن.〈 به ‌هم زدن: (مصدر متعدی) ‹برهم زدن›۱. خراب کردن.۲. باطل کردن.۳. مخلوط کردن؛ زیرورو کردن.۴. آشفته کردن.

۱. آهنگ، قصد، مقصود، منظور ۲. اندوه، دلمشغولی، غم

بن گذشته: از هم پاشیدبن حال: از هم پاش


even, too, very, yet

(ضمیر) [پهلوی: ham] ham ۱. یکدیگر.۲. (پیشوند) همکاری؛ مشارکت (در ترکیب با کلمۀ دیگر): همسایه، هم‌نشین، همخواب، همکار، همراه، همدست، هماورد، همدم، همزاد، همسر، هم‌گروه، هم‌نفس، هم‌سفر، همدرس، هم‌عنان، هم‌صورت، هم‌سیرت.۳. (قید) هردو؛ همه: هم این، هم آن…

(اسم مصدر) [عربی: همّ، جمع: هُمُوم] ham[m] ۱. قصد؛ اراده.۲. [قدیمی] حزن؛ اندوه.

۱. آهنگ، قصد، مقصود، منظور ۲. اندوه، دلمشغولی، غم

بازهم، باز، حتی، نیز، همچنین

هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که آوردن لفظ «هم » بر معطوف و معطوف علیه هر دو صحیح باشد، چنانکه گویند: هم نماز کردم و هم رو…

هم . [ هََ م م ] (ع اِ) اندوه .ج ، هموم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یکی از اعراض شش گانه ٔ نفسانیه . (یادداشت مؤلف ) : برداشته خزینه و انباشته به زرصندوقهای پیل ، و نه در دل هم و نه غم . فرخی .زآرزوها که داشت خاقانی هیچ همّی به جز وصال تو نی…

هم . [ هَِ م م ] (ع ص ) پیر فانی . ج ، اهمام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نازک و نحیف ، و در این معنی مشتق از «همته النار» است ، یعنی آتش ذوبش کرد. || قدح هم ؛ قدح شکسته . (از اقرب الموارد).

(هَ مّ) [ ع . ] (اِ.) 1 – اندوه ، حزن . ج . هموم . 2 – قصد، اراده . 3 – آن چه بدان قصد کنند. ؛~ و غم فرق بین هم و غم اصلاً در آن است که هم اندوه آینده است و غم اندوه گذشته و موجود.

(هَ) [ په . ] 1 – (ق .) نیز، همچنین . 2 – (پش .) در ترکیبات پیشوند اشتراک است : هم اتاق ، همراه ، همدل .

در کشيدن نفس , استنشاق کردن , الهام بخشيدن , دميدن در , القاء کردن

even, too, very, yet

ايضا , علي نفس النمط , کلا

stirring

stirrer

فرهنگ واژگان، فرهنگ لغت، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ یا فرهنگنامه کتابی است که در آن معانی واژه های یک زبان معین با توضیحات مربوط به ریشه شان، تلفظ شان، یا اطلاعات دیگر مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبای همان زبان گردآوری می شوند. فرهنگ واژگان با دانشنامه تفاوت دارد. در یک واژه نامه معمولاً فقط به معنای واژه ها اکتفا می شود و اطلاعات دیگری (نظیر تاریخچه) داده نمی شود. به علاوه، در واژه نامه ها فقط به واژه های عمومی یک زبان اشاره می شود، و اسامی خاص (مانند اسم مکان ها و اشخاص) کمتر نوشته می شود. با این حال، مرز دقیقی بین واژه نامه و دانشنامه نمی توان تعیین کرد، و برخی کتب به نوعی در هر دو طبقه جا می گیرند.
این بخش شامل فرهنگ فارسی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ فارسی عمید، فرهنگ سره و همچنین فرهنگ مترادف ها و متضادها (تألیف فرج الله خداپرستی و برگرفته از تارنمای «دادگان») و واژگان مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی می باشد.

فارسی یا پارسی یکی از زبان های هندواروپایی در شاخهٔ زبان های ایرانی جنوب غربی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان به آن سخن می گویند. فارسی زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از دو زبان رسمی افغانستان (در کنار پشتو) است. زبان رسمی کشور هندوستان نیز تا پیش از ورود استعمار انگلیس، فارسی بود. فا، fa: نماد زبان فارسی. زبان فارسی را پارسی نیز می گویند. زبان فارسی در افغانستان به طور رسمی دری و در تاجیکستان تاجیکی خوانده شده است. در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان شناسان اروپایی در برلین، زبان های یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان های کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به شمار می آید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.

عده ای بر این باورند که ادبیات فارسی از دورهٔ مشروطیت به بعد با ادبیات فارسی دورهٔ قاجار و صفویه و ماقبل آن متفاوت است و به ویژه با تأسیس فرهنگستان ایران (در سال ۱۳۱۳ ه‍. خ) و شروع نهضت ترجمه در ایران، یک دورهٔ نوین در زبان فارسی به وجود آمده است که گرایش عملی تری به برگشت و به پاکی و خالص سازی زبان فارسی از عبارات و اصطلاحات پیچیدهٔ عربی دارد. طی سده های اخیر، زبان فارسی در نیمهٔ شرقی قلمرو خود با تنگنا و دشواری روبه رو شد، ولی در نیمهٔ غربیِ قلمرو خود (کشور ایران) رو به شکوفایی نهاد.

مجموعهٔ حروفی که یک واحد را تشکیل دهند، واژه یا کلمه (انگلیسی: Word) نام دارند. در دستور زبان فارسی، معمولاً کلمه را به نُه بخش تقسیم می کنند: اسم، صفت، عدد، کنایه، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط، صوت.
«واژه» کوچک ترین شکل معنادار از حروف است، اگر بتواند به تنهایی به کار رود. برای نمونه، «-انه» در واژه هایی مانند مردانه، زنانه، مهربانانه، دارای معنی ویژهٔ خود است، ولی از آنجا که نمی توان آن را به تنهایی به کار برد، واژه نامیده نمی شود. بسیاری از واژه ها به بخش های کوچک تری بخش پذیرند که به آن ها تکواژ گفته می شود. تکواژ کوچکترین بخش کلمه است که در بسیاری از موارد یک کلمهٔ مستقل محسوب شده و در برخی موارد نیز کلمه به حساب نمی آید.
کلمات فارسی هم معنی

دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل اطلاعاتی در مورد تعاریف، کاربردها، ریشه شناسی، تلفظ، ترجمه، و غیره باشد. واژه نامه کتابی است که معانی لغات یک زبان در آن توضیح داده شده باشد. واژه ها به صورت الفبایی مرتب شده اند و معمولاً املا و تلفظ و معنای هر کلمه یاد شده است. فرهنگ لغات در یک رشته خاص، معمولاً حاوی معانی هر واژه است. اگرچه تصور می شود که دیکشنری فقط با واژه ها سر و کار دارد ولی دامنه پوشش آن اغلب می تواند از این هم فراتر برود.

دیکشنری آنلاین (Online Dictionary) وب سایت و یا اپلیکیشنی است که به صورت اینترنتی خدماتی مربوط به دیکشنری ها و فرهنگنامه ها را ارائه می دهد. مانند سایت دیکشنری آبادیس. در دیکشنری آنلاین شما با وارد کردن هر واژه ای در بخش مشخص شده و زدن دکمه جستجو، به سرعت معنی و توضیحات مربوطه را می توانید مشاهده کنید.

تعریف (واکـَـران) (انگلیسی: Definition) عبارتی است که معنای یک اصطلاح (کلمه، عبارت یا دسته ای از نمادها) یا نوع یک چیز را شرح می دهد. تعریف واژه به ما می گوید که یک چیز باید چه ویژگی هایی (مشخصه هایی کیفیاتی، خواصی) داشته باشد تا آن واژه بر آن اطلاق شود. تعریف باید جامع و مانع باشد، این بدان معناست که «تعریف واژهٔ مورد نظر باید جامع همهٔ جنبه های تعریف کننده و مانع همهٔ جنبه هایی باشد که جنبه های غیر تعریف کننده|تعریف کننده نیستند.». یعنی تعریفی که ارائه می شود ویژگی هایی که آن چیز را از بقیه جدا می کند را بیان کند. جنبه های تعریف کننده ویژگی هایی هستند که اگر اعضای یک طبقه دارای آن ویژگی ها نباشند، دیگر به آن طبقه تعلق ندارند. مانند ویژگی داشتن سه ضلع برای مثلث، که اگر چیزی سه ضلع نداشته باشد به هیچ وجه نمی تواند مثلث باشد.

مفهوم یا کانسپت (انگلیسی: Concept) در لغت آنچه مورد فهم واقع شده است. مفهوم یعنی، معنا و مدلولی که لفظ بر آن دلالت می کند و از لفظ فهمیده می شود. به نظر متفکران بزرگی از قبیل ارسطو، هربرت پوتنام، … مفهوم به صورت ساده معرفی و ترکیب برداشتهای حسی است به نظر دسته دیگری از متفکران از قبیل جان دیویی مغز نمی تواند یک دریافت کنندهٔ مفعول و بدون مداخله باشد. مفهوم به دو دسته طبقه بندی می شود: مفهوم جزئی و کلی. اولی شامل تمام خصوصیات تشکیل دهنده یک مفهوم می باشد، برداشت از یک مفهوم در واقع مجموعی از ویژگی هایی است که باعث تمایز آن مفهوم از بقیه مفاهیم می شود. و دومی (کلی) مجموع خصوصیاتی که تشکیل دهنده برداشت اول هستند (مانند مفهوم انسان بدون مشخصات یک مصداق خاص)

نام کاربری یا ایمیل *

رمز عبور *

ورود

عــناوینی که در ایــن آموزش مــی خــوانید :

واژه نامه:

کلمات فارسی هم معنی

پذیرفتن:قبول کرد

شاخه ها تاب نیاوردند:قدرت تحمل نداشتند

داوری:قضاوت

جلا داده است:براق درخشنده کردند

جان افروز:روشن کننده ی جهان

قشر:لایه

نخست:اول

چیره دست:ماهر

آویختن:اویزان کردن

دریغ است:حیف است

پراکنده ساخت:پخش کرد

شگفت انگیر:تعجب اور

زینت داد:تزیین کرد

آموزش   درس 1 فارسی چهارم 

واژه نامه:

جامه:لباس

دشواری:سختی

نخستین:اولین

معتدل:دارای آب و هوای خوب

بکوشند:تلاش کنند

پی در پی:پشت سر هم،متوالی

به عهده میگیرند:مسولیت قبول میکند

شگفتی:تعجب آور

فراهم میاورد:تهیه میکند

سپری شدن:گذشتن

آسودگی:راحتی

پیمودن:طی کرد

آموزش   درس 2 فارسی چهارم 

واژه نامه:

آسیاب:محلی که گندم ها را در آنجا آب میکنند

ردپا:جای پا

کور:نابینا

دست نخورده:استفاده نشده

خشمگین:عصبانی

حاکم:فرمان روا

کلمات فارسی هم معنی

اندیشیدم:فکر کردم

فهم:هوش

آموزش  معنی درس 3 فارسی چهارم 

واژه نامه:

حکیم:دانشمند

برافراشته:بالارفته

شادمان:شاد و خوشحال

ناخدا:فرمانده کشتی

امواج:موج ها

تخت پاره:تکه چوب

امیر:حاکم

آگاهی:دانش و علم

فرمان:دستور

شهرت:نیک نامی

آموزش  درس 4 فارسی چهارم 

نبرئ:جنگ

طولانی:بلند

افراسیاب:فرمانده سپاه توران

پاداری:استقامت

پهلوان:دلاور

اندوهگین:غمگین

بردباری:صبوری

آشتی:صلح

خاور:شرق

پولادین:فولادی

دشوار:سخت

بی تابی:تحمل نداشتند

استوار:محکم

نیرومند:قوی

نیرو:توان

گام:قدم

نگریست:نگاه کرد

تیزبال:پر سرعت

بامداد:صبج

نیمروز:ظهر

تناور:نیرومند

آموزش  درس 6 فارسی چهارم  

استقبال:پیشوانه

نسیم:باد ملایم

نشاط:شادمانی

غوغا:هیاهو

پاکیزه:تمیز

بی صبرانه:بدون تحمل

تپش:تپیدن

هماهنگ:یک دست یک شکل

رخسار:صورت

امواج:موج ها

هین:آگاه باشید

می گریستند:گریه می کردند

نگار:یارزیبارو

محور:مرکز

انبوه:فراوان

نشاط انگیز:شادی آور

آموزش  درس 7 فارسی چهارم 

کنجکاو:جستجو

کنج:گوشه

عشق می ورزیدم:دوست داشتم

عاجز:ناتوان

زیستن:زندگی کردن

اندیشه:فکرکردن

کرسی:میز چهار چوبی که در گذشته برای گرم کردن استفاده میکردند

 

دایر نشده بود:ساخته نشده بود

طاق:سقف

استعداد:توانایی

قنادی:شیرینی فروشی

منقل:ظرفی که در آن زغال روشن میکنندو زیر کرسی می گذارنند گاهی هم در آن اسپند دود میکنند

ابداع:نوآوری ویژه:مخصوص

طبع:ذات نوآور:کسی که روش جدیدی را به وجود
می آورد

دشواری:سختی

پشتکار:اراده
برگزیده شدم:انتخاب شدم

اقامت گزیدم:زندگی کردم

خویش:خود قریحه:ذوق

خشنود:خوش حال

آموزش  درس 10 فارسی چهارم 

اعتقاد:باور

وصف ناپذیر:غیر قابل تعریف

بی وقفه:بدون توقف

مظلوم:مورد ظلم قرار گرفته

تسخیرناپذیر:رام نشدنی متجاوزان:کسانی که به حریم دیگران احترام
نمیگذارند

اشغال:به دست آوردن

تیپ:گروه

دژ:حصار

محور:مرکز

سربلندی:سرافرازی

درنگ:صبر

سقایی:آب دادن به دیگران

مانع:بازدارنده

محتاج:نیازمند

مقابله:روبه رو شدن

نظاره میکرد:نگاه میکرد

گردان:گروه

رگبار گلوله:گلوله دهای مثل رگبار

پیک:خبررسان

اراده:قصد

بالگرد:هلی کوپتر

مهلکه:محل هلاک شدن

ترجیح:بهتردانستن

آموزش  درس 11 فارسی چهارم 

شوق:شور و نشاط

بالین:بستر

سطر:خط

معالجه:درمان

شبنم:ژاله

اندک اندک:کم کم

آرام:آهسته

برخاست:بلند شد

غلامان:خدمتکاران

اتفاق:رویداد

سراسیمه:آشفته و پریشان تورا احظار کرده

اند:ازتوخواسسته اند آن جا حاضرشوی

آموزش   درس 12 فارسی چهارم 

لطف:مهربانی

باطل:اشتباه
نیل:دور بزرگی که در سرزمین مصر واقع شده است

شیوه:روش

درفکند:انداخت

عدل:انصاف

گفته:سخن

بنده پروری:نوازشگری

رب جلیل:پروردگار با شکوه رهرو:کسی که راه دیگری را دنبال
می کند
حسرت:آه و افسوس

اینک:اکنون

خرد:کوچک

سطح آب:بیرون آب

گر:اگر

گاهوارش:گهواره اش

چون:چگونه دایه:زنی که به جای مادر است

کای:که ای

رهی:رها شوی

طغیان:سرکشی

زین:از این

حکم:دستور

به که:بهتر است که

آموزش   درس 13 فارسی چهارم 

رنج:زحمت

عطار:عطر فروش

سعی:تلاش

طبله:صندوقچه

بی فایده:بی ثمر

خاموش:ساکت

هنرنمایی:نمایش دهنده

هنر غاضی:جنگجو

بلندآواز:دارای صدای بلند میان

تهی:تو خالی

تبل:نوعی ساز بزرگ

آموزش  درس 14 فارسی چهارم 

بیشه:نیزار

التماس:خواهش درخواست

خفته:خوابیده

وحوش:حیوانات جنگل

موشک:موش کوچک

مغفرت:آمورزش

آشته:پریشان

لابه:گریه و زاری

گه:گاهی

رحم:لطف و مهربانی

متغیر:آشفته

واکرد:باز کرد

کله:سر صیاد:شکارچی

له کندش:نابودش کند

حول و حوش:اطراف

لوس:کسی که بی دلیل میخواهد خودش را برای دیگران عزیز کند

درعوض:به جای

یک غازی:بی ارزش

خلاص:رهایی

هراس:ترس

آموزش   درس 15 فارسی چهارم 

غریب:ناشناخته

همواره:همیشه

عجیب:شگفت انگیز

جهل:نادانی

معلق:وارونه

گریزان:فراری

دانش اندونزی:جمع آوری علم و دانش

واپسین:آخرین

فیلسوف:دانشمند

بالین:بستر

مسایل:مشکلات

در گذرم:بگذرم

گسترش:پخش کردن

آموزش  درس 16 فارسی چهارم

یکنواخت:یکسان

منتقل:جابه جا شدن

سپید:سفید

نمایان شد:ظاهر شد

استقبال:پیشواز

ریز نقش:کسی که جثه کوچکی دارد

قلم نوری:وسیله ای الکترونیکی که به جای گچ با آن روی تخته های هوشمند می نویسند

نقاله:وسیله ای برای کشیدن زاویه

پرگار:وسیله ای برای کشیده دایره

آموزش  درس 17 فارسی چهارم

عالیییییییییییییییییییییییییییه

عالیه

عالیه من پسرم از رو دبستو درس میخوانه

واقعا. پسری زرنگی داری
😋😛😝😜

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاه

وب‌ سایت

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید

 

لینک ها:پایه هامطالب آموزشیمطالب روانشناسیدبستو مارکتدانلود رایگانتبلیغاتدرباره ماتماس با ما

ارتباط با ما :اینستاگرام:dabesto.ir1تلفن: 02125896325info@dabesto.ir

.: طراحی سایت توسط روندسافت :.

کلمات هم معنی و مخالف فارسی دوم دبستان

کلمات مترادف و متضاد دوم

فرمت PDF + لینک دانلود مستقیم قرار گرفت

نام درس : فارسی دوم | موضوع : جزوه آموزشی | نویسنده : نرگس اکبرنژاد کلمات فارسی هم معنی

منتشر شده در نمره برتر | پایه و رشته : دوم ابتدایی

 

کلمات مترادف و متضاد دوم : در ایام امتحانات کلاسی و پایان سال داشتن کلمات درس فارسی یکی از مهم ترین ها میباشد . در این مطلب ما برای شما دانش آموزان دوست داشتنی پایه دوم ابتدایی تمام کلمات هم معنی ومخالف هم را در یک فایل جمع آوری کرده ایم . شما میتوانید در ادامه این متن این جزوه بسیار عالی را دریافت نمایید .

 

موفق: پیروز

 

لینک دریافت  کلمات هم معنی و مخالف فارسی دوم دبستان :

 

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

بسیار عالی. متشکرم

عالی بود

عالیییییی خداوند اجرتان دهد بسیار ارزشمند

عالیییییییییییی

چرا درس پانزدهم نوروز رو ندارید

چرا درستی دیگه نیست من درستی دیگرو لازم دارم

واییییی پس بقیش کوووو

عالی بود 👌👌👌فقط تا آخر نبود

عالی👌👌👌

هی روزگاریادش بخیر

معنی جهان نیست وکشور

ببخشید معنی کلمه(یک جور)

ببخشید واقعا حق با دوستان است کتاب هفده درس دارد ای کاش شما کارتان را تا پایان انجام میدادید و زیبا میشد کار شما ناقص است واین روزها که همه به درسهای آخر کتاب بیشتر احتیاج داریم ممنون میشم اگه پیگیری کنید وکامل کنید تشکر ☺

خیلی خوبه اما معنی همه ی کلمات رو نمی زاره

خوبه

فوق العاده بود👌

وای اینکه کلامات هم معنی در هفدهم رو نداره

ولی به هر حال عالی بود

کلمات هم معنی درس هفدهم را نداشت

عالی بود همه ی کلمات هم معنی را داشت

هرکس میگه عالی نبود خیلی اشتباه کره

تا درس آخر رو ننوشته🙁

واسه منم همینطور

کلمات فارسی هم معنی

چراقسمت دانلود فقط متضاد میاد هم معنی ها دانلود نمشن ؟؟

عالی بود ولی بقیه اش را هم میذاشتین کار دیگه بی نظیر میشدبن

حکایت شیروموش

می شه درس نوروز روبفرستید

سلام ببخشیدمعنی کلمه های درس شانزدهم نیست اینجا

ممنونم ولی از درس یازدهم به بعد کجا رفته؟

عااااااالی بود

هم معنی کلمه های درس پانزدهم لطفا مثلا ایرانیان_هنگام_ میهن_ اولین_جهان

سلام

وخوب😘😘😘

چرا درس نوروز روندارد 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤨🤨🤨

چون که نمیدونم

خیلی 😍😍

منم همین سوال رو داشتم

چرا درس ایران زیبا رو ندارین؟؟؟ 🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔

پس بقیه ی درس چی،

پس مخالفاش کو?

عالی

با طعم پرتقالی

درس ایران زیبا رو ندارید

سیاه۰.سفید

چرا درس یازدهم را ندارید

این چیه مثلا

عالی بود

هم معنی دعا

حرف زدن با خدا ، راز و نیاز با خدا

هم معنی دا عا چی هست

مخالف هاش پولیه؟😉

خیر اون فایلی که داخل کادر دانلود قرار دادیم رو دریافت کنید

😏

سپاس از شما🦋

بقیه درسآ رو خوردین؟😐

درس ششم کو

رفته شکار آهو

درس ششم کو

سلام من دنبال مخالف هستم 😐😐😐

عالی

خیلی ممنونیم

خیلی ممنون

عالی بود💜👏

چرا هم معنی مهربانی را چرا ندارید

عالی بود کیان

محبت

خیلی کارامد بود مرسی

عالی عالی عالی

ممنون

خواهش

سرما از ان طرف

مخالف کو؟؟

من دنبال مخالف کلمات هستم 😐

منم همین طور

مخالف کو؟؟🤔🤔🤔🤔

والا منم توهمینم چرا مخالف نداره 🤔🤔🤔

سلام منم مخالف کلمات موندم

سلام اگر مخالف کلمات درس هشتم بگین ممنون می شم دوم ابتدایی

خدایش هرف نداره ممنونم

عالی عالی ممنونم

هم معنی عاقبت چیست

سرانجام

عالی عالی ممنونم

مخالف پس کجاست😈😈😦

مخالف هارا باید از بخش دانلود دانلود کنید یک فایل pdf است

ممنون

ممنون

عالی😀😀😀😀

واقا عالی عالیه واقا 😄😄😄😄😄😄

عالیه

عالی عالی واقا عالی

بسیار الیه تشکر من میتونم بجا مشق بنویسم 😄

بسیار عالی بود ..خیلی متشکرم لطفاً مطالب درسی بیشتری از کلاس دوم بذارید

بل

خیلی عالی بود

چرا درس نوروز را نداشت

 

کلمات هم معنی درس 1 تا8 فارسی

کلمات فارسی هم معنی

 

 

آموختن= یاد گرفتن                 کال  =نارس          شاد  = خوشحال  

آهسته،آهسته= آرام،آرام =یواش،یواش           سرانجام  =   عاقبت  

  یاری  = کمک           معلم  = آموزگار            تلاش  =  کوشش  = سعی 

برنا  = جوان                 آغاز   = شروع                پایان =  تمام      سوال= پرسش              پاسخ    =  جواب        سخن گفت   =  حرف زد 

     مهربان =  بامحبت       بسیار =زیاد =خیلی           بیمار = مریض

کهن =  قدیم             پزشک = دکتر= حکیم       زیبا=قشنگ   

        نادرست  =  غلط          درست   =   صحیح   

       ادامه بده   =   دنبال کن       زمان =  وقت= موقع

          خشمگین  = عصبانی           ناراحت =  غمگین          برگ  =  ورق  

 پیشنهاد  =  نظر                       یاری =   کمک                  دوست  = یار  

 تشکر =    قدر دانی  =  سپاس                خوب   = پسندیده  

             مفید =   سودمند                          عزیز  =  گرامی   

               کوچک  =   ریز                                ملایم   =   آرام              مراقبت = نگه داری = مواظبت       آواز = سرود                 الان = حالا   

           چاله=گوال                   منقار = نوک              غم = غصه                 سود = فایده               وارد = داخل               سالم = تندرست

هم‌معنا[۱] (به انگلیسی: Synonym) یا مترادف یا هم‌چم واژه یا عبارتی است که در یک زبان معنای دقیقا برابر یا تقریبا برابری با واژه یا عبارت دیگری دارد. به کلمات مترادف، هم‌معنی و هم‌ردیف نیز گفته می‌شود و به عبارت دیگر توضیح دربارهٔ یک کلمه یا فراخوانی فهرستی از کلمه‌های هم‌معنی است.

از نظر زبان‌شناسی کلمات مترادف معمولاً برای پرهیز از تکرار کلمات در جمله ،استفاده شده و از منظر ادبی نیز بر زیبایی و غنای متن می‌افزایند.
واژه ی وام گرفته شده از زبان‌های دیگر، اگر با واژه ی موجود در زبان میزبان هم معنی باشد می‌تواند بعنوان مترادف آن بکار رود. مانند تغییر:دگرگونی . در این صورت به علت ورود کلمات عربی در زبان فارسی می‌توان کلمات داخل شده را مترادف دانست. در برخی موارد نیز هردو کلمه مترادف وام گرفته شده هستند مانند صولت:هیبت.
در زبان انگلیسی کلمه‌های car و automobile مترادف یکدیگر هستند.

یکی از اولین کتبی که در زمینهٔ مترادفات زبان فارسی تألیف شده « فرهنگ مترادفات و اصطلاحات» محمدپادشاه صاحب فرهنگ آنندراج است[۲].

نخستین گنج‌واژه (تزاروس(به انگلیسی: Thesaurus)) علمی فارسی به فارسی «فرهنگ بیان اندیشه‌ها» تألیف دکتر محسن صبا است که در سال ۱۳۶۶ منتشر شد [۳]. کتاب فرهنگ طیفی منتشر شده در سال ۱۳۷۸ به‌صورتی روشمندتر تهیه شد. (از همان منبع).

استفاده از کلمه تزاروس نخست در سال ۱۸۵۲ با انتشار کتاب «اصطلاحنامه لغات و عبارات انگلیسی» اثر پیترمارک روژه (۱۷۷۹-۱۸۶۹) آغاز شد. هدف این کتاب کمک به افرادی است که قصد یافتن اصطلاحات دقیق برای بیان اندیشه‌های خود دارند. تزاروس روژه در واقع نوعی رده‌بندی اصطلاحات است و ارزش آن در شیوه ارتباط دادن مفاهیم به یکدیگر است. از اوایل قرن بیستم با پیشرفت علم اطلاع‌رسانی اصطلاحنامه به‌عنوان ابزاری که می‌تواند اطلاعات مورد نیاز را در هر زمینه بازیابی کند، مورد توجه خاص قرار گرفت. در سال ۱۹۵۱، هانس پیتر لون تحت تأثیر روش تزاروس روژه تصمیم گرفت کلماتی را که از نظر مفهومی با یکدیگر مرتبط بودند، دسته‌بندی کند [۴].


در مطلب قبل نیز با کلمات مترادف آشنا شدید برای یادگیری بهتر بیشتر تمرین کنید.

دانستید که مترادف یا هم چم صفت کلمات متفاوتی است که دارای معنایی مشترک و یکسان یا شبیه به هم باشند. به کلمات مترادف، هم معنی و هم ردیف نیز گفته می شود و توضیحی درباره وجود یک کلمه مترادف یا فراخوانی فهرستی از کلمه های هم معنی می باشد.

فرهنگ واژگان فارسی معاصر جهت مطالعه و راهنمایی دانش آموزان عبارتند از:1.فرهنگ معین2.لغتنامه دهخدا علی اکبر دهخدا3.فرهنگ عمید4.فرهنگ سخن5.فرهنگ معاصر فارسی6.فرهنگ اصطلاحات مالی و سرمایه گذاری7.فرهنگ زبان آموز فارسی بهروز صفرزاده8.فرهنگ جغرافیایی سخن دکتر حسن انوری9.فرهنگ زبان آموز فارسی10.فرهنگ پارسی سره محسن پاکروانکلمات فارسی هم معنی

دانش آموزان مقطع متوسطه (کلاس دوم) با کلمات مترادف و هم معنی به خوبی آشنا می شوند.

دانش آموزان عزیز کلماتی که معنی یکسانی را می رسانند پیدا کنید و روی آنها کلیک کنید تا تصویر پشت کارت ها مشخص شود.



جهت دانلود فایل آموزشی اینجا کلیک کنید.

کلمات فارسی هم معنی
کلمات فارسی هم معنی
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *