معنی کلمه مهجور

خواص دارویی و گیاهی

معنی کلمه مهجور
معنی کلمه مهجور

Copy Right By 2016 – 1395

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: مهجور

نقش دستوری: صفت

معنی کلمه مهجور

آواشناسی: mahjur

الگوی تکیه: WS

شمارگان هجا: ۲

صورت بین را بخوانید.صورت پذیر را بخوانید.صورت پرست را بخوانید.

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


(مَ) [ ع . ] (اِمف .) دور افتاده ، جدا افتاده .

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: مهجور

نقش دستوری: صفت

معنی کلمه مهجور

آواشناسی: mahjur

الگوی تکیه: WS

شمارگان هجا: ۲

ادب خانه را بخوانید.ادبیات را بخوانید.ادبیر را بخوانید.

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


مهجور. [ م َ ] (ع ص ) سخن پریشان . (منتهی الارب ). سخن پریشان و هذیان . (ناظم الاطباء). سخن پریشان و ناحق . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). هذیانی که بیمار یا نائم بر زبان می آورد. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی : اًن ّ قومی اتخذوا هذا القرآن مهجوراً. (قرآن 30/25). || سخنی که استعمال آن ترک شده باشد. و از آن است که گویند: الغلط المشهور و لا الصحیح المهجور. (از اقرب الموارد). کلام متروک : غلط مشهور به از صحیح مهجور. || جدامانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جدایی کرده شده و گذاشته شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جدایی کرده شده و گذاشته شده در جدایی و مفارقت . (ناظم الاطباء). جداشده . دورافتاده . دور : و گشته زین پرند سبز شاخ بیدبن ساله چنان چون اشک مهجوران نشسته ژاله بر لاله .

رودکی .

ابوشعیب هروی .

فرخی .

منوچهری .

منوچهری .

سوزنی .

خاقانی .

نظامی .

نظامی .

عطار.

عطار.

مولوی .

سعدی .

سعدی .

سعدی (گلستان ).

انوری .

(مَ) [ع.] (اِمف.) دور افتاده، جدا افتاده.

خلاصه داستان قسمت 181 سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل دوم سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۳۵۱ سریال ترکی گودال + عکس

معنی کلمه مهجور

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۳۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس

خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی ضربان قلب + عکس

دانلود آهنگ پاندای کونگ فو کار 1 ،2 ، 3 همراه با جزئیات این آهنگ

شعر درباره حرف مردم / استوری و متن درباره حرف مردم

آمار کشته شدگان و مبتلایان به ویروس کرونا در ایران و جهان 10 خرداد 1400

روستای زانوس در کجا قرار دارد؟ / دیدنی های جذاب زانوس

لیست انواع سوغاتی های شیراز در حل جدول

انشانویسی از زبان جنگلبان / تصویرسازی یک جنگلبان

مَهجُور، (اسم مفعول هَجَرَ، یَهجُرُ، هَجر) ترک شده، جدا مانده، دور افتاده، کلام غیر طبیعی و بی معنا مثل هذیان، ایضاً کلام غیر متداول بین مردم (ولو صحیح باشد)،

خلاصه داستان قسمت 181 سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل دوم سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان قسمت ۲۴۰ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۳۵۱ سریال ترکی گودال + عکس

معنی کلمه مهجور

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۲۳۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس

خلاصه داستان قسمت ۵۹ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی ضربان قلب + عکس

دانلود آهنگ پاندای کونگ فو کار 1 ،2 ، 3 همراه با جزئیات این آهنگ

شعر درباره حرف مردم / استوری و متن درباره حرف مردم

آمار کشته شدگان و مبتلایان به ویروس کرونا در ایران و جهان 10 خرداد 1400

روستای زانوس در کجا قرار دارد؟ / دیدنی های جذاب زانوس

لیست انواع سوغاتی های شیراز در حل جدول

انشانویسی از زبان جنگلبان / تصویرسازی یک جنگلبان

دور افتاده ، جدا افتاده . دور افتاده ، جدا افتاده . دور افتاده ، جدا افتاده .

مهجور. [ م َ ] (ع ص ) سخن پریشان . (منتهی الارب ). سخن پریشان و هذیان . (ناظم الاطباء). سخن

جدا‌مانده؛ دورافتاده.

سخن پريشان و ناحق،هذيان

جدا، جداافتاده، دور، دورافتاده، متروك، هجران كشيده

معنی کلمه مهجور

دور، پرت، جداافتاده، دور از ذهن، غیر مستعمل

جدایی ، دوری .

[مَ] (ع ص) سخن پريشان. (منتهي الارب). سخن پريشان و هذيان. (ناظم الاطباء). سخن پريشان و ناحق. (غياث اللغات) (آنندراج). هذياني که بيمار يا نائم بر زبان مي آورد. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالي : انّ قومي اتخذوا هذا القرآن مهجوراً. (قرآن 25/30). || سخني که استعمال آن ترک شده باشد. و از آن است که گويند: الغلط المشهور و لا الصحيح المهجور. (از اقرب الموارد). کلام متروک: غلط مشهور به از صحيح مهجور. || جدامانده. (منتهي الارب) (ناظم الاطباء). جدايي کرده شده و گذاشته شده. (غياث اللغات) (آنندراج). جدايي کرده شده و گذاشته شده در جدايي و مفارقت. (ناظم الاطباء). جداشده. دورافتاده. دور :و گشته زين پرند سبز شاخ بيدبن سالهچنان چون اشک مهجوران نشسته ژاله بر لاله.رودکي.اي عاشق مهجور ز کام دل خود دورمي نال و همي چاو که معذوري معذور.ابوشعيب هروي.تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنجتا زرد بود چون رخ مهجوران آبي.فرخي.باغ معشوقه بد و عاشق او بود سحابخفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب.منوچهري.بگيري خون من مانند لالهچو قطره يْ ژاله و چون اشک مهجور.منوچهري.آن حِکَم و مواعظ مهجور مانده بود. (کليله و دمنه). اين دمنه… مدتي دراز بر درگاه من رنجور و مهجور بوده است. (کليله و دمنه). به مجرد گمان… نزديکان خود را مهجور گردانيدن… تيشه بر پاي خود زدن بود. (کليله و دمنه). اقوال پسنديده مدروس گشته… و راستي مهجور و مردود. (کليله و دمنه).از سمرقند تا تو مهجوريدر سمرقند زهر شد قندم.سوزني.مهجور هفت ماهه منم زآن دوهفته ماهکز نيکوئي چو عيد عزيز است منظرش.خاقاني.تنگ جهان بر من مهجور بادگرد من از دامن من دور باد.نظامي.که شيرين گرچه از من دور بهترز ريش من نمک مهجور بهتر.نظامي.گر وصال شاه مي داري طمعاز وجود خويشتن مهجور باش.عطار.چون تجلي اش به فرق که فتاد(1)طور با موسي به هم مهجور شد.عطار.کآن نبد معروف و بس مهجور بوداز قلاع و از مناهج دور بود.مولوي.بلي شايد که مهجوران بگريندروا باشد که مظلومان بزارند.سعدي.از پيش تو راه رفتنم نيستگردن به کمند به که مهجور.سعدي.چه کنم با که توان گفت که اودر کنار من و من مهجورم.سعدي (گلستان).- مهجور کردن؛ دور کردن. جدا کردن :درنگر گر کراي خطبه کنندمکن از التفاتشان مهجور(2).انوري.|| بي بهره. بي نصيب. محروم. (ناظم الاطباء). || شتر گشني که گردن آن را بر پاي وي بسته باشند. (از منتهي الارب) (ناظم الاطباء). شتري که با هجار بسته شده باشد. (از اقرب الموارد).(1) – ن ل: چون تجلي بس به قوت اوفتاد. (ديوان چ نفيسي ص92).(2) – اين شاهد به معني بعد نيز قابل انصراف است.

کلمات مشابه

1
general::
obsolete, forlorn, separated


transnet.ir

معنی کلمه مهجور
معنی کلمه مهجور
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *