خواص دارویی و گیاهی
Copy Right By 2016 – 1395
در دیکشنری نامها، پارتیک هنکس زبانشناس به همراه چند نفر دیگر ریشه و معنی بیش از 6000 نام انگلیسی را تعیین کردهاند. در این مقاله، سعی میکنیم 100 مورد از ریشه اصلی نامها و معنی آنها که در طول 100 سال گذشته در میان آمریکاییها بیشتر محبوب بوده است را بیان کنیم. این نامها از میان دادههای امنیتی اجتماعی بیش از 169,233,019 مرد و 165,941,917 زن متولد شده در سالهای بین 1914 و 2013 جمعآوری شده است.
در فرم انگلیسی ،جیمز نام دو نفر از شاگردان مسیحی به نامهای پسر زبدی و پسر حلفا بوده است. در بریتانیا، جیمز یک نام سلطنتی در ارتباط با خانه اسکاتلندی استوارت بوده است. جیمز اول اسکاتلند، حامی هنر و یک حاکم پر انرژی بود.
نام مریم شکل جدیدی از میریام است که سنت جروم آن را از عناصری به معنی ” قطرهای از دریا ” گرفته است. مریم نام مریم باکره، مادر عیسی مسیح نیز بوده است که این نام در میان مسیحیان و چند مذهب دیگر بسیار رواج دارد.
جان شکلی از نام عبری یعنی یوحانان به معنای ” خداوند بخشنده ” است. این نام در زمان مسیحیت اولیه از اهمیت زیادی برخوردار بوده و به جان باپتیست، جان رسول ، و نویسنده انجیل چهارم داده شده است. بسیاری از قدیسان و در مجموع 23 پاپ نیز از این نام استفاده میکردند.معنی اسم های انگلیسی به فارسی
پاتریشیا شکل زنانه نام پاتریک است. این نام دومین نام رایج زنانه محسوب میشود.
رابرت نامی فرانسوی با ریشه آلمانی است. این نام از عناصر مترادف hrōd به معنای” مشهور” و berth به معنای “روشن، مشهور” گرفته شده است. دو دوک نرماندی در قرن یازدهم همین نام را داشتند. یکی از این افراد پدر ویلیام فاتح و دیگری پسر بزرگش بود. شاید بتوان گفت شکل کوتاه شده این اسم باب است که در میان افراد رواج بسیار زیادی دارد اما هاب و داب که در قرون وسطی رایج بود منقرض شده اند.
این نام منشا سلتیکی (آرتور)دارد و یک فرم کرنیش از نام زن بی وفای پادشاه آرتور بوده است. در اوایل قرن بیستم، این نام فقط یک کنجکاوی کرنیش بود، اما از آن زمان به بعد درمیان انگلیسی زبانها بسیار محبوب شده است.
این نام شکلی ازیک نام مشترک کتاب مقدس است (در زبان عبری به معنای “چه کسی خدا را دوست دارد؟ “است). در قرون وسطی، مایکل به عنوان کاپیتان سپاه آسمانی در نظر گرفته میشد که نمادی از حامی سربازان بوده است.
این نام توسط ملکه الیزابت اول انگلستان (1533-1603 )محبوب شده است. در قرن بیستم، دوباره بسیار مد روز شد زیرا نام الیزابت بوئز – لیون (1900-2002 )بود که در سال 1936 ملکه الیزابت شد. این اسم، نام دختر ملکه الیزابت دوم نیز بوده است.
ویلیام از wil به معنای تمایل و Helm به معنای حفاظت تشکیل شده است. در قرن اول پس از فتح، این اسم از رایجترین نام مردان بود.
لیندا برای اولین بار در قرن نوزدهم ثبت شد و به نظر میرسد کوتاه شدهی فرم بلینداست.
دیوید نامی است که در کتاب مقدس نیز ذکر شده است. این نام توسط پادشاه اسرائیلی به کار گرفته شده که تاریخ آن با وضوح کامل در کتاب اول و دوم ساموئل و جاهای دیگر بازگو شده است. زمانی که یک پسربچه کوچک بود با تیرکمان خود یک فرد غول پیکر را کشت.
باربارا نامی یونانی به معنای زن خارجی است.
ریچارد ریشه آلمانی دارد و از Roc به معنی قدرت و Hard به معنی قوی و سخت کوش مشتق شده است.
سوزان فرم بومی سوزانا ، یک فرم عهد جدید از نام عبری شوشانا میباشد. (از شوشان “لیلی “، که در عبری مدرن به معنای ” رز ” نیز هست).
جوزف فرم انگلیسی نام عبری یوسف است و به معنای “خدا پسری دیگری به شما عطا کند” میباشد. پسر محبوب یعقوب نبی نیز به همین نام ملقب بوده که برادران حسودش او را در چاه انداختند و در نهایت توسط گروهی به بردگی فروخته شد. در عهد جدید، جوزف همسر مریم باکره است.
مارگارات به معنی مروارید است. این نام همیشه در قرون وسطی به همین معنی به کار می رفت.
این نام از کلمه کارل در آلمانی گرفته شده و به معنای انسان آزاد است. شکل لاتین این نام محبوبیت خود در اروپای قرون وسطی را مدیون رهبر شارلمانی است.
این نام ظاهرا منشاء شکسپیری دارد. جسیکا نام دختر شایلاک در تاجر ونیزی (1596 )بود. این نام ممکن است شکلی از یک نام مقدس باشد که در روز شکسپیر به عنوان جسکا یا Iscah نمایان شده است.
توماس نام عهد جدید یکی از 12 حواریون مسیحی است. این نام همواره در طول مسیحیت محبوب بوده است. شک و تردیدی که در سنت توماس وجود داشت او را به به شخصیتی عالی تبدیل کرد.
فرم انگلیسی معمول Dorothea است. این نام در قرون وسطی استفاده نشد اما در قرن پانزدهم دوباره مورد استفاده قرار گرفت و پس از آن رایج شد.
کریستوفر نام یونانی است. این نام از دو بخش تشکیل شده است. بخش اول Khristos به معنای مسیح و بخش دوم آن ، pherein به معنای تحمل کردن است. این نام در اوایل مسیحیت بسیار محبوب بوده است.
این نام در کتاب مقدس مسیحیان نیز ذکر شده است. سارا نام همسر ابراهیم نبی و مادر اسحاق است. بر اساس گفتههای کتاب پیدایش او در ابتدا سرای نامیده میشد (احتمالا به معنی ” ستیز ” در زبان عبری )اما نام او توسط خداوند به نشانه برکت و فرخنده بودن به سارا تغییر پیدا کرد.
دانیل یک نام مقدس به معنای ” خدا قاضی من است” می باشد. داستان دانیل در قرون وسطی بسیار محبوب بود و در نمایشنامههای بسیاری مورد استفاده قرار می گرفت.
کارن معادل دانمارکی نام کاترین است. کاترین یک شکل انگلیسی از نام یک قدیس در اسکندریه بود. کاترین به خاطر عقاید مسیحیاش به مرگ محکوم بود. از همان روزها صفت پاکی و پاکدامنی (katharos)را به این فرد دادند.
متیو فرمی از نام مبلغ مسیحی، نویسنده انجیل برای اولین بار در عهد جدید است. نام او از کلمه عبری Mattathia به معنای هدیه الهی گرفته شده است. این نام در عهد قدیم بسیار رایج بود.
منشا پیدایش این نام مشخص نیست. به نظر می رسد این نام از کلمه Annis گرفته شده که یک فرم بومی اگنس بوده است. امروزه نانسی یک نام مستقل محسوب میشود و در میان آمریکاییها در سالهای 1930، 1940 و 1950 بسیار رواج داشت.
دونالد فرم انگلیسی شده Domhnall اسکاتلندی است.
بتی شکلی از نام الیزابت است و قدمت آن به قرن هجدهم بر میگردد. در قرن هفدهم، شکلی از Beatrice بوده است.
آنتونی فرم آنتونیوس است که منشاء آن نامشخص میباشد. افراد مقدس زیادی این نام را داشتند در این میان یک راهب گوشه نشین مصری که بنیانگذار رهبانیت مسیحی محسوب میشود از همه مهمتر است.
این نام شکل کوتاه شده الیزابت است.
پل در اصل یک نام مستعار به معنای کوچک است. این نام برای سنت پیتر که بنیانگذار کلیسای مسیحی بوده، در نظر گرفته شده است. این فرد نویسنده 14 رساله مختلف برای کلیساها و افراد متفاوت است.
سندرا شکل کوتاه شدهی الساندرا است. الساندرا نیز شکلی از نام الکساندر محسوب میشود. الکساندر در یونانی به معنی مدافع مردان است.
در افسانه آرتور، پادشاه مارک، فرمانروای کرن وال بوده است. نام او احتمالا منشا سلتیک دارد و از کلمه اسب گرفته شده است.
این نام فرم بومی انگلیسی نامی است که در افسانه کلاسیک برای همسر منلائوس در نظر گرفته شده است.
این نام از کلمه یونانی جوجیوس گرفته شده است. این نام تا زمانی که جورج اول در سال 1714 به پادشاهی نرسیده بود، زیاد مورد استفاده قرار نمیگرفت.
در اصل نام مرد است اما هم اکنون برای دختران و زنان مورد استفاده قرار میگیرد. اشلی یک نام انگلیسی قدیمی است.
این نام از استفان گرفته شده و اسم اولین شهید مسیحی است. نام او از کلمه یونانی استپانوس به معنای ” حلقه گل، تاج” مشتق شده است.
این نام قبل از سال 1920 مورد استفاده قرار نمیگرفت و منشا آن به سالهای نزدیک بر میگردد. دونا از کلمه یونانی donna مشتق شده که به معنای بانوست. این نام شکل زنانه دونالد نیز هست.معنی اسم های انگلیسی به فارسی
این نام فرم انگلیسی شده Cinaed است و احتمالا به معنای متولد شده از آتش میباشد. کنت یک لقب به معنی ” خوش تیپ ” نیز هست.
کیمبرلی احتمالا از نام شهری در آفریقای جنوبی گرفته شده است که صحنه ی جنگ در دوران جنگ بوئر بود.
اندرو شکل یونانی نام آندریاس است. در عهد جدید اندرو نام اولین شاگرد عیسی مسیح بوده است.
قبل از قرن نوزدهم زیاد مورد استفاده قرار نمیگرفت. به نظر میرسد این نام فرم کوتاه کارولین باشد. کارولین توسط خانوادههای مرفه خاص از قرن 17 به بعد مورد استفاده قرار گرفت.
ادوارد از ēad به معنای” رفاه و ثروت” و weard به معنای” حفاظت و نگهبانی” گرفته شده است. این نام یکی از قدیمی ترین نامهایی است که قبل از فتح تا به امروز مورد استفاده قرار گرفته است. ادوارد حتی به سایر زبانهای اروپایی نیز صادر شده است.
میشل فرم زنانه مایکل است. این نام در سالهای 1970 و 1980 محبوب بوده و به احتمال زیاد توسط آهنگ بیتلز مشهور شده است.
جاشوا در زبان عبری به معنای “خداوند نجات دهنده است” می باشد. این نام در سال 1990 از محبوبیت بسیار زیادی برخوردار بوده است.
امیلی از نام لاتین Aemilia گرفته شده است. این نام در قرون وسطی زیاد محبوب و رایج نبوده اما در قرن نوزدهم دوباره مورد استفاده قرار گرفته است.
این نام به احتمال زیاد از یک کلمه سلتیک قدیمی به معنای بالا یا نجیب گرفته شده است.
این نام به معنای دوست داشتنی است. آماندا در اواسط قرن بیستم از محبوبیت بسیار زیادی برخوردار بوده است.
این نام از کلوین مشتق شده که برای اولین بار در سال 1920 مورد استفاده قرار گرفت. کوین نام یک رودخانه اسکاتلندی است که از طریق گلاسکو به کلاید میریزد.
این نام از کلمه یونانی Melissa مشتق شده که به معنی زنبور عسل است. ملیسا نام یک جادوگر خوب است که روگرو را از بند اسارت آزاد کرد.
این نام از regin به معنی” نصیحت، تصمیم گیری” گرفته شده است. رونالد بیشتر در مکانهایی مورد استفاده قرار میگرفت که نفوذ و قدرت اسکاندیناویها در آن زیاد بود.
دبورا در زبان عبری به معنی زنبور است.
این نام از کلمه تیموتئوس یونانی گرفته شده است. تیموتی نام همدم وهمراه همیشگی سنت پل بود.
سنت لورا یک راهبه قرن نهم بود که در یک دیگ سرب مذاب کشته شد. لورا همچنین نام زنی بود که در شعرهای عاشقانه شاعر معروف ایتالیایی حضور دارد.
جیسون فرم انگلیسی نام یونانی یاسون، رهبر آرگوناتها در ythology کلاسیک است.
این نام از کلمه فرانسوی Stéphanie گرفته شده است که در میان مسیحیان اولیه به عنوان یک نام زنانه بسیار محبوب بوده است.
این نام ریشه آلمانی دارد. شاعر معروف جفری چاسر (1340-1400)و جفری مون ماوت (1155 )این نام را داشته اند.
این نام در کتاب مقدس ذکر شده است. ربکا آرامی بوده و این نام احتمالا به آرامیها بر میگردد.
این نام فرم کوتاه هر نامی است که با گر آغاز میشود. یکی از افراد قابل توجهی که این نام را داشت، یک صنعتگر آمریکایی به نام البرت هنری گری بود که نام خود را به شهر فولادی گری، ایندیانا داد.
شارون از عبارت “من رز شارون و زنبق دره هستم” گرفته شده است. نام گیاه “رز شارون” برای یک درختچه از جنس علف چای با گل زرد استفاده میشود.
این نام از نام خانوادگی ایرلندی گرفته شده است. اگرچه این نام به عنوان یک اسم پسرانه مورد استفاده قرار میگیرد اما هم اکنون در آمریکای شمالی از آن به عنوان نام دختر نیز استفاده میکنند.
این نام ریشه یونانی دارد. سینتیا لقب الهه آرتمیس نیز بوده است. بعدها این نام توسط شاعر رومی به عنوان نام یک زن مورد استفاده قرار گرفت.
شکل یونانی نیکولائوس است و از nikē به معنی پیروزی و laos به معنی مردم مشتق شده است.
این نام منشا ایرلندی دارد و فرم انگلیسی شده کیتلین است.
منشا نام اریک نورس است. این نام از ei به معنی همیشه و ríkr به معنی فرمانروا گرفته شده است. اریک توسط مهاجران اسکاندیناوی قبل از فتح نورمن به بریتانیا معرفی شد.
نام یک زن مقدس است که مردمش را برای همراهی با مادرشوهر خود ترک کرد. این نام در میان پیوریتن انگلستان تا حدودی به دلیل ارتباط آن با کلمه دلسوزی و شفقت بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد.
یعقوب بر اساس گفتههای کتاب پیدایش، برادر کوچک تر عیسو بود که او را تشویق کرد ارث خود را با کاسهای سوپ عوض کند.
این نام ریشه عبری دارد.
این نام از یک کلمه یونانی به معنای تاج گل مشتق شده است.
این نام از scīr به معنای کشور و lēah به معنای چوب است. شرلی توسط شارلوت برونته به قهرمان رمان شرلی داده شد.
این نام به معنای بخشش و هدیه ای از طرف خداست. جاناتان معمولا به عنوان نمادی از دوستی و وفاداری مورد استفاده قرار میگیرد.
این نام فرم انگلیسی شده Amee است. امی نام مادر مردم روم بوده است.
آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس است. فرمهای قدیمیتر آنجلیس به طور کامل توسط آنجلا جایگزین شده است.
فرانک یک نام آلمانی به معنای آزاد، قابل اعتماد و رک است.
این نام برای اولین بار برای یک کودک انگلیسی-آمریکایی در ویرجینیا مورد استفاده قرار گرفت.
این نام به طور اصلی برای افرادی به کار میرود که به زبان اسکاتلندی صحبت میکنند. این افراد از ایرلند به اسکاتلند آمده بودند.
احتمالا این نام شکل کوتاهی از نام مشتق شده از یک برند قدیمی است. محبوبیت این نام در کشورهایی که به زبان اسکاتلندی صحبت میکنند بی شک به خاطر شباهت آن به برندان است.
این نام فرم انگلیسی Justinus بوده و از کلمه جاستوس مشتق شده است. بیشتر قدیسان همین نام را داشته اند. در قرن دوم یک مدافع مسیحی و در قرن سوم یک پسر مسیحی این نام را داشتند.
این نام توسط شاعری به نام فیلیپ سیدنی اختراع شده است. سپس ساموئل ریچاردسون این نام را برای قهرمان داستان خود انتخاب کرد.
این نام از انگلیسی قدیمی گرفته شده است. براندون به نظر از نام خانوادگی بازیگر ایتالیایی آمریکایی مشهور یعنی مارلون براندو تاثیر گرفته است.
این اسم ریشه فرانسوی دارد. فرم انگلیسی آن نام یک قدیس در سال 307 بوده است. این قدیس به خاطر اعتقادات مسیحیاش به مرگ بر روی چرخ محکوم شده بود. با این حال چرخی که برای اینکار در نظر گرفته شده بود از هم باز شد. در نهایت این قدیس گردن زده شد.
این نام از یک کلمه آلمانی گرفته شده و ترکیبی از ragin به معنی تصمیم گیری و Mund به معنای محافطت کننده است.
این نام فرم زنانه نیکولاس بوده و از nikē به معنای” پیروزی” و laos به معنای” مردم” مشتق شده است.
این نام از یک کلمه یونانی به معنای مراقب و هوشیارگرفته شده است. گریگوری در میان مسیحیان اولیه بسیار محبوب بوده است. این افراد احترام زیادی برای هوشیاری و مراقب بودن قائل بودند.
ساموئل نامی است که در کتاب مقدس بارها ذکر شده است و احتمالا به معنای شنوا بودن خداوند یا ” خدا ندای او را شنید” است. همچنین ممکن است به عنوان ” درخواست شده از خداوند” باشد.
این نام شکلی از واژهی لاتین Christianus به معنای پیرو مسیح است.
بنیامین نیز یکی از نامهایی است که در کتاب مقدس ذکر شده است. مادر او راحیل به هنگام زایمان جان خود را از دست داد و در لحظات آخر او را «بن اونی» به معنای «پسرِ درد و رنج من» نامید. از آنجایی که پدرش این نام را دوست نداشت آن را به بنیامین یعنی پسر دست راست یا پسر جنوب نامگذاری کرد.
جین فرم زنانه جان است. این نام نیز از جین گرفته شده است. جانت یک نام سلطنتی نیست.
این نام از یک واژهی لاتین به معنای اشرافی گرفته شده است. پاتریک نام حامی و فرستاده ایرلندی است.
این نام از یک گیاه روشن و سخت گرفته شده است.
این نام از واژهی انگلیسی جانکین گرفته شده و سپس به جاکین تغییر یافته است. در نهایت پسوند –این برداشته شده است.
در مورد منشا اصلی این نام بحثهای زیادی وجود دارد. در اواخر قرن هجدهم در ایالت متحده رواج پیدا کرد و احتمالا ترکیبی از Sam و پسوند –antha است.
این نام از ایران یا جاهای دیگر آسیا سرچشمه گرفته است.
کارولین فرم تغییر یافته Caroline است. Caroline توسط خانوادههای مرفه خاصی از قرن هفدهم به بعد مورد استفاده قرار میگرفت.
جری فرم دیگری از جرمی یا جرالد است. اگر به عنوان نام دختر به کار رود به صورت Gerry نوشته خواهد شد.
این نام در کتاب مقدس ذکر شده است و در زبان عبری به معنای میش است.
این نام از دو قسمت alexein به معنای دفاع کردن و anēr به معنای مرد، جنگجو تشکیل شده است. الکساندر در اروپا رواج بیشتری دارد.
در اساطیر یونانی دیانا معادل آرتمیس یونانی است و به عنوان زیبا و پاکدامن شناخته شده است.
این نام از دو قسمت haim به معنای خانه و rīc به معنای قدرت و فرمانروایی تشکیل شده است. هشت مورد از پادشاهان انگلستان دارای همین نام بودهاند. تا قرن هفدهم این نام به شکل استاندارد بومی تبدیل نشده بود.
این نام فرم زنانه فرانسیس (Francis)است و در اصل به معنای” فرانسه” یا “فرانسوی” است.
منبع: 100 اسم خارجی
سلام یوسف عالیه هم ایران هم عرب هم اروپا خریدار داره با اینکه عبری است☝️
عالی بود
سلام Arthur رو یادتون رفت
سلام،معنی اسم بِرِت و اِج و اِشمیت و میشل چیه؟
سلام من اسم پسرانه با ریشه لاتین یا انگلیسی و یا … میخوام که به معنی باهوش یا تیزهوش یا نابغه یا تیزبین و نظیرشو میخوام لطفا هر چه زودتر جواب بدین
عالی بود خیلی ممنون
فکر می کنم اسم سو (sue) رو ننوستید
ممنون خوب بود
بهنظرمعالیبودندولیایکاشازاسمهایدوکلمهایهماستفادهمیکردینبههرحالعالیبودین❤❤❤❤❤❤زیباتریناسمهاازنظرمن:امیلی،سارا،مایکل،جیمز،کارولین،میریا،و……
تعدادی از اسم ها رو خوندم مثلا، برای دیوید و مایکل می تونستید صراحتا به حضرت داود و فرشته مقرب الهی میکاییل اشاره کنید که بیشتر به کتاب مقدس اشاره کرده اید تا شخصیتها
لطفا یه اسم خارجی خیلی کیوت بگین نمیتونم اسم خوب پیدا کنم
یه سوال کسی میدونه اسم «کیدن» به چه معنیه؟
جولیا هم نگذاشتین
خیلی خوب بود دستتون درد نکنه
ممنون خیلی خوب بود
من می خوام رستوران بزنم به یک اسم نیاز دارم که خوب و خارجی باشه اگر می شه کمکم کنید مرسی❤❤
عیسی رو عیسو نوشتید =((((
همون عیسو درسته.
عیسو(عبری: עֵשָׂו، به معنی مودار) پسر بزرگ اسحاق و ربکا و برادر یعقوب است.
خیلی خوب بودن من دایانا رو انتخاب کردم
جالب بود فقط اگه پسرونه و دختران هارو جدا میکردید و بعد به ترتیب حروف الفبا مرتب سازی میکردید بهترین بود
دنیز تورکی هست به معنی دریا،،،، ایرانی نیست
فراموش کردید اسم لوییس رو (Luis) و ادمونت و تس tess
سلام لطفا یه اسم خارجیه دخترونه برای من انتخاب کنین من نمیتونم انتخاب کنم یه دونه که به معنی ارامش و شادی و دلگرمی بشه ممنونم ازتون
ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم.
ستاره | سرویس مادر و کودک – محبوبترین و پرطرفدارترین اسمهای انگلیسی پسرانه و دخترانه کدامند؟ یکی از مهمترین و جذابترین تصمیمهای والدین قبل از تولد فرزندشان، انتخاب اسمی مناسب برای اوست. گاهی نیز برای یک شرکت، مغازه و کسب و کار یا حتی برای آیدی خود به دنبال یک اسم مناسب میگردیم.
این تصمیم که در میان مردم ملل مختلف همواره اهمیت به سزایی دارد، معمولا براساس معنای اسم و همچنین زیبایی آوای آن گرفته میشود. در زبان انگلیسی نیز اسمهای معروف بسیاری وجود دارد که البته برخی از آنها امروزه منسوخ شده و برخی دیگر همچنان محبوب باقی ماندهاند. در این نوشته قصد داریم تا پرکاربردترین و محبوبترین مجموعه اسم انگلیسی را معرفی کنیم. با ما همراه باشید.!
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
سارا (Sarah)
این اسم که یکی از محبوبترین اسامی در میان ملل مختلف است، در اصل نام همسر ابراهیم (ع) و مادر حضرت اسحاق (ع) بوده است. در کتب تاریخی آمده که ریشه اصلی این اسم “سرای” به معنای “ستیز” بوده است.
جنیفر (Jennifer)
این اسم که ریشهای سلتیکی دارد، از نام همسر پادشاه آرتور گرفته شده و از میانه قرن بیست به اسمی محبوب نزد انگلیسی زبانها تبدیل شده است.
ماگارت (Margaret)
یکی از قدیمیترین اسمهای انگلیسی دخترانه، مارگارت است. این اسم که به معنای مروارید است، در قرون وسطی نیز استفاده میشدهاست.
هلن (Helen)
یکی از قدیمیترین و بومیترین اسامی انگلیسی، هلن است. این اسم در یکی از افسانههای انگلیسی متعلق به زن منلائوس است.
لورا (Laura)
یکی از محبوبترین اسمهای انگلیسی لورا است. دلیل محبوبیت این اسم از طرفی به واسطه شخصیت اصلی شعرهای عاشقانه ایتالیایی و از طرف دیگر راهبه معروفی است که در قرن نوزده کشته شد.
بتی (Betty)
رواج این اسم که در واقع شکل کوتاه شده نام “الیزابت” است، به قرن هجدهم باز میگردد. البته بر اساس برخی از نقلها این اسم در قرن هفده و از اسم Beatrice گرفته شده است. همچنین یکی دیگر از نامهایی که مشخصا از نام “الیزابت” گرفته شده و امروز طرفدار بسیاری در میان انگلیسی زبانان دارد، “لیزا” است.
آماندا (Amanda)
معنای این نام که از حوالی قرن بیست رواج یافته است، “دوستداشتنی” است.
لیندا (Linda)
این اسم که شکل کوتاه شده”بلیندا” در زبان انگلیسی است، از قرن نوزده به بعد تبدیل به اسمی محبوب شده است.
امیلی (Emily)
این اسم ریشهای لاتین به نام “Aemilia” داشته و در دوران قرون وسطی بسیار معروف و محبوب بوده است. البته باید اشاره داشت که این اسم از حدود قرن نوزده مجددا شهرت خود را به دست آورده و همکنون نیز نامی رایج در زبان انگلیسی به شمار میآید.
پاتریشیا (Patricia)
این اسم که شکل مونث پاتریک است، از معروفترین اسمهای زبان انگلیسی به حساب میآید.
سوزان (Susan)
این اسم از نام عبری شوشانا گرفته شده و شکل غیربومی آن سوزانا است.
دوروتی (Dorothy)
این اسم که از حدود قرن پانزده رایج شده است، شکل انگلیسی شده اسم Dorothea بوده و در میان انگلیسی زبانها بسیار محبوب است.معنی اسم های انگلیسی به فارسی
باربارا (Barbara)
این اسم که به معنای زنی خارجی است، از پرکاربردترین اسامی زبان انگلیسی به حساب میآید.
جسیکا (Jessica)
منشا این اسم ظاهرا به شکسپیر و اسم دختر شایلاک در کتاب “تاجر ونیزی” باز میگردد.
ربکا (Rebecca)
این اسم که ریشهای آرامی دارد، به واسطه بودنش در کتاب مقدس بسیار محبوب شده است.
کارول (Carol)
این اسم که شکل کوتاه شده نام “کارولین” است، در میان خانوادههای بورژای انگلیسی در قرن هفده شهرت داشته است.
اشلی (Ashley)
این اسم که یک اسم بومی انگلیسی است و در گذشته تنها به عنوان اسمی مردانه استفاده میشد، امروزه بیشتر به عنوان اسمی زنانه معروف است.
روت (Ruth)
این اسم که در تاریخ به واسطه یکی از زنان مقدس معروف است، ارتباطی معنایی با الفاظی به معنای “شفقت و دلسوزی” در زبان انگلیسی دارد.
نیکول (Nicole)
این اسم شکل مونث شده “نیکولاس” بوده و از ترکیب دو واژه “مردم” و “پیروزی” ساخته شده است.
مریم (Mary)
این نام که به واسطه حضرت مریم (س)، مادر حضرت عیسی (ع)، معروف است، از “میریام” به معنای “قطرهای از دریا” گرفته شده است.
دیانا (Diane)
این اسم که ریشهای یونانی دارد، به معنای “دختر پاکدامن و زیبا” است.
شما می توانید مجموعه اسم دختر خارجی با معنی و تلفظ صحیح را نیز در ستاره بخوانید.
جان (John)
دلیل اصلی محبوبیت این اسم تقدس آن است. به طورکلی نام بیستوسه تن از پاپها و بسیاری از قدیسان تاریخ مسیحیت “جان” بوده است. همچنین معنای این اسم “خداوند بخشنده” است.
جیمز (James)
یکی از محبوبترین اسمهای انگلیسی است. دلیل معروفیت این اسم از طرفی نام دو تن از شاگردان حضرت عیسی (ع) و از طرف دیگر سلطنتی بودن این اسم در اسکاتلند است.
مایکل (Michael)
این اسم که شکلی از یکی از اسامی کتاب مقدس است، در قرون وسطی به عنوان اسم رهبر سپاه آسمانی رایج بوده و امروزه نیز از معروفترین اسمهای موجود در انگلیس و آمریکاست.
ریچارد (Richard)
این اسم انگلیسی در اصل ریشهای آلمانی دارد و از ترکیب دو لفظ به معنای “قدرت” و “سختکوش” ساخته شده است.
رابرت (Robert)
این اسم که ریشهای آلمانی دارد، به معنای “مشهور” و “روشن” است. شکل کوتاه شده این اسم نیز که از اسامی پرطرفدار در میان انگلیسی زبانان است، “باب” است.
دیوید (David)
این اسم یکی از معروفترین اسامی در کتاب مقدس است و اولین بار توسط پادشاه اسرائیلی به کار رفته است.
چارلز (Charles)
ریشه این اسم اساسا آلمانی است و در واقع از اسم “کارل” در زبان آلمانی نشات گرفته است. معنای این اسم در زبان آلمانی “انسان آزاد” است.
دانیل (Daniel)
این اسم که از مقدسترین نامهای انگلیسی به شمار میآید، در قرون وسطی نیز رایج بوده و به معنای “خدا قاضی من است.” میباشد.
ویلیام (William)
این اسم که از معروفترین اسامی در قرون اولیه مسیحیت به شمار میآید، از ترکیب دو جزء به معنای “اراده و میل” و “نگهبانی” ساخته شده است.
توماس (Thomas)
این اسم که از محبوبترین نامهای مسیحی به شمار میآید، در اصل نام یکی از دوازده یار حضرت عیسی (ع) یا حواریون بوده است. تقدس این اسم در میان مسیحیان علت اصلی محبوبیت زیاد آن در میان انگلیسی زبانان و همچنین دیگر فرهنگهای مسیحی است.
جورج (George)
این اسم که از واژه یونانی “جوجیوس” نشات گرفته است، از قرن هجده به بعد تبدیل به نامی رایج در میان انگلیسی زبانان شده است.
مارک (Mark)
این اسم به احتمال زیاد ریشهای سلتیکی دارد و از واژه “اسب” گرفته شده است.
پل (Paul)
این اسم که در اصل متعلق به بنیانگذار کلیسای مسیحی، سنت پیتر، بوده است، به معنای استعاری “کوچک” است.
ادوارد (Edward)
این اسم از ترکیب دو معنای “ثروت” و “نگهبان” ساخته شده و از قدیمیترین اسامی رایج در تمام فرهنگهای اروپایی به شمار میآید.
استیون (Steven)
این اسم که برگرفته شده از نام اولین شهید مسیحی است، ریشه در اسم “استپانوس” یونانی به معنای “تاج و حلقه گل” دارد.
شما همچنین میتوانید اسم پسر خارجی با معنی و تلفظ صحیح را در ستاره بخوانید.
سخن پایانی
در میان فرهنگها و زبانهای مختلف اروپایی، زبان انگلیسی دارای رایجترین و محبوبترین اسامی است. البته بسیاری از اسامی انگلیسی ریشههایی عبری، لاتین و حتی آلمانی دارد. همچنین اکثر این اسامی به خاطر تقدس آنها و یا نسبتشان با مسیحیت در میان مردم اروپایی رواج یافتهاند. در این نوشته با تعدادی از اسمهای انگلیسی آشنا شدید. اگر علاقه دارید با کمیابترین اسمهای پسرانه فارسی نیز آشنا شوید، خواندن مطلب «کمیاب ترین اسامی پسرانه؛ فهرست اسم پسر خاص و جدید» را به شما توصیه میکنیم.
شما همچنین میتوانید نظرات خود را درباره این نوشته با ما و دیگر همراهان ستاره به اشتراک بگذارید.
با عضویت رایگان در پلتفرم ستاره به گلچینی ازبهترین مطالب و منابع اطلاعاتی به زبان فارسی دست پیدا کرده و از ابزارها و امکانات مخصوص کسب و کارها نیز استفاده نمایید.
این وبسایت برای ارائه تجربه بهتر و بارگذاری سریعتر از کوکی استفاده میکند. (بیشتر بخوانید)
تاپ ناز
زیباترین نام های دخترانه و اسم های خاص دخترانه برا دختر خوشگل, لیست اسم دخترانه, اسم دخترانه خاص و با معنی, انتخاب نام برای دختر سال 1400
اسم دختر خارجی (ریشه فرانسوی)
اسم تلفظ معنی
الف
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
آتنا atena : در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
آتنه : آتنا در اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر، دانش، و صنعت
آریان ariyan : بانوی بسیار مقدس – نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
آزاله azale : گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود.
آلیس alis : بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
اورانوس : نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
ایده : فکر و اندیشه، رأی
ب
برلیان berelian : الماس تراش داده شده که درخشش و زیبایی خاصی دارد.
ر
راشل rashel : راحیل
رز roz : گلی از خانواده گل سرخ دارای گلهایی به رنگهای مختلف
رزیتا rozita : گل رز کوچک
ژ
ژاسمن : یاسمن
ژاسمین : یاسمن
ژاکلین : ژاکلین
ژانت : مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا ، خداداد)
ژانین : نام دریاچه ای در یونان
ژانیتا : نام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
ژربرا : گلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ
ژرویرا : ژریرا
ژینوس : باهوش، نابغه، ژینا
س
سولینا solina : ریشه فرانسه-ترکی به معنی رسمی، مقدس، موقر، محترم، با احترام، با تشریفات
سی بل si bel : نام ربه النوع خاک
سینره : گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا میشوند، پامچال فرنگی
ف
فلور : گل
ک
کاترین katrin : پاک، بی آلایش
کاملیا kamelia : گلی درشت و زیبا به رنگ سفید و صورتی که در بهار ظاهر میشود.
کلارا : نام راهبهای ایتالیایی
م
مارگریت : گلی زیبا به رنگ سفید
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
ماگنولیا : گلی درشت و خوشبو به شکل تخم مرغ
مانیوک : نام گیاهی با ریشه های ضخیم و دارای نشاسته بسیار
ن
نادیا nadiya : امید، آرزو
نانسی nansi : نام شهری در فرانسه
و
ونوس venoos : الهه زیبایی یونان – ستاره زهره
ویوات : گل بنفشه
اسم دختر خارجی (ریشه یونانی)
اسم تلفظ معنی
الف
آتنایا : آتنا، مظهر اندیشه و هنر و دانش، نام الهه یونانی ، دختر زئوس خدای خدایان
آتوسا atusa : نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی
آرامیس aramis : آرامش و راحتی
آرتمیس artmis : در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود.
آرتیمیس artimis : آرتمیس، در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود.
آسنات asenat : نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون (یکی از مناطق مصر) بود.
آماتیس amatis : نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار میرود.
آنیس anis : انیسون، مقاومت و اعتراض
آنیسا anisa : ریشه یونانی-فارسی به معنی مبارز بزرگ – آنیس یونانی به معنای مقاومت و اعتراض + الف تانیث فارسی. در فارسی به معنی همانند عشق، در آذری به معنای مانند خاطره
ارغنون arghavan : مخفف ارغنون (نام سازی است)
اطلس atlas : پارچه ابریشمی، دیبا
اطلسی atlasi : یونانی-فارسی، اطلس(معرب) + ی (فارسی) گلی شیپوری و خوشبو به رنگهای سفید، صورتی، ارغوانی، یا سرخ
اقاقی aghaghi : اقاقیا،درختی زینتی که گلهای سفید خوشهای ومعطر دارد.
اقاقیا aghaghiya : درختی زینتی که گلهای سفید خوشه ای ومعطر دارد.
اقلیما Eghlimā : نام دختر آدم(ع)
اقلیمیا Eghlimia : اقلیما،نام دختر آدم(ع)
الماس almas : نام سنگی قیمتی
الماس خاتون : یونانی-فارسی، الماس (یونانی) + خاتون (فارسی) بانوی مانند الماس
النا elena : نورانی
انیسون : آنیس، مقاومت و اعتراض
اورنینا : ربه النوع فراوانی نعمت
اورینا : در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی
ایساتیس eisatis : مقدس و فرخنده – نام شهر یزد در متون یونانی
پ
پانته آ : نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود.
د
دیانا diana : در اساطیر رومی الهه ماه، جنگلها، حیوانات، و زنان هنگام وضع حمل، دیانا در معبدش در رم به عنوان الهه باکره مورد احترام بود، او مطابق آرتمیس در اساطیر یونانی است.
دینارگیس : یونانی-فاسی دینار(یونانی) + گیس(فارسی)، دارای مویی به رنگ طلا ، نام زنی در منظومه ویس و رامین
ر
رانا rana : مصحف رایای انار
رخسانا : رکسانه، روشنک،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
رکسانا roksana : روشنک،رکسانه،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی. به معنای نور و روشنایی نیز آمده است.
رکسانه : روشنک ، رکسانا،از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
روشنک roshanak : از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر داراب و همسر اسکندر مقدونی
رونیکا ronika : یونانی-فارسی عامل پیروزی ، پیروز کننده ، دختر خوش یمن. در فارسی به معنای روی نیک هم آمده است.
ریتا rita : مروارید
ریما rima : نام حیوانی است.
س
ساردین sardin : یونانی-فرانسه سمارسیس، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
سردین : یونانی-فرانسه سمارسیس، ساردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
سمارسیس : ساردین، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
سوفی sufi : حکیم
سی سام si sam : نام دختر مگابات
ش
شقاقل shaghaghel : گیاهی پایا با برگهای معطر و ریشه های ضخیم و خوراکی
ط
طاووس tavoos : طاووس، معرب از یونانی، پرنده ای با پرهای رنگارنگ، نام یکی از صورتهای فلکی نیم کره جنوبی، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
ل
لاریسا larisa : نام شهری در کنار دجله
لورا lora : نام سازی است، چنگ، نام یکی از صورتهای فلکی شمالی
لیوسا liosa : یونانی-فارسی لیوسا از اسامی قدیمی و دخترانه ایرانی است که به معنی دختر خورشید است.
م
مایا maya : در اساطیر یونان مادر هرمس، در اساطیر روم الهه بهار و حاصلخیزی
مرسیا mersiya : ریحان
ملیسا melisa : بادرنگبویه
ملیکا melika : یونانی-فارسی در زبان پارسی ملیکا به معنای فرشته، در زبان یونانی نام معشوقه زئوس، در زبان عربی نام مادر حضرت مهدی(عج)و به معنای ملکه، در زبان آشوری نیز ملکه معنا میدهد، گروهی از گیاهان علفی چند ساله از خانواده گندمیان که خودرو هستند.
ن
نارسیس narsis : یونانی-فارسی لاتین از یونانی، نرگس، نام جوانی زیباروی در اساطیر یونان که وقتی صورت خود را در آب دید عاشق خود شد و در آب پرید و غرق گشت و تبدیل به گل نرگس گردید.
نرگس narges : گلی خوشبو و زینتی با گلبرگهای سفید و زرد
ه
هاله hale : معرب از یونانی حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاهی گرد ماه یا خورشید دیده میشود.
هلن helen : فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلنا helena : هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلیا helia : خورشید
هلینا helina : هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
اسم دختر خارجی (ریشه انگلیسی)
اسم تلفظ معنی
آرالیا araliya : نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی، و درختچه ای که بعضی از آنها زینتیاند.
آزالیا azaliya : گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود.
ت
تلما telma : امید و آرزو
ک
کارمن karman : قرمز
ل
لی لی li li : ظریف و شکننده
لینا lina : آبشار کوچک
اسم دختر خارجی (ریشه لاتین)
اسم تلفظ معنی
الف
آلبا Ālbā : سحر سپیده روشنی صبح
ت
تلما telma : امید و آرزو
ر
رامونا ramona : نگهبان عاقل
رزا : نام گل رز
رزالین : مانند گل رز
روبینا robina : یاقوت قرمز
ریجینا : با شکوه، ملکه وار
س
سالسا salsa : تند و تیز- نوعی سس اسپانیایی
سالویا saloviya : نام گلی است
ف
فلورا felora : فلوریا،در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
فلوریا feloriya : فلورا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
ک
کاملین kamelin : گیاهی با گلهای زرد و کوچک
کامیلا kameliya : محافظ مبعد ، نام دختری جنگجو در افسانه تروا
گ
گلوریا : مجلل، بزرگ، سرافراز
ل
لیبرا : (به کسر ب) آزاد
لیلیان : نام گل، نور نوربخش
لیندا linda : قشنگ، زیبا
م
ملینا melina : عسل، رنگ گل بهی، همچنین نوعی گل
مونیکا : مشاور
هیلدا hilda : نیرومند، قوی. ریشه این نام آلمانی میباشد و در آلمانی قدیم به معنی پیروز در جنگ بوده است.
اسم دختر خارجی (ریشه ترکی)
اسم تلفظ معنی
آتلار atlar : اطلس، حریر – پارچه نرم و لطیف
آلتنای aletnai : زر، طلای ناب
آلما alma : سیب، کنایه از زیبایی
آلیش alish : شعله، شعله گیر
آماندانا amandana : آماندا، در امان، در پناه تو
آنا ana : مادر
آنالی anali : برخوردار از محبت مادر، کنایه از نور چشمی مادر
آی سودا ay suda : ماه در آب
آی پارا ay para : ماه پاره، ماه نو
آی تای ay tay : مانند ماه
آیتک ay tak : مانند ماه
آیحان ay han : پاک و آراسته همچون ماه
آیدا ayda : شاد، خوش
آیدان aydan : مانند ماه ، بانوی زیبا رو ، دختری که چهره اش همچون ماه زیباست.
آیسل aysel : زیبا و درخشان مانند ماه
آیسو aysu : مرکب از آی به معنای ماه بعلاوه سو به معنای آب ، ماه و آب ، زیبارو ، با طراوت و درخشنده
آیلا ayla : هاله دور ماه
آیلار aylar : زیبا رویان، خوبرویان، هاله دور ماه
آیلما aylma : تاب ماه
آیلی ayli : مهتاب
آیلین aylin : هاله، هاله ماه
آینا ayna : آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره
آیدینا āydinā : به معنی روشن و مبارک، (به مجاز) زیبا رو.
آیسان aysan : ترکی-فارسی آی ( ترکی) + سان ( فارسی) زیبا، مانند ماه
آیناز Āynāz : ترکی-فارسی آی( ترکی) + ناز ( فارسی) موجب فخر و مباهات ماه
آینام āy-nām : ترکی-فارسی [آی = ماه + نام = (در قدیم) (به مجاز) نشان ، اثر ، صورت ، ظاهر ، مشهور]. روی هم به معنی نشان و اثر ماه ؛ دارای صورت و ظاهر ماه؛(به مجاز) زیبارو.
آینوش āy-nush : ترکی-فارسی ماه جاویدان؛ (به مجاز) نور ماهی که پر فروغ و همیشگی است. زیبایی زوال ناپذیر .
آتاشا ātāshā : ترکی-فارسی آتاش = آداش = همنام ، هم اسم + ا (پسوند نسبت) منسوب به آتاش ؛ (به مجاز) هم نام.
آتاناز Ātā-nāz : ترکی-فارسی دختر نازنین بابا
آریسان arisan : ترکی-فارسی مرکب از آری به معنای آریایی بعلاوه پسوند مشابهت، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است. در ترکی هم به معنی پاکدامن آمده است.
آلا گل ala gol : ترکی-فارسی آلا( ترکی) + گل (فارسی) ، گل رنگی، نام بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا که در این اواخر نابود شده.
آلا گل alma gol : ترکی-فارسی
آلما : گل سیب،کنایه از زیبایی و تر و تازگی
آناشید ana shid : ترکی-فارسی مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید. دختر زیباروی مادر ، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر، مظهر خورشید
آی پری aypari : ترکی-فارسی آی(ترکی) + پری(فارسی) ماه پری
آی سا aysa : ترکی-فارسی آیسا ، آی( ترکی) + سا(فارسی) زیبا، مانند ماه
آیتن aytan : ترکی-فارسی آی( ترکی) + تن ( فارسی) مهوش، مه پیکر
آیدیس āydis : ترکی-فارسی (آی = ماه + دیس (پسوند شباهت))، شبیه به ماه ، مانند ماه ، به زیبایی و تابندگی ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
ارتاش artash : مرکب از ار( شوهر) + تاش (پسوند همراهی)
ارمغان armaghan : رهاورد، سوغات، هدیه
الما alma : سیب
المینا elmina : سیب سفید
الین elin : (ال= ایل+ ین (پسوند نسبت) منسوب به ایل؛ (به مجاز) هم نژاد و هم خون
اماندا amanda : آماندا، در امان، در پناه تو
ایدا ayda : آیدا، شاد خوشحال
ایلار eilar : مانند ماه، دختری که مانند ماه زیباست.
الشن elshan : شادی بخش ایل ،مایه شادی طایفه، حاکم، رهبر ، حکمران یک منطقه
المیرا Elmirā : ترکی-فارسی ال (ترکی) + میرا (فارسی)، ایل میرا فدایی ایل
الناز Elnāz : ترکی-فارسی ال (ترکی) + ناز (فارسی)، ایل ناز موجب نازش ایل
ب
بیگم beygom : به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید میسازد مانند فاطمه بیگم، عنوان زنام منسوب به خانواده های سلطنتی و بزرگان
بارلی barli : فارسی-ترکی بار(فارسی) + لی(ترکی) میوه دار، سودمند
بیبیگل bi bi gol : ترکی-فارسی بیبی(ترکی) + گل( فارسی)، بیبی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده
بیبیناز bi bi naz : ترکی-فارسی بی بی( ترکی) + ناز(فارسی) ، بیبی عنوانی احترام آمیز برای زنان سالخورده
پ
پارلا parla : درخشنده و نورانی
پارلار parlar : درخشان، منور، پخش کننده نور
پینار pinar : سرچشمه
ت
تارلا tarla : کشتزار
تامیلا tamila : بخشنده
تانسو tansu : تمیزی، پاکی، زیبایی، زلالی چشمه، شبنم صبحگاهی
تایماز taimaz : بی نظیر، بی همتا
ترلان tarlan : پرندهای از خانواده باز شکاری
تلناز talnaz : موی قشنگ
چ
چیچک chi chak : گل
خ
خانم,خانوم khanom : خانم، کلمه خطاب به زنان و دختران، زن بزرگ زاده و شریف، خاتون، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها میآید و نام جدید میسازد مانند ماه خانم، خانم گل
خانم گل khanom gol : فارسی خانم(ترکی) + گل(فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
د
دادلی dadli : شیرین و نمکین
دایان dayan : سرافرازی
درنا dorna : پرندهای بزرگ و وحشی با پاهای بلند و گردن دراز شبیه لک لک که به صورت گروهی پرواز می کند، نام یکی از صورتهای فلکی
دنیز deniz : دریا
دورسین dorsin : باقی بماند
ژ
ژالین zhalin : شعله آتش
س
سارالماز saralmaz : ناپژمردنی، بدون خزان
سارای saray : ماه زرد، ماه شب چهارده ، مرکب از ساره (زرد)+ آی (ماه)
ساغر saqar : جام شراب
ساناز sanaz : نوعی گل، نادر، کمیاب
سانای sanay : مهنام، بلند آوازه و گرامی، بی قرار
سانلی sanli : معروف، نامدار
سلدا selda : کوهستان
سلنا selena : سولنا، خدای ماه، مجازا ماه
سلینا selina : به فتح سین، مرکب از سلین ترکی بعلاوه پسوند نسبت فارسی، مانند سیل، خروشان، نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه میگیرد.
سودا sevda : عشق، سودا
سوگل sogol : سوگلی
سوگلی sogoli : مورد محبت و علاقه بسیار، محبوب
سولماز solmaz : همیشه شاداب
سونا sona : زیبای آبها
سونای sonay : زیبا روی، ماه شب چهارده ،قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد.
سویل sevil : دوست داشته شده
سوین sevin : عشق، محبت، علاقه شدید
سایا saya : ترکی-فارسی در ترکی یک رنگ و بی ریا و در فارسی به معنای ساینده است.
سایمان sayman : ترکی-کردی سایمان در کردی به معنی مانند سایه ودر ترکی به معنی خوان بزرگ،محاسب میباشد.
سولینا solina : فرانسه-ترکی رسمی، مقدس، موقر، محترم، با احترام، با تشریفات
ش
شایلی shayli : بی همتا
شایلین shaylin : بی همتا
شلاله shalale : آبشار
شاران sharan : گردنبند مروارید
شانلی shanli : عربی-ترکی شان(عربی) + لی( ترکی)، پرافتخار، مشهور، شایان تحسین
ص
صاباح sabah : ترکی از عربی صبح
صاباح گل sabah gol : ترکی-فارسی صاباح(ترکی) + گل(فارسی) مرکب از صاباح(صبح) + گل
گ
گزل gazal : زیبا
گلین golin : عروس
گوهر تاش gohar tash : فارسی-ترکی گوهر(فارسی) + تاش(ترکی) همتای گوهر
ل
لاچین lachin : شاهین شکاری
م
ماشگانا mashgana : مهربان، ناز، شیرین، از گذشته های بسیار قدیم در روستاهای آذربایجان شرقی مرسوم بوده است.
ماهنی mahani : ترانه
منجوق monjogh : نوعی زینت به شکل گوی کوچک که برای تزیین ر روی لباس، گل سر، و مانند آنها دوخته یا چسبانده میشود.
ماه بیبی mah bi bi : فارسی-ترکی ماه(فارسی) + بیبی(ترکی) بانویی که چون ماه زیبا و نورانی است.
ن
نارمیلا narmila : ترکی-فارسی غنچه، شکوفه، خصوصا شکوفه گل انار
نازلار nazlar : فارسی-ترکی
نیک تاش nik tash :فارسی-ترکی نیک(فارسی) + تاش(ترکی) همتا و مانند نیکان
ه
هورتاش hur tash : فارسی-ترکی هور(فارسی) + تاش(ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.
ی
یارات yarat
یاشیل yashil : سبز کبود، سبز چمنی، کبود
یامور yamur : باران
یغما yaghma : غارت، تاراج، غنیمت،نام شهری در ترکستان که مردمان زیبا و صاحب جمال دارد.
یلدوز yaldoz : اولدوز
اسم دختر خارجی (ریشه ارمنی)
اسم تلفظ معنی
الف
آرمینه armine : ارمنی، دختر ارمنی
آلنوش alnosh : عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا
آنوش anosh : از پایتختهای قدیم ارمنستان
س
سدا : نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی
گ
گیلدا : (گیل = قوم ساکن گیلان + دا = دادن، آفریدن، ساختن) (به مجاز) پرورش یافته مردم گیل (گیلان)
ل
لیدا lida : برگرفته از نام کشور قدیمی لیدیا
م
مارینا marina : دارنده هر چیز ارزشمند
ماهایا mahaya
ن
نارینه narine : ظریف
نازیک nazik : نازی، منسوب به ناز
و
وارتوش vartosh : گل سرخ ظریف
وارنوش varnosh : دریاچه وان، از سمبلهای تاریخ ارامنه
در این قسمت زیباترین نام و اسم دخترانه را مشاهده می کنید و اگر نام زیبایی سراغ دارید میم توانید در بخش دیدگاه به ما بگویید.
در این قسمت زیباترین نام های دخترانه را به همراه معنی آن مشاهده کردید می توانید با مراجعه به لینک زیر، نام های پسرانه خارجی زیبا را هم ببینید.
مطلب قبلی
جملات روزای برفی زمستونی + متن و پیامک ویژه روز برفی فصل زمستان
مطلب بعدی
متن مولودی حضرت زهرا (س) | 12 متن مولودی در سبک های مختلف و اشعار ولادت
9 معمای تصویری سخت و بسیار جالب برای افراد باهوش
کلمات پانتومیم | معرفی کلمات پانتومیم جالب برای بازی با…
روش انجام بازی جرئت و حقیقت + سوالات چالش جرات و حقیقت جدید
نقاشی عید نوروز | آموزش نقاشی سفره هفت سین و نقاشی های زیبای…
حیوان سال 1401 + سال 1401 و 2022 سال کدام حیوان است؟
ترفند شطرنج + 20 تکنیک بازی شطرنج که باعث موفقیت در بازی می…
اسم پسرانه خارجی + نام پسر به همراه معنی و تلفظ صحیح نام های…
انشا با موضوع ورزش + 4 انشا زیبای ادبی بلند و کوتاه با موضوع…
انشا با موضوع مادر + چند انشا زیبا و ادبی در مورد مادر با…
روز جهانی چپ دست ها + نکات خواندنی و عکس نوشته ویژه افراد چپ…
مطالب جدید
ته چین شیرازی | آموزش طرز تهیه ته چین شیرازی خوشمزه
برنامه غذایی برای متولدین هر ماه | رژیم غذایی لاغری برای متولدین هر…
تبریک تولد متولدین اردیبهشت | عکس پروفایل تبریک تولد اردیبهشتی ها و…
روش هایی برای درک زبان بدن زنان , چگونه زبان بدن زنان را بفهمیم؟
معرفی 10 فیلم ترسناک برتر تاریخ سینما
زمان مناسب فرزند آوری و اطلاعات ضروری که زوجین باید داشته باشند
مراقبت از پوست در منزل + 5 روش اصولی برای نگهداری از پوست در خانه
بهترین اشعار عطار نیشابوری + مجموعه شعر کوتاه و بلند عارفانه و عاشقانه…
تقویت مو با گل ختمی و روش استفاده از ماسک موی گل ختمی
شعر در مورد طلوع خورشید + مجموعه اشعار کوتاه و بلند با موضوع طلوع…
ریمیکس شاد • شعر و متن • دانلود فیلم جدید • دانلود آهنگ جدید • دانلود آهنگ قدیمی • خرید بک لینک • دانلود فیلم ایرانی • دانلود فیلم هندی • دانلود فیلم • فصل سوم ساخت ایران
رانده شده از آتش، نام دختر پیامبر اسلام ( ص )، از شیر گرفته شده، زنی که بچه دو ساله خود را از شیر گ …
روشن تر، درخشان تر، سپید، نیکو، درخشنده روی، لقب حضرت فاطمه ( س )، زهرا: مؤنث «ازهر» به معنای روشن …
ستوده، بسیار تحسین شده، نام پیامبر اسلام ( ص )، نام سوره چهل و هفتم قرآن مجید، محمد: در لغت از واژه …
بلندقدر، شریف، بزرگوار، برتر، توانا، سخت و قوی، از نام های پروردگار، نام امام اول شیعیان، علی: از ن …
خوب، نیکو، صاحب جمال، نام امام سوم شیعیان، حسین: مصغر حسن به معنی خوب، نیکو و صاحب جمال است حسین نا …معنی اسم های انگلیسی به فارسی
نام گلی خوشبو، زن پارسا، نام مادر حضرت عیسی ( ع )، ( در گیاهی ) گل سفید خوشه ای خوشبو و دارای عطر ب …
هدایت شده، نام امام زمان ( عج )، از پس پرده غیبت به درآی مه ناز درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود مهد …
بی گناه، معصوم، لقب حضرت فاطمه ( معصومه ) خواهر امام رضا ( ع )، معصومه: از معصوم به معنی بی گناه و …
خشنود، خوشدلی، راضی، نام امام هشتم شیعیان، رضا: در لغت به معنای راضی شدن، رضایت و رضوان آمده است هم …
ترکیب دو اسم علی و رضا ( بلند مرتبه و خشنود )، از نام های مرکب، ( علی و رضا )، مرکب از نام امام اول …
نیکو، خوب روی، خوبی، نیکویی، جمیل، نام امام دوم شیعیان، حَسَن در لغت صفت مذکر از حُسن به معنای نیکو …
زینت پدر، نام درختی خوشبو و زیبا، نام خواهر امام حسین ( ع )، زینب :در لغت به معنی زین، آراستن وآرای …
ترکیبی از دو اسم محمد و رضا ( ستوده و خشنود )، از نام های مرکب، محمّد و رضا، محمد و رضا، مرکب از دو …
بسیار ستوده تر، پسندیده تر، نام پیامبر اسلام ( ص )، احمد، صفت تفضیلی از «حمد» به معنای کسی که کارش …
آرامش، وقار، طمانینه، نام دختر امام حسین ( ع )، آرامش خاطر، ( اَعلام ) [قرن و هجری] دختر امام حسین …
دعا، افسون، نام دختر امام حسین ( ع )، به معنی دعا، تعویذ، ( اَعلام ) یکی از چهار دختر پیامبر اسلام …
عبوس و خشمگین، شیر بیشه که شیران از او بگریزند، ( به مجاز ) بسیار شجاع و دلیر، لقب برادر امام حسین …
صاحب فضل و هنر، نام برادر امام حسین ( ع )، پدر فضل، ( اَعلام ) ) ابوالفضل عباس ( ع ) : ( = عباس بن …
ترکیب دو اسم امیر و حسین ( پادشاه و نیکو )، امیر خوب و نیکو، پادشاه نیک، حاکم صاحب جمال، مرکب از دو …
شب طولانی و بسیار تاریک، ( مؤنث الیل )، درازترین و تارترین شب [صفتی برای زنان به لحاظ گیسوان آن ها] …
خیر و برکت، مهربانی، زیبایی، نام همسر پیامبر اسلام ( ص )، خدیجه در لغت به معنی السحاب ( ابر باران ز …
مبارک، سعادتمند، نیک بخت، خوشبخت، فرخنده، همایون، خجسته، ( اَعلام ) ) سعید ابن زید: [قرن اول هجری] …
تحسین شده، نیکو کردار، از نام های پروردگار، ( در قدیم ) نیکوکار، احسان کننده، از نام ها و صفات خداو …
پدر مهربان، نام یکی از پیامبران الهی، نام چهاردهمین سوره قرآن مجید، پدر عالی، ( اَعلام ) ) سوره ی چ …
ترکیب دو اسم محمد و علی ( ستوده و بلندمرتبه )، از نام های مرکب، محمّد و علی، ( اَعلام ) ) محمّدعلی …
پسندیده، خشنود، مرضی، کسی که خدا از او راضی باشد
نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر ( ص ) بود و اولین زن شهید در صدر اسلام، ( اَعلام ) نام مادر ع …
ستوده، از نام ها و صفات پروردگار، ( در قدیم ) آن که یا آنچه ستایش شده است، ستوده شده و مورد پسند، ن …
ترکیب دو اسم محمد و حسین ( ستوده و نیکو )، از نام های مرکب، محمّد و حسین، محمد و حسین، ترکیب دو کلم …
بسیار راست گو، لقب حضرت فاطمه ( س ) و حضرت مریم مادر حضرت عیسی ( ع )، صدیق، و، ) ( اَعلام ) لقب حضر …
خشنود شده، برگزیده، لقب امیرالمؤمنین علی ( ع ) امام اول شیعیان، ( در قدیم ) پسندیده شده، مورد رضایت …
برگزیده، صاف و زلال شده، از القاب حضرت رسول اکرم ( ص )، صاف کرده شده، ( اَعلام ) ) از القاب حضرت رس …
بزرگوار، بلند مرتبه، از صفات قرآن مجید و نام های خداوند، دارای قدر و مرتبه ی عالی، گرامی، از نام ها …
بزرگ تر، لقب حضرت زینب ( س )، بزرگ، کبیر، ( اکبر، ( اَعلام ) لقب زینب کبری ( س ) دختر حضرت علی ( ع …
زن پاک از پلیدی و عیوب، لقب حضرت فاطمه ( س )، ( عربی ) ( مؤنث طاهر )، زن پاک از پلیدی و عیوب طاهر ( …
ستوده، فرخنده، از صفات پروردگار، ستایش شده، از نامهای خداوند
ترکیب دو اسم علی و اکبر ( بلندقدر و بزرگتر )، ( علیِ اکبر به اضافه کسره ) علی بزرگتر، ( اَعلام ) فر …
ترکیب دو اسم امیر و علی ( پادشاه و بلندقدر )، امیر و حاکم بزرگ و بلندقدر، پادشاه شریف و توانا، کسی …
ترکیب دو اسم غلام و رضا ( فرمان بردار و خشنود )، [غلام = ( به مجاز ) ارادتمند و فرمان بردار، رضا]، …
بخشنده، جوانمرد، از نام ها و صفات خداوند، با سخاوت، ( اَعلام ) لقب امام محمّد ابن علی ابن موسی الرض …معنی اسم های انگلیسی به فارسی
کوچک تر، کوچک، ( اَعلام ) فاطمه ی صغری: دختر علی ابن ابی طالب ( ع )، ( عربی ) ( مؤنث اصغر )، ( در ا …
نام نوعی گل خوش بو، به مجاز چشم معشوق، ( از یونانی )، ( در گیاهی ) گل زینتی با گلبرگ های سفید یا زر …
فرمانروا، پادشاه، سردار، حاکم، درجه ای پایین تر از پادشاه، فرمانده ی سپاه، سپهسالار، به صورت پیشوند …
ترکیب دو اسم علی و اصغر ( بلند مرتبه و کوچکتر )، ( علیِ اصغر به اضافه کسره ) علیِ کوچک، ( اَعلام ) …
نام دومین سیاره منظومه شمسی که نام دیگر آن ناهید است، ( اَعلام ) ) ( در نجوم ) دومین سیاره ی منظومه …
بنده خدا، بنده ی خدا، ( در تصوف ) به معنی انسان کامل است، ( اَعلام ) ) عبدالله ابن عبدالمطلب: [حدود …
بزرگ تر، بزرگوارتر، از صفات خدوند، بزرگ، بزرگترین، بزرگوار
خالص، نام همسر حضرت ابراهیم ( ع ) و مادر اسحاق ( ع )، بی آمیختگی، ( در اعلام ) نام زن حضرت ابراهیم …
برگزیده، پسندیده، لقب امام دوم شیعیان، ( در قدیم ) برگزیده شده، انتخاب شده، ( اَعلام ) لقب حسن ابن …
ترکیب دو اسم محمد و مهدی ( ستوده و هدایت شده )، از نام های مرکب، محمّد و مهدی، مرکب از محمدبه معنای …
بزرگ تر، اسم فرزند بزرگ امام حسین ( ع )، مِهتر، سالمندتر، بزرگسال تر، [این نام به اعتبار اسم حضرت ع …
راهنما، رهبر، هدایت کننده، از نام های پروردگار، لقب امام دهم شیعیان، ) هادی، در لغت به معنای راهنما …
ترکیب دو اسم حمید و رضا ( ستوده و خشنودی )، از نام های مرکب، حمید و رضا
گرامی تر، آزاد تر، جوانمرد تر، بزرگ تر، از نام های خداوند، بزرگوار، گرامی
ترکیب دو اسم امیر و محمد ( پادشاه و ستوده )، امیر بسیار تحسین شده و پادشاه ستایش شده، ( عربی ) امیر …
بسیار سجده کننده، لقب امام چهارم شیعیان، ( اَعلام ) لقب زین العابدین ابن حسین ( ع )، امام چهارم شیع …
شنونده و اطاعت کننده امر خدا، پیامبر بنی اسرائیل، پسر ابراهیم نبی ( ع ) و هاجر، به معنی «مسموع از خ …
خواهد افزود، سوره دوازدهم قرآن کریم، نام پیامبر بنی اسرائیل، به معنی «خواهد افزود»، ( اَعلام ) ) سو …
در دل افکندن، در دل افتادن، وحی، به دل افکندن، در دل انداختن، القاء معنی خاص در قلب به طریق فیض، رس …
نیک بخت، خجسته، مبارک، سعادتمند، ( اَعلام ) ) نام سه تن از شاهان سلسله ی غزنوی، مسعود غزنوی: شاه [، …
نام دیگر ساز تنبور، ابر سفید، رباب نام همسر امام حسین ( ع )، رباب، ( عربی ) ( = رباب )، نام سازی است
ملکه، نام همسر امام حسین ( ع ) و مادر امام سجاد ( ع )، ( در قدیم ) همسر پادشاه، ( اَعلام ) دختر یزد …
یاری کننده، از نام های پروردگار، ( در قدیم ) نصرت دهنده، ( اَعلام ) ) ناصرخسرو: [، قمری] حکیم، شاعر …
ترکیب دو اسم محمد و امین ( ستوده و امانت دار )، از نام های مرکب، محمّد و امین
پارسا، پاکدامن، لقب حضرت فاطمه ( س ) و حضرت مریم ( س )، کسی که از دنیا منقطع شده است و به خدا پیوست …
تک، تنها و یگانه، یکتا، بی نظیر، یگانه، ( در حالت قیدی ) ( در قدیم ) جدا از دیگران، تنها، ( اَعلام …
خشنود، لقب حضرت فاطمه ( س )، پسندیده، خوش، ( اَعلام ) از القاب فاطمه زهرا ( س )، خرسند
فضیلت و برتری داشتن، نام همسر حضرت ابراهیم خلیل ( ع ) و مادر حضرت اسماعیل ( ع )، به معنی «فرار»، ( …
نام مادر امام رضا ( ع )، از القاب حضرت فاطمه ( س )، نام گیاهی خوشبو، ریحان، ( عربی ) ( = ریحان )، ر …
زمان ولادت، تولد، زمان تولد، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) پدر گرگین و از پهلوانان ایران باستان، ( در ا …
فرمانروا و بزرگ، حکومت کننده، سلطنت کننده، امیر، سرور، حاکم، شهریار، پادشاه، سلطان، فرمانروا، ژنرال …
نام نوعی پرنده سخنگو و زیبا، نام نوعی گل، شیشه، کیمیا، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ که به راح …
ایمن، در امان، نام مادر پیامبر اسلام ( ص )، ( مؤنث آمن )، ایمن و بی خوف، در امن و امان، ( اَعلام ) …
آرزو، انتظار، رجا، توقع، چشمداشت، اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن، …
زن گندم گون، نسیم ملایم خنک در روز داغ تابستان، الهه عشق، شمیرا، [سمیرا ترجمه ی «مهین بانو» است]، ( …
عاقل، حکیم، دانشمند، دانا، خردمند، دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند
پاک، نیکو، خوش بو، مؤنث طیب، ( عربی ) ( مؤنث طیب )، طیب، مطهر، پاکیزه
فریبنده، بسیار زیبا، فریفته، دل پسند و خوشایند، ( در قدیم ) به معنای فریفته
ستایشگر، سپاس گزار
گل زرد یا سفید خوشه ای خوش بو که یکی از گونه های نرگس است، ( به مجاز ) صورت معشوق، ( در گیاهی ) گل …
دوست، مورد علاقه و محبت، معشوق، نام گیاهی ( محبوبه ی شب )، محبوب ( زن )، معشوقه، + نک محبوب، مؤنث م …
کوچک تر، خردتر، کِهتر، [این نام به اعتبار نام حضرت علی اصغر ( ع ) فرزند کوچک امام حسین ( ع ) شرف و …
مانند ماه، زیبارو، ( مه = ماه، سا ( پسوند شباهت ) )، مثل ماه، ( مه = ماه + سا ( پسوند شباهت ) )، زی …
ماه ناز، زیبای نازنین، آن که چون ماه ناز و زیباست، ( مَه = ماه + ناز )، آن که چون ماه ناز و زیبا اس …
فرستاده، نام موجودات عالم ملکوت، شخص دارای اخلاق یا رفتار بسیار نیک و پسندیده، زن مهربان و زیبا، ( …
ترکیب دو اسم محمد و جواد ( ستوده و بخشنده )، از نام های مرکب، محمّد و جواد، بنده ستوده شده خدا و بخ …
یگانه، یکتا، بی نظیر، بی مانند، مؤنث فرید، ( عربی ) ( مؤنث فرید )، فرید
امانتدار، معتمد، درستکار، از القاب پیامبر اسلام ( ص ) و لقب جبرئیل، زنهاردار، طرف اعتماد، ( اَعلام …
جوی، رود، نام ششمین امام شیعیان، ناقه ی پر شیر، ( اَعلام ) ) ابوعبدالله جعفر ابن محمّد [، قمری] ششم …
قسمت کننده، نام فرزند امام حسن ( ع ) که در واقعه ی کربلا شهید شد، ( در قدیم ) بخش کننده، مقسم، ( اَ …
بخشش، نیکویی، خوبی، نیکی، انعام، نیکویی کردن، ( در تصوف ) نیکی کردن در مقابل بدی دیگران
ترکیب دو اسم امیر و رضا ( پادشاه و خشنود )، پادشاه راضی و خشنود، فرمانده و سردار خشنود و خوشدل
ستوده، فرخنده، نام مادر امام موسی کاظم ( ع )، پسندیده، ( اَعلام ) مادر امام موسی کاظم ( ع )، مؤنث ح …
پیغمبر، فرستاده، رسول الله پیامبر اسلام حضرت محمد ( ص )، پیغمبر [خدا]، ( در قدیم ) آن که از طرف کسی …
سخن گو، روایت کننده اخبار و احادیث نبوی، لقب حضرت فاطمه ( س )، ( مؤنث محَدِث )، محَدِث ( زن )، ( اَ …
معصوم، بی گناه، پاک دامن، معصوم بودن، بی گناهی، پاک دامنی، ناموس و عفت زنان، ( در قدیم ) نگهداری و …
سپیده دم، پگاه، از نیمه شب تا اذان صبح، زمان قبل از سپیده دم، زمانی است ( در ماه رمضان ) از نیمه شب …
ترکیب دو اسم غلام و حسین ( فرمان بردار و زیبا )، [غلام = ( به مجاز ) ارادتمند و فرمان بردار، حسین]، …
ترکیب دو اسم محمد و طاها ( ستوده و نام سوره ی بیستم قرآن کریم )، از نام های مرکب، محمّد و طاها ( طه …
دسته ای از شش ستاره درخشان در صورت فلکی ثور، ثریا، ( اوستایی )، ( در نجوم ) دسته ای از شش ستاره ی د …
نام یا اسم کلمه یا اصطلاحی است برای شناسایی هرچیزی و لزوماً برای یک شی واحد نیست و ممکن است به هویت و شناسایی دستهای از اشیاء اشاره داشتهباشد.
نام یا اسم انسان طبق تعریف نام، کلمه یا اصطلاحی است برای هویت بخشی به یک انسان که در فرهنگهای مختلف ساختاری متفاوت دارد و در ایران متشکل از نام و نام خانوادگی میباشد.
در زبان فارسی درحقیقت به اسم خاص دستور (شخص، حیوان و شی منحصربفرد) نام نیز گفته میشود. (اصفهان=نام شهر). نام بیشتر به اسم خاص اشخاص (کوروش بزرگ=نام یک پادشاه) گفته میشود. اما به اسامی خاص دیگر (خلیج فارس=نام یک آبراهه) و … نیز نام گفته میشود. گاه نام به اسم عام (انسان=نام نوعی موجود زنده باشعور) نیز اشاره دارد. در این موارد با اسم مترادف است و در اصطلاح محاورهای بجای نام از کلمه اسم و برعکس بهره گرفته میشود.
اسم عام، اسمی است که بر همه افراد و اشیاء و مفاهیم دلالت کند و بین همه آنها مشترک باشد (مانند «کتاب»، «مرد») و اسم خاص، اسمی است که تنها به یک فرد یا شی اشاره دارد و همه را شامل نمیشود (مانند «فرزام»، «بیستون»، «ایران»)
اسمهای خاص را به چهار دسته میتوان تقسیم کرد:
اسم مخصوص انسانها: مانند «سهیل»، «سروش».
اسم مخصوص حیوانها: مانند «رخش»، «شبدیز»
اسم مخصوص اماکن مختلف جغرافیایی مانند «آسیا»، «ایران»، «اهواز»
اسم مخصوص اشیائی که بیشتر از یکی نیستند: مانند «انجیل»، «تخت طاووس»، «کوه نور»
انتخاب نام نوزاد همیشه یکی از شیرین ترین دغدغه های پدر و مادرها است. البته این دغدغه در خانواده های ایرانی فقط مختص پدر و مادرها نیست بلکه خاله و عمه و مادربزرگ و دایی و… هم از چند ماه قبل از به دنیا آمدن نی نی شما شروع میکنند به مشورت و رایزنی! تا یک اسم زیبا و شایسته برای مهمان جدید خانواده پیدا کنند و به نوعی انتخاب اسم به یکی از سوژه های اصلی گفتگو در دید و بازدید ها و صحبت های تلفنی شما و خانوادتان تبدیل می شود.
چه قند عسلتان پسر کاکل زری باشد چه دختر گیس گلابتون، لیست های آشنایان از قبل آماده شده است. به محض اینکه سونوگرافی جنسیت دلبندتان را مشخص کند یا مادربزرگ یا دیگر بزرگترهای با تجربه فامیل با شم کارآگاهی خود پی به جنسیت او ببرند اسم یابی و انتخاب نام وارد فاز جدیدی میشود! انتخاب نام پسر یا انتخاب نام دختر… سیلی از پیشنهادات به سوی شما سرازیر میشود! در برخی خانواده ها اسامی بزرگان دینی و مذهبی طرفدار بیشتری دارد و در بعضی دیگر اسمهای اصیل ایرانی. ولی نکته مشترک همه خانواده ها تلاش برای انتخاب شایسته ترین نام برای تازه وارد جدید است. نامی که در کودکی دلبندتان با صدا زدن آن لبخند بر لبانتان بنشاند و در بزرگسالی باعث سربلندی و افتخارش باشد.
تلاش ما این است که به کمک شما لیست نامهای ایرانی را روز به روز کامل تر کنیم و با ارائه معنی و ریشه نام به شما در انتخاب نامی شایسته برای ثمره زندگیتان یاری برسانیم.
داشتن نامی زیبا و شایسته حق فرزند شما است!
موقع گذاشتن اسم روی بچهها باید با دقت و رغبت به این کار پرداخت.لازم است توجه داشته باشیم که موردپسند بودن اسم توسط ما، متفاوت بودن آن، کمسابقه بودنش یا بیمعنایی اسم الزاما نمیتواند به سود کودک تمام شود.
علاوهبراین گاه معنای اسمی هم که برای کودک برمیگزینیم میتواند نتایج منفیای در آینده او بر جابگذارد؛ هرچند ممکن است وی آخرسر با اسمش کنار بیاید یا والدین از صداکردن او با آن نام احساس خوشایندی داشته باشند. فشارهایی را هم مجسم کنیم که یک کودک ممکن است به خاطر اسمش متحمل شود.
گذاشتن اسم روی فرزند گاه با دشواریهای بسیاری توأم میشود؛ مثلا بعضی مواقع تداخل اسم هایی که بزرگترها انتخاب میکنند، سنتهای مربوط به گذاشتن اسامی بزرگان خانواده روی نوزادان، پیشنهادهای آشنایان و انتظارات والدین وضعیتی بغرنج پدید میآورد. گذاشتن نام روی نوزادی که به دنیا آمده، انتخاب کلمهای است که تا پایان عمر، او را همراهی خواهد کرد پس در گزینش اسم باید با دقت و حوصله بسیار عمل کرد.
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند بیشتر بدانید
فارسی و انگلیسی به عنوان دو زبان هندواروپایی واژگان بسیاری از زبان نیاهندواروپایی به ارث بردهاند. بسیاری از این واژگانِ همانند شکل مشابه ای نیز دارند. ولی موضوع این مقاله تنها وامواژههایی است که از فارسی به انگلیسی وارد شدهاند. چه به گونه مستقیم و چه از راه یک یا چند زبان واسط.
بسیاری از واژههای با ریشهٔ فارسی از راه های گوناگونی به انگلیسی راه پیدا کردهاند. برخی از آنها مانند پردیس (paradise) در دوران پیوندهای فرهنگی میان ایرانیان و یونیان و رومیان باستان به زبانهای یونانی و لاتین راه یافته و راه خود را تا انگلیسی ادامه دادهاند. فارسی به عنوان زبان دوم جهان اسلام بسیاری از زبانهای دنیای مسلماننشین را تحت تأثیر خود قرار داده و واژههای آن وارد جهان اسلام شدهاند.
ایران تا سدهٔ نوزدهم تا اندازه زیادی برای جهانگردان انگلیسیزبان کشف نشده مانده بود. جادههای زمینی بازرگانی که ایران و اروپا را بهم پیوند می داد از سرزمینهایی نامهربان با بیگانگان میگذشت و این نکته ایران را از اروپا جدا نگاه میداشت. همچنین بازرگانی در بندرهای ایرانی کنداب پارس نیز در اختیار محلیها بود. در مقابل فعالیت بازرگانان متهور انگلیسی در بنادر شرق مدیترانه موجب شد تا برخی واژههای پیوسته با فرهنگ عثمانی راه خود را به زبان انگلیسی باز کنند. از همین رو بسیاری از واژههای این فهرست هرچند در اصل از فارسیاند ولی از راه زبان واسط ترکی عثمانی به انگلیسی راه یافتند.
بسیاری از واژههای فارسی-عربی هم به واسطهٔ زبان اردو در دوران استعمار بریتانیا در هند وارد انگلیسی شدند. زیرا فارسی زبان بینالمللی هندوستان (پاکستان امروزین و شمال غربی هند امروزین) پیش از حکومت انگلیسیها بود.
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
برخی واژههای فارسی نیز در دوران پیوندهای فرهنگی مورها و مسیحیان در شبهجزیره ایبری در سدههای میانه درون زبانهای اروپایی (و در برخی موارد زبان انگلیسی) شدند و به همین چرایی از زبان عربی به عنوان زبان واسط عبور کردهاند.
جهت اطمینان و مطالعه میتوانید به وند مراجعه کنید.
_in_/im و _a_/ab:
از آ/اَ/ان
ﺗﻮﺿﯿﺢ: اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﺮای ﻧﻔﯽ ﺑه کار رﻓﺘﻪ، ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ اﺳﻢ و ﻓﻌﻞ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﺷﻮد.
رﯾﺸﻪ: در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽِ ﺑﺎﺳﺘﺎن، ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑه ﺼﻮرت a/an ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ.
ﻧﻤﻮﻧﻪ: آﮐﻨﺪن، اَنیران (غیر ایرانی)، آوردن، اَمُرداد (نامردنی، جاودان)
_a_/ab:
از اَبی
ﺗﻮﺿﯿﺢ: اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ دﯾﺴۀ ﮐﻬنتر «ﺑﯽ» ﺑﻮده ﮐﻪ ﮐﺎرﺑﺮدی ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ آن دارد و ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ «ﺑﺪونِ» ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ: در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽِ ﻣﯿﺎﻧﻪ، ﺑﻪﺻﻮرت abi، در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت apaiy و در اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت
_apo:
از اَپا
ﺗﻮﺿﯿﺢ: اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ دور، دور از، ﺑﯿﺮون از و از ﻣﯽﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ: در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت apâ است.
_api_/ apiy:
از اَپی
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ رو،ی د،ر ﮐﻨﺎ،ر اﻓﺰون ﺑ،ﺮ
ﺑﻪ ﻃﺮف ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت
_ortho:
از ارتا/اردا/ارد
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ راﺳ،ﺖ درﺳﺖ و
ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرتǝrǝdua
ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻧﻤﻮﻧﻪ :اردﯾﺒﻬﺸ،ﺖ اردﺳﺘﺎ،ن اردﺑﯿ،ﻞ اردﮐﺎن.
_ex:
شاید از اس/سُ/زُ
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ» ﺑﯿﺮون«،» ﺑﯿﺮون از «و
»از «ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت -us-, uz و
ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت ud ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ و در ﻓﺎرﺳﯽ ﻧﻮ
ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻫ،ﺰ ا،ز ز ﺑﻪ ﺟﺎی ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ.
ﻧﻤﻮﻧﻪ :زدود،ن آزﻣﺎﯾ،ﺶ ﻫﺰﯾﻨﻪ.
_up_/above:
از اَف
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺑ،ﺮ ﺑﺎﻻ و روی ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت aiwi و
ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت abiy ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
ﻧﻤﻮﻧﻪ :اﻓﺴﺮ( ﭼﯿﺰی ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻣﯽ ﻧﻬﻨد)، اﻓﺮاﺷﺘ،ﻦ
اﻓﺰودن.
_inter:
از اندر
ﺗﻮﺿﯿﺢ :دﯾﺴﻪ ای دﯾﮕﺮ از《در》ﺑﻮده و ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ د،ر
ﺑﯿ،ﻦ درون اﺳﺖ وﻟﯽ اﻣﺮوز ﺑﻪ ﭼﻢ در ﻣﯿﺎن ﯾﺎ ﺑﯿﻦ ﺑﻪ
ﮐﺎر ﻣﯽ رود.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت antare و
ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت antar ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
_ambi:
شاید از اوبا
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻫﺮد،و ﺑﺎﻫﺮدو و…
ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت
_hypo:
از اوپا
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ زﯾﺮ و ﺑﺎ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت
_Poly:
از بُل
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﻣﻌﻨﯽ ﭘﺮ و ﺑﺴﯿﺎر داد،ه ﻇﺎﻫﺮا
دﯾﺴﻪ ای دﯾﮕﺮ از ﭘﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرتpurr ، زﺑﺎن
ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت paru و اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺻﻮرت
_Pre:
از پار/پری/پیرار
اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﻗﺒﻞ و ﭘﯿﺶ در زمان را میدهد.
مانند پارسال،پیرارسال،پریروز
_Para:
از پارا/پرا
این پیشوند از زبان اوستایی گرفته شده.
مانند پاراهور،پراسو،پرآسه
Post:
از پَسا
اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺑﻌﺪ( ﺑﻌﺪ از ﭼﯿﺰی)
اﺳﺖ.
_Peri:
از پیرا/پر
ﺗﻮﺿﯿﺢ :اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﭘﯿﺮاﻣﻮن(ﭘﯿﺮاﻣﻮن
ﭼﯿﺰی)اﺳﺖ.
رﯾﺸﻪ :در زﺑﺎن ﻓﺎرﺳﯽ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرتpêrâ ، زﺑﺎن
ﻓﺎرﺳﯽ ﺑﺎﺳﺘﺎن ﺑﻪ ﺻﻮرت pariy و ﻓﺎرﺳﯽ ﻧﻮ ﺑﻪ
ﺻﻮرت -par-, pirâ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.
trans:
از تَرا
اﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺳﺮﺗﺎﺳﺮ و از ورا(ورای ﭼﯿﺰی)اﺳﺖ و از زﺑﺎن اوﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪﺷﺪه اﺳﺖ.
homo:
از هم/هن/ان
ﯾﻦ ﭘﯿﺸﻮﻧﺪ ﻫﻢ معنی, syn
دﯾﺲ ﮐﻬﻨﺘﺮ ﻫﻢ ﻫﻦ/ان ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ .ﻣﺎﻧﻨﺪ (ﻫﻢ):ﻫﻤﺎﯾﺶ
ﻫﻤﺎور،د ﻫﻤﻨﺸﯿ،ﻦ ﻫﻤﺰﻣﺎ،ن ﻫﻤﺒﺴ،ﺖ ﻫﻤﺮاه .ﻣﺎﻧﻨﺪ
(ﻫﻦ) :ﻫﻨﺪاﺧﺘﻦ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ(ان) :اﻧﺪازه ،اﻧﺒﺎﺷﺘﻦ
اﻧﺪوﺧﺘن.
ic_وics_:
از ایک
اﯾﻦ ﭘﺴﻮﻧﺪ دﯾﺴﻪ ﮐﻬﻦ ﺗﺮ از ﭘﺴﻮﻧﺪ» ای«اﺳﺖ.
مانند تاریک،نزدیک.
==
A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z
==
Babouche
ریشهشناسی: از فارسی «پاپوش».
Babul
ریشهشناسی: فارسی گیاه «بابُل»، همریشه با سنسکریت babbula, babbla (درخت صمغ عربی). این درخت احتمالاً بومی سودان است اما از شمال آفریقا تا آسیا و هند گسترده شده.
Badian
ریشهشناسی: فرانسوی badiane، از فارسی گیاه «بادیان».
Baghdad
از فارسی میانه «بغداد»Bhagadad به معنای “هدیهٔ خداً.
Bakhtiar
ریشهشناسی: فارسی «بختیار» Bakhtyr، شاید از «بخت یار» به معنای «خوشبخت». عضوی از مردم بختیاری.
Baksheesh
از فارسی «بخشش» از فعل «بخشیدن». در انگلیسی به معنای انعام.
Balaghat
ریشهشناسی: شاید از هندی، از فارسی «بالاً (از فارسی میانه) + هندی gaht» گذشتن”. فلات برفراز کوهها.
Baluchi
ریشهشناسی: فارسی «بلوچ»، «بلوچی». از اقوام هندوایرانی که در ناحیهٔ بلوچستان زندگی میکنند.
Baluchistan
ریشهشناسی: ناحیهای در آسیای غربی، از فارسی «بلوچستان». قالیچهای با رنگهای تیره که توسط چادرنشینان بلوچی و سیستانی بافته میشود.
Ban (title)
فرماندار کرواسی، از صربو-کرواتی. «ارباب، فرماندار، حکمران»، از فارسی «بان».
Bank
ریشهشناسی:از بانک و هم معنی دیگر در فارسی بایگ.
Barbican
ممکن است از فارسی «خانه» یا «برج و بارو» باشد.
Barsom
ریشهشناسی: فارسی «بَرسم»، از فارسی میانه bursam، از اوستایی barsman. چوبی مقدس در آیین زرتشتی.
Bas
ریشهشناسی: هندی bas، از فارسی «بس» به معنای «کافی و اندازه».
Bazaar
از فارسی «بازار»، از فارسی میانه bahâ-zâr به معنای «جای قیمت».
Bazigar
ریشهشناسی: هندی bazigar، از فارسی «بازیگر». برای نامیدن چادرنشینان دوره گرد مسلمان در هند به کار میرود.
Bedeguar
ریشهشناسی: فرانسوی میانه bedegard، از فارسی «باداورد». نوعی گیاه.
Begar
ریشهشناسی: هندی begaar، از فارسی «بیکار».
Begari
بنگرید به بالا.
Beige
ریشهشناسی: فرانسوی، شاید از ایتالیایی پنبه bambagia، از لاتین میانه bambac-,bambax، از یونانی میانه bambak-,bambax، احتمالاً از واژهای ترکی که اکنون پنبه pamuk میخوانند و احتمالاً با منشأ فارسی «پنبه». پارچه ساخته شده با پنبه با رنگ قهوهای مایل به زرد خاکستری.
این واژه شاید هم از cam byses گرفته شده باشد (یونانی byssos لباس فاخر، bysses یا byses به نخ درجه یک میگفتند که لباس شاهزادگان پارسی بود) فارسی «کمبوجیه»، بابلی kam buzi، نام شاه ایران که به لباسش تعمیم داده شده.
Belleric
ریشهشناسی: فرانسوی، از عربی «بَلیلَج»، از فارسی گیاه «بَلیله». میوهای از خانوادهٔ بادام هندی.
Bellum
ریشهشناسی: از فارسی «بَلَم»، قایق هشتنفره.
Benami
ریشهشناسی: هندی benaam، از فارسی «به نام» + «ـ ی».
Bezoar
از «پادزهر». که بیشتر در پزشکی و رنگسازی شرقی کاربرد دارد.
Bheesty
ریشهشناسی: از فارسی «بهشتی». در هند: حملکنندهٔ مخصوص آب برای خانه یا هنگ.
Bhumidar
ریشهشناسی: هندی bhumidar، از «بوم» زمین (از سنسکریت و ایرانی Bumi و فارسی باستان Bum) + «دار» (پسوند فارسی). در هند: زمیندار بزرگ.
Bibi
ریشهشناسی: هندی bibi، از فارسی.
Bildar
ریشهشناسی: هندی beldar، از فارسی «بیل دار». در کاربرد حفار و حفرکننده.
Biryani
ریشهشناسی: هندی و اردو biryaan، از فارسی «بِریان». غذایی هندی مخلوطی از:گوشت یا ماهی، سبزیجات، برنج همراه با زعفران و زردچوبه.
Bobachee
ریشهشناسی: هندی babarchi، از فارسی «باورچی» آشپز مرد.
Bombast
ریشهشناسی:از فرانسوی میانه bombace، از لاتین میانه bombac-، از لاتین bombyc-، ابریشم و کرم ابریشم، از یونانی bombyk-، ابریشم و جامهٔ ابریشمین؛ احتمالاً از ریشهٔ فارسی «پنبه».
Borax
ریشهشناسی: از فارسی «بوره».sodium borate.
Bostanji
ترکی bostanci، به معنای باغبان. از bostan از فارسی «بوستان»: «بو» عطر + «ستان» جایگاه. شغلی درباری در باغهای سلطنتی عثمانی.
Bronze
ریشهشناسی: شاید از فارسی فلز «برنج».
Brinjal
ریشهشناسی: از فارسی «بادنجان»، احتمالاً از سنسکریت vaatingana.
Buckshee
ریشهشناسی: هندی bakhsis، از فارسی «بخشش».
Budmash
ریشهشناسی: فارسی «بدمعاش»، «بد» (از فارسی میانه vat) + معاش (عربی). در هند به شخص بدسیرت و هرزه گویند.
Bukshi
ریشهشناسی: فارسی «بخشی» (بخشنده). در هند: مأمور پرداخت.
Bulbul
ریشهشناسی: از ریشهٔ ایرانی و گرفتهشده از عربی. فارسی «بلبل».
Bund
ریشهشناسی: هندی band، از فارسی «بند». درهند: سدی برای جلوگیری از نفوذ آب.
Bunder Boat
ریشهشناسی: هندی bandar، از فارسی «بندر». قایق ساحلی در خاور دور.
Bundobust
ریشهشناسی: هندی band-o-bast، از فارسی «بند و بست». در هند: مرتب یا تسویه کردن جزئیات.
Burka
ریشهشناسی: روسی، احتمالاً از buryi «قهوهای تیره» (اسب). احتمالاً از ریشهٔ ترکی burقرمز روباهی؛ این واژه احتمالاً از فارسی گرفته شده «بور» (قهوهای مایل به سرخ).
Burkundaz
ریشهشناسی: هندی barqandz، از فارسی «برق انداز». «برق» (عربی) + «انداز». نیروهای مسلح یا پلیس هند در سدهٔ ۱۸ و ۱۹ میلادی.
Buzkashi
از فارسی «بز کشی».
Caftan
ریشهشناسی: روسی kaftan، از ترکی، از فارسی «خفتان». ردایی نظامی، تا قوزک پا و آستینهای بسیار بلند و پرشده از پنبه یا ابریشم و یراق کمربندی رایج در سدههای میانی اسلام.
Cake
از کاک(kaak) در پارسی باستان.
Calabash
احتمالاً از فارسی «خربزه».
Calean
ریشهشناسی: از فارسی «قلیان».
Calender
ریشهشناسی: فارسی «قلندر»، از عربی، از فارسی kalandar(کلندر؟) انسان ژولیده، یکی از فرقههای صوفیه که درویشانه زندگی میکردند.
Camaca
ریشهشناسی: انگلیسی میانه، از فرانسوی میانه camocas یا لاتین میانه camoca، از عربی «کمخا، از فارسی» کَمخا پارچهای منقش از ابریشم یا موی شتر.
Cambodia
فارسی باستان Kabujia. فارسی «کمبوجیه». نام کشور کامبوج بنگرید به Kamboh.
Candy
از عربی «قندی»، از فارسی «قند».
Carafe
از عربی «قرافه»، «پاشیدن»، از فارسی «قرابه».
Caravan
ریشهشناسی: ایتالیایی caravana, carovana، از فارسی «کاروان».
Caravansary
ریشهشناسی: فارسی “کاروانسراً.
Carcass
ریشهشناسی: فرانسوی میانهcarcasse، از فرانسوی باستان carcois، شاید از carquois, carquais به معنای ترکش، از تغییر tarquais، از لاتین میانه tarcasius، از عربی «ترکَش»، از فارسی «ترکش». از تیر (از فارسی باستان tigra «نوکتیز») + -کش (از «کشیدن»، از اوستایی karsh-).
Carcoon
ریشهشناسی: هندی kaarkun، از فارسی «کارکُن». در هند: دفتردار، منشی.
Cash
ریشهشناسی: از سنسکریت karsa، واحدی در وزن طلا و نقره، همریشه با فارسی باستان karsha-، واحد پولی ایران هخامنشی.
Cassock
ریشهشناسی: فرانسوی میانه casaque، از فارسی «کژاکند» (قزاگند). «کژ» (کج) ابریشم کم بها + «آگند» (از آکندن: پر کردن). لباسی که درون آن را با ابریشم و پنبه پر میکردند.
Caviar
از فرانسوی caviar، از ایتالیایی یا ترکی وارد انگلیسی شده، از فارسی «چاو-دار» به معنی «تکهای از قدرت». به دلیل اینکه ایرانیان باستان کاملاً از خواص مفید و نیروبخش آن آگاه بودهاند.[۱]
Ceterach
لاتین میانه ceterah، از «شیطرگ»، فارسی «شاه تره». گیاهی از خانوادهٔ سرخس.
Chador
هندی caddar، از فارسی «چادر». پوشش رایج میان بانوان مسلمان و هندو، به ویژه در ایران و هند.
Chakar
هندی chakor، از فارسی «چاکِر». در هند: خادم و نوکر خانه و دفتر.
Chakari
«چاکری». در هند: خادم خانگی و عمومی.
Chakdar
از پنجابی chakdar، از chak(«حق تصدی» از سنسکریت cakra) + «دار». در هند: مالک دارای زمینهای اجارهای و برزگران.
Chalaza
اسلاوی باستان zledica «باران منجمد»، فارسی «ژاله» (در معنای تگرگ).
Chappow
فارسی «چپاو» یا «چپاول».
Charka
هندی carkha، از فارسی «چرخه». چرخ (از فارسی میانه chark، اوستایی chaxra-، سنسکریت cakra). دستگاهی که در هند برای ریسیدن پنبه استفاده میکنند.
Charpoy
از فارسی «چارپای». رختخواب طنابی در هند.
Chawbuck
هندی cabuk، از فارسی «چابک». در هند: تازیانهٔ بزرگ.
chemical
از فارسی «کیمیا»
Cheque
از فارسی «چِک». ایرانیان برای نخستین بار چک را اختراع کردند. بانکها در امپراتوری ساسانی در سده نخست پ. م اوراق بهاداری را به کار میبردند به نام «چک». که پایهٔ چکهای امروزی است.
Check
از فرانسوی باستان eschequier «جلوگیری کردن» (در شطرنج)، از eschec، از لاتین میانه scaccus، از فارسی «شاه» (در شطرنج). در سدهٔ هفده این کلمه معنای عمومی «ممانعت کردن از دزدی» را گرفت و سرانجام در ۱۷۹۸ نام نخستین چکهای بانکی را به خود گرفت.
Checkmate
از فرانسوی میانه eschec mat، از فارسی «شاهمات» (شاه نمیتواند بگریزد)، شطرنج.
Chess
از روسی shach، از فارسی «شاه»، مختصر «شاهمات»، شطرنج.
Cheyney
ریشهشناسی: احتمالاً از فارسی «چینی». پارچهای پشمی در سدههای ۱۷ و ۱۸.
Chick
هندیciq، از فارسی chiq. پرده و محافظی برای ورودی ساختمان در هند و آسیای شرقی.
Chillum
ریشهشناسی:هندیcilam، از فارسی «چَلَم».
Chilamchi
ریشهشناسی:هندیcilamci، از فارسی «چَلَمچی». در هند:ظرف فلزی شستشو.
China
از فارسی «(ظرف) چینی»، از چینی.
Chinar
هندی chinar، از فارسی «چنار». گونهای درخت آسیایی.
Chobdar
هندی cobdar، از فارسی «چوبدار». «چوب» (از فارسی میانه chup) + «دار».
Cinnabar
احتمالاً از عربی «زنجَفر»، از فارسی «شنگرف».
Coomb
انگلیسی میانه combe، از انگلیسی باستان cumb، واحد اندازهگیری مایعات؛ وابسته با آلمانی میانهٔ جنوبی kump قدح، کاسه و آلمانی میانهٔ شمالی kumpf، فارسی «گنبد».
Come و comma
از ریشه «گام» است که در پهلوی و اوستایی نیز موجود است. واژه گام به باور نگارنده حتی میتواند ریشه Go در زبان انگلیسی باشد.
Culgee
ریشهشناسی: هندیkalg، از فارسی «کلگی» پر تزیینی. پری که هندیان بر دستار سرخود ی زدند.
Cummerbund
هندی kamarband، از فارسی «کمربند».
Cushy
هندی khush، از فارسی «خوش».
Daeva
Daeva, deva از اوستایی daevo؛ فارسی «دیو». روح شیطانی در آیین زرتشتی.
dafadar
از فارسی «دفعه دار». «دفعه» (عربی)+ «دار».
Daftar
هندی daftar، از فارسی «دفتر»، از عربی «دِفتر»، از یونانی diphtheria(چرم، پارچه نوشتنی).
Daftardar
ریشهشناسی: هندی daftardar، از فارسی «دفتردار».
Dakhma
ریشهشناسی: فارسی «دخمه»، از فارسی میانه dakhmak، از اوستایی daxma-(مکان جنازه).
Daroga
ریشهشناسی:هندی daroga، از فارسی «داروغه». در هند: رئیس افسران.
Darvesh
از فارسی «درویش».
Darzi
هندی darzi، از فارسی «درزی». خیاط یا صنف خیاطان هندو در هند.
Das
سنسکریت dassa دشمن، بنده، احتمالاً وابسته با فارسی «داه» غلام، اوستایی dahyn-, dainhu-, danghu- سرزمین، فارسی باستان dahyn- سرزمین، ایالت، سنسکریت dasyu بیگانه. خادم هندویی در هند.
Dastur
هندی dastur سنت، از فارسی «دستور». هزینهٔ عمومی.
Dastur
از فارسی «دستور». موبد موبدان در کیش زرتشتیان هند.
Dasturi
هندی dasturi، از فارسی «دستور». پاداش.
Defterdar
ترکی، از فارسی «دفتردار». در ترکیه: مأمور حسابهای مالی.
Dehwar
فارسی «دِه وَر». ارباب دارای بنده و غلام.
Del
فارسی «دل».
Dervish
از فارسی «درویش»، از فارسی میانه darweesh.
Dewan
ریشهشناسی: هندی diwan، از فارسی «دیوان». کتاب محاسبات.
Demitasse
از فرانسوی «نیم فنجان» demi+tasse. فرانسوی باستان وام گرفته از عربی «تسَه» از فارسی «تشت».
Div
از فارسی «دیو».
Divan
از فارسی «دیوان»، از فارسی باستانdipi («نوشته»)+ vahanam(«خانه»).
Doab
ریشهشناسی: فارسی «دوآب». سرزمینی در میان دو رودخانه.
Dogana
ریشهشناسی: از فارسی «دوگانه»، دیوان محاسبه. گمرگ ایتالیایی.
ریشه شناسی: از دامنه پارسی.
Douane
ریشهشناسی: از فارسی «دیوان». گمرک.
Dubber
ریشهشناسی: از فارسی «دبه». بطری چرمی در هند برای نگهداری روغن و مایعات.
Duftery
ریشهشناسی: از «دفتر» + «ـ ی». پسر پادو در ادارات و دفاتر.
Dumba
ریشهشناسی: فارسی «دُمب». گوسفند دُمپهن بخارایی و قرقیزی.
Durbar
ریشهشناسی: از فارسی «دربار». حضار در برابر شاه.
Durwan
ریشهشناسی: از فارسی «دربان». «در» (از فارسی میانهdar، از فارسی باستان duvar-)+ «بان».
Dustuck
ریشهشناسی: هندی dastak، از فارسی «دستک/دسته». (دستگیره)
Emblic
لاتین نوemblica، از عربی «اَملَج»، از فارسی «آمُله». درختی از خانوادهٔ Phyllanthus emblica.
Enamdar
هندی in’aamdaar، از فارسی «انعام دار».
Euphrates
از فارسی باستان Ufratu «شایسته برای عبور».
Farsakh
عربی «فرسخ»، از فارسی «فرسنگ». واح اندازهگیری در حدود ۱۰ کیلومتر.
Farsi
نامی برای زبان فارسی در عربی. در عربی «پ» وجود ندارد و این نام پس از حملهٔ اعراب به ایران به جای «پارسی» در ایران رایج شد.[نیازمند منبع]
Fallow
از واژه پَیرو در زبان فارسی آمده است.
Faujdar
هندی fawjdaar، از فارسی «فوج دار». «فوج» (عربی)+ «دار». افسر جزء در هند.
Faujdari
از فارسی «فوجداری». دادگاه جنایی در هند.
Ferghan
از فارسی «فرغانه». منطقهای در آسیای مرکزی. نوعی قالیچهٔ ایرانی که با پنبه بافته میشود. با زمینهٔ آبی یا قرمز تیره و با گل حنا رنگ آمیزی میشود و بسیار نفیس است.
Feringhee
از فارسی «فرنگی»، از فرانسوی. Frankish. شخص اروپایی. زیرا اولین برخورد مسلمانان با اروپاییان بهخصوص اروپاییان غربی در زمان «شارلمانی» پادشاه فرانکها رخ داد. عربی «فرنجی» و در عثمانی با تلفظ feringhee.
Fers
انگلیس میانه، از فرانسوی میانه fierce، از عربی «فَرزَن»، از فارسی «فرزین». وزیر شطرنج.
Fida’i
عربی «فِداء + ـ ی». فداییان و پیروان اسماعیلیه و حَشّاشین.
Firman
از فارسی «فرمان»، از فارسی باستان framânâ.
Far
از واژه فرای فارسی، به معنی دور، در سانسکریت و کُردی پَر ، هم ریشه با پرت (به معنای دور انداختن)
Gatch
از فارسی «گچ».
Ghee
از فارسی «گَردان». آمیختن.
Galingale
از فارسی «خَلَنجان». گونهای گیاه.
Gazelle
از فارسی غزال یا آهو
Gherkin
احتمالاً از فارسی میانه angArah «هندوانه». خیار ریز هندی که در خیارترشی استفاده میشود.
Ghorkhar
از فارسی «گوره خر». در هند :خرهای وحشی در شمال هند.
Giaour
از فارسی «گَئُر/گَبر». (آتشپرست).
Gigerium
از لاتین gigeria امحا پرنده، شاید از فارسی «جگر».
Gizzard
نزدیک یهgysard، تحول یافته یgysar، از انگلیسی میانه giser, gyser، از فرانسوی باستان شمالی guisier «جگر» (مخصوصا برای پرندگان)، از لاتین gigeria، شاید از فارسی که با «جگر» پیوند دارد.
Gul
ریشهشناسی: فارسی «گل». گل سرخ.
Gulhinnai
ریشهشناسی: «گل» +”حِنّاء (عربی). نوعی قالیچهٔ ایرانی.
Gulmohar
ریشهشناسی: هندی gulmohur، از فارسی «گُلمُهر». سکهٔ طلا.
Gunge
ریشهشناسی: هندی gãj، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «گنج».
Gymkhana
ریشهشناسی: احتمالاً تغییریافتهٔ (متأثر در واژهٔ gymnasium) هندی gend-khana «جای شلوغ». از فارسی «خانه».
Halalcor
هندیhalalkhor، از فارسی «حلال خور».
Havildar
هندی hawaldar، «حواله» (عربی)+ «دار». افسر وظیفه و مأمور اجرایی در ارتش هند.
Hyleg
از فارسی «هیلاج». وضعیت ستارگان در نجوم برای تخمین زمان تولد.
Hindi
از فارسی «هندی». زبانی بومی در مناطق شمالی هند و رسمی در سراسر هند.
Hindu
از فارسی میانه «هندو»، از اوستایی hendava، از سنسکریت saindhava «هندی».
Hindustan
هندی Hindustan، از فارسی «هندوستان» (سرزمین هندوها).
Hindustan is Persian, in Hindu language, the country is called Bharat.
Hircarrah
فارسی «هرکاره». «هر» (از فارسی باستان haruva-)+ «کار» (از فارسی میانه، از فارسی باستان kar-)
Homa
hom از فارسی «هوم»، از اوستایی haoma. درختی مقدس برای زرتشتیان و در میانرودان درخت زندگی بود.
India
از فارسی «هند».
Iran
از فارسی میانه Iran = Aryan
Ispaghol
گیاه «اسبغول». در لغت به معنای «گوشِ اسب». asp(فارسی میانه:اسب)+ «غول»(:گوش).
Jolt
از فارسی دری و لهجهٔ مشهدی به معنای تکان خوردن میباشد. در لهجه مشهدی جل جل کردن رواج بسیار دارد.
Jackal
از فارسی «شَغال»، گونهای سگسان از خانوادهٔ سگسانان در آفریقا و آسیای جنوبی.
Jagir
از فارسی «جاگیر». عوارض مالیاتی شخصی در شمال هند و پاکستان برای ادارهٔ بخش.
Jama
از فارسی «جامه». لباس بلندی که هندیها و پاکستانیها میپوشند.
Jasmine
از فارسی «یاسمن». گونهای یاس بالا روندهٔ خوشبو.
Jemadar
هندی jama’dar/jam’dar. «جمع/جمعیت» (عربی)+ «دار». ستوان در ارتش هند.
Jezail
فارسی «جزایر/جزایل». نوعی تفنگ بزرگ پایه دار.
Jujube
یونانی zizyphon، از فارسی «زیزفون». گونهای گیاه.
Julep
از فارسی «گل آب». شربت طبی. امروزه در آمریکا به آن ویسکی یا ودکا با نعنا گفته میشود از فرهنگ معاصر هزاره
Jungle
از فارسی «جنگل»
Kabob
احتمالاً از فارسیِ «کباب»، یا از عربیشده یا اردوشدهٔ نام فارسی آن.
Kabuli
فارسی «کابُلی»، وابسته به کابل.
Kaftan
از فارسی «خفتان».
Kajawah
از فارسی «کجاوه». نشیمنی بر دو شتر برای حمل و نقل در هند.
Kala-Azar
از هندی kala(سیاه)+ «آزار». بیماری واگیردار عفونی سخت آسیایی ناشی از کمخونی.
Kamarband
In English it refers to the wide belt made of a wide band of silk or shiny cloth worn by men around the waiste as part of a Black Tie suit. It entered the English language in India from the colonial times. But it is a Persian word, Kamar = waiste and Band = band, binder meaning Belt.
Kamboh
ریشهشناسی: در فرهنگ وبستر: «اعضای طبقهٔ پایین در پنجاب که بهخصوص در کشاورزی گماشته شدهاند». این تعریف در فرهنگ وبستر از ریشهٔ عنوانی فارسی آمده که ظاهراً در حال به افراد شرور افغانی و کشمیری میگویند. این عنوان کاربردی بسیار عمومی دارد که در دورهٔ پادشاهی مغولان در هند مخصوصاً اکبر و جهانگیر رایج شد.
بنابر دانشنامهٔ بریتانیکا سیدها (منظور گدایان است) و کامبوها افراد پستی بودند که در زمان حکومت اسلامی در هند زندگی میکردند.
این واژه صورت کنونی واژهٔ Kambojas است. خاندان معروف جنگاور هندوایرانی؛ که در نوشتههای سنسکریت و پالی در زمان امپراتوری آشوکا ثبت شده؛ و با نام کامبیز/کمبوجیه در فارسی باستان وابستگی دارد.
بنابر متون ودایی مانند مهابهاراتا از کشاترا (جنگاور)های اصیل بودند. اینها مانند سکاها و پهلوها جنگاورانی اصیل و خارجی بودند (هندی نبودند) و چون با آیین هندو و برهمنی مخالفت داشتند و بیشتر بودایی بودند بهمرور در هند به زوال کشانده شدند. البته کامبوها یا کامبُجاها در بنگال، سریلانکا و کامبوج نیز حکومت میکردند.
Karez
ریشهشناسی:فارسی «کاریز». قنات.
Kemancha
ریشهشناسی: از فارسی «کمانچه». رایج در خاورمیانه، قفقاز و آسیای میانه.
Kerana
ریشهشناسی:از فارسی «کَرنای».
Kenaf
ریشهشناسی:فارسی «کنف». گیاهی از خانوادهٔ Hibiscus cannabinus.
Khaki
فارسی «خاکی».
Khakhsar
ریشهشناسی:هندیkhâksâr، از فارسی «خاکسار». گروهی مسلمان ناسیونالیست در هند.
Khan
عربی «خان»، از فارسی (نباید با واژهٔ آلتایی «خان» اشتباه گرفت). کاروانسرا در برخی کشورهای آسیایی.
Khankah
ریشهشناسی:هندی khânaqâh، از فارسی «خانقاه». «خانه» + «گاه».
Khidmatgar
«خدمﺔ» (عربی)+ «گر». در هند: نوکر.
Khoja
ریشهشناسی:از فارسی «خواجه». عنوانی احترام آمیز.
Khuskhus
ریشهشناسی:هندی khaskhas، از فارسی «خسخس». گیاه معطر هندی.
Kincob
ریشهشناسی:هندیkimkhab, kamkhwab، از فارسی «کم خاب». پارچی زربفت.
Kiosk
از فارسی «کوشک»، یا از فارسی میانه gōšak «گوشه».
Koftgari
هندیkoftgar، از فارسی «کوفتگر». زرکار/فلزکار هندی.
Koh-i-noor
از فارسی «کوه نور». الماسی معروف که در سال ۱۸۴۹ به دست انگلیس افتاد.
Kotwal
هندیkotwal، از فارسی «کوتوال». رئیس پلیس در هند.
Kotwalee
هندیkotwalee، از فارسی «کوتوالی». ادارهی پلیس در هند.
Kran
فارسی «قِران». سکهٔ نقره واحد پولی ایران از ۱۸۲۶ تا ۱۹۳۲، سکهٔ نقره.
Kurta
هندی و اردوkurta، از فارسی «کُرته». پیراهن بی یقهٔ نازک.
Kusti
فارسی «کُستی/کُشنی»، از فارسی میانه kust, kustak «کمر». ریسمانی مقدس که زرتشتیان به کمر میبندند.
Lac
هندیlakh، از فارسی «لاک». مانند لاک انگشت.
Lamasery
فرانسوی lamaserie، از lama+serie(از فارسی “سَراً)
Larin
ریشهشناسی:فارسی «لاری». نوعی پول نقره در بخشهایی از آسیا.
Lascar
اردو lashkarī، از فارسی «لشکری». توپخانه در هند و انگلیس.
Lasque
ریشهشناسی: احتمالاً از فارسی «لَشک/لاشک» (قطعه). قطعه الماس نامرغوب در هند.
Leucothoe
شاهزادهٔ افسانهای ایرانی که گمان میرود آپولو را به توتفرنگی شیرین مسخ کرد. گونهٔ این گیاه در آسیا و آمریکا.
Lemon
از انگلیسی میانه limon، از فرانسوی باستان limon، از ایتالیایی limone، از لاتین میانه līmōnium، از عربی «لَیمون»، از فارسی «لیمون/لیمو». این میوه در سده ۱۵ م. به انگلستان برده شد.
Lilac
از فارسی «لیلکی»، از «نیلک» (نیلی).
Lungī
هندیlungī، از فارسی «لُنگی». لنگی که در هند، پاکستان و برمه مردان استفاده میکنند.
Laari
ریشهشناسی: احتمالاً از دیوهی (زبان مالدیو)، از «لاری». پول مالدیو.
Leg
از فارسی لنگ با کسره
Magic
انگلیسی میانهmagik، از فرانسوی میانه magique، از لاتینmagicus، از یونانیmagikos، ازmagos, magus جادوگر (از ریشهٔ ایرانی، فارسی باستان magu- «مغ»).
Magus, magi
از magus، از فارسی باستان magu- «شخص مقتدر»، فارسی «مغ». روحانی زرتشتی. در عهد جدید از سه مغ نام برده شده که از شرق میآیند و بشارت میلاد عیسی را میدهند.
Malguzar
هندیmalguzar، از «مال» (عربی)+ «گذار». در هند:مالک.
Manichean
لاتینManichaeus مانوی، از یونانی Manichaios، فارسی «مانوی». پیرو آیین مانی در سده ۳ م.
Manticore
از فارسی باستان «آدمخوار». martiya-(آدم)+ khvar-(خوردن). موجودی افسانهای با سر انسان و شاخ، بدن شیر و دم اژدها یا عقرب.
Markhor
فارسی «مارخور» (خورندهٔ گاو). بزی کوهی در افغانستان و هند.
Mazdak
فارسی «مزدک». اصلاحگر زرتشتی در دوران ساسانی در سده ۵ م. از Mazda.
Mazdakite
فارسی «مزدکی». پیرو اصلاحات مزدک.
Mazdoor
هندیmazdur، از فارسی «مُزدور». کارگر هندی.
Mehmandar
فارسی «مهماندار».
Mehtar
فارسی «مهتر». «مه» (از فارسی میانهmeh, mas)+ «تر» (از فارسی میانه، از فارسی باستان-tara-)
Mesua
لاتین نو، از نام دانشمند ایرانی مسیحی و طبیعتشناس یوحنا ابن مساویه (Johannes Mesue) متوفی به سال ۲۳۶ هـ. ش نوعی درخت آسیایی.
Mezereon
انگلیسی میانه mezerion، از لاتین میانه mezereon، از عربی «مازریون»، از فارسی. گیاه مازریون.
Mirza
فارسی «میرزا».
Mithra
ایزد ایرانی «میترا».
Mithraeum
ایزد ایرانی «میترا».
Mithraism
آیین «مهرپرستی». ایزد ایرانی «میترا».
Mobed
فارسی «موبد». روحانی زرتشتی.
Mogul
فارسی «مغول».
Mohur
هندی muhur/muhr، از فارسی «مُهر». سکهٔ طلا در زمان حکومت مغولان بر هند، تبت و نپال.
Mummy
انگلیسی میانه mummi، از فرانسوی میانه momie، از لاتین میانه mumia، از عربی «مومیاء» (مومیایی)، از فارسی «موم».
Murra
ریشهشناسی: لاتین، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی مانند یونانی morrhia/murra؛ وابسته با فارسی «مُر/مور» گلوله شیشهای کوچک. مادهٔ پرسلین برای ساختن ظروف چینی در روم.
Musk
از فارسی میانه musk، از سنسکریت muska «تخم» کوچکشدهٔ mus «موش». مُشک.
Musth
هندی mast، از فارسی «مست». همریشه با سنسکریت madati «او خوشی میکند». مادهای بدبو که فیل در زمان جفت گیری در حالت شهوانی از بالای گوشهای خود تراوش میکند.
Mussulman
از فارسی «مسلمان». «مسلم» (عربی)+ «- ان».
Nakhuda
ریشهشناسی:فارسی «ناخدا» ناو «+» خدا (از فارسی میانه khutāi).
Namaz
ریشهشناسی:فارسی «نماز». همریشه با سنسکریت namas «کرنش و احترام».
Naphtha
از لاتین، از یونانی، از منشأ ایرانی. اوستایی napta «نمناک»، فارسی «نفت». شاید همریشه با یونانی nephos «تاریک».
Nargil
ترکی nargile، فارسی «نارگیلِه» از «نارگیل».
Nauruz
فارسی «نوروز».
Nay
ریشهشناسی:فارسی «نای». آلتی موسیقی.
Neftgil
ریشهشناسی:آلمانی، از فارسی «نفتاگِل».
New
از نو ، نوین ، نوآیین
Noوnot
نه ، نا(گویش طبری و اوستایی)
Now
از نُون(فرهنگ پهلوی) ، نوُ(افغانی). همینطور در اکنون گا نون را می بینیم اکنون(اک+نون)
Numdah
ریشهشناسی: هندی namda، از فارسی «نَمَد»، از فارسی میانه namat، اوستایی namata. زیراندازی که در هند و ایران با پوست بز درست میشود.
Naan
ریشهشناسی:هندی و اردو nan، از فارسی «نان»، بلوچی nayan، سغدی nyny. نان هندی.
Nuristani
ریشهشناسی:فارسی «نورستانی». «نور» + «-ستان». ناحیهای در شمال افغانستان.
orange
از میلانی narans، از عربی «نارنج»، از فارسی «نارنگ»، از سنسکریت nāraṅga، از زبانهای دراویدی مانند تامیلی و مالایالام.
Padishah
از فارسی «پادشاه»، از فارسی میانه pādishah، از فارسی باستان pati+xshay-. شاه در ایران، سلطان در ترکیه و حاکم انگلیسی در هند.
Pahlavi
ریشهشناسی:فارسی میانه «پهلوی». زبان فارسی در زمان ساسانیان.
Pajama
از هندیpaajaama، از فارسی «پای جامه».
Paneer
هندی/اردوpanir، از فارسی «پنیر». پنیر نرم هندی.
Papoosh
از papouch، از فرانسوی، از فارسی «پاپوش». بنگرید به babouche.
Para
ریشهشناسی: ترکی، از فارسی «پاره». واحد پولی در ترکیه.
Paradise
از یونانی paradeisos(باغ چینه بسته)، از فارسی باستان paradaida «دورتادور دیواربندی شده».
Parasang
لاتین parasanga، از یونانی parasanges، از ریشهٔ ایرانی، فارسی «فرسنگ». واحدی به درازای ۶ کم.
Pargana
ریشهشناسی: هندی pargana، از فارسی (پرکاله؟). مجموعه شهرکهای اجرایی در هند.
Parsee
ریشهشناسی: از فارسی باستان parsi «پارسی». زرتشتیان هند که در سدهٔ ۷ م پس از هجوم اعراب به ایران، به هند مهاجرت کردند.
Parthia
از لاتین، از فارسی باستان parthava- «پارت». در ریشه با «پارس» هممعنی است.
Parthian
بنگرید به Parthia.
Parting Shot
از Parthian Shot، تاکتیک پارتیان برای پرتاب تیرهای آتشین به سوی دشمن حتی هنگام عقبنشینی.
Pasar
مالایی، از فارسی «بازار». بازار عمومی در اندونزی.
Pasha
ترکی paşa، احتمالاً از فارسی «پادشاه».
Pashm
ریشهشناسی: از فارسی «پشم»؛ پشمینه در کشمیر و پنجاب برای بافت قالیچه و شال که از محصولات صادراتی این مناطق است.
Pashmina
از فارسی «پشمینه». پارچهٔ پشمی محصول شمال هند.
Pashto
فارسی «پشتو»، از افغانی. بنا بر نظر Morgenstein این نام با پارت و پهلو همریشه است.
Peach
از واژهٔ لاتین Persicum «پارسی»، هلو در روم به نامهای malum Persicum(سیب پارسی)، prunum Persicum(آلوی پارسی) یا مختصراً persicum, persici نامیده میشد.
Percale
فارسی «پرگال/پرگاله». پارچهٔ چیت در صنایع پارچه بافی، ملافه و غیره کاربرد دارد.
Percaline
فرانسوی، از فارسی «پرگاله».
Peri
فارسی «پری»، از فارسی میانهٔ parik.
Persepolis
از فارسی باستان pârsa+ یونانی polis «شهر».
Persia
از فارسی باستان pârsa.
Persis
از فارسی باستان pârsa.
Peshwa
هندی و مرآتی pesva، از فارسی “پیشواً. نخست وزیر شاهزادهٔ Maratha.
Physic
ریشه: از پارسی باستان گیتیک(گیتی+ایک) بمعنی طبیعی و راهیافته به یونایی و رومی.
Pilaf
ترکیpilâv، از فارسی «پلو». غذایی در خاور میانه که از برنج، روغن و گوشت درست میشود.
Pir
ریشهشناسی: فارسی «پیر». آموزگار در آیینهای عرفانی.
Pistachio
از لاتینpistâcium، از یونانی (pistàkion) πιστάκιον، از فارسی «پسته».
Post
از پُست هخامنشی. اولین سیستم پستی جهان در زمان هخامنشیان و به فرمان کوروش بزرگ ساخته شد.
Posteen
فارسی «پوستین». پوشش پوستین.
Popinjay
از فرانسوی باستان papegai، از اسپانیایی papagayo، از عربی «بَبَغاء»، از فارسی “ببغاً) طوطی).
Prophet Flower
برگردان واژهٔ فارسی «گلِ پیغمبر». گلی در هند شرقی با گلبرگهای زرد و پنج خال که پس از ساعتی پژمرده میشود.
Punjab
از هندی Panjab، از فارسی «پنج آب» (پنجاب).
Purwannah
هندی parvana، از فارسی «پروانه». اجازهٔ ثبت و نوشتن.
Pyke
هندیpâyik, pâyak، از فارسی «پیک» فرستاده.
roc
از فارسی «رُخ» (پرندهای افسانهای).
rook
از انگلیسی میانهrok، از فرانسوی میانهroc، از عربی «رخّ»، از فارسی «رخ».
rose
از لاتینrosa، احتمالاً از یونانی باستان rhodon، از فارسی باستانvarda-. فارسی «وَرد».
roxanne
نامی زنانه، از فرانسوی، از لاتینRoxane، از یونانیRhoxane، از ریشه ایرانی، اوستایی raoxšna- «روشن، درخشان».
sun=ریشهشناسی فارسی به معنی خورشید
Sabzi
ریشهشناسی:هندیsabz، از فارسی «سبزی» (سبزیجات خوردنی).
Saffian
ریشهشناسی: روسی saf’yan، از ترکی sahtiyan، از فارسی «سختیان» پوست بز دباغی شده.
Samosa
ریشهشناسی:هندیsamosa، از فارسی «سمبوسه».
Sandal
عربی «صندل»، از فارسی «صندل»، درخت صندل/چندل.
Saoshyat
ریشهشناسی: «سوشیانت» نجات دهنده (از اوستایی). بنا بر آیین زرتشتی، یکی از سه ناجی که در ۳۰۰۰ سال پایان دنیا هر کدام در هر هزار سال ظهور میکنند و جهان را از بدی پاک میکنند.
Sapindales
از فارسی «اسپند».
Sarangousty
ریشهشناسی: فارسی «سر انگشتی». گچ ضدآب و ضد رطوبت.
Sard
از فارسی «زرد».
Sarod
ریشهشناسی: هندی sarod، از فارسی.
Sarwan
ریشهشناسی: فارسی «ساربان».
Satrap
از لاتین satrapes، از یونانی satrapes، از فارسی باستان xshathrapavan- «شهربان».
scarlet
از فارسی «سقرلات/سقرلاطون». پارچه و جامهای به رنگ سرخ کبود.
Scimtar
ریشهشناسی: فرانسوی میانه cimeterre، از ایتالیایی باستان scimitarra، شاید از فارسی «شمشیر».
Sebesten
ریشهشناسی: انگلیسی میانه، از عربی «سبستن»، از فارسی «سپستان» گیاه سپستان.
Seer
ریشهشناسی: هندیser، شاید از فارسی «سیر». واحدی در وزن.
Seerpaw
ریشهشناسی: فارسی “سر، پاً. سر به پا.
Seersucker
از هندیsirsakar «پارچه راه راه»، از فارسی «شیر و شکر».
Sepoy
ریشهشناسی:از پرتغالیsipai, sipaio، از هندیsipah، از فارسی «سپاه». فردی هندی که برای نیروی ارتش انگلیس استخدام میشد.
Serai
ریشهشناسی: از فارسی «سَرای».
Seraglio
از فارسی «سَرای».
Serang
ریشهشناسی: از فارسی «سرهنگ». ناخدای لنج در هند.
Serdab
فارسی «سرد آب». اتاقی خنک و تابستانی در خانههای خاورمیانه.
Serendipity
از افسانهٔ پریان فارسی The Three Princes of Serendip «سه شاهزادهٔ سراندیپی». از فارسی «سراندیپ» (سریلانکا).
Sesban
ریشهشناسی: فرانسوی، از فارسی sisabaan. گیاه سِس.
Setwall
ریشهشناسی:از فارسی «زادوَر».
Shabundar/Shabandar
ریشهشناسی: از فارسی «شاه بندر».
Shah
ریشهشناسی: فارسی «شاه»، از فارسی باستان χšāyaþiya «شاه». اسم فعل به معنای «حکومت کردن».
Shahi
ریشهشناسی: فارسی «شاهی». واحدی در ایران به اندازهٔ ۲۰/۱ قران نقره.
Shahidi
ریشهشناسی: «شهید» (عربی)+ «-ی» (پسوند فارسی).
Shahin
ریشهشناسی: فارسی «شاهین». شاهین هندی.
Shahzada
ریشهشناسی: هندی shah-zada، از فارسی «شاهزاده».
Shamiana
ریشهشناسی: هندی shamiyana، از فارسی shamyanah. پارچهٔ سایبان.
Shawl
ریشهشناسی: از فارسی «شال».
Sherristar
ریشهشناسی:از هندیsarrishtadr، از فارسی «سررشته دار». ثبتکننده.
Sherry
بنابر نظریهٔ ت.ب. ایروینگ: از اسپانیایی Jerez، از فارسی «شیراز» در زمان امپراتور رستمیان در اسپانیا.
Sherryvallies
ریشهشناسی: از لهستانی szarawary، از روسی sharavary، از یونانی sarabara شلوار آزاد، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی؛ فارسی «شلوار». شلواری برای اسب سواری.
Shikar
ریشهشناسی: هندی sikar، از فارسی «شکار»، فارسی میانه shkaar.
Shikargah
ریشهشناسی: هندی sikaargaah، از فارسی «شکارگاه».
Shikari
ریشهشناسی:از فارسی «شکاری». حیوان شکاری.
Shikasta
ریشهشناسی: فارسی «شکسته».
Shikra
ریشهشناسی: از فارسی «شکاره» پرندهٔ شکاری. شاهین شکاری کوچک هندی.
Simurgh
ریشهشناسی: از فارسی «سیمرغ»، از پهلوی sinmurgh (شاهین+ پرنده)، اوستایی saeno merego «شاهین»، سکایی syenah «شاهین»، ارمنی cin «غلیواج».
Sipahis
بنگرید به Sepoy.
Sircar
ریشهشناسی: هندی sarkaar، از فارسی «سرکار». استاندار در دورهٔ امپراتوری مغول در هند.
Sitar
ریشهشناسی: هندی sitar، از فارسی «ستار». «سه» (فارسی باستان thri-)+ «تار». عود هندوایرانی که در ایران، افغانستان و شبه قاره به کار میرود.
Softa
ریشهشناسی: ترکی، از فارسی «سوخته»، برافروخته (با عشق یا دانش).
Sogdian
ریشهشناسی: لاتین sogdianus، از فارسی باستان Sughudha، فارسی «سغد».
Soorki
ریشهشناسی: هندیsurkh، از فارسی «سرخ»، از فارسی میانه sukhr، اوستایی suXra- «درخشان»، سنسکریت sukra.
Sowar
ریشهشناسی:فارسی «سوار»، از فارسی میانه asbar, aspwar، از فارسی باستان asabra-.
Spahi
ریشهشناسی: فرانسوی میانه spahi، از ترکی sipahi، از فارسی «سپاه»، از پهلوی spāh، از فارسی باستان taxma spāda، از اوستایی spādha. سپاهی الجزایری در ارتش فرانسه و سپاهی ینی چری در ارتش ترکیه.
Spinach
ریشهشناسی: فرانسوی میانه espinache, espionage، از اسپانیایی باستان espinaca، از عربی «اسفناج/اسبناخ»، از فارسی «اَسپَناخ».[۲][۳]
Squinch
ریشهشناسی: از فارسی «سکنج» (=سه + کنج) معادل سکنج یا گوشه یا گوشواره یا فیلگوش در معماری.
-Stan
به معنای «جایگاه»، در نامهای افغانستان، پاکستان و… از فارسی «-ستان»، از هندو ایرانی stanam «جایگاه»، «جای نشیمن».
Star
از اَستَر پارسی به معنی ستاره و هم آوای اَختَر(صورت فلکی)
Subahdar
ریشهشناسی: «صوب» (عربی: ناحیه)+ «دار». کاپیتان و والی در ارتش بریتانیایی هند.
Sugar
ریشهشناسی: واژهای از سنسکریت از شاخهٔ هندوایرانی از زبان هندوآریایی؛ اما فارسی نقش پراکنده کردن آن را بازی کرد. انگلیسی میانه sugre, sucre، از آنگلو-فرانس sucre، از لاتین میانه saccharum، از ایتالیایی باستانzucchero، از عربی «سُکر»، از پهلوی shakar، سرانجام از سنسکریت sarkara.
Suclat
ریشهشناسی: هندی suqlaa، از فارسی «سقلات/سقلاطون». بنگرید به Scarlet.
Surma
ریشهشناسی:فارسی «سرمه». در هند و ایران استفاده میشود.
Surnay
ریشهشناسی: فارسی «سورنای». قره نی آسیای مرکزی و خاورمیانه.
syagush
فارسی «سیاه گوش».
Samosa
ریشهشناسی: هندی samos و اردو samosa, sambas از فارسی «سمبوسه».
Sneeze
به معنای عطسه از شنوسه در زبان پهلوی ساسانی
Stable
از واژه استوبار(استوار) در زبان پهلوی ساسانی
Tabasheer
ریشهشناسی: هندی tabshr، از فارسی «تباشیر». خیزران هندی که در پزشکی کاربرد دارد.
Tabor
ریشهشناسی: انگلیسی میانه tabur، از فرانسوی باستان، از «تنبور». بنگرید به tambour.
Taffeta
ریشهشناسی: از فارسی «تافته».
Tahsildar
ریشهشناسی: هندی tahsildar، از فارسی «تحصیلدار». «تحصیل» (عربی)+ «دار». مأمور درآمدی در هند.
Taj
ریشهشناسی:عربی «تاج»، از فارسی «تاج». کلاه در کشورهای مسلمان. مخصوصاً کلاه مخروطی درویشان.
Taj Mahal
از فارسی «تاج محل». «تاج» + «محل» (عربی).
Tajikistan
تاجیک+ -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین تاجیکان».
takht
به معنای تخت پادشاهی که ریشه پارسی دارد
Talc
از فارسی «تلک» (طلق).
Tambour
ریشهشناسی: فرانسوی، از فرانسوی میانه، از عربی «تنبور»، از فارسی «تبیره».
Tambourine
بنگرید به Tambour.
Tanbur
بنگرید به Tambour.
Tangi
ریشهشناسی:فارسی «تنگی». گلوگاه تنگ.
Tandoori
فارسی «تنوری».
Tapestry
احتمالاً از ریشهای ایرانی (فارسی «تافتن/تابیدن»).
Tar
ریشهشناسی: فارسی «تار». عود شرقی.
Tarazet
از فارسی «شاهینِ ترازو».
Tarragon
گیاه ترخون (گیاهشناسی)،
Tass
ریشهشناسی: فرانسوی میانه tasse، از عربی «طاس»، از فارسی «تشت».
Team
«تیم» لغت فارسی اصیل (موجود در لغتنامهٔ اوستایی)
Tebbad
ریشهشناسی: شاید از فارسی «تب» + «باد» (از فارسی میانه vat، اوستایی vata-، سنسکریت vata)
Temacha
ریشهشناسی: فارسی «تَماخَره» شوخی و مسخره. نمایش خندهدار دورهگردان ایرانی.
Thanadar
ریشهشناسی: هندی thandar، از than+ «دار». رئیس پلیس خانها.
Tiara
از لاتین tiara، از فارسی «تارَه»(tara).
Timar
ریشهشناسی: ترکی timar، از فارسی «تیمار». نظامی ترک تیماردار.
Time
از تُوم(فرهنگ کوچک)، تُومُن ، تِمَن(گویش تبری).بسنجید با tepPus در لاتینی و temps در فرنگی. کلمه توم واژه اوستایی است.
Tiger
یونانی tigris، از ریشهٔ ایرانی. فارسی «تیز».
Tigris
از فارسی میانه Tigr «تیر»، از فارسی باستان Tigra «تیز نوک».
Toque
از فارسی باستان taqبه معنای «چادر، شال».
Trabant
ریشهشناسی: آلمانی trabant, drabant، از چکی drabant، از فارسی «دربان».
Tranky
ریشهشناسی: فارسی tranki. عرشهٔ کشتی که در خلیج فارس استفاده میشود.
Trehala
ریشهشناسی: احتمالاً از فرانسوی tréhala، از ترکی tgala، از فارسی «تیغال».
Tulip
ریشهشناسی: از فرانسوی tulipe، از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟)
Turan
از فارسی «توران».
Turanian
ریشهشناسی: فارسی «توران» (ترکستان، سرزمینی در شمال سیحون)+ ian- (پسوند نسبت در انگلیسی). اقوام سکایی که آریاییهای کوچنشین بودند و بعداً سرزمینشان ترکنشین شد.
Turanite
ریشهشناسی: از فارسی «توران» + -it’/-ite (روسی). نام مادهای شیمیایی از ترکیبات مس و وانادیوم.
Turanose
ریشهشناسی: آلمانی turanos، از فارسی «توران» +-os/-ose (آلمانی)؛ نام مادهای شیمیایی.
Turban
از فارسی «دُلبند/دولبند». (دولابند؟).
Turkmenistan
ترکمن + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ترکمنان».
Uzbekistan
ازبک + -ستان (جایگاه). به معنای «سرزمین ازبکان».
Vispered
اوستایی vispa ratavo «همهٔ اربابان». فارسی «ویسپرد»، بخشی از اوستا.
vizier
ریشهشناسی: برخی گویند از عربی «وزیر»(:کسی که حمل میکند) از «وَزَرَ» (:حمل کردن)، اما به احتمال زیاد از عربی «وزیر»، که از فارسی میانه vichir، از اوستایی vicira (:میانجی، قاضی).
Vice
به معنای گناه
این واژه از شکل دیرین واژه گناه در زبان پهلوی (ویناس) گرفته شده است.
Xerxes
یونانی از فارسی باستان Khshayarshan- «پهلوانی در میان شاهان».khshaya- (شاه) + arshan (پهلوان).
Yarak
ریشهشناسی: از فارسی «یارِگی» (:نیرو داشتن). اصطلاحی در شکار با پرندگان شکاری.
Yasht
فارسی نو «یشت» از اوستایی yashtay «ستودن». بخشی از اوستا که به ستایش ایزدان میپردازد.
Yuft
ریشهشناسی: روسی yuft’, yukht’، شاید از فارسی «جفت».
Zamindar
ریشهشناسی:هندی zamindar، از فارسی «زمیندار». حاکم مالیات جمع کن در زمان حکومت اسلامی هند.
Zamindari
ریشهشناسی: از فارسی «زمینداری».
Zanza
ریشهشناسی: از فارسی «سنج». آلت موسیقایی.
Zarathushtra or Zarathustra
فارسی پیامبر «زرتشت»
Zedoary
ریشهشناسی: انگلیسی میانه zeduarie، از لاتین میانه zeduria، از عربی «زادور»، از فارسی «زادُور». داروی تهییجکننده در هند شرقی.
Zenana
ریشهشناسی: از فارسی «زنانه». قسمتی از خانه که زن خانواده در آن گوشهنشینی میکند. در هندوایرانی.
Zena
جنس زن از فارسی «زن».
Zerda
ریشهشناسی: عربی «زِرداو»، از ریشهٔ ایرانی. گیاه رازیانه.
Zircon
از فارسی «زرگون» (به رنگ طلا).
Zirconate
Zircon + ate (پسوندی انگلیسی از لاتین –atus)
Zirconia
Zircon + ia (پسوندی از لاتین نو)
Zirconium
Zircon + -ium(پسوندی از لاتین نو)
Zoroaster
از اوستایی zarathushtra، فارسی «زرتشت».
Zoroastrianism
آیین و دین «زرتشتی»
Zumbooruk
از فارسی «زنبوره».
تمایل و علاقه خیلی از دوستان فارسی زبان و به ویژه دوستان پارسی زبان خارج از کشور به نام های ایرانی – خارجی و در واقع نام های بین المللی، سبب شده است که خیلی از دوستان اسم های بین المللی دختر و پسر را برای فرزندان خود برگزینند. خیلی از نامهای بین المللی در زبان فارسی معنی متفاوتی از معنی شان در زبان انگلیسی (لاتین یا یونانی) دارند.
معنی خیلی از این اسم ها در زبان فارسی پیش از این در وبسایت نام فارسی معرفی شده اند. در ادامه معنی این نامهای بین المللی را در زبان انگلیسی (لاتین یا یونانی یا … بسته به ریشه شان) خواهید دید:
در انگلیسی شاه کوچک؛ درخشان، نامی، ممتاز
Rayan در عربی بهشت ها؛ در فارسی اندیشمند معنی شده
در انگلیسی به معنی مرد و نیز سپاه (لشگر)
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
اسم Dario صورت ایتالیایی (در بعضی منابع صورت اسپانیایی) اسم داریوش
اسم Ario در زبان اسپانیایی به معنی جنگجو است.
Liam در انگلیسی به معنی کلاه خود اراده و آرزو؛ صورت کوتاه شده william
یعنی پسر جوان
نام مذهبی John معادل یوحنا یا یوحان در سایر کشورها؛
اسم Brad یا Bradley اینگونه معنی شده است:
“broad wood”, “broad clearing”
مثل نامهای Brad Pitt و یا Bradley Cooper از بازیگران مشهور.
Arsen or Aresene معنی مرد، مردانه و قدرتمند می دهد.
* اسم پسر ترکی و بین المللی؛
در انگلیسی به معنی هدیه؛
Sam اینگونه معنی شده است name of God or God heard
در انگلیسی به معنی “خداوند دادرس من است” ؛ “خداوند قدرت من است”
به معنی دریا و آب است.
آدرین🔸*در زبان فارسی به صورت Adarin تلفظ می شده و در لاتین به صورت adrian؛ اما امروزه کسانی که در ایران نیز این اسم را انتخاب می کنند همگی به صورت Adrian تلفظ می کنند.
معنی اسم آدریان و آدرین را نیز ببینید.
صورت لاتین داریوش (اسم فارسی اصیل)؛ به معنی دارا، ثروتمند؛
اما “شان” Sean اسم پسر با ریشه ایرلندی است به معنی هدیه خدا، خداوند بخشنده است.
آریا Arya در دنیا هم اسم دختر و هم اسم پسر هست؛ در ایران اسم پسر است اما در بعضی کشور ها نام دخترانه است.
شنتیا نام حضرت علی در کتاب حضرت داود (زبور) است.
Shantia یعنی مقدس از واژه saint می آید به معنی پاک، معصوم و مقدس؛
اسم سامیار بین المللی نیست؛ معنی اسم سامیار در فارسی را ببینید.
سوالات دیگر همراهان نام فارسی:
اسم پسر بین المللی با ن اسم پسر بین المللی نی نی سایت اسم پسر دختر بین المللی اسامی نام پسر بین المللی اسم پسر بین المللی با الف اسم پسر بین المللی از ن اسم پسر با آ بین المللی اسم بین المللی پسر با میم اسم پسر باکلاس بین المللی اسم بین المللی پسر با پ اسم بین المللی پسر با ه اسم های بین المللی پسر با م اسم های جدید بین المللی برای پسر بهترین اسم های بین المللی پسر اسم پسر بین المللی با م اسم پسر بین المللی با س اسم پسر ترکی بین المللی اسم پسر خاص و تک بین المللی اسم پسر بین المللی جدید اسم پسر جدید و بین المللی اسم دختر و پسر بین المللی اسم پسر بین المللی با ر اسم پسر با ریشه بین المللی زیباترین اسم پسر بین المللی اسم بین المللی پسر از س اسم پسر شیک و بین المللی اسم پسر بین المللی فارسی اسم پسر که بین المللی باشه اسم پسر ایرانی و بین المللی اسم های پسر بین المللی
همگی خیلی زیبان
ممنون
دیدگاه *
نام
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
❤️دیدگاه شما تا دقایقی بعد از ارسال روی وبسایت قرار می گیرد.
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
کدام اسم را بیشتر می پسندید؟
مشاهده نتیجه
اسمهای خارجی در فارسی
اسمهای خارجی را، که مهمّترین آنها اسم مکان یا اسم شخص است، می توانیم به سه گروه تقسیم کنیم:
گروه اوّل اسمهایی است که در گذشته با تلفظهایی معیّن در زبان فارسی تداول پیدا کرد، وارد فرهنگ زبانی شد و دیگر صلاح نیست که به سلیقۀ یا حکم کسی تغییر کند. مثلاً کشور یونان از وقتی که در زبان فارسی بعد از اسلام ذکر آن رفته است، همیشه «یونان» بوده است و به سه فیلسوف بزرگ آن کشور هم می گفته ایم سقراط، افلاطون و ارسطو. کار نداشته ایم که یونانیها خودشان اسم این فیلسوفها را چگونه تلفظ می کرده اند یا می کنند. در متنهای ادبی، فلسفی و تاریخی کلاسیک فارسی گاهی به جای ارسطو نوشته اند «ارسطاطالیس»، ولی این تلفظ تداول پیدا نکرده است. ضمناً چون این جور اسمها از راه ترجمۀ متنهای عربی وارد فارسی شده است، ما همان املای عربی آنها را حفظ کرده ایم، هرچند که بعضی از واجهای (phoneme) آنها را مثل عربها ادا نمی کنیم. مثلاً حرف « ط» در ارسطو در فارسی «ت» تلفظ می شود، امّا این اسم را به صورت «ارستو» نمی نویسیم.
این واقعیت که خطّ ما از خطّ عربی اقتباس شده است، واقعیتی است انکار ناپذیر و جزئی است از تاریخ ما و مثل بقیۀ ملتهای جهان که بسیاری از عنصرهای فرهنگشان را از فرهنگهای دیگر اقتباس کرده اند، چنین اقتباسی را یکی از مانعهای پیشرفت اساسی و واقعی خود نمی دانیم و با «سغرات» نوشتن «سقراط» خود را فریب نمی دهیم تا از تغییرهای لازم در فکر و فرهنگ خود غافل بمانیم.
گـروه دوّم، کـه غـالـباً اسـمهـای مکـان یا جـغرافـیایی اسـت، به دلیلهای مختلف در چند قرن گذشته تغییر کرده است و دیگر نمی توانیم از آن مکانها با اسمهای «عتیق» آنها یاد کنیم. مثلاً زمانی در ایران از دریای سرخ با نام «دریای قلزم» یاد می کردند. بعد آن را با نام «بحر احمر» شناختند، و حالا مدّتی است که به آن «دریای سرخ» می گویند، همان طور که به «بحر اسود» هم «دریای سیاه» می گویند.معنی اسم های انگلیسی به فارسی
بعضی از اسمهای مکان از کلمه هایی ساخته شده است که مفهوم آنها به زبانهای دیگر قابل ترجمه است، مثل «بحر الاحمر» عربی که در انگلیسی Red Sea، در فرانسوی Mer Rouge، در اسپانیایی Mar Rogo، و در فارسی «دریای سرخ» نامیده می شود. امّا صورت عربی این اسم مکان، یعنی «بحر احمر»، مدّتی دراز در فارسی تداول یافت، در حالی که اوّل بار اگر با توجّه به معنای اسم، به آن «دریای سرخ» گفته بودند، همان کاری را کرده بودند که در دیگر زبانهای معتبر جهان شده بود، و این بلاتکلیفی پیش نمی آمد که امروز بعضی از فارسی زبانان به آن «بحر احمر» بگویند و بعضی «دریای سرخ». همین امر در مورد اسم «بحر المیت» صدق می کند که در انگلیسی Dead Sea، در فرانسوی Mer Morte، در اسپانیایی Mar Muerto است، و در فارسی هم می توانیم به آن «دریای مرده» بگوییم، امّا هنوز هم این اسم جغرافیایی برای بسیاری از فارسی زبانان به صورت «بحرالمیت» مانده است.
آنچه در مورد این اسمها مهمّ است، کاربرد همگانی یکی از آنها و منسوخ شمردن دیگری است تا ضبط آن در همه جا و برای همه یکسان باشد. مثلاً «اقیانوس آرام» (Pacific Ocean) در فارسی «اقیانوس کبیر» هم خوانده می شده است، و صلاح آن است که امروز فقط از آن با اسم «اقیانوس آرام» یاد کنیم.
«شیرازه» پادکستی درباره کتابها است که سام فرزانه تهیه میکند
پادکست
پایان پادکست
مشکل بزرگ امروزه برای بسیاری از نویسندگان و مترجمان این است که با بسیاری از اسمهای خاص مکان و بعضی از اسمهای خاص کسان، از راه مطالعۀ یک زبان خارجی، مخصوصاً زبان انگلیسی آشنا شده اند و در فارسی چندان مطالعه ای ندارند تا به فارسی معمول این اسمها برخورده باشند. مثلاً «طرابلس» واقع در شمال لیبی و «طرابلس» واقع در لبنان را «تریپولی» (Tripoli) می گویند، و «صیدا» در لبنان را «صیدون» (Sidon)، «سیبری» را «سایبریا» (Siberia)، «لیبریه» را «لایبریا» (Liberia)، «مقدونیه» را «ماسدونی» یا «مسدونی» (Macedonia)، «نیجریه» را «نایجریا» (Nigeria)، «لتونی» را «لاتویا» (Latvia)، «لیتوانی» را «لیتوانیا» (Lithuania)، «استونی» را «استونیا» (Estonia)، و مانند اینها.
گروه سوم اسمهای خاصّ کسان یا مکانهای جغرافیایی جدید است که املا و تلفظ آنها در فارسی هم مثل زبانهای دیگر سابقه ای ندارد و از ابتدای ورود این اسمها به فرهنگ زبانی فارسی، باید برای املا و تلفظ آنها از قاعده ای ثابت پیروی کرد، به این معنی که آنها را، تا آنجا که واجهای بی آوا (consonants) و واجهای آوایی (vowels) فارسی اجازه می دهد، نزدیک به تلفظ زبان بومی نوشت و تلفظ کرد. مثلاً ممکن است که در گزارش یا خبری به Maubeuge بربخوریم که اسم شهری است در شمال فرانسه. باید کاری به این نداشته باشیم که این اسم را در انگلیسی یا زبانهای دیگر چگونه تلفظ می کنند و آن را «موبوژ» بنویسیم و تلفظ کنیم تا به اصل فرانسوی آن نزدیک باشد. یا اگر اسم یک شخصیت عرب در انگلیسی به صورت Abdul Razak نوشته شده باشد، آن را به «عبدل رازاک» تبدیل نکنیم، بلکه به صورت «عبدالرزّاق» بنویسیم. می دانیم که بعضی از اسمهای خاصّ، مخصوصاً اسمهایی که زمینۀ مذهبی دارد، در میانن قومهای مختلف، با تلفظهای مختلف، به کار می رود. مثلاً «یوسُف» (با ضمّ سین) که ما آن را از عربی گرفته ایم و معمولاً «یوسِِف» (با کسر سین) تلفظ می کنیم، در انگلیسی Joseph است با تلفظ «جوزف»، در فرانسوی Joseph است با تلفظ «ژوزف»، در روسی Yossif است با تلفظ «یوسیف»، در آلمانی Joseph است با تلفظ «یُسِف»، در اسپانیایی Jose است با تلفظ «خوزه» و در زبانهای دیگر با املا ها و تلفظهای دیگر. بنابر این اگر در یک متن انگلیسی مثلاً به Joseph Chenier، شاعر فرانسوی، برخوردیم، آن را نه به صورت «جوزف شنینه»، بلکه به صورت «ژوزف شنیه» می نویسیم، و اگر به Joseph Adamov بر خوردیم، درست آن است که این اسم را در فـارسی با تلفظ انگلـیسی آن که «جـوزف آدامـوو» است، ننویسیم و آن را به صورت «یوسیف آداموف» برگردانیم. البته در مورد اسمهای خاصّی که در ابتدا نه از راه زبان بومی، بلکه از راه زبانهای دیگر وارد فرهنگ زبانی فارسی شده است، از جمله فرانسوی و انگلیسی، دیگر صلاح نیست که آنها را با املا و تلفظ بومی بنویسیم، از آن جمله اسم کوچک «استالین» که در فارسی به ندرت با تلفظ روسی و به صورت «یوسیف» نوشته و تلفظ شده است، امّا آن را به صورتهای «جوزف» و «ژوزف» نوشته اند.
در گذشته ما بسیاری از نامهای گوناگون را یا از راه عربی می گرفتیم، یا از راه زبان فرانسوی. زبان عربی برای فارسی در حکم زبان لاتین است برای زبان انگلیسی و از راه ادبیات و به وامگیری کلمه ها و خطّ ، با زبان فارسی پیوندهایی ناگسستنی دارد. زبان فرانسوی هم پیش از انگلیسی و زبانهای دیگر برای ایرانیان تحصیلکرده و فرهیخته زبان علم و فرهنگ جهانی بود ، و از این گذشته از حیث آهنگ کلام، کم و بیش، از هر زبان دیگر به فارسی نزدیکتر است. برای مثال به چند لغت که با تلفظ فرانسوی وارد فارسی شده است، نگاه می کنیم:
آباژور (abat-jour)، کمد (commode)، کراوات (cravate)، آپارتمان (appartement)، پارلمان (parlement)،آسانسور ((ascenseur، شیمی (chimie)، فیزیک (physique)، فیزیولوژی (physiologie)، رادیولوژی (radiologie)، رادیوگرافی (radiographie)، هیپنوتیزم (hypnotisme)، ماشین (machine)، مبل (meuble)، ماساژ (massage)، گاراژ (garage)، سرنگ (seringue)، آمپول (ampoule)، آژانس (agence)، و بسیار و بسیار کلمه های دیگر. این کلمه ها مثلاً با تلفظ انگلیسی از حیث لحن و آهنگ اصلاً نمی تواند در جملۀ فارسی بنشیند، در حالی که فرانسوی زبان هم آنها را تقریباً همان طور تفظ می کند که ما فارسی زبانان تلفظ می کنیم. و حالا برای مثال به چند لغت که از راه عربی وارد فارسی شده است، نگاه می کنیم:
قانون (یونانی)، اقلیدس (یونانی)، اسطرلاب (یونانی)، منجنیق (یونانی)، اقلیم (یونانی)، فلسفه (یونانی)، هندسه (فارسی: اندازه)، قیصـر (لاتینی)، موسـیقی (یونانی)، کیـمیا (یونانی)، سـفسـطه (یونانی)، جغرافیا (یونانی)، اقیانوس (یونانی)، ناموس (یونانی)، لغت (یونانی)، ققنوس (یونانی)، اکسیر (یونانی)، بوطیقا (یونانی)، فردوس (فارسی، پردیس)، خندق (فارسی، کنده، کندک)، اسفنج (یونانی)، ابریق (فارسی، آبریز)، اسطبل (لاتینی)، ساباط (سریانی)، شاغول (عبرانی). اینها و بسیار کلمه های دیگر ابتدا از جانب عربها از یک زبان غیر عربی، مخصوصاً یونانی، گرفته شد و بعد فارسی زبانان آنها را از عربی گرفتند. از شگفتیهای حیطۀ زبان یکی هم این است که فارسی زبانان حتی بعضی از کلمه های در اصل فارسی را فراموش کردند و بعد «معرّب شدۀ» آنها را به کار بردند.
یک نکتۀ دیگر هم دربارۀ اسمهای خاصّ باید گفته شود و آن مربوط به اسمهای مرکّب عربی ای است که بسیاری از مسلمانان کشورهای غیر عربی جهان در نامگذاری از آنها استفاده می کنند، مثل عبد الرّحمان، شمس الحقّ، منیب الرّحمان، شمس العالم، ضیاءالحق، مجیب الرّحمان، ریاض الحق، مجیب الاسلام، رضوان الدیّن و مانند اینها. در روزنامه های چاپی و اینترنتی معمولاً املای لاتینی این اسمها را به صورتهایی می آورند که با اصل عربی آنها تطابق ندارد. از این گذشته چون با معنای این اسمها آشنایی ندارند، جزء های ترکیبی آنها را تشخیص نمی دهند. در نتیجه تصوّر می کنند که مثلاً «منیب الرّحمان» که آن را «Munibur Rahman» می نویسند، شامل دو اسم است: یکی «منیبر» (Munibur)، و دیگری «رحمان» (Rahman)، و آنوقت در ادامۀ خبر از او فقط با «Munibur» (منیبُر) یاد می کنند. در خبری دربارۀ یک تصادف می خوانید:
«…twenty passengers, including Mujibul, injured.»
«بیست مسافر از جمله مجیبــّـل، مجروح شدند.» در مقدمۀ خبر این شخص «Mujibul Haq» (مجیب الحق) معرفی می شود و بعد خبرگار به خیال خود از او با یکی از دو اسمش یاد می کند، که باید «مجیب» باشد، ولی می شود «مجیبـول». مترجمان فارسی زبان در برخورد با این اسمها باید توجّه داشته باشند که هیچوقت یک نیمه از این اسمهای مرکب «عربی-اسلامی» را، آن هم به صورتی که در انگلیسی نوشـته می شود، به خط فـارسی برنگـردانند، بلکه تمام اسم را بیاورند. بسیاری از نویسندگان و گویندگان رسانه های گروهی انگلیسی ناآگاهانه تصوّر می کنند که اسمهایی مثل «Abdul»، «Shamsul»، «Ziyaul»، «Munibur»، «Abdur»، «Riyadhul»، «Mujibur»، «Uddin» و مانند اینها وجود دارد، حال آنکه این اسمها به ترتیب عبدالرّحمان، شمس الحق، شمس العالم، ضیاء الحق، ضیاء الرّحمان، منیب الرّحمان، عبدالرّحمان، ریاض الحق مجیب الرحمان، و رضوان الدّین بوده است. ظاهراً این جور اسمها امروزه برای بعضی از خود مسلمانهای غیر عرب و همچنین عربهای مسلمان و غیر مسلمان هم مشکل ایجاد می کند. مثلاً یک داور فوتبال سنگاپوری هست که اسم غیر بومی او در انگلیسی به صورت «Shamsul Maidin» و «Maidin Shamsul» می آید. من به «Search Engine» فارسی گوگل مراجعه کردم و در سایتهای فارسی و عربی به این ضبطهای متفاوت برخوردم:
سایتهای فارسی: شمسول مایدین، میدین شمسول، شمسول محیی الدین، معایدین شمسول، شمس الماعدین، شمسول مائدین…
سایتهای عربی: شمسول مایدن، شمسول مادنین، معایدین شمسول، ماعدین شمسول، شمسول مایدین، مایدین شمسول، شمسول مادین، میدین شمسول، شمسول محیی الدین، شمسول مادیان، شامسول مادین… خلاصه آنکه این جور اسمهای عربی که از دو کلمه ترکیب شده است، هر دو کلمۀ آنها با هم یک معنای واحد دارد و باید هر دو کلمه همیشه با هم بیاید و آوردن یک کلمۀ آنها به تنهایی، آن هم در ترکیب با حرف تعریف «ال» (definite article)، درست نیست. مثلاً اسم مرکّب «شمس الواعظین»، «شمسول»، «واعظین»، «شمس» یا «اول واعظین» نیست، همیشه «شمس الواعظین» است.
حرف تعریف «ال» و حرفهای شمسی و قمری
حرف تعریف (definite article) در زبان عربی «اَل» است که بر سر اسـم می آید و آن را معرفه می کند، مثل العالم، الکتاب، الشمّس،
القمر، المعتصم، و مانند اینها. حرفهای زبان عربی به دو گروه تقسیم می شود، یکی گروه «شمسی» و دیگری گروه «قمری». حرفهای شمسی آن گروه از حرفهای الفبای عربی است که در موردی که حرف تعریف «ال» بر سر اسمی بیاید که با یکی از حرفهای شمسی شروع شود، «ل» حرف تعریف تلفظ نمی شود، ولی حرف اوّل اسم که شمسی است، مشدّد می شود، یعنی دوبار تلفظ می شود، مثل کلمۀ «شمس» که حرف اوّل آن شمسی است و «ال» که بر سر آن بیاید، با اینکه به صورت «الشّمس» نوشته می شود، آن را «Ash-Shams» تلفظ می کنند. اسم این حرفها را هم از همین کلمۀ «شمس» گرفته اند. حرفهای شمسی عبارت است از: ت ، ث ، د ، ذ ، ر ، ز ، س ، ش ، ص ، ض ، ط ، ظ ، ل ، ن. به نمونه های زیر نگاه می کنیم:
– ت، تصمیم، التـّصمیم، At-Tasmim – ث، ثبات، الثـّبات، As-Sabat – د، دهر، الدّهر، Ad-Dahr – ذ، ذلیل، الذ ّلیل، Az-Zalil – ر، رمضان، الرّمضان، Ar-Ramazan – ز، زهراء، الز ّهراء، Az-Zahra’ – س، سلیم، السّلیم، As-Salim – ش، شمس، الشـّمس، Ash-Shams – ص، صواب، الصـّواب، As-Savab – ض، ضرب، الضـّرب، Az-Zarb – ط، طلب، الطـّلب، At-Talab – ظ، ظاهر، الظـّاهر، Az-Zaher – ل، لطیف، الـّطیف، Al-Latif – ن، نظام، النـّظام، An-Nezam
حرفهای «قمری» حرفهایی است که در موردی که حرف تعریف «ال» بر سر اسمی بیاید که با یکی از حرفهای قمری شروع شود، «ل» حرف تعریف تلفظ می شود، مثل کلمۀ «قمر» که با «ال» حرف تعـریف به صـورت «القـمر» نوشته می شود و آن را Al-Qamar
تلفظ می کنیم. اسم این حرفها را هم از همین کلمۀ «قمر» گرفته اند. حرفهای قمری عبارت است از ب ، ج ، ح ، خ ، ع ، غ ، ف ، ق ، ک ، م ، ه ، و ، ی. در اینجا نمونه هایی می آورم: – ب، بصر، البصر، Al-Basar – ج، جواب، الجواب، Al-Javab – ح، حمد، الحمد، Al-Hamd – خ، خسیس، الخسیس، Al-Khasis – ع، عین، العین، Al-Ayn – غ، غریب، الغریب، Al-Gharib – ف، فرار، الفرار، Al-Farar – ق، قمر، القمر، Al-Qamar – ک، کاسب، الکاسب، Al-Kaseb – م، معمول، امعمول، Al-Ma’mul – ه، هلال، الهلال، Al-Helal – و، وادی، الوادی، Al-Vadi – ی، یوم، الیوم، Al-Yowm امّا کلمۀ «آل» به معنی «خاندان» که در ابتدای بعضی از اسمهای خاصّ عربی می آید، ربطی به حرف تعریف «ال» ندارد و همیشه به عنوان یک کلمۀ مستقل می آید و نباید آن را با «ال» اشتباه کرد. وقتی که در زبان انگلیسی اسمی باحرفهای لاتینی نوشته می شود، مترجمان در برگرداندن آن اسم به خطّ فارسی باید توجّه به این تفاوت داشته باشند و اسم را به صورتی نادرست ننویسند و به صورتی نادرست تلفظ نکنند. برای مثال چند اسم خاصّ عربی را که از گوگل فارسی گرفته ام، در اینجا می آورم. کلمۀ «آل» در این اسمها «ال» حرف تعریف نیست و به معنی خاندان است، چناکه در فارسی به جای «آل» در این موردها از پسوند نسبی «ی» استفاده می کنیم و مثلاً می گوییم شاه عبّاس صفوی (آل صفی)، شاه حسین صفوی (آل صفی).
نمونه ها:جاسم آل ثانی، شیخ صالح بن فوزان آل فوزان، محمّد بن راشد آل مکتوم، شیخ علی آل محسن، شیخ عبدالله بن محمّد آل ماجد،
عبدالعزیز بن عبالرّحمن بن فیصل آل سعود، نهیان بن زائد آل نهیان، شیخ صالح آل طالب، الشّیخ نهیان بن مبارک آل نهیان، شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی، شیخ جابر الصـّباح آل صباح. در گزارشهای انگلیسی غالباً نویسندگان که با زبان عربی آشنایی ندارند، یا آشناییشان با آن بسیار کم است، در بازنویسی (transliteration) اسمهای عربی به خطّ لاتینی، تفاوتی بین «آل» به معنی خاندان و «ال» در مقام حرف تعریف قائل نمی شوند. مثلاً «عبدالعزیز الحکیم» را که «ال» آن حرف تعریف است، به این صورتها می نویسند: Al-Hakim, Al Hakim, al-Hakim, al Hakim و «خلیفه آل ثانی» را که «آل» آن به معنی «خاندان» است، به این صورتها می نویسند:Al-Thani, Al Thani, al-Thani, al Thani و این خود گواهی است بر اینکه تفاوت حرف تعریف «ال» با «آل» به معنی خاندان را درک نمی کنند، امّا از مترجم و نویسندۀ فارسی زبان انتظار می رود که متوجّه این تفاوت باشد.
نام ماههای فرنگی در فارسی
در فارسی ایرانی ماههای فرنگی با تلفظ فرانسوی آنها به کار می رود، امّا بعضی از مترجمان، مخصوصاً آنهایی که زندگی در محیط انگلیسی زبان در زبان فارسی گفتاری آنها تأثیر گذاشته است، بعضی از ماهها را با تلفظ انگلیسی و بعضی را با تلفظ فرانسوی به کار می برند. بهتر است که همۀ ماهها را با تلفظ فرانسوی به کار ببریم. در فارسی افغانستان گونه ای از تلفظ انگلیسی ماهها تداول پیدا کرده است.
در فارسی افغانی در فارسی ایرانی جنوری ژانویه فبروری فوریه مارچ مارس اپریل آوریل مِی مِه جون ژوئن جولای ژوئیه اگست اوت سِپتامبـِر سپتامبر (با «ب» ساکن) اکتوبـِر اکتبر (با«ب» ساکن) نوامبـِر نوامبر (با «ب» ساکن) دسامبـِر دسامبر (با «ب» ساکن).
نام کشورها، ملتها و صفتهای نسبی
برای توضیح دربارۀ این موضوع ابتدا به چند نمونه از کاربردهای نادرست در مورد نام کشورها، قومها، ملتها و صفتهای نسبی آنها نگاه می کنیم. این نمونه ها را از گوگل فارسی گرفته ام. صورت درست این کاربردها را در پرانتز می آورم.
– پنجهزار و پانصد افغانی (افغان) در استان بوشهر ساکن هستند. – بیش از دو و نیم میلیون افغانی (افغان) در فصل بسیار سخت زمستان این کشور با کمبود شدید موادّ غذایی روبه رو خواهند شد. – افغانیهای (افغانهای) مقیم ایران. – دوستداران موسیقی افغان (افغانی) در تاجیکستان امروز… – عبدالرّحمان موسیقی افغان (افغانی) را خوب می شناسد. – سابقۀ نشر ادبیات افغان (افغانی) در نشریات فارسی زبان. – رمان مملوّ از واژه ها و عبارات افغان (افغانی) است و با دستور زبان افغان (افغانی) روایت می شود. – چندین رادیوی عرب زبان (عربی زبان) که برنامه های خود را در کشور فرانسه پخش می کنند… – با آمدن اسلام به ایران تأثیرات زیادی در موسیقی عرب (عربی) و ایران (ایرانی) صورت گرفت. – مراسم هشتادمین سال انتشار کتاب نمونه ادبیات تاجیک (تاجیکی) برگزار می شود. – رمانس در واقع آثاری است که به زبان رومانی (رومانیایی) نوشته شده اند (شده است). – اکثر این صعودها توسّط افراد روسی (روس) انجام پذیرفت. – او در حاشیۀ کارهای علمی خویش مدّتی در فنون ادبی زبان روس (روسی) به مطالعه و تحقیق برخاست (!). – دیگر اهمیتی به زبان و فرهنگ ترک (ترکی) نمی داد. – موسیقی ترک (ترکی) و عرب (عربی) و هند (هندی) و ایران (ایرانی) یک موسیقی بی لهجه ای (!) است.
باید توجّه داشت که «افغان»، «عرب»، و «ترک» اسم قوم است و هر چیزی که به این قومها نسبت داده شود، به صورت صفت نسبی (اسم قوم + پسوند نسبی «ی») بیاید. ملتهایی که امروز در کشورهایی با مرزهای معین زندگی می کنند، نامهایی دارند که در همۀ موردها با نام قومیت آنها ارتباط مشخّصی ندارد. مثلاً کشور «چین» داریم که در مورد مردم، زبان، فرهنگ و دیگر چیزهای وابسته به آن صفت نسبی «چینی» را به کار می بریم. امّا کشورهای متعدّدی داریم که ملتهای آنها خود را قوماً «عرب» می دانند. این کشورها به طور عامّ «کشورهای عربی» هستند و زبان و فرهنگ و ادبیات و موسیقی آنها «عربی» است. آمریکا نام یک کشور است. ملیت مردم آن «آمریکایی» است، زبان آن «انگلیسی» و مثلاً ادبیات آن «آمریکایی» است.
اگر در موقع یاد کردن از کشورها، ملتها، زبانها، فرهنگها و دیگر چیزهای وابسته به ملتها، به این نکته توجّه داشته باشیم، مثلاً نخواهیم گفت «زبان رمانی»، و خواهیم گفت «زبان رمانیایی».
© 2022 بی بی سی. بی بی سی مسئول محتوای سایت های دیگر نیست. سیاست ما درباره لینک دادن به سایت های دیگر.
اسم خارجی انگلیسی، اگر شما هم مانند دیگر کاربران و همراهان مجله دلگرم مایل به انتخاب اسم انگلیسی برای دختر خود هستید میتوانید در ادامه از مجموعه اسم های لاتین دخترانه ، اسم زیبای خود را انتخاب کنید .
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
پاملا (Pamela): این نام توسط شاعری به نام فیلیپ سیدنی اختراع شده است .
پاتریشیا (Patricia): پاتریشیا شکل زنانه نام پاتریک است. این نام دومین نام رایج زنانه محسوب می شود .
فلور : گل
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
الیکا والینا
الیکا :هِل، دانه ی خوشبو
الینا : نعمت و فراوانی . باهوش – پاک و خالص
الیا و الیانا
الیا : نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل
الیانا : نور و روشنایی
الیانا و الیسا
الیانا : نور و روشنایی
الیسا : بانی و ملکه ی افسانه ای کارتاژ
اوریسا و اویسا
اوریسا : نام یکی از ایالتهای هندوستان
اویسا : آویسا، پاک و تمیز مانند آب
آدورینا وآدونیس
آدورینا : کمک کننده، یاری دهنده
آدونیس : آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود
دنیز ودینا
دنیز: دریا.بحر . پاک بودن
دینا : داور، داوری
رزیتا و رکسانا
رُزیتا : گل رز کوچک
رکسانا : روشنک
رومیسا و رومینا
رومیسا : سپید رو
رومینا : پاک و پاکیزه کرده
ژاکلین وژالین
ژاکلین : شعله آتش
ژالین : ، شعله زدن، زبانه آتش
درج کامنت برای این مطلب غیر فعال است
در مبحث یادگیری زبان انگلیسی، در رابطه با «اجزاء کلام» (Parts of Speech) در زبان انگلیسی صحبت کردیم و گفتیم که به هشت دسته «اسم»، «فعل»، «صفت»، «قید»، «ضمیر»، «حرف اضافه»، «حرف ربط» و «حرف ندا» تقسیم میشوند. در این مطلب از مجموعه مطالب زبان انگلیسی «فرادرس»، قصد داریم «اسم» (Nouns) را آموزش دهیم و انواع اسم در زبان انگلیسی را بررسی کنیم. بدون شک، اسامی در زبان انگلیسی از اهمیت زیادی برخوردارند و یکی از اجزاء مهم در جمله به شمار میروند. به همین خاطر، ابتدا تعریفی از اسم در انگلیسی ارائه میدهیم و سپس به بررسی ویژگیها و انواع آن، در قالب مثالهای متعدد، میپردازیم.
اسم در انگلیسی کلمهای است که معنی مستقلی دارد و برای نامیدن شخص، شیء، مکان و حیوان به کار میرود. اسمها زمان خاصی را نشان نمیدهند، اما از اجزاء مهم جمله به حساب میآیند و در زبان انگلیسی کاربردهای فراوانی دارند. برای مثال، کلماتی مانند «food» یا «happiness» اسم هستند و هر یک ویژگیهای منحصربه فردی دارند.
اسمها در زبان انگلیسی بسیار متنوع هستند و به دستههای مختلفی تقسیم میشوند. در این مطلب میخواهیم شما را با انواع اسم در انگلیسی و کاربرد آنها در موقعیتهای مختلف آشنا کنیم.
همانطور که اشاره شد، سادهترین تعریف اسم کلمهای است که به شخص، مکان یا شیء اشاره میکند. بنابراین طبق این تعریف، اسم در انگلیسی را به سه دسته تقسیم میکنیم:
نوع دیگری از دستهبندی اسم در انگلیسی بر مبنای سه مورد زیر است:معنی اسم های انگلیسی به فارسی
در ادامه این آموزش به بررسی این دستهبندی می پردازیم.
از مشخصههای اسم در انگلیسی، «پسوند» (Suffix) در انتهای کلمه است که به آن پسوند اسمساز گفته میشود. به مثالهایی در این زمینه توجه کنید.
برای همه اسمها از این پسوند استفاده نمیشود. برای مثال، بعضی از اسمها در زبان انگلیسی پسوند «ful-» میگیرند، مانند «spoonful»، اما این پسوند فقط اسمساز نیست، بلکه برای صفت نیز به کار میرود، نظیر «careful».
با توجه به اهمیت یادگیری گرامر زبان انگلیسی، «فرادرس» اقدام به انتشار فیلمهای آموزشی برای دستور زبان انگلیسی کرده که لینکهای آن در ادامه آورده شده است.
اغلب، اسمها را با توجه به جایگاه آنها در جمله میشناسیم. اسم در انگلیسی معمولاً بعد از «معرف» (Determiner) میآید. معرفهای مهم و رایج انگلیسی عبارتاند از:
مثالهای زیر، چند اسم مختلف را با معرفهای خود نشان میدهد.
اسمها اغلب بعد از یک یا چند صفت میآیند، مانند اسامی زیر:
اسمها در جمله میتوانند نقشهای متفاوتی داشته باشند؛ میتوانند «فاعل»، «مفعول» یا فاعل و مفعول یک فعل باشند، مانند مثالهای زیر:
Doctors work hard.
دکترها سخت کار میکنند.
(در این جمله، «doctors» اسم است و نقش فاعل را دارد.)
He likes coffee.
او قهوه دوست دارد.
(در این مثال، «coffee» اسم است و نقش مفعول را دارد.)
Teachers teach students.
معلمها به دانشآموزان درس میدهند.
(در این جمله، «teachers» و «students» هر دو اسم هستند و برای فعل، نقش فاعل و مفعول را دارند.)
نکته: فاعل و مفعول در جمله، همواره در نقش اسم ظاهر نمیشود، بلکه میتواند «ضمیر» (Pronoun) یا «عبارت» (Phrase) باشند. برای مثال، در جمله زیر، «doctor» اسم است، اما فاعل جمله «my doctor» است.
My doctor works hard.
پزشک من سخت کار میکند.
در راستای یادگیری زبان انگلیسی، «فرادرس» اقدام به تهیه مجموعه فیلمهای آموزشی با همکاری اساتید حرفهای کرده است. در ادامه، به معرفی تعدادی از این فیلمها پرداختهایم که در زمینه بهبود مهارتهای زبان انگلیسی میتواند کمک زیادی به شما بکند.
در ادامه، اشارهای کوتاه به برخی از عناوین مهم این آموزشها خواهیم داشت.
همانطور که گفتیم، بعد از فعل، اسمها جزو اجزاء مهم جمله به شمار میروند، به همین خاطر، برای یادگیری زبان انگلیسی، لازم است اطلاعات کافی درباره آنها داشته باشیم. اسم در انگلیسی به انواع مختلفی تقسیم میشود و معمولاً تشخیص نوع آن کمی دشوار است، زیرا قوانین گوناگونی برای آن وجود دارد. بهطور کلی، اسم در انگلیسی به چند دسته تقسیم میشود که عبارت است از:
بیشتر اسمها در دسته «اسم عام» (Common Nouns) قرار میگیرند. اسامی عام بهطور کلی، شامل اشخاص، مکان، و اشیاء هستند. هر اسمی که مخصوص به فرد یا چیزی نباشد، جزو اسامی عام محسوب میگردد، مانند مثالهای زیر:
«اسم خاص» همانطور که از اسمشان پیداست، به شخص، مکان یا شیء خاصی اشاره دارند. برای مثال، اسم خودتان یا اسم شهر یا کشورتان، جزو اسامی خاص به شمار میروند. در جملات زیر، اسامی خاص به کار رفته است.
معنی اسم های انگلیسی به فارسی
Let me introduce you to Mary.
اجازه بدهید «ماری» را به شما معرفی کنم.
The capital of Italy is Rome.
پایتخت ایتالیا شهر رم است.
He is the chairman of a British company.
او رئیس یک شرکت بریتانیایی است.
I was born in November.
من در ماه «نوامبر» به دنیا آمدم.
نکته: اسامی خاص در هر جای جمله که قرار بگیرند، همواره با حرف بزرگ شروع میشوند.
اسامی خاص در زبان انگلیسی را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که در جدول زیر میتوانید مشاهده کنید.
اسامی خاص
(Proper Nouns)
دستهبندی دوم اسمها شامل اسمهای ذات و انتزاعی است. «اسم ذات» (Concrete Noun) واژههایی هستند که از طریق حواس پنجگانه قابلدرک هستند. به بیان دیگر، با وجود اینکه ماهیت فیزیکی دارند، میتوان آنها را لمس کرد. در مثالهای زیر از اسم ذات استفاده شده است.
How many stars are there in the universe?
چند ستاره در جهان وجود دارد؟
Have you met James Bond?
آیا با جیمز باند آشنا شدهاید؟
Please answer the phone.
لطفاً تلفن را پاسخ دهید.
«اسم انتزاعی» (Abstract Noun) برخلاف اسم ذات قابل لمس نیست، مانند ایده، مفاهیم و احساسات که ماهیت فیزیکی نداند و نمیتوان آنها را لمس کرد. در مثالهای زیر، اسمهای انتزاعی به کار رفته است.
He has great strength.
او قدرت زیادی دارد.
Who killed President Kennedy is a real mystery.
اینکه چه کسی رئیسجمهور «کندی» را کشت، رازی واقعی است.
Sometimes it takes courage to tell the truth.
گاهی گفتن حقیقت، شجاعت میخواهد.
Their lives were full of sadness.
زندگی آنها پر از غم بود.
«اسم قابل شمارش» (Countable Noun) اسمی است که میتوانید آن را شمارش کنید. برای مثال، «سیب» یا «کتاب» اسمهای قابلشمارش هستند. اسامی قابلشمارش هم میتوانند بهصورت مفرد و هم بهصورت جمع استفاده شوند. به مثالهای زیر توجه کنید.
I have only five dollars.
من فقط پنج دلار دارم.
The Earth was formed 4.6 billion years ago.
زمین 4.6 میلیارد سال پیش شکل گرفته است.
There are a lot of people at the party.
افراد زیادی در مهمانی هستند.
«اسم غیر قابلشمارش» (Uncountable Noun) همانطور که از اسمش پیداست، قابلشمارش نیست و برای شمارش آن باید از واحدهای شمارش استفاده کرد. به مثالهای زیر توجه کنید.
Have you got some money?
تو پول داری؟
Air-conditioners use a lot of electricity.
سیستمهای خنککننده از برق زیادی استفاده میکنند.
Do you have any work for me to do?
آیا کاری دارید که من انجام دهم؟
Many Asians eat rice.
بسیاری از آسیاییها برنج میخورند.
برای آشنایی کامل با گرامر اسامی قابلشمارش و غیر قابلشمارش، مطالعه مطلب ریز ار مجله «فرادرس» پیشنهاد میشود.
«اسم جمعی» (Collective Nouns) به مجموعه یا گروهی از افراد، اشیاء یا حیوانات تعلق دارند. برای مثال، کلمه «class» به گروهی از دانشآموزان، «pride» به گله شیرها و «crew» به گروهی از ملوانان اشاره دارد. اسامی جمعی میتوانند مفرد یا جمع باشند، مانند مثالهای زیر:
His family live in different countries.
خانواده او در کشورهای مختلف زندگی میکنند.
An average family consists of four people.
یک خانواده متوسط شامل چهار نفر است.
The new company is the result of a merger.
شرکت جدید نتیجه ادغام [چند شرکت] است.
The board of directors will meet tomorrow.
فردا هیئتمدیره تشکیل جلسه میدهد.
«اسم مرکب» (Compound Noun) همواره از ترکیب دو یا چند کلمه تشکیل میشود. اغلب اسمهای مرکب ساختار «اسم + اسم» یا «صفت + اسم» دارند و هر یک بهعنوان یک کلمه در نظر گرفته میشوند، مانند اسامی زیر:
در ادامه میتوانید با نحوه استفاده از اسامی مرکب در جمله آشنا شوید.
Can we use the swimming pool?
آیا میتوانیم از استخر استفاده کنیم؟
They stop work at sunset.
آنها موقع غروب آفتاب، دست از کار میکشند.
Don’t forget that check-out is at 12 noon.
فراموش نکنید که ساعت خروج، 12 ظهر است.
«اسم مفرد» (Singular Noun) فقط به یک شخص، شیء یا مکان اشاره دارد، مانند اسمهای زیر:
«اسم جمع» (plural Noun) در انگلیسی به دو دسته مهم تقسیم میشود:
قوانین اسم جمع بیقاعده
قانون اول: بیشتر اسمهای مفرد در انگلیسی، با افزودن «s-» به اسم جمع تبدیل میشوند. به این دسته، «اسمهای جمع باقاعده» میگویمم، چون از قاعده و قانون خاصی تبعیت میکنند. در جدول زیر میتوانید تعدادی از آنها را مشاهده کنید.
اسم جمع
(Plural Nouns)
اسم مفرد
(Singular Nouns)
قانون دوم: اسمهای مفردی که به حروف زیر ختم میشوند، با افزودن پسوند «es-» به اسم جمع تبدیل میشوند:
در جدول زیر میتوانید تعدادی از این اسمها را مشاهده کنید.
اسم جمع
(Plural Nouns)
اسم مفرد
(Singular Nouns)
قانون سوم: اسم مفردی که به «حرف بیصدا» (Consonant) و «y-» ختم شود، «y-» از انتهای آن حذف و بهجای آن «ies-» اضافه می شود. در جدول زیر تعدادی از این اسمها را مشاهده میکنید.
اسم جمع
(Plural Nouns)
اسم مفرد
(Singular Nouns)
اسم جمع بیقاعده
بدون شک، حین یادگیری زبان انگلیسی، با اسمهایی مواجه شدهاید که برای تبدیل شدن به اسم جمع، از قانونهای فوق پیروی نمیکنند. در حقیقت، از هیچ قاعده و قانون خاصی تبعیت نمیکنند. به این اسمها، «اسامی جمع بیقاعده» (Irregular Plural Nouns) گفته میشود. در ادامه این آموزش، مهمترین اسامی جمع بیقاعده در زبان انگلیسی را همراه با مثال توضیح دادهایم.
اسم افراد
به مثالهای زیر توجه کنید تا نحوه استفاده از اسمهای جمع را در جمله یاد بگیرید.
There are some children playing in the park.
چند بچه در پارک مشغول بازی کردن هستند.
Two of our top managers are women.
دو تا از مدیران ارشد ما زن هستند.
The changing room for the men is over there.
رختکن آقایان آنجاست.
اعضای بدن
به دو جمله زیر توجه کنید.
He has perfect teeth. He never has to go to the dentist.
او دندانهای خیلی خوبی دارد. هیچوقت مجبور نیست به دندانپزشک برود.
You walk and run with your feet.
شما با پای خود راه میروید و میدوید.
اسم حیوان
بعضی از اسمها در زبان انگلیسی، شکل مفرد و جمع یکسانی دارند. این اسمها عبارتاند از:
برخی از اسمها نیز در مقایسه با شکل مفرد خود، وقتی به اسم جمع تبدیل میشوند شکل کاملاً متفاوتی دارند، مانند مثالهای زیر:
اسمهایی که به «f-» ختم میشوند
در اسمهایی که به «f-» یا «fe-» ختم میشوند، موقع اضافه کردن پسوند «es-»، حرف آخرشان تغییر میکند و به «v-» تبدیل میشود، مانند مثالهای زیر:
اسمهایی که به «is-» ختم میشوند
اسمهایی که به «is-» ختم میشوند، موقع جمع بستن، اغلب به «es-» تغییر میکنند، مانند مثالهای زیر:
اسمهایی که به «a-» ختم میشوند
اسمهای زیر، جزو اسامی جمع بیقاعدهای هستند که به «a-» ختم میشوند:
برای افراد مبتدی که قصد یادگیری زبان انگلیسی را دارند، دستور زبان فارسی همواره مشکلساز بوده است. دورههای عادی آموزش گرامر در مؤسسات مختلف معمولاً بیش از دو سال طول میکشد، اما بهمنظور یادگیری اصول گرامر پایه زبان انگلیسی در کوتاهترین زمان ممکن، «فرادرس» فیلم آموزش گرامر زبان انگلیسی سطح پایه (A1) – به زبان فارسی را به مدت ۳ ساعت و ۷ دقیقه منتشر کرده است.
این فیلم شامل سیزده درس است و هر درس به مباحث متنوعی اختصاص دارد. برای مثال، درس اول، به بررسی افعال «to be» در زمان حال پرداخته است و درس دوم، گرامر زمان حال ساده را بهطور کامل آموزش داده است. درس سوم، اسامی قابلشمارش و غیر قابلشمارش را توضیح میدهد و درس چهارم به بررسی صفات میپردازد. درسهای پنجم، ششم و هفتم، بهترتیب، زمان حال استمراری، گذشته ساده و آینده را معرفی میکنند و در درسهای بعدی، مطالب دیگری نظیر افعال کمکی وجهی، قیدها، ضمایر و مصدرها را بررسی میکنند.
درس آخر نیز حروف تعریف را بهطور کامل توضیح میدهد.
در بخش پایانی این آموزش، جدول جمعبندی انواع اسم در انگلیسی را همراه با مثال مشاهده میکنید.
اسامی عام
(Common Nouns)
اسم افراد، مکان، اشیاء و ایدههایی عمومی و کلی
مثال: Man, City, Religion
اسامی خاص
(Proper Nouns)
اسم افراد، مکان، اشیاء و ایدههای خاص
مثال: Albert Einstein, London
اسامی ذات
(Concrete Nouns)
اسمی که با حواس پنجگانه حس شود.
مثال: Apple, Lion, Eyes
اسامی انتزاعی
(Abstract Nouns)
اسمی که با حواس پنجگانه قابل لمس نیست.
مثال: Belief, Love, Pride, Happiness
اسامی قابلشمارش
(Countable Nouns)
اسمهایی که میتوان آنها را شمرد.
مثال: Pencil/Pencils, Apple/Apples
اسامی غیر قابلشمارش
(Uncountable Nouns)
اسمهایی که نمیتوان آنها را شمرد.
مثال: Milk, Music, food
اسم جمعی یا گروهی
(Collective Nouns)
اسمهایی که به گروهی از افراد، مکان یا اشیاء اشاره دارند.
مثال: Bunch, Audience, group
اسم مرکب
(Compound Nouns)
اسمهایی از دو تا چند کلمه کوچکتر تشکیل شدهاند.
مثال: Textbook, Snowball, Seafood
اسامی مفرد
(Singular Nouns)
اسمی که به یک شخص، مکان یا شیء اشاره دارد.
مثال: Cat, Dog, Ship, Monkey
اسامی جمع
(Plural Nouns)
اسمی که به بیش از یک شخص، مکان یا شیء اشاره دارد.
مثال: Dogs, Cats, Ships, Babies
مطلبی که در بالا مطالعه کردید بخشی از مجموعه مطالب «انواع اسم در زبان انگلیسی» است. در ادامه، میتوانید فهرست این مطالب را ببینید:
اگر این مطلب برای شما مفید بوده است، آموزشها و مطالب زیر نیز به شما پیشنهاد میشوند:
آزاده رمضانی (+)
«آزاده رمضانی»، فارغالتحصیل مقطع کارشناسی ارشد آموزش زبان انگلیسی است. فعالیتهای او در زمینهٔ تدریس، ترجمه و ویراستاری بوده است و درحالحاضر، بهعنوان دبیر تحریریهٔ زبانهای خارجی با مجلۀ فرادرس همکاری میکند.
با سلام و درود
خیلی مفید بود و توضیح مختصر و شفافی داشت. فقط یک سؤال اینکه mouse و Mice مانند ،tooth و Teeth هستند، درسته؟ چونکه از هم تفکیک کردید برای همین پرسیدم.
عالی💚
با سلام؛
دقیقا همینطور هست. «mouse» حالت مفرد و «mice» حالت جمع این کلمه به شمار میآید. یعنی به جای اضافه کردن «s-» به اسم، شکل جمع کلمه یعنی «mice» استفاده میشود. همین حالت برای «tooth» و «teeth» یا «child» و «children» هم صدق میکند.
با تشکر از همراهی شما با مجله فرادرس
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
Δdocument.getElementById( “ak_js_1” ).setAttribute( “value”, ( new Date() ).getTime() );
سازمان علمی و آموزشی «فرادرس» (Faradars) از قدیمیترین وبسایتهای یادگیری آنلاین است که توانسته طی بیش از ده سال فعالیت خود بالغ بر ۱۲۰۰۰ ساعت آموزش ویدیویی در قالب فراتر از ۲۰۰۰ عنوان علمی، مهارتی و کاربردی را منتشر کند و به بزرگترین پلتفرم آموزشی ایران مبدل شود.
فرادرس با پایبندی به شعار «دانش در دسترس همه، همیشه و همه جا» با همکاری بیش از ۱۸۰۰ مدرس برجسته در زمینههای علمی گوناگون از جمله آمار و دادهکاوی، هوش مصنوعی، برنامهنویسی، طراحی و گرافیک کامپیوتری، آموزشهای دانشگاهی و تخصصی، آموزش نرمافزارهای گوناگون، دروس رسمی دبیرستان و پیش دانشگاهی، آموزشهای دانشآموزی و نوجوانان، آموزش زبانهای خارجی، مهندسی برق، الکترونیک و رباتیک، مهندسی کنترل، مهندسی مکانیک، مهندسی شیمی، مهندسی صنایع، مهندسی معماری و مهندسی عمران توانسته بستری را فراهم کند تا افراد با شرایط مختلف زمانی، مکانی و جسمانی بتوانند با بهرهگیری از آموزشهای با کیفیت، به روز و مهارتمحور همواره به یادگیری بپردازند. شما هم با پیوستن به جمع بزرگ و بالغ بر ۶۰۰ هزار نفری دانشجویان و دانشآموزان فرادرس و با بهرهگیری از آموزشهای آن، میتوانید تجربهای متفاوت از علم و مهارتآموزی داشته باشید.
مشاهده بیشتر
هر گونه بهرهگیری از مطالب مجله فرادرس به معنی پذیرش شرایط استفاده از آن بوده و کپی بخش یا کل هر کدام از مطالب، تنها با کسب مجوز مکتوب امکان پذیر است.
© فرادرس ۱۴۰۱ 0