معنی کلمه senior citizen

خواص دارویی و گیاهی

معنی کلمه senior citizen
معنی کلمه senior citizen

دیکشنری آموزشی بیاموز، یک دیکشنری آنلاین و رایگان است که با هدف استفاده زبان
آموزان زبان های
انگلیسی، آلمانی و فرانسه طراحی شده. در طراحی این دیکشنری گذشته از استاندارد بودن محتوا، توجه
ویژه ای
به المان های آموزشی شده است.

دیکشنری
انگلیسی

دیکشنری
آلمانی

دیکشنری
فرانسه

دیکشنری
ترکی استانبولی
معنی کلمه senior citizen

خانه

وبسایت آموزشی

درباره ما

تماس با ما

آموزش
زبان ترکی

آموزش
زبان انگلیسی

آموزش
زبان فرانسه

آموزش
زبان آلمانی

ترجمه انگلیسی به فارسی کلمه Senior citizen

شهروند سالخورده، بازنشسته، پیرانسال
Citizen
(در اصل) ساکن یا بومی شهر (به ویژه اگر آزاد باشد)، شهرزی، شارمند، رعیت، تابع
تبعه، شهروند
غیر نظامی، شخصی یا کشوری (در مقابل نظامی یا لشکری)
بومی، بوم زاد، ساکن
Senior
S( -1 بزرگ – در مورد پدر هم اسم با پسرش) پدر، بزرگ (در برابر: کوچک یا پسر Junior)
ارشد، مافوق، بالادست، مهتر، کیا، مهین، پرسابقه (تر)
(دبیرستان یا دانشگاه) سال آخری، سال چهارمی
وابسته به سال آخری ها (دبیرستان یا دانشگاه)
سالخورده، پیر، پیرانسال، کهنسال
Citizen’s arrest
توقیف خلافکار توسط شخص یا اشخاص غیرنظامی و غیرپلیس، باز داشت توسط شهروندان
Senior chief petty officer
(نیروی دریایی امریکا) ناو استوار یکم ارشد
Senior high school
(امریکا) دبیرستان (معمولا برای سال های نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم)
Senior master sergeant
(نیروی هوایی امریکا) سرگروهبان یکم

 

معنی و مفهوم لغت Senior citizen در دیکشنری آنلاین و رایگان انگلیسی به فارسی | ترجمه تخصصی Senior citizen به فارسی | کاربرد واژه Senior citizen | اصطلاحات تخصصی و روزمره انگلیسی با کلمه Senior citizen | هم خانواده های کلمه انگلیسی Senior citizen | مترادف کلمه Senior citizen | متصاد کلمه | ترجمه تخصصی عبارت Senior citizen | دیکشنری آنلاین Senior citizen | دیکشنری، فرهنگ لغت، فرهنگ لغات، انگلیسی به فارسی، دیکشنري، دیکشنری آنلاین، فرهنگ لغت آنلاین، واژه نامه | واژه نامه آموزشی | معنی و ترجمه واژه Senior citizen در واژه نامه انگلیسی به فارسی به همراه مثال و تلفظ انلاین | معانی دیگر Senior citizen و مشابه کلمه.معنی کلمه senior citizen

Dictionary English to Persian | Translation and Meaning of English Word Senior citizen to PERSIAN
online source for English definitions of Senior citizen | synonyms of Senior citizen in persian | word origins and etymologies of Senior citizen | audio pronunciations of Senior citizen | example sentences for Senior citizen
slang phrases, idioms, word games, legal and medical terms, Word of the Day.

ترجمه انگلیسی به فارسی کلمه Senior

S( -1 بزرگ – در مورد پدر هم اسم با پسرش) پدر، بزرگ (در برابر: کوچک یا پسر Junior)
ارشد، مافوق، بالادست، مهتر، کیا، مهین، پرسابقه (تر)
(دبیرستان یا دانشگاه) سال آخری، سال چهارمی
وابسته به سال آخری ها (دبیرستان یا دانشگاه)
سالخورده، پیر، پیرانسال، کهنسال
Senior citizen
شهروند سالخورده، بازنشسته، پیرانسال
Senior chief petty officer
(نیروی دریایی امریکا) ناو استوار یکم ارشد
Senior high school
(امریکا) دبیرستان (معمولا برای سال های نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم)
Senior master sergeant
(نیروی هوایی امریکا) سرگروهبان یکم

ترجمه و معنی انگلیسی به انگلیسی Senior

جمله، مثال و اصطلاحات کاربردی با کلمه Senior

معنی کلمه senior citizen

 

پانویس

معنی و مفهوم لغت Senior در دیکشنری آنلاین و رایگان انگلیسی به فارسی | ترجمه تخصصی Senior به فارسی | کاربرد واژه Senior | اصطلاحات تخصصی و روزمره انگلیسی با کلمه Senior | هم خانواده های کلمه انگلیسی Senior | مترادف کلمه Senior | متصاد کلمه | ترجمه تخصصی عبارت Senior | دیکشنری آنلاین Senior | دیکشنری، فرهنگ لغت، فرهنگ لغات، انگلیسی به فارسی، دیکشنري، دیکشنری آنلاین، فرهنگ لغت آنلاین، واژه نامه | واژه نامه آموزشی | معنی و ترجمه واژه Senior در واژه نامه انگلیسی به فارسی به همراه مثال و تلفظ انلاین | معانی دیگر Senior و مشابه کلمه.

1
عمومی::
تابع‌، شھروند، رعیت‌، شهروند، تبعه، تبعه‌ یك‌ كشور، اهل، تابع

شبکه مترجمین ایران

1
general::
noun

legal term:

He was a citizen of America.


Simple Definitions

2
general::
citizen
adjectives
a good citizen
• One of the aims of education is to produce good citizens.
a law-abiding citizen
(= never breaking the law )
• Most of the people in this town are law-abiding citizens.
a respectable/decent citizen
(= good and honest )
• There are gangs on the streets who are terrorizing respectable citizens.
an upstanding/upright citizen
(= honest and responsible )
• The rest of his family are honest upright citizens.
a model citizen
(= a very good one )
• His neighbours described him as a model citizen.
an ordinary citizen
( also a regular citizen American English )
• The government is not aware of the views of ordinary citizens.
a senior citizen
(= someone over 60 years old, or someone who has retired )
• There are special clubs for senior citizens.
sb’s fellow citizens
(= people who live in the same town, country etc as you )
• 70% of our fellow citizens live in poverty.
a private citizen
(= an ordinary citizen without a public position )
• Laws exist to protect private citizens.
a leading/prominent citizen
(= an important one )
• The protests were led by leading citizens in the community.
معنی کلمه senior citizen


transnet.ir

3
general::
  noun ADJ. full a group of indigenous people fighting for acceptance as full citizens of the country | naturalized | Italian, Thai, etc. | decent, good, honest, law-abiding, respectable, responsible, upright This terrible crime has shocked all law-abiding citizens. | leading, prominent She is a prominent citizen of the town. | average, ordinary It’s not clear how the new law will affect the ordinary citizen. | second-class minorities who felt they had been treated as second-class citizens | private The king was visiting France as a private citizen. | senior travel concessions for senior citizens

Oxford Collocations Dictionary

معنی کلمه senior citizen
معنی کلمه senior citizen
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *