معنی کلمه shutter island

خواص دارویی و گیاهی

معنی کلمه shutter island
معنی کلمه shutter island

Copy Right By 2016 – 1395

جزیره شاتر (به انگلیسی: Shutter Island) فیلمی در ژانر نئو-نوآر و تریلر روان‌شناختی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال ۲۰۱۰ ایالت متحده آمریکا است. فیلم‌نامه این فیلم توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر درآمده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دسته‌های نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اول حضور دارد.

این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیره‌دست با بازیگر ثابتش دی‌کاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی، مافیایی، تاریخی و بیوگرافی را تجربه کرده‌بودند این بار فیلم جدیدشان، جنبه‌ای هیجانی-دلهره‌آور و تاحدودی ترسناک دارد.

این فیلم فروش خوبی داشت وبا استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدین مواجه شد.
همچنین این فیلم جزء ۲۵۰فیلم برتر IMDB هست و در رتبه ۱۵۷ قرار دارد.

در سال ۱۹۵۴ دو مارشال ایالات متحده، تدی دانیلز (لئوناردو دی‌کاپریو) و همکار جدیدش چاک ایول (مارک رافالو)، برای بررسی فرار یک بیمار روانی خطرناک، سولاندو، از بیمارستانی در جزیره شاتر در نزدیکی بوستون با کشتی به این جزیره مسافرت می‌کنند. در هنگام ورود به این جزیره تد با رفتارهای ناخوشایندی از طرف پلیس مستقر در جزیره روبرو می‌شود. تدی همسر خود را در یک آتش‌سوزی عمدی که توسط یک مجرم روانی بنام اندرو لدیس که او هم در همین جزیره نگهداری می‌شود از دست داده‌است. رفتارهای غیرعادی توسط رئیس بیمارستان روانی، دکتر جان کاولی (بن کینگزلی)، ادامه می‌یابد. در ادامه او احساس می‌کند که همه افراد داخل جزیره به نحوی در یک بازی که صرفاً برای وی طراحی شده‌است بازی می‌کنند.

رفتارهای غیرعادی به همراه هوای طوفانی جزیره باعث می‌شود تا بیماری میگرن تدی اوج بگیرد. در حین سردردهای مزمن میگرنی او، تصاویر مربوط به آزادسازی اردوگاه داخائو و کشتار محافظان آلمانی آن به دست وی و سایر نیروهای آمریکایی همرزمش در ذهن او نقش می‌بندد. او همچنین تصاویر محو آلودی از همسرش مشاهده می‌کند که به وی می‌گوید سولاندو و همچنین لادیس همچنان در جزیره می‌باشند و از وی می‌خواهد که به جستجو ادامه دهد.[۱]معنی کلمه shutter island

در ابتدا اعلام شد که جزیره شاتر در ۲ اکتبر ۲۰۰۹ اکران می‌شود. اما بعد از مدتی پارامونت پیکچرز رسماً اعلام کرد که اکران فیلم به ۱۹ فوریه ۲۰۱۰ خواهد افتاد. در خود وبگاه رسمی فیلم نیز این امر تأیید شده‌است. در واقع زمان اکران این فیلم با فیلم یک مرد جدی عوض شد؛ که در واقع با این تعویق اکران فیلم و موکول شدن آن به سال بعد، فیلم شانس خود را در مراسم اسکار ۲۰۰۹ از دست داد! در حالی که گمانه زنی‌های بسیاری می‌شد که این همکاری اسکورسیزی با دی‌کاپریو نیز، همچون سه کار قبلیشان یکی از شانسهای مسلم کاندیداتوری برای اسکار، در رشته‌های مختلف به خصوص بهترین فیلم/کارگردانی و بازیگر نقش اول باشد.

جزیره شاتر (به انگلیسی: Shutter Island) فیلمی در ژانر نئو-نوآر و تریلر روان‌شناختی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال ۲۰۱۰ ایالت متحده آمریکا است. فیلم‌نامه این فیلم توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر درآمده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دسته‌های نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اول حضور دارد.

این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیره‌دست با بازیگر ثابتش دی‌کاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی، مافیایی، تاریخی و بیوگرافی را تجربه کرده‌بودند این بار فیلم جدیدشان، جنبه‌ای هیجانی-دلهره‌آور و تاحدودی ترسناک دارد.

این فیلم فروش خوبی داشت وبا استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدین مواجه شد.
همچنین این فیلم جزء ۲۵۰فیلم برتر IMDB هست و در رتبه ۱۵۷ قرار دارد.

در سال ۱۹۵۴ دو مارشال ایالات متحده، تدی دانیلز (لئوناردو دی‌کاپریو) و همکار جدیدش چاک ایول (مارک رافالو)، برای بررسی فرار یک بیمار روانی خطرناک، سولاندو، از بیمارستانی در جزیره شاتر در نزدیکی بوستون با کشتی به این جزیره مسافرت می‌کنند. در هنگام ورود به این جزیره تد با رفتارهای ناخوشایندی از طرف پلیس مستقر در جزیره روبرو می‌شود. تدی همسر خود را در یک آتش‌سوزی عمدی که توسط یک مجرم روانی بنام اندرو لدیس که او هم در همین جزیره نگهداری می‌شود از دست داده‌است. رفتارهای غیرعادی توسط رئیس بیمارستان روانی، دکتر جان کاولی (بن کینگزلی)، ادامه می‌یابد. در ادامه او احساس می‌کند که همه افراد داخل جزیره به نحوی در یک بازی که صرفاً برای وی طراحی شده‌است بازی می‌کنند.

رفتارهای غیرعادی به همراه هوای طوفانی جزیره باعث می‌شود تا بیماری میگرن تدی اوج بگیرد. در حین سردردهای مزمن میگرنی او، تصاویر مربوط به آزادسازی اردوگاه داخائو و کشتار محافظان آلمانی آن به دست وی و سایر نیروهای آمریکایی همرزمش در ذهن او نقش می‌بندد. او همچنین تصاویر محو آلودی از همسرش مشاهده می‌کند که به وی می‌گوید سولاندو و همچنین لادیس همچنان در جزیره می‌باشند و از وی می‌خواهد که به جستجو ادامه دهد.[۱]معنی کلمه shutter island

در ابتدا اعلام شد که جزیره شاتر در ۲ اکتبر ۲۰۰۹ اکران می‌شود. اما بعد از مدتی پارامونت پیکچرز رسماً اعلام کرد که اکران فیلم به ۱۹ فوریه ۲۰۱۰ خواهد افتاد. در خود وبگاه رسمی فیلم نیز این امر تأیید شده‌است. در واقع زمان اکران این فیلم با فیلم یک مرد جدی عوض شد؛ که در واقع با این تعویق اکران فیلم و موکول شدن آن به سال بعد، فیلم شانس خود را در مراسم اسکار ۲۰۰۹ از دست داد! در حالی که گمانه زنی‌های بسیاری می‌شد که این همکاری اسکورسیزی با دی‌کاپریو نیز، همچون سه کار قبلیشان یکی از شانسهای مسلم کاندیداتوری برای اسکار، در رشته‌های مختلف به خصوص بهترین فیلم/کارگردانی و بازیگر نقش اول باشد.

جزیره شاتر (به انگلیسی: Shutter Island) فیلمی در ژانر نئو-نوآر و تریلر روان‌شناختی، به کارگردانی مارتین اسکورسیزی و محصول سال ۲۰۱۰ ایالت متحده آمریکا است. فیلم‌نامه این فیلم توسط لایاتا کالوگریدیس بر اساس رمانی به همین نام نوشته دنیس لهان به رشته تحریر درآمده است. در این فیلم لئوناردو دی کاپریو همانند سه فیلم قبلی اسکورسیزی یعنی دار و دسته‌های نیویورکی، هوانورد و رفتگان در نقش اول حضور دارد.

این فیلم محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا است و برخلاف سه فیلم قبلی این کارگردان چیره‌دست با بازیگر ثابتش دی‌کاپریو، که مضامین گوناگونی چون جنایی، مافیایی، تاریخی و بیوگرافی را تجربه کرده‌بودند این بار فیلم جدیدشان، جنبه‌ای هیجانی-دلهره‌آور و تاحدودی ترسناک دارد.

این فیلم فروش خوبی داشت وبا استقبال خوبی از سوی مردم و منتقدین مواجه شد.
همچنین این فیلم جزء ۲۵۰فیلم برتر IMDB هست و در رتبه ۱۵۷ قرار دارد.

در سال ۱۹۵۴ دو مارشال ایالات متحده، تدی دانیلز (لئوناردو دی‌کاپریو) و همکار جدیدش چاک ایول (مارک رافالو)، برای بررسی فرار یک بیمار روانی خطرناک، سولاندو، از بیمارستانی در جزیره شاتر در نزدیکی بوستون با کشتی به این جزیره مسافرت می‌کنند. در هنگام ورود به این جزیره تد با رفتارهای ناخوشایندی از طرف پلیس مستقر در جزیره روبرو می‌شود. تدی همسر خود را در یک آتش‌سوزی عمدی که توسط یک مجرم روانی بنام اندرو لدیس که او هم در همین جزیره نگهداری می‌شود از دست داده‌است. رفتارهای غیرعادی توسط رئیس بیمارستان روانی، دکتر جان کاولی (بن کینگزلی)، ادامه می‌یابد. در ادامه او احساس می‌کند که همه افراد داخل جزیره به نحوی در یک بازی که صرفاً برای وی طراحی شده‌است بازی می‌کنند.

رفتارهای غیرعادی به همراه هوای طوفانی جزیره باعث می‌شود تا بیماری میگرن تدی اوج بگیرد. در حین سردردهای مزمن میگرنی او، تصاویر مربوط به آزادسازی اردوگاه داخائو و کشتار محافظان آلمانی آن به دست وی و سایر نیروهای آمریکایی همرزمش در ذهن او نقش می‌بندد. او همچنین تصاویر محو آلودی از همسرش مشاهده می‌کند که به وی می‌گوید سولاندو و همچنین لادیس همچنان در جزیره می‌باشند و از وی می‌خواهد که به جستجو ادامه دهد.[۱]معنی کلمه shutter island

در ابتدا اعلام شد که جزیره شاتر در ۲ اکتبر ۲۰۰۹ اکران می‌شود. اما بعد از مدتی پارامونت پیکچرز رسماً اعلام کرد که اکران فیلم به ۱۹ فوریه ۲۰۱۰ خواهد افتاد. در خود وبگاه رسمی فیلم نیز این امر تأیید شده‌است. در واقع زمان اکران این فیلم با فیلم یک مرد جدی عوض شد؛ که در واقع با این تعویق اکران فیلم و موکول شدن آن به سال بعد، فیلم شانس خود را در مراسم اسکار ۲۰۰۹ از دست داد! در حالی که گمانه زنی‌های بسیاری می‌شد که این همکاری اسکورسیزی با دی‌کاپریو نیز، همچون سه کار قبلیشان یکی از شانسهای مسلم کاندیداتوری برای اسکار، در رشته‌های مختلف به خصوص بهترین فیلم/کارگردانی و بازیگر نقش اول باشد.



«جزیره‌ی شاتر» یکی از آن فیلم‌های ویژه‌ای است که پس از پایان مخاطبش را مدهوش، تنها و گم‌شده رها می‌کند. می‌خواهیم  این‌بار با نگاهی موشکافانه تمام لایه‌های این اثر را کند و کاو، و تا جای ممکن نقاط تاریک و کور این داستان را روشن کنیم. با زومجی همراه باشید.

هشدار: این مطلب، داستان فیلم را لو می‌دهد.

توجه: برای یادآوری بهتر جزییات و اتفاقات، بهتر است فیلم را قبل از مطالعه‌ی این مطلب، تماشا کنید.

معنی کلمه shutter island

 جذابیت دیدن فیلم‌های سینمایی برای من دقیقا شبیه به آن چیزی است که شوق و انگیزه‌ی کریستوفر نولان از خلق آثار سینمایی را سبب می‌شود، یعنی دیدن دنیاهایی جدید در قاب‌ تصویر که می‌توانی ساعاتی را به درونشان پناه ببری و از این روزمرگی‌ها و این دنیای حقیقی فاصله بگیری. نکته‌ای که به سینما و تلویزیون ارزش و اعتبار می‌بخشد، این است که می‌توانی در درونشان چیزهایی که تا به امروز ندیده بودی را تماشا کنی و کمی از فضای واقعی خودت دور شوی و در دنیایی که کارگردانِ اثر خلق کرده کند و کاو کنی. آثار بزرگ سینما برای من تعریفی ساده دارند و آن چیزی نیست جز این که آن‌قدر جذابیت داشته باشند که بتوانند مخاطب را بهت‌زده به تیتراژ پایانی بدرقه کنند و در سطحی بالاتر کاری کنند که کار بیننده با فیلم بعد از دیدنش خاتمه پیدا نکند و در حقیقت پایان تماشای فیلم تازه آغاز دوره‌ی درگیر شدن او با اثر باشد.

در ساختار بی‌ سر و شکل این روزهای هالیوود که یا کارگردان‌های تازه تلاش برای زدن حرف‌های جدید اما بی‌فایده دارند و یا همه‌چیز بر پایه‌ی درآمد بیشتر برای تهیه‌کنندگان بزرگ شکل گرفته است، کمتر آثاری لایق ارزش‌بخشی و توجه شگرف از سوی مخاطب هستند و این فیلم‌ها دقیقا همان آثاری هستند که گفتم نباید آن‌ها را پس از دیدن رها کرد. مخاطب پر توجه به دنیای فیلم‌های سینمایی، بعد از دیدن آثاری جدید و مدهوش‌کننده مانند Inception همه‌چیز را فراموش نمی‌کند و جدا از این که مشاهده‌ی چندین و چند باره‌ی فیلم به روتین زندگی‌اش تبدیل می‌شود، تا جای ممکن همه‌جا را برای شناخت بیشتر اثر می‌گردد و نه از رسیدن به جواب بلکه از این جست‌ و جوها لذت می‌برد! مشخص است که تا پایان دنیا هم نمی‌توان به جوابی قطعی در رابطه با حقیقت نهفته در پایان «تلقین» نولان رسید(مگر این که خود او همه‌چیز را توضیح دهد که این هم ممکن نیست) اما مشخصا می‌توان تمام تئوری‌ها و زوایای مختلف داستانی به دست‌آمده‌ی آن را تا جای ممکن بر روی میز ریخت و با تحلیل و موشکافی این اثر  سعی در یافتن منطقی‌ترین تئوری کرد.

اگر بعضی از ما مخاطبان سینما همواره از نیافتن پاسخ درست، نفهمیدن همه‌چیز، ناتوانی در حل کردن همه‌ی مسئله‌ها و مشاهده‌ی این همه تئوری در کنار یکدیگر زجر می‌کشیم و همیشه می‌خواهیم همه‌چیز برایمان روشن شود و به یک تئوری قطعی برسیم تا خیال خود را راحت کنیم، تقصیری نداریم زیرا که این در تعریف غلط ما از لذت‌بردن از یک داستان نهفته است. ما در خیال خود لذت‌بردن حقیقی از یک داستان کم‌نظیر و یک فیلم سینمایی را در این می‌بینیم که پس از مشاهده‌ی اثری چون Memento به همه‌ی ابعاد داستان پی ببریم و با خیال راحت از تئوری کاملا درست به دست‌آمده راضی باشیم. اما مشکل این است که ما فراموش کرده‌ایم اصلا چرا این فیلم را دوست داریم! فراموش کرده‌ایم که همین لذت کندن دیوانه‌وار خاک‌های خفته بر روی داستان‌های بی‌نظیر این آثار است که باعث شده عاشق آن‌‌ها شویم. فراموش کرده‌ایم که اگر تئوری واحد و صحیحی وجود داشت دیگر آن بحث‌های جذاب بر سر تئوری درست را از دست داده بودیم و از همه مهمتر فراموش کرده‌ایم که اگر همیشه قرار بر به دست‌آمدن یک تئوری واحد بود که دیگر Inception و Memento و Shutter Island با فیلم‌های دیگر تفاوتی نداشتند.

تلاش برای رسیدن به انتهای  هزارتوی داستان Shutter Island کاری غیرممکن و از بنیان غلط است. تلاش ما باید همواره روشن‌کردن نقطه‌های تاریک این داستان تا جای ممکن باشد و نه فهمیدن کامل آن. در حقیقت برای فیلمی چون Shutter Island چیزی به نام فهمیدن کامل وجود ندارد و درک کامل آن وابسته به حدس‌زدن پر رنگ‌ترین تئوری‌ها است و از آن‌جا به بعدش با شما است که کدام را شخصا می‌پذیرید. قبل از آغاز تلاش برای روشن‌کردن نقاط تاریک داستانی «جزیره‌ی شاتر» این‌ها را گفتم که به یادتان بیاورم که ما برای فهمیدن این داستان، باید در هزارتویی تاریک آن هم فقط با روشنایی یک کبریت که در دست داریم قدم بزنیم. هرگونه تلاش برای یافتن چراغ برای مشاهده‌ی درست همه‌چیز کاری بی‌جا و نادرست است چرا که اصلا چراغ و راهی مشخص وجود نداردکه اگر وجود داشت دیگر جزیره‌ی شاتری خلق نمی‌شد. این هزارتو نقطه‌ی پایانی ندارد و هر چه بیشتر به دنبال چراغ و یا رسیدن به انتهای آن باشی، کمتر به نتیجه می‌رسی. برای فهم چنین آثاری نیاز به درک همه‌چیز نیست، یک نگاه کلی، بسنده‌کردن به نور کم کبریت و ایستادن بر سر پله‌ها  و نگاه‌کردن به پایین هزارتو برای درک همه‌چیز کافی است.

در آغاز مسیر تحلیل داستان این فیلم و در حقیقت قبل از پرداختن به تئوری‌های مختلف، نیاز است نگاهی به شخصیت‌ها و داستان این اثر داشته باشیم. قطعا خودتان داستان Shutter Island را به صورت کامل می‌شناسید و این‌جا نیاز به روایت دوباره‌ی این داستان نیست و پیش از شرح تئوری‌ها بیان چند نکته در رابطه با این داستان کافی است.

جزیره‌ی شاتر به هیچ‌عنوان داستان خود را به شکلی عجیب و غیرقابل درک روایت نمی‌کند بلکه آن‌قدر درست و سر راست آن را جلو می‌برد که مخاطب احساس می‌کند با چیزی کاملا عادی طرف است و تنها نکته‌ی موجود در داستان، فهمیدن راز نهفته در این جزیره است. این روایت ساده و این معماری بی‌نقص به حدی فوق‌العاده است که بیست دقیقه‌ی پایانی فیلم چیزی کاملا شگفت‌آور از آب در می‌آید و تمام رشته‌ای که از این داستان در ذهن بیننده بافته شده بود را پنبه می‌کند. در پایان فیلم و در یک لحظه، سوال اصلی از فهمیدن این که در این جزیره چه می‌گذرد تبدیل می‌شود به این که آیا تدی دیوانه بود یا نه؟ نکته‌ داستان در این است که در ظاهر روایتی ساده را  یدک می‌کشد اما در باطن خود از معماری چندلایه و پر از نکته‌ای بهره می‌برد. هر دقیقه و هر دیالوگ در این اثر می‌تواند دلیلی برای اثبات هر کدام از تئوری‌ها باشد پس بدیهی است که برای یافتن تئوری درست‌تر نیاز به استناد به بخش‌بخش فیلم است. 

یکی از مشکلاتی که در تحلیل داستان این اثر به آن بر می‌خورید آن است که به هر نتیجه‌ای، تاکید می‌کنم  به هر نتیجه‌ای که برسید، فیلم نکات نقض‌کننده‌ای را برایش مهیا کرده است. در موشکافی این فیلم، باید حواستان باشد که به دنبال تئوری درست و بی‌اشکال نگردید(چون اصلا چنین تئوری‌ خاصی وجود ندارد!) بلکه به دنبال نتیجه‌ای باشید که بتوان سیر داستانی فیلم را با آن به صورت کامل توجیه کرد. حالا و با در نظر گرفتن تک‌تک این نکات، ابتدا به  سراغ شناخت کاراکترهای پر رنگ به صورت دقیق و بعد از آن پرداختن به همه‌ی تئوری‌ها و رسیدن به نتیجه‌ای واحد و درست می‌رویم.

بزرگترین نقطه‌ی قوت این اثر که داستان بی‌اشکال آن را نیز سبب می‌شود بدون شک شخصیت‌های آن هستند. به دلیل تاثیرگذاری تک‌تک این شخصیت‌ها بر تحلیل ما از این داستان، نگاهی گذرا به برخی از آن‌ها می‌اندازیم.

اندرو لیدیس/ ادوارد دنیلز: شخصیت اصلی و محوری داستان یعنی ادوارد( تدی) دنیلز که به عنوان مارشال ایالات متحده وارد جزیره‌ی شاتر می‌شود و در واپسین دقایق فیلم  شخصیت‌پردازی محکم خود را از دست داده و برای بسیاری تبدیل به اندرو لیدیس می‌شود. دو حالت وجود دارد: یا اندرو لیدیس دیوانه‌ای است که برای فرار از کارهایش خود را تدی دنیلز نامیده و این داستان‌ها را از خودش در آورده است و یا حق با تدی است و اندرو قاتل بی‌رحم زن  و فرزندان تدی است که هم‌اکنون یکی از زندانیان حاضر در جزیره‌ی شاتر است. تمام حقایق نفهته در داستان این اثر به شکلی وابسته به این است که آیا اندرو و تدی یک شخص هستند یا دو نفر متفاوت؟ برخلاف مابقی شخصیت‌ها که هویت اصلی آن‌ها کاملا مشخص است تدی و اندرو تا پایان یک علامت سوال برای مخاطب هستند و نمی‌توان تشخیص داد که این دو با هم فرق دارند یا خیر. حقیقت این است که برای یافتن حقیقت در رابطه با این دو شخص و صد البته داستان فیلم، باید جست‌وجوهایمان را در میان روابط این دو با یکدیگر دنبال کنیم و این‌جا است که پاسخ سوال اصلی را پیدا می‌کنیم.

چاک اول/ دکتر لستر شیان: چاک اول، همکار تازه‌ی تدی دنیلز و یکی از مارشال‌های ایالات متحده است. شخصیتی که نام حقیقی‌ او لستر شیان بوده و به گفته‌ی خودش روان‌پزشک اصلی اندرو لیدیس( یا همان تدی دنیلز) است. وی در اغلب مواقع همراه با تدی است و هرگز او را تنها نمی‌گذارد و اگر ادعای وی را حقیقی در نظر بگیریم، می‌دانیم که او و دکتر کاولی تمام مدت فیلم، در حال بازی‌کردن نقش‌هایشان برای حل مشکل تدی بوده‌اند. رفتارهای بی‌نقص و پر از محتوای او از کلیدهای حل معمای این داستان به شمار می‌رود و بررسی دیالوگ‌های او کمک زیادی در حل معماهای این داستان می‌کند.

دلورس چاما/ راشل سولاندو: اگر فرض کنیم که تدی حقیقتا دیوانه‌ای با نام اندرو لیدیس است، می‌دانیم که وی همسری روان‌پریش با نام دلورس چاما داشته که سه فرزند او را در آب دریاچه غرق کرده است. اگر حرف‌های دکتر کاولی حقیقت داشته باشد، راشل سولاندو نامی کاملا دروغین است که ذهن تدی دقیقا به مانند اندرو لیدیس وی را به جای دلورس ساخته است تا خاطرات بدی که از زنش دارد  را به اشخاصی دیگر نسبت دهد. راشل سولاندو در فیلم با دو چهره‌ی متفاوت نمایان می‌شود. دیدار اول کاملا ساختگی است و یکی از پرستارها به جای وی بر روی صندلی نشسته تا تدی را گول بزنند اما دیدار دوم که در آن غار صورت می‌گیرد چیزی است که نیاز به بررسی بسیار عمیق دارد چرا که ممکن است به طور کامل تئوری دیوانه بودن تدی را زیر سوال ببرد.

ما همیشه شخصیت‌های اصلی جذاب را دوست داریم و به همین دلیل در اغلب مواقع انتخاب اولمان در این‌گونه آثار، آن چیزی است که حق را به شخصیت اصلی می‌دهد. با همین نگاه که بعد از تماشای «تلقین» باعث می‌شد بگوییم کاب به واقعیت بازگشته است تا خیالمان از زندگی راحتش و پایان یافتن کابوس‌هایش راحت شود، این‌بار هم در لحظه‌ی اول، بیشتر این تئوری “همه‌چیز حقیقی بوده” و تدی دیوانه نیست را می‌پسندیم و سعی در اثبات آن داریم. این تئوری همه‌چیز را به نفع تدی در نظر می‌گیرد و نه تنها می‌گوید که او “حقیقت را می‌گوید”، بلکه می‌گوید “او در این لحظه و به صورت کلی دیوانه نیست”.

تئوری دیوانه نبودن تدی اصلا چیز دور از انتظاری نیست زیرا فیلم پر از نکته‌های ریز و درشتی است که اگر که از آن‌ها برداشت درستی داشته باشیم، اشاره به دیوانه نبودن تدی دارند. از همان لحظه‌ای که ماجرا در آن کشتی آغاز می‌شود شروع می‌کنیم. اگر به یاد داشته باشید، در اول داستان تدی به هیچ‌عنوان شناختی نسبت به همکار جدیدش چاک ندارد. از آن‌طرف طبق گفته‌های دکتر کاولی، ذهن تدی هر مدت یکبار چرخه‌ای را مابین دیوانگی و پذیرش حقیقت طی می‌کند. در پایان فیلم، در آن‌جایی که دکتر لستر شیان برای سنجیدن وضعیت ذهنی تدی برای آخرین بار سراغش می‌رود می‌بینیم که تدی او را با نام چاک صدا می‌کند و این شخصیت او( که همان همکار تدی است) را به طور کامل می‌شناسد. حال این‌جا تناقضی به نفع این تئوری به وجود می‌آید: اگر واقعا او همه‌ی این شخصیت‌ها را در ذهن خود ساخته است، پس همواره آن‌ها را می‌شناسد و دلیلی ندارد که در اول فیلم چاک برایش یک غریبه‌ی کامل باشد. این تناقض فقط به یک شکل حل می‌شود و آن این است که ورود تدی به این جزیره را کاملا حقیقی در نظر بگیریم و باور کنیم که او دیوانه نیست! یا حداقل در لحظه‌ی  ورود به جزیره دیوانه نبوده است. ( قطعا این تناقض هنوز هم برایتان به صورت کامل حل نشده است، با مقاله همراه باشید تا در پایان تمام این مشکلات حل شود) 

بگذارید از یک شاهد مثال دیگر و بسیار مهم‌تر استفاده کنم. عبارتی که زیر تمام پوسترهای رسمی اثر نوشته شده را حتما خوانده‌اید: “جایی که به تو اجازه‌ی رفتن نمی‌دهد”. اگر تدی، شخصی دیوانه و یکی از زندانیان این‌جا است، دیگر تلاش او برای ترک این مکان چیزی بی‌معنی  است و این جمله جلوه‌ی خاصی نخواهد داشت. منظورم این است که یک دیوانه جایش این‌جا است پس تلاش او برای فرار کاری غلط است و جلوگیری از کار غلط که چیز بدی به حساب نمی‌آید که آن را به شکلی مرموز و به عنوان پیامی خطرناک بر روی پوستر هک کنند.

نکات بسیار دیگری وجود دارد که می‌تواند اثبات کند تدی دیوانه نیست، اما نامی که بر تئوری اول نهاده شده است، منظوری را به مخاطب می‌رساند که به طور کامل غلط است و نمی‌توان با آن داستان را به صورت بندبند توجیه نمود. منظور تئوری اول این است که همه‌چیز به همان شکلی است که تدی دنیلز می‌گوید و تمام حرف‌های دکتر کاولی و دیگر شخصیت‌ها دروغی خالص است. متاسفانه یا خوش‌بختانه برای اثبات تئوری دوم، چندین و چند برابر نکته‌ی توجیه‌کننده وجود دارد که باعث می‌شود حداقل از  این که تئوری اول کاملا درست نیست، مطمئن باشیم. نکات دیگر را در این‌جا بیان نمی‌کنم زیرا می‌خواهم از تک‌تک آن‌ها برای رساندن تمام خطوط داستانی به هم  استفاده کنم و آوردن آن‌ها در این‌جا جدا از گیج‌کردن خواننده و افزودن بی‌دلیل بر حجم مطلب سودی ندارد.

این روزها در اغلب مقالات، نوشته‌ها و مطالب تحلیلی که در دنیای اینترنت یافت می‌شود اغلب نویسندگان این تئوری که حق با کاولی است و تدی یک دیوانه‌ی کامل بوده را پذیرفته‌اند. حقیقتش را بخواهید از لحاظ منطقی این که تمام این قصه‌های تدی، رویای مغز بیمار یک دیوانه بوده‌اند، در نگاه اول بهترین توجیه ممکن است چرا که می‌توان با آن اغلب نقاط داستان را توجیه نمود. از طرف دیگر تعداد بی‌پایانی نکته و حرف داخل فیلم وجود دارد که این تئوری را تایید می‌کند. برای رد نمودن و یا قبول کردن این تئوری نیاز به بحث‌های دقیقی داریم که در ادامه به آن‌ها خواهیم پرداخت اما در ابتدا نگاهی به مهم‌ترین نکات تاییدکننده‌ی این تئوری خواهیم انداخت.

در قدم اول برای اثبات دیوانگی تدی، می‌توانیم نمونه‌هایی برای تایید سخنان دکتر کاولی و دکتر لستر شیان بیاوریم. اگر به یاد داشته باشید اولین‌بار که تدی ماجرای کشته‌شدن همسر و فرزندان خویش را برای چاک( همان دکتر شیان) تعریف می‌کند، سخن از یک آتش‌سوزی به‌پا شده توسط اندرو لیدیس می‌زند. تدی در حرف‌هایش در آن سکانس حرفی خاصی را با تاکید بیان می‌کند: “خونه‌ی ما در آتش سوخت و چهار نفر مردن. البته زن من توسط دود کشته شد، نه آتیش!”. تاکید بیش از اندازه‌ی تدی بر این موضوع که زنش به خاطر دود خفه شده است را به خاطر داشته باشید. در سکانسی دیگر زمانی که شب، تدی در حال کابوس دیدن است، لحظه‌ی سوختن آپارتمانش را مشاهده می‌کنیم. در این سکانس چیز واضحی نمایان نمی‌شود اما دو چیز مشخص است، اول آن که همسر او در بغلش تبدیل به خاکستر می‌شود و این یعنی این که او به طور کامل سوخته است وخفه شدن با دود علت مرگ او نیست، دوم آن که لحظاتی بعد سوختن خانه ناگهان آغاز می‌شود و جدا از تایید همان مطلب، گویا نشان‌دهنده‌ی این است که در عین فرار همیشگی تدی از حقیقت، چیزی عوض نشده و او باید واقعیت اتفاق‌افتاده را بپذیرد. در کابوسی دیگر، تدی راشل سولاندوی دروغین( یعنی همان پرستاری که خودش را به شکل دیوانه‌ای با نام راشل معرفی کرده بود) را در خواب می‌بیند. ما می‌دانیم که روایت تعریف شده از زندگی راشل دقیقا همان‌چیزی است که از زندگی همسر تدی گفته می‌شود. حال در این خواب، سکانسی وجود دارد که تدی با ابراز مهربانی بچه‌ها را در بغل می‌گیرد و نسبت به راشل و فرزندانش احساسی بسیار عمیق دارد. ما می‌دانیم که این چهره‌ی حاضر در خواب، چیزی است که به دروغ از راشل سولاندو به تدی نمایش داده شده است اما بازهم او وی را در خواب می‌بیند و درک می‌کند. این‌ دو نکته در کنار یکدیگر ثابت می‌کنند که بدون شک تدی دائما در حال فرار از حقیقتی است که برایش رخ داده و مشخص می‌شود که حقیقتا او شخصیت‌هایی مثل راشل را برای فراموشی حقیقت خلق کرده است. باور کردن دیوانگی‌های بی‌پایان تدی زمانی به اوج خودش می‌رسد که باری دیگر نگاهی به این کابوس پایانی داشته باشیم. در اولین لحظه‌ای که تدی خود را درون اتاق مذکور یافت می‌کند با اندرو لیدیس مواجه می‌شود. برخلاف انتظار این دو با هم برخوردی بسیار معقول دارند و حتی اندرو سیگار او را هم روشن می‌کند. تدی که همه‌جا دنبال اندرو است و هر دیوانه‌ی سر راهش را تا حد امکان اندرو در نظر می‌گیرد و به خونش تشنه است، این‌جا با آرامش کامل با لیدیس برخورد می‌کند. تنها توجیه ممکن برای این سکانس این است که تدی می‌داند اندرویی وجود ندارد و فقط در دنیای واقعی برای ثابت کردن داستانی که تعریف می‌کند به خودش و دیگران، همواره پی او است و خودش به اندرو جان می‌بخشد.

اگر تدی را در تمام مدت فیلم دیوانه‌ای که دکتر کاولی می‌گوید در نظر بگیرید، توجیه سکانس به سکانس اثر برایتان کاری ساده‌تر می‌شود اما نقاط بسیاری در داستان نیز در برابر این ایده‌ی شما قد علم کرده‌اند. همان‌طور که پیش‌تر نیز گفتم، نتیجه‌ای وجود ندارد که فیلم نکاتی بر علیه آن نداشته باشد، اما در نتیجه‌ی نهایی باید تا جای ممکن این نکات نقض‌کننده را به حداقل رساند. بهترین درک از نظر من چیزی دقیقا بین تئوری اول و دوم است، یعنی برای فهم تقریبا کامل اثر، نیاز است که از هر کدام نکاتی را قبول کنیم. حال با این استراتژی می‌خواهیم به نتیجه‌ی پایانی دست یابیم.

برای مدتی هم که شده، اصلا تدی را به صورت کامل رها کنید، مشخص است که یک‌جای کار این انسان‌هایی که جزیره را کنترل می‌کنند می‌لنگد. اصولا هر آدمی افتخارات و چیزهای نشان‌دهنده‌ی ارزش کارش را بر دیوار اتاقش نصب می‌کند. در اولین ورود به دفتر دکتر کاولی ما بر روی دیوار چه چیزهایی مشاهده می‌کنیم؟ تصاویری از وحشیانه‌ترین روش‌های شکنجه‌ی انسان‌ها! کاولی مدعی است که قبلا با بیماران روان‌پریش این‌گونه برخورد می‌شده و ما از روش‌های انسانی و درست بهره می‌بریم. سوالم این است که آیا کاولی فقط برای به یاد داشتن همیشگی تاریخ، به صورت ثابت این تصاویر را در برابر چشمانش قرار داده است ؟!

برای فهمیدن این که جزیره‌ی شاتر مکان درستی نیست و حرف‌های تدی در رابطه با آن آزمایش‌ها صحیح است، حتی نیاز به این حد فکر و جست‌وجو در نکات  داستان نیست. خود دکتر کاولی در سکانسی به تدی می‌گوید که اگر به این شکل مداوا نشوی ما مجبور به خارج کردن بخشی از مغز تو هستیم. کدهایی که نشان از این حقیقت تلخ دارد حتی محدود به این اشاره‌ی مستقیم هم نمی‌شود و در پایان فیلم دوربین ثانیه‌های محسوسی تمام کادرش را تقدیم به ابزار انجام این کار( وسیله ای که با آن مغز را  از سر بیرون می‌کشند) می‌کند که این موضوع نیز نشان از تاکید داستان بر انجام این آزمایش‌ها در جزیره دارد.

در همان کشتی اول فیلم، دیالوگی را از کاپیتان می‌شنویم که مرموز به نظر می‌رسد: “در حال حاضر مارشال، ما همه عصبانی هستیم!” لحظه‌ای توقف، اگر کاپیتان این کشتی شخصی از داخل جزیره نیست، پس چه موضوعی تا این حد ناراحتش کرده است؟ از گم شدن یک زندانی دیوانه در یک جزیره‌ی ترسناک عصبانی است یا از این که در حال نقش بازی‌کردن در مقابل تدی است عذاب می‌کشد؟ این دیالوگ اثباتی بر یکی از سخنان راشل سولاندویی است که تدی آن را درون غار می‌بیند. او می‌گفت که حتی کشتی‌های این‌جا هم توسط دکتر کاولی و همکارانش کنترل می‌شود و با این سکانس این حرف ثابت می‌شود. زمانی که این حرف ثابت شود، درستی سخنان دیگر وی نیز قطعی است. زمانی که درستی سخن‌های او قطعی باشد، مطمئن می‌شویم که قطعا تفکرات و حرف‌های تدی در رابطه با جزیره‌ی شاتر درست است. بسیاری راشل سولاندوی داخل غار را به طور کلی یک توهم می‌پندارند اما این موضوع کاملا غلط است. بگذارید از حقیقت‌های دیده‌شده در خود فیلم استفاده کنیم. اگر به یاد داشته باشید، بیدار شدن تدی در فیلم همواره پایان توهمات او را سبب می‌شد. شاید تدی در بیداری هم بعضا توهماتی داشت اما هیچکدام آن‌هاکاملا پایدار و دقیق نبود. در صحنه‌ای که تدی برای اولین بار وارد غار می‌شود در بیداری کامل به سر می‌برد و مشاهده‌ی چنین توهم تمیز و بی‌اشکالی بعید به نظر می‌رسد. ماجرا زمانی به اوج خود می‌رسد که مشاهده‌ی راشل توسط تدی پس از گذراندن شبی در آن غار نیز از بین نمی‌رود و در تمام این مدت طولانی راشل به شکلی کاملا حقیقی و استوار دیده می‌شود. هیچ‌کدام از توهمات تدی تا این حد باورپذیر نبوده و نیستند و اصلا این‌قدر دوام هم ندارند پس می‌توان مطمئن بود که تدی حقیقتا دکتر راشل سولاندو را در آن غار دیده است.

از طرفی به خاطر آن دلایل محکم برای اثبات تئوری دوم، در درستی آن هم شک نداریم. پس باید به کدام حرف استناد کنیم؟ جواب به این پرسش چیزی کاملا ساده است: هیچ‌کدام! ما سوال اشتباهی را می‌پرسیدیم. ما دنبال جواب اشتباهی بودیم. بی‌خود و بی‌جهت در این دنیا دنبال نکته‌هایی برای اثبات دو تئوری که در تضاد هم قرار دارند بودیم و بهترین نتیجه‌ای که به آن می‌رسیدیم این بود که هر دوی آن‌ها غلط است و اصلا تئوری درستی وجود ندارد. مشکل دقیقا از همین‌جا آغاز می‌شود، جایی که به دنبال تئوری درست می‌گردیم و سعی می‌کنیم بخش‌های فیلم را از هم جدا کنیم. نکته این است که برای یافتن حقیقت این داستان، نگاه به همان قصه‌ای که فیلم تعریف می‌کند کافی است، نکته این است که ما باید تمام آن‌چه در فیلم می‌بینیم را باور کنیم چرا که هرچه در این اثر می‌بینیم بخشی از داستان است و حقیقت دارد. البته ما بخش‌هایی از داستان را هرگز ندیده‌ایم، منظورم جاهایی مثل قبل از آغاز و پس از پایان این داستان است. پس برای تکمیل داستانمان مجبور به کمی خیال‌پردازی هم هستیم. حال بیایید از منظری دیگر به فیلم نگاه کنیم.

همه‌ی ما آن گفت‌وگوی عجیب و جذاب بین جرج نویس و تدی را به خاطر داریم. دیالوگ‌هایی که در آن سکانس بین این دو رد و بدل می‌شود را به جرات می‌توان مهم‌ترین دیالوگ‌های اثر به شمار آورد. جرج نویس، در صحبت‌هایی که با تدی دارد به او می‌گوید: “اندرو لیدیس و این خیالات و این توهمات را فراموش کن تا حقیقت رو بفهمی”. ثانیه‌هایی می‌گذرد و تدی در همان سلول جرج، همسرش دلورس رو مشاهده می‌کند. در این سکانس نویس از تدی ملتمسانه می‌خواهد که این خیالات را رها کند وگرنه تا ابد در این جزیره باقی می‌ماند. حال با در نظر گرفتن تمام نکات گفته‌شده در تمام بخش‌های مقاله، فیلم را به روایتی دیگر تعریف می‌کنیم، روایتی که به خوبی از پس توجیه ۹۰ درصد از اتفاقات داستان بر می‌آید:

اندرو لیدیس، یکی از مارشال‌های ایالات متحده است و همسری به نام دلورس چانا دارد. دلورس، از افسردگی شدید و آزاردهنده‌ای رنج می‌برد و رفتارهایی مرموز و غیر انسانی دارد. در طی حادثه‌ای( که به احتمال بسیار به خاطر روشن کردن کبریت توسط اندرو به وجود آمد) آپارتمان آن‌ها آتش گرفته و به طور کامل می‌سوزد. اندرو به همراه دلورس و هر سه فرزندش به خانه‌ای جدید که پشت آن یک دریاچه است نقل مکان می‌کند. یک روز تدی پس از آمدن به خانه هر سه فرزندش را غرق شده درون دریاچه‌ی پشت خانه می‌بیند و متوجه می‌شود که دلورس این کار را با آن‌ها کرده است. او برای پایان دادن به دیوانگی‌های این زن که هنوز هم عاشقش است و صد البته رساندن او به خواسته‌اش که یک  آرامش تمام ناشدنی است با یک شلیک دفتر زندگی وی را می‌بندد. وی پس از صحنه‌سازی‌های بسیار و تغییر نام، خود را تدی دنیلز و قاتل حقیقی زن و فرزندانش را شخص ناشناسی به نام اندرو لیدیس معرفی می‌کند. او پس از جست‌وجو در مکان‌های بسیار به رازی تاریک در رابطه با مکانی به نام جزیره‌ی شاتر پی می‌برد و با پذیرفتن یک پرونده وارد آن مکان می‌شود. او قبل از ورود به جزیره هم مشکلات و سردردهایی دارد که مربوط به خاطرات بسیار بدی است که از گذشته با خود حمل می‌کند اما پس از ورود او به جزیره و توجه بی‌پایان او به بعضی کارهای مشکوک آن مکان، دکتر کاولی و افرادش متوجه می‌شوند که وی همه‌چیز را فهمیده و قصد علنی‌کردن اتفاقات تاریکی که در این مکان رخ می‌دهد را دارد. آن‌ها به وی تهمت دیوانگی زده و با استفاده از روش‌هایی روانشناسی( و یا شاید هم غیر انسانی) در طول تمام این دو سال روح وی را شکنجه می‌کنند تا جایی که سخنان آنان را می‌پذیرد و حقیقتا دیوانه می‌شود. او که به گفته‌ی خود دکتر کاولی هم بسیاربسیار باهوش بوده با این که تحت تاثیر این روش‌ها قرار گرفته اما مثل دیگران همه‌چیز را فراموش نمی‌کند و در بعضی مواقع همان شخصیت خود در زمان ورود به این مکان را به یاد می‌آورد. دکتر کاولی همیشه می‌خواهد زودتر این حالت او را از بین ببرد و با پخش موسیقی آزاردهنده، خوراندن قرص‌های مختلف به او و … تلاش خود برای این کار را نمایان می‌کند. اوج این موضوع را آن جایی می‌توان دید که وقتی تدی متوجه اشکالی در این قصه می‌شود و به دکتر لستر شیان حمله می‌کند، کاولی برای آرام کردن او تصاویر فرزندان او را که مرده‌اند در برابرش می‌آورد و او از شدت فشار عصبی بی‌هوش می‌شود. جرج‌ نویس می‌دانست که آن‌ها این جنون را خلق کرده‌اند که تدی حقیقت را فراموش کند برای همین به او می‌گوید این خیالات را رها کن تا حقیقت رو بفهمی. نمی‌دانیم که در پایان قصه چه اتفاقی روی می‌دهد اما در پایان کاولی دیگر ریسک نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد با همان عمل وحشیانه کار تدی( یا همان اندرو) را تمام کند. او درک می‌کند که هرچه قدر هم بخواهد این تفکرات دیوانه‌وار را در ذهن تدی پرورش دهد بازهم ذهن پردازشگر تدی لایه‌های جنون را کنار می‌زند و سعی می‌کند حقیقت را درک کند. علت صبر او تا امروز نیز فقط این بوده که تا جای ممکن وجهه‌اش نزد دیگران خراب نگردد.

در این روایت، ما لحظه‌ی ورود تدی تا زمان بی‌هوش شدنش در فانوس دریایی را پیوسته در نظر می‌گیریم و صحنه‌ی پایانی فیلم که با بیدار شدن او بر روی آن تخت آغاز می‌شود را مدتی بعد از تمام حوادث دیده‌شده‌ی قبلی می‌دانیم. ( این مدت می‌تواند بازه‌ای بین ۹ ماه تا ۲ سال باشد)

البته بر علیه این تئوری هم یک نکته‌‌ی نقض آزاردهنده وجود دارد و آن این است که نمایش بسیاری سکانس‌ها باعث می‌شود حس کنیم که تدی پیش از پیاده شدن از کشتی نیز این‌جا حضور داشته است. این موضوع تحلیل و موشکافی بالا را نقض می‌کند چرا که در این نگاه ما لحظه‌ی ورود او با کشتی را اولین حضورش در این مکان فرض کرده‌ایم. ( چون گفته‌ایم که تدی در لحظه‌ی ورود دیوانه نبوده است) نکته این است که همان‌طور که گفتم ما در این تئوری به حداقل نکات نقض ممکن رسیده‌ایم و همین باعث می‌شود که آن را تا حد خوبی پذیرفته و درست بدانیم.

پس از ۲۰ ساعت زندگی در «جزیره‌ی شاتر»( بخوانید ۹ بار دیدن این فیلم) هنوز هم میل به جست‌وجوی بیشتر این دنیا را دارم. اثری این‌چنین برای تفکر و جست‌وجوی همیشگی مخاطب آفریده شده و به همین دلیل شنیدن هر حرف و یا ایده‌ی جدیدی در رابطه با حقیقت نهفته در داستان Shutter Island دوست‌داشتنی است. ما ایده‌هایمان را بیان کردیم، حالا نوبت شماست. دیدگاه‌ها و نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

تهیه شده در زومجی

معنی کلمه shutter island


Jump to navigation

با دیدن فیلم سینمایی شاتر آیلند (Shutter Island) که از نمادهایی چون پرچم آمریکا، چشم جهان بین، آبلیسک، عقاب معروف و … همچون دیگر فیلم های هالیوودی دیگر بی نصیب نمانده است؛ مرا به یاد فیلم اینسپشن می اندازد. تلقین آنچه من می خواهم به ذهن تو. شاید بگویید این دو فیلم هیچ ربطی به هم ندارند اما کمی صبور باشید و تحلیل زیر را بخوانید.
قبل از اینکه بخواهم نظر خودم را درباره این فیلم بگویم، چند نقد درباره این فیلم را خواندم. و متاسفانه متوجه شدم هیچکدام از نقدها پیام اصلی فیلم را متوجه نشده اند و به بیان دیگر بازی خورده اند.
و اما جریان فیلم اینگونه است که:
مارشال آمریکایی به نام تدی دنیلز (که لئوناردو دیکاپریو نقش او را بازی می کند) به دلیل اینکه درباره جریانات جزیره شاتر پرس و جو و کنجکاوی می کند و از آنچه که نباید مطلع می شود، باید از صحنه ی نظامی آمریکا حذف شود. اما به دلیل اینکه یک مقام نظامی است و نمی توان او را به همین راحتی حذف کرد دولت تصمیم می گیرد با انگ دیوانگی او را (که از اسرار آگاه شده) حذف کند! بنابراین سناریویی برای او طراحی می کنند که در آن مارشال ماموریت دارد در جزیره شاتر به دنبال زنی به نام راشل سولاندو بگردد که به شکل اسرار آمیزی مفقود شده است!
اما جزیره شاتر کجاست؟ و اسرار آن چیست؟
پاسخ این سوال در یک صحنه فیلم توسط همان راشل سولاندوی گم شده که در غاری در همان جزیره از دست ماموران جزیره فرار کرده است داده می شود. راشل سولاندو خودش رو اینگونه معرفی میکنه: قبل از اینکه بیمار اینجا باشم، اینجا کار می کردم، من یه دکتر بودم…؛
و بعد شروع به بیان واقعیت ها می کند: «وقتی بهت انگ دیوونگی بزنن بعد هرکاری بکنی دیوونگی محسوب میشه.» او به مارشال میگوید: «باهوشتر از چیزی هستی که به نظر میای و این اصلا چیز خوبی نیست!» این دو گزاره که تقریبا ربط مستقیمی به موضوع مکالمه ندارد و در واقع نتیجه نهایی مکالمه است که در ابتدای مکالمه بیان می شود! و در ادامه راشل می گوید: «من در مورد حمل داروهای روانپزشکی سدیم دار به این جزیره پرس و جو کردم، درباره عمل های جراحی که در این جزیره انجام میشه سوال کردم، تا حالا اسم عمل جراحی خارج کردن قسمتی از مغز رو شنیدی؟ روی سر بیمار دستگاه شوک الکتریکی می ذارن، بعد با یخ شکن از طریق چشم تعدادی از عصب ها رو خارج می کنن، اینطوری بیمارها رو مطیع خودشون می کنن، سربراهشون می کنن، این وحشیانه است، بی وجدانیه!» و بعد درباره کنترل کردن مغز انسانها صحبت می کند و این بخش از مکالمه دقیقا همان چیزی است که مرا به یاد فیلم اینسپشن می اندازد: «اگه بتونی مغز کسی رو کنترل کنی چه اتفاقی می افته؟ انسانی می سازی که عشق و دلسوزی رو درک نمی کنه… کره شمالی ها روی زندانی های جنگی آمریکا این کار رو کردند، اونها سربازها رو به خیانتکارهایی تبدیل کردند که کارهایی می کنند که هیچ انسانی انجام نمی ده. رسیدن به چنین نتیجه ای سالها زمان می بره، پنجاه سال بعد مردم برمیگردن و به اینجا نگاه می کنن و میگن همه چیز از اینجا شروع شد. نازی ها از یهودی ها استفاده می کردند، شوروی از زندانی هاش در گولاک، و ما روی بیمارها آزمایش کردیم در جزیره شاتر.»
همه معماهای فیلم در این مکالمه حل می شوند. راشل واقعیت های دنیای کنونی را بیان می کند، عمل جراحی روی مغز انسان ها همان تسخیر فرهنگ همه ی ملتها ست که از راه چشم و بوسیله ی یخ شکن که همان رسانه است انجام می شود. (در این فکرم که چرا رسانه را به یخ شکن تشبیه کرده اند) و بخش هایی از مغز را بیرون می آورند، این بخش ها همان قوه ی تحلیل مسایل و بصیرت است. آنها از طریق رسانه های خود بصیرت را از مردم می گیرند و مردم را مطیع و سربراه خود می کنند.
در پایان این فیلم می بینیم که یکی از مسئولین این تیمارستان به مارشال می گوید ما روی این پروژه خیلی هزینه کرده ایم و اگر تو با ما همکاری نکنی پروژه شکست می خورد و هزینه ها بی توجیه می ماند! و از مارشال خواهش می کند که با آنها همکاری کند. بعد به ذهن مارشال گزاره هایی را تلقین می کند که مارشال باید آنها را بپذیرد. و به عنوان گذشته ی خودش در ذهن خودش جانشنین واقعیت های پیشین کند، از جمله اینکه او نامش تدی نیست و زنی داشته که بچه هایش را کشته و خودش هم زنش را به قتل رسانده و دچار اختلالات روانی است و به همین دلیل است که در این جزیره زندانی است. در فیلم نشان داده می شود که مارشال در ظاهر نشان می دهد که پروژه آنها موفقیت آمیز بوده است و دروغ های تلقینی را پذیرفته است. ظاهرا مارشال مجبور است این کار رو بکند در حالیکه واقعیت را می داند. قبلا راشل به او گفته بود که همه این موضوع را می دانند اما هیچ راه فراری از این جزیره وجود ندارد. مجبوری بمانی و با همه چیز بسازی و بسوزی و هیچ راه دیگری وجود ندارد.
این همه چیزی است که می خواهند به انسان ها القا کنند: شما چه بدانید که تحت سیطره ی نظم نوین جهانی هستید و چه ندانید ، مجبور هستید با این سیستم کنار آمده و آنرا بپذیرید. این همان چیزی است که به مغز انسان ها می خواهند القا کنند!
در مکالمه ی افشاگرانه ی مارشال و راشل شوروی و کره ی شمالی که دشمنان قدیمی آمریکایی هستند مورد غفلت قرار نگرفته اند. و آنها را افرادی خشن و بی وجدان معرفی می کنند. همچنین نازی ها که دشمنان یهودی ها هستند. و این وسط کارگردان از مظلوم نمایی اسرائیلی ها هم غافل نمی شود. چرا که بازهم داستان قدیمی مظلومیت یهودی ها که توسط نازی ها مورد ظلم قرار گرفتند یادآوری می شود. می خواهند انقدر این موضوع را تکرار کنند تا بالاخره همه باورش کنند.

نظر شما چیه??یعنی واقعااااا تدی دیوانه بوده??یا در ظاهر نشون داده ک حرفای اونارو قبول کنه و نقش بازی کنه چون میدونسته راه فراری نداره??اگر اینطوره پس چرا اخر فیلم دکتر شیهان رو دوباره ب اسم چاک همکارش صدا میکنه??یا اینکه دیوانه نبوده و دیوانه شده در جزیره.
حقیقتش اینه ک نباید دنبال یه پایان مناسب واس فیلم بگردید چون هر دلیلی واس هر تئوری ک ب ذهنتون میاد بیارید تو طول فیلم یه دلیل نقضکننده واس اون تئوریتون وجود داره….اگ قرار باشه ب دنبال یه پایان خوب واس فیلم باشید سخت در اشتباهید….پس فرق این جور فیلم ها با فیلم های دیگ ک پایان مناسبی دارن چیه??فرقش همینه ک پایانی پیدا نمیکنید و با دیدن بیشتر فیلم باید نکات فیلم و بهم بچسبونید و رازهای فیلم و کشف کنید

من دیشب فیلم رو دیدم و چند نقد رو خوندم که هیچکدوم منو قانع نکردن نقد بدی نبود ولی به این راحتیا نمیشه مطمئن شد که تدی از اولش دیوونه نبوده
اگه یادت باشه تو قسمت اول فیلم وقتی تدی و چاک اسلحه ها رو تحویل میدن چاک یه کم با اسلحه کلنجار میره و به سختی درش میاره که ممکنه تایید کنه چاک همون دکتر شیهانه

هم اون بیمار گمشده جز پرستارا بود و هم اون راشل اصلی ک تو غار بود میتونست توهم نباشه…چون تدی هروقت میخوابید توهمش رفع میشد و تو غار بعد اینکه صبح بلند شد راشل هنوز اونجا بود…یعنی توهم نبودهمعنی کلمه shutter island

فقط یه چیزی اون بیمار گمشده جزو پرستارا بود معلوم بود نقششونه که تدی رو کم کم بهش بقبولونن دیوونس
و یه نکته اینکه دکتره گف تو دو ساله اینجایی اگه دقت کنید چسب زخم روی پیشونیش بعد حموم رفتنش کنده شده که نشون میده دکتره دروغ گفته (مسلما چسب زخم نمیتونه دو سال رو پیشونیت بمونه)

دیالوگ آخر فیلم کلید داستانه: کدوم بدتره؟
زندگی کردن مثل یک هیولا ، یا مردن مثل یک مرد خوب
در واقع دی کاپریو درمان شد ولی ترجیح داد که با عملی که روی مغزش انجام میدن از زیر بار عذاب وجدان سنگین و خاطرات بدش فرار کنه و یه مرد خوب بمیره…

داداش با حرفت مخالفم….این دقیقا معنی نظام نوین جهان و میده…ب قول راشل همه میدونن اینجا چ خبره ولی کاری نمیتونن بکنن مجبورن بسوزن و بسازن….من کاری ب امثال رائفی پور ندارم ولی این یه مثال بارز ا نظم نوین جهانیه….دقیقا مثل اینکه تو چ بدونی تو سیستم چ خبره چ نه کاری از دستت بر نمیاد….البته شایدم من اشتباه کنم و حرف رفیقمون ک بالا گفتش اگ فیلم و از نگاه روان شناختی نگاه کنیم میبینیم ک واقعاااا ربطی ب نظام نوین جهانی نداره….و در جواب حرف شما اینو بگم ک همچین بی فایده هم نیست ک اونو تو قالب فیلم ب خورده جهان بدن تا شاید مثل تدی ک بالاخره تسلیم شد مردم دنیا هم این افکار و بالاخره قبول کنن….البته این واس وقتیه ک ازین دید نگاه کنیم ک تدی اصلا دیوونه نبوده از اول…ولی از نگاه روان شناختی بخوایم نگاه کنیم ب فیلم میتونم حرفاتو قبول کنم….منم واقعاااا دوس دارم وقتی باشه و تبادل نظر کنیم چون این بحث انقدر گستردس ک اینجا جاش نیست

نه اشتباه تحلیل کردی…
شخصیت تدی دانیلز به طور کامل یک اسکیزوفرن رو ترسیم میکنه که دوبار ptsd روش سوار شده. یک بار خاطرات جنگ لعنتی که همه جا همراشه. دومی به خاطر بلایی که سر بچه هاش اومد.
اون از ابتدای فیلم دیوونه بود ؛ ولی ما نمی فهمیدیم و باهاش همراهی میکردیم و شاید تا اخر فیلم هما جا بهش حق میدادیم. این فیلم خواست بگه مرز بین عقلانیت و دیوانگی چقدر به هم نزدیکه…
نکته دوم اینکه نمیشه انکار کرد که ممکنه آزمایشات انسانی انجام بشه و اینکه یک انسان دیوانه ممکنه حرف درست رو بزنه ! همونطوریکه یک ساعت خراب ، 2 بار در شبانه روز، ساعت درستی رو نشون میده !

بعد یه چی برام توضیح بده؛ این نمادگرایی وحشتناکی که رائفی پور راه انداخت ؛ اوبلیسک،چشم ، نظپ نوین جهانی و… فایده اش چیه که تو فیلما باشه. مثلا تو این فیلم بود نشونه چیه ؟!

دوست داشتم فرصتی میشد باهم این فیلمو میدیدیم و نظراتمون رو تبادل میکردیم.

حرفاتو قبول دارم و نظرا مختلفه…ولی دقیقا با حرفت در باره دیالوگ اخر فیلم کاملا موافقم..اگ 3تا دیالوگ اصلی تو این فیلم بخوایم نام ببریم یکیش دیالوگ اخر فیلمه ک میگه تو این سیستم باید هیولا باشی وگرنه ب عنوان یه مرد خوب باید بمیری….این دیالوگ برداشت و واس بیننده باز گذاشته ک چ برداشتی ازین دیالوگ بکنی….

شاتر ایلند یع فیلم فوق العادس همین چند روز پیش دیدمش از اون‌فیلماییه که باید هی ببینیش😉😉😉

با قسمت بحث که راجب تاثیر مس مدیا حرف میزنی و تاثیرش روی ذهن آدما موافقم و همین طور بحث مظلوم نشون دادن یهودیا ،،، اما با نمادگرایی و نظم نوین جهانی و این داستانا مشکل دارم ،،، فیلم دقیقا پایان باز داره برای کسی که از دید روان شناختی نگاه میکنه با یک بیمار روبرو هست که برای فرار از چیزی که هست مجبوره شخصیت جدیدی بسازه از خودش ،،، نگاه پارانوییدی به هر موضوعی گاها خوبه و نتیجه میده ولی بیش از حدش باعث توهم میشه … نگاه دوم هم یک سیستم پیچیده رو نشون میده که یا واقعا هست یا ساخته ذهن مارشاله با افکار و اهداف شیطانیش که برای بودن در این سیستم باید هیولا باشی وگرنه به عنوان یک مرد خوب باید بمیری که فیلم با این دیالوگ ختم میشه ،،،، این نگاه رو خیلی وقت پیش کوبریک تو پرتغال کوکی بهش اشاره کرد و خیلی ربطی به نظم نوین و فراماسون و نشونه نداره

فیلم جزیره شاتر یا شاتر آیلند (Shutter Island) فیلمی در ژانر معمایی و روانشناختی به کارگردانی مارتین اسکورسیزی است. این فیلم محصول سینمای هالیوود است که در سال 2010 اکران شد. در این فیلم بازیگران سرشناسی مانند لئوناردو دی کاپریو و مارک روفالو به ایفای نقش پرداختند. در این مطلب از مجله لی‌لی‌مگ قصد داریم اطلاعاتی کامل از فیلم جزیره شاتر به همراه نقد آن به شما ارایه دهیم.

Shutter Island 2010جزیره شاتر (2010)ژانر فیلم: معمایی، هیجان انگیزمدت زمان: 138 دقیقهکارگردان: مارتین اسکورسیزینویسنده: لایاتا کالوگریدیسکشور: آمریکاتاریخ اکران: 13 فوریه 2010 در برلینبودجه ساخت: 80 میلیون دلارفروش فیلم: 294.8 میلیون دلاردرجه نمایشی: R (افراد بزرگتر از 17 سال)8.1 63%68%

داستان فیلم شاتر آیلند (معنی کلمه Shutter Island یا شاتر آیلند جزیره‌ای به نام شاتر یا جزيره شاتر است) روایتی از سال ۱۹۵۴ میلادی است که یک مارشال ایالاتی به نام تدی دنیلز (با بازی لئوناردو دی‌کاپریو) و همکار جدیدش چاک ایول (با بازی مارک رافالو) برای تحقیق درباره‌ی فرار یک مجرم روانی خطرناک به نام راشل سولاندو از بیمارستان روانی اشکلیف در جزیره شاتر در نزدیکی بوستون، به این جزیره سفر می‌کنند. این بیمارستان محل نگهداری خطرناک‌ترین مجرمان روانی است و رئیس آن یک روانپزشک به نام دکتر جان کاولی (با بازی بن کینگزلی) می‌باشد. راشل به جرم خفه کردن ۳ فرزند خود در آب محکوم شده است و این دو مامور به دنبال سرنخ‌هایی برای یافتن او هستند. تدی رفته رفته سرنخ‌هایی از سولاندو پیدا می‌کند، اما این تنها هدف او از سفر به جزیره شاتر نیست. او به دنبال یک مجرم روانی دیگر به اندرو لدیس نیز می‌باشد و معتقد است این فرد همسرش را در یک آتش‌سوزی عمدی به قتل رسانده است. اما برخی وقایع سبب می‌شود که دنیلز به مرز جنون برسد …

داستان فیلم جزیره شاتر کاملا قابل درک، ساده و عادی به نظر می‌رسد. اما رازی در دل معماری چندلایه‌ی این فیلم نهفته است که دقایق پایانی فیلم را شگفت‌انگیز کرده و شما را غافلگیر می‌کند. قطعا در پایان فیلم با این ابهام روبرو می‌شوید که آیا تدی دنیلز واقعا دیوانه بود یا نه؟!

بازیگران فیلم شاتر ایلند عبارتند از:

معنی کلمه shutter island

لئوناردو دی کاپریو بازیگر اصلی فیلم شاتر آیلند است. از دیگر فیلم‌های موفق او می‌توان به فیلم تلقین، فیلم کشتی تایتانیک، فیلم بازگشته و فیلم Departed اشاره کرد که می‌توانید نقد و بررسی آنها را در لی‌لی‌مگ بخوانید. همچنین مارتین اسکورسیزی (Martin Scorsese) کارگردانی فیلم جزیره شاتر را به عهده داشته است. از دیگر آثار موفق او می‌توان به فیلم Taxi Driver (راننده تاکسی)، فیلم Silence (سکوت)، فیلم Gangs of New York (دارودسته‌ی نیویورکی) و فیلم The Aviator (هوانورد) اشاره کرد.

برای مشاهده تریلر فیلم ترسناک جزیره شاتر از لینک زیر استفاده کنید:

اگر به تماشای فیلم سینمایی ترسناک Shutter Island علاقه مند هستید، می‌توانید آن را به کمک لینک زیر دانلود کرده و از مشاهده‌ی آن لذت ببرید. همچنین لازم به ذکر است که فیلم شاتر آیلند در گروه تریلر‌های روانشناسانه دسته بندی می‌شود. اگر به فیلم‌های این سبک و به طور کلی فیلم شبیه جزیره شاتر علاقه دارید، پیشنهاد می‌کنیم فیلم A Beautiful Mind (یک ذهن زیبا)، فیلم The Silence of the Lambs (سکوت بره‌ها)، فیلم Vertigo (سرگیجه) و فیلم Mystic River (رودخانه مرموز) را نیز مشاهده کنید.

برای مشاهده و دانلود فیلم شاتر آیلند از لینک زیر استفاده کنید:

برای دانلود زیرنویس فارسی فیلم جزیره شاتر از لینک زیر استفاده کنید:

آلبوم موسیقی فیلم Shutter Island توسط هنرمندان مختلف ساخته شده است. از مشهورترین آهنگ‌های این فیلم می‌توان به آهنگ بسیار زیبای On The Nature Of Daylight از مکس ریشتر (Max Richter) و قطعه کلاسیک در یکی از سکانس های فیلم از ماهلر (Mahler) اشاره کرد. برای دانلود آهنگ فیلم جزیره شاتر از لینک زیر استفاده کنید:

در ادامه با نقد و تحلیل فیلم سینمایی جزیره شاتر همراه شوید.

توجه: ادامه مطلب حاوی اسپویل است!

فیلم شاتر آیلند با توجه به سایت متاکریتیک به صورت میانگین امتیاز 63 از 100 را از منتقدان دریافت کرده­است. در مجموع این فیلم روانشناختی با درون مایه معمایی و ترسناک، نظر منتقدین را به خود جلب کرده است. تلاش اسکورسیزی برای از بین بردن مرز بین واقعیت و خیال و موفقیت او در این امر، بدون شک به زیبایی این فیلم افزوده است. جایی که بیننده در پایان فیلم با تناقضی عجیب روبرو می‌شود که آیا تدی دنیلز دیوانه است یا دکتر کاولی و همکارانش سعی دارند او را دیوانه کنند؟!

اسکورسیزی برای اثبات هر یک از این دو فرضیه شواهدی را برای بیننده قرار داده است. به طور مثال صحبت‌های دنیلز با راشل سولاندو واقعی در غار و هشدارهایی که او به تدی می‌دهد، کاملا خارج از رویاها و در واقعیت اتفاق می‌افتد. و یا مکالمه دنیلز با جورج نویس در بند C تیمارستان همه با این هدف در فیلم قرار داده شده است تا بیننده را به سمت عاقل بودن دنیلز متمایل کند. در طرف مقابل ناتوانی چاک در کار با اسلحه، برخوردهای بیماران، افسران پلیس و پزشکان جزیره با دنیلز و سکانس‌های پایانی فیلم همگی شواهدی بر دیوانه بودن دنیلز است. با همه این تفاسیر شاید اسکورسیزی تشخیص و انتخاب بین عاقل یا دیوانه بودن دنیلز را به عهده مخاطب گذاشته باشد! و این ابهام را با دیالوگ پایانی دیکاپریو تکمیل کرده است. جایی که او می‌گوید: “کدوم یکی بدتره …. زندگی کردن مثل یه هیولا، یا مردن مثل یه انسان خوب؟”

در ادامه خلاصه‌ای از نقد فیلم Shutter Island از زبان منتقدین را می‌­خوانیم:

آخرین باری که شما مجبور شدید پس از آخرین جمله‌ی یک فیلم برای فهمیدن تمام جزئیات صبر کنید، چه زمانی بوده است؟ آخرین باری که فیلمی در یک ژانر مشخص دیده و متوجه شدید که کارگردان به تمام زوایای فیلم فکر کرده و مطابق قولش فیلمی عالی ساخته، چه زمانی بوده است؟ فیلم شاتر آیلند دقیقا این پارامتر‌ها را دارد.

دی کاپریو در احساسی‌ترین و فراموش نشدنی‌ترین هنرنمایی‌اش تا به امروز، همانند یک کشتی راهنما است که اسکورسیزی به کمک آن ما را در هزارتوی پیچیده‌ی فیلم هدایت می‌کند و به جلو می‌برد.

شاتر آیلند بر خلاف ساخت عالی و بی نقص، فیلم فوق العاده‌ای نیست. این فیلم در واقع در ژانر فیلم‌های سطح پایین و فیلم‌های درجه ب (B-movie به معنای فیلم‌های تجاری با بودجه پایین که در زمره‌ی فیلم‌های هنری نیستند) قرار می‌گیرد که استعداد‌ها و ستاره‌های بزرگی به آن وصل شده‌اند!

آن چیزی که اسکورسیزی با ایجاد بیش از حد افراد بسیار شرور و افسارگسیخته ارائه می‌دهد، احساس نو ساخته‌ای از ترس و ناامیدی در برابر قدرت‌های شرور است!

این فیلم شبه ترسناک، یک کارگردان بزرگ، بازیگرانی ستاره و البته ساختی معمولی دارد، به نظر می‌رسد که یک فکر و ترفند بسیار آزاردهنده در فیلم وجود دارد که بهترین و تحریک‌آمیزترین ایده‌هایش را از بین می‌برد!

فیلم شاتر آیلند رو به زوال حرکت کرده و افت می‌کند: مانند آجیل‌هایی کم اما لذت بخش!

در فیلم شاتر آیلند یک موضوع و مشکل بسیار بدی در جریان است. متاسفانه به نظر می‌رسد این مربوط به خود فیلم و سطح نازل آن باشد!

بدون تردید بازی بسیار عالی دی‌کاپریو یکی از عوامل موفقیت فیلم جزیره شاتر است. او به خوبی توانسته است احساسات مختلف یک فرد روانی را به تصویر بکشد. دی کاپریو عنوان کرده است که برای بازی در این فیلم مدت‌های طولانی به تحقیق و بررسی در بیمارستان‌های روانی پرداخته و خود را کاملا با ویژگی‌های مختلف یک بیماری روانی تطبیق داده است. او پس از کسب این تجربیات از ویژگی‌های عجیبِ روحی انسان شگفت زده شده‌است! در ادامه چند نکته جالب درباره فیلم شاتر آیلند را از نظر می‌گذرانیم.

فیلم جزیره شاتر محصول کمپانی پارامونت و کلمبیا، و در واقع برگرفته از کتاب جزیره شاتر به نویسندگی دنیس لهان است. این فیلم به باور بسیاری از منتقدین و بینندگان یکی از بهترین تریلر‌های روانشناختی قرن 21 است. جزیره شاتر یکی از فیلم‌های محبوب در ژانر معمایی و رواشناسی محسوب می‌شود به طوری که از نظر کاربران imdb در بین 150 فیلم برتر تاریخ سینما قرار گرفته‌است.

نکته‌ی جالب درباره فیلم جزیره شاتر این است که این فیلم هیچ جایزه‌ی اسکاری در کارنامه‌ی خود ندارد! علت این موضوع این است که ابتدا قرار بود فیلم جزیره شاتر در اکتبر 2009 اکران شود تا در مراسم اسکار این سال شرکت کند. اما به دلایلی اکران آن به تعویق افتاد و به ابتدای سال 2010 موکول شد. به همین دلیل فرصت شرکت در مراسم اسکار را از دست داد. با این وجود فیلم جزیره شاتر در سایر جشنواره‌ها 11 جایزه دریافت کرد و برای 63 جایزه‌ی دیگر هم نامزد شد.

فیلم جزیره شاتر فروش موفقی در آمریکا و سراسر جهان داشت. فروش هفته اول این فیلم در آمریکا حدود 41 میلیون دلار بود و فروش کل آن در آمریکا تا 10 ژوئن 2010 به بیش از 128 میلیون دلار رسید. همچنین این فیلم در مجموع بیش از 294 میلیون دلار در کل جهان فروش داشت که رقمی نسبتا مناسب در برابر بودجه‌ی 80 میلیون دلاری آن محسوب می‌شود.

تدی دنیلز (داخل غار): من یه دوست داشتم. دیروز باهاش بودم، ولی ازهم جدا شدیم. تو اونو ندیدی؟

راشل 2: مارشال … تو دوستی نداری.

سر نگهبان: از آخرین هدیه خدا لذت بردی؟

تدی: چی؟!

سر نگهبان: هدیه‌ی خداوند. خشونتت. (دنیلز به سر نگهبان زل می‌زند)

سر نگهبان: خداوند عاشق خشونته!

تدی: من …. من متوجه نشدم!

سر نگهبان: حتما متوجه شدی. و گرنه چه دلیلی داره که انقدر خشونت وجود داشته باشه؟ اون در وجود ماست. اون چیزیه که ما هستیم. ما جنگ به پا می‌کنیم، قربانی‌ها رو می‌سوزونیم، قتل و غارت می‌کنیم و گوشت برادرانمون رو می‌دریم. و چرا؟ به خاطر این که خدا به ما خشونت داده تا به افتخارش این کارها رو بکنیم!

تدی: من فکر می‌کردم خدا به ما اصول اخلاقی داده؟!

سر نگهبان: هیچ اصول اخلاقی‌ای به خلوص این طوفان وجود نداره. اصلا چیزی به نام اصول اخلاقی نداریم. فقط یه چیز وجود داره: آیا خشونت من می‌تونه بر خشونت تو غلبه کنه؟!

تدی دنیلز: متاسفم عزیزم. من اینو خیلی دوست دارم چون تو اونو به من دادی. اما راستش … این فقط یه کراوات لعنتی زشته!

تدی دنیلز: میدونی، اینجا همیشه منو به فکر فرو میبره!

چاک ایول: چه فکری رئیس؟

معنی کلمه shutter island

تدی دنیلز: کدوم یکی بدتره …. زندگی کردن مثل یه هیولا، یا مردن مثل یه آدم خوب؟

در این مطلب تلاش کردیم تا یک معرفی کامل از فیلم جزیره شاتر داشته باشیم. در پایان دوست داریم تا نظر شما را درباره فیلم جزیره شاتر بپرسیم. آیا تا به حال فیلم جزیره شاتر را مشاهده کرده‌اید؟ در صورت دیدن، آیا از این فیلم لذت بردید؟ نقش‌آفرینی کدام بازیگر را در این فیلم دوست دارید؟ می‌توانید دیدگاه و نقد خود درباره فیلم جزیره شاتر را در قسمت نظرات با ما به اشتراک بگذارید.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نام*

ایمیل*

وبسایت

ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی می‌نویسم.

{{#message}}{{{message}}}{{/message}}{{^message}}تسلیم شما شکست خورد سرور با {{status_text}} (کد {{status_code}} ) پاسخ داد. برای بهبود این پیام، لطفا با توسعه دهنده این پردازنده فرم تماس بگیرید. بیشتر بدانید{{/message}}

{{#message}}{{{message}}}{{/message}}{{^message}}به نظر می رسد که ارسال شما موفق بوده است. حتی اگر سرور پاسخ خوب داده باشد، ممکن است ارسال شده پردازش نشود. برای بهبود این پیام، لطفا با توسعه دهنده این پردازنده فرم تماس بگیرید. بیشتر بدانید{{/message}}

ارسال …

© تمامی حقوق برای lilimag (لی‌لی‌مگ) محفوظ است. استفاده از مطالب سایت تنها با اجازه کتبی مجاز است و با متخلفین برابر قانون برخورد خواهد شد.

فیلم جزیره‌ی شاتر Shutter Island فیلمی بسیار زیبا با درون‌مایه‌ی روان‌شناسی است. فیلم شاتر آیلند از روی رمانی با همین نام به نویسندگی دنیس لهان ساخته شده است. کارگردان این فیلم مارتین اسکورسیزی یکی از کارگردانان سرشناس است و بازیگران برجسته‌ای چون لئوناردو دی‌کاپریو، بن کینگزلی و مارک رافالو در آن نقش‌آفرینی کرده‌اند. این فیلم به خوبی اختلالات روانی گوناگونی مانند اختلال استرس پس از سانحه PTSD، اختلال دو قطبی، رفتارهای پارانویید، اعتیاد به الکل و … را نمایان می‌کند. Shutter Island فیلمی سرشار از رمز و راز است که تا ۲۰ دقیقه‌ی پایانی آن، رازش پنهان می‌ماند. پیشنهاد می‌کنم این فیلم را ببینید و سپس ین نوشته را بخوانید چون این توضیحات روند فیلم را آشکار می‌کند.

فیلم جزیره شاتر ۲ روایت دارد. روات نخست آن ۳۰ دقیقه‌ی پایانی فیلم را دربرنمی‌گیرد و روایت دوم که شوکه‌کننده است و در ۳۰ دقیقه‌ی پایانی فیلم آشکار می‌شود.

تدی دنیلز (لئوناردو دی‌کاپریو) یک مارشال ایالات متحده آمریکا همراه همکار تازه‌اش چاک ایول (مارک رافالو) برای بررسی درباره‌ی فرار یک بیمار روانی خطرناک از بیمارستان روانی در جزیره‌ی شاتر با کشتی به این جزیره سفر می‌کنند. تدی درجنگ جهانی دوم جنگیده و رخدادهای تلخ روزهای جنگ را فراموش نکرده است او  دیگر سربازان هنگام آزادسازی اردوگاه داخائو با اسیران کشته‌شده و زندانیان فراوانی روبه‌رو می‌شوند آن‌ها همه‌ی نگهبانان و ماموران نازی را که در این اردوگاه اسیر می‌کنند به رگبار گلوله می‌کشند. او همیشه خود را سرزنش می‌کند که چرا نتوانسته اسیرانی را که در این اردوگاه جان باخته بودند را نجات دهد. تدی همسرش را در یک آتش‌سوزی عمدی که یک مجرم روانی به نام اندرو لدیس به پا کرده بود از دست داده و نکته‌ی جالب این است که اندرو لدیس در همین جزیره بستری شده است.

از هنگامی که تدی و چاک به جزیره می‌رسند با رفتارهای سرد و عجیب پلیس‌های جزیره و کارکنان بیمارستان روبه‌رو می‌شوند. جزیره‌ی شاتر زندانی برای مجرمانی است که دچار بیماری روانی هستند و باید دور از دیگر مردم نگه‌داری شوند. این جزیره ۶۶ زندانی یا بیمار روانی را درون خود جای داده است. این بیمارستان روانی را دکتر جان کاولی (بن کینگزلی) سرپرستی می‌کند. تدی متوجه می‌شود که اندرو لدیس در جزیره‌ی شاتر نیست و تلاش می‌کند راز او را کشف کند. در هنگام جست‌و‌جو برای یافتن زنی به نام راشل سولاندو که فرار کرده است به یک تکه کاغذ برخورد می‌کنند که روی آن از شصت و هفتمین نفر نوشته شده. این شک تدی را برمی‌انگیزد که اندرو لدیس در جزیره است ولی تلاش می‌کنند او را پنهان کنند. راشل سولاندو زنی است که فرزندان خود را کشته است . برای همین در بیمارستان نگه‌داری می‌شود.معنی کلمه shutter island

زنی که فرار کرده را می‌یابند و به اتاقش بازمی‌گردانند. چاک هم ناپدید می‌شود. تدی پی می‌برد که گروهی که سرپرستی بیمارستان را بر عهده دارند در حقیقت روی انسان‌ها آزمایش‌های روانی انجام می‌دهند و داروهای روانی را رویشان آزمایش می‌کنند آن‌ها به دنبال تسخیر روان انسان‌ها هستند و چیزی نمی‌تواند مانعشان شود. تدی تصمیم می‌گیرد جزیره را ترک کند اما متوجه می‌شود دکتر و همکارانش در تلاشند او را دیوانه نشان دهند و در جزیره نگه دارند.

روایت دوم جزیره شاتر در ۲۰ دقیقه‌ی پایانی فیلم شکل می‌گیرد. هنگامی که تدی خود را به فانوس دریایی جزیره می‌رساند در آن‌جا دکتر جان کاولی را می‌بیند دکتر به او می‌گوید که تو دو سال است در این بیمارستان بستری هستی و برای اثبات گفته‌هایش اسنادی را به او نشان می‌دهد. او روشن می‌کند که تدی پیش از آن‌که به جزیره منتقل شود همسرش را کشته است و به همین دلیل او را به جزیره‌ی شاتر آورده‌اند. اندرو لدیس نیز وجود خارجی ندارد و نامی ساختگی است که ذهن روان‌گسیخته‌ی تدی آن را پدید آورده است تا از تفکرات آزاردهنده‌ی مرگ همسرش رها شود. کسی که تدی گمان می‌کرد همکارش است در حقیقت روان‌شناس او بود که با همکاریش می‌خواست روند درمانی او را به سرانجام برساند. دکتر کاولی به تدی می‌گوید تو بارها تا درمان شدن پیش رفته‌ای اما متاسفانه هر بار به همان نقطه‌ی سرآغاز برمی‌گردی و در واقع بیمار شصت و هفتم بیمارستان خوده تد است. در فیلم می‌بینیم که حال تدی رو به بهبود است و حقایق را پذیرفته اما در پایان فیلم باز هم بیماری تدی عود می‌کند و روان‌شناسش را همکارش خطاب می‌کند و به او می‌گوید که از جزیره فرار خواهند کرد. در نتیجه دکتر جان کاولی می‌بیند که باز هم درمان‌ها اثرگذار نبوده و نمی‌تواند او را از جزیره به بیرون بفرستد.

تدی دنیلز که داستان فیلم درباره‌ی اوست شرایط سختی را در زندگیش پشت سر گذاشته. او در جنگ جهانی دوم برای کشورش جنگیده و تلاش کرده است رهایی بخش مردم باشد اما دیدن رخدادهای ناگوار باعث شده است که هرگز نتواند رخدادهای جنگ را فراموش کند. او دچار اختلال استرس پس از سانحه یا PTSD است. در گذشته اختلال با این نام شناخته نمی‌شد و به آن نوروز جنگ می‌گفتند. پیش‌تر درباره‌ی PTSD سخن گفتیم. او پس از پایان جنگ مارشال آمریکا می‌شود اما نمی‌تواند از PTSD رهایی یابد پس به نوشیدن الکل روی می‌آورد. دولاتریس چانال، همسر تدی که افسرده است سه فرزندشان را می‌کشد و تدی با دیدن این صحنه دچار جنون آنی می‌شود و همسرش را با گلوله به قتل می‌رساند.

او برای گریز از افکار آزاردهنده‌ای که پس از مرگ همسرش برایش پیش می‌آید از مکانیزم دفاعی بهره می‌گیرد. تدی به کمک همین مکانیزم دفاعی اشخاص ساختگی را به وجود می‌آورد و در مرگ همسرش و مسیر فیلم معرفی می‌کند. نکته‌ی مهمی که دکتر جان کاولی به او یادآوری می‌کند این است که این نام‌های ساختگی همه از ترکیب حرف‌های یکسانی ساخته شده‌اند. نام او در اصل ادوارد دنیلز است و نام اندرو لیدیز را برای انکار قتل همسرش ساخته. هم‌چنین نام دولاریس چانال را با وارونه کردن تبدیل به راشل سولاندو کرده است! رگه‌های رفتار پارانوییدی و اختلال دوقطبی نیز در فیلم به شدت به چشم می‌خورد و این را می‌توانیم از رفتار تدی دریابیم.

رفتارها و دیالوگ‌های بن کینگزلی در این نقش، برای من یادآور فیلم دیگری به نام تیمارستان استون هرست بود که در آن فیلم هم بن کینگزلی نقشی تقریبا همانند همین نقش را بازی کرده است. دکتر جان کاولی شاید در آغاز فیلم مردی مرموز به شمار آید اما در مسیر فیلم می‌بینیم که او دانشمندی است که از تلاش برای بهبود بیمارانش فروگذاری نمی‌کند. او از روش‌های سخت و آزاردهنده‌ای که در قرون گذشته برای درمان اختلالات روانی در کلیساها و تیمارستان‌ها بهره‌گیری می‌شده گریزان است و تلاش می‌کند با احترام، درک و مهربانی به درمان بیمارانش بپردازد. حتی هنگامی که تدی خودروی مورد علاقه‌ی دکتر را منفجر می‌کند دکتر کاولی ناراحت می‌شود اما اجازه نمی‌دهد این ناراحتی در روند درمان بیمارش اثر بگذارد.

شاید نقش ماکس فون سیدو بازیگر سوئدی در ایین فیلم چندان پر رنگ به چشم نیاید اما از دید من او اشاره‌های مهمی به شخصیت تدی دارد. او کسی است که تلاش می‌کند به تدی بفهماند با مکانیزم‌های دفاعیش چه راهی را پیموده است. مهم‌ترین نکته‌ای که درباره‌ی دکتر ژرمی باید بگویم این است که تلاش شده چهره‌ی او را شبیه چهره‌ی کارل گوستاو یونگ روانکاو برجسته‌ی سوئیسی کنند.

با پایان یافتن فیلم باز هم برخی از مردم نمی‌پذیرند که تدی دچار اختلالات روانی است یا نه. برخی این برداشت را می‌کنند که شاید تدی درست می‌گوید و دکتر جان کاولی او را به جنون کشانده است اما چند ریزه‌کاری کوچک در فیلم را به یاد بیاوریم تا به این نتیجه برسیم که روایت دوم فیلم درست است.

چاک ایول همکار تدی را به یاد بیاوریم هنگامی که می‌خواهد اسلحه‌اش را تحویل پلیس نگهبان جزیره دهد بسیار ناشیانه و ناتوان این کار را به انجام می‌رساند در حالی که او باید یک مارشال ایالات متحده باشد و یک مارشال به خوبی می‌تواند با تفنگ کار کند. در هنگامی که تدی از کارکنان پیرامون فرار کردن راشل سولاندو بازجویی می‌کند متوجه می‌شود که دکتر شین کسی است که درمان آن زن را بر عهده داشته. در این‌جا دوربین مکثی بر روی چاک ایول دارد و نگاه مرموز او را نمایان می‌کند. او همان دکتر شین است که به عنوان همکار تدی خودش را جا زده تا بتواند به درمانش کمک کند. نکته‌ی دیگر هنگام بازجویی یکی از بیماران روانی است زن از آن‌ها درخواست آب می‌کند اما در لحظه‌ی نوشیدن آب، لیوانی در دست او نیست. این‌ها نشانه‌هایی برای به تصویر کشیدن ذهن بیمار تدی است.

باز هم به یاد فیلم تیمارستان استون هرست می‌افتیم و جمله‌ای که در آن فیلم به کار برده می‌شد:‌ « هیچ کدام از چیزهایی که می‌شنوید را باور نکنید و فقط نیمی از چیزی که می‌بینید را باور کنید!»

در آغاز فیلم هنگامی که تدی و چاک به سمت بیمارستان می‌روند تابلویی را می‌بینند که روی آن چنین نوشته است: «ما را به یاد آورید زیرا ما هم زیستیم، عشق ورزیدیم و خندیدیم» این جمله بر روی سنگ قبر وین لیک نگاشته شده است و برگرفته از سنگ قبر است.

اردوگاه داخائو و رویدادهایی که در آن پدید آمده بود چیزی ساختگی نیست و حقیقت دارد. این اردوگاه در جنگ جهانی دوم محل شکنجه و کار اجباری اسیران بود و پس از آزادسازی، سربازان آمریکایی نازی‌هایی که نگهبان و گرداننده‌ی این اردوگاه بودند را با رگبار گلوله کشتند.

امیدوارم از دیدن این فیلم لذت برده باشید و دیدن آن را به دیگران نیز پیشنهاد کنید.

خب میشه اینجوری داستان رو تعریف کرد:
یه مارشالی بوده به اسم تدی که متوجه بعضی کار های غیر انسانی تو جزیره ی شاتر میشه و در مورد اونجا تحقیق می‌کنه. این مارشال تو گذشته خونش توسط یه مرد به نام لیدیس آتیش گرفته و خانوادش مردن. وقتی اونا که تو جزیره بودن متوجه کنجکاوی این مارشال میشن احساس خطر میکنن و سعی میکنن اونو از سر راهشون بردارن. و به خاطر همین یه ماموریت دروغین به اون میدن و همراهش یه همکار نا آشنا هم میفرستن که از افراد خودشون بوده. و دسیسه ی دیوانه جلوه دادن تدی از همون قایق با گم شدن پاکت سیگارش شروع میشه و از همون موقع مواد توهم زا به خوردش داده میشه. و به خاطر همین از اول ورودش به جزیره توهم و رویا میبینه. اما رفتار و حرف های افراد تو جزیره تدی رو به شک میندازه و میشه فهمید که اون یه شک هایی داره(مثلاً وقتی که همکارش میخواست تفنگ رو از شلوارش در بیاره) هرچی می‌ره جلو تر شک های تدی بیشتر میشه(نوشته ی run که اون زن زندانی به تدی داد) ولی از اون طرف دارو های دکتر هم اثر خودش رو روی تدی می‌زاره تا جایی که تدی خودش بین دو تا شخصیت برای خودش میمونه و نمیتونه شخصیت واقعیش رو تشخیص بده.تا اینکه وارد فانوس میشه و دکتر ضربه ی اخرو میزنه و شخصیت لیدیس رو با دلیل و مدرک ساختگی شخصیت اصلی تدی معرفی میکنه. بعد از به هوش اومدن تدی کاملا میشه از رفتار تدی متوجه شد که داره نقش بازی می‌کنه و یه جورایی داره جواب هایی که اونا می‌خوان رو میده. و در دیالوگ آخر هم که می‌دونه هیچ راهی برای خروج از جزیره نیس میگه یا باید مثل دیوانه ها زندگی کنم(نقشی که دکتر به او داده را باور کند) یا باید مثل یک مرد بمیرم (شخصیت خودش را باور کند) که با توجه به تصویر فانوس در آخر فیلم متوجه میشویم مرگ را انتخاب کرده است.

کاملا موافقم
منم این داستان توی ذهنم بود
و بیشتر دوست دارم داستان اینجوری باشه👌

دوست عزیز شما اگه کتاب جزیره ی شاتر دنیس لهین رو خونده باشید میفهمید ک تدی درواقع یک بیمار روانی بوده و ماجرای اتش سوزی هم کاملا ساخته ی ذهنش بوده . در ثانی اگه حتی کتاب هم نخونده باشی یک سوال جدی ،اگه میخواستن تدی رو نابود کنن و بفرستن تویِ یه جزیره ای ک دست هیچکس بهش نرسه و اگه کسانی همچین قدرتی داشتند ک یک مارشال حکومتی رو میفرستن همچین جایی و فقط میخوان اونو بزنن کنار ، آیا بهتر نبود به جای اینکه این همه داستان سرایی کنن و به قول شما از همون روز اول سیگارشو بدزدن ازش و بهش دارو بدن ، بکشنش؟ و یا دارویی بدن بهش ک بمیره؟ اخر داستان تدی اعلام میکنه(اعتراف نمیکنه چون نمیدونسته ) ، اعلام میکنه ک در چ سالی و چجوری همسرشو کشته و دلیلشم میگه و حتی اون روز رو با جزئیات دقیق میگه! کل فیلم چون از دید تدی روایت میشه تصمیم گیری رو مشکل کرده بود ولی اگه کتاب رو بخونید کاملا متوجه میشید

آفرین.این دقیقا همون داستانیه که توی ذهن من بود…. چون دقیقا تمام ماجرا های عجیب از اونجایی شروع میشه که تدی به همکازش میگه من میخوام رازهای این تیمارستان رو افشا کنم

این که چاک ناشیانه اسلحه در میاره میتونه فقط ثابت کنه که اون مامور نیست(روانشناسی جزی از اسایشگاهه) نمیتونه ثابت کنه تدی هم مریضه.

بهترین تئوری ک دیدم

کاملا موافقم
منم این داستان توی ذهنم بود
و بیشتر دوست دارم داستان اینجوری باشه👌

خب در اینکه تد یا همون اندرو بیمار بوده شکی ندارم، نکاتی که تو فیلم مث نشانه بود و من استناد دارم به اونا
یکی اینکه همون تحویل اسلحه توسط چاک که اشاره کردین، شناختن مانع های الکتريکي رو دیوار که برای تد آشنا بود، چسب زخم رو پیشونی تد، که از وقتی کم کم به روانی بودن تد داشتیم شک میکردیم برداشته شد، فکر کنم یجور نشانه اینکه او پوشش داره از دردی که تد داشت حذف شد، واقعیت داشت مشخص میشد و در آخر تد خودشو به دیوانگی زد، درواقع حالش خوب بود ولی میخواست در قالب تد بمیره نه اندرو لیدیس واقعی و تحمل واقعیتو نداشت

یه نکته ای که توجه نکردید این بود زمانی که تد با اون خانومه که براش نوشت فرار کن داره صحبت میکنه پشت سر تد و پشت سر اون زنه یه مامور وایساده ولی پشت سر چاک نه. این به این معنیه که پشت سر افراد روانی باید مامور باشه که کنترلشون کنه اگه اتفاقی افتاد. پس‌تد از اول مریض بوده

روانپریشی به نظرم میتونه از خانواده توجیه باشه منتها به نظر شبیه آخرین توجیه.
همین کامنتهایی که (در کمال احترام) در توجیه پی نبردن به داستان فیلم میخوایم از کارگردان آدم مرموز بسازیم، یا زیبایی فیلم رو در نتیجه های گوناگونی که ازش میشه گرفت و چندین مورد دیگه که به نظر از واقعیت داستان فیلم به دورن.
اونجایی فیلم میتونست مرموز وگیج کننده و در عین حال کذایی بشه که شخصیت دکتر شین کاراکتری انتخاب میشد که بیشتر شبیه یه مارشال باشه تا یه روانپزشک.در اولین تصویر از چاک(دکتر شین) وقتی خودش رو به عنوان مارشال معرفی میکنه به خودم گفتم از اسکورسیزی بعیده که این بچه خوشتیپ با قیافه مثبت رو (که بارها هم مریضای تیمارستان ازش به عنوان آدم خوب یاد کردن) برای بازی نقش مارشال ایالتی گذاشته باشه. ولی با توجه به سابقه کارگردان عجله نکردم و آخر فیلم متوجه شدم که اسکورسیزی درین فیلم چقدر از کلیشه به دور بوده.
فیلم از جایی شروع میشه که تدی با چهره ای زخمی و ملتهب همکار جدیدش رو میبینه و دکتر شین بلافاصله و بی ربط حرف نامزد تدی رو میزنه تا ذهن تدی رو برای داستانی که به زحمت توسط دکتر کالی تهیه شده باز کنه.
همه افسرا برای تدی حالت تهاجمی میگیرن و میدونن اون خطرناکه ولی اینکه چرا دکتر شین میتونه از ابتدا تا انتها بدون ترس کنار تدی باشه بخاطر دو سال تجربه کنار تدی بودنه که متوجه شده تدی به شین آسیبی نمیرسونه.
من هم تجربه همین موضوع رو سالها داشتم و کاملن دکتر شین و دکتر کالی رو که قصد تسلیم شدن ندارن رو میفهمم.
تمام قشنگی کار اسکورسیزی به اینه که مارو وارد دنیای خیالی یه آدم روان گسیخته میکنه و باعث میشه تا کجاها با اون آدم احساس مشترک و واقعی داشته باشیم و این همون چیزیه که دکتر کالی به شکل کاملن اخلاقی و انسانی برای مداوای بیمارش به عنوان روش درمان در نظر گرفته.
سرکار پلیس چون انسان خوبیه سعی میکنه نقش دکتر رو با افرادش پیاده کنه ولی ازونجایی که رییس پلیس خشونت تدی رو بارها تو اون دو سال دیده (و معلومه که تدی چرا ازش متنفره) وقتی تدی رو سوار ماشینش میکنه میگه دکتر کالی امیدواره که تو کنترل میشی ولی میدونم نمیشی چون تو خشونت داری…دکتر کالی موقع حرف زدن تدی با پرستارا به دقت از حرفای تدی یادداشت برمیداره و پرستارا ازینکه تدی بهشون نزدیک میشه میترسن. و وقتی میگن که دکتر شین امروز صبح رفت در حالیکه در کنار تدی نشسته پرستارا میزنن زیر خنده.
تدی از خود واقعیش متنفره واسه همین نمیپذیره که اونا بیمارن و دائمن میگه که مجرمن. واسه همین لیدیس رو با صورت چاک خورده و وحشتناک برای خودش ساخته و خودش رو به عنوان انسان خوب (همون چیزی که روانش رو آروم میکنه) جا زده و حتی شراب نمیخوره در حالیکه لیدیس دائم الخمر بوده.دکتر جرمان پیر بهش میگه شما مکانیسم دفاعی جالبی دارین منظورش اینه که در حالت دفاعی ذهنی ، تدی مشروب نمیخوره و وقتی تدی رو عصبانی میکنه تدی هر وقت نزدیک دکتر کالی میشه، دکتر شین به سرعت به تدی نزدیک میشه تا تدی آسیبی نرسونه و این صحنه بارها اتفاق میفته و هر جا تدی اسمی رو به یاد نمیاره چاک به سرعت اون اسم رو میگه چون دو سال تمام داستانای تدی رو از بر کرده.
دکتر کالی درباره راشل(گمشده) که همون تدیه به تدی میگه بزرگترین مانع در درمان اون انکار عملی بود که مرتکب شده بود. همون چیزی که تدی ازش فراریه. تدی در جنگ بوده و جنگ نیروی شر و خشونت تدی رو بیرون کشیده و باعث شده آدمکشی کنه و کارای وحشتناک نازی ها که با آزمایشکاهاشون برای تثبیت ژن برتر به راه انداخته بودن از تدی آدم بدبین ساخته تا داستان تیمارستان رو بواسطه باهوشیش به شکل مرموزی بسازه.
تدی مقابل بیمارانی که ازشون بازجویی میکنه نقش آدم خوب رو بازی میکنه ولی هربار که حرف قاتل بودن بچه ها پیش میاد تدی ناآگاهانه و بنا به تجربه دو سالی که اونجا بوده شروع میکنه به اعمال نوع خشونتی که میدونه جواب میده.
دکتر شین(چاک) بارها به تدی تاکید میکنه که اگه من جای تو بودم و لیدیس رو پیدا میکردم چندبار میکشتمش. ولی تدی توانایی روبرو شدن با واقعیت رو نداره. دکتر شین بدون عصبانی شدن و خسته شدن داستان دکتر کالی رو موبه مو اجرا میکنه. اون رو به ساختمان سی میکشونه ، به اتاق دکترا میکشونه، به لب پرتگاه صخره میبره و سیگارشو همونجایی میذاره که تدی رو به سمت داستان خیالی غار که بارها تعریف کرده بکشونه.
از بغل کردن راشل (یکی از پرستارای تیمارستان که نقش رو قبول کرده) توسط تدی و بهش با گریه میگه همچی درست میشه تا دوباره میگرن گرفتنش و اتاق پزشکا که یه پزشک اشاره میکنه به اینکه من عاشق قانون چهارمم تا سکانسی در ساختمان سی که نقطه عطف داستان قرار داره و شخصیت واقعیت تدی رو برملا میکنه. جورج نویزی که حسابی یک هفته پیش توسط تدی کتک خورده بخاطر نقشه دکتر کالی منتظر تدی نشسته و بهش میگه تو نمیتونی هم حقیقت رو بفهمی هم لیدیس رو بکشی.( چون با فهمیدن حقیقت لیدیسی وجود نداره)
همه چی خوب پیش رفته چون تدی نقش خودش رو در داستان واقعیش کاملن باورکرده و سیگاری رو که دکتر کالی تارف میکنه دیگه نمیکشه. دکتر جرمان بهش میگه رویا در ما زخم ایجاد میکنن و زخما تبدیل به هیولا میشن. تدی تبدیل به هیولایی شده که کاملن ازش فرار کرده و از خودش شخصیت تدی رو ساخته. تدی غرق در نقش خودش تا جایی که صداهایی که از زنش میشنیده و براش واقعی بوده (چون تو توهم تدی اون نمرده بوده) کم کم نادیده میگیره و وقتی دکتر کالی که از قبل نوار رو روی ضبط گذاشته، تابلوی اسامی و عکسای خانوادگی رو آماده کرده و تفنگ مورد علاقه شخصیت مارشال رو روی میز گذاشته که دو ساله با اون اسباب بازی نقش تدی مارشال رو بازی کرده تدی رو درمانده میکنه و وقتی بهش میگه که پس اتاقای اعمال شیطانی که تو فانوس دریایی دنبالش میگشتی کجان تیر خلاص رو میزنه و تدی تسلیم میشه که اگه خیالاتی نبوده پس حرفای توی غار رو دکتر از کجا میدونه.
تنها جایی از داستان که تدی آرومه و تیک نداره و سیگار دکتر شین رو میکشه و آگاهانه فیلم بازی میکنه همون سکانس پایانیه که وقتی به زندگی واقعیش برمیگرده و خودش رو به یاد میاره ، اونجا مرگ رو انتخاب میکنه.
شاید اسکورسیزی و دقیق تر بگم نویسنده داستان این تلنگر رو به دنیای روانشناسی و به جامعه میزنه که برای خوب شدن این نوع بیماران تنها عادی شدن راه حل نیست و بهترین راه حل میتونه همون پیشگیری باشه.
و امیدوارم باشن کسانی مثل دکتر شین که با تمام جنگها و تلاشهایی که برای خوب شدن اندرو انجام دادن، ولی صبح پس از ماجرا وقتی دوباره اندرو اسم چاک رو میاره، دکتر شین بدون عصبانی شدن اون رو تدی صدا میزنه . کاری که بعضن حتی عاشق و معشوق در قبال همدیگه انجام نمیدن.

نقدتون عالی بود خیلیییی ممنون

با وجود اینکه قانع کنندس حرفاتون اما اکثر این اتفاقاتی که نشون میده آندرو واقعیه همونقدر هم میشه در از یه دیدگاه دیگه نگاه کرد و همه میتونن دلایلی باشن علیه دکتر کاولی و نقشه حساب شدش، اگه سکانس اخرو دقت کنیم که فانوسو نشون میده همون موسیقی استفاده شده که ابتدای فیلم استفاده شد و سرنوشت شوم تدی رو نشون میده که به سمت جزیره کشیده شد و راهی واسه فرار وجود نداره

شما یک تحلیل متفاوت داشتید
تبریک میگم

یه نکته ای هم وجود داره که کسی بهش دقت نکرده اینه که ، در شروع فیلم زیرنویس میشه سال ۱۹۵۳ -بوستون ، یعنی زمانی که تدی وارد جزیره میشه ۱۹۵۳ هست و در اخر فیلم وقتی که تد پذیرفته ک بیماره میگه من همسرم رو‌در سال ۱۹۵۳ کشتم! پس این گفته دکتر که گفت تو دوسال هست که اینجا بستری هستی رو نقض میکنه.
یه نکته دیگه اینکه ، بچه ای که تد همیشه توی خواب میدید همون دختری بود که در جنگ با نازی ها جزو جنازه ها بود(یعنی طبیعیه ک توی توهماتش حضور داشته باشه)، اما دو بچه دیگه رو تنها وقتی توی خواب دید که دکتر عکسهاشون رو بهش نشون داد، در واقع بهش تلقین کرد که اینها بچه های تو هستند و توی توهم های قبلیش هیچوقت دو‌بچه دیگه رو ندیده بود.

با سلام

اول اين و بگم كه من عااشق فيلم ديدن هستم و تقريبن فيلمي نيست كه از زير دستم در رفته باشه، تقريبن همه فيلماي تاپ رو ديدم
به جرات ميتونم بگم شاتر ايلند بهترينننننن فيلمي بود كه تا حالا ديدم
٤ بار ديدمش و باز هم ميبينم
هر چي نقد راجع به اين فيلم بود و چه تو سايت هاي خارجي چه ايراني خوندم چون خيلي فيلم ذهنم ًو درگير كرد
و در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه تد واقعن به اون جزيره به هدف بررسي اومده و اول كار بيمار نبوده
تمام اين نشونه هايي هم كه خيلي ها گفتند تد تو فيلم انجام داد و نشونه بيمار بودنشه خب واسه اين بود كه دقيقن از همون اول تو كشتي پروسه ديوانه كردن تدي شروع شد با دادن سيگار الوده و اينا و اين حالت ديوانگي و توهمي تدي مدام بيشتر ميشد، از توهم اون لحظه كه به اشتباه ليوان آب و دست اون زن ديد و خيلي توهم هاي ديگه.
پس اينكه تدي ديوانه و توهمي شده بوده خب درسته ولي توسط داروها و غذاها و نقشه هايي كه براش داشتند اينجور شده بود.

چرا بايد اون همه نقش ًو فيلم بازي كردن و انرژي و بزارند واسه خوب كردن يه بيمار اخه؟؟ يعني اينقدر مهم بوده واسشون؟ اگه قرار باشه بيان واسه هر بيمار رواني اينقدر نقش بازي كنند كه خيلي نا معقوله، تو همچين بيمارستان هاي رواني طرف زيادي خل و چل باشه ارامش بخش يا داروي خاصي بهش تزريق ميكنن كه اروم بگيره.

پس قضيه خيلي فراتر از اينا بوده، بحث مسايل سياسي و لو رفتن سيستم كثيفشون بوده كه يه مامور دولت داشته سر درمياورده و به راحتي نميتونستن حدفش كنن، پس اول طي دو روز اومدن با داروهاشون ديوانش كنن و مثل بقيه موردهايي كه حتمن قبلن داشتن و اين روش جواب داده بود خاستن با تد هم همين كار و كنن ولي تد وقتي ديد چاره اي جز تسليم شدن نداره و راه فرار نداره حاضر شد به راه حل اخر درمان اونها كه جراحي روي مغز هست تن بده.

و اين موضوع و جريان چقدر قشنگ نماد حكومت هاي كمونيست و دولت هاي فاسد هست. وقتي زيادي آگاهي داري و همه چي و ميدوني حق اعتراض نداري، يا بايد خودت و نفهم نشون بدي و از درون خودت و بخوري و تن بدي به هر چيزي و يا اينكه در خفاا زندگي كني و گم و گور كني خودت و ( مثل راشل كه تو غار بود) يا اينكه بميري و راحت شي. و اين بود پيام اين فيلم با همچين كارگردان حرفه اي. نه اينكه فقط هدف فيلم نشون دادن توهمات يه بيمار رواني باشه.

ببخشيد زيادي حرف زدم. دوست داشتم نظرم و به اشتراك بزارم.

پاينده باشين.

دوستان عزیز من بازم هم میگم تدی در اخر این فیلم درمان شد و واقعا هم یک بیمار روانی بود واگر دقت کرده باشین دکتر به شدت برای درمان تدی تلاش کرده بود حتی اشاره کرد من چندین بار در گذشته این سناریو رو برای تو تکرار کردم و تورو تو این بازی قرار دادم تا تو خودت با حقیقت کاری که کردی رو به رو بشی چون کاری که کردی این قدر برات دردناک بود که توی ذهنت از خودت یه شخصیت دیگه ساخته بودی که همسرش رو یک نفر دیگه کشته تا از عذاب وجدان خلاص بشی …به این دلیل که بی نهایت عاشق زنش بود و همین طورکه چندین بار تو فیلم نشون داد میشد این فضیه رو فهمید و همچنین فراموش کردن فرزندانش هم به این دلیل بود که نمیخواست باور کنه زنش همیچنین کار وحشتناکی با بچه هاشون کرده و عذاب وجدان اصلی تدی به این دلیل بود که زنش مدت ها قبل از کشتن بچه ها به تدی گفته بود انگار تو سرش حشره حرکت میکنه و ازارش میده یعنی حالت روانی داشته ولی تدی زیاد جدی نگرفته بوده نه از روی کمبود عشق به زنش حالا به هر دلیل مثل مشغله های کاری که داشته چون یک مارشال بوده ..به همین دلیل عذاب وجدان داشت که اگر من به حرف های زنم توجه میکردم و درمان میشد حالا بچه هام زنده بودن و مجبور نمیشدم زنم رو بکشم چون اگر دقت کرده باشین زنش خودش از تدی خواست بکشتش چون واقعا داشت زجر میکشید کاراش از کنترل خارج بود …این قضیه باعث به هم ریختن روان تدی شد و هم اینکه از قبل یه زمینه ای از بیماری روانی رو هم داشت به دلیل حضور داشتن تو جنگ جهانی که مجبور شده بود ادم بکشه و حالا شرایط بد جنگی که خیلی از سربازها بعد جنگ ها به جنون یا افسردگی کشیده میشن بچه هاشم در قالب اون بچه هایی میدید که تو جنگ بی گناه کشته شدن و اون شاهدش بود و کاری از دستش بر نمیومد همین طور که برای بچه های خودش نتونست کاری بکنه و دخترش تو اون صحنه بهش گفت تو میتونستی زودتربه ما کمک کنی ولی نکردی یا نتونستی… اون جزیره هم برای بیمارای روانی خیلی خطرناک بود که تدی هم جز اون بیمارا بود که حالا بعد اون حادثه به اونجا منتقل شده بود و اگرم دقت کنید وقتی به جزیره رسید همه سربازا یه حالت دفاعی و ترس داشتن چون میدونستن اون بیمار خودشونه و همکارشم که پزشک خودش بود معلوم بود چقدر به عنوان مارشال دست و پا چلفتیه که حتی اسلحه رو هم نمیونست بیرون بیاره درحالی که تدی خیلی حرفه ای بود چون قبلا کارش این بوده..و حتی موقعی که داشت از تمام پر ستارا و کارکنا بازجویی میکرد که چطور بیمار از اینجا فرار کرده اکثر پرستارا یا جدی نمیگرفتنش یا میخندیدن چون این سناریو یک بازی بود و حتی به گفته دکتر قبلا هم تکرار شده بود و میدونستن تدی بیمار خودشونه …حتی در یک صحنه ای هم افسر تدی رو سوار ماشینش کرد گفت من تو رو خیلی خوب میشناسم تو عاشق خشونتی و من هم عاشق خشونتم چون خدا عاشق خشونته که اگر نبود همچنین حسی رو در وجود انسان نمیگذاشت و گفت نمیدونم چرا دکتر اینقدر پیگیر تو هست منظورش اینکه دکتر معتقد بود تدی درمان میشه در حالی که افسر این اعتقاد رو نداشت و میگفت تدی باید بمیره چون خیلی خطرناکه و اگرم دقت کرده باشین تو فیلم گفتن بیمار شصت و هفتم خطرناک ترین بیمار ساختمان c هست که خطرناک ترین بیمارا توش بودن و دکتر اشاره کرد این بیمار چندین بار بیمارای دیگه رو کتک زده و سعی داشته اونارو بکشه یعنی غیر قابل کنترل شده مثل جورج نویز که صورتشو داغون کرده بود و خودشم به تدی گفت تو این کارو با من کردی..به همیم خاطر میخواستن تدیو یه جورایی اعدام کنن حالا به هر طریقی ولی دکتر یا رئیس تیمارستان با وجود چندین بار شکست تو درمان تدی بازهم معتقد بود این اخرین درمان جواب میده و نمیذاشت بکشنش و افسرا یا گارد دولتی وقت گرفته بود خودش هم اخرش اشاره کرد…و بسیار از صحنه ها ساخته ذهن خود تدی یا گاها سناریویی بود دکتر ساخته بود که خود تدی حقیقت رو کشف کنه چون شغلش کاراگاهی بود اون بیماری هم یه خورده عاقل تر بود و به تدی اشاره کرد که فرار کنه به این دلیل بود که تدیو میشناخت که ازبیمارای اونجاست و میدونست که طبق قوانین به خاطر خطرناک بودن و از کنترل خارج شدنش میخوان بکشنش برا همین بهش گفت فرار کنه که نمیره فکر میکرد ایجوری بهش کمک میکنه ..اون صحنه ای هم که تو غار دید از زنه که خودشم دکتر بود طراحی شده بود که خود تدی بتونه حقیقت رو از دروغ تشخیص بده چون تدی به دلیل جنگ جهانی از نازی ها منتفر بود که اگه یادتون باشه از دکتر آلمانیه هم به همین دلیل بدش میومد و این تفکر رو داشت که نازی ها رو مغز انسانها آزمایش میکردند که اون هارو برده خودشون کنن و با این دید و گفته های اون زن فکر میکرد در این جزیره هم تو فانوس همچنین کاری میکنن و میخوان اون رو دیوونه جلوه بدن (در حای که همچنین علمی که بشه اونکارو کرد وجود نداشت به خصوص با شکفتن مغر انسان ها و در اون زمان..اگرچه نازی ها ای روش هارو امتحان میکردن) ولی به همین دلیل با گفته های اون زنه ترغیب شد خودش بره تو فانوس و حقیقت رو با چشمای خودش ببینه که وقتی وارد فانوس شده هیچ کدوم از حرفای زنه حقیقت نداشت و هیچ دستگاه و وسایل پزشکی که که زنه تعریف میکرد و هیچ بیماری توش نبود فقط حقیقت اصلی بود که باید بهش میرسید و اون این بود که اون واقعا خود بیمار۶۷ام بود و این کارها و بازی ها و گاها توهم های خودش فقط یه روش درمانی بود…درمورد اون داروها یا سیگارها که توهم ایجاد میکردند فقط برای ایجاد شک در تدی بود که نویسنده به خوبی ازش استفاده کرده بود و اون داروها چیزی به جز داروهای خود تدی که بیمار بود نبودند مخصوصا در اون صحنه که تدی سردرد گرفت و گفت میگرن داره و دکترها فورا متوجه شدن چشه و داروهاشو بهش دادن و الکی گفتن مسکنه و دقت کرده باشین که حالت نگرانی در موردحال تدی داشتن هردوشون…مخصوصا همکارش که دکتر مخصوصش بود یه جوایی تو اکثر صحنه ها مواظبش بود..و اون زنه بیمار هم تو بازجویی با نگاه کردن به اون همکارش به تدیگ فت که دکتر شیهان واقعا دکتر خوبیه چون میدونست همکارش همون دکترست….خلاصه اینکه در اخر دکتر به تدی گفت اگر این بار تو درمان تو شکست بخورم دفعه اخره و تورو میکشن و امیدوارم این بار درمان شی … تدی هم بالاخره واقعیت قضیه رو پذیرفت و تمام ماجرارو و اینکه خودش یه شخصیت و داستان از خودش درست کرده بود رو اعتراف کرد و به گونه ای درمان شد و در صحنه آخر دیدیم که همه سربازای و افسرا منتظر بودن نتیجه قطعی شده یانه (که رمان شده یا باید بمیره)به همین دلیل دکترش باهاش صحبت کرد که نتیجه رو بهشون بگه که اون با گفتن همکار، دکترش رو ناامید کرد که یعنی درمان نشده ولی بالافاصله گفت مرگ رو ترجیح میده به زندگی کردن مثل یه هیولا(منظور از فهمیدن حقیقت کشتن زنش و اتفاقات) و دکترش اون لحظه فهمید که درمان شده ولی خودش میخواد که بمیره به همین دلیل به نظرش احترام گذاشت( با وجود اینکه واقعا از چهرش میشد فهمید ناراحته) و به اون ادما اشاره کرد بیان ببرنش چون درمان نشده و اون افسرا هم بردن بکشنش…وسلام…همین بود به خدا.. اینقدر نگین خواستن اینو دیوونه کنن و فلان و چسب زخم و اینا …اینا فقط برای خواس پرتی از کشف حقیقت برای ببینده طراحی شده بود که همشونم یه دلیلی داشتن که دیگه واقعا نمیشد همه رو توضیح داد …ولی این تحلیل رو بخونید لطفامعنی کلمه shutter island

تحلیل جدید و جالبی بود🙏👍عااالی بودی پریااا عاالی

سلام
در سکانس پایانی چیزی عجیب از تدی میشنویم(من این جا فهمیدم،مرگ همراه با قهرمانی،بهتر از مرگ به صورت هیولاست)
گویا تدی میدانست که دیگر نمیتواند فرار کند برای همین خود را به آناه سپرد
تدی دیوانه نبود
رویاها وکابوس ها در خوابش یا به صورت یک کابوسی که خودش و بیننده میفهمید که کابوس استاست بود پس دیدن پیر زن در غار واقعی بود
او مارشالی بود که خودش باعث سوزاندن خانه اش شده بود
سپس به خانه ای کنار رودخانه رفتند،روزی به
خانه آمده و میبیند زنش بچه هایش را کشته
زنش را میکشد وبرای خود اسم تدی را انتخاب میکند
وقتی به جزیره ای مرموز که اتفاقات غیر اخلاقی در آن میافتد میرود بقیه میفهمند او چه فهمیده است پس او را دیوانه کرده
در آخر تدی میداند که نمیتواند فرار کند وخود را به دست آنها میسپارد

ببین حرفت درسته اگه حرفی از اعدام کردن تو فیلم میومد تدی درمان نشد هنوزم به دو شخصیتیش ادامه داد ولی حالا نظریه مریض بودن یا نبودنش صد در صد مریض بود چون فقط پشت ادمای مریض مرقب میزارن تو یه سکانس تدی وقتی داشت باز جویی میکرد پ‌شتش مرقب گذاشته بودن

حالا من تازه این فیلم رو دیدم و نظر میدم. ! مهمترین دلیلی که من برای دیوانه نبودن تدی میتونم بگم اینه که اگه تدی واقعا دیوانه بود و آنطور که دکتر میگه ذهنش ریست میشد هیچ دلیلی برای اینکه دکتر روانشناس سیر اتفاقات رو برای برای چنین بیماری تعریف کنه و اصرار کنه و برای حرفش شاهد بیاره وجود نداره. بلکه اینها تلقین و مغزشویی کردن تدی است که به نحوی انسجام مغزش رو به هم ریختن که هر حرفی رو بپذیره.

اگر دقت کرده باشین دکتر بهش گفت اگر ایندفعه درمان نشی مغزتو میکشن بیرون تو صحنه اخرم هم نشون داد که با وسایل پزشکی داخل یه پارچه منتظر بودن که اگر تدی درمان نشد ببرنش مغزشو بکشن بیرون یا حالا هر کاری که دیگه ما نمیدونیم باهاش بکنن منظورم از اعدام این بود که خلاصه میخواستن تهش اگر درمان نشد به روش خودشون بکشنش که افسر نگهبانها هم خیلی اصرار داشت به این قضیه که درمان نمیشه تو صحنه اخرم خوشحال شد که حق با اونه ازچهرش تو صحنه اخر میشد فهمید …تدی هم اشاره کرد مرگ و به زندگی مثل یک هیولا ترجیح میده پس از این جملشم میشد فهمید که میخوان بکشنش …در نهایت هم همون چیزهایی که گفتم خودش انتخاب کرد که بمیره با اینکه این دفعه واقعا درمان شده بود..ولی از اونجایی که خیلی از ماها عاشق تئوری توطئه هستیم میخوایم در نظر بگیریم که خواستن تدیو دیوونه کنن و فلان ….درحالی که باید قبول کرد همیشه ام تئوری توطئه منظور اصلی نویسنده نیست گاهی باید بتونیم بین منظور اصلی و تئوری توطئه تفکیک قائل بشیم ……این فیلم باید دوبار دیده بشه حتما تا مسائل روشن تر دیده بشه….با اینکه ده سال از ساخت فیلم گذشته ولی همچنان خیلی هارو مجذوب خودش میکنه

همه تئوري هايي كه ميگن تدي ديوانه بوده با صحنه حضور زن توي غار اشتباه از اب درمياد ميدونيم كه اون زن توهم نبوده به چند دليل اول تدي توي توهماتش فقط زنشو ميديد نه كس ديگه دوم توهماتش با اب و اتش مخلوط بود كه اونجا خبري ازشون نبود سوم توهمات تدي جوري بود كه مشخص ميشد واقعي نيست مثلازنش تو بغلش خاكستر ميشد چهارم همه توهامتش بعد از بيداري از بين ميرفتن ولي زن بعد از بيداري تدي هنوز توي غاره و خود تدي هم تعجب ميكنه از اين قضيه و پنجمين دليل كه شايد كارگردان اصلا بخاطر همين يه صحنه اينكارو كرده اينكه نور پرادزي تمام صحنه هاي توهم تدي بشدت روشنه و بانور صحنه هاي بيادري و عادي بع وضوح فرق داره كه توي غار اينطوري نيست

توو یک صحنه فیلم تدی وقتی بعد از سر دردرش در بیمارستان میخوابه و چهره اون زن دیوونه رو میبینه که بچه های خود تدی رو کشتن و دقیقا شبیه به همون و بعدش بچه ها رو به همون دریاچه میبره که زنش بچهاش رو غرق کرده بود و تصوری داره ازش و پس یعنی ماجرا واقعی بوده

قانون چهار : هیچ کس حق هرگونه آسیب بدنی به افسران مارشال (سرباز های ترفی گرفته ی جنگ ) را ندارد

و به این ترتیب تصمیم به دیوونه کردنش میکنن با دارو و داستان هایی که میسازن (زیرا تدی از کارهای مخفی دولتیا خبر داره )

بیمار ۶۷ : تدی

اون همه ادم مصقره یه دیوونه نیستن که چند روز نقش بازی کنن که درمانش کنن مگه فقط اون یه بیمار رو دارن

دقیقا در هیچ یک از نظرات اشاره ای به قانون چهارم نشده و در کل فیلم هم همینطور

تد دیوانه نیست اما چاک از همان ابتدا بعنوان کنترل گر تد بعنوان همکار جدیدش همراه اوست حتی در صحنه صحبت با خانمی که شوهرش رو با تبر شته نوشتن کلمه فرار با دور کردن چاک نیز نشان از دیوانه نبودن تد می باشد .یه جا تد و چاک بخاطر طوفان به یه ساختمان متروکه میرن تو دیالگشون درمورد “نویس” صحبت میکنن و چاک میگه که حرفهای نویس قابل قبول نیست چون من حرف دیوونه ها رو نمیتونم باور کنم(اگر چاک در اصل دکتر تد بود زدن این حرف منطقی ست؟)اما تد میگه نکته جالبش همین جاست چون اونا حرف میزنن ولی هیچکسی به حرفشون گوش نمیده.ممکنه همونجا چاد به شروع نقشه دیوانه جلوه دادن تد فکر کرده باشه. ازمایشات غیر اخلاقی برروی بیماران در جزیره انجام گرفته اما تد فهمید و با داروها تد رو دیوانه کرده و در نهایت هم همون ازمایشها رو روی اون اجرا کردن.

نقدهارو خوندم همشون محترمن اما هیچکس به حلقه توی دست دکاپریو در اول فیلم و فقدان اون حلقه در میان فیلم اشاره نکرده کلید فیلم میتونه همینجا و هم در دیالوگ های پایانی فیلم باشه که همکارش که میگن روانشناسه تد رو به نام مارشالی خودش صدامیزنه.نکته بعدی هم تاریخ ۱۹۵۳ هست که با تاریخ قتل همسر وزمان بستری که دوسال هست تناقض داره

این فیلم برای انواع مخاطب ساخته شده شما نمیتونین یه پایان براش دیکته کنین یه جورایی شمام وارد بازی این فیلم میشین با دیدنش یعنی هر کی بر اساس دیدگاه و خلق و خو و رفتار های روانشناختی خودش میتونه پایان فیلمو اونجور که میخواد تو ذهنش شکل بده،این فیلم هم پایانش بازه ولی ن از نوع پایان هایی بازی که قسمت بعدی دارن،پس همه نباید به یه دیدگاه ببینن فیلمو،من خودم چون راجب کنترل ذهن و نظم نوین جهانی خوندم،میگم که تدی دیونه نیست و چون حقیقت رو فهمیده بود خواستن دیونه جلوش بدن تا براشون تهدیدی نباشه ولی خیلیا جور دیگه فکردن نمیشه گفت کدوم درسته بستگی داره چه مطالعاتی طرف داشته باشه

این درست نیست. چرا آقای دکتر به جای اون اسناد کاغذی، صدای ضبط شده از مکالمه ی تدی و جورج نیوس توی زندان c رو بهش نشون نداد؟

خیلی خیلی عالی بود.فکر کنم چن بار این‌فیلمودیده باشید.خیلی به نکات ریز دقت کردین

سپاس‌گزارم راستش یک بار دیدم فرصت نکردم دوباره ببینم اما دوست دارم بازم ببینمش

سلام
به نظرم حتی خود اسکرسیزی هم‌مطمئن نیست
چون هدف اینه که مخاطب خودش راجب به فیلم تفکر کنه و اون رو کامل کنه
به نظر من که سعی داشتن دیوونه اش کنن
آخر سر هم به نظرم قصد فرار داشت چون اول به روانشناسش پیشنهاد کرد با هم برن چون فکر میکرد دوست اشه ولی وقتی ری اکشن اش رو دید از رفتن با اون منصرف شد چوو باز حالت چهره اش تغییر کرد تد هم با اون چند نفر رفت به سمت آسیاب بادی و نگاهش به سلاح لای پارچه که دست پرستار بود نشون میداد که قراره تد وسط راه اونو بگیره و اون چند نفر رو بکشه و فرار کنه

راستش به نظر منم نمیشه نتیجه قطعی ای از این فیلم جذاب و پر رمز و راز گرفت هر کس بر اساس شخصیت و ذهنیتش حقیقت فیلم رو میسازه و واقعا برای هر دو حقیقتی که میشه از داستان پردازش کرد نشونه هایی در فیلم وجود داره پس قضاوت این فیلم با خودتونه …

شما نوشتید که دکتر گفت اگه حالش خوب بشه میزاره از جزیره بره در صورتی که در سکانسهای اولیه وقتی وارد تیمارستان میشه روی تابلوی جلوی تیمارستان نوشته “جایی که به تو اجازه ی رفتن نمیده”
دکتر کاولی خیلی نمیتونه مهربون بوده باشه و به فکر درمان

دیدگاه

نام

ایمیل

نام ، ایمیل و وب سایت خود را برای بار دیگر که اظهار نظر می کنم در این مرورگر ذخیره کنید.


 


 


 


 

کلینیک روانشناسی آقای روانشناس در تهران آماده خدمات روانشناسی و مشاوره آنلاین و حضوری به شماست. برای رزرو مشاوره در تهران با ما تماس بگیرید

© Copyright Mr Psychologist

معنی کلمه shutter island
معنی کلمه shutter island
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *