خواص دارویی و گیاهی
Copy Right By 2016 – 1395
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
ترتیب بر اساس:
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
واژه: خواجه
نقش دستوری: اسم
معنای کلمه خواجه
آواشناسی: xAje
الگوی تکیه: WS
شمارگان هجا: ۲
برابر ابجد: ۶۱۵
سان را بخوانید.سان را بخوانید.سان را بخوانید.
این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
(خا جِ) (ص .) 1 – بزرگ ، سرور. 2 – مالدار، دولتمند. 3 – اخته ، مردی که خایه اش را کشیده باشند.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
ترتیب بر اساس:
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
واژه: خواجه
نقش دستوری: اسم
معنای کلمه خواجه
آواشناسی: xAje
الگوی تکیه: WS
شمارگان هجا: ۲
برابر ابجد: ۶۱۵
لدات را بخوانید.لدغ را بخوانید.لدغه را بخوانید.
این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خواجه . [خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ) کدخدا. رئیس خانه . || معظم . (برهان قاطع). سید. آقا. (یادداشت بخط مؤلف ). بزرگ : تقصیر نکرد خواجه در ناواجب من در واجب چگونه تقصیر کنم .
(منسوب به رودکی ).
رودکی .
رودکی .
عماره .
عماره .
منجیک .
منجیک .
منجیک .
آغاجی .
(از فرهنگ اسدی نخجوانی ).
فردوسی .
فرخی .
منوچهری .
منوچهری .
بلجوهر.
طیان .
قطران .
قطران .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سنائی .
سنائی .
خاقانی .
خاقانی .
معنای کلمه خواجه
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
کمال الدین اسماعیل .
مولوی .
مولوی .
سعدی (بوستان ).
سعدی (گلستان ).
سعدی (گلستان ).
سعدی (گلستان ).
سعدی (گلستان ).
سعدی (طیبات ).
اوحدی .
حافظ.
حافظ.
شبستری .
اهلی شیرازی .
خاقانی .
خاقانی .
سعدی (طیبات ).
رودکی .
لبیبی .
بوذر.
مظفری .
عماره ٔ مروزی .
منجیک .
منجیک .
سوزنی .
سوزنی .
نظامی .
سعدی .
سعدی .
سلطان اویس .
فرخی .
منوچهری .
خاقانی .
خاقانی .
بوالمثل .
سعدی (طیبات ).
سعدی (بوستان ).
خاقانی .
واژهٔ خواجه ممکن است به یکی از موارد زیر گفته شود:
خواجه باورصاد
۱. مردی که خایهاش را کشیده باشند؛ خصی.۲. مردی با این ویژگی که در حرمسرا یا اندرونی بزرگان خدمت میکرده.۳. [قدیمی] صاحب؛ بزرگ؛ آقا؛ مهتر؛ سَرور؛ خداوند.۴. [قدیمی] مالدار؛ دولتمند.۵. [قدیمی] شیخ.
خواجه . [خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ) کدخدا. رئیس خانه
1 – بزرگ ، سرور. 2 – مالدار، دولتمند. 3 – اخته ، مردی که خایه اش را کشیده باشند.
کد خدا، رئيس خانه
1- آغا، اخته، خصي، خواجه سرا، مقطوع النسل
2- آقا، ارباب، بزرگ، سرور، صاحب، سيد، مخدوم
3- بازرگان، تاجر، دولتمند، سوداگر، متمول
≠
خادممعنای کلمه خواجه
۱. هریک از غلام یا نوکرانی که یک خواجه یا رئیس دارند: ♦ من و تو هر دو خواجهتاشانیم / بندۀ بارگاه سلطانیم (سعدی: ۱۰۵).۲. [مجاز] همردیف؛ همقطار.
مرد خایهکشیده یا غلام خصیشده که در حرمسرا و اندرون خانۀ بزرگان خدمت میکرده.
در دورۀ قاجار، رئیس خواجگان و بزرگتر خواجهسرایان.
1- آغا، اخته، خصي، خواجه سرا، مقطوع النسل
2- آقا، ارباب، بزرگ، سرور، صاحب، سيد، مخدوم
3- بازرگان، تاجر، دولتمند، سوداگر، متمول
≠
خادم
خواجه . [خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِ) کدخدا. رئیس خانه
۱. مردی که خایهاش را کشیده باشند؛ خصی.۲. مردی با این ویژگی که در حرمسرا یا اندرونی بزرگان خدمت میکرده.۳. [قدیمی] صاحب؛ بزرگ؛ آقا؛ مهتر؛ سَرور؛ خداوند.۴.
1 – بزرگ ، سرور. 2 – مالدار، دولتمند. 3 – اخته ، مردی که خایه اش را کشیده باشند.
کد خدا، رئيس خانه
معنای کلمه خواجه
خصي شدن، اخته شدن، ناتوان شدن، عنين شدن
خصي كردن، اخته كردن، عقيم كردن
0