خواص دارویی و گیاهی
Copy Right By 2016 – 1395
آشنایی با مسیحیت
www.ashnaie.com
//
Please log in using one of these methods to post your comment:
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
معنی کلمه خداوند شبان من است
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Google خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
درحال اتصال به %s
دیدگاههای جدید را از طریق ایمیل به اطلاع من برسانید.
نوشتههای جدید را از طریق ایمیل به اطلاع من برسانید.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.
by
ktabkhaneh
است من شبان خداوند یر می ،بی ،اف :نوشته اسحق فلورانس :ترجمه
است من شبان خداوند یر می ،بی ،اف :نوشته اسحق فلورانس :ترجمه
Less
است من شبان خداوند یر می ،بی ،اف :نوشته اسحق فلورانس :ترجمه
1 سوم و بیست مزمور من راحت هایآب نزد ،خواباندمی را من سبز هایمرتع در .بود نخواهم چیز هیچ به محتاج ،است من شبان خداوند سایه وادی در چون ،نمایدمی هدایتم عدالت هایراه به خود نام خاطر به و گرداندبرمی را من جان .کندمی رهبری را ایسفره .داد خواهد تسلی را من تو چوبدستی و عصا ،هستی من با تو زیرا ،ترسید نخواهم بدی از ،روم راه نیز موت آینه هر .است شده لبریز امکاسه و ایکرده تدهین روغن به را من سر .گسترانیمی دشمنانم حضور به من برای .ابداالباد تا بود خواهم ساکن خداوند خانه در و بود خواهد من پی در عمرم ایام تمام رحمت و نیکویی بود نخواهم چیز هیچ به محتاج است من شبان خداوند سی .گذردمی ،کرده صحبت خداوند شبانی درمورد مزمور این سراینده که روزی از سال هزار سه حدود در امروز چنگی .اندشده تبدیل خاک به داشتند وجود زمان آن در که چیزهایی تمام مدت این طول در و نیست کمی زمان قرن قطور اقشار زیر همه و همه قصر هایاتاق ،شمشیر ،دربار وسایل ،هاکتاب ،نواختمی دلنواز هاینغمه آن با داوود که تازه که کندمی حس خواندمی را آن خواننده امروز که هنگامی و دارد تازگی هنوز مزمور خود اما ،اندخوابیده ادوار ،بیماری هنگام در و دهیممی یاد هایمانبچه به که است چیزهایی اولین جزو ارزش با کلمات این .است شده سراییده امیدی همیشه آیات این .شنوممی بخشیآرام نوای خود هایترس خواباندن برای آنها الیالبه از همیشه نیاز و سختی :دارد همراه به جدید زندگی یک برای به یهودیان برای .است رفته کار به »«یهوه جای به »«خداوند ».بود نخواهم چیز هیچ به محتاج است من شبان «خداوند در اعظم کاهن توسط کفاره روز در بار یک سالی فقط و بود خاصی احترام و ترس با همراه یهوه کلمه آوردن زبان یعنی یهوه؛ .دارد هستی خود به خود که وجودی ،است زنده آنکه یعنی یهوه؛ .شدمی آورده زبان به االقداسقدس .است حیات خود در و است ساکن ابدیت در و نبوده زمان به محدود و بود خواهد و هست ،بود که او ».هستم «من این حاال و است همان و تغییرناپذیر او فقط و شوندمی فرسوده و یابندمی تغییر یا رفته بین از دیگر چیزهایی تمام او بر جهان تمام آینده دردهای که بینیممی را پرقدرت و خسته ،موقر مرد یک گردیمبرمی عقب به پرقدرت بود نیکو شبان «من :گویدمی دهدمی نسبت خودش به را اینها که حالی در کلمات همین از استفاده با او و اندافکنده سایه ».هستم .است شده شبان و دهندهنجات ،ابدی در قادر خدای :کنیم ترکیب هم با »نیکو «شبان »«یهوه درباره را نظر دو این حال استفاده با ».عیسی «یهوه .آوریممی بدست مسیح عیسای ما خداوند برای پرمعنی عنوان یک عبارت دو این ترکیب از تمام صاحب یهوه مقام در ».است من شبان عیسی «یهوه :خوانیممی چنین را )23 مزمور اول (آیه جدید عبارت این از شفیع مسیح عیسای مقام در و است داشته نگه را عالم تمام نظم یهوه عنوان به .همدردی کمال عیسی مقام در و قدرت جهان این خم و پرپیچ کوره در عیسی مقام در و دارد مطلق تسلط چیز همه بر یهوه عنوان به که حالی در .است ابدی ».مباشید ترسان من کوچک «گله :کندمی زمزمه ما گوش در شیرینی و نرمی به و داردبرمی قدم ما کنار در کتاب طول تمام در و شد برده کار به خدا برای بود چوپان خود که یعقوب توسط بار اولین برای لقب این »«شبان به را اشگله که خوانیممی ایبره درباره مقدس کتاب آخر صفحات در اینکه تا رویممی پیش عقیده این با مقدس این به نسبت مخصوصی محبت و دارد اشگله با خاصی الفت و انس معموال شبان .کندمی رهبری حیات هایآب باید روز تمام و بردمی مراتع به آغل از را اشگله صبح هر .کندمی پیدا هستند مراقبتش تحت که زبانبی موجودات خطری که جایی و هاآب نزد را آنها .نرسد آنها به وحشی حیوانات طرف از ایصدمه تا باشد آنها مواظب دقت به در .گرداندبرمی خودشان امن آغل به را آنها دوباره هنگام شب و بنوشد راحتی به آن از تا بردمی نکند تهدیدشان آنها با روز و شب آنجا در و ببرد دورتری جاهای به مراتع یافتن برای را آنها است مجبور سال از مشخصی فصل .شودمی شب سرمای و روز گرمای متحمل و کندمی زندگی ایبره هرگاه .کندمی حمل را او خود آغوش در کرده بغل را او بیاید گله بقیه پای به پا نتواند هابره از یکی اگر هنگام در .برگرداند کشیده بیرون دره از و خارها الیالبه از کرده پیدا را او تا گرددمی او دنبال را جا همه شود گم وجود به گوسفندانش و شبان بین خاصی نزدیکی شرایطی چنین تحت زندگی .بازدمی را خود جان حتی جدی خطرات شنوندمی را صدایش و روندمی او دنبال به خواندمی را آنها شبان که هنگامی و شناسندمی را شبان گوسفندان .آوردمی
معنی کلمه خداوند شبان من است
2 اطمینان محبتش از که خاص محبوبان مثل درست کنندمی حرکت او به نزدیک خیلی همیشه گوسفندان از بعضی به وقتی .کندمی نوازش را آنها و رودمی راه آنها میان در آزادانه و کندمی آنها با بخواهد چه هر تقریبا شبان و دارند .است صادق او درمورد اینها تمام بینیممی میندیشیم گوسفندان اعظم شبان یعنی مسیح؛ عیسای شبانی چشم او چشمان .تپدمی گوسفندان نجات برای خود خون ریختن پای تا صادقانه محبت با که دارد را شبان یک قلب او سرگردان دره سراشیبی در که را ایبره ترینضعیف و کوچکترین حتی و دارد نظر زیر را گله تمام که است چوپانی در را ما وقت هیچ و شودنمی خسته بانیدیده و توجه از هیچگاه شبان یک وفاداری با او .کندنمی دور نظر از است مسیح عیسای .سازد دور را او تا کندنمی فرار و ایستدمی گرگ حمله هنگام در و کندنمی ترک هاتنگی و هاناآرامی مهربانی .بکشد بیرون درنده خرس چنگال و شیر دهان از را ما است قادر آسانی به که است شبان یک قدرت دارای حوصله و مهربانی با را خود کوچک مقدسین ،کندمی کمک گرفته بغل را کوچک هایبره .داراست را شبان یک تحت و دهدمی پناه خود نرم و گرم آغوش در را ما .بخشدمی آرامی را متموج و ضعیف هایروح و کندمی راهنمایی .گیریممی آرام او توجهات مسیح عیسای اما ،بودیم مصیبت و تنبیه مستحق و بودیم رفته خود راه به کدام هر و بودیم گمشده گوسفندان مثل ما بود نیستی خطر معرض در و شبانبی گوسفندان که را گله این سرشارش محبت با ،خود ابدی سلطنت تخت باالی از خود تخت از و بدهد را خود جان شد حاضر اشگله رهانیدن برای بود شبان خود که آنجایی از بنابراین .نگریستمی و نهاد گوسفندان برای را خود جان نیکو شبان طریق این به و گیرد خود دوش بر را همه شرارت و گناه تا آمد پایین چه ببینید و کنید فکر .است من شبان خداوند .بخشید رهایی حتمی مرگ خطر از را خود گله ،ابدی عهد خون وسیله به مسیح «عیسای بگوییم اینکه بین است فرق همان درست ».مرد من «بچه یا »مرد بچه «آن بگوییم اینکه بین است فرقی مسیح عیسای ».است من شبان «خداوند یا »است شبان «خداوند ».است من منجی مسیح «عیسای یا »است دهندهنجات ».است من شبان «خداوند بگوید انفرادی بطور شخص هر تا است منتظر و گردد اشخاص اختصاصی شبان خواهدمی و دهید نشان را او شما که رسدمی نتیجه به هنگامی شما برای او کار .باشد نیکو شبان یا شبان که نیست کافی او برای نیست کافی ».بود نخواهم چیز هیچ به محتاج ،است من شبان «خداوند :بگویید دهدمی شما به شبان این آنچه دیدن با او هایهدایت و اختیار در را خود و کنیم قبول خودمان شخص شبان را او باید بلکه ،است شبان خداوند که بپذیریم هیچ به محتاج خداوند گله ،جهان این زیاد هایتنگی و هاسختی وجود با ».بود نخواهم چیز هیچ به «محتاج .دهیم قرار من «خدای که است این خدا گوسفندان شادی و »میریممی گرسنگی از «دارم که آوردبرمی فریاد دنیا .نیست چیز ایمان با احتماال ولی ،باشد گفته این مخالف شما شخص تجربه شاید ».کندمی فراهم عیسی مسیح در را من احتیاجات .دارد قرار شما اختیار در هاچه که ایدندیده و نکرده جستجو که طلبیدمی چیزی و ایدنشناخته را خود حقیقی احتیاج اینکه یا ایدنکرده عرض خدا به را هایتاندرخواست شاید یا بخواهیم و کنیم آرزو که چه هر اینکه نه کندمی نیازبی مانحقیقی احتیاجات از را ما ،ما شبان .بود خواهد ضررتان به خدا از که را آنانی «زیرا .بخشدمی ما خیریت برای را چیز همه و است طالب را ما نفع همیشه او زیرا ،بدهد ما به با باشید داشته که احتیاجی هر ».بود نخواهد کمی هیچ را او «ترسندگان ».بود نخواهند چیز هیچ به محتاج ترسندمی است من شبان «خداوند که دارید نگه محکم واقعی و شیرین کلمات این با را خود قلب و بگذارید جلو قدم اطمینان ».بود نخواهم چیز هیچ به محتاج کندمی رهبری را من راحت هایآب نزد ،خواباندمی را من سبز هایمرتع در چیز هیچ به محتاج هستند خداوند شبانی توجهات تحت که آنانی دیدیم روستایی قشنگ نغمه این آیه اولین در شبان توسط احتیاجات این زیرا ،است »آرامش «احتیاج نیازندبی آن از مسیح گوسفندان که چیزی اولین .بود نخواهند هایآب نزد و خواباندمی راحت و نرم هایمرتع در را «من :خواند طرز این به را دوم آیه توانمی و شده برطرف نیکو و داغ سنگهای و کرده دم آلودیتب گرمای در هوا :آورید نظر در ظهر هنگام به را مرتع یک ».کندمی هدایت آرام شبان که ایگله حال به بد ،است ایسایه محتاج و تشنه گله که هنگام این در .سوزاندمی را پا کف گداخته هایتپه در چنانکه خداوند گله برای اما ،بیاید خنک دره یک در سبزی مرتع یا پناهگاه و سایه بتواند که شبانی ،باشد نداشته که برسد ایرودخانه کنار به آلودیتب و تشنه گله اگر کنید فکر .نیست خبری شکستی چنین از خوانیممی آیه این
3 چگونه کنندمی آلودگل را آب برگشته زیاد کف و سرعت با و خورندمی رود کناره به هاموج و است طغیان حال در آرامی به که است راحتی آب شده اشاره آن به آیه این در که آبی اما نماید؟ تشنگی رفع نوشیده آب آن از تواندمی مرتع آبی چنین اطراف در .کندمی منعکس را اطراف هایگل و درختان تصویر زالل آینه یک مانند و دارد جریان خاصی تازگی و طراوت از آن اطراف هوای .گرددمی مزین قشنگ گل صدها با بهار در و است شفاف و سبز همیشه گله و شودنمی خشکسالی هیچگاه جایی چنین در .دهدمی نوازش را گوش آنجا آب آرام صدای و است برخوردار .گیرد آرام ،راحت آب این کنار در است شده سیر مرتع تازه و نرم هایعلف از که حالی در بال فراغ با تواندمی و ظرفیت حد از بیش .بود نخواهیم زندگی و کار ادامه به قادر استراحت بدون ما .داریم آرامش به احتیاج ما همه و بریده فنرش البته و کنیم کوک معمولش حد از بیش را ساعتی که است این مثل درست کردن کار استراحت بدون روزمره کارهای از روز آن در باید و دارد احتیاج استراحت هفته در روز یک به حداقل فردی هر .ایستاد خواهد کار از زندگی در بیشتر چقدر ،هستیم بدنی استراحت محتاج حد این تا جسما ما که وجودی با .بگیرد آرام همیشگی و مدت تمام استراحت بدون و وقفهبی تواندنمی که است کبوتری مانند ما روح .باشیممی آرامش محتاج خود روحانی داغ هایبیابان و هاکوهستان در استراحت بدون و وقفهبی ،همیشه گله یک عنوان به توانیمنمی ما .باشد پرواز حال در ما روح اینکه برای .گیریم آرام دمی راحت هایآب نزد و سبز هایچمن در باشیم داشته فرصت باید .کنیم مسافرت :است الزم چیز سه برسد آرامی این به امنیت احساس -1 بزند هم به را گوسفندان گله آرامش تا است کافی کودک بچه یک حضور حتی و سگ یک پارس ،شیر یک غرش بینیممی )(شیطان درنده شیر حمله معرض در را خود که وقتی تا هم ما .سازد مبدل زدهوحشت گله یک به را آنها و شبان که شکر را خدا …گیرد؟ آرام هاناهماهنگی و اطمینان عدم وجود با تواندمی کسی چه .بگیریم آرام توانیمنمی به را )(شریر زندگی غران شیر باد تا و شده پیروز ترسانندمی زندگی در را ما که چیزهایی تمام بر مسیح عیسای ما .رسانید انجام به ما برای مرگ حد به تا و صلیب بر هازخم و درد و رنج تحمل قیمت به را کار این و است برده اسارت .بود شریر حمله خطر در او خاص گله زیرا ،نهاده گوسفندانش برای را خود جان ما نیکوی شبان جان و کرد ایستادگی جان حد به تا دشمن دست از اشرهایی برای را او و بود شده داده او به پدر طرف از گله این مرگ با واقع در .کرد نابود داده شکست را دشمن صلیب بر مرگش با مقابله و ستیز این در .نهاد برایشان را خود گردانید زنده جدید عهد خون به را او خدا ،شریر بر گرفتن پیروزی از پس و مرد او کنار هم ما دشمن مسیح عیسای رهایی گناهان مکافات و شریعت بار ،شیطان گزند از ابد به تا را ما او .کندمی تضمین را ما امنیت و است زنده اکنون و انداخته تو بر که شبانت گلگون ردای که شو مطمئن و باشد آرام ،ترسانی زندگی حمالت از که ای پس .است بخشیده ،نداشت دریغ آوردنت بدست برای را خود جان که کسی باش مطمئن .است کرده تضمین ابد تا را تو امنیت است شده را تو حضورش وسیله به فورا او و بخوان را او نام فقط سختی اوقات در .بروی دستش از آسانی به که گذاردنمی امروز به تا من «گوسفندان :گویدمی اطمینان با شناسندمی را آن گوسفندانش که خود آرام صدای با و بخشید خواهد آرامی گناه است شده مولود خدا از که هر دانم«می ».گرفت نخواهد من دست از را آنها کس هیچ و شد نخواهند هالک ابد ».ندارد دسترسی آنان به شیطان و کرد خواهد حفظ را آنها خدا پسر بلکه ،کندنمی کافی غذای -2 سیراب مانتشنگی و نشده برطرف روحمان گرسنگی وقتی تا نیز ما .بخوابد گرفته آرام تواندنمی گرسنه گوسفند و نماید رفع مختلف طرق به را آن کندمی سعی است آگاه خود روحی گرسنگی از که انسانی .نداریم آرام باشد نشده را عیسی صدای شخص که وقتی تا .گرددنمی رفع احتیاجش ولی ،زندمی در آن و در این بیهوده که اوقاتی بسیار چه به ».نگردد تشنه هرگز آورد ایمان من به که هر و شد نخواهد گرسنه هرگز آید من نزد که «هر :گویدمی که بشنود نان که هر .دهدمی ابدی سیری و بخشدمی حیات او خون نوشیدن و انسان پسر جسم خوردن .رسید نخواهد آرامی .شد نخواهد تشنه و گرسنه ابد تا )مسیح عیسای (یعنی بنوشد را حیات آب و بخورد را حیات زیرا ،بخشدمی ما به تازگی با را ما نیاز مورد غذای روزه هر که است سبزی مرتع ما روز به روز زندگی برای خدا کالم همان به هم امروز و شودنمی خشک هیچگاه مرتع این .دارد سیرکننده و حال مناسب غذایی گرسنه قلوب تمام برای
4 خود آنقدر و داریمبرمی قدم او با مشارکت در و حضور در وقتی .کندمی سیر را گرسنه هایروح اول طراوت و تازگی نزد واقع در ،بریممی بسر او حضور آرامش در و ندارد کاری ما با شیطان رسدمی نظر به که بینیممی نزدیک او به را تا کشدمی کناری به را ما نیکو شبان زندگی حوادث هجوم و هاسختی بحبوحه در گاهی .زنیممی قدم راحت هایآب را ما و بخوریم کرده فراهم برایمان که سبزی هایمرتع از باشیم داشته فرصت آرامش در و بگیریم آرام او کنار در .کند لمس را )خدا (آرامش سبت روز آرامش مانمشوش هایقلب تا دهدمی یاری شبان هایهدایت از اطاعت -3 .بروند دنبالش به کرده اطاعت او از گله اینکه مگر برساند آرامی مکان به را خود گوسفندان تواندنمی شبانی هیچ که هم چقدر هر شبان هدف آنگاه ،بروند خواهندمی خودشان که راهی به اگر یا بمانند عقب شبان از گوسفندان اگر آنها من و شنوندمی را من صدای من «گوسفندان :فرمایدمی مسیح عیسای .ماند خواهد نتیجهبی باشد عالی آنها برای و رویممی خودمان امیال و آرزوها دنبال به هرگاه که نیست تردید جای البته ».کنندمی متابعت را من و شناسممی را جانشین را خودمان مشخص هایهدف واقع در .دهیممی دست از را خود آرامش زنیممی باز سر شبانمان متابعت از طوری را مانزندگی خودمان هایخواست بر پافشاری با و ایمکرده خدا راحت هایآب و سبز هایمرتع و عالی هدف .است نمانده شبان اراده برای جایی که ایمکرده پر خود امیال از راه کدام از نیکو شبان ببینیم تا کنیمنمی بلند را سرمان حتی که هستیم خودمان راه به رفتن سرگرم چنان گاهی شد ما شبان که ایبره از باید .شودمی مختل ما آرامش نتیجه در و کند هدایت را ما خواهدمی مقصد کدام به و رودمی .کندمی هدایت حیات آب هایچشمه به را ما که دانیممی زیرا ،برویم دنبالش به رودمی که جایی هر و کنیم پیروی است منتظر نیکو شبان .باشدمی دسترس غیرقابل یا محال امری که انگار نکنید فکر آرامش این به حسرت با اینطور باعث که را چه هر .بسپارید او هایدست به را خود و کنید اعتماد او به فقط کند رهبری راحت هایآب نزد را شما تا در را او واقعی و ماندنی و دلنشین آرامش مقابل در و بسپارد او به )بزرگ و (کوچک شودمی روحتان آرامش عدم هدایت راحت هایآب نزد را شما خود او زیرا ،شد نخواهید آرامش محتاج هیچگاه و بروید او دنبال به .برگیرد .خواباندمی سبز هایمرتع در و کندمی گرداندبرمی را من جان نیاز از عمیقا که کندمی صحبت خدا فرزندان از بسیاری تجربه از و دارد خاصی ارزش خداوند گله برای آیه این و کردیممی پیروی شبان از همیشه اگر .آگاهند نیکو شبان توسط خویش هایجان برگرداندن قدرت برای خود شبان برگرداندن قدرت به احتیاجی و نبود اشکالی واقع در گرفتمی قرار ما اطاعت مورد همیشه از هایهدایت اگر آن به نسبت یا شده منحرف راه از آسانی به و نیستیم مطیع الهی هایهدایت به نسبت همیشه ما اما ،داشتیمنمی ما روحانی تنزل علت بزرگترین .برگرداند را ما دستی تا داریم احتیاج که است هنگام این در و شویممی تفاوتبی خدا کالم و است آمیخته القدسروح با شخص روح که وقتی تا .باشدمی خدا با وقت نکردن صرف و خدا کالم اغماض .گیردمی صورت خدا محبت و فیض در مداوم رشد ،گیردمی قرار مطالعه مورد دعا و عالقه با تقدس و شیرین تازگی داریم نگاه روشن را اششعله و کند کار ما در وقفه بدون القدسروح بگذاریم هرگاه پرثمر را ما زندگی تواندنمی خدا با مشارکت از بیش چیزی هیچ دانیممی .کنیممی تجربه را بودن خدا با آمیزتشویق خدا کالم از هاییقسمت خواندن .گیریممی ندیده را آن یا شویممی رد عجله با خدا حضور از گاهی هم باز اما ،گرداند .شدنمی خوانده بود بهتر که شودمی بیان سردی با آنقدر شبمان و صبح دعای و کندمی پیدا وظیفه انجام حکم ما برای ما حکمت با و قوی دست یک داریم احتیاج کنیممی حس و یابدمی تنزل ما روحانی انرژی تردیدبی وضعی چنین در بر که بیفتد اتفاقی دوست دو بین هرگاه .است روحانی انحطاط عوامل از دیگر یکی نشده اعتراف گناه .برگرداند را و سرد آنقدر هایشانمالقات زودی به و شودمی کاسته دیدارهایشان تعداد از طبیعی بطور نرسند توافق به آن سر .است آورتأسف داشتند قبال که صمیمیتی و دوستی با مقایسه در که شودمی تفاوتبی برطرف سؤتفاهم یا ،شود اعتراف اشتباه و آید عمل به گفتگو آن درباره و شود باز دو آن بین نظر مورد مسأله وقتی ما وقتی .خدا و ما بین رابطه همین درست .شد خواهد برقرار دوباره آنها بین تریعمیق نزدیکی و دوستی ،گردد و برگها پشت را خود کردند سعی خدا اوامر از سرپیچی از بعد که کنیممی پیدا حوا و آدم شبیه حالتی کنیممی گناه
5 که شنیدندمی را خدا خداوند صدای که بود هنگامی آنان زندگی لحظه ترینخوش ،روز آن تا کنند قایم هابوته زیر نگرانی با برایشان خدا صدای همین که شد باعث آنها گناه روز آن اما ،باشند داشته مشارکت او با تا خواندمی را آنها و کندمی ایجاد خدا و ما بین رابطه در تاریکی سایه نشده اعتراف گناه دانیممی نیز ما .شود توأم فاصله احساس و هرگاه اما ،آیدمی وجود به خدا و ما بین تاریکی قشر کم کم نشوند افکنده بیرون ،نشده اعتراف فورا گناهانمان اگر .گردیممی مندبهره او فیض از کرده احساس برابر چند را خدا عظیم محبت شوند اعتراف نگه را روحمان تقدیس حالت بتوانیم که ندارد امکان باشد ما روحانی زوال دالیل از دیگر تواندمی ما اطراف جامعه اساسبی مطالعات ،دیگران استهزای ،پرند و چرند مکالمات ،بیهوده هایصحبت در را فراوانی وقت که حالی در داریم ،نمود خواهد حفظ آنجا را ما کنیم کار او برای تا فرستاده جهان به را ما مسیح عیسای اگر البته .بگذرانیم اینها نظیر و از پوشیچشم .نمود خواهیم احساس را خود روحانی تنزل زودی به برگزینیم را دنیا در ماندن و کردن زندگی اگر اما حکم یک از فقط جهان مسیحیان تمام اگر .دهد سوق بیماری و ضعف به روحانی سالمتی از را تواندمی خداوند احکام واقع در .پیوستمی وقوع به جهان انقالب بزرگترین آورندمی بجا را آن و کردندمی اطاعت مسیح عیسای معروف آن با مقابله در ما ولی ،کندمی آزمایش را ما خاصی حکم از اطاعت درمورد مسیح که است این زندگی در شدن تجربه .دهیم ترجیح او راه به را خود راه داریم سعی و ایمایستاده درباره شهادت دادن در توانایی عدم ،آمیزشکایت روحیه ،آرامش عدم احساس معموال روحانی انحطاط بارز عالمات پذیرفتن از و باشد مریض شخصی اگر .باشندمی ایمانداران سایر با مشارکت و خدا به عالقه عدم )گناه علیه (یا مسیح یکی .شودمی بدتر حالش روز به روز مسلما بداند سالم را خود و بگیرد دوا نه و برود دکتر نه ،زند باز سر حقیقت این خودش شخص که رسدمی که روزی و ماست در تنزل و هاضعف نپذیرفتن همین ما روحانی انحطاط بزرگ دالیل از است بیمار که کندمی حس .است داده دست از را اول آرامش و خوشی آن و نیست سابق مثل دیگر که شودمی متوجه و بخشآرامش چه و گرداندبرمی را جان که است دهندهنجات فیض مواقعی چنین در و دارد طبیب به احتیاج جدا و .است آفرینشادی انجام را روحمان برگرداندن و ترمیم کار او و برویم خدا دنبال به تا سازدمی ملزم را قلب همیشه ما در خدا روح (در اشاولیه جای به و بیاید را او تا رودمی گمشده آن دنبال خداوند ،ماندمی عقب گله از گوسفندی وقتی .دهدمی آرامی ندهد قرار خود جای در ،نکرده پیدا را آن وقتی تا شود کنده او جالل تاج از نگینی هرگاه .برگرداند )امن مکان آسایش برنگرداند را او که وقتی تا و گریزدمی او از شادی باشد رفته بیراهه به و افتاده دور فرزندی هرگاه .ندارد صادقانه سخنان از گاهی .کندمی استفاده گوسفندانش جان برگردانیدن برای مختلفی وسایل از مسیح عیسای .ندارد گذشته یادآور (و شده دمیده القدسروح با که سرود یک شعر از شاید یا کندمی استفاده کشیش یک یا دوست یک .کندمی صحبت ما با )است بودن خدا با در خوش و شودمی خدا سرشار فیض متوجه ناگهان ما فکر ،حادثه یک دیدن با یا مذهبی کتاب یک سطور الیالبه در گاهی برداشتن قدم حال در گله از دور و کسبی و تنها که کندمی متوجه را ما و رودمی پیش قلبمان اعماق تا حقیقت این خاطر به حتما را پطرس انکار تجربه .کنیم دعا قلبا درآمده زانو به که رساندمی جایی به را ما حقیقت همین و هستیم آنقدر نگاه این عمق و انداخت او بر نگاهی فقط برگشته مسیح و کرد انکار بار سه را مسیح عیسای ،پطرس .دارید با مسیح عیسای .گریست زار زار پس .است افتاده دور بوده قبال آنچه از چقدر که کرد متوجه را او یکباره که بود نافذ جان برگرداندن برای که همانگونه نیکو شبان .کرد خودش وضعیت متوجه را او و برگرداند را پطرس جان نگاه یک .کندمی عمل گوسفندانش هایجان برگرداندن برای هم امروز کوشید شاگردش با نه .کرد نگاه پطرس به و برگشت شدمی خودش شخص به که هاییخشونت و هاتهمت الیالبه از مسیح عیسای او به بعدها و برگرداند را او جان کار این با و محبت از سرشار متانتی با بلکه دلخوری و توزیکینه با نه عصبانیت بتواند خودش و ببرد یاد از را او انکار بار سه خاطره مسیح به نسبت خود محبت به اعتراف بار سه با تا داد فرصت فیض برای نیست الزم .است همان ما تک تک درمورد مسیح عیسای .گیرد عهده به را مسیح گوسفندان شبانی دنیا شهوات که حالی در .کنید اعتماد او به حاال همین هستید که جایی هر و مرحله هر در بلکه ،بمانید منتظر او باال را سرتان ،کندمی آب را شما مسیح عیسای روی دیدن خجالت و کشانندمی خود طرف به را شما هاوسوسه و
6 از قبل که مقامی همان به و برگرداند را شما جان که بخواهید او از سپس و کنید عذرخواهی او از ،بنگرید او به ،کنید را من «جان که کنید اعالم ایمان و اطمینان با هستید قادر که دید خواهید و بکنید را کار این .برساند داشتید سقوط هاییفرصت است قادر او و است باقی خدا مطمئن عده و گویندمی را آیه این جرأت با که آنانی برای ».گرداندبرمی .ایمداده دست از همیشه برای رسدمی نظر به که بازگرداند ما به را کندمی هدایتم عدالت هایراه به خود خاطر به و این در کوتاه عبارت یک با فاصله این اما ،باشد داشته وجود زیادی فاصله باید زبون گوسفندان و پرجالل شبان بین نقاط سبزترین تا کندمی حرکت گله پیشاپیش شبان یک که همانگونه ».نمایدمی «هدایتم :است شده برداشته آیه محبت را او و است کرده اعتماد او به که شخصی پیشاپیش هم مسیح عیسای ،بیابد گله برای را راه ترینراحت و .داریم نگه خودمان و او پای رد بین را ممکن فاصله حداقل رهگذر این در که ماست بر و رودمی راه نمایدمی شویم هدایت که باشیم مایل باید ما کار این با و مسیح عیسای تا کنیم چه مانزندگی برای دانیممی بهتر خیلی خودمان کنیممی فکر که میفتد اتفاق گاهی بدویم او از جلوتر ما ،باشد ما راهنمای او اینکه عوض داریم میل .کنیممی شک او تسلط و قدرت حدود به واقع در )کوتاه چندان (نه مدتی از پس ولی ،شویممی متمایل چپ یا راست به گاهی و کنیم حرکت او از دور فرسنگها یا هایهدایت به مختلف طرق از ما .است مسیح هایهدایت از پیروی پربرکت و مفید ،مطمئن راه تنها که یابیمدرمی با ،است آمده اناجیل در که او نصایح از پیروی در ،خویش نمونه عنوان به او خود به کردن نگاه در :بریممی پی او برویم باید که راهی به را ما القدسروح که است طرق این از موعظه یک در پیغام یک شنیدن یا دوست یک مشورت گاهی و شودمی باز آساییمعجزه بطور ناگهان نمودمی بسته صد در صد نظرمان به که راهی گاهی .سازدمی رهنمون .کرد پیروی او از باید که یابیمدرمی کالم به تفکر و دعا از پس و بنددمی ما برای نمودمی گشوده نظر به که را راهی توجه مورد شما زندگی .شوید مطمئن نیکو شبان هایهدایت از تا شوید منتظر کنید انتخاب را راه کدام دانیدنمی اگر تانزندگی برای او خواست گرفتن نظر در بدون اگر و شماست فکر به او داریدبرمی که قدمی هر در و اوست عالقه و آن وقت هنوز )(حتما پس خواهدمی چه شما از او که نیستید مطمئن اگر .ایدکرده اشتباه مطمئنا ،بردارید قدمی نشان شما به را راه او هستید او منتظر که حالی در و بمانید هستید که همانجایی .بکنید اقدامی شما که است نرسیده خودتان برای خدا اراده شناخت پی در اگر باشید مطمئن .داد خواهد انجام شما برای موقع به را کار این و داد خواهد راه از سازد مکشوف شما بر را خود اراده طریق یک از نتواند اگر .داد خواهد نشان شما به را اشاراده او هستید که چیزی تنها و نماید هدایت راست راه به را مشتاق گوسفندان که است این شبان کار واقع در ،شودمی وارد دیگری .شماست اراده و قلب بودن بسته کندمی مسدود را او هدایت راه با شاید ».کندمی رهبری را من راحت هایآب نزد و خواباندمی را من سبز عایمرتع «در که خواندیم قبل آیه در هستند هم دیگری هایراه اما ،گذردمی سبز هایمرتع از و هاسایه زیر از همیشه ما راه که کنیم فکر آیه این خواندن ،گذرندنمی آرام نهرهای کنار از همیشه هاراه این .گذراندمی آنها از را ما مانخانه به ما رساندن برای نیکو شبان که هایکوه از باید گاهی بلکه ،شوندنمی رد سبز هایمرتع از همیشه .کرد عبور باید هم غران رودخانه از گاهی بلکه باید »موت سایه «وادی از گاهگاه بلکه ،کندنمی روشن را راه آفتاب دلنواز نور همیشه .گذشت پرصخره و سخت .شد خواهد ختم مانحقیقی خانه به و است درست راه ،است هادی نیکو شبان اگر باشد که راهی هر اما ،گذشت .هستند صحیح هاراه تمامی همیشه و باشندمی عدالت هایراه در همیشه مسیح عیسای هایهدایت دید خواهیم )باشد بوده دشوار که چند (هر بکنیم نگاه ایمگذاشته سر پشت که راهی به زمان گذشت از پس هرگاه تردید است ممکن گاهی .است بوده توانمنمی بگویید و کنید تردید است ممکن گاهی .است بوده همان درست راه که در و شوممی گیج هاراه این در گاهی و است بوده عدالت من برای خدا هایراه که کنم حس توانم«نمی :بگویید و کنید و نیست آوریتعجب چیز احساس این ».شوممی کشانده ناامیدی به تقریبا کنندمی احاطه را من که فراوانی هایسختی زیرا ،دارد همدردی احساس شما به نسبت او ،کنید بیان خداوند گوش در را احساستان این بیایید .است طبیعی خیلی قضاوت خدا هایراه درباره ایدنرسیده راه انتهای به هنوز که حالی در ».هستیم خاک از که داندمی و شناسدمی را «ما را قضیه طرف آن بتوانید وقت آن و برسید هدف به تا کنید صبر .برسد کمال به اشنقشه تا کنید صبر فقط .نکنید
7 آنگاه و بگذرید کوهستانی و خم و پرپیچ دره این از تا کنید صبر .ببینید است رسیده نتیجه به او نقشه که هنگامی به «تمامی زیرا ،کنید اعتماد او به حال عین در .دارد مکشوف شما بر را مقاصدش و بخواند را شما خدا ،ابدیت پرتو در از چون و بود خواهم تو با من بگذری هاآب از «چون که است داده وعده خودش و »است حق و رحمت خداوند طرق زیرا ،سوزانید نخواهد را تو اششعله و شد نخواهی سوخته روی آتش میان از چون ،گرفت نخواهند فرو را تو ،نهرها نهرهای از که هنگامی و انتها به رسیدن از قبل را خداوند هایراه پس ».هستم تو دهندهنجات و تو خدای یهوه من روشن ما بر ایمآمده که را راهی صحت ،خود او و کنیم صبر .ندهیم قرار قضاوت مورد شویممی رد زندگی خروشان ترامن و ترسریع راهی مقصود منزل سر به ما رساندن برای که کرد خواهیم کشف ابدیت دم سپیده در .کرد خواهد و آورنگرانی موقعیت هر در ،آزمایش هر در و تنگی هر در .است نداشته وجود ،کرد هدایت آن در را ما خدا آنکه از راه زیرا ،کن هدایت را من ،گوسفندان اعظم «شبان :بگوییم و بنگریم مانهادی صورت به ایمان با وسوسه هر میان از ،بطلبیم را آن ناله با یا و باشیم نگران و مضطرب خواهشمان این به رسیدن برای که نیست الزم اما ،»است عدالت تو .کرد خواهد »خود نام خاطر «به را کار این که است داده قول خودش زیرا ،کندمی هدایت عدالت هایراه به را ما خود نام خاطر به او .باشدمی خداوند شخصیت و احترام معرف همیشه اسم چیست؟ او نام ولی .دهد انجام ما خیریت برای عجیبی کارهای دارد که قدرتی با است قادر پس ،•عجیب .شوند • می پر او تحسین از هاآسمان که بطوری دهدمی ما به اشتباه غیرقابل حکمتی او با مشورت پس ،مشیر .نیست خارج او جالل و قدرت محدوده از کاری هیچ یعنی قدیر؛ •خدای .نماید • می رفتار پدر یک محبت و مالطفت با خود فرزندان با یعنی سرمدی؛ پدر جهانیان و جهان برای سالمتی و صلح آور • پیام خود صلیب با .دارد مهربانی و عطوفت از مملو قلبی او ،سالمتی سرور .بخشید ما به واقعی آرامش و سالمتی ،مصالحه این نتیجه در و داد مصالحه خدا با را ما صلیب در .شد هایراه به را ما خود نام خاطر به او .او حق به هایهدایت برای راسخی دلیل چه و قاطع تضمین چه خود»؛ نام خاطر «به را خود جان که آنانی برای یا بشمارد دروغگو را شخصیتش یا کند انکار را خود تواندنمی و نمایدمی هدایت عدالت از را ما و رویمی راه ما پیشاپیش که حالی در نیکو شبان ای ،پس .دهد انجام محبتش با مغایر چیزی نهاد برایشان خود نام ،بریمی پدر نزد صعود کوه به تا و مردگان از قیام سپس و قبر محل به آنجا از و جلجتا تپه به جتسیمانی باغ بروی که جایی هر را تو و ترسید نخواهیم کرده اعتماد ،شنویممی را تو محبت و پرمهر جواب ما وقتی و بگو ما به را قلب مالطفت و قدرت ،حکمت ،محبت از پر هایهدایت با مغایر راه این قدم هیچ که دانیممی زیرا ،کرد خواهیم دنبال ».نماییمی هدایتم عدالت هایراه به خود نام خاطر «به زیرا ،باشدنمی تو خداوندی هستی من با تو زیرا ،ترسید نخواهم بدی از روم راه نیز موت به سایه وادی در چون سرازیری راه ناگهان و بردمی پیش آرام و امن جاهای و سبز مرتع در را خود گله شبان که کنید مجسم نظرتان در که آب غرش صدای و است حرکت در آب پرخروش جریان طرف یک در .رودمی پایین و خوردمی پیچ و شودمی .اندگرفته را غروب هایاشعه آخرین بزرگ سنگهای تخته دیگر طرف در و رسدمی گوش به خوردمی هاکناره به حیوانات صدای راه طول تمام در و بینندنمی خود به آفتاب هم ظهر ساعات در حتی که جایی تا روندمی پایین هم باز در امروز و پیمود تنها تنهای را آن روزی ما اعظم شبان که است جایی چنین موت سایه وادی .رسدمی گوش به درنده خورشید که جایی دره طرف آن به پیشین هایگله .نمایدمی هدایت مقصود منزل سر به را خود گله راه همین طول .کنندمی عبور آن تاریک هایسایه میان از دارند هم بقیه و اندرسیده ،درخشدمی پایدار موقعیتی یا ماندنی حالت یک مرگ که بینیممی و دهدمی ما به مرگ درمورد بخشیآرام افکار باال تصویر تاریک دره این است ممکن .کنیم عبور آن از باید که است ایدره باالخره و حالت تغییر یک ،معبر یک بلکه ،نیست بلکه ،بمانیم زده خیمه آنجا خواهیمنمی که ما حال هر به اما ،کندمی ایجاد شریر که باشد هاییترس میان از و تنها و درست .آیدمی بیرون کرده ترک را بدن شخص روح مرگ هنگام در .برسیم ابدی آرامی به تا گذریممی آن از فقط او رفتن از پس البته .شودمی روانه منزلش طرف به و بنددمی را درها ،آیدمی بیرون کارش محل از که شخصی مثل رسدمی خانه به وقتی و رسدمی گوش به اشخانواده کانون در او گرم صدای اما ،ماندمی متروک و ساکت کارش محل .کندمی خوشحال ،نبود کامل او بدون شانشادی و بودند منتظرش که را مشتاقی قلوب
8 از شدن متولد مرگ .است شدن متولد نوعی حقیقت در مردن یعنی شده؛ نامیده مردگان از زادهنخست عیسی خود روح اما ،میفتد اتفاق جسم برای مرگ .است آسمانی زندگی به رسیدن و آزادی و پرجالل نور به هاسختی و هاتاریکی خروج یک مرگ .خداوند نزد در داشتن حضور و جسم از شدن غایب یعنی مرگ؛ واقع در .کندنمی لمس را انسان لحظه یک فقط فاصله این و درخشدمی خورشید طرف آن و گذردمی کوتاه در یک از که است باریکی راه ،است در اندخوابیده مسیح در که ما رفته دست از عزیزان .شودمی باز ابدی حیات طرف به که است دروازهای مرگ .است این اوصاف این تمام با .اندرسیده پادشاهان پادشاه حضور به مرگ طریق از و کنندمی زندگی بلکه ،اندنمرده حقیقت .است تاریک دره سفر در و ایمداشته دوستشان که آنانی از که است مشکل البته و دهدمی قرار تأثیر تحت را روح گاهی جسم درد به باید کس هر اما ،پیمایندمی را راه این زیادی عده ساله هر که چند هر ضمن در .شویم جدا اندبوده همراه ما با عمر موت مسیح عیسای و )موت سایه (وادی ،است سایه یک فقط مرگ اما ،میردمی تنها کس هر ،کند عبور آن از تنهایی قدرت صاحب بر ما شبان خداوند .کنیممی تجربه را آن از ایسایه فقط ما او از پس اما ،کرد تجربه معنی تمام به را او به که ما و کرد نابود را موت او .ساخت آزاد بودند او اسیر عمر تمام موت ترس از که را آنانی و شده پیروز موت بر را ما شبان موت نیش »کجا؟ تو ظفر قبر ای و کجاست تو نیش موت «ای بگوییم جرأت به توانیممی داریم تعلق .)شد (شکسته رفت بین از و ماند صلیب روی همانجا او نیش اما ،کرد مصلوب صلیب روی به قادر سگ یک سایه .آورد وارد ایصدمه تواندنمی خود خودی به اما ،دارد را آن دقیق شکل معموال چیز یک سایه که وقتی تا عالوه به .بکشد تواندنمی مرگ سایه و برساند آزار کسی به تواندنمی غول یک سایه ،نیست گرفتن گاز ابدی نور اما ،است موقتی چیزی سایه دانیممی ما و داشت نخواهد وجود ایسایه نتابد چیزی پشت از درخشانی نور هم دیگر چیزهای خیلی برای بلکه ،مرگ برای فقط نه مثال این ».نیست وی در ظلمت هیچ و است نور «خدا زیرا ،است و کنیممی عبور بسیاری تاریک و تنگ هایدره از مانابدی خانه به رسیدن راه در ما مثال .باشد داشته صحت تواندمی به زندگی هایروشنایی در که اندازه همان هم هاتاریکی در که ببیند تا کندمی امتحان را ما خدا تاریک هایراه این در ایاندازه همان به دهیممی دست از را راحتی و خوشی که وقتی آیا ببیند خواهدمی داریم؟ توکل او به ،داشتیم اعتماد او هستیم؟ روراست او با رفتیممی راه او با نور در که آزمایش را ما روح کیفیت آنها .دارد وجود ما خیریت برای چیزی تاریک و پرسایه هایدره این تمام در که بدانیم باید این در نکند تا گردانیم نزدیکتر شبان به را خود که شوندمی باعث و کنندمی آشکار را ما ضعف نقاط ،کنندمی آنانی حال به خوشا .بریممی پی او چوبدستی و عصا ارزش به بیش که است هنگام آن در و کنیم گم را او هاتاریکی و شوندنمی پریشان و ناراحت )باشد شبان اراده به (اگر دهندمی دست از را شانخوشی و راحتی علل تمام وقتی که دارند اطمینان بینندنمی هاتاریکی علت به را او چند هر و بشنوند را صدایش که است این برایشان مهم مسأله تنها شما ».میندازد بیرون را خوف کامل محبت بلکه ،نیست خوف محبت «در :گویدمی یوحنا .رودمی راه آنها نزدیک که فایدهبی اینها همه اما ،دهید خجالت را آن یا دهید قرار آزمایش مورد را آن توانیدمی ،کنید مبارزه ترس با توانیدمی خسته مردی مثال .سازید نابود شده مولود محبت از که اعتمادی با را آن باید کنید غلبه ترس بر خواهیدمی اگر .است به اینکه محض به اما ،کند استراحت و بخورد غذا رسیده منزل به که است این فکرش تمام و رسدمی راه از گرسنه و کوچک موجود این به نسبت که خاصی توجه و محبت و سوزدمی شدیدی تب در کوچکش فرزند بیندمی رسدمی خانه .نماید اقدام اندیشیدن چاره برای فورا و ببرد یاد از را خود گرسنگی و خستگی تمام که شودمی باعث دارد با موت سایه دره این از عبور حال در توانندمی هستند آگاه نیکو شبان حضور از که هاجان ترسوترین طریق همین به من قوت و ملجا خداوند زیرا ،»ترسید نخواهم بدی از روم راه نیز موت سایه وادی در «چون که بسرایند ماندنی جرأتی :بگوییم خدا به بتوانیم که است خوب چقدر .ندارم هراسی پس ،شودمی یافت فورا هادلتنگی در که مددکاری و است در ».ترسید نخواهم ،دارم اعتماد تو به «چون بگوییم که است بهتر چقدر اما ،»کنممی اعتماد تو به ترس هنگام «در روشن خوبی به ضمیر تغییر با مزمور این در مسأله این و شودمی واقعی مسیح عیسای حضور مرگ و غصه هنگام هایسایه در سراینده حاال اما ،رفتمی کار به شخص سوم ،بود شبان خداوند از صحبت وقت هر اینجا تا .شودمی صحبت سبز هایمرتع در .کندمی خطاب تو را او نمایدمی نزدیکتر خود الهی هادی به را خود ،داردبرمی قدم تاریک ما زندگی در هرگاه .کنیم خطاب تو صمیمانه را او شده نزدیکتر او به هست احتیاج حاال اما ،بود کافی )(او از کردن
9 ابرهای شده تاریک آسمان هرگاه اما ،کنیم صحبت خداوند درباره که است راحت رودمی پیش خوبی به چیز همه .نامیممی تو صمیمانه را او و زنیممی حرف او خود با مستقیما و رسانیممی او به را خود عجله با پوشاندمی را آن غلیظ آنجا او که سازدمی مطمئن را ما همیشه ایمان اما ،شویمنمی مسیح دیدن به قادر که است غلیظ آنقدر تاریکی گاهی هرگز را «تو :گفته که خودش شیرین وعده خاطر به بلکه ،کنیممی حس و بینیممی چشم به آنچه خاطر به نه .است گاهی شاید .است امین ما دهندهوعده و گذاردنمی پا زیر را اشوعده هیچگاه او ».گذارمنمی تنها را تو و کنمنمی ترک و پرمحبت هایدست از را ما توانندمی هاعمق نه و ارتفاع نه ،حیات نه ،مرگ نه اما ،باشیم قاصر او محبت درک از عهد و نشدنی جدا ما از او محبت درآیند حرکت به هاتپه و شوند زائل هاکوه که چند هر .بربایند او امین و پرقدرت .است تغییرناپذیر او آرامش تاریکی دیگر نیز تاریکی ،پیمودی پدر از اطاعت با و تنها را جلجتا و جتسیمانی تاریکی که تو برای ،خداوند عیسای را تو توانمی که ایاندازه به تو .دانیمی خوب را آن پیمودی را راه که آنجایی از و است روشن روز مثل شب و نیست شدن طرد طعم هیچگاه ما تا شدی مطرود تو نباشیم تنها ما تا کشیدی تنهایی تو .هستی نزدیک ما به کرد لمس و دید این بودن تو با آرامش و اطمینان با باشد قادر ادوار تمام در تو ترسوی فرزند تا پیمودی تنها را راه تمام تو .نچشیم را ».هستی من با تو زیرا ،ترسید نخواهم بدی «از که بسراید را سخنان داد خواهد تسلی را من تو چوبدستی و عصا مبرمی احتیاج گذریممی آن از تنها وقتی که نیست شکی ،باشد مسیحی زندگی در که چه هر نمونه موت سایه وادی که گیردمی شکل کلمات این قالب در شده تکرار زیاد خیلی که چیزی مقدس کتاب طول تمام در .داریم تسلی به درست دارد عهده به را خود قوم تسلی کار ابدی خدای خود ،»دهید تسلی را من قوم ،دهید «تسلی :گویدمی خداوند .دهدمی تسلی را خود فرزند مادر یک که همانگونه :9 رسوالن (اعمال در .بخشدمی تسلی کرده کار ما در القدسروح کار طریق از که خداست فقط حقیقی تسلی منبع به خداوند ترس در و شدندمی بنا و یافتند آرامی سامره و جلیل و یهودیه تمامی در کلیسا «آنگاه خوانیممی )31 از که چیزهایی همه زیرا ،هست امید کالم تسلی و صبر در همچنین ».افزودند همی کرده رفتار القدسروح تسلی در را ما خدا که رسدمی نظر به گاهی .باشیم امیدوار کالم تسلی و صبر به تا شد نوشته ما تعلیم برای شد مکتوب قبل دیدن برای که همانگونه درست .کند آشکار ما بر را خودش تسلی منبع تا دهدمی قرار سخت و دشوار هایموقعیت شبان مطلق قادر خدای که اینجاست مهم نکته اما ،بنهیم بیرون قدم شب تاریکی در که است الزم درخشان هایستاره توانندمی چگونه است تنبیه یادآور معموال که چوپان وسیله دو این .دهدمی تسلی خود چوبدستی و عصا با را ما ،ما ما بر را خودش تسلی منابع سالمتی خدای خود که اینجاست در باشند؟ دهندهتسلی آزمایش تحت ایمانداران برای .دهیم تسلی را دیگران ایمیافته او از که تسلی همان به هم ما تا سازدمی مکشوف حتی ما دشمنان کوبیدن برای است شبان اسلحه عصا .است شبان کنندهدفاع قدرت نشانه عصا چیست؟ شبان عصای حیوانات که جایی صخره از پر و تاریک هایدره از عبور هنگام .باشد توأم ما برای سختی )(گوشمالی تنبیه با اگر مجهز سنگینی عصای به کامال باید شبان یک ،هستند رساندن صدمه صدد در دزدان و راهزنان و کرده کمین وحشی این آیا .بزند اندازند خطر به را او گوسفندان ایمنی که دزدانی و درنده حیوانات بر ایکشنده ضربات بتواند تا باشد زمینی دشمنان یا هوا قدرت رئیس ما دشمن تهدیدات از را ما همواره که نیست مسیح عیسای ما خداوند فیض همان ترسندمی زندگی تجربیات از ،کنندمی سپری بزرگ ترس یک سایه در را عمرشان تمام هاخیلی .نمایدمی محافظت ما مثل شخصی هایدست در یا شوند درنده شیر یک طعمه روزی که ترسندمی بینندمی عاجز مقابلشان در را خود و .بیفتند )(پولس شاؤول باشند داشته اطمینان و بسپارند خودشان منجی پرتوان هایدست به را شانزندگی مسؤولیت افراد اینگونه نیست بهتر داردبرمی میان از خود عظیم قدرت با گله پیشاپیش را هامخالفت تمام و رودمی پیش و داردبرمی قدم آنها همراه که که ترسویی هایجان .داردمی نگه محفوظ سر پشت از ایحمله هر از را آن و کندمی حرکت گله عقب در خدا خود و او به که است آنانی تمامی فکر به حد چه تا مسیح عیسای که کنید فکر توانیدمی هراسیدمی شریر موقتی تهدید هر از
10 سپر را او و ایدسپرده او به کامل بطور را تانزندگی مسؤولیت و خودتان آیا که اینجاست سؤال فقط و کنندمی اعتماد اید؟داده قرار آینده جهان و جهان این در خودتان نجات ،داردمی نگه محفوظ را ما دشمن تهدیدات مقابل در آن با ما شبان زیرا ،یابیممی آرامی و تسلی ما که اوست عصای از ».گرفت نخواهد من دست از را آنها کس هیچ و شد نخواهند هالک ابد به تا من «گوسفندان :است گفته خود زیرا دست به همیشه و شده بسته نخی آن سر یک بر معموال که عصاست نوعی حقیقت در چوبدستی چیست؟ چوبدستی وسیله به .شوند شمرده تا شوندمی رد آن زیر از یک به یک گوسفندان .است جدانشدنی او از و است آویزان چوپان آن در که هاییگودال از را آنها کرده قالب را آن .کندمی هدایت داده نجات سرگردانی از را گوسفندان شبان آن کدام هر در .کندمی اصالح اشچوبدستی وسیله به را آنها کننمی اطاعتیبی هرگاه همچنین .آوردمی بیرون میفتند جزو شویممی رد شبان چوبدستی نوازش زیر از یکی یکی که هنگامی .هست تسلی خدا فرزندان برای مسایل این از .آییممی بشمار او گوسفندان است ممکن ،اندشده نوشته آسمان در اما ،نشوند دیده جهان مهم هایشخصیت و بزرگ افراد بین در ما اسم شاید هاآسمان در جاودانی و دست به شده ناساخته هاییخانه ما اما ،نباشد مجلل عمارات و قصرها در ما سکونت محل ستارگان مانند او چشم در و خداوند جالل در ما ولی ،نرسد نظر به زیاد .باشد محدود ما خدمت دامنه شاید .داریم جواهر یک ارزش ما مانآسمانی پدر چشم در اما ،باشیم خاک اندازه به است ممکن دنیا در .درخشید خواهیم ما از کدام هر برای آیا پس .درخشید خواهیم خلقت تمام نگاه مقابل در پسرش جالل تاج در که داریم را گرانقیمت شماره حتی که صورتی در ،آوردنمی حساب به آنها جزو را ما گویدمی را گوسفندانش داستان که وقتی و ندارد اسمی .اوست دست در هم ما موهای ماست شبان چوبدستی توسط .هستید او فیض و لطف مورد شما و است شمرده خود چوبدستی با را شما امروز همین وقتی .یابیممی خالصی باشیم افتاده آن در خودمان اشتباه و گناه علت به است ممکن که سختی و دشوار شرایط از که به هم با آنها که بطوری داد نجاتش و گرفت را او ما منجی ،کرد آب در رفتن فرو به شروع ایمانیبی علت به پطرس محزون را او فقط نه گناه مواقع خیلی زیرا ،است مانمنجی مهربانانه توجهات از نمونه یک این و رفتند راه قایق طرف خاص ملک به او مواقعی چنین در .کنندمی شدن غرق به تهدید را ما که دهدمی قرار شرایطی در را ما بلکه ،سازدمی باشیم کرده فراموش را او توجهات ادعای تمام ما که برسد نظر به است ممکن که وجودی با و نیست توجهبی خودش او و کنیم درو ایمکاشته که را آنچه گذاردنمی او .شودمی یافت فورا هاتنگی در که است مددکاری او وجود این با که آنجایی در را ما اینکه تا گیردنمی آرام و آیدمی ما دنبال به بیابان در او کندمی دفع را ما اشتباهات تاوان خودش ما و گیردمی خود دوش بر را ما باشیم ضعیف خیلی رفتن راه برای اگر و بکشد بیرون را ما آنجا از و بیابد ایمافتاده .هستیم ایمن ما که است راضی و خوشحال این از و گرداندبرمی را شبان چنانکه نمود خواهم تفقد را آنها طلبیده را خویش گوسفندان خودم من هان گویدمی چنین یهوه خداوند «زیرا را خویش گوسفندان من همچنان نمایدمی تفقد را خویش گله باشدمی خود پراکنده گوسفندان میان در که حینی صبر چه ما مسیح ».رهانید خواهم بودند شده پراکنده غلیظ تاریکی و ابر روز در که جای هر از را ایشان نموده تفقد دراز ما سوی به موقع به را اشچوبدستی بلکه ،شویم غرق هاتنگی و هاغصه در هیچگاه گذاردنمی که دارد پایانیبی در ابتدا در چند هر کندمی نیز اصالح را خود گوسفندان اشچوبدستی وسیله به شبان .رهاندمی مرگ از را ما کرده ضربه .نیست خوشایند دیدن تنبیه و شدن اصالح ما از کدام هیچ برای ،خوردنمی چشم به زیادی آرامش موضوع این کسی چه .دهدمی تسلی را ما کرده را کار این که داشته دوست را ما خدا که فکر همین ولی ،است دردناک چوبدستی عمیقا که سنگی ،کند صرف آن روی وقت و بدهد جال را ساحل کنار شن یا سنگ یک که دهدمی زحمت خودش به گذردمی آتش هایکوره از متمادی هایهفته برای که فلزی ،شودمی انداخته برق دقت به که الماسی ،خوردمی تراش .است شده کار آن روی آنقدر که باشد داشته عظیمی ارزش باید که هاییشاخه آیا .آوردنمی ایمیوه زیادش هایکوشش وجود با که کندمی درختی صرف زحمت و وقت باغبان کدام توبیخ داردمی دوست خداوند را که هر «زیرا برند؟نمی بیشتری توجه آورندمی پرثمری و خوب هایمیوه پی در پی ،نمایدمی رفتار پسران مثل شما با خدا شوید تأدیب متحمل اگر .زندمی تازیانه به را خود مقبول فرزند هر و فرمایدمی
11 بپذیرید شادی با را شبان چوبدستی ضربه هر ،خدا فرزندان ای پس ».نکند تأدیب را او پدرش که است پسر کدام زیرا قلبتان بعد و کردنمی رفتار اینطور من با وگرنه دارد؟ دوست را من حتما من شبان که دهید تسلی را خود فکر این با و این به .بفهمید دقت با را آن تا بدهد شما به خواهدمی درسی چه او بدانید که اشتیاق این با برگردانید او سوی به را را آنها و گیریممی یاد او هایتسلی درمورد بزرگی هایدرس و کنیممی عبور آرامی به زندگی دره میان از ما ترتیب .داریممی مخفی خود دل در زندگی در زخمی هر صدف همانند دارد دنبال به را او برکات گرانبهای نتایج دانیممی زیرا ،داریم آرامش هم هارنج در هارنج مقابل در ما که شوندمی باعث تجربیات همین ضمن در .شودمی ارزش با مروارید یک آمدن وجود به مبدأ ما «متبارک :بگوییم شده همصدا رسول پولس با شادی با که باشیم قادر و باشیم مهربان دیگران هایغم و هاشکست تا دهدمی تسلی تنگی هر در را ما که است تسلیات جمیع خدای و هارحمت پدر که عیسی ما خداوند پدر و خدا با که ایاندازه به زیرا ،ایمیافته خدا از خود که تسلی آن به نماییم تسلی باشد که مصیبتی هر در را دیگران بتوانیم ما ما او چوبدستی و عصا که «زیرا .میفزاید مسیح وسیله به نیز ما تسلی قسم همین به شود زیاده ما در مسیح دردهای ».دهدمی تسلی را گسترانیمی دشمنانم حضور به من برای ایسفره .اندشده دعوت آن به ایعده که است ضیافتی از سخن حاال ولی ،بود شبان و گوسفندان از صحبت اینجا تا بینیممی ،باشد درک غیرقابل کمی ،میهمانی یک به روندمی راه و چرندمی آن در گوسفندان که محلی از محیط تغییر این شاید جالب خیلی .دهد نشان کامل بطور خدا با را رابطه زوایای تمام خواهدمی متفاوت تشبیهات از استفاده با نویسنده اما نگهبان و زبانبی حیوانات این بین اما ،ببینیم خود شبان عنوان به را مسیح و گوسفندان عنوان به را خودمان که است نویسنده اینجا در رسدمی نظر به بنابراین .باشد برقرار طرفه دو و حقیقی مشارکتی و دوستی ندارد امکان شاندقیق ».هستم یهوه میهمان من ،هستم یهوه گوسفند یک از باالتر چیزی «من :بگوید خواهدمی رفع برای فقط نشستن سفره سر بر و است زیاد نزدیکی و صمیمیت نشانه نفر یک سفره سر بر نشستن شرق در که است ضیافتی ما زندگی پس .باشدمی میزبان و میهمان بین حقیقی صمیمانه محبت بیانگر بلکه ،باشدنمی گرسنگی روزانه برکات سفره سر بر ما .خوریممی کندمی و کرده آماده ما برای که را چیزهایی ما و شده برگزار خدا توسط تمام احتیاجات که اوست و شودمی متحمل را دنیا تمام بارهای و دارد بزرگی خانواده ما آسمانی پدر .نشینیممی خدا شناسندمی »ما «پدر را او که آنانی نیازهای به مطمئنا ،میندیشد جهان تمام به که حالی در و آوردمی فراهم را جهان هیچ که همانگونه اما ،برسد وقتی تا بگذارد منتظر را ما است ممکن گاهی .هستیم او فرزندان ما و دارد خاصی توجه .کندنمی تأخیر لحظه یک ،دهدنمی انجام الزم موعود از زودتر لحظه یک را کاری که کنیم تعجب نباید ،نپذیریم مانزندگی در برکات رساندن در را خود دست و نگذاریم عمل در را ایمانمان ما اگر اعتماد و تکیه کند برآورده را فرزندانش احتیاجات داده قول که او هایوعده به اگر ولی ،رسدنمی ما به او برکات چرا برآورده را ما حقیقی نیازهای تمام ما خدای ،باشد کرده احاطه را ما اطراف ،قحطی اگر حتی که دید خواهیم کنیم در ها«امت :فرمایدمی خداوند عیسی زیرا ،باشند نگران خود روزمره احتیاجات به نسبت نباید خدا فرزندان .کندمی شما کوچک فرزند اگر ».داندمی را شما احتیاجات تمام شما آسمانی «پدر :فرمایدمی باز و »باشندمی چیزها این پی اطمینان تا شود جستجو مشغول هاقابلمه و یخچال در و شده آشپزخانه وارد ،شود مدرسه روانه آنکه جای به زود صبح شوید؟نمی مکدر حرکت این دیدن از شما آیا ،دارید چیزی روز آن ناهار برای شما که کند حاصل ناهاری چه دانممی ایرفته تو که مدتی در خودم من و بروی مدرسه به حاال که است این تو «وظیفه :گوییدنمی او به آیا اطمینان و بگیریم اعتماد درس کوچک هایبچه از کند؟ اعتماد شما به سادگی با که خواستنمی دلتان آیا »کنم؟ تهیه را چیزها بعضی زیرا ،بکشید گرسنگی مدتی بگذارد شاید .شودنمی خالی هیچگاه ما خداوند سفره که باشیم داشته بیابان در حتی و »بخور و شو «بلند :گویدمی کرده لمس را شما آمده او فرشته زود یا دیر اما ،بطلبید روزه و دعا با باید روحانی غذاهای از ایسفره همچنین خدا .اندکرده پهن ایسفره شما برای خداوند فرشتگان که دید خواهید خشک ماهی صید پی در نتیجهبی و بسیار تالش از پس شاگردان )قیام از (پس روزی دارید خاطر به .کندمی آماده ما برای ساحل در برایشان ایسفره )آنهاست فکر به (که آنها مهربان خداوند که دیدند ،آمدند دریاچه کنار به ناامید و خسته
12 خسته هم ما گاهی باشد؟نمی فرزندانش از خداوند دائمی توجهات نشانه واقعه همین آیا .است کرده آماده و گسترده آن در خداوند مبارک پاهای جای که ساحلی به را خود امیدهایمان و هابیم با ماننتیجهبی خدمت یا کار از ناامید و خوردنی او بدن و است کرده فراهم و شناخته را ما روحانی نیازهای قبل از خود او که بینیممی آنجا در و کشیممی است کلیسا حیات .داریم نگه را فصح این هم ما پس شد ما فصح مسیح خود .شودمی ما واقعی آشامیدنی او خون و حقیقی گرفته جای قلبمان در پیروزی و ایمان رصد و شادی که حالی در ما و شودمی یادآوری مسیح با فصح ضیافت این با روحانی برکات سفره سر بر نشستن برای شودمی گرسنه قلوب تمام حیات مسیح بدن که شویممی جمع ایسفره دور است الزم ،دیده تهیه ما روحانی هایخستگی و نیازها برای قبل از خود او که روحانی غذاهای از تغذیه برای و خداوند .بگذرانیم کالم بر تفکر و او با نیاز و راز در را مشخصی وقت روزه هر ،شخصیت روی بر کم خیلی ولی ،گیردمی صورت گوناگونی هایفعالیت و شوندمی خوانده و نوشته بسیاری هایکتاب خداوند خود که شده این بر خاص تأکید آیه این در .شودمی خاص تفکر مسیح عیسای ما خداوند خود کار و کلمات است شبی یادآور تنها نه و کندمی متوجه خداوند شام سفره به را ما توجه موضوع همین و است کرده مهیا را سفره این تمام در .کندمی معطوف است نشسته اکنون او که جایی به آن از فراتر را ما دید بلکه ،شد گرفتار مسیح عیسای که هر ضیافت این در شرکت لحظه در اما ،مانندمی باقی شراب همان شراب و نان همان نان خداوند شام مراسم مدت خونین عرق لحظه آن در که است خوب .کندمی لمس و درک را خاصی آرامش و برکات ایمان وسیله به باایمانی قلب و پیروز را او اینکه تا برویم او دنبال به که است مهم نیز اندازه همان به ولی ،آوریم خاطر به را مانمنجی دردهای و .ببینیم قیام صبح در گناه و مرگ بر غالب خداوند دریغبی و خاص توجهات دهندهنشان زیرا ،هست خاصی آرامش »گسترانیمی من برای ای«سفره کلمات در ایمانداران برای خدا که همانگونه .است گسترده ما حضور به ایسفره او خود که کنیم شکر را او باید چقدر و ماست از .است کرده آماده قبل از بخورند باید فرزندانش و خادمین که هم را غذایی ،است نموده مهیا قبل از را نیکو کارهای .شویم سیر آن از شدن گرسنه هنگام تا .است شده گسترده خداوند سفره رسد فرا گرسنگی اینکه از قبل حقیقت در توانمی عبارت این وسیله به .گسترانیمی »دشمنانم حضور «در ایسفره که یابدمی ادامه جالبی کلمات با آیه این قحطی به را ما و رسانده صدمه ما به بخواهند که باشند گرفته دشمنانی را ما گرداگرد تمام اگر حتی که کرده درک سفره این که فرشتگانی به توانندنمی و سازند متوقف رسندمی ما به باال از روز به روز که را برکاتی توانندنمی ،بکشانند .آورند وارد ایلطمه زنندمی ایمنی حلقه آن دور و گسترانندمی را داوود .برد نخواهد پیش از کاری )دنیا (این باشند او علیه دنیا تمام اگر حتی کند سیر را جانی بخواهد خدا وقتی و هادره خشم و حرص با یارانش همه و شاؤول که حالی در خوردمی غذا نشسته آسایش و ایمنی در اوقات بسیاری گسترده دشمنانش حضور به ایمنی در ایسفره داوود برای که همانگونه .گذاردندمی پا زیر او جستجوی در را غارها و بخورید آن از شما «همه گویدمی و است داده ترتیب برای ضیافتی خدا جان ای .است همچنین ما برای ،بود شده از توانیممی .است کشیده حصار را آن دور خود محبت با و کرده دعوت خود میهمانی به را شما خداوند ».بنوشید و نشست خواهیم او ملکوت در مسیح با که دور چندان نه هنگامی تا .بنوشیم او حیات چشمه از و بخوریم مخفی من بزم سفره سر بر هم ما ،نشستند او با شاهانه سفره سر بر بودند آمده دور راه از که یوسف خسته برادران که همانگونه دیگر میهمانی آن در کنندگانشرکت و کرد خواهد پذیرایی ما از مسیح عیسای خود و نشست خواهیم بره عروسی .شد خواهد محو نظرشان از هم زمان هایغم خاطره حتی و چشید نخواهند را گرسنگی و احتیاج طعم هرگز ایکرده تدهین روغن به را من سر میهمان به خوشامد عنوان به صاحبخانه آنها در که شده گرفته شرقی هایضیافت از رفته کار به آیه این در که تصویری برای فریسی مرد که میهمانی در نیز مسیح عیسای بینیممی .است ریختهمی روغن او سر بر خانه به او ورود هنگام در به را من «سر :گویدمی فریسی به خطاب شودمی گرفته ایراد کارش خاطر به گناهکار زن از که هنگامی بود داده او خوشامد و احترام ،محبت ابراز گرانبها روغن ریختن ».کرد تدهین عطر به را من هایپای او لیکن ،نکردی مسح روغن حتما خاستبرمی او قلبی و صادقانه محبت از که آنجایی از ریخت خداوند بر مریم که را روغنی .بود میهمانان به از که شخصی بینیممی و شودمی اعتنابی قیمت به نسبت محبت .است بوده مسیح عیسای خسته وجود برای التیامی هم در آمیزمحبت حرکات و هابوسه و اشکها با را گرانبهای عطر که حالی در ،شده سیراب خداوند محبت و بخشش
13 او سر خداوند خود گویدمی مزمور سراینده که هنگامی پس .)38 :7 (لوقا کندمی خداوند پاهای نثار را آن آمیخته میزبان خدا و هستیم میهمان آن در ما که است ضیافتی زندگی که نیست معنی این به آیا کرده تدهین روغن به را ما کردن شاد و شودمی خشنود ما خوشی دیدن با او گوید؟می خوشامد ما به حدبی مهربانی و محبت با خدا اینکه و فیض و است خشنود ما پذیرفتن از که دهد نشان تا بگیرد خود بر را ما دردهای است حاضر و اوست آرزوی نهایت از تا داده قرار جهانیان اختیار در طبیعت در را امکانات تمام پرمحبت خدای .دهدمی نشان ما به طریق این از را خود :30 (خروج در .شوندنمی شریک آن در همه که دارد وجود شدن مسح خاصی نوع وجود این با اما ،بگیرند برکت آنها و اجتماع خیمه مسح برای و شده نامیده »مقدس مسح «روغن که خوانیممی را روغن بخصوصی نوع شرح )25 -23 در نیز هشدار دو اما ،است رفتهمی کار به پسرانش و هارون و مذبح اسباب تمام مسح برای همچنین و شهادت تابوت :است شده داده آن بردن کار به ».مسازید ترکیبش موافق آن «مثل -•الف ».نشود ریخته انسان بدن «بر -•ب تجربه و شودمی ساخته خدا توسط فقط آن که رساندمی را حقیقت این ساخت را آن شبیه و موافق تواننمی اینکه همانگونه .است القدسروح نشانه روغن این که بریممی پی مقدس کتاب در بعدها و نیست آن ساختن به قادر بشری «اما .باشدمی القدسروح روغن با ما مسح حال در مرتبا ،ایمنشسته اشسفره بر ما پرجالل میزبان شودمی مالحظه که .بود خداهد تو پادشاهی عصای ،عدالت و ماند خواهد پایدار ابد تا ،خدا ای ،تو سلطنت تخت :گویدمی پسر درباره چنین از کرنلیوس منزل در پطرس و )9 و 8 :1 (عبرانیان »ایبوده بیزار ناراستی از و داشته دوست را درستکاری تو »نمود مسح قوت و القدسروح به چگونه را او خدا که را ناصری «عیسای :کندمی صحبت پسر و پدر رابطه در مسحی از همیشه مسیح عیسای .گشت نازل او بر القدسروح و شد شکافته آسمان و …کندنمی عطا میزان به را روح خدا و ».نمود مسح را من زیرا ،است من بر خداوند «روح :گویدمی چنانکه بود پر القدسروح شد مسح کاهن یک عنوان به مسیح عیسای اما ،نبود هارون پشت از که چند هر ما اعظم کاهن و )21 :29 (خروج گردد مسح مقدس روغن با باید کاهنی هر در هم ما و آمد فرود او بر »آیدمی فرو ردایش دامن به و هارون ریش و سر بر که نیکو «روغنی مانند القدوسروح آیا پس .هستیم ردایش طرف هر به آنها میان در زرین رنگهای و دامنش گرداگرد هاییزینت مثل او پرجالل ردای ریزد؟نمی فرو نیز هستیم ردایش دامن که ما بر ریزدمی فرو او ردای بر که روغن این شد مسح پادشاه یک عنوان به ما خداوند گرستوس همان که را «مسیح که دهدمی خبر اندریاس برادرش به شمعون وقتی و شده مسح یعنی «مسح»؛ کلمه و نموده شورش هاامت که حالی در و دهدمی پادشاه آمدن جهان به از خبر ،)41 :1 (یوحنا »یافتیم باشد )شده (مسح نصب را خود پادشاه «من گویدمی خدا کردندمی مشورت خداوند ضد به سروران و کردندمی تفکر باطل در طوایف .)2 (مزمور »صیهون خود مقدس کوه بر )امکرده (مسح امکرده شوندمی مسح پادشاه و کاهن عنوان به هم ایمانداران شستشو و خریده خون به را ما مسیح عیسای ما خداوند .است شدهمی استفاده دو هر روغن و خون از تقدیس عمل در و خدا نزد را «ما تا نمود مسح )6 :3 (تیطس ،کندمی اضافه ما بر دولتمندی به را آن که خود القدسروح با را ما و داده زندگی خأل نکته همین اینکه یا اید؟کرده تجربه را واقعیت این آیا .)6 :1 (مکاشفه »سازد کهنه و پادشاهان خود پدر این .است کرده آماده )بپذیرد را آن که (هر همه برای را مسح این و شودنمی قائل تبعیض ما خدای باشد؟می شما «اما :بگویید شده همصدا پولس با بتوانید تا آورید بدست را آن که شماست با حال و شماست مال خدا فکر در مسح روح بیعانه و نموده مهر را ما نیز او که خداست است نموده مسح را ما و گرداندمی استوار مسیح در شما با را ما که او نکرده جستجو خدا جانب از را تازه مسح که وقتی تا .)22 و 21 :1 قرنتیان (دوم »است کرده عطا ما هایدل در را ضمن در .بیاوریم خدا حضور به را …و دعا و تسبیح هایقربانی و داده انجام را کاهن کار نکنیم سعی ،ایمنیافته و فیض از اینکه مگر رسانیم انجام به را )مسیح با سلطنت و خود درونی ذات بر (تسلط خود پادشاهی وظیفه توانیمنمی .باشیم آگاه القدسروح کننده مسح
14 )10 :92 (مزمور است بزرگی امتیاز ما برای شدن مسح تازه روغن از روغن آنها از که زیتونی درختان هیچگاه خدا ملکوت در زیرا ،شویم مسح تازه روغن از همیشه توانیممی خداوند در که را قدرتی و شادی دریغ و افسوس نیست الزم خدا ملکوت در ،بینندنمی خود به خشکی و زمستان شودمی گرفته شادی از بیشتر حتی و اندازه همان به همیشه که است مایل و قادر ما مهربان میزبان زیرا ،بخوریم داشتیم گذشته در که انگار نکنید فکر طوری تانگذشته روزهای به .برود پیش موفقیت با مانزندگی روز هر تا ببخشد ما به قدرت و هایلوله درون از را آن که دارد خود القدسروح روغن از ابدی ذخایر ما خدای .نیست بازگشت قابل قدرتشان دیگر و جالل شب تاریکی در بالعکس و نشوند خاموش طوالنی شب طول در تا ریزدمی ما زندگی چراغ به ایمان طالیی .شوید مسح تازه روغن از که بخوابید صبح هر پس .)12 :4 (زکریا بیابند بیشتری درخشندگی )7 :45 (مزمور است شادمانی روغن ،روغن این خدمت در شادی با که است پاهایی و امیدبخش کلمات و آورشادی ایخنده ،بشاش هایصورت به جهان امروز نیاز مسح القدسروح با روزه هر هرگاه اما ،شوندمی غیرممکن اینها باشیم نداشته را خدا بودن فرزند مهر اگر .دوندمی که خوشی این علت از که خواست خواهند ما از و کنند درک توانندنمی که دید خواهند ما در چیزی اطرافیان شویم زمستان یخبندان که اندشده کاشته سرزمینی در هاییزندگی چنین بهارهای .گوییم سخن نیست درکش به قادر جهان تعلیم چیز همه از را شما مسح آن خود «چنانکه .دهدمی تعلیم را ما او خود القدسروح مسح در .ندارد مفهومی «پس .هستند ثابت مسح این اثرات .یابندمی آرامش روح تعلیم در که دانندمی خوبی به خدا فرزندان تمام »…دهدمی ».مانیدمی ثابت او در داد تعلیم را شما که بطوری قدرت و ساختن مشغول ،کنیمنمی فکر بدنمان در حضورش به که زمانی در و ماندمی ما در خوریممی ما که غذایی بین از اثرش گیریممی روحانی برکت که حالی همان در یعنی روحانی؛ برکت است همچنین .باشدمی ما بدن بخشیدن مشغول آنقدر ما فکر که زمانی در ،مانفکری مشغله و کارها و روزانه فشارهای میان در و ماندمی باقی بلکه ،رودنمی .بردمی پیش ما در را خود بخشقدرت و بخشفیض فعالیت روح وقت آن ،کندنمی فکر روحانی مسایل به که است در .کنیممی حس خودمان در را حضورش مزایای القدسروح از گرفتن برکت از پس زیادی مدت ما دیگر عبارت به درک منطقی طریق از یا کنیم تشریح را روح فعالیت نتوانیم شاید .نباشیم قانع تدهین این از کمتر چیزی به زندگی کوچکترین او بودن با است محسوس کمبودش است غایب هرگاه و کنیممی حس را آن دارد حضور وقتی اما ،کنیم شوندمی تیرهایی حمالت ترینعمیق او بدون و میندازد طنین شنونده گوش در خدا جانب از پیام یک عنوان به کلمات .میفتند زمین بر مصرفبی بخورند هدف به اینکه بدون و رفته خطا به که بلکه ،سرم فقط نه ،کن تدهین روغن به را من سر .کن تدهین را من ،«خداوندا که باشد این روزه هر ما دعای پس ».کن راتدهین وجودم تمام و پاهایم و دست است شده لبریز امکاسه از بعد که است هنگامی آن و اندکرده تجربه را شادی و خوشی لحظات قلوب ترینخسته و ترینغمگین همیشه ،کرده غلبه شانخسته طبیعت بر خواب و اندکشیده دراز بیابان شن روی که حالی در سختی و نگرانی یکسری این که گفت تواننمی همیشه .گیردمی تازه جان خسته روح و کنندمی پهن مقابلشان در بخشیروح سفره فرشتگان .شودمی جاری لبانمان از سرود و ایمشده مملو امید و شادی از کنیممی حس لحظه یک اما ،آیدمی موقعی چه احساس ترنم از ما زبان و شد پر خنده از ما دهان آنگاه ،شدیم بینندگان خواب مثل بازآورد را صیهون اسیران خداوند «چون است کرده عظیم کارهای ما برای خداوند .است کرده عظیم کارهای ایشان با خداوند که گفتند هاامت میان در آنگاه .)3 -1 :126 (مزمور »هستیم شادمان آنها از که با ما و است لبریز او رحمت و فیض از و شده ریخته خدا پرمهر دست با که ماندمی را جامی زندگی لحظاتی چنین در مزمور در ».است شده لبریز ام«کاسه :گوییممی گذارده لب بر را جام این است آمیخته هاخنده با شادی از که اشکهایی را او هاویه هایتنگی و کرده احاطه را او موت هایریسمان ابتدا .کندمی تجربه را حالتی چنین سراینده هم دیگری :سرایدمی شادی با دهدمی خالصی را او جان خداوند وقتی و خواندمی را خداوند آنگاه .کرد پیدا غم و تنگی و دریافته را خداوند نام و گرفت خواهم را نجات پیاله .است نموده من به که هاییاحسان همه برای کنم ادا چه را «خداوند
15 است ممکن آنها .کنیمنمی صحبتی اینجا در هاپیاله این خود جنس درمورد .)13 و 12 :116 (مزمور »خواند خواهم .باشند شیشه یا حلبی ،نقره ،طال هاپیاله این محتوای به و نداریم کاری آنها با ما اما ،دارد وجود بارزی تنوع سازدمی را ما زندگی پیاله آنچه جنس در ظاهر تا شوندمی هاپیاله محتوای به مربوط بیشتر دارند وجود هاانسان زندگی در که مهمی هایتفاوت زیرا ،نگریممی بنگرید آن محتوای به شکرگزاری با بلکه ،نکنید نگاه تانپیاله ظاهر به حسرت با و ناامیدانه اینقدر .آنها خارجی که آنرو از ،بریدمی حسد آنها ظاهر به شما که باشد هاییزندگی محتوای از ترغنی و ترشیرین شاید که ببینید و ،نوشیممی آن از ما اکنون که را برکاتی جام که باشیم داشته خاطر به باید .است تلخ چقدر آنها محتوای که دانیدنمی گناهانمان ازای در که دانیممی و خوانیممی خدا خشم ظرف درباره مقدس کتاب در .بود پر تلخ لعنت از روزی ذات بلکه ،کند خوشی گناهکار مرگ از اینکه یا باشد رحمبی خدا اینکه نه ،بودمی پر خدا خشم از ما جام بایستیمی .باشد این از غیر شرارت و ناپاکی مقابل در تواندنمی او مقدس موسی که شدمی اسرائیل قوم مانند ما سهم ،بنوشیم را گناهمان تلخ نتایج تا بودیم شده رها خودمان حال به ما اگر تلخی تجربه چنین از چگونه که سؤال این جواب در .نوشانید آنها به و ریخت آب در کرده خرد را طالیی گوساله و »نوشید نخواهی آن از «دیگر :گویدمی و گرفته ما دست از را آن خود او که خوانیممی خدا کالم در یافتیم رهایی و محبت شراب از پر و هاناپاکی از خالی را آن و کرد خالی خودش جام در را آن گرفت ما دست از را آن که هنگامی خشم از پطرس که زمانی در جتسیمانی باغ در را خداوند کلمات .نوشید خود را ما سهم و برگرداند ما به خود حیات پدر که را جامی آیا کن غالف را خود «شمشیر :گویدمی پطرس به که آورید یاد به کشدمی بیرون را شمشیرش خود از و جسمی شکنجه ،رنج و درد ،شدن مردود و خجالت :بگیرید نظر در را مسیح جام محتوای »ننوشم؟ داده من به متحمل را ما تنبیه و گرفت برخود داوطلبانه که ما گناهان تقصیر و شد نهاده او بر که ما گناهان تلخی باالتر اینها همه .گردید پر پیاله یک کدام هر که حالی در هم سر پشت طویل صف یک در بشر افراد تمام که کرد تصور طرز این به توانمی ظرف در گرفته را آنها تک تک هایپیاله و گذردمی طویل صف این از عیسی و اندایستاده دارند دست در شورکان از ،است نجات از مملو ما زندگی بنابراین .بچشد بشریت تمام جای به را مرگ صلیب روی بر تا کندمی خالی خودش ،است برکات از پر ما کاسه .بود غم کاسه او مال زیرا ،است خوشی کاسه ما کاسه .بود محکومیت از پر او جام زیرا پذیرامکان آن پرداخت با تانزندگی لحظات تریندرخشان که را قیمتی هرگز .بود پر شدن مطرود از او مال زیرا و راحتی هامشارکت و هادوستی ،سالمتی :از عبارتند مانزندگی پیاله ارزنده محتویات از بعضی .نبرید یاد از اندشده …و فکری آرامش و هاشادی ،خانه در آسایش ،است پرواری گوساله همیشه گوساله ،خدا با .است لبریز مانکاسه مطمئنا باشد مانزندگی کاسه در که برکتی هر همه که است سرشار آنقدر فیض و معرفت از فوق آرامش ،توصیف غیرقابل هاشادی ،ردا بهترین همیشه مانردای سرشار و فراوانی به همیشه او طریق و دهدنمی خرج به خساست هیچگاه خدا گیردبرمی در را مانزندگی هایجنبه که آفریده انتهابی آنقدر را اقیانوس .است کرده پری و هازیبایی از سرشار را طبیعت که همانگونه .است بخشیدن آنچه از بیش و ماست نیاز از بیشتر همیشه او پری همچنین خوردنمی تکان جایش از بگیریم آب آن از چه هر بیرون شده لبریز وقتی که داریم نگه طوری را هایمانکاسه باید پس .دهدمی ما به کنیم مصرف خودمان برای بتوانیم .شود ریخته ندارند ما اندازه به که دیگران هایکاسه به بلکه ،نرود هدر به ریزدمی جان .است بوده مقدسین از بسیاری تجربه این .است لبریز اغلب روحانی برکات با رابطه در مخصوص بطور ما کاسه بیش تواندنمی و نیست گلی ظرف یک از بیش چیزی تو غالم ،کافیست ،دار نگه دست «خداوند :گویدمی خدا به دلش بیشتر او شادی لحظات تجربه در ما که خواستمی مسیح عیسای ما خداوند حتم بطور ».کند حمل خود در را این از شود کامل ما شادی خواهدمی او .نماییم حاصل زیاده را آن بلکه ،بیابیم را حیات فقط نه ما تا آمد او .بمانیم بیشتر و پر نیز را دیگر کوچکتر ظروف و شود جاری آن از حیات آب شده سیراب همیشگی چشمه از ما زندگی خواهدمی و بیم از که نباشیم خسیس اشخاص مثل و شوند لبریز آزادانه هایمانکاسه بگذاریم و نگیریم را آن جلوی پس .سازد .است جاری سرشار فیض و پری همیشه او ملکوت در زیرا ،ببخشیم شادی با بلکه ،دهندنمی هرگز نگرفتن پس
16 اشهدیه که نیست این از بدتر دهدمی ایهدیه که شخصی برای چیز هیچ .بگیرید خدا دست از را نجات کاسه حتما ما و داده قرار ما مقابل در خدا که هست کاسه نوع چند ،این وصف با .گیرد قرار اغماض مورد یا و نشود پذیرفته او خوشی در تا داده ما به فراوانی به را چیزها همه خدا که کنیممی فراموش چقدر کنیم؟می اجتناب آنها چشیدن از هنگامی و نکنیم تردید او دست از کاسه این گرفتن در ،داده ما به را اینها همه که هستیم مطمئن وقتی .نماییم زیست ».آورید بجا من یادگاری به را «این :گویدمی ما به که آوریم یاد به و بخوانیم را خداوند نام نوشیممی آن از که عمرم ایام تمام ،بود خواهد من پی در عمرم ایام تمام رحمت و نیکویی آینه در جهان که هنگامی ،بهاری روزهای نشود؟ گنجانده عبارت این در که بیاید پیش ما زندگی در است ممکن روزهایی چه یا دارند قرار ما پای زیر رنگارنگ هایگل و رسدمی گوش به آسمان در پرندگان نغمه و است جوانی نشاط از پر محصول فرسوده هایدست که پاییز روزهای ،رسدمی خود درخشش و گرما اوج به سال آنها در که تابستان روزهای حرارت و نور که روزهایی و دارندبرمی قدم زدهیخ زمین روی هاپای که زمستان روزهای و کنندمی آوریجمع را سال .ندارند را قبل شفق یا درخشید؟ خواهد طالیی آفتاب و بود خواهند درخشان روزها آیا داشت؟ برخواهند در چه ما عمر هایسال ،تولد روزهای ،روشن و تاریک ،شادی و غم روزهای زندگی در شود؟می خونین مانزندگی هایقربانی و هارنج از به ولی ،روندمی و آیندمی ایمداشته دوستشان که آنان از خاطراتی با همراه مرگها سال و سالگردها ،ازدواج ،مرگ که ما آسمانی همراهان و نگهبان فرشته دو آن در که داشت نخواهد وجود مانآینده تمام در روزی هرگز حال هر در رحمت و نیکویی یعنی باشند؛ او مواظب ایماندار یک زمینی سفر روزهای تمام در تا دارند مأموریت خدا طرف از ناامید کشیده کناری را خود فرسوده و پناهبی و گرفته قرار زندگی سرمای در ،خسته مسافر که هنگامی .نباشند ما پی کنارش در را خود شبان قامت گرفته را اطرافش که سردی و شدید مه الیالبه از که است بزرگی تسلی چه ،نشیندمی و پناهگاه به امنیت در را او و بجویند را او تا اندشده فرستاده اشپدری خانه خادم دو که شود متوجه یا کند حس .برگردانند خود خانه گرمای و نیکویی حضور دنبال به ایماندار چشمان ،است شده احاطه خستگی و تنهایی با زندگی که سخت لحظات چنین در خدا نیکویی ،خدا شخصیت خصوصیات یعنی داریم؛ را فرشتگان کمک از بزرگتر چیزی اینجا در و گردندمی رحمت .دهد نشان ما به را خود رحمت و محبت تا کوشدمی مدت تمام که داریم همراه را خدا خود واقع در و خدا رحمت و زیرا ،تنها رحمت نه و داریم نیز بخشش به احتیاج گناهکاران ما زیرا ،تنها نیکویی نه .آیندمی هم با رحمت و نیکویی دو هر به ما و هستند هم با اتحاد در و هم با دو این .نیازمندیم نیز دیگری زیاد چیزهای به خدا بخشش بر عالوه ما .گناهانمان تمام بخشیدن برای رحمت و احتیاجاتمان تمام کردن فراهم برای نیکویی .محتاجیم هم جوار در خداوند ببینید و «بچشید و »است ابداالباد تا او رحمت و نیکوست «خداوند :آوردمی هم با را دو این اغلب داوود از او دنبال به گله تا کندمی حرکت گله پیشاپیش همیشه شبان شرق در .آیندمی ما پی در رحمت و نیکویی ».نیکوست را گله و آیندمی ما عقب در او گله سگهای اما ،رودمی ما از جلوتر همیشه نیز ما نیکوی شبان و روند پیش درست راه زندگی راه پیمودن در که داریم قوی یار دو ما .کنندمی حمایت آورد وارد تواندمی دشمن که حمالتی از سر پشت از آمیزتسلی سخنان .نیفتیم پایین اندمواظب و برندمی باال را ما دشوار هایسرباالیی از گرفته را ما دست قدم به قدم نکته .کنندمی ما دست عصای را پرقدرتشان بازوان لغزش و سختی هایموقعیت در و کنندمی زمزمه گوشمان در خود رحمت و نیکویی او ،میفتیم دور خدا از که هنگامی که است این دارد وجود »آمدن دنبال «به کلمه در که دیگری .برگردانند اصلی مسیر به و زده صدا را ما تا فرستدمی ما دنبال به را و رودمی دنبالشان به او .شوند دور او از است ممکن آنها که چند هر ،کندنمی فراموش هرگز را خود متعلقان خدا نیکویی که رسدمی نظر به چنین هادشواری و هابدبیاری در گاهی .فرستدمی ایشان پی در را خود رحمت و نیکویی و شودنمی کم هیچگاه خدا محبت است این از غیر حقیقت اما ،ببینیم را آنها توانیمنمی و اندشده مخفی رحمت و «رحمت که زیرا ،کندنمی فراموش را خود دست کارهای او .گیردنمی قرار تزلزل معرض در هرگز او بودن امین و رحمت هایدست در را خود آنگاه ،بلغزید عقب به یا کنید نگاه را خود بر و دور است کافی »است ابداالباد تا او غم ،تنهایی احساس و نزدیکند شما به رحمت و نیکویی که نکنید حس است ممکن گاهی .یافت خواهد خدا نیکویی
17 و آفتاب بدون و سرد روزی .باشد تانزندگی روزهای بدترین از یکی است ممکن همین و کند غلبه شما بر ترس و ،اندمانده مخفی شما ایمانبی دید از که چند هر و شما نزدیک ،همانجا این وصف با .تسلی و امید هایاشعه از خالی به و ایستندمی شما کنار ترس و طوفان شدت در آنها .دارند قرار او پایانبی رحمت و ناپذیرتزلزل شفقت و نیکویی خدا زیرا ،نیست شکی جای هیچ امیدها این در .مطمئنا دیگر عبارتی به یا آینه هر »«نترسید که کنندمی یادآوری شما او شویم ایمانبی ما اگر حتی و گیردنمی پس هرگز است داده که را آنچه و است ابدی و تغییرناپذیر او .خداست او نزد که نورهاست پدر ،نیکو و کامل هایبخشش این تمام دهنده .کند انکار تواندنمی را خود که زیرا ،ماندمی امین است ممکن ما که چند هر بفرستد ما عقب از را خود رحمت و نیکویی هرگاه و نیست گردش ایسایه و تبدیل هیچ را رحمتش و نیکویی حضور حتی و کنیم عمل او اراده مخالف و بگیریم ندیده را محبتش ،برنداریم قدم او هایراه در .مانندمی تغییرناپذیر آنها دهیم قرار اغماض مورد هایقلب .شوندنمی آسوده ،برنگردانند خدا طرف به را ما تا و بیایند ما دنبال به فاصله کمی با است ممکن گاهی های«دست .بیابید جرأت ،بگیرید قوت ،دارید وحشت تنهایی به تاریکی در رفتن پیش از که ایفرسوده و ترسیده داندمی او .است مانده تانزندگی از روز چند داندمی خدا ».گردانید محکم را لرزنده زانوهای و سازید قوی را سست نیکویی با که بود نخواهد تانزندگی در روزی و داشت خواهید هاییغم چه و هاوسوسه چه ،نیازها چه روزها این در در رحمت و نیکویی آینه «هر .بود خواهد ما همراه عمرمان ایام تمام خداوند خود حضور و نباشد آمیخته او رحمت و ».بود خواهند من پی ابداالباد تا بود خواهم ساکن خداوند خانه در و سردی و ریزندمی زمین بر پاییزی برگهای هرگاه و کندمی بیدار ما دل در را تداوم به نیاز عمر هایسال گذشت طبیعتی و پایدار همیشه هاییدوستی ،ماندنی همیشه منزلی به رسیدن به نیاز کنیممی حس طبیعت در را زمستان شودمی خوانده شبانی سرود این جمله آخرین در هستیم انتظارش در که تداومی این .گیردمی جان ما در بهار همیشه مزمور این تمام .گیردمی جای ما قلب در »«مادر کلمه گرمای و »«منزل کلمه سادگی به حال عین در و پرمعنی که ،کندمی تصویر را ما عمر سفر از جنبه یک آن از ایآیه هر و شودمی تغییر دستخوش زندگی خم و پرپیچ راه همانند دلنواز موسیقی طنین امواجش صدای و ریزدمی ابدیت عمیق اقیانوس درون باالخره ما عمر رودخانه اینجا در اما ابدی تغییرناپذیر زندگی برای را ما فانی زندگی تغییرات که نیست شکی ».ابداالباد «تا رساندمی ما گوش به را ابدیت .باشندمی باقی و حقیقی حیات برای شدن آماده و گرفتن تعلیم برای محلی زمین و زمان و کنندمی آماده وارد که هنگامی آنها همه و ماست شخصیت کنندهکامل فقط ،گذشت خواهد و گذردمی ،گذشته ما بر آنچه تمام نکته اما ،بود خواهد حقیقی و ماندنی چیز همه آنجا در و شوندمی فراموش گذرا رؤیای یک مانند ،شویم ابدیت ساکن خداوند خانه در «و .ماست حقیقی منزل آسمان که است این بودن ماندنی و تداوم احساس این از ترجالب »«منزل ».است بسیار منزل من پدر خانه «در :فرمایدمی که است مسیح گفته این به اشاره نزدیکترین ،»بود خواهم به باالخره را فرسوده سرباز ،خسته ملوان ،سرگردان مسافر که است جایی و است بخشیاطمینان و پرمعنی کلمه چه ،محل یک صرفا آیا چیست؟ گرداندمی عزیزی جای چنین را خانه که آنچه دهدمی پناه خود در و کشیده خود طرف گذشته شیرین خاطرات با که ایاثاثیه یا ایمکرده بازی آن در را کودکی زمان که حیاطی ،آن هایساختمان و آجرها .نه باشد؟می ،اندشده عجین تنهایی و سرد مکان اندزیستهمی آنها در که عزیزانی بدون اینها تمام که چرا سازندمی را ما منزل که نیستند اینها خواهران و برادران ،مادر ،پدر که است جانی ما خانه .آورد دوام و بماند آن در ایدقیقه تواندنمی شخص که سازندمی تهدیدی سایه آن خانوادگی زندگی بر تواندنمی ایبیگانه هیچ حضور که است جانی و هستند آن در فرزندان و زن و آنجا به ما نیکوی شبان دانیممی اینکه جز نداریم چندانی اطالع آن از که کنیم فکر مانسماوی آسمان به حاال .باشد اجتماعی زندگی یک که اینرو از ماست خانه آنجا دارد؟ خصوصیاتی چه مانزمینی خانه با مقایسه در ببینیم و رفته افرادی و مادر ،پدر حضور در که بود خواهیم آزاد همانقدر خداوند حضور در ما .دارد جریان آن در خوشحالی با توأم .شناسیممی را همدیگر همه آنجا و نمایندمی محبت صمیمانه را ما که خانه در تا اندشده جمع سنین تمام و اعصار تمام از آن فرزندان که کنید فکر بزرگ خانواده این به لحظه یک برای
18 میفتد اتفاقی چه رودمی خانه این به شخصی وقتی که بیاورید نظر در توانیدمی حاال .نمایند زیست هم با خود پدری تمام آنگاه و رسدمی خود پدری خانه به فرشتگان سرودهای و خوشحالی فریادهای میان در فرزند آخرین روزی و شادمانی هرگز و بود نخواهد بین در جدایی هرگز دیگر و شوندمی جمع خود آسمانی پدر خانه در ابد برای خانواده عقب در آنچه به بیایید است شده تلف و رفته دست از ما زندگی اگر .شد نخواهد متزلزل شانخانه ابدی و عظیم به بیایید .ماست آسمانی پدر خانه بهشت آن و ماست روی پیش در بهتری و زیباتر بهشت زیرا ،نکنیم فکر است سماوی خانه طلب در که آنانی حال به خوشا .بیندیشیم آینده هایپیوستن به عوض در و نکنیم فکر گذشته هایجدایی .رسید خواهند بدان زیرا ،اندخویش و بوده سرگردانی گوسفند که وجودی با مزمور سراینده .خوردمی چشم به نیز خاصی اطمینان آیه این کلمات در خواهد راه آنجا به چگونه اما ،بود خواهد ساکن خداوند خانه در که ندارد شکی هیچ ،نداشته گناهی از خالی گذشته باشد آنجا شبان ندارد امکان که داندمی شک بدون او سازد؟می مطمئن آنجا در بودن از اینقدر را او چیزی چه و یافت به که آنجایی از ».بود خواهند نیز ایشان باشممی من که «آنجایی که گفته شبان خود زیرا ،بمانند بیرون گوسفندانش و که آنجایی از و ایمپذیرفته خود در را ابدی حیات و روح بیعانه که آنجایی از .ایمشده یکی او با و کرده اعتماد مسیح آیات که هم ایمانداران ترینضعیف و ترسوترین و ترینفروتن .سازدمی مطمئن اشابدی برکات از را ما خدا وعده به چنین آیات این خواندن با »ابداالباد تا بود خواهم ساکن خداوند خانه در «و :بگویند جرأت با توانندمی خوانندمی را .کندمی زندگی شادی با آن در و بردمی لذت خانه این در بودن از آسمان به رسیدن از قبل داوود که رسدمی نظر .است پذیرامکان حال زمان در بلکه ،باشد مرگ از پس و آینده در که نیست چیزی خداوند خانه به رسیدن او برای طلبید خواهم را آن و خواستم خداوند از چیز «یک :کندمی بیان چنین را احساس این دیگری مزمور در که همانگونه این است پرواضح ».نمایم تفکر او هیکل در و ببینم را خداوند جمال تا باشم ساکن خداوند خانه در عمرم ایام تمام که با و است نداشته دائمی سکونت جسما هیکل ساختمان در داشت فراوانی پادشاهی و درباری هایمسؤولیت که مرد و کرده مشاهده را هایشزیبایی ،بوده ساکن خداوند خانه در بوده که جا هر در همیشه که کنیممی حس این وجود حس وقت همه و همیشه ایمان با روح توسط که نیست خدا حضور جز جایی خدا خانه .است نموده جستجو را او اراده .شودمی برای که شودمی شروع ایلحظه از خداوند خانه در ما زندگی نکنیم؟ خدا خانه در زندگی به شروع حاال همین از ما چرا و بود ساکن خداوند خانه در توانمی جا هر و همیشه .کردیم سفید را آن و شسته بره خون با را مانجامه بار اولین در زندگی هایطوفان از توانیممی جا هر و همیشه است بوده هانسل تمام ملجا و قلعه پناه ،منزل او برای خداوند خانه ایخانه ،کنیم تجربه جا همه و روزه هر را خداوند خانه در زیستن واقعیت القدسروح کمک به که باشد گیریم پناه او هدایت راحت هایآب نزد و کندمی سیر سبز هایمرتع در را خود گله نیکو شبان و شودمی پاک اشکی هر آن در که .کنیم زیست آسمان در آسمان به رسیدن از قبل واقع در سازدمی برطرف را شانتشنگی کرده سطحی چه «در کنیم سؤال خود از است وقت کنیم؟ زندگی بعدی چه در که بکنیم خود از را سؤال این که است وقت کرده قیام فرد یک عنوان به من آیا کنم؟می زندگی خداوند یا امهمسایه ،خودم معیارهای مطابق آیا کنم؟می زندگی .است ایماندار یک حیات واقعیت این »کنم؟می زندگی است ابدیت راهی و یافته غلبه مرگ و برگناه که کرده صعود و همین و ببینیم را »«امروز و »«موقت قادریم فقط که است کوتاه زندگی به نسبت آنقدر دیدمان ما از بسیاری که افسوس که هستیم پایین و عقب به کردن نگاه مشغول آنقدر و شویم شکسته و دلسرد آسانی به و زودی به که شودمی سبب نگران خود دعوت امید یعنی داریم؛ مسیح عیسای در که مکانی سوی به باید که حالی در بینیمنمی را آینده و فردا .باشیم ساکن آسمان در کندمی کمک که است بزرگی فرق همین و باشیم نیروی با ،دوما .کندمی آگاه کالم براساس هستیم آن در که مکانی از را ما اوال که است این کندمی ایمان که کاری شادی از پر و پرثمر ما زندگی کنیم زندگی چنین هرگاه .گرداندمی ملموس ما روزمره تجربه در را واقعیت آن خدا داستان .نوشت پیش قرن چندین داوود که آمد درخواهد سرودی صورت به ما زندگی داستان و یافت خواهد جریان ،ماندنمی سطح همان در همیشه اما ،گردد آغاز اشگمشده گوسفند از شبان هایمواظبت ذکر با تواندمی ما زندگی ساکن فرد هر و است آن خورشید خدا خود که رسدمی سرزمینی به و رودمی پیش بهشت هایدروازه طرف به بلکه
19 ».ابداالباد تا بود خواهم ساکن خداوند خانه «در که سرایدمی شادی با ترس و شک کوچکترین بدون آن در
Public Domain
مزامیر فصل ۲۳ ….. ترجمه قدیم
۱ خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. ۲ در مرتعهای سبز مرا میخواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری میكند. ۳ جان مرا برمیگرداند و به خاطر نام خود به راههای عدالت هدایتم مینماید. ۴ چون در وادی سایة موت نیز راه روم از بدی نخواهم ترسید زیرا تو با من هستی؛ عصا و چوبدستی تو مرا تسلی خواهد داد. ۵ سفرهای برای من به حضور دشمنانم میگسترانی. سر مرا به روغن تدهین كردهای و كاسهام لبریز شده است.
ترجمه شریف
۱ خداوند شبان من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. ۲ در چمنزارهای سرسبز مرا می خواباند. در کنار آبهای آرام مرا رهبری می کند. ۳ جان تازه ای به من می بخشد و به خاطر نام خود، مرا به راه راست هدایت می نماید. ۴ حتّی هنگام گذشتن از درّه تاریک مرگ از چیزی نمی ترسم، زیرا تو همراه من هستی. عصا و چوبدستی تو مرا حمایت خواهد کرد. ۵ سفره ای برای من در حضور دشمنانم می گسترانی و مرا چون مهمانی عزیز در این ضیافت می پذیری و جام مرا لبریز می گردانی.
ترجمه تفسیری
۱ خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچچیز نخواهم بود. ۲ در مرتعهای سبز مرا میخواباند، بسوی آبهای آرام هدایتم میكند ۳ و جان مرا تازه میسازد. او بخاطر نام پرشكوه خود مرا به راه راست رهبری میكند. ۴ حتی اگر از دره تاریك مرگ نیز عبور كنم، نخواهم ترسید، زیرا تو، ای شبان من، با من هستی! عصا و چوبدستی تو به من قوت قلب میبخشد. ۵ در برابر چشمان دشمنانم سفرهای برای من میگسترانی، از من همچون مهمانی عزیز پذیرایی میكنی و جامم را لبریز میسازی.
N.I.V
1 The LORD is my shepherd, I shall not be in want. 2 He makes me lie down in green pastures, he leads me beside quiet waters, 3 he restores my soul. He guides me in paths of righteousness for his name’s sake. 4 Even though I walk through the valley of the shadow of death, I will fear no evil, for you are with me; your rod and your staff, they comfort me. 5 You prepare a table before me in the presence of my enemies. You anoint my head with oil; my cup overflows
در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Google خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
معنی کلمه خداوند شبان من است
شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید.
( خروج /
تغییر حساب )
درحال اتصال به %s
دیدگاههای جدید را از طریق ایمیل به اطلاع من برسانید.
نوشتههای جدید را از طریق ایمیل به اطلاع من برسانید.
بشارت مسیح به ایرانیان
مشاهدهٔ شناسنامهٔ کامل →
به سايت خوش آمديد !
براي مشاهده مطلب اينجا را کليک کنيد
16 دسامبر 2015 … ترجمه قدیمی گویا ترجمه قدیمی کتاب مزامیر خداوند شبان من استمزمور داود خداوند شبان
من است؛ محتاج به هيچ چيز نخواهم بود. 2 در مرتعهاي سبز مر… http://www.farsicrc.com/sources/ahdeatigh-neveshtari/item/1791-23
11 ا کتبر 2014 … او با این جمله آغاز کرده است: ” خداوند شبان من است. ….. تا اینجا با توجه به تفسیر و
تشبیهاتی که داود در بارۀ یهوه به ما داده بود، خداوند مانند شبان بود و … http://hayatejavdani2.mihanblog.com/post/12
معنی کلمه خداوند شبان من است
۱ خداوند شبان من است. محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. ۲ در مرتعهای سبزمرا میخواباند. نزد
آبهای راحت مرا رهبری میکند. ۳ جان مرا برمی گرداند. و بهخاطر نام خود به راههای عدالت … http://https://ebible.org/pesOPV/PSA023.htm
اهورانیوز: واقعا توکل مفهوم سختی است و کار هر کسی نیست. توکل نهایت ایمان است و
تنها روح های پاک می توانند به او توکل کنند و خود را به خدا بسپارند. اینکه همیشه … http://www.ahuranews.ir/26450/خداوند-شبان-من-است/
3 سپتامبر 2006 … خداوند شبان من است ؛ محتاج به هيچ چيز نخواهم بود. در مرتعهاي … تدهين به معناي روغن
ماليدن است ( باب تفعيل از ريشه دُهن Dohn به معني روغن ) چشم ! http://https://khodabamanast.persianblog.ir/mqLApB3jOqHOqW0vNQk1-خداوند- شبان-من-است
12 دسامبر 2015 … ترجمه قدیم ۱ خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. ۲ در مرتعهای سبز مرا
میخواباند. نزد آبهای راحت مرا رهبری میكند. ۳ جان مرا برمیگرداند و به … http://https://rezarad9988.wordpress.com/2015/12/…/خداوند-شبان-من-است/
خداوند، شبان ما. 1 خداوند شبان من است؛ محتاج به هيچچيز نخواهم بود. 2 در مرتعهای سبز
مرا میخواباند، بسوی آبهای آرام هدايتم میكند. 3 و جان مرا تازه میسازد. او بخاطر نام … http://https://www.bibleserver.com/text/FCB/مزامير23
1خداوند شبان من است؛ محتاج به هيچ چيز نخواهم بود. 2در مرتعهای سبز مرا میخواباند، به
سوی آبهای آرام هدايتم میكند 3و جان مرا تازه میسازد. او به خاطر نام پرشكوه خود مرا به راه … http://https://www.bible.com/bible/1619/PSA.23.FCB
خداوند شبان من است، محتاج به هیچ چیز نخواهم بود. در مرتعهای سبز ….. یک دوست یا یک
کشیش استفاده میکند یا شاید از شعر یک سرود که با روحالقدس دمیده شده )و یادآور
گذشته …. را به تمام معنی تجربه کرد، اما پس از او ما فقط سایهای از آن را تجربه
میکنیم. http://keshishnoori.com/…/خداوند%20شبان%20من%20است.pdf
تعداد نتایح : 9
0