خواص دارویی و گیاهی
Copy Right By 2016 – 1395
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
ترتیب بر اساس:
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
واژه: مسخ
نقش دستوری: اسم
معنی کلمه مسخ
آواشناسی: masx
الگوی تکیه: S
شمارگان هجا: ۱
بوشناس را بخوانید.بوغ را بخوانید.بوغاز را بخوانید.
این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از منتهی الارب ). تبدیل کردن صورت کسی به صورتی زشت تر. (از اقرب الموارد) (از تعریفات جرجانی ). برگشتن صورت به بدتر از آن . (تاج المصادر بیهقی ). از صورت مردمی بگردانیدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). صورت برگردانیدن به زشتی . برگردانیدن صورت به صورتی بدتر از صورت نخستین : اندر این امت نبد مسخ بدن لیک مسخ دل بود ای ذوالفطن .
مولوی (مثنوی ).
مولوی (مثنوی ).
سوزنی .
خاقانی .
مولوی (مثنوی ).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
مولوی (مثنوی ).
مولوی (مثنوی ).
سعدی .
شبستری .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
ترتیب بر اساس:
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
واژه: مسخ
نقش دستوری: اسم
معنی کلمه مسخ
آواشناسی: masx
الگوی تکیه: S
شمارگان هجا: ۱
گالی را بخوانید.گالیدن را بخوانید.گالینگور را بخوانید.
این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
(مَ) [ ع . ] 1 – (مص م .) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. 2 – (اِمص .) دگرگون سازی .
(مص م.) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر، (اِمص.) دگرگون سازی. [خوانش: (مَ) [ع.]]
روستای زانوس در کجا قرار دارد؟ / دیدنی های جذاب زانوس
لیست انواع سوغاتی های شیراز در حل جدول
انشانویسی از زبان جنگلبان / تصویرسازی یک جنگلبان
دانستنی ها و نکات خواندنی درباره خواب
معنی کلمه مسخ
عوارض و مضرات مصرف آبغوره و طبع آن
زندگینامه استاد محمود فرشچیان همراه با معرفی آثار وی
آمار کشته شدگان و مبتلایان به ویروس کرونا در ایران و جهان 9 خرداد 1400
ورود گلکسی تب اس ۸ سامسونگ در سه مدل متفاوت به بازار
ساعت شروع و پایان طرح ترافیک یکشنبه 9 خرداد 1400 | وضعیت طرح ترافیک امروز
خلاصه داستان فصل چهارم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه
ترفندهای کاربردی در خانه همراه با عکس و توضیحات
خلاصه داستان قسمت ۳۱۶ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی ضربان قلب + عکس
تاریخ دقیق انتخابات ریاست جمهوری در تقویم 1400 چه روزی است؟
خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ترکی ضربان قلب + عکس
مسخ (رمان کوتاه)
در افسانهها به تغییر شکل و دگردیسی افراد و اجسام از شکل اولیه به شکلی زشتتر مَسخ گفته میشود. در برخی داستانها آن را یکی از انواع تناسخ بهشمار آوردهاند.
به تصریح قرآن در امتهای پیشین مسخ صورت پذیرفتهاست و گروهی از گناهکاران به صورت میمون و خوک درآمده اند. در این باره رجوع کنید به بقره۶۵، مائده۶۰، اعراف۱۶۶.
باید توجه داشت که مسخ به نوعی تناسخ است! زیرا به هرحال روح به بدن جاندار بازمی گردد
این یک مقالهٔ خرد فلسفه است. میتوانید با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
1- تغيير هيئت، تغييرصورت، دگرگون سازي
2- انتقال روح انسان به بدن حيوان
مسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از
تغییرشکلیافته، بهویژه بهشکلحیواندرآمده؛ زشتشده.
1 – (مص م .) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. 2 – (اِمص .) دگرگون سازی .
زشت – ننگسار – دگرگون پیکر
معنی کلمه مسخ
تبديل کردن صورت کسي به صورت زشت تر، برگردانيدن و عوض کردن بصورت بدتر
تغييرشكل دادن، زشت شدن، بدشكل شدن
1-صفت
2- تسخير، تصرف، فتح
3- رام، مطيع
تسخير كردن، به تصرف درآوردن، تصرف كردن، مسخر كردن، گشودن، به تسخير خود درآوردن
1- تسخير شدن، به تصرف درآمدن
2- فرمان بردارشدن، مطيع شدن، رام شدن
1- تسخير كردن، به تصرف درآوردن، تصرف كردن، مسخر ساختن، گشودن، به تسخير خود درآوردن، مسخر گرداندن، مسخر گردانيدن
2- تحت انقيادخود درآوردن، مطيع كردن، فرمان بردار كردن
دلقك بازي، شوخي، لودگي، مزاح، استهزا، سخريه
تغییرشکلیافته، بهویژه بهشکلحیواندرآمده؛ زشتشده.
مسخ . [ م َ ] (ع مص ) صورت برگردانیدن و بدتر کردن . ازآن جمله است مسخه اﷲ قِرداً. (از
1 – (مص م .) وضع یا فرایند تبدیل موجودی به موجودی پست تر و زشت تر. 2 – (اِمص .) دگرگون سازی .
زشت – ننگسار – دگرگون پیکر
تبديل کردن صورت کسي به صورت زشت تر، برگردانيدن و عوض کردن بصورت بدتر
معنی کلمه مسخ
1- تغيير هيئت، تغييرصورت، دگرگون سازي
2- انتقال روح انسان به بدن حيوان
۱. تسخیرشده؛ تصرف شده.۲. رام و مطیع.
۱. مسخره بودن.۲. شوخی؛ استهزا.
۱. [عامیانه] تمسخر؛ استهزا.۲. (اسم، صفت) کسی که مورد ریشخند واقع میشود.۳. (اسم) [قدیمی] کسی که کارهای خندهدار میکند.
گرمکننده؛ حرارتدهنده.
0