معنی واژه ی برهان

خواص دارویی و گیاهی

معنی واژه ی برهان
معنی واژه ی برهان

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: برهان

نقش دستوری: اسم

معنی واژه ی برهان

آواشناسی: borhAn

الگوی تکیه: WS

شمارگان هجا: ۲

برابر ابجد: ۲۵۸

بات را بخوانید.باتر را بخوانید.باتره را بخوانید.

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


(بُ) [ ع . ] ( اِ.) دلیل ، جهت . ج . براهین .

شما واژه‌ای در دفتر واژه ثبت نکرده‌اید.

ترتیب بر اساس:

برای رفع محدودیت کاربر ویژه شویدبا حذف کوکی‌، لیست لغات از بین خواهد رفت.

واژه: برهان

نقش دستوری: اسم

معنی واژه ی برهان

آواشناسی: borhAn

الگوی تکیه: WS

شمارگان هجا: ۲

برابر ابجد: ۲۵۸

خوردنی را بخوانید.خورده را بخوانید.خوردی را بخوانید.

این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است.

متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی می‌کنیم و به زودی حل خواهیم کرد.


برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب الموارد). دلیل قاطع، و فرق در میان برهان و دلیل آنست که دلیل عام است و برهان خاص . (غیاث ) (آنندراج ). ج ، بَراهین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : یا أیها الناس قد جأکم برهان من ربکم و أنزلنا الیکم نوراًمبیناً. (قرآن 4 / 174)؛ ای مردم حجتی از پروردگارتان شما را آمد و نوری آشکار و پیدا برای شما فرستادیم . و من یدع مع اﷲ اًلهاً آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه . (قرآن 117/23)؛ و هر کس با اﷲ خدای دیگری را بخواند که او را حجتی نیست ، پس حساب او نزد پروردگارش است . فذانک برهانان من ربک اًلی فرعون و مَلَئه … (قرآن 32/28)؛ پس آن دو، دو برهانند از خدای تو برای فرعون و جماعتش . قل هاتوا برهانکم اًن کنتم صادقین . (قرآن 111/2، 64/27)؛ بگو اگر راستگو هستید دلیل و حجت خود را بیاورید. و رجوع به سوره ٔ 21 (الانبیاء) آیه ٔ 24 و سوره ٔ 28 (القصص ) آیه ٔ 75 و سوره ٔ 12 (یوسف ) آیه ٔ 24 از قرآن کریم شود : چو برهان ببینم بدو بگروم وگر بیهده باشد آن نشنوم .

دقیقی .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).

فردوسی .

فردوسی .

فرخی .

ناصرخسرو.

ناصرخسرو.

ناصرخسرو.

ناصرخسرو.

مسعودسعد.

خاقانی .

خاقانی .

خاقانی .

خاقانی .

عطار.

حافظ.

عنصری .

خاقانی .

فردوسی .

برهان . [ ب َ ] (اِ) خوشحالی و شعف . (ناظم الاطباء).

۱. حجت؛ دلیل.۲. دلیل قاطع.

دلیل ، جهت . ج . براهین .

فرنود – آوند – پَروَهان – نخش

حجت،دليل قاطع وروشن

معنی واژه ی برهان

دليل -حجّت

بينه، حجت، دليل، فرنود

برهان، نوعی استدلال است که صورت آن از شکل‌های معتبر قیاس خصوصا شکل یکم و مادهٔ آن هم باید از قضیه‌هایی تشکیل شود که درستیشان قطعی باشد.

(عربی) دلیل ، حجت ، حجت روشن ، دلیل قاطع؛ از واژه‌های قرآنی؛ (در اعلام) نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام.

آل برهان . [ ل ِ ب ُ] (اِخ ) نام خاندانی بزرگ از بخارا، معاصر سلاجقه و خوارزمشاهیان که بجود و کرم

برهان اول . [ ب ُ ن ِ اَوْ وَ ] (اِخ )دومین تن از نظامشاهیان در احمدنگر، که از سال

برهان . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. سکنه ٔ آن

برهان . [ ب ُ ] (اِخ ) چهارمین تن از عمادشاهیان در برار که از حدود 968 تا 976 هَ

برهان . [ ب ُ ] (ع اِ) حجت و بیان واضح . (منتهی الارب ). حجت روشن . (دهار). حجت . (اقرب

برهان . [ ب ُ ] (ع مص ) اقامت کردن حجت . (از ناظم الاطباء). بَرْهَنة. رجوع به برهنة شود.

دلیل ، جهت . ج . براهین . دلیل ، جهت . ج . براهین . دلیل ، جهت . ج . براهین .

برهان . [ ب َ ] (اِ) خوشحالی و شعف . (ناظم الاطباء).

۱. حجت؛ دلیل.۲. دلیل قاطع.

فرنود – آوند – پَروَهان – نخش

حجت،دليل قاطع وروشن

معنی واژه ی برهان

دليل -حجّت

بينه، حجت، دليل، فرنود

برهان، نوعی استدلال است که صورت آن از شکل‌های معتبر قیاس خصوصا شکل یکم و مادهٔ آن هم باید از قضیه‌هایی تشکیل شود که درستیشان قطعی باشد.

(عربی) دلیل ، حجت ، حجت روشن ، دلیل قاطع؛ از واژه‌های قرآنی؛ (در اعلام) نام پادشاهی از طبقات سلاطین اسلام.

برهانثابت کننده حقانیت امور به طور قطع و‌ یقین[۱].

معنی واژه ی برهان
معنی واژه ی برهان
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *