معنی لغت فارسی به ترکی

خواص دارویی و گیاهی

معنی لغت فارسی به ترکی
معنی لغت فارسی به ترکی

زبان ترکی آذربایجانی زبانی از خانواده زبان‌های ترکی است که با دو گویش در جمهوری آذربایجان و مناطق آذربایجانی نشین ایران تکلم می شود. عمده تفاوت بین دو گویش در تلفظ برخی واژگان، وام‌واژگان روسی، فارسی، عربی و انگلیسی و تفاوت‌هایی مختصر در چند مورد دستوری است. این زبان در جمهوری آذربایجان زبان رسمی و در داغستان یکی از زبان‌های رسمی مصوب فدراسیون روسیه است. زبان ترکی آذربایجانی بخشی از شاخه زبان‌های اغوز زبان‌های ترکی است و به ترکی استانبولی و ترکمنی بسیار نزدیک است. ترکی آذربایجانی به عنوان زبان گفتاری همچنین در نواحی شرقی ترکیه و جنوب گرجستان و داغستان رایج است. زبان ترکی آذربایجانی از زبان‌های فارسی و عربی در واژگان، سامانه آوایی و دستوری اثر پذیرفته است. در ایران، شهرهای تبریز، ارومیه، اردبیل، و زنجان به ترتیب بزرگترین شهرهایی اند که ترکی آذربایجانی در آن‌ها تکلم می‌شود. این زبان در زبان‌ها و موقعیت‌های مختلف به نام‌های مختلفی نامیده می‌شود، ازجمله: ترکی، تورکی، تورکو، آذربایجانی، ترکی آذربایجانی و آذری.

ترکی استانبولی (به ترکی استانبولی: Türkçe) یا ترکی ترکیه (Türkiye Türkçesi) یکی از زبان‌های شاخه جنوب غربی یا گروه اوغوز، زبان‌های ترکی است که ۸۸٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر در سراسر جهان به عنوان زبان نخست یا دوم با آن سخن می‌گویند این زبان رایج‌ترین زبان از شاخهٔ زبان‌های ترکی می‌باشد. جغرافیای آن شامل ترکیه و قبرس شمالی و قسمت‌هایی از عراق، یونان، بلغارستان، جمهوری مقدونیه، کوزوو، آلبانی و دیگر قسمت‌های شرقی اروپا را شامل می‌شود. سالانه جمعیت بسیاری نیز از ترکیه به غرب اروپا و به ویژه آلمان مهاجرت می‌کنند که موجب تکلم ترکی در آن مناطق می‌گردد. ریشهٔ زبان ترکی را می‌توان در ترکستان چین در آسیای مرکزی جست. با گسترش قلمرو امپراتوری عثمانی این زبان که زبان رسمی آن‌ها بود اصلاحات بسیاری می‌یافت. آتاترک (اولین رئیس‌جمهور ترکیه) در سال ۱۹۲۸، الفبای عثمانی را با الفبای آوایی لاتین جایگزین نمود و کلمات بیشمار عربی، فارسی و… را از این زبان حذف نمود.

فارسی یا پارسی یکی از زبان های هندواروپایی در شاخهٔ زبان های ایرانی جنوب غربی است که در کشورهای ایران، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان به آن سخن می گویند. فارسی زبان رسمی کشورهای ایران و تاجیکستان و یکی از دو زبان رسمی افغانستان (در کنار پشتو) است. زبان رسمی کشور هندوستان نیز تا پیش از ورود استعمار انگلیس، فارسی بود. فا، fa: نماد زبان فارسی. زبان فارسی را پارسی نیز می گویند. زبان فارسی در افغانستان به طور رسمی دری و در تاجیکستان تاجیکی خوانده شده است. در سال ۱۸۷۲ در نشست ادیبان و زبان شناسان اروپایی در برلین، زبان های یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبان های کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایهٔ تعریف، زبانی کلاسیک به شمار می آید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد.

صنعت و هنر ترجمه یا برگردان کار درک و تفسیر موضوعات، معانی، و مفاهیم پدید آمده در یک زبان (زبان مبدأ)، و سپس انتقال، معادل یابی و بازسازی آنها در زبانی دیگر (زبان مقصد) را بر عهده می گیرد. مترجمان کم تجربه در این فنّ ظریف، ممکن است براین باور باشند که در زبان و ترجمه، درست همانند علمی دقیق، می توان هر واژه و مفهومی را هم به طور دقیق تعریف و درک کرد، و هم آنها را به شیوه ای شفاف با پیوندهای متقابل و کاملاً ثابت، از دو حوزهٔ زبانی متفاوت به هم اتصال داد. هر چند چنین برخوردی ممکن است در مورد زبان های برنامه نویسی رایانه ای و زبان های ماشینی دیگر (همچون هوش مصنوعی) تا اندازه ای میسّر باشد، در خصوص زبان های طبیعی انسانی دور از واقعیّت و امکان است. بیشتر این پیچیدگی ها به طبیعت و نقش بی همانند زبان در تمامی تجربه ها و فرایندهای حیات انسانی چه در سطوح فردی و شخصیتی، و چه در ترازهای اجتماعی و فرهنگی بازمی گردد. واژهٔ «ترجمه» در پهلوی به صورت «ترگمان» به معنی مترجم به کار رفته است و در نوشته های آشوری به صورت «ترگومانو» دیده شده است.[۱] همچنین، در پارسی سره (فارسی خالص)، گاه از واژه های «پچواک» و «برگردان» به جای «ترجمه» استفاده می کنند.
معنی لغت فارسی به ترکی

مترجم یا برگرداننده کسی یا ویژگی کسی است که در صنعت یا هنرِ ترجمه مهارت دارد و عهده دارِ درک و تفسیر موضوعات، معانی، و مفاهیم پدیدآمده در یک زبان (زبان مبدأ)، و سپس انتقال، معادل یابی، و بازسازی آنها در زبانی دیگر (زبان مقصد) است.

مترجم گوگل یکی از سرویس های ماشینی رایگان و آنلاین است که یک متن را از زبانی به زبان دیگر بازگردانی می کند (زبان های فارسی ، ترکی ، ترکی ، فرانسه و …) و توسط گوگل ارائه شده است. این خدمت از طریق سایت آبادیس بخش ترجمه در دسترس است. گوگل ترنسلیت 100 زبان مختلف دنیا را پشتیبانی می کند و روزانه بیش از 200 میلیون نفر از این خدمات استفاده می کنند. در سال 2006، گوگل ترنسلیت بر مبنای آمار بود و از متون سازمان ملل و پارلمان اروپا استفاده میکرد تا پایگاه داده خود را ایجاد کند. این سرویس به جای اینکه مستقیما متن را به زبان مقصد ترجمه گوگل کند، اول به ترکی و بعد به زبان مقصد ترجمه گوگل می کرد. برای ترجمه گوگل، در بین میلیون ها متن جستجو می کرد تا مناسب ترین الگو را انتخاب کند. در مدل آماری ترجمه گوگل دقت بسیار پایین بود. در سال 2016، گوگل اعلام کرد که از این به بعد برای ترجمه از مدل شبکه عصبی استفاده می کند. این بدین معناست که گوگل از این پس کل جمله را باهم ترجمه می کند به جای اینکه قطعه قطعه ترجمه کند. این مدل باعث شد تا مترجم گوگل بتواند با توجه به متن ترجمه دقیق تری تولید کند و ترجمه ماشینی آنلاین حاصل به زبان انسان نزدیک تر باشد.

زبان‌های تُرکی یا به اصطلاح دقیق‌ترِ رده‌شناسی زبانی، زبان‌های ترکی‌تبار (Turkic Languages) یک خانوادهٔ زبانی شامل سی و پنج زبان می‌باشد این خانوادهٔ زبانی به عنوان بخشی از خانوادهٔ پیشنهادی زبان‌های آلتایی در نظر گرفته شده بود ولی امروزه این فرضیه و طبقه‌بندی پیشنهادی زبان‌های آلتایی که شامل زبان‌های ترکی، مغولی و تونگوزی بود به‌طور گسترده رد شده‌است همچنان که طبقه‌بندی پیشنهادی زبان‌های اورال آلتایی نیز منسوخ شده‌است. این زبان‌ها در منطقهٔ وسیعی از شمال آسیا، شمال و غرب چین تا غرب آسیا، بخش‌هایی از خاورمیانه، سواحل مدیترانه، آسیای مرکزی و اروپای شرقی استفاده می‌شوند. جمعیت متکلمان این زبان‌ها به عنوان زبان مادری حدود ۱۷۰ میلیون تن و به عنوان زبان دوم جمعاً ۲۰۰ میلیون تن تخمین زده می‌شود. زبان ترکی استانبولی دارای بیشترین تعداد گویشوران زبان‌های ترکی‌تبار که عمدتاً در آناتولی و بالکان، زبان مادری حدود ۱۵٪ از تمام ترک زبانان می‌باشند. شاخهٔ زبان‌های اوغوز که بیشترین جمعیت ترک زبانان را تشکیل می‌دهد به صورت دوطرفه در میان زبان‌های ترکی استانبولی، ترکی آذربایجانی، قشقایی، ترکمنی، تاتاری کریمه، گاگائوز، ترکی گاگائوز بالکان و … دارای اشتراکاتی بوده و قابل فهم می‌باشند. کاربرد زبان‌های ترکی در مناطق متفاوت ایران از لحاظ تنوع لهجه‌ها و گروه‌های قومی تنها با منطقه قفقاز قابل مقایسه‌است و تعداد متکلمین این گروه‌های زبانی از چندین هزار همچون خلج‌ها تا جمعیت چند میلیونی ترکی آذربایجانی متفاوت است. ارتباطی بین مغولی و ترکی دیده می‌شود. در منابع ترکی و مغولیِ اولیه، جز واژگان بین فرهنگی اثری دیده نمی‌شود، ولی در مغولی میانه، لغات معادل وجود دارد. شباهت‌های زیاد بین ترکی و مغولی، نتیجهٔ ارتباط آن‌ها در میانهٔ قرن اول قبل از میلاد است.

تُرکیه (به ترکی استانبولی: Türkiye) با نام رسمی جمهوری ترکیه (به ترکی استانبولی: Türkiye Cumhuriyeti)، کشوری اوراسیایی است که بخش بزرگ کشور یعنی آناتولی یا آسیای کوچک در شمال غرب آسیا و خاورمیانه واقع است و بخش کوچکی نیز به نام تراکیه در منطقهٔ بالکان (منطقه‌ای در جنوب شرق اروپا) قرار دارد. ترکیه در شرق با کشورهای ایران، نخجوان، ارمنستان، و گرجستان؛ در جنوب شرقی با عراق و سوریه؛ و در شمال غربی (بخش اروپایی) با بلغارستان و یونان همسایه است. همچنین ترکیه از شمال با دریای سیاه، از غرب با دو دریای کوچک مرمره و اژه و از جنوب غرب با دریای مدیترانه مرز آبی دارد. دو تنگهٔ راهبردی بسفر و داردانل نیز در اختیار ترکیه است. پهناوری ترکیه ۷۸۳٬۵۶۲ کیلومتر مربع (سی و هفتم) است. ترکیه کشوری کوهستانی و نسبتاً پرباران است. شکل این کشور مانند یک مستطیل است که از سوی شرق و غرب امتداد یافته‌است. ترکیه با قرار گرفتن در یکی از حسّاس‌ترین مناطق جهان، دارای موقعیّت جغرافیایی راهبردی و بسیار خوبی است و گذرگاه شمال غرب آسیا و اروپا به‌شمار می‌آید و کشورهای بسیاری، به ویژه کشور ایران از خاک ترکیه برای ترانزیت کالا و انرژی استفاده می‌کنند. ترکیه از آب و هوای خوب و جلگه‌ای برخوردار است و مکان‌های جالب و دیدنی دارد به دلیل همین سالانه تعداد زیادی توریست به آنجا مسافرت می‌کنند.

آذربایجان ایران (به پارسی میانه: آتورپاتَاکان) (به پارسی باستان: آذَرباذَگان/ آذَربایَگان) (به ارمنی: اَتْرَپَتَکَن) (به سریانی: اَذُربایْغان) نام سرزمینی جغرافیایی در انتهای شمال‌غربی ایران است که آن را آذرباد، آذربادگان، آذرباذگان، آذربایگان، آذربیجان و اَذْرَبیجان نیز نامیده‌اند. این سرزمین از شمال به رود ارس، جمهوری آذربایجان و ارمنستان، از جنوب به استان کردستان از شرق به استان گیلان و دریای خزر و از غرب به ترکیه و عراق محدود شده‌است و شامل چهار استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل و زنجان است. در گذشته، آذربایجان به سرزمینی گفته می‌شده که از شمال به اران، از جنوب‌غرب به آشور، و از غرب به ارمنستان و ترکیه محدود می‌شده و پایتخت آن شهر «گنجک» در تخت سلیمان در نزدیکی تکاب بوده که اعراب آن را «کزنا» و یونانیان «گازا» می‌نامیده‌اند

جمهوری آذربایجان (به ترکی آذربایجانی: Azərbaycan Respublikası) بزرگترین کشور قفقاز و در شرق اروپا و در کنار دریای خزر است. پایتخت آن باکو است. کشورهای ایران در جنوب، ارمنستان و ترکیه در غرب، گرجستان در شمال غربی و روسیه در شمال آذربایجان قرار دارند. همچنین این کشور دارای مرز آبی با کشورهای ترکمنستان و قزاقستان در کنارهٔ دریای خزر است. جمعیت آذربایجان در سال ۲۰۱۲ حدود ۹٫۱۲۵ میلیون نفر بوده‌است. تولید ناخالص داخلی آن در سال ۲۰۱۹ معادل ۴۵ میلیارد دلار بوده‌است که تولید ناخالص سرانه اهالی کشور را معادل ۴۵۰۰ دلار می‌کند.

تلفظ از مباحث ویژه دانش زبان شناسی است که در آن به روند و نحوه ادای هجاها و واج ها میان اهل زبان پرداخته می شود. یک واژه به گونه های متفاوتی تلفظ می گردد. چگونگی تلفظ یک واژه که از واج ها و هجا تشکیل شده ممکن است تحت تاثیر عواملی مانند سن و سال، طبقه اجتماعی، قومیت، سواد، جنسیت و مخاطب متفاوت باشد. .

برای ساختن بهترین فرهنگ لغت به ما کمک کنید.

Glosbe یک پروژه مبتنی بر افراد جامعه‌اش بوده که توسط افرادی درست مثل شما درست شده است.

لطفاً نوشته‌های جدیدی را به فرهنگ لغت اضافه کنید.

به بیش از ۶۰۰/۰۰۰ کاربر بپیوندید و در ساخت بهترین فرهنگ لغت در جهان به ما کمک کنید.

دیکشنری ترکی استانبولی بیاموز، بزرگترین دیکشنری آنلاین این زبان به فارسی است که به صورت رایگان و آنلاین در
اختیار کاربران قرار گرفته است. این دیکشنری به صورت تخصصی با هدف کمک به زبان آموزان برای درک بهتر واژه‌ها در زبان
ترکی استانبولی طراحی شده است. امکاناتی مانند مثال‌های متعدد، جداسازی معانی و بسیاری امکانات دیگر به زبان‌آموز
کمک می‌کند گذشته از اطلاع از ترجمه هر واژه، نحوه درست استفاده از آن را هم در زبان ترکی بیاموزد.

زبان ترکی‌استانبولی پرگویشورترین زبان از شاخه زبان‌های ترکی است. ریشه این زبان مربوط به گروه
اوغوز در رده شناسی زبان‌های ترکی است. علاوه بر کشور ترکیه، در کشورهای دیگری نظیر قبرس شمالی،
بخش‌هایی از عراق، یونان، بلغارستان، مقدونیه و آلبانی و … نیز گویشور دارد.

این زبان با گسترش قلمرو عثمانی به ایران نیز راه پیدا کرد و در گذشته اشتراکات واژگانی زیادی
با زبان فارسی و عربی داشت. اما با عوض شدن الفبای ترکی از عثمانی به لاتین، بسیاری از این
واژه‌ها منسوخ شدند. امروزه بیش از 83 میلیون نفر در جهان به این زبان گویش می‌کنند. بسیاری از
ترک‌زبانان در ایران می‌توانند به این زبان تکلم کنند و آذری بسیار به ترکی‌استانبولی شباهت
دارد. به این دلیل و به خاطر نزدیکی با ترکیه، بسیاری از ایرانی‌ها به یادگیری این زبان علاقه
نشان می‌دهند.

دیکشنری آموزشی بیاموز، یک دیکشنری آنلاین و رایگان است که با هدف استفاده زبان
آموزان زبان های
انگلیسی، آلمانی و فرانسه طراحی شده. در طراحی این دیکشنری گذشته از استاندارد بودن محتوا، توجه
ویژه ای
به المان های آموزشی شده است.

دیکشنری
انگلیسی
معنی لغت فارسی به ترکی

دیکشنری
آلمانی

دیکشنری
فرانسه

دیکشنری
ترکی استانبولی

خانه

وبسایت آموزشی

درباره ما

تماس با ما

آموزش
زبان ترکی

آموزش
زبان انگلیسی

آموزش
زبان فرانسه

آموزش
زبان آلمانی

دیکشنری
انگلیسی

دیکشنری
آلمانی

دیکشنری
فرانسه

دیکشنری
ترکی استانبولی

خانه

وبسایت آموزشی

درباره ما

تماس با ما

آموزش
زبان ترکی

آموزش
زبان انگلیسی

آموزش
زبان فرانسه

آموزش
زبان آلمانی

 

 

آباد Abad  = [صفت] آباد، کامیاب

آباژور Abajur = [اسم] آباژور

آبیدَه Abidə = [اسم] مقبره، بنای یادبود، اثر تاریخیمعنی لغت فارسی به ترکی

آبی Abı= [صفت] رنگ آبی

آبیر Abır = [اسم] آبرو، شرم، امتیاز ویژه، جناب، عزت نقس، شرافت نفس

آبونَه Abunə = [اسم] اشتراک، آبونه

آج Ac = [صفت] گرسنه

آجگؤز Acgöz = [صفت] آزمند، حریص، زیاده جو، سیر نشدنی

عاجیز Aciz = [صفت] عاجز، فقیر، ضغیف

آجی Acı = [صفت] تند، طعنه آمیز، تیز

آجیناجاقلی Acınacaqlı = [صفت] رقت بار، رقت انگیز، مایه دلسوزی، اسفناک

آجیق Acıq = [اسم] غرض، کینه، برآشفتگی، خشم

آجلیق Aclıq = [اسم] گرسنگی، قحطی زدگی

آچیق açıq = [صفت] باز، برهنه شده، شفاف، معین، بی پرده، بی ابر

آچماق açmaq = [فعل] باز کردن، گشودن، روشن کردن

آد ad = [اسم]اسم، نام، شهرت

آدا ada = [اسم] جزیره

آدام adam = [اسم] آدم، انسان، شخص

آددیم addım = [اسم] گام، قدم، مرحله

عادت adət = [اسم]عادت، روزمرگی

عادی adi = [صفت] عادی، معمولی

عادیل adil = [صفت] عادل، قاضی

آدلاندیرماق adlandırmaq = [فعل] صدا زدن،صدا کردن(نام)

آدرس adres = [اسم]آدرس، نشانی

آئروپورت aeroport = [اسم] فرودگاه

عافیت afiyət = [اسم] عافیت، سلامت

آگنتلیک agentlik = [اسم] آژانس، نمایندگی

آغ ağ = [صفت] رنگ سفید

آغا ağa = [اسم] آقا، جناب

آغاج ağac = [اسم]درخت، الوار

آغارماق ağarmaq = [فغل] سفید شدن

عاقیل ağil = [اسم] دلیل، هوش، شعور

آغیر ağır = [صفت] سنگین، آهسته، جدی

آغیز ağız = [صفت] دهان، لبه

آغلاماق Ağlamaq = [فعل] گریه کردن، اشک ریختن، غمگین کردن

آغری Ağrı = [اسم] درد

آغو Ağu = [اسم] زهر، سم

آغوش Ağuş = [اسم] آغوش، بغل

معنی لغت فارسی به ترکی

آهنگ Ahəng = [اسم] آهنگ، هارمونی

آخین Axın = [اسم] جاری، روان

آخیرینجی Axirinci = [صفت] آخرین، پایانی

آخماق Axmaq = [اسم] احمق، نقهم

آخشام Axşam = [اسم] سر شب، عصر

آختارماق Axtarmaq = [فعل] جستجو کردن، به دنبال چبزی بودن

عاید Aid = [صفت] مراجعه به، درباره، مربوط

عائیلَه Ailə = [اسم]خانواده، فامیلی

آکتیو Aktiv = [صفت]فعال

آکتوال Aktual = [صفت] واقعی، حقیقی

آکتیور Aktyor = [اسم] بازیگر، هنرپیشه

آلداتماق Aldatmaq = [فعل] دروغ گفتن، تقلب کردن

عالَم Aləm = [اسم] جهان، عالَم، دنیا، هستی

عالی Ali = [صفت] عالی

عالیم Alim = [اسم] عالِم، دانشمند

آلیجی Alıcı = [اسم] خریدار، مشتری

الله، آللاه Allah = [اسم] الله، خداوند

آلما Alma = [اسم] سیب

آلماق Almaq = [فعل] خریدن،گرفتن، ابتیاع کردن، دریافت کردن، بدست آوردن

آلمان Alman = [اسم] آلمانی، اهل آلمان

آلوو Alov = [اسم] شعله، زبانه آتش

آلتی Altı = [عدد] عدد شش

آمریکا Amerika = [اسم] آمریکا

اما، امما، آمما Amma = [حرف ربط] اما

آن An = [اسم] لحظه، اکنون

آنا Ana = [اسم] مادر

آنجاق Ancaq = [قید] فقط؛ [حرف ربط] اما

آنلاماق Anlamaq = [فعل] فهمیدن، متوجه شدن

آپرئل Aprel = [اسم] ماه آوریل، آپریل

آپتئک Aptek = [اسم] داروخانه

عاقیبت Aqibət = [اسم] عاقبت، سرانجام، نتیجه

آرا Ara = [اسم] خلال، وقفه، فاصله زمانی یا مکانی، ارتباط، نسبت

آرخا Arxa = [اسم]عقب، پشت، قسمت پُشتی

آرخایین Arxayın = [صفت] اطمینان، یقین، خاطر جمع

عاریف Arif = [صفت] خردمند، دانا، باهوش

آرمود Armud = [اسم] گلابی

آرتیرماق Artırmaq = [فعل] اضافه کردن، توسعه دادن، زیاد کردن

آرواد Arvad = [اسم] زن، همسر(زن)

آرزو Arzu = [اسم] آرزو

آسان Asan = [صفت] آسان، سهل

آسیلماق Asılmaq = [فعل] چسبیدن به، تمایل داشتن، آویخته شدن

آسلان، اصلان، آصلان Aslan = [اسم] شیر(حیوان)

آستا Asta = [صفت] آهسته، آرام

آشاغیدا Aşağıda = [صفت] زیر، پایین

عاشیق Aşiq = [اسم] عاشق، دوست دار

آشکار Aşkar = [صفت] آشکار، واضح

آت At = [اسم] اسب

آتا Ata = [اسم] پدر، بابا

آتماق Atmaq = [فعل] پرتاب کردن، دور انداختن

آوادانلیق Avadanlıq = [اسم]  تجهیزات، وسایل

عاوام، عوام، آوام Avam = [صفت] بی سواد، عامی، درس نخوانده

آوارا، آواره Avara = [اسم] ولگرد، خانه بدوش، بیکار، آواره

آواریا Avariya = [اسم] تصادف، له شدن

آوروپا Avropa = [اسم] اروپا

آوتومات Avtomat = [اسم] اتوماتیک، خودکار

آوتوموبیل Avtombil = [اسم] خودرو، ماشین

آی Ay = [اسم] ماه ( ماه آسمان و ماهِ سال)

آیاق Ayaq = [اسم] پا

آیاز Ayaz = [اسم] یخ زده، سرما زده

آیدین Aydın = [صفت] تابناک، درخشان

آیی Ayı = [اسم] خرس

آییب Ayıb = [اسم] خجالت، شرمندگی

آییلماق Ayılmaq = [فعل] بیدار کردن

آییق Ayıq = [صفت] بیدار کامل، هشیار

آییرماق، آیرماق Ayirmaq = [فعل] جدا کردن، قطعه قطعه کردن

آینا، آینه Ayna = [اسم] آینه

آز Az = [صفت] ناچیز، کم

آزاد Azad = [صفت] آزاد، رها

آزالماق Azalmaq = [قعل] کم شدن، تقلیل یافتن، کاستن

آذربایجان Azərbaycan = [اسم] آذربایجان

 

بابا Baba = [اسم] پدربزرگ

باجارماق Bacarmaq = [فعل] توانستن، قدرت انجام کاری را داشتن

باجی Bacı = [اسم] خواهر

بادام Badam = [اسم] بادام

بادیمجان، بادمجان Badımcan = [اسم] بادمجان، بادنجان

باغ Bağ = [اسم] باغ

باغیشلاماق Bağişlamaq = [فعل] هدیه دادن، بخشیدن

باغلاماق Bağlamaq = [فعل] مقید کردن، ملزم کردن، مسدود کردن، بستن

باها، بها Baha = [صفت] گران قیمت، پر ارزش

باهار، بهار Bahar = [اسم] بهار

باخیش Baxış = [اسم] نگاه، دید

باخماق Baxmaq = [فعل] نگاه کردن به، نگاه کردن، محافظت کردن

بال Bal = [اسم] عسل

بالا Bala = [اسم] کودک، فرزند

بالاجا Balaca = [صفت] کوچک، ریز، خرده

بالت Balet = [اسم] رقص باله

بالیق Balıq = [اسم] ماهی

بالیش، بالش Balış = [اسم] بالش

بانک Bank = [اسم] بانک

باریشماق Barişmaq = [فعل] صلح دادن، آشتی دادن

بارماق Barmaq = [اسم] انگشت

باسماق Basmaq = [فعل] فشار دادن، نقش بستن، لبریز شدن(آب)

باش Baş = [اسم] سر، بالا، پیشرو

باشلاماق Başlamaq = [فعل] شروع کردن، آغاز کردن

باشقا Başqa = [صفت] دیگر، دیگری

باتماق Batmaq = [فعل] نزول کردن، پایین رفتن، غروب کردن خورشید

بایرام Bayram = [اسم] عید، تعطیلی

بازار Bazar = [اسم] بازار، مرکز خرید، یکشنبه

بئل، بل Bel = [اسم] کمر

بئله، بله، بِلَه Belə = [ قید]  پس، بنابراین، بدین گونه |  [صفت]چنین، این طور، این جور

بئش، بش، بِش Beş = [عدد] پنج

بئیین، بیین، بِیین Beyin = [اسم] مغز

بین الخلق Beynəlxalq = [صفت] بین المللی

بدن Bədən = [اسم] بدن، جسم

بدیعی Bədii = [صفت] ادبی، هنریف مربوط به هنر

بهانه Bəhanə = [اسم] بهانه، عذر

بخت Bəxt = [اسم] بخت، شانس، طالع

بلا Bəla = [اسم] بلا، مصیبت

بلی Bəli = [قید] بله، بلی، آری

بلکه Bəlkə = [قید] بلکه، شاید، احتملا

برابر Bərabər = [اسم] برابر، مساوی

برک Bərk = [صفت] سخت، محکم، ثابت، استوار

بس Bəs = [حرف ربط]  ولی، اما  |  [صفت] بس، کافی

بستکار، بسته کار Bəstəkar = [اسم] نویسنده، سراینده

بیاض Bəyaz = [صفت] سفید

بینمک، بَیَنمَک Bəyənmək = [فعل] دوست داشتن

بزک bəzək = [اسم] آراسته، مزین

بعضی Bə`zi = [صفت] بعضی، برخی

بیلدیرمک Bildirmək = [فعل] اطلاع دادن، دانستن

بیلت، بیلط، بلیت Bilət = [اسم] بلیت

بیلیک Bilik = [اسم] دانش، علم

بیلمک Bilmək = [فعل] دانستن، یادگرفتن، حدس زدن

بیر Bir = [عدد] یک

بیسکویت Biskvit = [اسم] بیسکوئیت

بیشیرمک Bişirmək = [فعل] غذا پختن، طبخ کردن

بیتیرمک Bitirmək = [فعل] تمام کردن، کامل کردن، پایان دادن، فارغ التحصیل شدن

بیتکی Bitki = [اسم] گیاه، نهال

بی وفا Bivəfa = [صفت] بی وفا

بیز Biz = [ضمیر] ما

بیچاق Bıçaq = [اسم] چاقو

بیغ Bığ = [اسم] سبیل

بغاز، بوغاز Boğaz = [اسم] گلو

بغماق، بوغماق Boğmaq = [فعل] تنگ کردن، منقبض کردن، خفه کردن، مسدود کردن، غرق کردن

بل، بُل، بول Bol = [صفت] بسیار، وافر، فراوان

برج، بورج Borc = [اسم] بدهی، وام، غرض، وظیفه، التزام

بستان، بوستان  Bostan = [اسم] بوستان، باغ سبزیجات

بش، بُش، بوش Boş = [صفت] خالی، اشغال نشده

بوتانیکا Botanika = [اسم] گیاه شناسی

بی، بوی، بُی Boy = [اسم] بلندی، ارتفاع

بویون، بُیون، بیون  Boyun = [اسم] گردن

بز، بوز، بُز Boz = [صفت] خاکستری

بؤجک Böcək = [اسم] حشره

بؤحران، بحران Böhran = [اسم] بحران

بؤهتان Böhtan = [اسم] بدنامی، رسوایی، تهمت اشتباه

بؤلمک Bölmək = [فعل] بریدن، تصسیم کردن، جدا کردن

بؤیرک Böyrək = [اسم] کلیه، قلوه

بؤیوک، بویوک Böyük = [صفت] بزرگ، عظیم

بؤیورتکن Böyürtkən = [اسم] تمشک

بروشورا، بروشور Broşüra = [اسم] بروشور، مجله

بو Bu = [ضمیر] این

بوجاق Bucaq = [اسم] گوشه، کنج

بوداق Budaq = [اسم] شعبه، شاخه، انشعاب

بوفئت، بوفه Bufet = [اسم] بوفه، قفسه

بوغدا Buğda = [اسم] ذرت

بوکئت، بوکت، بوکِت Buket = [اسم] دسته گل

بولاق Bulaq = [اسم] بهار

بولود Bulud = [اسم] ابر

بورا Bura = [قید] اینجا

بوراخماق Buraxmaq = [فعل] رفتن، آزاد کردن، رها کردن، مرخص کردن

بورژوا Burjua = [اسم] طبقه متوسط جامعه، بورژوا

بورماق Burmaq = [فعل] پیچیدن، تابیدن

بورون Burun = [اسم] بینی، دماغ

بوروق Buruq = [اسم] حلقه، فر

بوینوز Buynuz = [اسم] بوق

بویورماق Buyurmaq = [فعل] سفارش دادن، دستور دادن

بوز Buz = [اسم] یخ

بوکولو Bükülü = [صفت] در لفافه پیچیدن، پیچیده شده

بولبول، بول بول Bülbül = [اسم] بلبل

بولئتئن، بولتن، بولتن Bülleten = [اسم] بولتن، تابلو اعلانات

بونؤورا Bünövrə = [اسم] بنیاد، موسسه

بورو Büro = [اسم] دفتر کار، دفتر خانه، میز

بورونمک Bürünmək = [فعل] خود را در لفافه پیچیدن

بوتون Bütün = [صفت] سراسر، تمام، کامل

جاد Cad = [اسم] گندمی (نان)

جادو Cadu = [اسم] جادو، نیرنگ، افسونگری

جاغیلداماق Cağıldamaq = [فعل] جریان داشتن، روان بودن(آب)، تق تق صدا کردن (آجیل)

جاغیلتی Cağıltı = [اسم] صدا، سر و صدا، صدای پایین ریختن آب

جاهان، جهان Cahan = [اسم] جهان، دنیا، گیتی

جاهیل، جاهل Cahil = [صفت] جاهل، نادان، بی تجربه، بی سواد

جالال، جلال Calal = [اسم] جلال، بزرگی، عظمت

جاماآت،جاماعت، جماعت Camaat = [اسم] جماعت، مردم، عموم، همگان

جامال، جمال Camal = [اسم] جمال، زیبایی، خوشگلی

جامیش Camış = [اسم] گاو وحشی، بوفالو

جان Can = [اسم] جان، زندگی، نیرو، قدرت انجام کاری

جانان Canan = [اسم] جانان، دلبر، یار، عزیز

جاناوار، جانور Canavar = [اسم] گرگ

جانی Cani = [اسم] جانی، جنایتکار، گناهکار

جاری Cari = [صفت] جاری، روان، امروز

جاسوس Casus = [اسم] جاسوس

جاواب، جواب Cavab = [اسم] جواب، پاسخ

جاوابده، جوابده Cavabdeh = [صفت] مسئول، عهده دار، مدافع، جوابگو، پاسخگو

جواهیر، جواهر Cavahir = [اسم] جواهر

جاوان، جوان Cavan = [صفت] جوان، با طراوت، شباب

جاز Caz = [اسم] موسیقی جاز

جاذیبه، جاذبه Cazibə = [اسم] جاذبه، کشش، کشندگی

جئیران، جیران Ceyran = [اسم] غزال، آهو

جابر، جبر Cabr = [اسم] جبر، زور، خشونت

جدول Cədvəl = [اسم] برنامه، جدول زمانی

جفا Cəfa = [اسم] جفا، ظلم، ستم

جفنگیات Cəfəngiyat = [اسم] جفنگیات، مزخرف، یاوه

جفته Cəftə = [اسم] میله، توپ پارچه

جهالت Cəhalət = [اسم] جهالت، نادانی

جهد Cəhd = [اسم] جهد، کوشش، تلاش، سعی

جهنم Cəhənnəm = [اسم] جهنم، دوزخ

جهت Cəhət = [اسم]جهت، سمت، جزء

جلب Cəlb = [اسم] جاذب، کشش، جلب

جلد Cəld = [قید]، به سرعت، به تندی [صفت]سریع، تند، بیدرنگ

جلاد Cəllad = [اسم] جلاد، دژخیم، مامور اعدام

جمعیت Cəmiyyət = [اسم] جمعیت، جامعه، دسته

جملشدیرمک Cəmləşdirmək = [فعل] با هم بودن، دور هم جمع شدن، گرد آوردن

جنجل، جنجال Cəncəl = [صفت]، آشفته شده، شلوغ شده [اسم]جنجال، اغتشاش، شلوغ کاری

جنگاور Cəngavər = [اسم] جنگاور، رزمجو، مبارز

جنگللیک Cəngəllik = [اسم] جنگل

جننت، جنت Cənnət = [اسم] بهشت، پردیس

جنوب Cənub = [اسم] جنوب

جریان Cərəyan = [اسم] جریان، حرکت

جرگه Cərgə = [اسم] سطر، ردیف، خط، رتبه

جریمه Cərimə = [اسم] جریمه، مجازات، کیفر

جراح Cərrah = [اسم] جراج

جسارت Cəsarət = [اسم] جسارت، جرأت، شجاعت، دلاوری

جسد Cəsəd = [اسم] جسد، نعش

جزا Cəza = [اسم] جزا، کیفر، مجازات

جذب Cəzb = [اسم] جذب، کشش

جیب Cib = [اسم] جیب

جیددی، جدی Ciddi = [صفت]جدی، مهم

جیهاز، جهاز  Cihaz = [اسم] وسائل، تجهیزات

جیلالاماق Cilalamaq = [فعل] جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن

جیلد، جلد Cild = [اسم] جلد، پوشش کتاب، جلد(شماره گذاری)

جیلوو Cilov = [اسم] افسار، عنان، فرونشانده شده

جیلوه Cilvə = [اسم] جلوه، فریبندگی، دلربایی

جین Cin = [اسم] جن، روح

جیناح، جناح Cinah = [اسم] جناح، طرف، شاخه، شعبه

جیناس Cinas = [اسم] جناس

جینایت Cinayət = [اسم] جنایت، گناه، جرم

جینلمک Cinlənmək = [فعل] عصبانی شدن، خشمناک شدن

جینس Cins = [اسم] جنس(مذکر یا مونث)، نوع، گونه، گوناگونی

جیسیم، جسم Cisim = [اسم]  بدن، جسم، مادی

جیوار، جوار Civar = [اسم]همسایگی، مجاورت، جوار، حومه

جیوه Civə = [اسم] جیوه

جیویلدمک Civildəmək = [فعل] جیک جیک کردن، جیر جیر کردن

جیقیلداماق Cığıldamaq = [فعل]جیغ و فریاد کشیدن، بع بع کردن، جیر جیر کردن، جیک جیک کردن

جیغیر Cığır = [اسم] مسیر، جاده، طریقت، گرایش، تمایل

جیلیز Cılız = [صفت] ریزه اندام، لاغر، ظریف

جیندیر Cındır = [صفت] کهنه شده، نخ نما، مندرس، [اسم] کهنه، ژنده

جینقیلداماق Cınqıldamaq = [فعل] جرنگ جرنگ کردن

جینگیر Cıngır = [اسم] صدا، سر و صدا

جیققیلیCıqqıli = [صفت] کوچک، حقیر، ریز، ناچیز

جیر Cır = [صفت] وحشی، تیز

جیرجیراما Cırcırama = [اسم] سنجاقک

جیریلداماق Cırıldamaq = [فعل] جیر جیر کردن، صدای غوک در آوردن، غژ غژ کردن

جیریق Cırıq = [صفت] پاره شده، نخ نما شده، در هم دریده

جیرماق Cırmaq = [فعل] پاره کردن، از هم گسیختن

جیرماقلاماق Cırmaqlamaq = [فعل] خاراندن

جیرانماق Cırnamaq = [فعل] عصبانی بودن، برانگیخته بودن، رنجیده بودن

جیرتدان Cırtdan = [اسم] کوتوله، قد کوتاه

جیزیلداماق Cızıldamaq = [فعل] صدای هیس کردن، جلز ولز کردن، صدای سوختن کباب روی آتش

جیزیق Cızıq = [اسم] خط

جود، جُد Cod = [صفت] زبر، زمخت، خشن، سخت

جغرافی، جوغرافی Coğrafi = [صفت]جغرافیایی

جومرد Comərd = [صفت] بخشنده، اعطا کننده

جوراب Corab = [اسم] جوراب، ذخیره

جوشغون Coşğun = [صفت] جوشان، پر برکت، سرشار، لبریز

جوشماق Coşmaq = [فعل] خشمناک شدن، غضب کردن، جوش آوردن، غوغا کردن

جؤکه Cökə = [اسم] آهک

جؤوهر Cövhər = [اسم] گوهر، جواهر، ماهیت، اسید، طبیعی، ذات

جومماق Cummaq = [فعل] شیرجه زدن، ناگهان داخل شدن

جوجه Cücə = [اسم] جوجه

جورمک Cücərmək = [فعل] بهار شدن، جوانه زدن، سر سبز شدن، روئیدن

جوجرتمک Cücərtmək = [فعل] روئیدن، رشد کردن، بزرگ شدن، ترویج دادن

جوجو Cücü = [اسم] حشره

جوللوت Cüllüt = [اسم] تیر انداز، تک تیر انداز

جومه، جمعه Cümə = [اسم] روز جمعه

جومه آخشامی، جمعه آخشامی Cümə axşamı = [اسم] روز پنج شنبه

جومله، جمله Cümlə = [اسم] جمله، تمامی، همگی

جور Cür = [اسم] نوع، جور، راه

جورأت، جرأت Cür`ət = [اسم] جرأت، جسارت، شهامت، شجاعت

جوثه، جثه Cüssə = [اسم] چثه، بدن، تن

جوت Cüt = [اسم] جفت، عدد زوج

جویور Cüyür = [اسم] گوزن، آهو

جوزئی، جزئی Cüz`i = [صفت] جزئی، مختصر، ناچیز

چادیر، چادر  çadır = [اسم] چادر، خیمه

چاغ çağ = [اسم] زمان، دوره، مدت، خوش روی

چاغیریش çağırış = [اسم] درخواست، دعوت

چاغیرماق çağırmaq = [فعل] درخواست کردن، دعوت کردن

چاغلاماق çağlamaq = [فعل] زمزمه کردن، سخن نامفهوم گفتن، یاوه گفتن، مِن و مِن

چاخیر çaxır = [اسم] شراب

چاخماق çaxmaq = [اسم] چخماق تفنگ، فولاد | [فعل] شعله ور شدن، اعتصاب کردن، برخورد کردن

چالا، چاله  çala = [اسم] چاله، حفره

چالاغان çalağan = [اسم] کایت

چالارلیق çalarlıq = [اسم] سایه دار

چالغی çalğı = [اسم] موسیقی

چالخالاماق çalxalamaq = [فعل]  احساسات را تحریک کردن، به وجد آمدن

چالیشماق çalışmaq = [فعل] تلاش کردن، کوشش کردن، آزمودن

چالیشقان çalışqan = [صفت] سخت کوش، کوشنده، ساعی

چالماق çalmaq = [فعل] نواختن آلت موسیقیایی، چیدن، بریدن، گاز گرفتن

چامادان، چمدان çamadan = [اسم] چمدان، صندوق

چاناق çanaq = [اسم] پیاله سفالی، فنجان سفالی

چانتا، چنته çanta = [اسم] چنته، کیسه، کیف

چاپ çap = [اسم] چاپ

چاپاق çapaq = [اسم] ماهی کپور، انواع ماهی های آب شیرین

چاپاراق çaparaq = [اسم] چهارنعل تاختن، دویدن

چاپیق çapıq = [اسم] جای زخم یا شکاف

چاپماق çapmaq = [فعل] تازیدن، دزدیدن، بریدن

چاپقین çapqın = [اسم] دزدیدن

چاقیل çaqıl = [اسم] ریگ

چاققال çaqqal = [اسم] شغال

چار çar = [اسم] تزار، امپراتور روسیه

چارداق çardaq = [اسم] اتاق زیر شیروانی

چاره çarə = [اسم] چاره

چارهووز çarhovuz = [اسم] دریاچه، استخر

چارخ، چرخ çarx = [اسم] چرخ

چارمیخ çarmıx = [اسم] صلیب

چارپایی çarpayı = [اسم] چهارچوب تخت خواب، تخت خواب

چارپاز çarpaz = [صفت] متقاطع

چارپیشماق çarpışmaq = [فعل] نزاع کردن، کشمکش کردن، جنگیدن

چاشماق çaşmaq = [فعل] گیر افتادن، گیج شدن

چاتدیرماق çatdirmaq = [فعل] تحویل دادن، رساندن

چاتیشدیرماق çatışdırmaq = [فعل] پرورش دادن، رشد دادن، تربیت کردن

چاتلاماق çatlamaq = [فعل] شکاف برداشتن، از هم جدا کردن، شکافتن

چاتماق çatmaq = [فعل] دستیابی، رسیدن، نائل شدن

چاتماقاش çatmaqaş = [اسم] ابرو کمانی، ابرو های کمانی شکل

چای çay = [اسم] رود، چای

چئک، چک çek = [اسم] چک، چک بانکی

چئمپیون çempion = [اسم] قهرمان

چئشید çeşid = [اسم] نوع، دسته گونه، قسم

چئشمه، چشمه çeşmə = [اسم] چشمه، سرچشمه

چئشمک çeşmək = [فعل] صیغلی کردن

چئویک çevik = [صفت] بی درنگ، سریع، چابک

چئویرمک çevirmək = [فعل] برگرداندن، انتقال دادن، تعویض کردن

چئوره çevrə = [اسم] دایره

چئوریلیش çevriliş = [اسم] انقلاب، واژگونی، براندازی

چئینمک çeynəmək = [فعل] جویدن

چکی çəki = [اسم] وزن، سنگینی

چکیج çəkic = [اسم] چکش

چکیلمک çəkilmək = [فعل] کنار رفتن، به کنار حرکت کردن

چکینمک çəkinmək = [فعل] خجالت کشیدن، احساس شرم کردن

چکیشمک çəkişmək = [فعل] شرط بستن به روی چیزی، نزاع کردن، مباحثه کردن

چکمه çəkmə = [اسم] چکمه

چکمک çəkmək = [فعل] : شکیل چکمک şəkil çəkmək = نقاشی کشیدن — اذیت چکمک əziyyət çəmək = اذیت کردن –  ترزیده چکمک tərəzidə çəkmək = وزن کردن — سیقارت (سیگار) چکمک siqaret çəkmək = سیگار کشیدن

چلنگ çələng = [اسم] حلقه گل، تاج گل

چللک çəllək = [اسم] بشکه

چمن çəmən = [اسم] چمن

چن çən = [اسم] مه، غبار

چنه، چانه çənə = [اسم] چانه، آرواره

چنگل، چنگال çəngəl = [اسم] چنگال

چپ çəp = [اسم] کجی، انحراف، لوچی

چپر çəpər = [اسم] حصار، پرچین، دیوار

چرچیوه çərçivə = [اسم] قاب، چارچوب

چرک، چارک çərək = [اسم] چهارک، یک چهارم، ربع

چرنلمک çərənləmək = [فعل] تند تند حر زدن، سخن بی معنی گفتن، چرند گفتن

چرشنبه، چارشانبا، چهارشنبه çərşənbə = [اسم] چهارشنبه

چتین çətin = [صفت] سخت، مشکل

چیبین çibin = [اسم] پرواز

چیچک çiçək = [اسم] شکوفه

چیلچیراق، چلچراغ çilçıraq = [اسم] چلچراغ، لوستر، شمعدان چندشاخه

چیلمک çiləmək = [فعل] صدای برخورد با آب، شالاپ شلوپ کردن، چلپ چلوپ کردن

چیمدیک çimdik = [اسم] نیشگون

چیمدیرمک çimdirmək = [فعل] شستشو کردن، اسحمام کردن

چیممک çimmək = [فعل] حمام کردن، دوش گرفتن

چینار، چنار cinar = [اسم] درخت چنار

چیرک، چرک çirk = [اسم] چرک، کثیفی

چیشمک çişəmək = [فعل] نم نم باران باریدن

چیی çiy = [صفت] خام، نپخته، کال

چیلیک، چی یه لک çiyələk = [اسم] توت فرهنگی

چییین çiyin = [اسم] شانه، کتف

چیغیرماق çığırmaq = [فعل] گریه کردن، فریاد زدن، جیغ کشیدن

چیخارماق çıxarmaq = [فعل] خارج کردن، بیرون انداختن

چیخیش çıxış = [اسم] اجرا، ایفا، نمایش، سخنرانی

چیخماق çıxmaq = [فعل] بیرون رفتن، بیرون آمدن

چیلپاق çılpaq = [صفت] لخت، عریان

چیراق، چراغ çıraq = [اسم] چراغ، لامپ

چیرمالاماق çırmalamaq = [فعل] اندوختن، ذخیره کردن، جمع کردن

چیرپینماق çırpımaq = [فعل] تپیدن، ضربان زدن، تپش داشتن

چیرپیشدیرماق çırpışdırmaq = [فعل] کش رفتن، قاپیدن، دزدیدن

چیرپماق çırpmaq = [فعل] اعتصاب کردن، لرزاندن

چوخ çox = [صفت] خیلی، بسیار، زیاد

چوخلو çoxlu = [صفت] بیشمار، بسیار زیاد

چولاق، چلاق çolaq = [اسم] لنگ، چلاق

چوودار çovdar = [صفت] ]چاودار، گندم سیاه

چووغون çovğun = [اسم] کولاک برف، توفان، طوفان

چؤل çöl = [اسم] صحرا، دشت

چؤنمک çonmək = [فعل] چرخیدن، تبدیل شدن، عوض شدن

چؤرک çörək = [اسم] نان

چونکی çünki = [حرف ربط] چون که، به خاطر اینکه

چوروک çürük = [صفت] چروک، پوسیده، خراب، بی ارزش

چوروکچو çürükçü = [اسم] یاوه گو، وراج

چورومه çürümə = [اسم] تجزیه، فساد، پوسیدگی

دا ( دَه ) (da (də = [قید]  هم، همچنین | [حرف ربط] در

دابان daban = [اسم] پاشنه پا

داد dad = [اسم] مزه، طعم

دادانماق dadanmaq = [فعل] وابسته شدن

داغ dağ = [اسم] کوه، کوهستان

داغیداجی dağıdacı = [صفت] ویرانگر، مخرب

داغیلماق dağılmaq = [فعل] متفرق کردن، پراکندن، جدا کردن

داها daha = [قید] بیشتر، نه بیشتر

داهی dahi = [اسم] نابغه، نبوغ، استعداد

داخیلی، داخلی daxili = [صفت] داخلی

داخما، دخمه daxma = [اسم] دخمه، کلبه، آلونک

دائیم، دائم daim = [صفت] دائم، همواره، همیشه

دائیر dair = [حرف اضافه] درباره

دائیره، دایره dairə = [اسم] دایره

دال dal = [اسم] پشت، عقب

دالان dalan = [اسم] دالان

دالاق dalaq = [اسم] طحال

دالاشماق dalaşmaq = [فعل] جنگیدن، نزاع کردن، کشمکش کردن

دالدالانماق daldalanmaq = [فعل] پناه گرفتن، از جان محافظت کردن

دالغا dalğa = [اسم] موج

دالغین dalğın = [صفت] اندیشمند

دام dam = [اسم] سقف

داماق damaq = [اسم] خوش مشرب، سرحال، سردماغ، خوش خلق

دامار damar = [اسم] رگه، رشته عصبی

دامغا damğa = [اسم] نقش، نشان، علامت

دامماق dammaq = [فعل] چکه کردن، چکیدن

دان dan = [اسم] سپیده دم، فجر، بامداد

دانا dana = [اسم] گوساله

دانیشیق danışıq = [اسم] مکالمه، گفتگو، محاوره

دانیشماق danışmaq = [فعل] صحبت کردن، حرف زدن، سخن گفتن

دانلاماق danlamaq = [فعل] سرزنش کردن، عیب جویی کردن، ملامت کردن

دانماق danmaq = [فعل] انکار کردن، تکذیب کردن، رد کردن

دار dar = [صفت] تنگ، باریک

داراق daraq = [اسم] شانه مو

داراشماق daraşmaq = [فعل] دور چیزی جمع شدن، گرد چیزی جمع شدن

داری darı = [اسم] ارزن، گندمیان

داریخماق darıxmaq = [فعل] خسته شدن، بد گذشتن (زمان)، نگران بودن، دلواپس بودن

داریشقال darışqal = [صفت] نسبتا تنگ، نسبتا باریک

دارماداغین ائتمک darmadağın etmək = [فعل] نابود شدن، خراب شدن، ویران شدن

دارتماق dartmaq = [فعل] کشیدن (متضاد فشار دادن)

داروازا، دروازه darvaza = [اسم] در، دروازه

داستان dastan = [اسم] افسانه

داش daş = [اسم] سنگ

داشیماق daşımaq = [فعل] بردن، حمل کردن، انتقال دادن

داشقین daşqın = [اسم] سیل

داوا، دعوا dava = [اسم] دعوا، زد و خورد

داوام، دوام davam = [اسم] دوام، استواری، پایداری

دایانماق dayanmaq = [فعل] ایستادن، ایستاندن

دایاق dayaq = [اسم] حمایت، نگهداری، پشتیبانی

دایاز dayaz = [صفت] کم عمق، کم ژرفا

دایه dayə = [اسم] پرستار، دایه

دایی dayı = [اسم] دایی

داز daz = [صفت] طاس، بی مو، کچل

دئکابر dekabr = [اسم] ماه دسامبر

دئمک demək = [فعل] گفتن

دئشیک deşik = [اسم] سوراخ، گودال، شکاف

دئویرمک devirmək = [فعل] برانداختن، سرنگون کردن، منقرض کردن

دئیینمک deyinmək = [فعل] غرغر کردن، ناله کردن، گله کردن

دب dəb = [اسم] مد، متداول، مرسوم

دبدبه dəbdəbə = [اسم] شکوه و جلال، تجمل، دبدبه و کبکبه

دجل dəcəl = [صفت] آدم شیطان، موذی، شر

دفه، دفعه dəfə = [اسم] دفعه، بار

دفینه dəfinə = [اسم] دفینه، گنج پنهان، خزانه

دفن dəfn = [اسم] دفن، خاکسپاری

دفتر dəftər = [اسم] دفتر

دهلیز dəhliz = [اسم] راهرو، دهلیز

دهشت dəhşət = [اسم] دهشت، ترس زیاد

دخلی اولماق dəxli olmaq = [فعل] ربط داشتن، مرتبط بودن

دله dələ = [اسم] دله، موش خرما

دله دوز dələduz = [اسم] دله دزد، گول زنف متقلب

دلی dəli = [صفت] دیوانه

دلیک dəlik = [اسم] سوراخ، دهانه، جای خالی، شکاف

دلیل dəlil = [اسم] دلیل، گواه، استدلال، مدرک

دللک dəllək = [اسم] آرایشگر، سلمانی

دلمک dəlmək = [فعل] سوراخ کردن

دم dəm = [اسم] لحظه، دم

دمیر dəmir = [اسم] آهن

دن dən = [اسم] دانه

دنه، دانه dənə = [اسم] دانه، تعداد، تکه

دنیز dəniz = [اسم] دریا

دقیق dəqiq = [صفت] دقیق، معین

دقیقه dəqiqə = [اسم] دقیقه

درج ائتمک dərc etmək = [فعل] منتشر کردن، چاپ کردن

درد dərd = [اسم] درد

دره dərə = [اسم] دره

درجه dərəcə = [اسم] درجه، مقدار، اندازه

درحال dərhal = [صفت] بی درنگ، فوری، بدون تاخیر، در لحظه

دری dəri = [اسم] پوست، جلد، چرم

درین dərin = [صفت] عمیق، ژرف

درک dərk = [اسم] درک، فهم

درمان dərman = [اسم] درمان، علاج، چاره

درمک dərmək = [فعل] برداشتن، جدا کردن، انتخاب کردن

درس dərs = [اسم] درس

دریا dərya = [اسم] دریا، اقیانوس

درزی dərzi = [اسم] خیاط

دسمال، دستمال dəsmal = [اسم] دستمال، حوله

دسته dəstə = [اسم] دسته، گروه، گله، رمه، فوج

دوه ( دَوَه ) dəvə = [اسم] شتر

دعوت də’vət = [اسم] دعوت

دیر ( دَیَز ) dəyər = [اسم] ارزش، قیمت، بها

دییشدیرمک dəyişdirmək = [فعل] تغییر دادن، عوض کردن

دیمک dəymək = [فعل] لمس کردن، به چیزی دست زدن

دیب dib = [اسم] پایین، زیر، تحتانی

دیگرdigər = [صفت] دیگر

دیک dik = [صفت] عمودی، ایستاده، ستونی

دیل dil = [اسم] زبان

دیلخور، دلخور dilxor = [صفت] دلخور، ناراحت، غمگین

دین din = [اسم] دین، مذهب

دینج، دنج dinc = [صفت] دنج، آرام، ساکت

دینمک dinmək = [فعل] گفتن، اظهار داشتن، نطق کردن، بیان کردن

دیققت، دقت diqqət = [اسم] توجه، دقت

دیری diri = [صفت] زنده، سرزنده

دیش diş = [اسم] دندان

دیوان divan = [اسم] مبل، نیمکت، دیوان (شعر)

دیوار divar = [اسم] دیوار

دیز diz = [اسم] زانو

دیرناق dırnaq = [اسم] ناخن، سم

دوداق dodaq = [اسم] لب

دوغما doğma = [صفت] زاییده شده

دوغماق doğmaq = [فعل] زاییدن

دوغراماق doğramaq = [فعل] بریدن، تکه کردن، قطعه کردن

دوغرو doğru = [صفت] صحیح، درست، راست، حقیقت

دوخسان doxsan = [عدد] نود، 90

دوکتور، دکتر doktor = [اسم] دکتر، پزشک

دولانماق dolanmaq = [فعل] معطل کردن، زندگی کردن،زیستن، وجود داشتن

دولدورماق doldurmaq = [فعل] پر کردن، انباشتن

دونماق donmaq = [فعل] یخ زدن، منجمد شدن

دوققوز doqquz = [عدد] نه، 9

دوست dost = [اسم] دوست، رفیق

دووشان dovşan = [اسم] خرگوش

دویماق doymaq = [فعل] پر بودن، سیر بودن، راضی بودن

دؤندرمک döndərmək = [فعل] عوض شدن، تغییر دادن، تبدیل شدن

دؤنمک dönmək = [فعل] بازگشتن، برگشتن

دؤرد dörd = [عدد] چهار

دؤش döş = [اسم] سینه، پستان

دؤشمه döşəmə = [اسم] کف اتاق، کف زمین، طیقه

دؤولت dövlət = [اسم] دولت، فرمانروایی

دؤولتلی dövlətli = [صفت] ثروتمند، پولدار

دؤیمک döymək = [فعل] زدن، کوبیدن، برخورد

دؤیوش döyüş = [اسم] رزم، پیکار، جدال، نزاع

دؤزمک dözmək = [فعل] تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت آوردن

درام dram = [اسم] درام

دومان duman = [اسم] مه، دود

دورماق durmaq = [فعل] ایستادن

دویماق duymaq = [فعل] احساس کردن، حس کردن، متوجه شدن

دوز duz = [اسم] نمک

دوکان، دکان dükan = [اسم] مغازه، فروشگاه، دکان

دونن dünən = [اسم] دیروز

دوشمک düşmək = [فعل] افتادن، پایین آمدن

دوشمن، دشمن düşmən = [اسم] دشمن

دوشونمک düşünmək = [فعل] تفکر کردن درباره، اندیشیدن درباره

دویمه düymə = [اسم] دکمه

دویو düyü = [اسم] برنج

دوز düz = [صفت] صحیح، درست، راست، مستقیم | [قید] مستقیم

دوزلتمک düzəltmək = [فعل] تصحیح کردن، هموار کردن

دوزمک düzmək = [فعل] قرار دادن، گماردن، مرتب کردن، ترتیب دادن

ائحتیمال، احتمال ehtimal : [اسم] احتمال

ائحتیرام، احترام ehtiram : [اسم] احترام

ائهتیراس ehtiras : [اسم] هوای نفس، اغراض نفسانی

ائحتیاج، احتیاج ehtiyac : [اسم] احتیاج

ائحتیاط، احتیاط ehtiyat : [اسم] احتیاط

ائکران، اکران ekran : [اسم] اکران، نمایش

ائل el : [اسم] مردم

ائعلان، اعلان e’lan : [اسم] اعلان

ائله، اله elə : [حرف ربط] همین طور، این طور، این جور، سپس

ائلمک، ائله مک eləmək : [فعل] انجام دادن، کاری را کردن، کردن

علم elm : [اسم] علم

ائن en : [اسم] عرض، پهنا

ائشیتمک eşitmək : [فعل] شنیدن، گوش کردن

عشق eşq : [اسم] عشق

ائششک، اششک، اشک eşşək : [اسم] خر، الاغ

ائعتیبار، اعتبار e’ tibar : [اسم] اعتبار

ائعتیقاد، اعتقاد e’tiqad : [اسم] اعتقاد، باور

ائعتیراف، اعتراف e’tiraf : [اسم] اعتراف، اقرار

ائعتیراض، اعتراض e’tiraz : [اسم] اعتراض، ایراد

ائو ev : [اسم] خانه، منزل

ائی بجر eybəcər : [صفت] زشت، بی ریخت

عییب، عیب eyib : [اسم] عیب، شرم

عینک eynək : [اسم] عینک

عینی eyni : [صفت] مشابه، عینا، یکسان

ابدی əbədi = [صفت] ابدی

عجائیب، عجایب əcaib = [صفت] عجایب، عجیب

اجداد əcdad = [اسم] اجداد

عجب əcəb = [صفت] عجب

اجلاف əclaf = [اسم] بد ذات، پست، ناکس، انسان رذل

اجنبی əcnəbi = [صفت] اجنبی، بیگانه، خارجی

عدالت ədalət = [اسم] عدالت

ادبیات ədəbiyyat = [اسم] ادبیات

عدلیه ədliyə = [اسم] دادگستری

افسانه əfsanə = [اسم] افسانه، اسطوره

عفو əfv = [اسم] عفو، بخشش

اگر əgər = [حرف ربط] اگر

احاطه əhatə = [اسم] احاطه

اهمیت əhamiyyət = [اسم] اهمیت

اهنگ əhəng = [اسم] آهک زنی

احوال əhval = [اسم] حال، احوال

احوالات əhvalat = [اسم] احوالات، اتفاقات

اخلاق əxlaq = [اسم] اخلاق، خلقیات

اژداها، اژدها əjdaha = [اسم] اژدها

اکیز əkiz = [اسم] دوقلو، جفت، زوج

اکمک əkmək = [فعل] کاشتن

عکس əks = [اسم] عکس، تصویر | [صفت] برعکس، بالعکس

اکثریت əksəriyyət = [اسم] اکثریت

ال əl = [اسم] دست

اعلا ə’la = [صفت] اعلا، عالی

علامت əlamət = [اسم] علامت، نشانه

علاقه əlaqə = [اسم] علاقه، نزدیکی در ارتباط

علاوه əlavə = [اسم] علاوه

البته əlbəttə = [قید] البته

الجک əlcək = [اسم] دستکش

الیفبا əlifba = [اسم] الفبا

اللی əlli = [عدد] پنجاه

الوئریشلی əlverişli = [صفت] سودمند، با صرفه، مناسب

الویداع، الوداع əlvida = [حرف ندا] وداع، خداحافظی

امک əmək = [اسم] کار، رنج، زحمت

عملیات əməliyyat = [اسم] عملیات

عمی əmi = [اسم] عمو

امین əmin = [صفت] امین، مورد اعتماد

امر əmr = [اسم] امر

امتعه əmtəə = [اسم]

انعنه ən’ənə = [اسم] رسم، سنت

انگل əngəl = [اسم] انگل

عقلی əqli = [صفت] عقلی، عقلانی، ذهنی، فکری

ار ər = [اسم] شوهر

اراضی ərazi = [اسم] زمین ها، ملک

اریک ərik = [اسم] زردآلو

اریمک ərimək = [فعل] آب شدن، ذوب شدن

ارزاق ərzaq = [اسم] توشه، خوراک، غذا

اساس əsas = [اسم] اساس، اصل، پایه | [صفت] اصلی

عصب əsəb = [اسم] عصب

اثر əsər = [اسم] اثر هنری، کار هنری

عسگر əsgər = [اسم] سرباز

اسگی əsgi = [اسم] کهنه، مندرس، ژنده

اصیل əsil = [صفت] اصیل، حقیقی، واقعی  [اسم] نسب

اسمک əsmək = [فعل] لرزیدن، وزیدن، ارتعاش داشتن

عصر əsr = [اسم] دوره، عصر

اشیا əşya = [اسم] اشیا، اجسام

ات ət = [اسم] گوشت

عطیر ətir = [اسم] ادوکلون، عطر، رایحه

اطراف ətraf = [اسم] اطراف، دور و بر، محله

عوض əvəz = [اسم] عوض، جانشین

اول əvvəl = [صفت] اول، نخست، نخستین

اییلمک əyilmək = [فعل] تعظیم کردن، خم شدن

ایلنمک əylənmək = [فعل] اوقات خوبی داشتن، به خوشی گذشتن

ایلشمک əyləşmək = [فعل] نشستن، جلوس کردن

ایری əyri = [صفت] ناراست، کج

ازگیل əzgil = [اسم] ازگیل

اذیت əziyyət = [اسم] اذیت، آزار

عزیز əziz = [صفت] عزیز، گرامی

ازمک əzmək = [فعل] مچاله کردن، چلاندن، فشردن

فابریک fabrik = [اسم] کارخانه، فابریک

فاجیعه، فاجعه faciə = [اسم] فاجعه، افتضاح، تراژدی

فاقیر، فقیر fağır = [صفت] فقیر، ندار، بی پول، بی نوا

فائیز faiz = [اسم] درصد، نرخ

فامیلیا، فامیلی familiya = [اسم] فامیل، خانواده

فاراغات، فراغت farağat = [اسم] فراغت، استراحت، زمان بیکاری

فاصیله، فاصله fasilə = [اسم] فاصله، وقفه، خلال

فاتئح، فاتح fateh = [اسم] فاتح، پیروز، غالب

فایدا، فایده fayda = [اسم] فائده، فایده، سود، استفاده

فعل fe’l = [اسم] فعل

فورال، فئورال fevral = [اسم] ماه فوریه

فعال fəal = [صفت] فعال، ساعی

فدا fəda = [اسم]  فدا، قربانی

فهله fəhlə = [اسم]  کارگر

فخر fəxr = [اسم] فخر، افتخار، غرور، سربلندی

فلاکت fəlakət = [اسم] فلاکت، بدبختی

فلک fələk = [اسم] سرنوشت، تقدیر، بخت و اقبال، طالع

فلسفه fəlsəfə = [اسم] فلسفه

فنا fəna = [صفت] رو به نابودی، فنا، بد، مریض، نامطبوع، ناگوار

فنر fənər = [اسم] فانوس، چراغ، چراغ خیابان

فن fənn = [اسم] موضوع

فراست fərasət = [اسم] هوشمندی، ذکاوت، فراست، دانایی

فرد fərd = [اسم] فرد، شخص

فرح fərəh = [اسم] شادی، فرح، خوشحالی

فرق fərq = [اسم] فرق، تفاوت

فرسیز fərsiz = [صفت] نامناسب، ناشایست

فرش fərş = [اسم] فرش

فریاد fəryad = [اسم] فریاد، داد، گریستن با صدای بلند

فرض fərz = [اسم] فرض، تصور، گمان

فساد fəsad = [اسم] فساد، تباهی، هرزگی

فتح fəth = [اسم] فتح، غلبه، پیروزی

فتیر fətir = [اسم] کلوچه، شیرینی

فیبرا، فیبر fibra = [اسم] فیبر

فیدان fidan = [اسم] نهال، قلمه درخت، گیاه

فیکیر، فکر fikir = [اسم] فکر، ایده

فیل fil = [اسم] فیل

فیلانکس، فلان کس filankəs = [اسم] كسی، شخصی، فلان کس

فیلدیشی fildişi = [اسم] عاج، عاج فیل

فیلم film = [اسم] فیلم

فینجان، فنجان fincan = [اسم] فنجان،

فیراوان، فراوان firavan = [صفت] فراوان، بسیار، وافر، زیاد

فیروزه firuzə = [اسم] فیروزه

فیشنگ، فشنگ fişəng = [اسم] فشنگ، موشک

فیتنه، فتنه fitnə = [اسم] فتنه، آشوب، تحریک

فیندیق fındıq = [اسم] فندق

فینخیرماق fınxırmaq = [فعل] خرناس کردن، خروپف کردن

فیرچا، فرچه fırça = [اسم] فرچه، برس

فیریلداق fırıldaq = [اسم] کلاه برداری

فیرلانماق fırlanmaq = [فعل] چرخیدنف گردیدن، دور زدن، تغییر کردن

فیرتینا fırtına = [اسم] تندباد، طوفان، توفان

فیشیلداماق fışıldamaq = [فعل] خش خش کردن

فونتان fontan = [اسم] سرچشمه، چشمه، فواره

فرما، فورما forma = [اسم] فرم، شکل، ریخت، قواره

فورته پیانو fortepiano = [اسم] پیانو

فوتو foto = [اسم] عکس

فوق العاده، فؤوق العاده fövqəl’adə = [صفت] فوق العاده

فؤوری، فوری fövri = [صفت] فوری، سریع، بلا درنگ

فرانسا Fransa = [اسم] کشور فرانسه

فونت funt = [اسم] پوند

فورقون، فرغون furqon = [اسم] فرغون

فوتبول، فوتبال futbol = [اسم] فوتبال

فورصت، فرصت fürsət = [اسم] فرصت، موقعیت، شانس

فوسونکار füsunkar = [صفت] فریبا، دلربا، افسون کننده

فوضول، فضول füzul = [صفت] نادان، ابله، فضول

 

گاوالی gavalı = [اسم] آلو، آلوی برقانی

گئج gec = [صفت] دیر

گئجه gecə = [اسم] شب

گئن gen = [صفت] پهن، عریض

گئری geri = [قید] پشت، عقب

گئتمک getmək = [فعل] رفتن، ترک کردن

گئییم geyim = [اسم] البسه، پوشاک، لباس

گلجک gələcək = [اسم] آینده

گلین gəlin = [اسم] عروس

گلیر gəlir = [اسم] سود، منغعت، خروجی، بازده

گلمک gəlmək = [فعل] آمدن

گمی gəmi = [اسم] کشتی، ناو

گنج gənc = [صفت] جوان

گرکلی gərəkli = [صفت] ضروری، سودمند، با فایده

گرگین gərgin = [صفت] شدید، قوی، سفت، سخت

گتیرمک gətirmək = [فعل] آوردن

گزمک gəzmək = [فعل] راه رفتن، پیاده روی کردن

گیج gic = [صفت] گیج، احمق، کودن

گیلاس gilas = [اسم] گیلاس

گیریش giriş = [اسم] ورودی، مدخل

گیرمک girmək = [فعل] وارد شدن، داخل شدن

گیزلتمک gizlətmək = [فعل] نهان کردن، مخفی کردن، پنهان کردن

گیزلی gizli = [صفت] محرمانه، راز

گؤبلک göbələk = [اسم] قارچ

گؤدک gödək = [صفت] کوتاه

گؤل göl = [اسم] دریاچه، استخر

گؤندرمک göndərmək = [فعل] فرستادن

گؤرکملی görkəmli = [صفت] شخصیت برجسته، مشهور، شهره خاص و عام

گؤرمک görmək = [فعل] دیدن، ملاحظه کردن

گؤرونوش görünüş = [اسم] نمود، مظهر، نمایش، ظاهر

گؤروش görüş = [اسم] ملاقات، دیدار

گؤسترمک göstərmək = [فعل] نشان دادن

گؤتورمک götürmək = [فعل] برداشتن، بردن، گرفتن

گؤی göy = [اسم] آسمان، بهشت | [صفت] رنگ آبی

گؤیرچین göyərçin = [اسم] کبوتر

گؤز göz = [اسم] چشم

گؤزل gözəl = [صفت] زیبا، خوشگل، قشنگ، عالی

گؤزلمک gözləmək = [فعل] انتظار چیزی را کشیدن، برای چیزی صبر کردن

گوج güc = [اسم] نیرو، قوت

گول gül = [اسم] گل

گولمک gülmək = [فعل] خندیدن

گومان، گمان güman = [اسم] گمان، ظن، شک

گوموش gümüş = [اسم] نقره

گون gün = [اسم] روز، یوم، خورشید

گوناه، گناه günah = [اسم] گناه، تقصیر، جرم

گؤزگو güzgü = [اسم] آینه

 

حادیثه، حادثه hadisə = [اسم] حادثه، اتفاق

حاکیم، حاکم hakim = [اسم] حاکم، قانونگذار | [صفت] رایج

حاکیمیت، حاکمیت hakimiyyət = [اسم] حاکمیت، سلطه، قدرت

حال hal = [اسم] حال، وضع، موقعیت

حالال، حلال halal = [صفت] حلال، قانونی، اجازه داده شده

حالت halət = [اسم] حالت، وضعیت

حالسیز halsız = [صفت] بی حال، ضعیف، خسته

حامام، حمام hamam = [اسم] حمام، گرمابه

حامبال hambal = [صفت] حمال، باربر

حامی hami = [صفت] حامی، حمایت کننده

هامی hamı = [ضمیر] همه، همگی

هانسی hansı = [ضمیر] کدام، کدامین

حاق، حق haqq = [اسم] حق، درستی، راستی

حاققیندا، حاقیندا haqqında = [حرف اضافه] درباره

هارا hara = [قید] کجا

حارام، حرام haram = [صفت] حرام، منع شده توسط مذهب

حاصیل، حاصل hasil = [اسم] حاصل، نتیجه

هاوا، هوا hava = [اسم] هوا، آب و هوا

حاضیر، حاضر hazır = [صفت] حاضر، آماده

هجا، هئجا heca = [اسم] هجا، بخش

حئکایه، حکایه hekayə = [اسم] حکایت، داستان

حئساب، حساب hesab = [اسم] حساب

هئیکل، هیکل heykəl = [اسم] هیکل، جثه

حئیران، حیران heyran = [صفت] حیران، سرگشته

حئیوان، حیوان heyvan = [اسم] حیوان، جانور

حبس həbs = [اسم] حبس، زندان

حد hədd = [اسم] حد، مرز

هدف hədəf = [اسم] هدف

هدیه hədiyyə = [اسم] هدیه

هفته həftə = [اسم] هفته

حکیم həkim = [اسم] پزشک، طبیب، حکیم

هلاک həlak = [اسم] هلاک، خستگی مفرط

هم həm = [قید] هم، همچنین

همیشه həmişə = [قید] همیشه

حمله həmlə = [اسم] حمله، تهاجم

حقارت həqarət = [اسم] حقارت، کوچکی

حقیقت həqiqət = [اسم] حقیقت، واقعیت

هر hər = [ضمیر] هر

حرارت hərarət = [اسم] حرارت، گرما، تب

حرب hərb = [اسم] جنگ، حرب، نزاع

حرکت hərəkət = [] حرکت، رفتار

حرف hərf = [اسم] حرف، نویسه

حسد həsəd = [اسم] حسد، رشک

حصر ائتمک həsr etmək = [فعل] وقف کردن، فدا کردن، اختصاص دادن

حسرت həsrət = [اسم] حسرت

حساس، حسساس həssas = [صفت] حساس

هشتاد həştad = [عدد] هشتاد، 80

هوس həvəs = [اسم] هوس، زیاده خواهی

حیا həya = [اسم] حیا، حجب، شرم

حیات həyat = [اسم] زندگی، حیات، زندگانی

هیجان həyəcan = [اسم] هیجان

حزین həzin = [صفت] غمگین، ناراحت، محزون

هضم həzm = [اسم] هضم، گوارش

حضرت həzrət = [صفت] حضرت

هیجران، هجران hicran = [اسم] هجران، فراغ

حیددت، حدت hiddət = [اسم] حدت، خشونت، تندی، شدت

هیندتویوغو hindtoyuğu = [اسم] بوقلمون

حیرص، حرص hirs = [اسم] حرص، طمع

هیس his = [اسم] دوده

حیسس، حیس، حس hiss = [اسم] حس، احساس

حیله hiylə = [اسم] حیله، فریب، نیرنگ

حؤکم، حکم hökm = [اسم] حکم، تصمیم

حؤکومت، حکومت hökumət = [اسم] حکومت، دولت

حؤرمت، حرمت hörmət = [اسم] حرمت

هوش huş = [اسم] هوش، ذکاوت

هوجره، هجره hücrə = [اسم] هجره، سلول

هوجوم، هجوم hücum = [اسم] هجوم، حمله، تهاجم

حودود، حدود hüdud = [اسم] حدود، مرز

هونر، هنر hünər = [اسم] هنر، توانایی، استعداد

حوقوق، حقوق hüquq = [اسم] حقوق

حوریت، حریت hürriyət = [اسم] آزادی

حوضور، حضور hüzur = [اسم] حضور، پیشگاه

حوزون، حزن hüzün = [اسم] حزن، اندوه، غم

 

خاچ xaç = [اسم] صلیب

خواهیش، خاهیش، خواهش xahiş = [اسم] خواهش، تقاضا، تمنا

خائین، خائن xain = [اسم] خائن، خیانتکار | [صفت] خائنانه، خیانت آمیز

خالا xala = [اسم] خاله

خالچا xalça = [اسم] قالی، زیلو، فرش

خالیص، خالص xalis = [صفت] خالص، واقعی، پاک

خالق xalq = [اسم] مردم، ملت، خلق

خواننده xanəndə = [اسم] خواننده

خانیم xanım = [اسم] خانم، بانو

خاردال xardal = [اسم] خردل

خاریجی xarici = [صفت] خارجی، اجنبی، بیگانه

خاریقه xariqə = [اسم] معجزه، شگفت انگیز

خارق العاده xariqül’adə = [صفت] خارق العاده، فوق العاده، غیر عادی

خاراط، خراط xarrat = [اسم] نجار، درودگر، خراط

خاص xas = [صفت] خاص، ویژه

خاصیت xasiyyət = [اسم] خاصیت، ویژگی

خاصه xassə = [اسم] کیفیت، چگونگی، خصوصیت، خاصه

خاطیره، خاطره xatirə = [اسم] خاطره

خاطیرلاماق xatırlamaq = [فعل] به یاد آوردن، به خاطر آوردن

خئییر، خیر xeyir = [اسم] خیر، نیکی، خوبی، نفع

خئیر، خیر xeyr = [قید] نه، خیر

خبر xəbər = [اسم] خبر، اخبار

خبیث xəbis = [صفت] خبیث، بدجنس، نابکار

خفیف xəfif = [اسم] خفیف، ناچیز

خفیه xəfiyyə = [اسم] کارآگاه، جاسوس

خلبیر xəlbir = [اسم] الک، غربال

خلف xələf = [اسم] نوه، نسل، اولاد، زادگان

خمیر xəmir = [اسم] خمیر

خنجر xəncər = [اسم] خنجر

خرج xərc = [اسم] خرج، هزینه، برآمد

خریطه xəritə = [اسم] نقشه

خسته xəstə = [صفت] خسته، مریض، بیمار

خطا xəta = [اسم] خطا، اشتباه

خط xətt = [اسم] خط (در هندسه)، دستخط

خیال xəyal = [اسم] خیال، رؤیا

خیانت xəyanət = [اسم] خیانت، نقض عهد، پیمان شکنی

خز xəz = [اسم] جامه پوستین، جامه خزدار

خزینه xəzinə = [اسم] گنج، گنجینه، خزانه

خیدمت، خدمت xidmət = [اسم] خدمت، سرویس

خیلاص، خلاص xilas = [اسم] خلاص، رها، آزاد

خیابان xiyaban = [اسم] خیابان

خیار xiyar = [اسم] خیار

خیردا xırda = [صفت] ناچیز، کم، خرده

خیرداوات xırdavat = [اسم] خنزر پنزر، خرده فروشی

خیرمان xırman = [اسم] زمینی که در آن خرمن کوبی می کنند

خور xor = [اسم] گروه کُر، دسته سرایندگان

خوروز xoruz = [اسم] خروس

خورولداماق xoruldamaq = [فعل] خمیازه کشیده، خروپوف کردن، خرناس کردن

خوش xoş = [صفت] خوش، شاد

خؤرک xörək = [اسم] غذا، خوراکی

خریستیان xristian = [صفت] مسیحی، پیرو حضرت عیسی

خورما، خرما xurma = [اسم] خرما

خوصوصن، خصوصن xüsusən = [صفت] خصوصا، به خصوص، به ویژه

خوصوصیت، خصوصیت xüsusiyyət = [اسم] خصوصیت، ویژگی

 

عیبادت، عبادت ibadət = [اسم] عبادت

عیبارت، عبارت ibarət = [صفت] شامل، تشکیل شده از، عبارت

ایبلیس، ابلیس iblis = [اسم] شیطان، ابلیس

عیبرت، عبرت ibrət = [اسم] عبرت، سرزنش

ایبتیدا، ابتدا ibtida = [اسم] ابتدا، آغاز

ایجازه، اجازه icazə = [اسم] اجازه، رخصت، اذن

ایجاره، اجاره icarə = [اسم] اجاره، کرایه

ایجباری، اجباری icbari = [صفت] اجباری

ایجلاس، اجلاس iclas = [اسم] اجلاس، ملاقات

ایجمال، اجمال icmal = [اسم] مرور، دوره، اجمال

ایجرا، اجرا icra = [اسم] اجرا، نمایش، ایفا

ایجتیماعی، اجتماعی ictimai = [صفت] اجتماعی

ایچ iç = [اسم] درونی، داخلی

ایچمک içmək = [فعل] نوشیدن

ایداره، اداره idarə = [اسم] اداره، مدیریت، نظارت

ایدیعا، ادعا iddia = [اسم] ادعا، مطالبه

ایدمان idman = [اسم] ورزش جسمانی، تمرین بدنی

ایدراک، ادراک idrak = [اسم] ادراک، احساس

ایفا ifa = [اسم] ایفا، اجرا، نمایش

ایفاده، افاده ifadə = [اسم] بیان، تجلی، ابرازف افاده

ایفلاس، افلاس ifas = [اسم] ورشکستگی، افلاس

ایفراز، افراز ifraz = [اسم] جداسازی

ایفتیخار، افتخار iftixar = [اسم] افتخار، فخر

ایگید igid = [اسم] مرد جوان | [صفت] شجاع، دلیر

ایخراج، اخراج ixrac = [اسم] اخراج

اختیلاف، اختلاف ixtilaf = [اسم] اختلاف، تفاوت در عقیده

ایختیراع، اختراع ixtira = [اسم] اختراع

ایختیصار، اختصار ixtisar = [اسم] اختصار، کوتاه سازی، مخفف

ایختیصاص، اختصاص ixtisas = [اسم] اختصاص، مختص

ایختیار، اختیار ixtiyar = [اسم] اختیار، حق انتخاب

ایکی iki = [عدد] دو، 2

ایل il = [اسم] سال، سنه

ایلان ilan = [اسم] مار

ایلدیریم ildırım = [اسم] آذرخش، صاعقه، رعد و برق

ایله ilə = [حرف اضافه] با، به معنی

ایلهام، الهام ilham = [اسم] الهام، وحی

ایلیشمک ilişmək = [فعل] بسته شدن، گرفته شدن

ایلک ilk = [صفت] اولف نخست

ایلتیفات، التفات iltifat = [صفت] التفات، وا نگریستن

التیهاب، التهاب iltihab = [اسم] التهاب

ایمکان، امکان imkan = [اسم] امکان، مقدور

ایملا، املا imla = [اسم] املا، دیکته

ایمتاحان، امتحان imtihan = [اسم] امتحان، تست

ایمتیناع، امتناع imtina = [اسم] امنتاع، اجتناب

ایمتیاز، امتیاز imtiyaz = [اسم] امتیاز، برتری

ایمضا، امضا imza = [اسم] امضا

عیناد، عناد inad = [اسم] سرسختی، لجاجت

اینام inam = [اسم] باور، عقیده، اعتقاد

اینانماق inanmaq = [فعل] باور داشتن، اعتقاد داشتن

اینجه incə = [اسم] بلند و باریک، قلمی

اینجی inci = [اسم] مروارید

اینجیمک incimək = [فعل] صدمه خوردن، مصدوم شدن، مجروح شدن

ایندی indi = [قید] الان، اکنون، حالا

اینک inək = [اسم] گاو

اینگیلیس، انگلیس ingilis = [صفت] انگلیسی

اینعیکاس، انعکاس in’ikas = [اسم] انعکاس، بازتاب

اینیلدمک inildəmək = [فعل] نالیدن، زاری کردن، گله کردن

اینکار، انکار inkar = [اسم] انکار، رد، عدم پذیرش

اینکیشاف، انکشاف inkişaf = [اسم] پیشرفت، توسعه، بسط

اینصاف، انصاف insaf = [اسم] انصاف، عدالت، جوانمردی

اینسان، انسان insan = [اسم] انسان، آدم، بشر

اینشا، انشا inşa = [اسم] انشا، نگارش

اینشاعات، انشاعات inşaat = [اسم] ساختمان، عمارت

اینتیباه، انتباه intibah = [اسم] رنسانس

اینتیقام، انتقام intiqam = [اسم] انتقام، کینه، خونخواهی

اینتظام، انتظام intizam = [اسم] نظم و قاعده، ترتیب، انتظام

اینتیظار، انتظار intizar = [اسم] انتظار، چشم داشت، توقع

ایپ ip = [اسم] طناب، ریسمان

ایپک ipək = [اسم] ابریشم | [صفت] ابریشمی

ایقلیم، اقلیم iqlim = [اسم] اقلیم، آب و هوا، شرایط جغرافیایی

ایقتیصاد، اقتصاد iqtisad = [اسم] اقتصاد

ایرلی irəli = [قید] جلو، پیش

ایری iri = [صفت] بزرگ، عظیم

ایریشمک irişmək = [فعل] پوزخند زدن، نیش وا کردن

عیرق، عرق irq = [اسم] نژاد

ایرث، ارث irs = [اسم] ارث، میراث

ایرتیجاع، ارتجاع irtica = [اسم] پرخاشگری، تعرض

ایسیم، اسم isim = [اسم] اسم، نام

ایسینمک isinmək = [فعل] خود را گرم کردن، گرم شدن

ایسلام، اسلام islam = [اسم] دین اسلام

ایسلانماق islanmaq = [فعل] خیس شدن، تر شدن

عیصمت، عصمت ismət = [اسم] عصمت، پاکدامنی، عفت

 

 

آباد Abad  = [صفت] آباد، کامیاب

آباژور Abajur = [اسم] آباژور

آبیدَه Abidə = [اسم] مقبره، بنای یادبود، اثر تاریخیمعنی لغت فارسی به ترکی

آبی Abı= [صفت] رنگ آبی

آبیر Abır = [اسم] آبرو، شرم، امتیاز ویژه، جناب، عزت نقس، شرافت نفس

آبونَه Abunə = [اسم] اشتراک، آبونه

آج Ac = [صفت] گرسنه

آجگؤز Acgöz = [صفت] آزمند، حریص، زیاده جو، سیر نشدنی

عاجیز Aciz = [صفت] عاجز، فقیر، ضغیف

آجی Acı = [صفت] تند، طعنه آمیز، تیز

آجیناجاقلی Acınacaqlı = [صفت] رقت بار، رقت انگیز، مایه دلسوزی، اسفناک

آجیق Acıq = [اسم] غرض، کینه، برآشفتگی، خشم

آجلیق Aclıq = [اسم] گرسنگی، قحطی زدگی

آچیق açıq = [صفت] باز، برهنه شده، شفاف، معین، بی پرده، بی ابر

آچماق açmaq = [فعل] باز کردن، گشودن، روشن کردن

آد ad = [اسم]اسم، نام، شهرت

آدا ada = [اسم] جزیره

آدام adam = [اسم] آدم، انسان، شخص

آددیم addım = [اسم] گام، قدم، مرحله

عادت adət = [اسم]عادت، روزمرگی

عادی adi = [صفت] عادی، معمولی

عادیل adil = [صفت] عادل، قاضی

آدلاندیرماق adlandırmaq = [فعل] صدا زدن،صدا کردن(نام)

آدرس adres = [اسم]آدرس، نشانی

آئروپورت aeroport = [اسم] فرودگاه

عافیت afiyət = [اسم] عافیت، سلامت

آگنتلیک agentlik = [اسم] آژانس، نمایندگی

آغ ağ = [صفت] رنگ سفید

آغا ağa = [اسم] آقا، جناب

آغاج ağac = [اسم]درخت، الوار

آغارماق ağarmaq = [فغل] سفید شدن

عاقیل ağil = [اسم] دلیل، هوش، شعور

آغیر ağır = [صفت] سنگین، آهسته، جدی

آغیز ağız = [صفت] دهان، لبه

آغلاماق Ağlamaq = [فعل] گریه کردن، اشک ریختن، غمگین کردن

آغری Ağrı = [اسم] درد

آغو Ağu = [اسم] زهر، سم

آغوش Ağuş = [اسم] آغوش، بغل

معنی لغت فارسی به ترکی

آهنگ Ahəng = [اسم] آهنگ، هارمونی

آخین Axın = [اسم] جاری، روان

آخیرینجی Axirinci = [صفت] آخرین، پایانی

آخماق Axmaq = [اسم] احمق، نقهم

آخشام Axşam = [اسم] سر شب، عصر

آختارماق Axtarmaq = [فعل] جستجو کردن، به دنبال چبزی بودن

عاید Aid = [صفت] مراجعه به، درباره، مربوط

عائیلَه Ailə = [اسم]خانواده، فامیلی

آکتیو Aktiv = [صفت]فعال

آکتوال Aktual = [صفت] واقعی، حقیقی

آکتیور Aktyor = [اسم] بازیگر، هنرپیشه

آلداتماق Aldatmaq = [فعل] دروغ گفتن، تقلب کردن

عالَم Aləm = [اسم] جهان، عالَم، دنیا، هستی

عالی Ali = [صفت] عالی

عالیم Alim = [اسم] عالِم، دانشمند

آلیجی Alıcı = [اسم] خریدار، مشتری

الله، آللاه Allah = [اسم] الله، خداوند

آلما Alma = [اسم] سیب

آلماق Almaq = [فعل] خریدن،گرفتن، ابتیاع کردن، دریافت کردن، بدست آوردن

آلمان Alman = [اسم] آلمانی، اهل آلمان

آلوو Alov = [اسم] شعله، زبانه آتش

آلتی Altı = [عدد] عدد شش

آمریکا Amerika = [اسم] آمریکا

اما، امما، آمما Amma = [حرف ربط] اما

آن An = [اسم] لحظه، اکنون

آنا Ana = [اسم] مادر

آنجاق Ancaq = [قید] فقط؛ [حرف ربط] اما

آنلاماق Anlamaq = [فعل] فهمیدن، متوجه شدن

آپرئل Aprel = [اسم] ماه آوریل، آپریل

آپتئک Aptek = [اسم] داروخانه

عاقیبت Aqibət = [اسم] عاقبت، سرانجام، نتیجه

آرا Ara = [اسم] خلال، وقفه، فاصله زمانی یا مکانی، ارتباط، نسبت

آرخا Arxa = [اسم]عقب، پشت، قسمت پُشتی

آرخایین Arxayın = [صفت] اطمینان، یقین، خاطر جمع

عاریف Arif = [صفت] خردمند، دانا، باهوش

آرمود Armud = [اسم] گلابی

آرتیرماق Artırmaq = [فعل] اضافه کردن، توسعه دادن، زیاد کردن

آرواد Arvad = [اسم] زن، همسر(زن)

آرزو Arzu = [اسم] آرزو

آسان Asan = [صفت] آسان، سهل

آسیلماق Asılmaq = [فعل] چسبیدن به، تمایل داشتن، آویخته شدن

آسلان، اصلان، آصلان Aslan = [اسم] شیر(حیوان)

آستا Asta = [صفت] آهسته، آرام

آشاغیدا Aşağıda = [صفت] زیر، پایین

عاشیق Aşiq = [اسم] عاشق، دوست دار

آشکار Aşkar = [صفت] آشکار، واضح

آت At = [اسم] اسب

آتا Ata = [اسم] پدر، بابا

آتماق Atmaq = [فعل] پرتاب کردن، دور انداختن

آوادانلیق Avadanlıq = [اسم]  تجهیزات، وسایل

عاوام، عوام، آوام Avam = [صفت] بی سواد، عامی، درس نخوانده

آوارا، آواره Avara = [اسم] ولگرد، خانه بدوش، بیکار، آواره

آواریا Avariya = [اسم] تصادف، له شدن

آوروپا Avropa = [اسم] اروپا

آوتومات Avtomat = [اسم] اتوماتیک، خودکار

آوتوموبیل Avtombil = [اسم] خودرو، ماشین

آی Ay = [اسم] ماه ( ماه آسمان و ماهِ سال)

آیاق Ayaq = [اسم] پا

آیاز Ayaz = [اسم] یخ زده، سرما زده

آیدین Aydın = [صفت] تابناک، درخشان

آیی Ayı = [اسم] خرس

آییب Ayıb = [اسم] خجالت، شرمندگی

آییلماق Ayılmaq = [فعل] بیدار کردن

آییق Ayıq = [صفت] بیدار کامل، هشیار

آییرماق، آیرماق Ayirmaq = [فعل] جدا کردن، قطعه قطعه کردن

آینا، آینه Ayna = [اسم] آینه

آز Az = [صفت] ناچیز، کم

آزاد Azad = [صفت] آزاد، رها

آزالماق Azalmaq = [قعل] کم شدن، تقلیل یافتن، کاستن

آذربایجان Azərbaycan = [اسم] آذربایجان

 

بابا Baba = [اسم] پدربزرگ

باجارماق Bacarmaq = [فعل] توانستن، قدرت انجام کاری را داشتن

باجی Bacı = [اسم] خواهر

بادام Badam = [اسم] بادام

بادیمجان، بادمجان Badımcan = [اسم] بادمجان، بادنجان

باغ Bağ = [اسم] باغ

باغیشلاماق Bağişlamaq = [فعل] هدیه دادن، بخشیدن

باغلاماق Bağlamaq = [فعل] مقید کردن، ملزم کردن، مسدود کردن، بستن

باها، بها Baha = [صفت] گران قیمت، پر ارزش

باهار، بهار Bahar = [اسم] بهار

باخیش Baxış = [اسم] نگاه، دید

باخماق Baxmaq = [فعل] نگاه کردن به، نگاه کردن، محافظت کردن

بال Bal = [اسم] عسل

بالا Bala = [اسم] کودک، فرزند

بالاجا Balaca = [صفت] کوچک، ریز، خرده

بالت Balet = [اسم] رقص باله

بالیق Balıq = [اسم] ماهی

بالیش، بالش Balış = [اسم] بالش

بانک Bank = [اسم] بانک

باریشماق Barişmaq = [فعل] صلح دادن، آشتی دادن

بارماق Barmaq = [اسم] انگشت

باسماق Basmaq = [فعل] فشار دادن، نقش بستن، لبریز شدن(آب)

باش Baş = [اسم] سر، بالا، پیشرو

باشلاماق Başlamaq = [فعل] شروع کردن، آغاز کردن

باشقا Başqa = [صفت] دیگر، دیگری

باتماق Batmaq = [فعل] نزول کردن، پایین رفتن، غروب کردن خورشید

بایرام Bayram = [اسم] عید، تعطیلی

بازار Bazar = [اسم] بازار، مرکز خرید، یکشنبه

بئل، بل Bel = [اسم] کمر

بئله، بله، بِلَه Belə = [ قید]  پس، بنابراین، بدین گونه |  [صفت]چنین، این طور، این جور

بئش، بش، بِش Beş = [عدد] پنج

بئیین، بیین، بِیین Beyin = [اسم] مغز

بین الخلق Beynəlxalq = [صفت] بین المللی

بدن Bədən = [اسم] بدن، جسم

بدیعی Bədii = [صفت] ادبی، هنریف مربوط به هنر

بهانه Bəhanə = [اسم] بهانه، عذر

بخت Bəxt = [اسم] بخت، شانس، طالع

بلا Bəla = [اسم] بلا، مصیبت

بلی Bəli = [قید] بله، بلی، آری

بلکه Bəlkə = [قید] بلکه، شاید، احتملا

برابر Bərabər = [اسم] برابر، مساوی

برک Bərk = [صفت] سخت، محکم، ثابت، استوار

بس Bəs = [حرف ربط]  ولی، اما  |  [صفت] بس، کافی

بستکار، بسته کار Bəstəkar = [اسم] نویسنده، سراینده

بیاض Bəyaz = [صفت] سفید

بینمک، بَیَنمَک Bəyənmək = [فعل] دوست داشتن

بزک bəzək = [اسم] آراسته، مزین

بعضی Bə`zi = [صفت] بعضی، برخی

بیلدیرمک Bildirmək = [فعل] اطلاع دادن، دانستن

بیلت، بیلط، بلیت Bilət = [اسم] بلیت

بیلیک Bilik = [اسم] دانش، علم

بیلمک Bilmək = [فعل] دانستن، یادگرفتن، حدس زدن

بیر Bir = [عدد] یک

بیسکویت Biskvit = [اسم] بیسکوئیت

بیشیرمک Bişirmək = [فعل] غذا پختن، طبخ کردن

بیتیرمک Bitirmək = [فعل] تمام کردن، کامل کردن، پایان دادن، فارغ التحصیل شدن

بیتکی Bitki = [اسم] گیاه، نهال

بی وفا Bivəfa = [صفت] بی وفا

بیز Biz = [ضمیر] ما

بیچاق Bıçaq = [اسم] چاقو

بیغ Bığ = [اسم] سبیل

بغاز، بوغاز Boğaz = [اسم] گلو

بغماق، بوغماق Boğmaq = [فعل] تنگ کردن، منقبض کردن، خفه کردن، مسدود کردن، غرق کردن

بل، بُل، بول Bol = [صفت] بسیار، وافر، فراوان

برج، بورج Borc = [اسم] بدهی، وام، غرض، وظیفه، التزام

بستان، بوستان  Bostan = [اسم] بوستان، باغ سبزیجات

بش، بُش، بوش Boş = [صفت] خالی، اشغال نشده

بوتانیکا Botanika = [اسم] گیاه شناسی

بی، بوی، بُی Boy = [اسم] بلندی، ارتفاع

بویون، بُیون، بیون  Boyun = [اسم] گردن

بز، بوز، بُز Boz = [صفت] خاکستری

بؤجک Böcək = [اسم] حشره

بؤحران، بحران Böhran = [اسم] بحران

بؤهتان Böhtan = [اسم] بدنامی، رسوایی، تهمت اشتباه

بؤلمک Bölmək = [فعل] بریدن، تصسیم کردن، جدا کردن

بؤیرک Böyrək = [اسم] کلیه، قلوه

بؤیوک، بویوک Böyük = [صفت] بزرگ، عظیم

بؤیورتکن Böyürtkən = [اسم] تمشک

بروشورا، بروشور Broşüra = [اسم] بروشور، مجله

بو Bu = [ضمیر] این

بوجاق Bucaq = [اسم] گوشه، کنج

بوداق Budaq = [اسم] شعبه، شاخه، انشعاب

بوفئت، بوفه Bufet = [اسم] بوفه، قفسه

بوغدا Buğda = [اسم] ذرت

بوکئت، بوکت، بوکِت Buket = [اسم] دسته گل

بولاق Bulaq = [اسم] بهار

بولود Bulud = [اسم] ابر

بورا Bura = [قید] اینجا

بوراخماق Buraxmaq = [فعل] رفتن، آزاد کردن، رها کردن، مرخص کردن

بورژوا Burjua = [اسم] طبقه متوسط جامعه، بورژوا

بورماق Burmaq = [فعل] پیچیدن، تابیدن

بورون Burun = [اسم] بینی، دماغ

بوروق Buruq = [اسم] حلقه، فر

بوینوز Buynuz = [اسم] بوق

بویورماق Buyurmaq = [فعل] سفارش دادن، دستور دادن

بوز Buz = [اسم] یخ

بوکولو Bükülü = [صفت] در لفافه پیچیدن، پیچیده شده

بولبول، بول بول Bülbül = [اسم] بلبل

بولئتئن، بولتن، بولتن Bülleten = [اسم] بولتن، تابلو اعلانات

بونؤورا Bünövrə = [اسم] بنیاد، موسسه

بورو Büro = [اسم] دفتر کار، دفتر خانه، میز

بورونمک Bürünmək = [فعل] خود را در لفافه پیچیدن

بوتون Bütün = [صفت] سراسر، تمام، کامل

جاد Cad = [اسم] گندمی (نان)

جادو Cadu = [اسم] جادو، نیرنگ، افسونگری

جاغیلداماق Cağıldamaq = [فعل] جریان داشتن، روان بودن(آب)، تق تق صدا کردن (آجیل)

جاغیلتی Cağıltı = [اسم] صدا، سر و صدا، صدای پایین ریختن آب

جاهان، جهان Cahan = [اسم] جهان، دنیا، گیتی

جاهیل، جاهل Cahil = [صفت] جاهل، نادان، بی تجربه، بی سواد

جالال، جلال Calal = [اسم] جلال، بزرگی، عظمت

جاماآت،جاماعت، جماعت Camaat = [اسم] جماعت، مردم، عموم، همگان

جامال، جمال Camal = [اسم] جمال، زیبایی، خوشگلی

جامیش Camış = [اسم] گاو وحشی، بوفالو

جان Can = [اسم] جان، زندگی، نیرو، قدرت انجام کاری

جانان Canan = [اسم] جانان، دلبر، یار، عزیز

جاناوار، جانور Canavar = [اسم] گرگ

جانی Cani = [اسم] جانی، جنایتکار، گناهکار

جاری Cari = [صفت] جاری، روان، امروز

جاسوس Casus = [اسم] جاسوس

جاواب، جواب Cavab = [اسم] جواب، پاسخ

جاوابده، جوابده Cavabdeh = [صفت] مسئول، عهده دار، مدافع، جوابگو، پاسخگو

جواهیر، جواهر Cavahir = [اسم] جواهر

جاوان، جوان Cavan = [صفت] جوان، با طراوت، شباب

جاز Caz = [اسم] موسیقی جاز

جاذیبه، جاذبه Cazibə = [اسم] جاذبه، کشش، کشندگی

جئیران، جیران Ceyran = [اسم] غزال، آهو

جابر، جبر Cabr = [اسم] جبر، زور، خشونت

جدول Cədvəl = [اسم] برنامه، جدول زمانی

جفا Cəfa = [اسم] جفا، ظلم، ستم

جفنگیات Cəfəngiyat = [اسم] جفنگیات، مزخرف، یاوه

جفته Cəftə = [اسم] میله، توپ پارچه

جهالت Cəhalət = [اسم] جهالت، نادانی

جهد Cəhd = [اسم] جهد، کوشش، تلاش، سعی

جهنم Cəhənnəm = [اسم] جهنم، دوزخ

جهت Cəhət = [اسم]جهت، سمت، جزء

جلب Cəlb = [اسم] جاذب، کشش، جلب

جلد Cəld = [قید]، به سرعت، به تندی [صفت]سریع، تند، بیدرنگ

جلاد Cəllad = [اسم] جلاد، دژخیم، مامور اعدام

جمعیت Cəmiyyət = [اسم] جمعیت، جامعه، دسته

جملشدیرمک Cəmləşdirmək = [فعل] با هم بودن، دور هم جمع شدن، گرد آوردن

جنجل، جنجال Cəncəl = [صفت]، آشفته شده، شلوغ شده [اسم]جنجال، اغتشاش، شلوغ کاری

جنگاور Cəngavər = [اسم] جنگاور، رزمجو، مبارز

جنگللیک Cəngəllik = [اسم] جنگل

جننت، جنت Cənnət = [اسم] بهشت، پردیس

جنوب Cənub = [اسم] جنوب

جریان Cərəyan = [اسم] جریان، حرکت

جرگه Cərgə = [اسم] سطر، ردیف، خط، رتبه

جریمه Cərimə = [اسم] جریمه، مجازات، کیفر

جراح Cərrah = [اسم] جراج

جسارت Cəsarət = [اسم] جسارت، جرأت، شجاعت، دلاوری

جسد Cəsəd = [اسم] جسد، نعش

جزا Cəza = [اسم] جزا، کیفر، مجازات

جذب Cəzb = [اسم] جذب، کشش

جیب Cib = [اسم] جیب

جیددی، جدی Ciddi = [صفت]جدی، مهم

جیهاز، جهاز  Cihaz = [اسم] وسائل، تجهیزات

جیلالاماق Cilalamaq = [فعل] جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن

جیلد، جلد Cild = [اسم] جلد، پوشش کتاب، جلد(شماره گذاری)

جیلوو Cilov = [اسم] افسار، عنان، فرونشانده شده

جیلوه Cilvə = [اسم] جلوه، فریبندگی، دلربایی

جین Cin = [اسم] جن، روح

جیناح، جناح Cinah = [اسم] جناح، طرف، شاخه، شعبه

جیناس Cinas = [اسم] جناس

جینایت Cinayət = [اسم] جنایت، گناه، جرم

جینلمک Cinlənmək = [فعل] عصبانی شدن، خشمناک شدن

جینس Cins = [اسم] جنس(مذکر یا مونث)، نوع، گونه، گوناگونی

جیسیم، جسم Cisim = [اسم]  بدن، جسم، مادی

جیوار، جوار Civar = [اسم]همسایگی، مجاورت، جوار، حومه

جیوه Civə = [اسم] جیوه

جیویلدمک Civildəmək = [فعل] جیک جیک کردن، جیر جیر کردن

جیقیلداماق Cığıldamaq = [فعل]جیغ و فریاد کشیدن، بع بع کردن، جیر جیر کردن، جیک جیک کردن

جیغیر Cığır = [اسم] مسیر، جاده، طریقت، گرایش، تمایل

جیلیز Cılız = [صفت] ریزه اندام، لاغر، ظریف

جیندیر Cındır = [صفت] کهنه شده، نخ نما، مندرس، [اسم] کهنه، ژنده

جینقیلداماق Cınqıldamaq = [فعل] جرنگ جرنگ کردن

جینگیر Cıngır = [اسم] صدا، سر و صدا

جیققیلیCıqqıli = [صفت] کوچک، حقیر، ریز، ناچیز

جیر Cır = [صفت] وحشی، تیز

جیرجیراما Cırcırama = [اسم] سنجاقک

جیریلداماق Cırıldamaq = [فعل] جیر جیر کردن، صدای غوک در آوردن، غژ غژ کردن

جیریق Cırıq = [صفت] پاره شده، نخ نما شده، در هم دریده

جیرماق Cırmaq = [فعل] پاره کردن، از هم گسیختن

جیرماقلاماق Cırmaqlamaq = [فعل] خاراندن

جیرانماق Cırnamaq = [فعل] عصبانی بودن، برانگیخته بودن، رنجیده بودن

جیرتدان Cırtdan = [اسم] کوتوله، قد کوتاه

جیزیلداماق Cızıldamaq = [فعل] صدای هیس کردن، جلز ولز کردن، صدای سوختن کباب روی آتش

جیزیق Cızıq = [اسم] خط

جود، جُد Cod = [صفت] زبر، زمخت، خشن، سخت

جغرافی، جوغرافی Coğrafi = [صفت]جغرافیایی

جومرد Comərd = [صفت] بخشنده، اعطا کننده

جوراب Corab = [اسم] جوراب، ذخیره

جوشغون Coşğun = [صفت] جوشان، پر برکت، سرشار، لبریز

جوشماق Coşmaq = [فعل] خشمناک شدن، غضب کردن، جوش آوردن، غوغا کردن

جؤکه Cökə = [اسم] آهک

جؤوهر Cövhər = [اسم] گوهر، جواهر، ماهیت، اسید، طبیعی، ذات

جومماق Cummaq = [فعل] شیرجه زدن، ناگهان داخل شدن

جوجه Cücə = [اسم] جوجه

جورمک Cücərmək = [فعل] بهار شدن، جوانه زدن، سر سبز شدن، روئیدن

جوجرتمک Cücərtmək = [فعل] روئیدن، رشد کردن، بزرگ شدن، ترویج دادن

جوجو Cücü = [اسم] حشره

جوللوت Cüllüt = [اسم] تیر انداز، تک تیر انداز

جومه، جمعه Cümə = [اسم] روز جمعه

جومه آخشامی، جمعه آخشامی Cümə axşamı = [اسم] روز پنج شنبه

جومله، جمله Cümlə = [اسم] جمله، تمامی، همگی

جور Cür = [اسم] نوع، جور، راه

جورأت، جرأت Cür`ət = [اسم] جرأت، جسارت، شهامت، شجاعت

جوثه، جثه Cüssə = [اسم] چثه، بدن، تن

جوت Cüt = [اسم] جفت، عدد زوج

جویور Cüyür = [اسم] گوزن، آهو

جوزئی، جزئی Cüz`i = [صفت] جزئی، مختصر، ناچیز

چادیر، چادر  çadır = [اسم] چادر، خیمه

چاغ çağ = [اسم] زمان، دوره، مدت، خوش روی

چاغیریش çağırış = [اسم] درخواست، دعوت

چاغیرماق çağırmaq = [فعل] درخواست کردن، دعوت کردن

چاغلاماق çağlamaq = [فعل] زمزمه کردن، سخن نامفهوم گفتن، یاوه گفتن، مِن و مِن

چاخیر çaxır = [اسم] شراب

چاخماق çaxmaq = [اسم] چخماق تفنگ، فولاد | [فعل] شعله ور شدن، اعتصاب کردن، برخورد کردن

چالا، چاله  çala = [اسم] چاله، حفره

چالاغان çalağan = [اسم] کایت

چالارلیق çalarlıq = [اسم] سایه دار

چالغی çalğı = [اسم] موسیقی

چالخالاماق çalxalamaq = [فعل]  احساسات را تحریک کردن، به وجد آمدن

چالیشماق çalışmaq = [فعل] تلاش کردن، کوشش کردن، آزمودن

چالیشقان çalışqan = [صفت] سخت کوش، کوشنده، ساعی

چالماق çalmaq = [فعل] نواختن آلت موسیقیایی، چیدن، بریدن، گاز گرفتن

چامادان، چمدان çamadan = [اسم] چمدان، صندوق

چاناق çanaq = [اسم] پیاله سفالی، فنجان سفالی

چانتا، چنته çanta = [اسم] چنته، کیسه، کیف

چاپ çap = [اسم] چاپ

چاپاق çapaq = [اسم] ماهی کپور، انواع ماهی های آب شیرین

چاپاراق çaparaq = [اسم] چهارنعل تاختن، دویدن

چاپیق çapıq = [اسم] جای زخم یا شکاف

چاپماق çapmaq = [فعل] تازیدن، دزدیدن، بریدن

چاپقین çapqın = [اسم] دزدیدن

چاقیل çaqıl = [اسم] ریگ

چاققال çaqqal = [اسم] شغال

چار çar = [اسم] تزار، امپراتور روسیه

چارداق çardaq = [اسم] اتاق زیر شیروانی

چاره çarə = [اسم] چاره

چارهووز çarhovuz = [اسم] دریاچه، استخر

چارخ، چرخ çarx = [اسم] چرخ

چارمیخ çarmıx = [اسم] صلیب

چارپایی çarpayı = [اسم] چهارچوب تخت خواب، تخت خواب

چارپاز çarpaz = [صفت] متقاطع

چارپیشماق çarpışmaq = [فعل] نزاع کردن، کشمکش کردن، جنگیدن

چاشماق çaşmaq = [فعل] گیر افتادن، گیج شدن

چاتدیرماق çatdirmaq = [فعل] تحویل دادن، رساندن

چاتیشدیرماق çatışdırmaq = [فعل] پرورش دادن، رشد دادن، تربیت کردن

چاتلاماق çatlamaq = [فعل] شکاف برداشتن، از هم جدا کردن، شکافتن

چاتماق çatmaq = [فعل] دستیابی، رسیدن، نائل شدن

چاتماقاش çatmaqaş = [اسم] ابرو کمانی، ابرو های کمانی شکل

چای çay = [اسم] رود، چای

چئک، چک çek = [اسم] چک، چک بانکی

چئمپیون çempion = [اسم] قهرمان

چئشید çeşid = [اسم] نوع، دسته گونه، قسم

چئشمه، چشمه çeşmə = [اسم] چشمه، سرچشمه

چئشمک çeşmək = [فعل] صیغلی کردن

چئویک çevik = [صفت] بی درنگ، سریع، چابک

چئویرمک çevirmək = [فعل] برگرداندن، انتقال دادن، تعویض کردن

چئوره çevrə = [اسم] دایره

چئوریلیش çevriliş = [اسم] انقلاب، واژگونی، براندازی

چئینمک çeynəmək = [فعل] جویدن

چکی çəki = [اسم] وزن، سنگینی

چکیج çəkic = [اسم] چکش

چکیلمک çəkilmək = [فعل] کنار رفتن، به کنار حرکت کردن

چکینمک çəkinmək = [فعل] خجالت کشیدن، احساس شرم کردن

چکیشمک çəkişmək = [فعل] شرط بستن به روی چیزی، نزاع کردن، مباحثه کردن

چکمه çəkmə = [اسم] چکمه

چکمک çəkmək = [فعل] : شکیل چکمک şəkil çəkmək = نقاشی کشیدن — اذیت چکمک əziyyət çəmək = اذیت کردن –  ترزیده چکمک tərəzidə çəkmək = وزن کردن — سیقارت (سیگار) چکمک siqaret çəkmək = سیگار کشیدن

چلنگ çələng = [اسم] حلقه گل، تاج گل

چللک çəllək = [اسم] بشکه

چمن çəmən = [اسم] چمن

چن çən = [اسم] مه، غبار

چنه، چانه çənə = [اسم] چانه، آرواره

چنگل، چنگال çəngəl = [اسم] چنگال

چپ çəp = [اسم] کجی، انحراف، لوچی

چپر çəpər = [اسم] حصار، پرچین، دیوار

چرچیوه çərçivə = [اسم] قاب، چارچوب

چرک، چارک çərək = [اسم] چهارک، یک چهارم، ربع

چرنلمک çərənləmək = [فعل] تند تند حر زدن، سخن بی معنی گفتن، چرند گفتن

چرشنبه، چارشانبا، چهارشنبه çərşənbə = [اسم] چهارشنبه

چتین çətin = [صفت] سخت، مشکل

چیبین çibin = [اسم] پرواز

چیچک çiçək = [اسم] شکوفه

چیلچیراق، چلچراغ çilçıraq = [اسم] چلچراغ، لوستر، شمعدان چندشاخه

چیلمک çiləmək = [فعل] صدای برخورد با آب، شالاپ شلوپ کردن، چلپ چلوپ کردن

چیمدیک çimdik = [اسم] نیشگون

چیمدیرمک çimdirmək = [فعل] شستشو کردن، اسحمام کردن

چیممک çimmək = [فعل] حمام کردن، دوش گرفتن

چینار، چنار cinar = [اسم] درخت چنار

چیرک، چرک çirk = [اسم] چرک، کثیفی

چیشمک çişəmək = [فعل] نم نم باران باریدن

چیی çiy = [صفت] خام، نپخته، کال

چیلیک، چی یه لک çiyələk = [اسم] توت فرهنگی

چییین çiyin = [اسم] شانه، کتف

چیغیرماق çığırmaq = [فعل] گریه کردن، فریاد زدن، جیغ کشیدن

چیخارماق çıxarmaq = [فعل] خارج کردن، بیرون انداختن

چیخیش çıxış = [اسم] اجرا، ایفا، نمایش، سخنرانی

چیخماق çıxmaq = [فعل] بیرون رفتن، بیرون آمدن

چیلپاق çılpaq = [صفت] لخت، عریان

چیراق، چراغ çıraq = [اسم] چراغ، لامپ

چیرمالاماق çırmalamaq = [فعل] اندوختن، ذخیره کردن، جمع کردن

چیرپینماق çırpımaq = [فعل] تپیدن، ضربان زدن، تپش داشتن

چیرپیشدیرماق çırpışdırmaq = [فعل] کش رفتن، قاپیدن، دزدیدن

چیرپماق çırpmaq = [فعل] اعتصاب کردن، لرزاندن

چوخ çox = [صفت] خیلی، بسیار، زیاد

چوخلو çoxlu = [صفت] بیشمار، بسیار زیاد

چولاق، چلاق çolaq = [اسم] لنگ، چلاق

چوودار çovdar = [صفت] ]چاودار، گندم سیاه

چووغون çovğun = [اسم] کولاک برف، توفان، طوفان

چؤل çöl = [اسم] صحرا، دشت

چؤنمک çonmək = [فعل] چرخیدن، تبدیل شدن، عوض شدن

چؤرک çörək = [اسم] نان

چونکی çünki = [حرف ربط] چون که، به خاطر اینکه

چوروک çürük = [صفت] چروک، پوسیده، خراب، بی ارزش

چوروکچو çürükçü = [اسم] یاوه گو، وراج

چورومه çürümə = [اسم] تجزیه، فساد، پوسیدگی

دا ( دَه ) (da (də = [قید]  هم، همچنین | [حرف ربط] در

دابان daban = [اسم] پاشنه پا

داد dad = [اسم] مزه، طعم

دادانماق dadanmaq = [فعل] وابسته شدن

داغ dağ = [اسم] کوه، کوهستان

داغیداجی dağıdacı = [صفت] ویرانگر، مخرب

داغیلماق dağılmaq = [فعل] متفرق کردن، پراکندن، جدا کردن

داها daha = [قید] بیشتر، نه بیشتر

داهی dahi = [اسم] نابغه، نبوغ، استعداد

داخیلی، داخلی daxili = [صفت] داخلی

داخما، دخمه daxma = [اسم] دخمه، کلبه، آلونک

دائیم، دائم daim = [صفت] دائم، همواره، همیشه

دائیر dair = [حرف اضافه] درباره

دائیره، دایره dairə = [اسم] دایره

دال dal = [اسم] پشت، عقب

دالان dalan = [اسم] دالان

دالاق dalaq = [اسم] طحال

دالاشماق dalaşmaq = [فعل] جنگیدن، نزاع کردن، کشمکش کردن

دالدالانماق daldalanmaq = [فعل] پناه گرفتن، از جان محافظت کردن

دالغا dalğa = [اسم] موج

دالغین dalğın = [صفت] اندیشمند

دام dam = [اسم] سقف

داماق damaq = [اسم] خوش مشرب، سرحال، سردماغ، خوش خلق

دامار damar = [اسم] رگه، رشته عصبی

دامغا damğa = [اسم] نقش، نشان، علامت

دامماق dammaq = [فعل] چکه کردن، چکیدن

دان dan = [اسم] سپیده دم، فجر، بامداد

دانا dana = [اسم] گوساله

دانیشیق danışıq = [اسم] مکالمه، گفتگو، محاوره

دانیشماق danışmaq = [فعل] صحبت کردن، حرف زدن، سخن گفتن

دانلاماق danlamaq = [فعل] سرزنش کردن، عیب جویی کردن، ملامت کردن

دانماق danmaq = [فعل] انکار کردن، تکذیب کردن، رد کردن

دار dar = [صفت] تنگ، باریک

داراق daraq = [اسم] شانه مو

داراشماق daraşmaq = [فعل] دور چیزی جمع شدن، گرد چیزی جمع شدن

داری darı = [اسم] ارزن، گندمیان

داریخماق darıxmaq = [فعل] خسته شدن، بد گذشتن (زمان)، نگران بودن، دلواپس بودن

داریشقال darışqal = [صفت] نسبتا تنگ، نسبتا باریک

دارماداغین ائتمک darmadağın etmək = [فعل] نابود شدن، خراب شدن، ویران شدن

دارتماق dartmaq = [فعل] کشیدن (متضاد فشار دادن)

داروازا، دروازه darvaza = [اسم] در، دروازه

داستان dastan = [اسم] افسانه

داش daş = [اسم] سنگ

داشیماق daşımaq = [فعل] بردن، حمل کردن، انتقال دادن

داشقین daşqın = [اسم] سیل

داوا، دعوا dava = [اسم] دعوا، زد و خورد

داوام، دوام davam = [اسم] دوام، استواری، پایداری

دایانماق dayanmaq = [فعل] ایستادن، ایستاندن

دایاق dayaq = [اسم] حمایت، نگهداری، پشتیبانی

دایاز dayaz = [صفت] کم عمق، کم ژرفا

دایه dayə = [اسم] پرستار، دایه

دایی dayı = [اسم] دایی

داز daz = [صفت] طاس، بی مو، کچل

دئکابر dekabr = [اسم] ماه دسامبر

دئمک demək = [فعل] گفتن

دئشیک deşik = [اسم] سوراخ، گودال، شکاف

دئویرمک devirmək = [فعل] برانداختن، سرنگون کردن، منقرض کردن

دئیینمک deyinmək = [فعل] غرغر کردن، ناله کردن، گله کردن

دب dəb = [اسم] مد، متداول، مرسوم

دبدبه dəbdəbə = [اسم] شکوه و جلال، تجمل، دبدبه و کبکبه

دجل dəcəl = [صفت] آدم شیطان، موذی، شر

دفه، دفعه dəfə = [اسم] دفعه، بار

دفینه dəfinə = [اسم] دفینه، گنج پنهان، خزانه

دفن dəfn = [اسم] دفن، خاکسپاری

دفتر dəftər = [اسم] دفتر

دهلیز dəhliz = [اسم] راهرو، دهلیز

دهشت dəhşət = [اسم] دهشت، ترس زیاد

دخلی اولماق dəxli olmaq = [فعل] ربط داشتن، مرتبط بودن

دله dələ = [اسم] دله، موش خرما

دله دوز dələduz = [اسم] دله دزد، گول زنف متقلب

دلی dəli = [صفت] دیوانه

دلیک dəlik = [اسم] سوراخ، دهانه، جای خالی، شکاف

دلیل dəlil = [اسم] دلیل، گواه، استدلال، مدرک

دللک dəllək = [اسم] آرایشگر، سلمانی

دلمک dəlmək = [فعل] سوراخ کردن

دم dəm = [اسم] لحظه، دم

دمیر dəmir = [اسم] آهن

دن dən = [اسم] دانه

دنه، دانه dənə = [اسم] دانه، تعداد، تکه

دنیز dəniz = [اسم] دریا

دقیق dəqiq = [صفت] دقیق، معین

دقیقه dəqiqə = [اسم] دقیقه

درج ائتمک dərc etmək = [فعل] منتشر کردن، چاپ کردن

درد dərd = [اسم] درد

دره dərə = [اسم] دره

درجه dərəcə = [اسم] درجه، مقدار، اندازه

درحال dərhal = [صفت] بی درنگ، فوری، بدون تاخیر، در لحظه

دری dəri = [اسم] پوست، جلد، چرم

درین dərin = [صفت] عمیق، ژرف

درک dərk = [اسم] درک، فهم

درمان dərman = [اسم] درمان، علاج، چاره

درمک dərmək = [فعل] برداشتن، جدا کردن، انتخاب کردن

درس dərs = [اسم] درس

دریا dərya = [اسم] دریا، اقیانوس

درزی dərzi = [اسم] خیاط

دسمال، دستمال dəsmal = [اسم] دستمال، حوله

دسته dəstə = [اسم] دسته، گروه، گله، رمه، فوج

دوه ( دَوَه ) dəvə = [اسم] شتر

دعوت də’vət = [اسم] دعوت

دیر ( دَیَز ) dəyər = [اسم] ارزش، قیمت، بها

دییشدیرمک dəyişdirmək = [فعل] تغییر دادن، عوض کردن

دیمک dəymək = [فعل] لمس کردن، به چیزی دست زدن

دیب dib = [اسم] پایین، زیر، تحتانی

دیگرdigər = [صفت] دیگر

دیک dik = [صفت] عمودی، ایستاده، ستونی

دیل dil = [اسم] زبان

دیلخور، دلخور dilxor = [صفت] دلخور، ناراحت، غمگین

دین din = [اسم] دین، مذهب

دینج، دنج dinc = [صفت] دنج، آرام، ساکت

دینمک dinmək = [فعل] گفتن، اظهار داشتن، نطق کردن، بیان کردن

دیققت، دقت diqqət = [اسم] توجه، دقت

دیری diri = [صفت] زنده، سرزنده

دیش diş = [اسم] دندان

دیوان divan = [اسم] مبل، نیمکت، دیوان (شعر)

دیوار divar = [اسم] دیوار

دیز diz = [اسم] زانو

دیرناق dırnaq = [اسم] ناخن، سم

دوداق dodaq = [اسم] لب

دوغما doğma = [صفت] زاییده شده

دوغماق doğmaq = [فعل] زاییدن

دوغراماق doğramaq = [فعل] بریدن، تکه کردن، قطعه کردن

دوغرو doğru = [صفت] صحیح، درست، راست، حقیقت

دوخسان doxsan = [عدد] نود، 90

دوکتور، دکتر doktor = [اسم] دکتر، پزشک

دولانماق dolanmaq = [فعل] معطل کردن، زندگی کردن،زیستن، وجود داشتن

دولدورماق doldurmaq = [فعل] پر کردن، انباشتن

دونماق donmaq = [فعل] یخ زدن، منجمد شدن

دوققوز doqquz = [عدد] نه، 9

دوست dost = [اسم] دوست، رفیق

دووشان dovşan = [اسم] خرگوش

دویماق doymaq = [فعل] پر بودن، سیر بودن، راضی بودن

دؤندرمک döndərmək = [فعل] عوض شدن، تغییر دادن، تبدیل شدن

دؤنمک dönmək = [فعل] بازگشتن، برگشتن

دؤرد dörd = [عدد] چهار

دؤش döş = [اسم] سینه، پستان

دؤشمه döşəmə = [اسم] کف اتاق، کف زمین، طیقه

دؤولت dövlət = [اسم] دولت، فرمانروایی

دؤولتلی dövlətli = [صفت] ثروتمند، پولدار

دؤیمک döymək = [فعل] زدن، کوبیدن، برخورد

دؤیوش döyüş = [اسم] رزم، پیکار، جدال، نزاع

دؤزمک dözmək = [فعل] تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت آوردن

درام dram = [اسم] درام

دومان duman = [اسم] مه، دود

دورماق durmaq = [فعل] ایستادن

دویماق duymaq = [فعل] احساس کردن، حس کردن، متوجه شدن

دوز duz = [اسم] نمک

دوکان، دکان dükan = [اسم] مغازه، فروشگاه، دکان

دونن dünən = [اسم] دیروز

دوشمک düşmək = [فعل] افتادن، پایین آمدن

دوشمن، دشمن düşmən = [اسم] دشمن

دوشونمک düşünmək = [فعل] تفکر کردن درباره، اندیشیدن درباره

دویمه düymə = [اسم] دکمه

دویو düyü = [اسم] برنج

دوز düz = [صفت] صحیح، درست، راست، مستقیم | [قید] مستقیم

دوزلتمک düzəltmək = [فعل] تصحیح کردن، هموار کردن

دوزمک düzmək = [فعل] قرار دادن، گماردن، مرتب کردن، ترتیب دادن

ائحتیمال، احتمال ehtimal : [اسم] احتمال

ائحتیرام، احترام ehtiram : [اسم] احترام

ائهتیراس ehtiras : [اسم] هوای نفس، اغراض نفسانی

ائحتیاج، احتیاج ehtiyac : [اسم] احتیاج

ائحتیاط، احتیاط ehtiyat : [اسم] احتیاط

ائکران، اکران ekran : [اسم] اکران، نمایش

ائل el : [اسم] مردم

ائعلان، اعلان e’lan : [اسم] اعلان

ائله، اله elə : [حرف ربط] همین طور، این طور، این جور، سپس

ائلمک، ائله مک eləmək : [فعل] انجام دادن، کاری را کردن، کردن

علم elm : [اسم] علم

ائن en : [اسم] عرض، پهنا

ائشیتمک eşitmək : [فعل] شنیدن، گوش کردن

عشق eşq : [اسم] عشق

ائششک، اششک، اشک eşşək : [اسم] خر، الاغ

ائعتیبار، اعتبار e’ tibar : [اسم] اعتبار

ائعتیقاد، اعتقاد e’tiqad : [اسم] اعتقاد، باور

ائعتیراف، اعتراف e’tiraf : [اسم] اعتراف، اقرار

ائعتیراض، اعتراض e’tiraz : [اسم] اعتراض، ایراد

ائو ev : [اسم] خانه، منزل

ائی بجر eybəcər : [صفت] زشت، بی ریخت

عییب، عیب eyib : [اسم] عیب، شرم

عینک eynək : [اسم] عینک

عینی eyni : [صفت] مشابه، عینا، یکسان

ابدی əbədi = [صفت] ابدی

عجائیب، عجایب əcaib = [صفت] عجایب، عجیب

اجداد əcdad = [اسم] اجداد

عجب əcəb = [صفت] عجب

اجلاف əclaf = [اسم] بد ذات، پست، ناکس، انسان رذل

اجنبی əcnəbi = [صفت] اجنبی، بیگانه، خارجی

عدالت ədalət = [اسم] عدالت

ادبیات ədəbiyyat = [اسم] ادبیات

عدلیه ədliyə = [اسم] دادگستری

افسانه əfsanə = [اسم] افسانه، اسطوره

عفو əfv = [اسم] عفو، بخشش

اگر əgər = [حرف ربط] اگر

احاطه əhatə = [اسم] احاطه

اهمیت əhamiyyət = [اسم] اهمیت

اهنگ əhəng = [اسم] آهک زنی

احوال əhval = [اسم] حال، احوال

احوالات əhvalat = [اسم] احوالات، اتفاقات

اخلاق əxlaq = [اسم] اخلاق، خلقیات

اژداها، اژدها əjdaha = [اسم] اژدها

اکیز əkiz = [اسم] دوقلو، جفت، زوج

اکمک əkmək = [فعل] کاشتن

عکس əks = [اسم] عکس، تصویر | [صفت] برعکس، بالعکس

اکثریت əksəriyyət = [اسم] اکثریت

ال əl = [اسم] دست

اعلا ə’la = [صفت] اعلا، عالی

علامت əlamət = [اسم] علامت، نشانه

علاقه əlaqə = [اسم] علاقه، نزدیکی در ارتباط

علاوه əlavə = [اسم] علاوه

البته əlbəttə = [قید] البته

الجک əlcək = [اسم] دستکش

الیفبا əlifba = [اسم] الفبا

اللی əlli = [عدد] پنجاه

الوئریشلی əlverişli = [صفت] سودمند، با صرفه، مناسب

الویداع، الوداع əlvida = [حرف ندا] وداع، خداحافظی

امک əmək = [اسم] کار، رنج، زحمت

عملیات əməliyyat = [اسم] عملیات

عمی əmi = [اسم] عمو

امین əmin = [صفت] امین، مورد اعتماد

امر əmr = [اسم] امر

امتعه əmtəə = [اسم]

انعنه ən’ənə = [اسم] رسم، سنت

انگل əngəl = [اسم] انگل

عقلی əqli = [صفت] عقلی، عقلانی، ذهنی، فکری

ار ər = [اسم] شوهر

اراضی ərazi = [اسم] زمین ها، ملک

اریک ərik = [اسم] زردآلو

اریمک ərimək = [فعل] آب شدن، ذوب شدن

ارزاق ərzaq = [اسم] توشه، خوراک، غذا

اساس əsas = [اسم] اساس، اصل، پایه | [صفت] اصلی

عصب əsəb = [اسم] عصب

اثر əsər = [اسم] اثر هنری، کار هنری

عسگر əsgər = [اسم] سرباز

اسگی əsgi = [اسم] کهنه، مندرس، ژنده

اصیل əsil = [صفت] اصیل، حقیقی، واقعی  [اسم] نسب

اسمک əsmək = [فعل] لرزیدن، وزیدن، ارتعاش داشتن

عصر əsr = [اسم] دوره، عصر

اشیا əşya = [اسم] اشیا، اجسام

ات ət = [اسم] گوشت

عطیر ətir = [اسم] ادوکلون، عطر، رایحه

اطراف ətraf = [اسم] اطراف، دور و بر، محله

عوض əvəz = [اسم] عوض، جانشین

اول əvvəl = [صفت] اول، نخست، نخستین

اییلمک əyilmək = [فعل] تعظیم کردن، خم شدن

ایلنمک əylənmək = [فعل] اوقات خوبی داشتن، به خوشی گذشتن

ایلشمک əyləşmək = [فعل] نشستن، جلوس کردن

ایری əyri = [صفت] ناراست، کج

ازگیل əzgil = [اسم] ازگیل

اذیت əziyyət = [اسم] اذیت، آزار

عزیز əziz = [صفت] عزیز، گرامی

ازمک əzmək = [فعل] مچاله کردن، چلاندن، فشردن

فابریک fabrik = [اسم] کارخانه، فابریک

فاجیعه، فاجعه faciə = [اسم] فاجعه، افتضاح، تراژدی

فاقیر، فقیر fağır = [صفت] فقیر، ندار، بی پول، بی نوا

فائیز faiz = [اسم] درصد، نرخ

فامیلیا، فامیلی familiya = [اسم] فامیل، خانواده

فاراغات، فراغت farağat = [اسم] فراغت، استراحت، زمان بیکاری

فاصیله، فاصله fasilə = [اسم] فاصله، وقفه، خلال

فاتئح، فاتح fateh = [اسم] فاتح، پیروز، غالب

فایدا، فایده fayda = [اسم] فائده، فایده، سود، استفاده

فعل fe’l = [اسم] فعل

فورال، فئورال fevral = [اسم] ماه فوریه

فعال fəal = [صفت] فعال، ساعی

فدا fəda = [اسم]  فدا، قربانی

فهله fəhlə = [اسم]  کارگر

فخر fəxr = [اسم] فخر، افتخار، غرور، سربلندی

فلاکت fəlakət = [اسم] فلاکت، بدبختی

فلک fələk = [اسم] سرنوشت، تقدیر، بخت و اقبال، طالع

فلسفه fəlsəfə = [اسم] فلسفه

فنا fəna = [صفت] رو به نابودی، فنا، بد، مریض، نامطبوع، ناگوار

فنر fənər = [اسم] فانوس، چراغ، چراغ خیابان

فن fənn = [اسم] موضوع

فراست fərasət = [اسم] هوشمندی، ذکاوت، فراست، دانایی

فرد fərd = [اسم] فرد، شخص

فرح fərəh = [اسم] شادی، فرح، خوشحالی

فرق fərq = [اسم] فرق، تفاوت

فرسیز fərsiz = [صفت] نامناسب، ناشایست

فرش fərş = [اسم] فرش

فریاد fəryad = [اسم] فریاد، داد، گریستن با صدای بلند

فرض fərz = [اسم] فرض، تصور، گمان

فساد fəsad = [اسم] فساد، تباهی، هرزگی

فتح fəth = [اسم] فتح، غلبه، پیروزی

فتیر fətir = [اسم] کلوچه، شیرینی

فیبرا، فیبر fibra = [اسم] فیبر

فیدان fidan = [اسم] نهال، قلمه درخت، گیاه

فیکیر، فکر fikir = [اسم] فکر، ایده

فیل fil = [اسم] فیل

فیلانکس، فلان کس filankəs = [اسم] كسی، شخصی، فلان کس

فیلدیشی fildişi = [اسم] عاج، عاج فیل

فیلم film = [اسم] فیلم

فینجان، فنجان fincan = [اسم] فنجان،

فیراوان، فراوان firavan = [صفت] فراوان، بسیار، وافر، زیاد

فیروزه firuzə = [اسم] فیروزه

فیشنگ، فشنگ fişəng = [اسم] فشنگ، موشک

فیتنه، فتنه fitnə = [اسم] فتنه، آشوب، تحریک

فیندیق fındıq = [اسم] فندق

فینخیرماق fınxırmaq = [فعل] خرناس کردن، خروپف کردن

فیرچا، فرچه fırça = [اسم] فرچه، برس

فیریلداق fırıldaq = [اسم] کلاه برداری

فیرلانماق fırlanmaq = [فعل] چرخیدنف گردیدن، دور زدن، تغییر کردن

فیرتینا fırtına = [اسم] تندباد، طوفان، توفان

فیشیلداماق fışıldamaq = [فعل] خش خش کردن

فونتان fontan = [اسم] سرچشمه، چشمه، فواره

فرما، فورما forma = [اسم] فرم، شکل، ریخت، قواره

فورته پیانو fortepiano = [اسم] پیانو

فوتو foto = [اسم] عکس

فوق العاده، فؤوق العاده fövqəl’adə = [صفت] فوق العاده

فؤوری، فوری fövri = [صفت] فوری، سریع، بلا درنگ

فرانسا Fransa = [اسم] کشور فرانسه

فونت funt = [اسم] پوند

فورقون، فرغون furqon = [اسم] فرغون

فوتبول، فوتبال futbol = [اسم] فوتبال

فورصت، فرصت fürsət = [اسم] فرصت، موقعیت، شانس

فوسونکار füsunkar = [صفت] فریبا، دلربا، افسون کننده

فوضول، فضول füzul = [صفت] نادان، ابله، فضول

 

گاوالی gavalı = [اسم] آلو، آلوی برقانی

گئج gec = [صفت] دیر

گئجه gecə = [اسم] شب

گئن gen = [صفت] پهن، عریض

گئری geri = [قید] پشت، عقب

گئتمک getmək = [فعل] رفتن، ترک کردن

گئییم geyim = [اسم] البسه، پوشاک، لباس

گلجک gələcək = [اسم] آینده

گلین gəlin = [اسم] عروس

گلیر gəlir = [اسم] سود، منغعت، خروجی، بازده

گلمک gəlmək = [فعل] آمدن

گمی gəmi = [اسم] کشتی، ناو

گنج gənc = [صفت] جوان

گرکلی gərəkli = [صفت] ضروری، سودمند، با فایده

گرگین gərgin = [صفت] شدید، قوی، سفت، سخت

گتیرمک gətirmək = [فعل] آوردن

گزمک gəzmək = [فعل] راه رفتن، پیاده روی کردن

گیج gic = [صفت] گیج، احمق، کودن

گیلاس gilas = [اسم] گیلاس

گیریش giriş = [اسم] ورودی، مدخل

گیرمک girmək = [فعل] وارد شدن، داخل شدن

گیزلتمک gizlətmək = [فعل] نهان کردن، مخفی کردن، پنهان کردن

گیزلی gizli = [صفت] محرمانه، راز

گؤبلک göbələk = [اسم] قارچ

گؤدک gödək = [صفت] کوتاه

گؤل göl = [اسم] دریاچه، استخر

گؤندرمک göndərmək = [فعل] فرستادن

گؤرکملی görkəmli = [صفت] شخصیت برجسته، مشهور، شهره خاص و عام

گؤرمک görmək = [فعل] دیدن، ملاحظه کردن

گؤرونوش görünüş = [اسم] نمود، مظهر، نمایش، ظاهر

گؤروش görüş = [اسم] ملاقات، دیدار

گؤسترمک göstərmək = [فعل] نشان دادن

گؤتورمک götürmək = [فعل] برداشتن، بردن، گرفتن

گؤی göy = [اسم] آسمان، بهشت | [صفت] رنگ آبی

گؤیرچین göyərçin = [اسم] کبوتر

گؤز göz = [اسم] چشم

گؤزل gözəl = [صفت] زیبا، خوشگل، قشنگ، عالی

گؤزلمک gözləmək = [فعل] انتظار چیزی را کشیدن، برای چیزی صبر کردن

گوج güc = [اسم] نیرو، قوت

گول gül = [اسم] گل

گولمک gülmək = [فعل] خندیدن

گومان، گمان güman = [اسم] گمان، ظن، شک

گوموش gümüş = [اسم] نقره

گون gün = [اسم] روز، یوم، خورشید

گوناه، گناه günah = [اسم] گناه، تقصیر، جرم

گؤزگو güzgü = [اسم] آینه

 

حادیثه، حادثه hadisə = [اسم] حادثه، اتفاق

حاکیم، حاکم hakim = [اسم] حاکم، قانونگذار | [صفت] رایج

حاکیمیت، حاکمیت hakimiyyət = [اسم] حاکمیت، سلطه، قدرت

حال hal = [اسم] حال، وضع، موقعیت

حالال، حلال halal = [صفت] حلال، قانونی، اجازه داده شده

حالت halət = [اسم] حالت، وضعیت

حالسیز halsız = [صفت] بی حال، ضعیف، خسته

حامام، حمام hamam = [اسم] حمام، گرمابه

حامبال hambal = [صفت] حمال، باربر

حامی hami = [صفت] حامی، حمایت کننده

هامی hamı = [ضمیر] همه، همگی

هانسی hansı = [ضمیر] کدام، کدامین

حاق، حق haqq = [اسم] حق، درستی، راستی

حاققیندا، حاقیندا haqqında = [حرف اضافه] درباره

هارا hara = [قید] کجا

حارام، حرام haram = [صفت] حرام، منع شده توسط مذهب

حاصیل، حاصل hasil = [اسم] حاصل، نتیجه

هاوا، هوا hava = [اسم] هوا، آب و هوا

حاضیر، حاضر hazır = [صفت] حاضر، آماده

هجا، هئجا heca = [اسم] هجا، بخش

حئکایه، حکایه hekayə = [اسم] حکایت، داستان

حئساب، حساب hesab = [اسم] حساب

هئیکل، هیکل heykəl = [اسم] هیکل، جثه

حئیران، حیران heyran = [صفت] حیران، سرگشته

حئیوان، حیوان heyvan = [اسم] حیوان، جانور

حبس həbs = [اسم] حبس، زندان

حد hədd = [اسم] حد، مرز

هدف hədəf = [اسم] هدف

هدیه hədiyyə = [اسم] هدیه

هفته həftə = [اسم] هفته

حکیم həkim = [اسم] پزشک، طبیب، حکیم

هلاک həlak = [اسم] هلاک، خستگی مفرط

هم həm = [قید] هم، همچنین

همیشه həmişə = [قید] همیشه

حمله həmlə = [اسم] حمله، تهاجم

حقارت həqarət = [اسم] حقارت، کوچکی

حقیقت həqiqət = [اسم] حقیقت، واقعیت

هر hər = [ضمیر] هر

حرارت hərarət = [اسم] حرارت، گرما، تب

حرب hərb = [اسم] جنگ، حرب، نزاع

حرکت hərəkət = [] حرکت، رفتار

حرف hərf = [اسم] حرف، نویسه

حسد həsəd = [اسم] حسد، رشک

حصر ائتمک həsr etmək = [فعل] وقف کردن، فدا کردن، اختصاص دادن

حسرت həsrət = [اسم] حسرت

حساس، حسساس həssas = [صفت] حساس

هشتاد həştad = [عدد] هشتاد، 80

هوس həvəs = [اسم] هوس، زیاده خواهی

حیا həya = [اسم] حیا، حجب، شرم

حیات həyat = [اسم] زندگی، حیات، زندگانی

هیجان həyəcan = [اسم] هیجان

حزین həzin = [صفت] غمگین، ناراحت، محزون

هضم həzm = [اسم] هضم، گوارش

حضرت həzrət = [صفت] حضرت

هیجران، هجران hicran = [اسم] هجران، فراغ

حیددت، حدت hiddət = [اسم] حدت، خشونت، تندی، شدت

هیندتویوغو hindtoyuğu = [اسم] بوقلمون

حیرص، حرص hirs = [اسم] حرص، طمع

هیس his = [اسم] دوده

حیسس، حیس، حس hiss = [اسم] حس، احساس

حیله hiylə = [اسم] حیله، فریب، نیرنگ

حؤکم، حکم hökm = [اسم] حکم، تصمیم

حؤکومت، حکومت hökumət = [اسم] حکومت، دولت

حؤرمت، حرمت hörmət = [اسم] حرمت

هوش huş = [اسم] هوش، ذکاوت

هوجره، هجره hücrə = [اسم] هجره، سلول

هوجوم، هجوم hücum = [اسم] هجوم، حمله، تهاجم

حودود، حدود hüdud = [اسم] حدود، مرز

هونر، هنر hünər = [اسم] هنر، توانایی، استعداد

حوقوق، حقوق hüquq = [اسم] حقوق

حوریت، حریت hürriyət = [اسم] آزادی

حوضور، حضور hüzur = [اسم] حضور، پیشگاه

حوزون، حزن hüzün = [اسم] حزن، اندوه، غم

 

خاچ xaç = [اسم] صلیب

خواهیش، خاهیش، خواهش xahiş = [اسم] خواهش، تقاضا، تمنا

خائین، خائن xain = [اسم] خائن، خیانتکار | [صفت] خائنانه، خیانت آمیز

خالا xala = [اسم] خاله

خالچا xalça = [اسم] قالی، زیلو، فرش

خالیص، خالص xalis = [صفت] خالص، واقعی، پاک

خالق xalq = [اسم] مردم، ملت، خلق

خواننده xanəndə = [اسم] خواننده

خانیم xanım = [اسم] خانم، بانو

خاردال xardal = [اسم] خردل

خاریجی xarici = [صفت] خارجی، اجنبی، بیگانه

خاریقه xariqə = [اسم] معجزه، شگفت انگیز

خارق العاده xariqül’adə = [صفت] خارق العاده، فوق العاده، غیر عادی

خاراط، خراط xarrat = [اسم] نجار، درودگر، خراط

خاص xas = [صفت] خاص، ویژه

خاصیت xasiyyət = [اسم] خاصیت، ویژگی

خاصه xassə = [اسم] کیفیت، چگونگی، خصوصیت، خاصه

خاطیره، خاطره xatirə = [اسم] خاطره

خاطیرلاماق xatırlamaq = [فعل] به یاد آوردن، به خاطر آوردن

خئییر، خیر xeyir = [اسم] خیر، نیکی، خوبی، نفع

خئیر، خیر xeyr = [قید] نه، خیر

خبر xəbər = [اسم] خبر، اخبار

خبیث xəbis = [صفت] خبیث، بدجنس، نابکار

خفیف xəfif = [اسم] خفیف، ناچیز

خفیه xəfiyyə = [اسم] کارآگاه، جاسوس

خلبیر xəlbir = [اسم] الک، غربال

خلف xələf = [اسم] نوه، نسل، اولاد، زادگان

خمیر xəmir = [اسم] خمیر

خنجر xəncər = [اسم] خنجر

خرج xərc = [اسم] خرج، هزینه، برآمد

خریطه xəritə = [اسم] نقشه

خسته xəstə = [صفت] خسته، مریض، بیمار

خطا xəta = [اسم] خطا، اشتباه

خط xətt = [اسم] خط (در هندسه)، دستخط

خیال xəyal = [اسم] خیال، رؤیا

خیانت xəyanət = [اسم] خیانت، نقض عهد، پیمان شکنی

خز xəz = [اسم] جامه پوستین، جامه خزدار

خزینه xəzinə = [اسم] گنج، گنجینه، خزانه

خیدمت، خدمت xidmət = [اسم] خدمت، سرویس

خیلاص، خلاص xilas = [اسم] خلاص، رها، آزاد

خیابان xiyaban = [اسم] خیابان

خیار xiyar = [اسم] خیار

خیردا xırda = [صفت] ناچیز، کم، خرده

خیرداوات xırdavat = [اسم] خنزر پنزر، خرده فروشی

خیرمان xırman = [اسم] زمینی که در آن خرمن کوبی می کنند

خور xor = [اسم] گروه کُر، دسته سرایندگان

خوروز xoruz = [اسم] خروس

خورولداماق xoruldamaq = [فعل] خمیازه کشیده، خروپوف کردن، خرناس کردن

خوش xoş = [صفت] خوش، شاد

خؤرک xörək = [اسم] غذا، خوراکی

خریستیان xristian = [صفت] مسیحی، پیرو حضرت عیسی

خورما، خرما xurma = [اسم] خرما

خوصوصن، خصوصن xüsusən = [صفت] خصوصا، به خصوص، به ویژه

خوصوصیت، خصوصیت xüsusiyyət = [اسم] خصوصیت، ویژگی

 

عیبادت، عبادت ibadət = [اسم] عبادت

عیبارت، عبارت ibarət = [صفت] شامل، تشکیل شده از، عبارت

ایبلیس، ابلیس iblis = [اسم] شیطان، ابلیس

عیبرت، عبرت ibrət = [اسم] عبرت، سرزنش

ایبتیدا، ابتدا ibtida = [اسم] ابتدا، آغاز

ایجازه، اجازه icazə = [اسم] اجازه، رخصت، اذن

ایجاره، اجاره icarə = [اسم] اجاره، کرایه

ایجباری، اجباری icbari = [صفت] اجباری

ایجلاس، اجلاس iclas = [اسم] اجلاس، ملاقات

ایجمال، اجمال icmal = [اسم] مرور، دوره، اجمال

ایجرا، اجرا icra = [اسم] اجرا، نمایش، ایفا

ایجتیماعی، اجتماعی ictimai = [صفت] اجتماعی

ایچ iç = [اسم] درونی، داخلی

ایچمک içmək = [فعل] نوشیدن

ایداره، اداره idarə = [اسم] اداره، مدیریت، نظارت

ایدیعا، ادعا iddia = [اسم] ادعا، مطالبه

ایدمان idman = [اسم] ورزش جسمانی، تمرین بدنی

ایدراک، ادراک idrak = [اسم] ادراک، احساس

ایفا ifa = [اسم] ایفا، اجرا، نمایش

ایفاده، افاده ifadə = [اسم] بیان، تجلی، ابرازف افاده

ایفلاس، افلاس ifas = [اسم] ورشکستگی، افلاس

ایفراز، افراز ifraz = [اسم] جداسازی

ایفتیخار، افتخار iftixar = [اسم] افتخار، فخر

ایگید igid = [اسم] مرد جوان | [صفت] شجاع، دلیر

ایخراج، اخراج ixrac = [اسم] اخراج

اختیلاف، اختلاف ixtilaf = [اسم] اختلاف، تفاوت در عقیده

ایختیراع، اختراع ixtira = [اسم] اختراع

ایختیصار، اختصار ixtisar = [اسم] اختصار، کوتاه سازی، مخفف

ایختیصاص، اختصاص ixtisas = [اسم] اختصاص، مختص

ایختیار، اختیار ixtiyar = [اسم] اختیار، حق انتخاب

ایکی iki = [عدد] دو، 2

ایل il = [اسم] سال، سنه

ایلان ilan = [اسم] مار

ایلدیریم ildırım = [اسم] آذرخش، صاعقه، رعد و برق

ایله ilə = [حرف اضافه] با، به معنی

ایلهام، الهام ilham = [اسم] الهام، وحی

ایلیشمک ilişmək = [فعل] بسته شدن، گرفته شدن

ایلک ilk = [صفت] اولف نخست

ایلتیفات، التفات iltifat = [صفت] التفات، وا نگریستن

التیهاب، التهاب iltihab = [اسم] التهاب

ایمکان، امکان imkan = [اسم] امکان، مقدور

ایملا، املا imla = [اسم] املا، دیکته

ایمتاحان، امتحان imtihan = [اسم] امتحان، تست

ایمتیناع، امتناع imtina = [اسم] امنتاع، اجتناب

ایمتیاز، امتیاز imtiyaz = [اسم] امتیاز، برتری

ایمضا، امضا imza = [اسم] امضا

عیناد، عناد inad = [اسم] سرسختی، لجاجت

اینام inam = [اسم] باور، عقیده، اعتقاد

اینانماق inanmaq = [فعل] باور داشتن، اعتقاد داشتن

اینجه incə = [اسم] بلند و باریک، قلمی

اینجی inci = [اسم] مروارید

اینجیمک incimək = [فعل] صدمه خوردن، مصدوم شدن، مجروح شدن

ایندی indi = [قید] الان، اکنون، حالا

اینک inək = [اسم] گاو

اینگیلیس، انگلیس ingilis = [صفت] انگلیسی

اینعیکاس، انعکاس in’ikas = [اسم] انعکاس، بازتاب

اینیلدمک inildəmək = [فعل] نالیدن، زاری کردن، گله کردن

اینکار، انکار inkar = [اسم] انکار، رد، عدم پذیرش

اینکیشاف، انکشاف inkişaf = [اسم] پیشرفت، توسعه، بسط

اینصاف، انصاف insaf = [اسم] انصاف، عدالت، جوانمردی

اینسان، انسان insan = [اسم] انسان، آدم، بشر

اینشا، انشا inşa = [اسم] انشا، نگارش

اینشاعات، انشاعات inşaat = [اسم] ساختمان، عمارت

اینتیباه، انتباه intibah = [اسم] رنسانس

اینتیقام، انتقام intiqam = [اسم] انتقام، کینه، خونخواهی

اینتظام، انتظام intizam = [اسم] نظم و قاعده، ترتیب، انتظام

اینتیظار، انتظار intizar = [اسم] انتظار، چشم داشت، توقع

ایپ ip = [اسم] طناب، ریسمان

ایپک ipək = [اسم] ابریشم | [صفت] ابریشمی

ایقلیم، اقلیم iqlim = [اسم] اقلیم، آب و هوا، شرایط جغرافیایی

ایقتیصاد، اقتصاد iqtisad = [اسم] اقتصاد

ایرلی irəli = [قید] جلو، پیش

ایری iri = [صفت] بزرگ، عظیم

ایریشمک irişmək = [فعل] پوزخند زدن، نیش وا کردن

عیرق، عرق irq = [اسم] نژاد

ایرث، ارث irs = [اسم] ارث، میراث

ایرتیجاع، ارتجاع irtica = [اسم] پرخاشگری، تعرض

ایسیم، اسم isim = [اسم] اسم، نام

ایسینمک isinmək = [فعل] خود را گرم کردن، گرم شدن

ایسلام، اسلام islam = [اسم] دین اسلام

ایسلانماق islanmaq = [فعل] خیس شدن، تر شدن

عیصمت، عصمت ismət = [اسم] عصمت، پاکدامنی، عفت

 

 

آباد Abad  = [صفت] آباد، کامیاب

آباژور Abajur = [اسم] آباژور

آبیدَه Abidə = [اسم] مقبره، بنای یادبود، اثر تاریخیمعنی لغت فارسی به ترکی

آبی Abı= [صفت] رنگ آبی

آبیر Abır = [اسم] آبرو، شرم، امتیاز ویژه، جناب، عزت نقس، شرافت نفس

آبونَه Abunə = [اسم] اشتراک، آبونه

آج Ac = [صفت] گرسنه

آجگؤز Acgöz = [صفت] آزمند، حریص، زیاده جو، سیر نشدنی

عاجیز Aciz = [صفت] عاجز، فقیر، ضغیف

آجی Acı = [صفت] تند، طعنه آمیز، تیز

آجیناجاقلی Acınacaqlı = [صفت] رقت بار، رقت انگیز، مایه دلسوزی، اسفناک

آجیق Acıq = [اسم] غرض، کینه، برآشفتگی، خشم

آجلیق Aclıq = [اسم] گرسنگی، قحطی زدگی

آچیق açıq = [صفت] باز، برهنه شده، شفاف، معین، بی پرده، بی ابر

آچماق açmaq = [فعل] باز کردن، گشودن، روشن کردن

آد ad = [اسم]اسم، نام، شهرت

آدا ada = [اسم] جزیره

آدام adam = [اسم] آدم، انسان، شخص

آددیم addım = [اسم] گام، قدم، مرحله

عادت adət = [اسم]عادت، روزمرگی

عادی adi = [صفت] عادی، معمولی

عادیل adil = [صفت] عادل، قاضی

آدلاندیرماق adlandırmaq = [فعل] صدا زدن،صدا کردن(نام)

آدرس adres = [اسم]آدرس، نشانی

آئروپورت aeroport = [اسم] فرودگاه

عافیت afiyət = [اسم] عافیت، سلامت

آگنتلیک agentlik = [اسم] آژانس، نمایندگی

آغ ağ = [صفت] رنگ سفید

آغا ağa = [اسم] آقا، جناب

آغاج ağac = [اسم]درخت، الوار

آغارماق ağarmaq = [فغل] سفید شدن

عاقیل ağil = [اسم] دلیل، هوش، شعور

آغیر ağır = [صفت] سنگین، آهسته، جدی

آغیز ağız = [صفت] دهان، لبه

آغلاماق Ağlamaq = [فعل] گریه کردن، اشک ریختن، غمگین کردن

آغری Ağrı = [اسم] درد

آغو Ağu = [اسم] زهر، سم

آغوش Ağuş = [اسم] آغوش، بغل

معنی لغت فارسی به ترکی

آهنگ Ahəng = [اسم] آهنگ، هارمونی

آخین Axın = [اسم] جاری، روان

آخیرینجی Axirinci = [صفت] آخرین، پایانی

آخماق Axmaq = [اسم] احمق، نقهم

آخشام Axşam = [اسم] سر شب، عصر

آختارماق Axtarmaq = [فعل] جستجو کردن، به دنبال چبزی بودن

عاید Aid = [صفت] مراجعه به، درباره، مربوط

عائیلَه Ailə = [اسم]خانواده، فامیلی

آکتیو Aktiv = [صفت]فعال

آکتوال Aktual = [صفت] واقعی، حقیقی

آکتیور Aktyor = [اسم] بازیگر، هنرپیشه

آلداتماق Aldatmaq = [فعل] دروغ گفتن، تقلب کردن

عالَم Aləm = [اسم] جهان، عالَم، دنیا، هستی

عالی Ali = [صفت] عالی

عالیم Alim = [اسم] عالِم، دانشمند

آلیجی Alıcı = [اسم] خریدار، مشتری

الله، آللاه Allah = [اسم] الله، خداوند

آلما Alma = [اسم] سیب

آلماق Almaq = [فعل] خریدن،گرفتن، ابتیاع کردن، دریافت کردن، بدست آوردن

آلمان Alman = [اسم] آلمانی، اهل آلمان

آلوو Alov = [اسم] شعله، زبانه آتش

آلتی Altı = [عدد] عدد شش

آمریکا Amerika = [اسم] آمریکا

اما، امما، آمما Amma = [حرف ربط] اما

آن An = [اسم] لحظه، اکنون

آنا Ana = [اسم] مادر

آنجاق Ancaq = [قید] فقط؛ [حرف ربط] اما

آنلاماق Anlamaq = [فعل] فهمیدن، متوجه شدن

آپرئل Aprel = [اسم] ماه آوریل، آپریل

آپتئک Aptek = [اسم] داروخانه

عاقیبت Aqibət = [اسم] عاقبت، سرانجام، نتیجه

آرا Ara = [اسم] خلال، وقفه، فاصله زمانی یا مکانی، ارتباط، نسبت

آرخا Arxa = [اسم]عقب، پشت، قسمت پُشتی

آرخایین Arxayın = [صفت] اطمینان، یقین، خاطر جمع

عاریف Arif = [صفت] خردمند، دانا، باهوش

آرمود Armud = [اسم] گلابی

آرتیرماق Artırmaq = [فعل] اضافه کردن، توسعه دادن، زیاد کردن

آرواد Arvad = [اسم] زن، همسر(زن)

آرزو Arzu = [اسم] آرزو

آسان Asan = [صفت] آسان، سهل

آسیلماق Asılmaq = [فعل] چسبیدن به، تمایل داشتن، آویخته شدن

آسلان، اصلان، آصلان Aslan = [اسم] شیر(حیوان)

آستا Asta = [صفت] آهسته، آرام

آشاغیدا Aşağıda = [صفت] زیر، پایین

عاشیق Aşiq = [اسم] عاشق، دوست دار

آشکار Aşkar = [صفت] آشکار، واضح

آت At = [اسم] اسب

آتا Ata = [اسم] پدر، بابا

آتماق Atmaq = [فعل] پرتاب کردن، دور انداختن

آوادانلیق Avadanlıq = [اسم]  تجهیزات، وسایل

عاوام، عوام، آوام Avam = [صفت] بی سواد، عامی، درس نخوانده

آوارا، آواره Avara = [اسم] ولگرد، خانه بدوش، بیکار، آواره

آواریا Avariya = [اسم] تصادف، له شدن

آوروپا Avropa = [اسم] اروپا

آوتومات Avtomat = [اسم] اتوماتیک، خودکار

آوتوموبیل Avtombil = [اسم] خودرو، ماشین

آی Ay = [اسم] ماه ( ماه آسمان و ماهِ سال)

آیاق Ayaq = [اسم] پا

آیاز Ayaz = [اسم] یخ زده، سرما زده

آیدین Aydın = [صفت] تابناک، درخشان

آیی Ayı = [اسم] خرس

آییب Ayıb = [اسم] خجالت، شرمندگی

آییلماق Ayılmaq = [فعل] بیدار کردن

آییق Ayıq = [صفت] بیدار کامل، هشیار

آییرماق، آیرماق Ayirmaq = [فعل] جدا کردن، قطعه قطعه کردن

آینا، آینه Ayna = [اسم] آینه

آز Az = [صفت] ناچیز، کم

آزاد Azad = [صفت] آزاد، رها

آزالماق Azalmaq = [قعل] کم شدن، تقلیل یافتن، کاستن

آذربایجان Azərbaycan = [اسم] آذربایجان

 

بابا Baba = [اسم] پدربزرگ

باجارماق Bacarmaq = [فعل] توانستن، قدرت انجام کاری را داشتن

باجی Bacı = [اسم] خواهر

بادام Badam = [اسم] بادام

بادیمجان، بادمجان Badımcan = [اسم] بادمجان، بادنجان

باغ Bağ = [اسم] باغ

باغیشلاماق Bağişlamaq = [فعل] هدیه دادن، بخشیدن

باغلاماق Bağlamaq = [فعل] مقید کردن، ملزم کردن، مسدود کردن، بستن

باها، بها Baha = [صفت] گران قیمت، پر ارزش

باهار، بهار Bahar = [اسم] بهار

باخیش Baxış = [اسم] نگاه، دید

باخماق Baxmaq = [فعل] نگاه کردن به، نگاه کردن، محافظت کردن

بال Bal = [اسم] عسل

بالا Bala = [اسم] کودک، فرزند

بالاجا Balaca = [صفت] کوچک، ریز، خرده

بالت Balet = [اسم] رقص باله

بالیق Balıq = [اسم] ماهی

بالیش، بالش Balış = [اسم] بالش

بانک Bank = [اسم] بانک

باریشماق Barişmaq = [فعل] صلح دادن، آشتی دادن

بارماق Barmaq = [اسم] انگشت

باسماق Basmaq = [فعل] فشار دادن، نقش بستن، لبریز شدن(آب)

باش Baş = [اسم] سر، بالا، پیشرو

باشلاماق Başlamaq = [فعل] شروع کردن، آغاز کردن

باشقا Başqa = [صفت] دیگر، دیگری

باتماق Batmaq = [فعل] نزول کردن، پایین رفتن، غروب کردن خورشید

بایرام Bayram = [اسم] عید، تعطیلی

بازار Bazar = [اسم] بازار، مرکز خرید، یکشنبه

بئل، بل Bel = [اسم] کمر

بئله، بله، بِلَه Belə = [ قید]  پس، بنابراین، بدین گونه |  [صفت]چنین، این طور، این جور

بئش، بش، بِش Beş = [عدد] پنج

بئیین، بیین، بِیین Beyin = [اسم] مغز

بین الخلق Beynəlxalq = [صفت] بین المللی

بدن Bədən = [اسم] بدن، جسم

بدیعی Bədii = [صفت] ادبی، هنریف مربوط به هنر

بهانه Bəhanə = [اسم] بهانه، عذر

بخت Bəxt = [اسم] بخت، شانس، طالع

بلا Bəla = [اسم] بلا، مصیبت

بلی Bəli = [قید] بله، بلی، آری

بلکه Bəlkə = [قید] بلکه، شاید، احتملا

برابر Bərabər = [اسم] برابر، مساوی

برک Bərk = [صفت] سخت، محکم، ثابت، استوار

بس Bəs = [حرف ربط]  ولی، اما  |  [صفت] بس، کافی

بستکار، بسته کار Bəstəkar = [اسم] نویسنده، سراینده

بیاض Bəyaz = [صفت] سفید

بینمک، بَیَنمَک Bəyənmək = [فعل] دوست داشتن

بزک bəzək = [اسم] آراسته، مزین

بعضی Bə`zi = [صفت] بعضی، برخی

بیلدیرمک Bildirmək = [فعل] اطلاع دادن، دانستن

بیلت، بیلط، بلیت Bilət = [اسم] بلیت

بیلیک Bilik = [اسم] دانش، علم

بیلمک Bilmək = [فعل] دانستن، یادگرفتن، حدس زدن

بیر Bir = [عدد] یک

بیسکویت Biskvit = [اسم] بیسکوئیت

بیشیرمک Bişirmək = [فعل] غذا پختن، طبخ کردن

بیتیرمک Bitirmək = [فعل] تمام کردن، کامل کردن، پایان دادن، فارغ التحصیل شدن

بیتکی Bitki = [اسم] گیاه، نهال

بی وفا Bivəfa = [صفت] بی وفا

بیز Biz = [ضمیر] ما

بیچاق Bıçaq = [اسم] چاقو

بیغ Bığ = [اسم] سبیل

بغاز، بوغاز Boğaz = [اسم] گلو

بغماق، بوغماق Boğmaq = [فعل] تنگ کردن، منقبض کردن، خفه کردن، مسدود کردن، غرق کردن

بل، بُل، بول Bol = [صفت] بسیار، وافر، فراوان

برج، بورج Borc = [اسم] بدهی، وام، غرض، وظیفه، التزام

بستان، بوستان  Bostan = [اسم] بوستان، باغ سبزیجات

بش، بُش، بوش Boş = [صفت] خالی، اشغال نشده

بوتانیکا Botanika = [اسم] گیاه شناسی

بی، بوی، بُی Boy = [اسم] بلندی، ارتفاع

بویون، بُیون، بیون  Boyun = [اسم] گردن

بز، بوز، بُز Boz = [صفت] خاکستری

بؤجک Böcək = [اسم] حشره

بؤحران، بحران Böhran = [اسم] بحران

بؤهتان Böhtan = [اسم] بدنامی، رسوایی، تهمت اشتباه

بؤلمک Bölmək = [فعل] بریدن، تصسیم کردن، جدا کردن

بؤیرک Böyrək = [اسم] کلیه، قلوه

بؤیوک، بویوک Böyük = [صفت] بزرگ، عظیم

بؤیورتکن Böyürtkən = [اسم] تمشک

بروشورا، بروشور Broşüra = [اسم] بروشور، مجله

بو Bu = [ضمیر] این

بوجاق Bucaq = [اسم] گوشه، کنج

بوداق Budaq = [اسم] شعبه، شاخه، انشعاب

بوفئت، بوفه Bufet = [اسم] بوفه، قفسه

بوغدا Buğda = [اسم] ذرت

بوکئت، بوکت، بوکِت Buket = [اسم] دسته گل

بولاق Bulaq = [اسم] بهار

بولود Bulud = [اسم] ابر

بورا Bura = [قید] اینجا

بوراخماق Buraxmaq = [فعل] رفتن، آزاد کردن، رها کردن، مرخص کردن

بورژوا Burjua = [اسم] طبقه متوسط جامعه، بورژوا

بورماق Burmaq = [فعل] پیچیدن، تابیدن

بورون Burun = [اسم] بینی، دماغ

بوروق Buruq = [اسم] حلقه، فر

بوینوز Buynuz = [اسم] بوق

بویورماق Buyurmaq = [فعل] سفارش دادن، دستور دادن

بوز Buz = [اسم] یخ

بوکولو Bükülü = [صفت] در لفافه پیچیدن، پیچیده شده

بولبول، بول بول Bülbül = [اسم] بلبل

بولئتئن، بولتن، بولتن Bülleten = [اسم] بولتن، تابلو اعلانات

بونؤورا Bünövrə = [اسم] بنیاد، موسسه

بورو Büro = [اسم] دفتر کار، دفتر خانه، میز

بورونمک Bürünmək = [فعل] خود را در لفافه پیچیدن

بوتون Bütün = [صفت] سراسر، تمام، کامل

جاد Cad = [اسم] گندمی (نان)

جادو Cadu = [اسم] جادو، نیرنگ، افسونگری

جاغیلداماق Cağıldamaq = [فعل] جریان داشتن، روان بودن(آب)، تق تق صدا کردن (آجیل)

جاغیلتی Cağıltı = [اسم] صدا، سر و صدا، صدای پایین ریختن آب

جاهان، جهان Cahan = [اسم] جهان، دنیا، گیتی

جاهیل، جاهل Cahil = [صفت] جاهل، نادان، بی تجربه، بی سواد

جالال، جلال Calal = [اسم] جلال، بزرگی، عظمت

جاماآت،جاماعت، جماعت Camaat = [اسم] جماعت، مردم، عموم، همگان

جامال، جمال Camal = [اسم] جمال، زیبایی، خوشگلی

جامیش Camış = [اسم] گاو وحشی، بوفالو

جان Can = [اسم] جان، زندگی، نیرو، قدرت انجام کاری

جانان Canan = [اسم] جانان، دلبر، یار، عزیز

جاناوار، جانور Canavar = [اسم] گرگ

جانی Cani = [اسم] جانی، جنایتکار، گناهکار

جاری Cari = [صفت] جاری، روان، امروز

جاسوس Casus = [اسم] جاسوس

جاواب، جواب Cavab = [اسم] جواب، پاسخ

جاوابده، جوابده Cavabdeh = [صفت] مسئول، عهده دار، مدافع، جوابگو، پاسخگو

جواهیر، جواهر Cavahir = [اسم] جواهر

جاوان، جوان Cavan = [صفت] جوان، با طراوت، شباب

جاز Caz = [اسم] موسیقی جاز

جاذیبه، جاذبه Cazibə = [اسم] جاذبه، کشش، کشندگی

جئیران، جیران Ceyran = [اسم] غزال، آهو

جابر، جبر Cabr = [اسم] جبر، زور، خشونت

جدول Cədvəl = [اسم] برنامه، جدول زمانی

جفا Cəfa = [اسم] جفا، ظلم، ستم

جفنگیات Cəfəngiyat = [اسم] جفنگیات، مزخرف، یاوه

جفته Cəftə = [اسم] میله، توپ پارچه

جهالت Cəhalət = [اسم] جهالت، نادانی

جهد Cəhd = [اسم] جهد، کوشش، تلاش، سعی

جهنم Cəhənnəm = [اسم] جهنم، دوزخ

جهت Cəhət = [اسم]جهت، سمت، جزء

جلب Cəlb = [اسم] جاذب، کشش، جلب

جلد Cəld = [قید]، به سرعت، به تندی [صفت]سریع، تند، بیدرنگ

جلاد Cəllad = [اسم] جلاد، دژخیم، مامور اعدام

جمعیت Cəmiyyət = [اسم] جمعیت، جامعه، دسته

جملشدیرمک Cəmləşdirmək = [فعل] با هم بودن، دور هم جمع شدن، گرد آوردن

جنجل، جنجال Cəncəl = [صفت]، آشفته شده، شلوغ شده [اسم]جنجال، اغتشاش، شلوغ کاری

جنگاور Cəngavər = [اسم] جنگاور، رزمجو، مبارز

جنگللیک Cəngəllik = [اسم] جنگل

جننت، جنت Cənnət = [اسم] بهشت، پردیس

جنوب Cənub = [اسم] جنوب

جریان Cərəyan = [اسم] جریان، حرکت

جرگه Cərgə = [اسم] سطر، ردیف، خط، رتبه

جریمه Cərimə = [اسم] جریمه، مجازات، کیفر

جراح Cərrah = [اسم] جراج

جسارت Cəsarət = [اسم] جسارت، جرأت، شجاعت، دلاوری

جسد Cəsəd = [اسم] جسد، نعش

جزا Cəza = [اسم] جزا، کیفر، مجازات

جذب Cəzb = [اسم] جذب، کشش

جیب Cib = [اسم] جیب

جیددی، جدی Ciddi = [صفت]جدی، مهم

جیهاز، جهاز  Cihaz = [اسم] وسائل، تجهیزات

جیلالاماق Cilalamaq = [فعل] جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن

جیلد، جلد Cild = [اسم] جلد، پوشش کتاب، جلد(شماره گذاری)

جیلوو Cilov = [اسم] افسار، عنان، فرونشانده شده

جیلوه Cilvə = [اسم] جلوه، فریبندگی، دلربایی

جین Cin = [اسم] جن، روح

جیناح، جناح Cinah = [اسم] جناح، طرف، شاخه، شعبه

جیناس Cinas = [اسم] جناس

جینایت Cinayət = [اسم] جنایت، گناه، جرم

جینلمک Cinlənmək = [فعل] عصبانی شدن، خشمناک شدن

جینس Cins = [اسم] جنس(مذکر یا مونث)، نوع، گونه، گوناگونی

جیسیم، جسم Cisim = [اسم]  بدن، جسم، مادی

جیوار، جوار Civar = [اسم]همسایگی، مجاورت، جوار، حومه

جیوه Civə = [اسم] جیوه

جیویلدمک Civildəmək = [فعل] جیک جیک کردن، جیر جیر کردن

جیقیلداماق Cığıldamaq = [فعل]جیغ و فریاد کشیدن، بع بع کردن، جیر جیر کردن، جیک جیک کردن

جیغیر Cığır = [اسم] مسیر، جاده، طریقت، گرایش، تمایل

جیلیز Cılız = [صفت] ریزه اندام، لاغر، ظریف

جیندیر Cındır = [صفت] کهنه شده، نخ نما، مندرس، [اسم] کهنه، ژنده

جینقیلداماق Cınqıldamaq = [فعل] جرنگ جرنگ کردن

جینگیر Cıngır = [اسم] صدا، سر و صدا

جیققیلیCıqqıli = [صفت] کوچک، حقیر، ریز، ناچیز

جیر Cır = [صفت] وحشی، تیز

جیرجیراما Cırcırama = [اسم] سنجاقک

جیریلداماق Cırıldamaq = [فعل] جیر جیر کردن، صدای غوک در آوردن، غژ غژ کردن

جیریق Cırıq = [صفت] پاره شده، نخ نما شده، در هم دریده

جیرماق Cırmaq = [فعل] پاره کردن، از هم گسیختن

جیرماقلاماق Cırmaqlamaq = [فعل] خاراندن

جیرانماق Cırnamaq = [فعل] عصبانی بودن، برانگیخته بودن، رنجیده بودن

جیرتدان Cırtdan = [اسم] کوتوله، قد کوتاه

جیزیلداماق Cızıldamaq = [فعل] صدای هیس کردن، جلز ولز کردن، صدای سوختن کباب روی آتش

جیزیق Cızıq = [اسم] خط

جود، جُد Cod = [صفت] زبر، زمخت، خشن، سخت

جغرافی، جوغرافی Coğrafi = [صفت]جغرافیایی

جومرد Comərd = [صفت] بخشنده، اعطا کننده

جوراب Corab = [اسم] جوراب، ذخیره

جوشغون Coşğun = [صفت] جوشان، پر برکت، سرشار، لبریز

جوشماق Coşmaq = [فعل] خشمناک شدن، غضب کردن، جوش آوردن، غوغا کردن

جؤکه Cökə = [اسم] آهک

جؤوهر Cövhər = [اسم] گوهر، جواهر، ماهیت، اسید، طبیعی، ذات

جومماق Cummaq = [فعل] شیرجه زدن، ناگهان داخل شدن

جوجه Cücə = [اسم] جوجه

جورمک Cücərmək = [فعل] بهار شدن، جوانه زدن، سر سبز شدن، روئیدن

جوجرتمک Cücərtmək = [فعل] روئیدن، رشد کردن، بزرگ شدن، ترویج دادن

جوجو Cücü = [اسم] حشره

جوللوت Cüllüt = [اسم] تیر انداز، تک تیر انداز

جومه، جمعه Cümə = [اسم] روز جمعه

جومه آخشامی، جمعه آخشامی Cümə axşamı = [اسم] روز پنج شنبه

جومله، جمله Cümlə = [اسم] جمله، تمامی، همگی

جور Cür = [اسم] نوع، جور، راه

جورأت، جرأت Cür`ət = [اسم] جرأت، جسارت، شهامت، شجاعت

جوثه، جثه Cüssə = [اسم] چثه، بدن، تن

جوت Cüt = [اسم] جفت، عدد زوج

جویور Cüyür = [اسم] گوزن، آهو

جوزئی، جزئی Cüz`i = [صفت] جزئی، مختصر، ناچیز

چادیر، چادر  çadır = [اسم] چادر، خیمه

چاغ çağ = [اسم] زمان، دوره، مدت، خوش روی

چاغیریش çağırış = [اسم] درخواست، دعوت

چاغیرماق çağırmaq = [فعل] درخواست کردن، دعوت کردن

چاغلاماق çağlamaq = [فعل] زمزمه کردن، سخن نامفهوم گفتن، یاوه گفتن، مِن و مِن

چاخیر çaxır = [اسم] شراب

چاخماق çaxmaq = [اسم] چخماق تفنگ، فولاد | [فعل] شعله ور شدن، اعتصاب کردن، برخورد کردن

چالا، چاله  çala = [اسم] چاله، حفره

چالاغان çalağan = [اسم] کایت

چالارلیق çalarlıq = [اسم] سایه دار

چالغی çalğı = [اسم] موسیقی

چالخالاماق çalxalamaq = [فعل]  احساسات را تحریک کردن، به وجد آمدن

چالیشماق çalışmaq = [فعل] تلاش کردن، کوشش کردن، آزمودن

چالیشقان çalışqan = [صفت] سخت کوش، کوشنده، ساعی

چالماق çalmaq = [فعل] نواختن آلت موسیقیایی، چیدن، بریدن، گاز گرفتن

چامادان، چمدان çamadan = [اسم] چمدان، صندوق

چاناق çanaq = [اسم] پیاله سفالی، فنجان سفالی

چانتا، چنته çanta = [اسم] چنته، کیسه، کیف

چاپ çap = [اسم] چاپ

چاپاق çapaq = [اسم] ماهی کپور، انواع ماهی های آب شیرین

چاپاراق çaparaq = [اسم] چهارنعل تاختن، دویدن

چاپیق çapıq = [اسم] جای زخم یا شکاف

چاپماق çapmaq = [فعل] تازیدن، دزدیدن، بریدن

چاپقین çapqın = [اسم] دزدیدن

چاقیل çaqıl = [اسم] ریگ

چاققال çaqqal = [اسم] شغال

چار çar = [اسم] تزار، امپراتور روسیه

چارداق çardaq = [اسم] اتاق زیر شیروانی

چاره çarə = [اسم] چاره

چارهووز çarhovuz = [اسم] دریاچه، استخر

چارخ، چرخ çarx = [اسم] چرخ

چارمیخ çarmıx = [اسم] صلیب

چارپایی çarpayı = [اسم] چهارچوب تخت خواب، تخت خواب

چارپاز çarpaz = [صفت] متقاطع

چارپیشماق çarpışmaq = [فعل] نزاع کردن، کشمکش کردن، جنگیدن

چاشماق çaşmaq = [فعل] گیر افتادن، گیج شدن

چاتدیرماق çatdirmaq = [فعل] تحویل دادن، رساندن

چاتیشدیرماق çatışdırmaq = [فعل] پرورش دادن، رشد دادن، تربیت کردن

چاتلاماق çatlamaq = [فعل] شکاف برداشتن، از هم جدا کردن، شکافتن

چاتماق çatmaq = [فعل] دستیابی، رسیدن، نائل شدن

چاتماقاش çatmaqaş = [اسم] ابرو کمانی، ابرو های کمانی شکل

چای çay = [اسم] رود، چای

چئک، چک çek = [اسم] چک، چک بانکی

چئمپیون çempion = [اسم] قهرمان

چئشید çeşid = [اسم] نوع، دسته گونه، قسم

چئشمه، چشمه çeşmə = [اسم] چشمه، سرچشمه

چئشمک çeşmək = [فعل] صیغلی کردن

چئویک çevik = [صفت] بی درنگ، سریع، چابک

چئویرمک çevirmək = [فعل] برگرداندن، انتقال دادن، تعویض کردن

چئوره çevrə = [اسم] دایره

چئوریلیش çevriliş = [اسم] انقلاب، واژگونی، براندازی

چئینمک çeynəmək = [فعل] جویدن

چکی çəki = [اسم] وزن، سنگینی

چکیج çəkic = [اسم] چکش

چکیلمک çəkilmək = [فعل] کنار رفتن، به کنار حرکت کردن

چکینمک çəkinmək = [فعل] خجالت کشیدن، احساس شرم کردن

چکیشمک çəkişmək = [فعل] شرط بستن به روی چیزی، نزاع کردن، مباحثه کردن

چکمه çəkmə = [اسم] چکمه

چکمک çəkmək = [فعل] : شکیل چکمک şəkil çəkmək = نقاشی کشیدن — اذیت چکمک əziyyət çəmək = اذیت کردن –  ترزیده چکمک tərəzidə çəkmək = وزن کردن — سیقارت (سیگار) چکمک siqaret çəkmək = سیگار کشیدن

چلنگ çələng = [اسم] حلقه گل، تاج گل

چللک çəllək = [اسم] بشکه

چمن çəmən = [اسم] چمن

چن çən = [اسم] مه، غبار

چنه، چانه çənə = [اسم] چانه، آرواره

چنگل، چنگال çəngəl = [اسم] چنگال

چپ çəp = [اسم] کجی، انحراف، لوچی

چپر çəpər = [اسم] حصار، پرچین، دیوار

چرچیوه çərçivə = [اسم] قاب، چارچوب

چرک، چارک çərək = [اسم] چهارک، یک چهارم، ربع

چرنلمک çərənləmək = [فعل] تند تند حر زدن، سخن بی معنی گفتن، چرند گفتن

چرشنبه، چارشانبا، چهارشنبه çərşənbə = [اسم] چهارشنبه

چتین çətin = [صفت] سخت، مشکل

چیبین çibin = [اسم] پرواز

چیچک çiçək = [اسم] شکوفه

چیلچیراق، چلچراغ çilçıraq = [اسم] چلچراغ، لوستر، شمعدان چندشاخه

چیلمک çiləmək = [فعل] صدای برخورد با آب، شالاپ شلوپ کردن، چلپ چلوپ کردن

چیمدیک çimdik = [اسم] نیشگون

چیمدیرمک çimdirmək = [فعل] شستشو کردن، اسحمام کردن

چیممک çimmək = [فعل] حمام کردن، دوش گرفتن

چینار، چنار cinar = [اسم] درخت چنار

چیرک، چرک çirk = [اسم] چرک، کثیفی

چیشمک çişəmək = [فعل] نم نم باران باریدن

چیی çiy = [صفت] خام، نپخته، کال

چیلیک، چی یه لک çiyələk = [اسم] توت فرهنگی

چییین çiyin = [اسم] شانه، کتف

چیغیرماق çığırmaq = [فعل] گریه کردن، فریاد زدن، جیغ کشیدن

چیخارماق çıxarmaq = [فعل] خارج کردن، بیرون انداختن

چیخیش çıxış = [اسم] اجرا، ایفا، نمایش، سخنرانی

چیخماق çıxmaq = [فعل] بیرون رفتن، بیرون آمدن

چیلپاق çılpaq = [صفت] لخت، عریان

چیراق، چراغ çıraq = [اسم] چراغ، لامپ

چیرمالاماق çırmalamaq = [فعل] اندوختن، ذخیره کردن، جمع کردن

چیرپینماق çırpımaq = [فعل] تپیدن، ضربان زدن، تپش داشتن

چیرپیشدیرماق çırpışdırmaq = [فعل] کش رفتن، قاپیدن، دزدیدن

چیرپماق çırpmaq = [فعل] اعتصاب کردن، لرزاندن

چوخ çox = [صفت] خیلی، بسیار، زیاد

چوخلو çoxlu = [صفت] بیشمار، بسیار زیاد

چولاق، چلاق çolaq = [اسم] لنگ، چلاق

چوودار çovdar = [صفت] ]چاودار، گندم سیاه

چووغون çovğun = [اسم] کولاک برف، توفان، طوفان

چؤل çöl = [اسم] صحرا، دشت

چؤنمک çonmək = [فعل] چرخیدن، تبدیل شدن، عوض شدن

چؤرک çörək = [اسم] نان

چونکی çünki = [حرف ربط] چون که، به خاطر اینکه

چوروک çürük = [صفت] چروک، پوسیده، خراب، بی ارزش

چوروکچو çürükçü = [اسم] یاوه گو، وراج

چورومه çürümə = [اسم] تجزیه، فساد، پوسیدگی

دا ( دَه ) (da (də = [قید]  هم، همچنین | [حرف ربط] در

دابان daban = [اسم] پاشنه پا

داد dad = [اسم] مزه، طعم

دادانماق dadanmaq = [فعل] وابسته شدن

داغ dağ = [اسم] کوه، کوهستان

داغیداجی dağıdacı = [صفت] ویرانگر، مخرب

داغیلماق dağılmaq = [فعل] متفرق کردن، پراکندن، جدا کردن

داها daha = [قید] بیشتر، نه بیشتر

داهی dahi = [اسم] نابغه، نبوغ، استعداد

داخیلی، داخلی daxili = [صفت] داخلی

داخما، دخمه daxma = [اسم] دخمه، کلبه، آلونک

دائیم، دائم daim = [صفت] دائم، همواره، همیشه

دائیر dair = [حرف اضافه] درباره

دائیره، دایره dairə = [اسم] دایره

دال dal = [اسم] پشت، عقب

دالان dalan = [اسم] دالان

دالاق dalaq = [اسم] طحال

دالاشماق dalaşmaq = [فعل] جنگیدن، نزاع کردن، کشمکش کردن

دالدالانماق daldalanmaq = [فعل] پناه گرفتن، از جان محافظت کردن

دالغا dalğa = [اسم] موج

دالغین dalğın = [صفت] اندیشمند

دام dam = [اسم] سقف

داماق damaq = [اسم] خوش مشرب، سرحال، سردماغ، خوش خلق

دامار damar = [اسم] رگه، رشته عصبی

دامغا damğa = [اسم] نقش، نشان، علامت

دامماق dammaq = [فعل] چکه کردن، چکیدن

دان dan = [اسم] سپیده دم، فجر، بامداد

دانا dana = [اسم] گوساله

دانیشیق danışıq = [اسم] مکالمه، گفتگو، محاوره

دانیشماق danışmaq = [فعل] صحبت کردن، حرف زدن، سخن گفتن

دانلاماق danlamaq = [فعل] سرزنش کردن، عیب جویی کردن، ملامت کردن

دانماق danmaq = [فعل] انکار کردن، تکذیب کردن، رد کردن

دار dar = [صفت] تنگ، باریک

داراق daraq = [اسم] شانه مو

داراشماق daraşmaq = [فعل] دور چیزی جمع شدن، گرد چیزی جمع شدن

داری darı = [اسم] ارزن، گندمیان

داریخماق darıxmaq = [فعل] خسته شدن، بد گذشتن (زمان)، نگران بودن، دلواپس بودن

داریشقال darışqal = [صفت] نسبتا تنگ، نسبتا باریک

دارماداغین ائتمک darmadağın etmək = [فعل] نابود شدن، خراب شدن، ویران شدن

دارتماق dartmaq = [فعل] کشیدن (متضاد فشار دادن)

داروازا، دروازه darvaza = [اسم] در، دروازه

داستان dastan = [اسم] افسانه

داش daş = [اسم] سنگ

داشیماق daşımaq = [فعل] بردن، حمل کردن، انتقال دادن

داشقین daşqın = [اسم] سیل

داوا، دعوا dava = [اسم] دعوا، زد و خورد

داوام، دوام davam = [اسم] دوام، استواری، پایداری

دایانماق dayanmaq = [فعل] ایستادن، ایستاندن

دایاق dayaq = [اسم] حمایت، نگهداری، پشتیبانی

دایاز dayaz = [صفت] کم عمق، کم ژرفا

دایه dayə = [اسم] پرستار، دایه

دایی dayı = [اسم] دایی

داز daz = [صفت] طاس، بی مو، کچل

دئکابر dekabr = [اسم] ماه دسامبر

دئمک demək = [فعل] گفتن

دئشیک deşik = [اسم] سوراخ، گودال، شکاف

دئویرمک devirmək = [فعل] برانداختن، سرنگون کردن، منقرض کردن

دئیینمک deyinmək = [فعل] غرغر کردن، ناله کردن، گله کردن

دب dəb = [اسم] مد، متداول، مرسوم

دبدبه dəbdəbə = [اسم] شکوه و جلال، تجمل، دبدبه و کبکبه

دجل dəcəl = [صفت] آدم شیطان، موذی، شر

دفه، دفعه dəfə = [اسم] دفعه، بار

دفینه dəfinə = [اسم] دفینه، گنج پنهان، خزانه

دفن dəfn = [اسم] دفن، خاکسپاری

دفتر dəftər = [اسم] دفتر

دهلیز dəhliz = [اسم] راهرو، دهلیز

دهشت dəhşət = [اسم] دهشت، ترس زیاد

دخلی اولماق dəxli olmaq = [فعل] ربط داشتن، مرتبط بودن

دله dələ = [اسم] دله، موش خرما

دله دوز dələduz = [اسم] دله دزد، گول زنف متقلب

دلی dəli = [صفت] دیوانه

دلیک dəlik = [اسم] سوراخ، دهانه، جای خالی، شکاف

دلیل dəlil = [اسم] دلیل، گواه، استدلال، مدرک

دللک dəllək = [اسم] آرایشگر، سلمانی

دلمک dəlmək = [فعل] سوراخ کردن

دم dəm = [اسم] لحظه، دم

دمیر dəmir = [اسم] آهن

دن dən = [اسم] دانه

دنه، دانه dənə = [اسم] دانه، تعداد، تکه

دنیز dəniz = [اسم] دریا

دقیق dəqiq = [صفت] دقیق، معین

دقیقه dəqiqə = [اسم] دقیقه

درج ائتمک dərc etmək = [فعل] منتشر کردن، چاپ کردن

درد dərd = [اسم] درد

دره dərə = [اسم] دره

درجه dərəcə = [اسم] درجه، مقدار، اندازه

درحال dərhal = [صفت] بی درنگ، فوری، بدون تاخیر، در لحظه

دری dəri = [اسم] پوست، جلد، چرم

درین dərin = [صفت] عمیق، ژرف

درک dərk = [اسم] درک، فهم

درمان dərman = [اسم] درمان، علاج، چاره

درمک dərmək = [فعل] برداشتن، جدا کردن، انتخاب کردن

درس dərs = [اسم] درس

دریا dərya = [اسم] دریا، اقیانوس

درزی dərzi = [اسم] خیاط

دسمال، دستمال dəsmal = [اسم] دستمال، حوله

دسته dəstə = [اسم] دسته، گروه، گله، رمه، فوج

دوه ( دَوَه ) dəvə = [اسم] شتر

دعوت də’vət = [اسم] دعوت

دیر ( دَیَز ) dəyər = [اسم] ارزش، قیمت، بها

دییشدیرمک dəyişdirmək = [فعل] تغییر دادن، عوض کردن

دیمک dəymək = [فعل] لمس کردن، به چیزی دست زدن

دیب dib = [اسم] پایین، زیر، تحتانی

دیگرdigər = [صفت] دیگر

دیک dik = [صفت] عمودی، ایستاده، ستونی

دیل dil = [اسم] زبان

دیلخور، دلخور dilxor = [صفت] دلخور، ناراحت، غمگین

دین din = [اسم] دین، مذهب

دینج، دنج dinc = [صفت] دنج، آرام، ساکت

دینمک dinmək = [فعل] گفتن، اظهار داشتن، نطق کردن، بیان کردن

دیققت، دقت diqqət = [اسم] توجه، دقت

دیری diri = [صفت] زنده، سرزنده

دیش diş = [اسم] دندان

دیوان divan = [اسم] مبل، نیمکت، دیوان (شعر)

دیوار divar = [اسم] دیوار

دیز diz = [اسم] زانو

دیرناق dırnaq = [اسم] ناخن، سم

دوداق dodaq = [اسم] لب

دوغما doğma = [صفت] زاییده شده

دوغماق doğmaq = [فعل] زاییدن

دوغراماق doğramaq = [فعل] بریدن، تکه کردن، قطعه کردن

دوغرو doğru = [صفت] صحیح، درست، راست، حقیقت

دوخسان doxsan = [عدد] نود، 90

دوکتور، دکتر doktor = [اسم] دکتر، پزشک

دولانماق dolanmaq = [فعل] معطل کردن، زندگی کردن،زیستن، وجود داشتن

دولدورماق doldurmaq = [فعل] پر کردن، انباشتن

دونماق donmaq = [فعل] یخ زدن، منجمد شدن

دوققوز doqquz = [عدد] نه، 9

دوست dost = [اسم] دوست، رفیق

دووشان dovşan = [اسم] خرگوش

دویماق doymaq = [فعل] پر بودن، سیر بودن، راضی بودن

دؤندرمک döndərmək = [فعل] عوض شدن، تغییر دادن، تبدیل شدن

دؤنمک dönmək = [فعل] بازگشتن، برگشتن

دؤرد dörd = [عدد] چهار

دؤش döş = [اسم] سینه، پستان

دؤشمه döşəmə = [اسم] کف اتاق، کف زمین، طیقه

دؤولت dövlət = [اسم] دولت، فرمانروایی

دؤولتلی dövlətli = [صفت] ثروتمند، پولدار

دؤیمک döymək = [فعل] زدن، کوبیدن، برخورد

دؤیوش döyüş = [اسم] رزم، پیکار، جدال، نزاع

دؤزمک dözmək = [فعل] تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت آوردن

درام dram = [اسم] درام

دومان duman = [اسم] مه، دود

دورماق durmaq = [فعل] ایستادن

دویماق duymaq = [فعل] احساس کردن، حس کردن، متوجه شدن

دوز duz = [اسم] نمک

دوکان، دکان dükan = [اسم] مغازه، فروشگاه، دکان

دونن dünən = [اسم] دیروز

دوشمک düşmək = [فعل] افتادن، پایین آمدن

دوشمن، دشمن düşmən = [اسم] دشمن

دوشونمک düşünmək = [فعل] تفکر کردن درباره، اندیشیدن درباره

دویمه düymə = [اسم] دکمه

دویو düyü = [اسم] برنج

دوز düz = [صفت] صحیح، درست، راست، مستقیم | [قید] مستقیم

دوزلتمک düzəltmək = [فعل] تصحیح کردن، هموار کردن

دوزمک düzmək = [فعل] قرار دادن، گماردن، مرتب کردن، ترتیب دادن

ائحتیمال، احتمال ehtimal : [اسم] احتمال

ائحتیرام، احترام ehtiram : [اسم] احترام

ائهتیراس ehtiras : [اسم] هوای نفس، اغراض نفسانی

ائحتیاج، احتیاج ehtiyac : [اسم] احتیاج

ائحتیاط، احتیاط ehtiyat : [اسم] احتیاط

ائکران، اکران ekran : [اسم] اکران، نمایش

ائل el : [اسم] مردم

ائعلان، اعلان e’lan : [اسم] اعلان

ائله، اله elə : [حرف ربط] همین طور، این طور، این جور، سپس

ائلمک، ائله مک eləmək : [فعل] انجام دادن، کاری را کردن، کردن

علم elm : [اسم] علم

ائن en : [اسم] عرض، پهنا

ائشیتمک eşitmək : [فعل] شنیدن، گوش کردن

عشق eşq : [اسم] عشق

ائششک، اششک، اشک eşşək : [اسم] خر، الاغ

ائعتیبار، اعتبار e’ tibar : [اسم] اعتبار

ائعتیقاد، اعتقاد e’tiqad : [اسم] اعتقاد، باور

ائعتیراف، اعتراف e’tiraf : [اسم] اعتراف، اقرار

ائعتیراض، اعتراض e’tiraz : [اسم] اعتراض، ایراد

ائو ev : [اسم] خانه، منزل

ائی بجر eybəcər : [صفت] زشت، بی ریخت

عییب، عیب eyib : [اسم] عیب، شرم

عینک eynək : [اسم] عینک

عینی eyni : [صفت] مشابه، عینا، یکسان

ابدی əbədi = [صفت] ابدی

عجائیب، عجایب əcaib = [صفت] عجایب، عجیب

اجداد əcdad = [اسم] اجداد

عجب əcəb = [صفت] عجب

اجلاف əclaf = [اسم] بد ذات، پست، ناکس، انسان رذل

اجنبی əcnəbi = [صفت] اجنبی، بیگانه، خارجی

عدالت ədalət = [اسم] عدالت

ادبیات ədəbiyyat = [اسم] ادبیات

عدلیه ədliyə = [اسم] دادگستری

افسانه əfsanə = [اسم] افسانه، اسطوره

عفو əfv = [اسم] عفو، بخشش

اگر əgər = [حرف ربط] اگر

احاطه əhatə = [اسم] احاطه

اهمیت əhamiyyət = [اسم] اهمیت

اهنگ əhəng = [اسم] آهک زنی

احوال əhval = [اسم] حال، احوال

احوالات əhvalat = [اسم] احوالات، اتفاقات

اخلاق əxlaq = [اسم] اخلاق، خلقیات

اژداها، اژدها əjdaha = [اسم] اژدها

اکیز əkiz = [اسم] دوقلو، جفت، زوج

اکمک əkmək = [فعل] کاشتن

عکس əks = [اسم] عکس، تصویر | [صفت] برعکس، بالعکس

اکثریت əksəriyyət = [اسم] اکثریت

ال əl = [اسم] دست

اعلا ə’la = [صفت] اعلا، عالی

علامت əlamət = [اسم] علامت، نشانه

علاقه əlaqə = [اسم] علاقه، نزدیکی در ارتباط

علاوه əlavə = [اسم] علاوه

البته əlbəttə = [قید] البته

الجک əlcək = [اسم] دستکش

الیفبا əlifba = [اسم] الفبا

اللی əlli = [عدد] پنجاه

الوئریشلی əlverişli = [صفت] سودمند، با صرفه، مناسب

الویداع، الوداع əlvida = [حرف ندا] وداع، خداحافظی

امک əmək = [اسم] کار، رنج، زحمت

عملیات əməliyyat = [اسم] عملیات

عمی əmi = [اسم] عمو

امین əmin = [صفت] امین، مورد اعتماد

امر əmr = [اسم] امر

امتعه əmtəə = [اسم]

انعنه ən’ənə = [اسم] رسم، سنت

انگل əngəl = [اسم] انگل

عقلی əqli = [صفت] عقلی، عقلانی، ذهنی، فکری

ار ər = [اسم] شوهر

اراضی ərazi = [اسم] زمین ها، ملک

اریک ərik = [اسم] زردآلو

اریمک ərimək = [فعل] آب شدن، ذوب شدن

ارزاق ərzaq = [اسم] توشه، خوراک، غذا

اساس əsas = [اسم] اساس، اصل، پایه | [صفت] اصلی

عصب əsəb = [اسم] عصب

اثر əsər = [اسم] اثر هنری، کار هنری

عسگر əsgər = [اسم] سرباز

اسگی əsgi = [اسم] کهنه، مندرس، ژنده

اصیل əsil = [صفت] اصیل، حقیقی، واقعی  [اسم] نسب

اسمک əsmək = [فعل] لرزیدن، وزیدن، ارتعاش داشتن

عصر əsr = [اسم] دوره، عصر

اشیا əşya = [اسم] اشیا، اجسام

ات ət = [اسم] گوشت

عطیر ətir = [اسم] ادوکلون، عطر، رایحه

اطراف ətraf = [اسم] اطراف، دور و بر، محله

عوض əvəz = [اسم] عوض، جانشین

اول əvvəl = [صفت] اول، نخست، نخستین

اییلمک əyilmək = [فعل] تعظیم کردن، خم شدن

ایلنمک əylənmək = [فعل] اوقات خوبی داشتن، به خوشی گذشتن

ایلشمک əyləşmək = [فعل] نشستن، جلوس کردن

ایری əyri = [صفت] ناراست، کج

ازگیل əzgil = [اسم] ازگیل

اذیت əziyyət = [اسم] اذیت، آزار

عزیز əziz = [صفت] عزیز، گرامی

ازمک əzmək = [فعل] مچاله کردن، چلاندن، فشردن

فابریک fabrik = [اسم] کارخانه، فابریک

فاجیعه، فاجعه faciə = [اسم] فاجعه، افتضاح، تراژدی

فاقیر، فقیر fağır = [صفت] فقیر، ندار، بی پول، بی نوا

فائیز faiz = [اسم] درصد، نرخ

فامیلیا، فامیلی familiya = [اسم] فامیل، خانواده

فاراغات، فراغت farağat = [اسم] فراغت، استراحت، زمان بیکاری

فاصیله، فاصله fasilə = [اسم] فاصله، وقفه، خلال

فاتئح، فاتح fateh = [اسم] فاتح، پیروز، غالب

فایدا، فایده fayda = [اسم] فائده، فایده، سود، استفاده

فعل fe’l = [اسم] فعل

فورال، فئورال fevral = [اسم] ماه فوریه

فعال fəal = [صفت] فعال، ساعی

فدا fəda = [اسم]  فدا، قربانی

فهله fəhlə = [اسم]  کارگر

فخر fəxr = [اسم] فخر، افتخار، غرور، سربلندی

فلاکت fəlakət = [اسم] فلاکت، بدبختی

فلک fələk = [اسم] سرنوشت، تقدیر، بخت و اقبال، طالع

فلسفه fəlsəfə = [اسم] فلسفه

فنا fəna = [صفت] رو به نابودی، فنا، بد، مریض، نامطبوع، ناگوار

فنر fənər = [اسم] فانوس، چراغ، چراغ خیابان

فن fənn = [اسم] موضوع

فراست fərasət = [اسم] هوشمندی، ذکاوت، فراست، دانایی

فرد fərd = [اسم] فرد، شخص

فرح fərəh = [اسم] شادی، فرح، خوشحالی

فرق fərq = [اسم] فرق، تفاوت

فرسیز fərsiz = [صفت] نامناسب، ناشایست

فرش fərş = [اسم] فرش

فریاد fəryad = [اسم] فریاد، داد، گریستن با صدای بلند

فرض fərz = [اسم] فرض، تصور، گمان

فساد fəsad = [اسم] فساد، تباهی، هرزگی

فتح fəth = [اسم] فتح، غلبه، پیروزی

فتیر fətir = [اسم] کلوچه، شیرینی

فیبرا، فیبر fibra = [اسم] فیبر

فیدان fidan = [اسم] نهال، قلمه درخت، گیاه

فیکیر، فکر fikir = [اسم] فکر، ایده

فیل fil = [اسم] فیل

فیلانکس، فلان کس filankəs = [اسم] كسی، شخصی، فلان کس

فیلدیشی fildişi = [اسم] عاج، عاج فیل

فیلم film = [اسم] فیلم

فینجان، فنجان fincan = [اسم] فنجان،

فیراوان، فراوان firavan = [صفت] فراوان، بسیار، وافر، زیاد

فیروزه firuzə = [اسم] فیروزه

فیشنگ، فشنگ fişəng = [اسم] فشنگ، موشک

فیتنه، فتنه fitnə = [اسم] فتنه، آشوب، تحریک

فیندیق fındıq = [اسم] فندق

فینخیرماق fınxırmaq = [فعل] خرناس کردن، خروپف کردن

فیرچا، فرچه fırça = [اسم] فرچه، برس

فیریلداق fırıldaq = [اسم] کلاه برداری

فیرلانماق fırlanmaq = [فعل] چرخیدنف گردیدن، دور زدن، تغییر کردن

فیرتینا fırtına = [اسم] تندباد، طوفان، توفان

فیشیلداماق fışıldamaq = [فعل] خش خش کردن

فونتان fontan = [اسم] سرچشمه، چشمه، فواره

فرما، فورما forma = [اسم] فرم، شکل، ریخت، قواره

فورته پیانو fortepiano = [اسم] پیانو

فوتو foto = [اسم] عکس

فوق العاده، فؤوق العاده fövqəl’adə = [صفت] فوق العاده

فؤوری، فوری fövri = [صفت] فوری، سریع، بلا درنگ

فرانسا Fransa = [اسم] کشور فرانسه

فونت funt = [اسم] پوند

فورقون، فرغون furqon = [اسم] فرغون

فوتبول، فوتبال futbol = [اسم] فوتبال

فورصت، فرصت fürsət = [اسم] فرصت، موقعیت، شانس

فوسونکار füsunkar = [صفت] فریبا، دلربا، افسون کننده

فوضول، فضول füzul = [صفت] نادان، ابله، فضول

 

گاوالی gavalı = [اسم] آلو، آلوی برقانی

گئج gec = [صفت] دیر

گئجه gecə = [اسم] شب

گئن gen = [صفت] پهن، عریض

گئری geri = [قید] پشت، عقب

گئتمک getmək = [فعل] رفتن، ترک کردن

گئییم geyim = [اسم] البسه، پوشاک، لباس

گلجک gələcək = [اسم] آینده

گلین gəlin = [اسم] عروس

گلیر gəlir = [اسم] سود، منغعت، خروجی، بازده

گلمک gəlmək = [فعل] آمدن

گمی gəmi = [اسم] کشتی، ناو

گنج gənc = [صفت] جوان

گرکلی gərəkli = [صفت] ضروری، سودمند، با فایده

گرگین gərgin = [صفت] شدید، قوی، سفت، سخت

گتیرمک gətirmək = [فعل] آوردن

گزمک gəzmək = [فعل] راه رفتن، پیاده روی کردن

گیج gic = [صفت] گیج، احمق، کودن

گیلاس gilas = [اسم] گیلاس

گیریش giriş = [اسم] ورودی، مدخل

گیرمک girmək = [فعل] وارد شدن، داخل شدن

گیزلتمک gizlətmək = [فعل] نهان کردن، مخفی کردن، پنهان کردن

گیزلی gizli = [صفت] محرمانه، راز

گؤبلک göbələk = [اسم] قارچ

گؤدک gödək = [صفت] کوتاه

گؤل göl = [اسم] دریاچه، استخر

گؤندرمک göndərmək = [فعل] فرستادن

گؤرکملی görkəmli = [صفت] شخصیت برجسته، مشهور، شهره خاص و عام

گؤرمک görmək = [فعل] دیدن، ملاحظه کردن

گؤرونوش görünüş = [اسم] نمود، مظهر، نمایش، ظاهر

گؤروش görüş = [اسم] ملاقات، دیدار

گؤسترمک göstərmək = [فعل] نشان دادن

گؤتورمک götürmək = [فعل] برداشتن، بردن، گرفتن

گؤی göy = [اسم] آسمان، بهشت | [صفت] رنگ آبی

گؤیرچین göyərçin = [اسم] کبوتر

گؤز göz = [اسم] چشم

گؤزل gözəl = [صفت] زیبا، خوشگل، قشنگ، عالی

گؤزلمک gözləmək = [فعل] انتظار چیزی را کشیدن، برای چیزی صبر کردن

گوج güc = [اسم] نیرو، قوت

گول gül = [اسم] گل

گولمک gülmək = [فعل] خندیدن

گومان، گمان güman = [اسم] گمان، ظن، شک

گوموش gümüş = [اسم] نقره

گون gün = [اسم] روز، یوم، خورشید

گوناه، گناه günah = [اسم] گناه، تقصیر، جرم

گؤزگو güzgü = [اسم] آینه

 

حادیثه، حادثه hadisə = [اسم] حادثه، اتفاق

حاکیم، حاکم hakim = [اسم] حاکم، قانونگذار | [صفت] رایج

حاکیمیت، حاکمیت hakimiyyət = [اسم] حاکمیت، سلطه، قدرت

حال hal = [اسم] حال، وضع، موقعیت

حالال، حلال halal = [صفت] حلال، قانونی، اجازه داده شده

حالت halət = [اسم] حالت، وضعیت

حالسیز halsız = [صفت] بی حال، ضعیف، خسته

حامام، حمام hamam = [اسم] حمام، گرمابه

حامبال hambal = [صفت] حمال، باربر

حامی hami = [صفت] حامی، حمایت کننده

هامی hamı = [ضمیر] همه، همگی

هانسی hansı = [ضمیر] کدام، کدامین

حاق، حق haqq = [اسم] حق، درستی، راستی

حاققیندا، حاقیندا haqqında = [حرف اضافه] درباره

هارا hara = [قید] کجا

حارام، حرام haram = [صفت] حرام، منع شده توسط مذهب

حاصیل، حاصل hasil = [اسم] حاصل، نتیجه

هاوا، هوا hava = [اسم] هوا، آب و هوا

حاضیر، حاضر hazır = [صفت] حاضر، آماده

هجا، هئجا heca = [اسم] هجا، بخش

حئکایه، حکایه hekayə = [اسم] حکایت، داستان

حئساب، حساب hesab = [اسم] حساب

هئیکل، هیکل heykəl = [اسم] هیکل، جثه

حئیران، حیران heyran = [صفت] حیران، سرگشته

حئیوان، حیوان heyvan = [اسم] حیوان، جانور

حبس həbs = [اسم] حبس، زندان

حد hədd = [اسم] حد، مرز

هدف hədəf = [اسم] هدف

هدیه hədiyyə = [اسم] هدیه

هفته həftə = [اسم] هفته

حکیم həkim = [اسم] پزشک، طبیب، حکیم

هلاک həlak = [اسم] هلاک، خستگی مفرط

هم həm = [قید] هم، همچنین

همیشه həmişə = [قید] همیشه

حمله həmlə = [اسم] حمله، تهاجم

حقارت həqarət = [اسم] حقارت، کوچکی

حقیقت həqiqət = [اسم] حقیقت، واقعیت

هر hər = [ضمیر] هر

حرارت hərarət = [اسم] حرارت، گرما، تب

حرب hərb = [اسم] جنگ، حرب، نزاع

حرکت hərəkət = [] حرکت، رفتار

حرف hərf = [اسم] حرف، نویسه

حسد həsəd = [اسم] حسد، رشک

حصر ائتمک həsr etmək = [فعل] وقف کردن، فدا کردن، اختصاص دادن

حسرت həsrət = [اسم] حسرت

حساس، حسساس həssas = [صفت] حساس

هشتاد həştad = [عدد] هشتاد، 80

هوس həvəs = [اسم] هوس، زیاده خواهی

حیا həya = [اسم] حیا، حجب، شرم

حیات həyat = [اسم] زندگی، حیات، زندگانی

هیجان həyəcan = [اسم] هیجان

حزین həzin = [صفت] غمگین، ناراحت، محزون

هضم həzm = [اسم] هضم، گوارش

حضرت həzrət = [صفت] حضرت

هیجران، هجران hicran = [اسم] هجران، فراغ

حیددت، حدت hiddət = [اسم] حدت، خشونت، تندی، شدت

هیندتویوغو hindtoyuğu = [اسم] بوقلمون

حیرص، حرص hirs = [اسم] حرص، طمع

هیس his = [اسم] دوده

حیسس، حیس، حس hiss = [اسم] حس، احساس

حیله hiylə = [اسم] حیله، فریب، نیرنگ

حؤکم، حکم hökm = [اسم] حکم، تصمیم

حؤکومت، حکومت hökumət = [اسم] حکومت، دولت

حؤرمت، حرمت hörmət = [اسم] حرمت

هوش huş = [اسم] هوش، ذکاوت

هوجره، هجره hücrə = [اسم] هجره، سلول

هوجوم، هجوم hücum = [اسم] هجوم، حمله، تهاجم

حودود، حدود hüdud = [اسم] حدود، مرز

هونر، هنر hünər = [اسم] هنر، توانایی، استعداد

حوقوق، حقوق hüquq = [اسم] حقوق

حوریت، حریت hürriyət = [اسم] آزادی

حوضور، حضور hüzur = [اسم] حضور، پیشگاه

حوزون، حزن hüzün = [اسم] حزن، اندوه، غم

 

خاچ xaç = [اسم] صلیب

خواهیش، خاهیش، خواهش xahiş = [اسم] خواهش، تقاضا، تمنا

خائین، خائن xain = [اسم] خائن، خیانتکار | [صفت] خائنانه، خیانت آمیز

خالا xala = [اسم] خاله

خالچا xalça = [اسم] قالی، زیلو، فرش

خالیص، خالص xalis = [صفت] خالص، واقعی، پاک

خالق xalq = [اسم] مردم، ملت، خلق

خواننده xanəndə = [اسم] خواننده

خانیم xanım = [اسم] خانم، بانو

خاردال xardal = [اسم] خردل

خاریجی xarici = [صفت] خارجی، اجنبی، بیگانه

خاریقه xariqə = [اسم] معجزه، شگفت انگیز

خارق العاده xariqül’adə = [صفت] خارق العاده، فوق العاده، غیر عادی

خاراط، خراط xarrat = [اسم] نجار، درودگر، خراط

خاص xas = [صفت] خاص، ویژه

خاصیت xasiyyət = [اسم] خاصیت، ویژگی

خاصه xassə = [اسم] کیفیت، چگونگی، خصوصیت، خاصه

خاطیره، خاطره xatirə = [اسم] خاطره

خاطیرلاماق xatırlamaq = [فعل] به یاد آوردن، به خاطر آوردن

خئییر، خیر xeyir = [اسم] خیر، نیکی، خوبی، نفع

خئیر، خیر xeyr = [قید] نه، خیر

خبر xəbər = [اسم] خبر، اخبار

خبیث xəbis = [صفت] خبیث، بدجنس، نابکار

خفیف xəfif = [اسم] خفیف، ناچیز

خفیه xəfiyyə = [اسم] کارآگاه، جاسوس

خلبیر xəlbir = [اسم] الک، غربال

خلف xələf = [اسم] نوه، نسل، اولاد، زادگان

خمیر xəmir = [اسم] خمیر

خنجر xəncər = [اسم] خنجر

خرج xərc = [اسم] خرج، هزینه، برآمد

خریطه xəritə = [اسم] نقشه

خسته xəstə = [صفت] خسته، مریض، بیمار

خطا xəta = [اسم] خطا، اشتباه

خط xətt = [اسم] خط (در هندسه)، دستخط

خیال xəyal = [اسم] خیال، رؤیا

خیانت xəyanət = [اسم] خیانت، نقض عهد، پیمان شکنی

خز xəz = [اسم] جامه پوستین، جامه خزدار

خزینه xəzinə = [اسم] گنج، گنجینه، خزانه

خیدمت، خدمت xidmət = [اسم] خدمت، سرویس

خیلاص، خلاص xilas = [اسم] خلاص، رها، آزاد

خیابان xiyaban = [اسم] خیابان

خیار xiyar = [اسم] خیار

خیردا xırda = [صفت] ناچیز، کم، خرده

خیرداوات xırdavat = [اسم] خنزر پنزر، خرده فروشی

خیرمان xırman = [اسم] زمینی که در آن خرمن کوبی می کنند

خور xor = [اسم] گروه کُر، دسته سرایندگان

خوروز xoruz = [اسم] خروس

خورولداماق xoruldamaq = [فعل] خمیازه کشیده، خروپوف کردن، خرناس کردن

خوش xoş = [صفت] خوش، شاد

خؤرک xörək = [اسم] غذا، خوراکی

خریستیان xristian = [صفت] مسیحی، پیرو حضرت عیسی

خورما، خرما xurma = [اسم] خرما

خوصوصن، خصوصن xüsusən = [صفت] خصوصا، به خصوص، به ویژه

خوصوصیت، خصوصیت xüsusiyyət = [اسم] خصوصیت، ویژگی

 

عیبادت، عبادت ibadət = [اسم] عبادت

عیبارت، عبارت ibarət = [صفت] شامل، تشکیل شده از، عبارت

ایبلیس، ابلیس iblis = [اسم] شیطان، ابلیس

عیبرت، عبرت ibrət = [اسم] عبرت، سرزنش

ایبتیدا، ابتدا ibtida = [اسم] ابتدا، آغاز

ایجازه، اجازه icazə = [اسم] اجازه، رخصت، اذن

ایجاره، اجاره icarə = [اسم] اجاره، کرایه

ایجباری، اجباری icbari = [صفت] اجباری

ایجلاس، اجلاس iclas = [اسم] اجلاس، ملاقات

ایجمال، اجمال icmal = [اسم] مرور، دوره، اجمال

ایجرا، اجرا icra = [اسم] اجرا، نمایش، ایفا

ایجتیماعی، اجتماعی ictimai = [صفت] اجتماعی

ایچ iç = [اسم] درونی، داخلی

ایچمک içmək = [فعل] نوشیدن

ایداره، اداره idarə = [اسم] اداره، مدیریت، نظارت

ایدیعا، ادعا iddia = [اسم] ادعا، مطالبه

ایدمان idman = [اسم] ورزش جسمانی، تمرین بدنی

ایدراک، ادراک idrak = [اسم] ادراک، احساس

ایفا ifa = [اسم] ایفا، اجرا، نمایش

ایفاده، افاده ifadə = [اسم] بیان، تجلی، ابرازف افاده

ایفلاس، افلاس ifas = [اسم] ورشکستگی، افلاس

ایفراز، افراز ifraz = [اسم] جداسازی

ایفتیخار، افتخار iftixar = [اسم] افتخار، فخر

ایگید igid = [اسم] مرد جوان | [صفت] شجاع، دلیر

ایخراج، اخراج ixrac = [اسم] اخراج

اختیلاف، اختلاف ixtilaf = [اسم] اختلاف، تفاوت در عقیده

ایختیراع، اختراع ixtira = [اسم] اختراع

ایختیصار، اختصار ixtisar = [اسم] اختصار، کوتاه سازی، مخفف

ایختیصاص، اختصاص ixtisas = [اسم] اختصاص، مختص

ایختیار، اختیار ixtiyar = [اسم] اختیار، حق انتخاب

ایکی iki = [عدد] دو، 2

ایل il = [اسم] سال، سنه

ایلان ilan = [اسم] مار

ایلدیریم ildırım = [اسم] آذرخش، صاعقه، رعد و برق

ایله ilə = [حرف اضافه] با، به معنی

ایلهام، الهام ilham = [اسم] الهام، وحی

ایلیشمک ilişmək = [فعل] بسته شدن، گرفته شدن

ایلک ilk = [صفت] اولف نخست

ایلتیفات، التفات iltifat = [صفت] التفات، وا نگریستن

التیهاب، التهاب iltihab = [اسم] التهاب

ایمکان، امکان imkan = [اسم] امکان، مقدور

ایملا، املا imla = [اسم] املا، دیکته

ایمتاحان، امتحان imtihan = [اسم] امتحان، تست

ایمتیناع، امتناع imtina = [اسم] امنتاع، اجتناب

ایمتیاز، امتیاز imtiyaz = [اسم] امتیاز، برتری

ایمضا، امضا imza = [اسم] امضا

عیناد، عناد inad = [اسم] سرسختی، لجاجت

اینام inam = [اسم] باور، عقیده، اعتقاد

اینانماق inanmaq = [فعل] باور داشتن، اعتقاد داشتن

اینجه incə = [اسم] بلند و باریک، قلمی

اینجی inci = [اسم] مروارید

اینجیمک incimək = [فعل] صدمه خوردن، مصدوم شدن، مجروح شدن

ایندی indi = [قید] الان، اکنون، حالا

اینک inək = [اسم] گاو

اینگیلیس، انگلیس ingilis = [صفت] انگلیسی

اینعیکاس، انعکاس in’ikas = [اسم] انعکاس، بازتاب

اینیلدمک inildəmək = [فعل] نالیدن، زاری کردن، گله کردن

اینکار، انکار inkar = [اسم] انکار، رد، عدم پذیرش

اینکیشاف، انکشاف inkişaf = [اسم] پیشرفت، توسعه، بسط

اینصاف، انصاف insaf = [اسم] انصاف، عدالت، جوانمردی

اینسان، انسان insan = [اسم] انسان، آدم، بشر

اینشا، انشا inşa = [اسم] انشا، نگارش

اینشاعات، انشاعات inşaat = [اسم] ساختمان، عمارت

اینتیباه، انتباه intibah = [اسم] رنسانس

اینتیقام، انتقام intiqam = [اسم] انتقام، کینه، خونخواهی

اینتظام، انتظام intizam = [اسم] نظم و قاعده، ترتیب، انتظام

اینتیظار، انتظار intizar = [اسم] انتظار، چشم داشت، توقع

ایپ ip = [اسم] طناب، ریسمان

ایپک ipək = [اسم] ابریشم | [صفت] ابریشمی

ایقلیم، اقلیم iqlim = [اسم] اقلیم، آب و هوا، شرایط جغرافیایی

ایقتیصاد، اقتصاد iqtisad = [اسم] اقتصاد

ایرلی irəli = [قید] جلو، پیش

ایری iri = [صفت] بزرگ، عظیم

ایریشمک irişmək = [فعل] پوزخند زدن، نیش وا کردن

عیرق، عرق irq = [اسم] نژاد

ایرث، ارث irs = [اسم] ارث، میراث

ایرتیجاع، ارتجاع irtica = [اسم] پرخاشگری، تعرض

ایسیم، اسم isim = [اسم] اسم، نام

ایسینمک isinmək = [فعل] خود را گرم کردن، گرم شدن

ایسلام، اسلام islam = [اسم] دین اسلام

ایسلانماق islanmaq = [فعل] خیس شدن، تر شدن

عیصمت، عصمت ismət = [اسم] عصمت، پاکدامنی، عفت

 

 

آباد Abad  = [صفت] آباد، کامیاب

آباژور Abajur = [اسم] آباژور

آبیدَه Abidə = [اسم] مقبره، بنای یادبود، اثر تاریخیمعنی لغت فارسی به ترکی

آبی Abı= [صفت] رنگ آبی

آبیر Abır = [اسم] آبرو، شرم، امتیاز ویژه، جناب، عزت نقس، شرافت نفس

آبونَه Abunə = [اسم] اشتراک، آبونه

آج Ac = [صفت] گرسنه

آجگؤز Acgöz = [صفت] آزمند، حریص، زیاده جو، سیر نشدنی

عاجیز Aciz = [صفت] عاجز، فقیر، ضغیف

آجی Acı = [صفت] تند، طعنه آمیز، تیز

آجیناجاقلی Acınacaqlı = [صفت] رقت بار، رقت انگیز، مایه دلسوزی، اسفناک

آجیق Acıq = [اسم] غرض، کینه، برآشفتگی، خشم

آجلیق Aclıq = [اسم] گرسنگی، قحطی زدگی

آچیق açıq = [صفت] باز، برهنه شده، شفاف، معین، بی پرده، بی ابر

آچماق açmaq = [فعل] باز کردن، گشودن، روشن کردن

آد ad = [اسم]اسم، نام، شهرت

آدا ada = [اسم] جزیره

آدام adam = [اسم] آدم، انسان، شخص

آددیم addım = [اسم] گام، قدم، مرحله

عادت adət = [اسم]عادت، روزمرگی

عادی adi = [صفت] عادی، معمولی

عادیل adil = [صفت] عادل، قاضی

آدلاندیرماق adlandırmaq = [فعل] صدا زدن،صدا کردن(نام)

آدرس adres = [اسم]آدرس، نشانی

آئروپورت aeroport = [اسم] فرودگاه

عافیت afiyət = [اسم] عافیت، سلامت

آگنتلیک agentlik = [اسم] آژانس، نمایندگی

آغ ağ = [صفت] رنگ سفید

آغا ağa = [اسم] آقا، جناب

آغاج ağac = [اسم]درخت، الوار

آغارماق ağarmaq = [فغل] سفید شدن

عاقیل ağil = [اسم] دلیل، هوش، شعور

آغیر ağır = [صفت] سنگین، آهسته، جدی

آغیز ağız = [صفت] دهان، لبه

آغلاماق Ağlamaq = [فعل] گریه کردن، اشک ریختن، غمگین کردن

آغری Ağrı = [اسم] درد

آغو Ağu = [اسم] زهر، سم

آغوش Ağuş = [اسم] آغوش، بغل

معنی لغت فارسی به ترکی

آهنگ Ahəng = [اسم] آهنگ، هارمونی

آخین Axın = [اسم] جاری، روان

آخیرینجی Axirinci = [صفت] آخرین، پایانی

آخماق Axmaq = [اسم] احمق، نقهم

آخشام Axşam = [اسم] سر شب، عصر

آختارماق Axtarmaq = [فعل] جستجو کردن، به دنبال چبزی بودن

عاید Aid = [صفت] مراجعه به، درباره، مربوط

عائیلَه Ailə = [اسم]خانواده، فامیلی

آکتیو Aktiv = [صفت]فعال

آکتوال Aktual = [صفت] واقعی، حقیقی

آکتیور Aktyor = [اسم] بازیگر، هنرپیشه

آلداتماق Aldatmaq = [فعل] دروغ گفتن، تقلب کردن

عالَم Aləm = [اسم] جهان، عالَم، دنیا، هستی

عالی Ali = [صفت] عالی

عالیم Alim = [اسم] عالِم، دانشمند

آلیجی Alıcı = [اسم] خریدار، مشتری

الله، آللاه Allah = [اسم] الله، خداوند

آلما Alma = [اسم] سیب

آلماق Almaq = [فعل] خریدن،گرفتن، ابتیاع کردن، دریافت کردن، بدست آوردن

آلمان Alman = [اسم] آلمانی، اهل آلمان

آلوو Alov = [اسم] شعله، زبانه آتش

آلتی Altı = [عدد] عدد شش

آمریکا Amerika = [اسم] آمریکا

اما، امما، آمما Amma = [حرف ربط] اما

آن An = [اسم] لحظه، اکنون

آنا Ana = [اسم] مادر

آنجاق Ancaq = [قید] فقط؛ [حرف ربط] اما

آنلاماق Anlamaq = [فعل] فهمیدن، متوجه شدن

آپرئل Aprel = [اسم] ماه آوریل، آپریل

آپتئک Aptek = [اسم] داروخانه

عاقیبت Aqibət = [اسم] عاقبت، سرانجام، نتیجه

آرا Ara = [اسم] خلال، وقفه، فاصله زمانی یا مکانی، ارتباط، نسبت

آرخا Arxa = [اسم]عقب، پشت، قسمت پُشتی

آرخایین Arxayın = [صفت] اطمینان، یقین، خاطر جمع

عاریف Arif = [صفت] خردمند، دانا، باهوش

آرمود Armud = [اسم] گلابی

آرتیرماق Artırmaq = [فعل] اضافه کردن، توسعه دادن، زیاد کردن

آرواد Arvad = [اسم] زن، همسر(زن)

آرزو Arzu = [اسم] آرزو

آسان Asan = [صفت] آسان، سهل

آسیلماق Asılmaq = [فعل] چسبیدن به، تمایل داشتن، آویخته شدن

آسلان، اصلان، آصلان Aslan = [اسم] شیر(حیوان)

آستا Asta = [صفت] آهسته، آرام

آشاغیدا Aşağıda = [صفت] زیر، پایین

عاشیق Aşiq = [اسم] عاشق، دوست دار

آشکار Aşkar = [صفت] آشکار، واضح

آت At = [اسم] اسب

آتا Ata = [اسم] پدر، بابا

آتماق Atmaq = [فعل] پرتاب کردن، دور انداختن

آوادانلیق Avadanlıq = [اسم]  تجهیزات، وسایل

عاوام، عوام، آوام Avam = [صفت] بی سواد، عامی، درس نخوانده

آوارا، آواره Avara = [اسم] ولگرد، خانه بدوش، بیکار، آواره

آواریا Avariya = [اسم] تصادف، له شدن

آوروپا Avropa = [اسم] اروپا

آوتومات Avtomat = [اسم] اتوماتیک، خودکار

آوتوموبیل Avtombil = [اسم] خودرو، ماشین

آی Ay = [اسم] ماه ( ماه آسمان و ماهِ سال)

آیاق Ayaq = [اسم] پا

آیاز Ayaz = [اسم] یخ زده، سرما زده

آیدین Aydın = [صفت] تابناک، درخشان

آیی Ayı = [اسم] خرس

آییب Ayıb = [اسم] خجالت، شرمندگی

آییلماق Ayılmaq = [فعل] بیدار کردن

آییق Ayıq = [صفت] بیدار کامل، هشیار

آییرماق، آیرماق Ayirmaq = [فعل] جدا کردن، قطعه قطعه کردن

آینا، آینه Ayna = [اسم] آینه

آز Az = [صفت] ناچیز، کم

آزاد Azad = [صفت] آزاد، رها

آزالماق Azalmaq = [قعل] کم شدن، تقلیل یافتن، کاستن

آذربایجان Azərbaycan = [اسم] آذربایجان

 

بابا Baba = [اسم] پدربزرگ

باجارماق Bacarmaq = [فعل] توانستن، قدرت انجام کاری را داشتن

باجی Bacı = [اسم] خواهر

بادام Badam = [اسم] بادام

بادیمجان، بادمجان Badımcan = [اسم] بادمجان، بادنجان

باغ Bağ = [اسم] باغ

باغیشلاماق Bağişlamaq = [فعل] هدیه دادن، بخشیدن

باغلاماق Bağlamaq = [فعل] مقید کردن، ملزم کردن، مسدود کردن، بستن

باها، بها Baha = [صفت] گران قیمت، پر ارزش

باهار، بهار Bahar = [اسم] بهار

باخیش Baxış = [اسم] نگاه، دید

باخماق Baxmaq = [فعل] نگاه کردن به، نگاه کردن، محافظت کردن

بال Bal = [اسم] عسل

بالا Bala = [اسم] کودک، فرزند

بالاجا Balaca = [صفت] کوچک، ریز، خرده

بالت Balet = [اسم] رقص باله

بالیق Balıq = [اسم] ماهی

بالیش، بالش Balış = [اسم] بالش

بانک Bank = [اسم] بانک

باریشماق Barişmaq = [فعل] صلح دادن، آشتی دادن

بارماق Barmaq = [اسم] انگشت

باسماق Basmaq = [فعل] فشار دادن، نقش بستن، لبریز شدن(آب)

باش Baş = [اسم] سر، بالا، پیشرو

باشلاماق Başlamaq = [فعل] شروع کردن، آغاز کردن

باشقا Başqa = [صفت] دیگر، دیگری

باتماق Batmaq = [فعل] نزول کردن، پایین رفتن، غروب کردن خورشید

بایرام Bayram = [اسم] عید، تعطیلی

بازار Bazar = [اسم] بازار، مرکز خرید، یکشنبه

بئل، بل Bel = [اسم] کمر

بئله، بله، بِلَه Belə = [ قید]  پس، بنابراین، بدین گونه |  [صفت]چنین، این طور، این جور

بئش، بش، بِش Beş = [عدد] پنج

بئیین، بیین، بِیین Beyin = [اسم] مغز

بین الخلق Beynəlxalq = [صفت] بین المللی

بدن Bədən = [اسم] بدن، جسم

بدیعی Bədii = [صفت] ادبی، هنریف مربوط به هنر

بهانه Bəhanə = [اسم] بهانه، عذر

بخت Bəxt = [اسم] بخت، شانس، طالع

بلا Bəla = [اسم] بلا، مصیبت

بلی Bəli = [قید] بله، بلی، آری

بلکه Bəlkə = [قید] بلکه، شاید، احتملا

برابر Bərabər = [اسم] برابر، مساوی

برک Bərk = [صفت] سخت، محکم، ثابت، استوار

بس Bəs = [حرف ربط]  ولی، اما  |  [صفت] بس، کافی

بستکار، بسته کار Bəstəkar = [اسم] نویسنده، سراینده

بیاض Bəyaz = [صفت] سفید

بینمک، بَیَنمَک Bəyənmək = [فعل] دوست داشتن

بزک bəzək = [اسم] آراسته، مزین

بعضی Bə`zi = [صفت] بعضی، برخی

بیلدیرمک Bildirmək = [فعل] اطلاع دادن، دانستن

بیلت، بیلط، بلیت Bilət = [اسم] بلیت

بیلیک Bilik = [اسم] دانش، علم

بیلمک Bilmək = [فعل] دانستن، یادگرفتن، حدس زدن

بیر Bir = [عدد] یک

بیسکویت Biskvit = [اسم] بیسکوئیت

بیشیرمک Bişirmək = [فعل] غذا پختن، طبخ کردن

بیتیرمک Bitirmək = [فعل] تمام کردن، کامل کردن، پایان دادن، فارغ التحصیل شدن

بیتکی Bitki = [اسم] گیاه، نهال

بی وفا Bivəfa = [صفت] بی وفا

بیز Biz = [ضمیر] ما

بیچاق Bıçaq = [اسم] چاقو

بیغ Bığ = [اسم] سبیل

بغاز، بوغاز Boğaz = [اسم] گلو

بغماق، بوغماق Boğmaq = [فعل] تنگ کردن، منقبض کردن، خفه کردن، مسدود کردن، غرق کردن

بل، بُل، بول Bol = [صفت] بسیار، وافر، فراوان

برج، بورج Borc = [اسم] بدهی، وام، غرض، وظیفه، التزام

بستان، بوستان  Bostan = [اسم] بوستان، باغ سبزیجات

بش، بُش، بوش Boş = [صفت] خالی، اشغال نشده

بوتانیکا Botanika = [اسم] گیاه شناسی

بی، بوی، بُی Boy = [اسم] بلندی، ارتفاع

بویون، بُیون، بیون  Boyun = [اسم] گردن

بز، بوز، بُز Boz = [صفت] خاکستری

بؤجک Böcək = [اسم] حشره

بؤحران، بحران Böhran = [اسم] بحران

بؤهتان Böhtan = [اسم] بدنامی، رسوایی، تهمت اشتباه

بؤلمک Bölmək = [فعل] بریدن، تصسیم کردن، جدا کردن

بؤیرک Böyrək = [اسم] کلیه، قلوه

بؤیوک، بویوک Böyük = [صفت] بزرگ، عظیم

بؤیورتکن Böyürtkən = [اسم] تمشک

بروشورا، بروشور Broşüra = [اسم] بروشور، مجله

بو Bu = [ضمیر] این

بوجاق Bucaq = [اسم] گوشه، کنج

بوداق Budaq = [اسم] شعبه، شاخه، انشعاب

بوفئت، بوفه Bufet = [اسم] بوفه، قفسه

بوغدا Buğda = [اسم] ذرت

بوکئت، بوکت، بوکِت Buket = [اسم] دسته گل

بولاق Bulaq = [اسم] بهار

بولود Bulud = [اسم] ابر

بورا Bura = [قید] اینجا

بوراخماق Buraxmaq = [فعل] رفتن، آزاد کردن، رها کردن، مرخص کردن

بورژوا Burjua = [اسم] طبقه متوسط جامعه، بورژوا

بورماق Burmaq = [فعل] پیچیدن، تابیدن

بورون Burun = [اسم] بینی، دماغ

بوروق Buruq = [اسم] حلقه، فر

بوینوز Buynuz = [اسم] بوق

بویورماق Buyurmaq = [فعل] سفارش دادن، دستور دادن

بوز Buz = [اسم] یخ

بوکولو Bükülü = [صفت] در لفافه پیچیدن، پیچیده شده

بولبول، بول بول Bülbül = [اسم] بلبل

بولئتئن، بولتن، بولتن Bülleten = [اسم] بولتن، تابلو اعلانات

بونؤورا Bünövrə = [اسم] بنیاد، موسسه

بورو Büro = [اسم] دفتر کار، دفتر خانه، میز

بورونمک Bürünmək = [فعل] خود را در لفافه پیچیدن

بوتون Bütün = [صفت] سراسر، تمام، کامل

جاد Cad = [اسم] گندمی (نان)

جادو Cadu = [اسم] جادو، نیرنگ، افسونگری

جاغیلداماق Cağıldamaq = [فعل] جریان داشتن، روان بودن(آب)، تق تق صدا کردن (آجیل)

جاغیلتی Cağıltı = [اسم] صدا، سر و صدا، صدای پایین ریختن آب

جاهان، جهان Cahan = [اسم] جهان، دنیا، گیتی

جاهیل، جاهل Cahil = [صفت] جاهل، نادان، بی تجربه، بی سواد

جالال، جلال Calal = [اسم] جلال، بزرگی، عظمت

جاماآت،جاماعت، جماعت Camaat = [اسم] جماعت، مردم، عموم، همگان

جامال، جمال Camal = [اسم] جمال، زیبایی، خوشگلی

جامیش Camış = [اسم] گاو وحشی، بوفالو

جان Can = [اسم] جان، زندگی، نیرو، قدرت انجام کاری

جانان Canan = [اسم] جانان، دلبر، یار، عزیز

جاناوار، جانور Canavar = [اسم] گرگ

جانی Cani = [اسم] جانی، جنایتکار، گناهکار

جاری Cari = [صفت] جاری، روان، امروز

جاسوس Casus = [اسم] جاسوس

جاواب، جواب Cavab = [اسم] جواب، پاسخ

جاوابده، جوابده Cavabdeh = [صفت] مسئول، عهده دار، مدافع، جوابگو، پاسخگو

جواهیر، جواهر Cavahir = [اسم] جواهر

جاوان، جوان Cavan = [صفت] جوان، با طراوت، شباب

جاز Caz = [اسم] موسیقی جاز

جاذیبه، جاذبه Cazibə = [اسم] جاذبه، کشش، کشندگی

جئیران، جیران Ceyran = [اسم] غزال، آهو

جابر، جبر Cabr = [اسم] جبر، زور، خشونت

جدول Cədvəl = [اسم] برنامه، جدول زمانی

جفا Cəfa = [اسم] جفا، ظلم، ستم

جفنگیات Cəfəngiyat = [اسم] جفنگیات، مزخرف، یاوه

جفته Cəftə = [اسم] میله، توپ پارچه

جهالت Cəhalət = [اسم] جهالت، نادانی

جهد Cəhd = [اسم] جهد، کوشش، تلاش، سعی

جهنم Cəhənnəm = [اسم] جهنم، دوزخ

جهت Cəhət = [اسم]جهت، سمت، جزء

جلب Cəlb = [اسم] جاذب، کشش، جلب

جلد Cəld = [قید]، به سرعت، به تندی [صفت]سریع، تند، بیدرنگ

جلاد Cəllad = [اسم] جلاد، دژخیم، مامور اعدام

جمعیت Cəmiyyət = [اسم] جمعیت، جامعه، دسته

جملشدیرمک Cəmləşdirmək = [فعل] با هم بودن، دور هم جمع شدن، گرد آوردن

جنجل، جنجال Cəncəl = [صفت]، آشفته شده، شلوغ شده [اسم]جنجال، اغتشاش، شلوغ کاری

جنگاور Cəngavər = [اسم] جنگاور، رزمجو، مبارز

جنگللیک Cəngəllik = [اسم] جنگل

جننت، جنت Cənnət = [اسم] بهشت، پردیس

جنوب Cənub = [اسم] جنوب

جریان Cərəyan = [اسم] جریان، حرکت

جرگه Cərgə = [اسم] سطر، ردیف، خط، رتبه

جریمه Cərimə = [اسم] جریمه، مجازات، کیفر

جراح Cərrah = [اسم] جراج

جسارت Cəsarət = [اسم] جسارت، جرأت، شجاعت، دلاوری

جسد Cəsəd = [اسم] جسد، نعش

جزا Cəza = [اسم] جزا، کیفر، مجازات

جذب Cəzb = [اسم] جذب، کشش

جیب Cib = [اسم] جیب

جیددی، جدی Ciddi = [صفت]جدی، مهم

جیهاز، جهاز  Cihaz = [اسم] وسائل، تجهیزات

جیلالاماق Cilalamaq = [فعل] جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن

جیلد، جلد Cild = [اسم] جلد، پوشش کتاب، جلد(شماره گذاری)

جیلوو Cilov = [اسم] افسار، عنان، فرونشانده شده

جیلوه Cilvə = [اسم] جلوه، فریبندگی، دلربایی

جین Cin = [اسم] جن، روح

جیناح، جناح Cinah = [اسم] جناح، طرف، شاخه، شعبه

جیناس Cinas = [اسم] جناس

جینایت Cinayət = [اسم] جنایت، گناه، جرم

جینلمک Cinlənmək = [فعل] عصبانی شدن، خشمناک شدن

جینس Cins = [اسم] جنس(مذکر یا مونث)، نوع، گونه، گوناگونی

جیسیم، جسم Cisim = [اسم]  بدن، جسم، مادی

جیوار، جوار Civar = [اسم]همسایگی، مجاورت، جوار، حومه

جیوه Civə = [اسم] جیوه

جیویلدمک Civildəmək = [فعل] جیک جیک کردن، جیر جیر کردن

جیقیلداماق Cığıldamaq = [فعل]جیغ و فریاد کشیدن، بع بع کردن، جیر جیر کردن، جیک جیک کردن

جیغیر Cığır = [اسم] مسیر، جاده، طریقت، گرایش، تمایل

جیلیز Cılız = [صفت] ریزه اندام، لاغر، ظریف

جیندیر Cındır = [صفت] کهنه شده، نخ نما، مندرس، [اسم] کهنه، ژنده

جینقیلداماق Cınqıldamaq = [فعل] جرنگ جرنگ کردن

جینگیر Cıngır = [اسم] صدا، سر و صدا

جیققیلیCıqqıli = [صفت] کوچک، حقیر، ریز، ناچیز

جیر Cır = [صفت] وحشی، تیز

جیرجیراما Cırcırama = [اسم] سنجاقک

جیریلداماق Cırıldamaq = [فعل] جیر جیر کردن، صدای غوک در آوردن، غژ غژ کردن

جیریق Cırıq = [صفت] پاره شده، نخ نما شده، در هم دریده

جیرماق Cırmaq = [فعل] پاره کردن، از هم گسیختن

جیرماقلاماق Cırmaqlamaq = [فعل] خاراندن

جیرانماق Cırnamaq = [فعل] عصبانی بودن، برانگیخته بودن، رنجیده بودن

جیرتدان Cırtdan = [اسم] کوتوله، قد کوتاه

جیزیلداماق Cızıldamaq = [فعل] صدای هیس کردن، جلز ولز کردن، صدای سوختن کباب روی آتش

جیزیق Cızıq = [اسم] خط

جود، جُد Cod = [صفت] زبر، زمخت، خشن، سخت

جغرافی، جوغرافی Coğrafi = [صفت]جغرافیایی

جومرد Comərd = [صفت] بخشنده، اعطا کننده

جوراب Corab = [اسم] جوراب، ذخیره

جوشغون Coşğun = [صفت] جوشان، پر برکت، سرشار، لبریز

جوشماق Coşmaq = [فعل] خشمناک شدن، غضب کردن، جوش آوردن، غوغا کردن

جؤکه Cökə = [اسم] آهک

جؤوهر Cövhər = [اسم] گوهر، جواهر، ماهیت، اسید، طبیعی، ذات

جومماق Cummaq = [فعل] شیرجه زدن، ناگهان داخل شدن

جوجه Cücə = [اسم] جوجه

جورمک Cücərmək = [فعل] بهار شدن، جوانه زدن، سر سبز شدن، روئیدن

جوجرتمک Cücərtmək = [فعل] روئیدن، رشد کردن، بزرگ شدن، ترویج دادن

جوجو Cücü = [اسم] حشره

جوللوت Cüllüt = [اسم] تیر انداز، تک تیر انداز

جومه، جمعه Cümə = [اسم] روز جمعه

جومه آخشامی، جمعه آخشامی Cümə axşamı = [اسم] روز پنج شنبه

جومله، جمله Cümlə = [اسم] جمله، تمامی، همگی

جور Cür = [اسم] نوع، جور، راه

جورأت، جرأت Cür`ət = [اسم] جرأت، جسارت، شهامت، شجاعت

جوثه، جثه Cüssə = [اسم] چثه، بدن، تن

جوت Cüt = [اسم] جفت، عدد زوج

جویور Cüyür = [اسم] گوزن، آهو

جوزئی، جزئی Cüz`i = [صفت] جزئی، مختصر، ناچیز

چادیر، چادر  çadır = [اسم] چادر، خیمه

چاغ çağ = [اسم] زمان، دوره، مدت، خوش روی

چاغیریش çağırış = [اسم] درخواست، دعوت

چاغیرماق çağırmaq = [فعل] درخواست کردن، دعوت کردن

چاغلاماق çağlamaq = [فعل] زمزمه کردن، سخن نامفهوم گفتن، یاوه گفتن، مِن و مِن

چاخیر çaxır = [اسم] شراب

چاخماق çaxmaq = [اسم] چخماق تفنگ، فولاد | [فعل] شعله ور شدن، اعتصاب کردن، برخورد کردن

چالا، چاله  çala = [اسم] چاله، حفره

چالاغان çalağan = [اسم] کایت

چالارلیق çalarlıq = [اسم] سایه دار

چالغی çalğı = [اسم] موسیقی

چالخالاماق çalxalamaq = [فعل]  احساسات را تحریک کردن، به وجد آمدن

چالیشماق çalışmaq = [فعل] تلاش کردن، کوشش کردن، آزمودن

چالیشقان çalışqan = [صفت] سخت کوش، کوشنده، ساعی

چالماق çalmaq = [فعل] نواختن آلت موسیقیایی، چیدن، بریدن، گاز گرفتن

چامادان، چمدان çamadan = [اسم] چمدان، صندوق

چاناق çanaq = [اسم] پیاله سفالی، فنجان سفالی

چانتا، چنته çanta = [اسم] چنته، کیسه، کیف

چاپ çap = [اسم] چاپ

چاپاق çapaq = [اسم] ماهی کپور، انواع ماهی های آب شیرین

چاپاراق çaparaq = [اسم] چهارنعل تاختن، دویدن

چاپیق çapıq = [اسم] جای زخم یا شکاف

چاپماق çapmaq = [فعل] تازیدن، دزدیدن، بریدن

چاپقین çapqın = [اسم] دزدیدن

چاقیل çaqıl = [اسم] ریگ

چاققال çaqqal = [اسم] شغال

چار çar = [اسم] تزار، امپراتور روسیه

چارداق çardaq = [اسم] اتاق زیر شیروانی

چاره çarə = [اسم] چاره

چارهووز çarhovuz = [اسم] دریاچه، استخر

چارخ، چرخ çarx = [اسم] چرخ

چارمیخ çarmıx = [اسم] صلیب

چارپایی çarpayı = [اسم] چهارچوب تخت خواب، تخت خواب

چارپاز çarpaz = [صفت] متقاطع

چارپیشماق çarpışmaq = [فعل] نزاع کردن، کشمکش کردن، جنگیدن

چاشماق çaşmaq = [فعل] گیر افتادن، گیج شدن

چاتدیرماق çatdirmaq = [فعل] تحویل دادن، رساندن

چاتیشدیرماق çatışdırmaq = [فعل] پرورش دادن، رشد دادن، تربیت کردن

چاتلاماق çatlamaq = [فعل] شکاف برداشتن، از هم جدا کردن، شکافتن

چاتماق çatmaq = [فعل] دستیابی، رسیدن، نائل شدن

چاتماقاش çatmaqaş = [اسم] ابرو کمانی، ابرو های کمانی شکل

چای çay = [اسم] رود، چای

چئک، چک çek = [اسم] چک، چک بانکی

چئمپیون çempion = [اسم] قهرمان

چئشید çeşid = [اسم] نوع، دسته گونه، قسم

چئشمه، چشمه çeşmə = [اسم] چشمه، سرچشمه

چئشمک çeşmək = [فعل] صیغلی کردن

چئویک çevik = [صفت] بی درنگ، سریع، چابک

چئویرمک çevirmək = [فعل] برگرداندن، انتقال دادن، تعویض کردن

چئوره çevrə = [اسم] دایره

چئوریلیش çevriliş = [اسم] انقلاب، واژگونی، براندازی

چئینمک çeynəmək = [فعل] جویدن

چکی çəki = [اسم] وزن، سنگینی

چکیج çəkic = [اسم] چکش

چکیلمک çəkilmək = [فعل] کنار رفتن، به کنار حرکت کردن

چکینمک çəkinmək = [فعل] خجالت کشیدن، احساس شرم کردن

چکیشمک çəkişmək = [فعل] شرط بستن به روی چیزی، نزاع کردن، مباحثه کردن

چکمه çəkmə = [اسم] چکمه

چکمک çəkmək = [فعل] : شکیل چکمک şəkil çəkmək = نقاشی کشیدن — اذیت چکمک əziyyət çəmək = اذیت کردن –  ترزیده چکمک tərəzidə çəkmək = وزن کردن — سیقارت (سیگار) چکمک siqaret çəkmək = سیگار کشیدن

چلنگ çələng = [اسم] حلقه گل، تاج گل

چللک çəllək = [اسم] بشکه

چمن çəmən = [اسم] چمن

چن çən = [اسم] مه، غبار

چنه، چانه çənə = [اسم] چانه، آرواره

چنگل، چنگال çəngəl = [اسم] چنگال

چپ çəp = [اسم] کجی، انحراف، لوچی

چپر çəpər = [اسم] حصار، پرچین، دیوار

چرچیوه çərçivə = [اسم] قاب، چارچوب

چرک، چارک çərək = [اسم] چهارک، یک چهارم، ربع

چرنلمک çərənləmək = [فعل] تند تند حر زدن، سخن بی معنی گفتن، چرند گفتن

چرشنبه، چارشانبا، چهارشنبه çərşənbə = [اسم] چهارشنبه

چتین çətin = [صفت] سخت، مشکل

چیبین çibin = [اسم] پرواز

چیچک çiçək = [اسم] شکوفه

چیلچیراق، چلچراغ çilçıraq = [اسم] چلچراغ، لوستر، شمعدان چندشاخه

چیلمک çiləmək = [فعل] صدای برخورد با آب، شالاپ شلوپ کردن، چلپ چلوپ کردن

چیمدیک çimdik = [اسم] نیشگون

چیمدیرمک çimdirmək = [فعل] شستشو کردن، اسحمام کردن

چیممک çimmək = [فعل] حمام کردن، دوش گرفتن

چینار، چنار cinar = [اسم] درخت چنار

چیرک، چرک çirk = [اسم] چرک، کثیفی

چیشمک çişəmək = [فعل] نم نم باران باریدن

چیی çiy = [صفت] خام، نپخته، کال

چیلیک، چی یه لک çiyələk = [اسم] توت فرهنگی

چییین çiyin = [اسم] شانه، کتف

چیغیرماق çığırmaq = [فعل] گریه کردن، فریاد زدن، جیغ کشیدن

چیخارماق çıxarmaq = [فعل] خارج کردن، بیرون انداختن

چیخیش çıxış = [اسم] اجرا، ایفا، نمایش، سخنرانی

چیخماق çıxmaq = [فعل] بیرون رفتن، بیرون آمدن

چیلپاق çılpaq = [صفت] لخت، عریان

چیراق، چراغ çıraq = [اسم] چراغ، لامپ

چیرمالاماق çırmalamaq = [فعل] اندوختن، ذخیره کردن، جمع کردن

چیرپینماق çırpımaq = [فعل] تپیدن، ضربان زدن، تپش داشتن

چیرپیشدیرماق çırpışdırmaq = [فعل] کش رفتن، قاپیدن، دزدیدن

چیرپماق çırpmaq = [فعل] اعتصاب کردن، لرزاندن

چوخ çox = [صفت] خیلی، بسیار، زیاد

چوخلو çoxlu = [صفت] بیشمار، بسیار زیاد

چولاق، چلاق çolaq = [اسم] لنگ، چلاق

چوودار çovdar = [صفت] ]چاودار، گندم سیاه

چووغون çovğun = [اسم] کولاک برف، توفان، طوفان

چؤل çöl = [اسم] صحرا، دشت

چؤنمک çonmək = [فعل] چرخیدن، تبدیل شدن، عوض شدن

چؤرک çörək = [اسم] نان

چونکی çünki = [حرف ربط] چون که، به خاطر اینکه

چوروک çürük = [صفت] چروک، پوسیده، خراب، بی ارزش

چوروکچو çürükçü = [اسم] یاوه گو، وراج

چورومه çürümə = [اسم] تجزیه، فساد، پوسیدگی

دا ( دَه ) (da (də = [قید]  هم، همچنین | [حرف ربط] در

دابان daban = [اسم] پاشنه پا

داد dad = [اسم] مزه، طعم

دادانماق dadanmaq = [فعل] وابسته شدن

داغ dağ = [اسم] کوه، کوهستان

داغیداجی dağıdacı = [صفت] ویرانگر، مخرب

داغیلماق dağılmaq = [فعل] متفرق کردن، پراکندن، جدا کردن

داها daha = [قید] بیشتر، نه بیشتر

داهی dahi = [اسم] نابغه، نبوغ، استعداد

داخیلی، داخلی daxili = [صفت] داخلی

داخما، دخمه daxma = [اسم] دخمه، کلبه، آلونک

دائیم، دائم daim = [صفت] دائم، همواره، همیشه

دائیر dair = [حرف اضافه] درباره

دائیره، دایره dairə = [اسم] دایره

دال dal = [اسم] پشت، عقب

دالان dalan = [اسم] دالان

دالاق dalaq = [اسم] طحال

دالاشماق dalaşmaq = [فعل] جنگیدن، نزاع کردن، کشمکش کردن

دالدالانماق daldalanmaq = [فعل] پناه گرفتن، از جان محافظت کردن

دالغا dalğa = [اسم] موج

دالغین dalğın = [صفت] اندیشمند

دام dam = [اسم] سقف

داماق damaq = [اسم] خوش مشرب، سرحال، سردماغ، خوش خلق

دامار damar = [اسم] رگه، رشته عصبی

دامغا damğa = [اسم] نقش، نشان، علامت

دامماق dammaq = [فعل] چکه کردن، چکیدن

دان dan = [اسم] سپیده دم، فجر، بامداد

دانا dana = [اسم] گوساله

دانیشیق danışıq = [اسم] مکالمه، گفتگو، محاوره

دانیشماق danışmaq = [فعل] صحبت کردن، حرف زدن، سخن گفتن

دانلاماق danlamaq = [فعل] سرزنش کردن، عیب جویی کردن، ملامت کردن

دانماق danmaq = [فعل] انکار کردن، تکذیب کردن، رد کردن

دار dar = [صفت] تنگ، باریک

داراق daraq = [اسم] شانه مو

داراشماق daraşmaq = [فعل] دور چیزی جمع شدن، گرد چیزی جمع شدن

داری darı = [اسم] ارزن، گندمیان

داریخماق darıxmaq = [فعل] خسته شدن، بد گذشتن (زمان)، نگران بودن، دلواپس بودن

داریشقال darışqal = [صفت] نسبتا تنگ، نسبتا باریک

دارماداغین ائتمک darmadağın etmək = [فعل] نابود شدن، خراب شدن، ویران شدن

دارتماق dartmaq = [فعل] کشیدن (متضاد فشار دادن)

داروازا، دروازه darvaza = [اسم] در، دروازه

داستان dastan = [اسم] افسانه

داش daş = [اسم] سنگ

داشیماق daşımaq = [فعل] بردن، حمل کردن، انتقال دادن

داشقین daşqın = [اسم] سیل

داوا، دعوا dava = [اسم] دعوا، زد و خورد

داوام، دوام davam = [اسم] دوام، استواری، پایداری

دایانماق dayanmaq = [فعل] ایستادن، ایستاندن

دایاق dayaq = [اسم] حمایت، نگهداری، پشتیبانی

دایاز dayaz = [صفت] کم عمق، کم ژرفا

دایه dayə = [اسم] پرستار، دایه

دایی dayı = [اسم] دایی

داز daz = [صفت] طاس، بی مو، کچل

دئکابر dekabr = [اسم] ماه دسامبر

دئمک demək = [فعل] گفتن

دئشیک deşik = [اسم] سوراخ، گودال، شکاف

دئویرمک devirmək = [فعل] برانداختن، سرنگون کردن، منقرض کردن

دئیینمک deyinmək = [فعل] غرغر کردن، ناله کردن، گله کردن

دب dəb = [اسم] مد، متداول، مرسوم

دبدبه dəbdəbə = [اسم] شکوه و جلال، تجمل، دبدبه و کبکبه

دجل dəcəl = [صفت] آدم شیطان، موذی، شر

دفه، دفعه dəfə = [اسم] دفعه، بار

دفینه dəfinə = [اسم] دفینه، گنج پنهان، خزانه

دفن dəfn = [اسم] دفن، خاکسپاری

دفتر dəftər = [اسم] دفتر

دهلیز dəhliz = [اسم] راهرو، دهلیز

دهشت dəhşət = [اسم] دهشت، ترس زیاد

دخلی اولماق dəxli olmaq = [فعل] ربط داشتن، مرتبط بودن

دله dələ = [اسم] دله، موش خرما

دله دوز dələduz = [اسم] دله دزد، گول زنف متقلب

دلی dəli = [صفت] دیوانه

دلیک dəlik = [اسم] سوراخ، دهانه، جای خالی، شکاف

دلیل dəlil = [اسم] دلیل، گواه، استدلال، مدرک

دللک dəllək = [اسم] آرایشگر، سلمانی

دلمک dəlmək = [فعل] سوراخ کردن

دم dəm = [اسم] لحظه، دم

دمیر dəmir = [اسم] آهن

دن dən = [اسم] دانه

دنه، دانه dənə = [اسم] دانه، تعداد، تکه

دنیز dəniz = [اسم] دریا

دقیق dəqiq = [صفت] دقیق، معین

دقیقه dəqiqə = [اسم] دقیقه

درج ائتمک dərc etmək = [فعل] منتشر کردن، چاپ کردن

درد dərd = [اسم] درد

دره dərə = [اسم] دره

درجه dərəcə = [اسم] درجه، مقدار، اندازه

درحال dərhal = [صفت] بی درنگ، فوری، بدون تاخیر، در لحظه

دری dəri = [اسم] پوست، جلد، چرم

درین dərin = [صفت] عمیق، ژرف

درک dərk = [اسم] درک، فهم

درمان dərman = [اسم] درمان، علاج، چاره

درمک dərmək = [فعل] برداشتن، جدا کردن، انتخاب کردن

درس dərs = [اسم] درس

دریا dərya = [اسم] دریا، اقیانوس

درزی dərzi = [اسم] خیاط

دسمال، دستمال dəsmal = [اسم] دستمال، حوله

دسته dəstə = [اسم] دسته، گروه، گله، رمه، فوج

دوه ( دَوَه ) dəvə = [اسم] شتر

دعوت də’vət = [اسم] دعوت

دیر ( دَیَز ) dəyər = [اسم] ارزش، قیمت، بها

دییشدیرمک dəyişdirmək = [فعل] تغییر دادن، عوض کردن

دیمک dəymək = [فعل] لمس کردن، به چیزی دست زدن

دیب dib = [اسم] پایین، زیر، تحتانی

دیگرdigər = [صفت] دیگر

دیک dik = [صفت] عمودی، ایستاده، ستونی

دیل dil = [اسم] زبان

دیلخور، دلخور dilxor = [صفت] دلخور، ناراحت، غمگین

دین din = [اسم] دین، مذهب

دینج، دنج dinc = [صفت] دنج، آرام، ساکت

دینمک dinmək = [فعل] گفتن، اظهار داشتن، نطق کردن، بیان کردن

دیققت، دقت diqqət = [اسم] توجه، دقت

دیری diri = [صفت] زنده، سرزنده

دیش diş = [اسم] دندان

دیوان divan = [اسم] مبل، نیمکت، دیوان (شعر)

دیوار divar = [اسم] دیوار

دیز diz = [اسم] زانو

دیرناق dırnaq = [اسم] ناخن، سم

دوداق dodaq = [اسم] لب

دوغما doğma = [صفت] زاییده شده

دوغماق doğmaq = [فعل] زاییدن

دوغراماق doğramaq = [فعل] بریدن، تکه کردن، قطعه کردن

دوغرو doğru = [صفت] صحیح، درست، راست، حقیقت

دوخسان doxsan = [عدد] نود، 90

دوکتور، دکتر doktor = [اسم] دکتر، پزشک

دولانماق dolanmaq = [فعل] معطل کردن، زندگی کردن،زیستن، وجود داشتن

دولدورماق doldurmaq = [فعل] پر کردن، انباشتن

دونماق donmaq = [فعل] یخ زدن، منجمد شدن

دوققوز doqquz = [عدد] نه، 9

دوست dost = [اسم] دوست، رفیق

دووشان dovşan = [اسم] خرگوش

دویماق doymaq = [فعل] پر بودن، سیر بودن، راضی بودن

دؤندرمک döndərmək = [فعل] عوض شدن، تغییر دادن، تبدیل شدن

دؤنمک dönmək = [فعل] بازگشتن، برگشتن

دؤرد dörd = [عدد] چهار

دؤش döş = [اسم] سینه، پستان

دؤشمه döşəmə = [اسم] کف اتاق، کف زمین، طیقه

دؤولت dövlət = [اسم] دولت، فرمانروایی

دؤولتلی dövlətli = [صفت] ثروتمند، پولدار

دؤیمک döymək = [فعل] زدن، کوبیدن، برخورد

دؤیوش döyüş = [اسم] رزم، پیکار، جدال، نزاع

دؤزمک dözmək = [فعل] تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت آوردن

درام dram = [اسم] درام

دومان duman = [اسم] مه، دود

دورماق durmaq = [فعل] ایستادن

دویماق duymaq = [فعل] احساس کردن، حس کردن، متوجه شدن

دوز duz = [اسم] نمک

دوکان، دکان dükan = [اسم] مغازه، فروشگاه، دکان

دونن dünən = [اسم] دیروز

دوشمک düşmək = [فعل] افتادن، پایین آمدن

دوشمن، دشمن düşmən = [اسم] دشمن

دوشونمک düşünmək = [فعل] تفکر کردن درباره، اندیشیدن درباره

دویمه düymə = [اسم] دکمه

دویو düyü = [اسم] برنج

دوز düz = [صفت] صحیح، درست، راست، مستقیم | [قید] مستقیم

دوزلتمک düzəltmək = [فعل] تصحیح کردن، هموار کردن

دوزمک düzmək = [فعل] قرار دادن، گماردن، مرتب کردن، ترتیب دادن

ائحتیمال، احتمال ehtimal : [اسم] احتمال

ائحتیرام، احترام ehtiram : [اسم] احترام

ائهتیراس ehtiras : [اسم] هوای نفس، اغراض نفسانی

ائحتیاج، احتیاج ehtiyac : [اسم] احتیاج

ائحتیاط، احتیاط ehtiyat : [اسم] احتیاط

ائکران، اکران ekran : [اسم] اکران، نمایش

ائل el : [اسم] مردم

ائعلان، اعلان e’lan : [اسم] اعلان

ائله، اله elə : [حرف ربط] همین طور، این طور، این جور، سپس

ائلمک، ائله مک eləmək : [فعل] انجام دادن، کاری را کردن، کردن

علم elm : [اسم] علم

ائن en : [اسم] عرض، پهنا

ائشیتمک eşitmək : [فعل] شنیدن، گوش کردن

عشق eşq : [اسم] عشق

ائششک، اششک، اشک eşşək : [اسم] خر، الاغ

ائعتیبار، اعتبار e’ tibar : [اسم] اعتبار

ائعتیقاد، اعتقاد e’tiqad : [اسم] اعتقاد، باور

ائعتیراف، اعتراف e’tiraf : [اسم] اعتراف، اقرار

ائعتیراض، اعتراض e’tiraz : [اسم] اعتراض، ایراد

ائو ev : [اسم] خانه، منزل

ائی بجر eybəcər : [صفت] زشت، بی ریخت

عییب، عیب eyib : [اسم] عیب، شرم

عینک eynək : [اسم] عینک

عینی eyni : [صفت] مشابه، عینا، یکسان

ابدی əbədi = [صفت] ابدی

عجائیب، عجایب əcaib = [صفت] عجایب، عجیب

اجداد əcdad = [اسم] اجداد

عجب əcəb = [صفت] عجب

اجلاف əclaf = [اسم] بد ذات، پست، ناکس، انسان رذل

اجنبی əcnəbi = [صفت] اجنبی، بیگانه، خارجی

عدالت ədalət = [اسم] عدالت

ادبیات ədəbiyyat = [اسم] ادبیات

عدلیه ədliyə = [اسم] دادگستری

افسانه əfsanə = [اسم] افسانه، اسطوره

عفو əfv = [اسم] عفو، بخشش

اگر əgər = [حرف ربط] اگر

احاطه əhatə = [اسم] احاطه

اهمیت əhamiyyət = [اسم] اهمیت

اهنگ əhəng = [اسم] آهک زنی

احوال əhval = [اسم] حال، احوال

احوالات əhvalat = [اسم] احوالات، اتفاقات

اخلاق əxlaq = [اسم] اخلاق، خلقیات

اژداها، اژدها əjdaha = [اسم] اژدها

اکیز əkiz = [اسم] دوقلو، جفت، زوج

اکمک əkmək = [فعل] کاشتن

عکس əks = [اسم] عکس، تصویر | [صفت] برعکس، بالعکس

اکثریت əksəriyyət = [اسم] اکثریت

ال əl = [اسم] دست

اعلا ə’la = [صفت] اعلا، عالی

علامت əlamət = [اسم] علامت، نشانه

علاقه əlaqə = [اسم] علاقه، نزدیکی در ارتباط

علاوه əlavə = [اسم] علاوه

البته əlbəttə = [قید] البته

الجک əlcək = [اسم] دستکش

الیفبا əlifba = [اسم] الفبا

اللی əlli = [عدد] پنجاه

الوئریشلی əlverişli = [صفت] سودمند، با صرفه، مناسب

الویداع، الوداع əlvida = [حرف ندا] وداع، خداحافظی

امک əmək = [اسم] کار، رنج، زحمت

عملیات əməliyyat = [اسم] عملیات

عمی əmi = [اسم] عمو

امین əmin = [صفت] امین، مورد اعتماد

امر əmr = [اسم] امر

امتعه əmtəə = [اسم]

انعنه ən’ənə = [اسم] رسم، سنت

انگل əngəl = [اسم] انگل

عقلی əqli = [صفت] عقلی، عقلانی، ذهنی، فکری

ار ər = [اسم] شوهر

اراضی ərazi = [اسم] زمین ها، ملک

اریک ərik = [اسم] زردآلو

اریمک ərimək = [فعل] آب شدن، ذوب شدن

ارزاق ərzaq = [اسم] توشه، خوراک، غذا

اساس əsas = [اسم] اساس، اصل، پایه | [صفت] اصلی

عصب əsəb = [اسم] عصب

اثر əsər = [اسم] اثر هنری، کار هنری

عسگر əsgər = [اسم] سرباز

اسگی əsgi = [اسم] کهنه، مندرس، ژنده

اصیل əsil = [صفت] اصیل، حقیقی، واقعی  [اسم] نسب

اسمک əsmək = [فعل] لرزیدن، وزیدن، ارتعاش داشتن

عصر əsr = [اسم] دوره، عصر

اشیا əşya = [اسم] اشیا، اجسام

ات ət = [اسم] گوشت

عطیر ətir = [اسم] ادوکلون، عطر، رایحه

اطراف ətraf = [اسم] اطراف، دور و بر، محله

عوض əvəz = [اسم] عوض، جانشین

اول əvvəl = [صفت] اول، نخست، نخستین

اییلمک əyilmək = [فعل] تعظیم کردن، خم شدن

ایلنمک əylənmək = [فعل] اوقات خوبی داشتن، به خوشی گذشتن

ایلشمک əyləşmək = [فعل] نشستن، جلوس کردن

ایری əyri = [صفت] ناراست، کج

ازگیل əzgil = [اسم] ازگیل

اذیت əziyyət = [اسم] اذیت، آزار

عزیز əziz = [صفت] عزیز، گرامی

ازمک əzmək = [فعل] مچاله کردن، چلاندن، فشردن

فابریک fabrik = [اسم] کارخانه، فابریک

فاجیعه، فاجعه faciə = [اسم] فاجعه، افتضاح، تراژدی

فاقیر، فقیر fağır = [صفت] فقیر، ندار، بی پول، بی نوا

فائیز faiz = [اسم] درصد، نرخ

فامیلیا، فامیلی familiya = [اسم] فامیل، خانواده

فاراغات، فراغت farağat = [اسم] فراغت، استراحت، زمان بیکاری

فاصیله، فاصله fasilə = [اسم] فاصله، وقفه، خلال

فاتئح، فاتح fateh = [اسم] فاتح، پیروز، غالب

فایدا، فایده fayda = [اسم] فائده، فایده، سود، استفاده

فعل fe’l = [اسم] فعل

فورال، فئورال fevral = [اسم] ماه فوریه

فعال fəal = [صفت] فعال، ساعی

فدا fəda = [اسم]  فدا، قربانی

فهله fəhlə = [اسم]  کارگر

فخر fəxr = [اسم] فخر، افتخار، غرور، سربلندی

فلاکت fəlakət = [اسم] فلاکت، بدبختی

فلک fələk = [اسم] سرنوشت، تقدیر، بخت و اقبال، طالع

فلسفه fəlsəfə = [اسم] فلسفه

فنا fəna = [صفت] رو به نابودی، فنا، بد، مریض، نامطبوع، ناگوار

فنر fənər = [اسم] فانوس، چراغ، چراغ خیابان

فن fənn = [اسم] موضوع

فراست fərasət = [اسم] هوشمندی، ذکاوت، فراست، دانایی

فرد fərd = [اسم] فرد، شخص

فرح fərəh = [اسم] شادی، فرح، خوشحالی

فرق fərq = [اسم] فرق، تفاوت

فرسیز fərsiz = [صفت] نامناسب، ناشایست

فرش fərş = [اسم] فرش

فریاد fəryad = [اسم] فریاد، داد، گریستن با صدای بلند

فرض fərz = [اسم] فرض، تصور، گمان

فساد fəsad = [اسم] فساد، تباهی، هرزگی

فتح fəth = [اسم] فتح، غلبه، پیروزی

فتیر fətir = [اسم] کلوچه، شیرینی

فیبرا، فیبر fibra = [اسم] فیبر

فیدان fidan = [اسم] نهال، قلمه درخت، گیاه

فیکیر، فکر fikir = [اسم] فکر، ایده

فیل fil = [اسم] فیل

فیلانکس، فلان کس filankəs = [اسم] كسی، شخصی، فلان کس

فیلدیشی fildişi = [اسم] عاج، عاج فیل

فیلم film = [اسم] فیلم

فینجان، فنجان fincan = [اسم] فنجان،

فیراوان، فراوان firavan = [صفت] فراوان، بسیار، وافر، زیاد

فیروزه firuzə = [اسم] فیروزه

فیشنگ، فشنگ fişəng = [اسم] فشنگ، موشک

فیتنه، فتنه fitnə = [اسم] فتنه، آشوب، تحریک

فیندیق fındıq = [اسم] فندق

فینخیرماق fınxırmaq = [فعل] خرناس کردن، خروپف کردن

فیرچا، فرچه fırça = [اسم] فرچه، برس

فیریلداق fırıldaq = [اسم] کلاه برداری

فیرلانماق fırlanmaq = [فعل] چرخیدنف گردیدن، دور زدن، تغییر کردن

فیرتینا fırtına = [اسم] تندباد، طوفان، توفان

فیشیلداماق fışıldamaq = [فعل] خش خش کردن

فونتان fontan = [اسم] سرچشمه، چشمه، فواره

فرما، فورما forma = [اسم] فرم، شکل، ریخت، قواره

فورته پیانو fortepiano = [اسم] پیانو

فوتو foto = [اسم] عکس

فوق العاده، فؤوق العاده fövqəl’adə = [صفت] فوق العاده

فؤوری، فوری fövri = [صفت] فوری، سریع، بلا درنگ

فرانسا Fransa = [اسم] کشور فرانسه

فونت funt = [اسم] پوند

فورقون، فرغون furqon = [اسم] فرغون

فوتبول، فوتبال futbol = [اسم] فوتبال

فورصت، فرصت fürsət = [اسم] فرصت، موقعیت، شانس

فوسونکار füsunkar = [صفت] فریبا، دلربا، افسون کننده

فوضول، فضول füzul = [صفت] نادان، ابله، فضول

 

گاوالی gavalı = [اسم] آلو، آلوی برقانی

گئج gec = [صفت] دیر

گئجه gecə = [اسم] شب

گئن gen = [صفت] پهن، عریض

گئری geri = [قید] پشت، عقب

گئتمک getmək = [فعل] رفتن، ترک کردن

گئییم geyim = [اسم] البسه، پوشاک، لباس

گلجک gələcək = [اسم] آینده

گلین gəlin = [اسم] عروس

گلیر gəlir = [اسم] سود، منغعت، خروجی، بازده

گلمک gəlmək = [فعل] آمدن

گمی gəmi = [اسم] کشتی، ناو

گنج gənc = [صفت] جوان

گرکلی gərəkli = [صفت] ضروری، سودمند، با فایده

گرگین gərgin = [صفت] شدید، قوی، سفت، سخت

گتیرمک gətirmək = [فعل] آوردن

گزمک gəzmək = [فعل] راه رفتن، پیاده روی کردن

گیج gic = [صفت] گیج، احمق، کودن

گیلاس gilas = [اسم] گیلاس

گیریش giriş = [اسم] ورودی، مدخل

گیرمک girmək = [فعل] وارد شدن، داخل شدن

گیزلتمک gizlətmək = [فعل] نهان کردن، مخفی کردن، پنهان کردن

گیزلی gizli = [صفت] محرمانه، راز

گؤبلک göbələk = [اسم] قارچ

گؤدک gödək = [صفت] کوتاه

گؤل göl = [اسم] دریاچه، استخر

گؤندرمک göndərmək = [فعل] فرستادن

گؤرکملی görkəmli = [صفت] شخصیت برجسته، مشهور، شهره خاص و عام

گؤرمک görmək = [فعل] دیدن، ملاحظه کردن

گؤرونوش görünüş = [اسم] نمود، مظهر، نمایش، ظاهر

گؤروش görüş = [اسم] ملاقات، دیدار

گؤسترمک göstərmək = [فعل] نشان دادن

گؤتورمک götürmək = [فعل] برداشتن، بردن، گرفتن

گؤی göy = [اسم] آسمان، بهشت | [صفت] رنگ آبی

گؤیرچین göyərçin = [اسم] کبوتر

گؤز göz = [اسم] چشم

گؤزل gözəl = [صفت] زیبا، خوشگل، قشنگ، عالی

گؤزلمک gözləmək = [فعل] انتظار چیزی را کشیدن، برای چیزی صبر کردن

گوج güc = [اسم] نیرو، قوت

گول gül = [اسم] گل

گولمک gülmək = [فعل] خندیدن

گومان، گمان güman = [اسم] گمان، ظن، شک

گوموش gümüş = [اسم] نقره

گون gün = [اسم] روز، یوم، خورشید

گوناه، گناه günah = [اسم] گناه، تقصیر، جرم

گؤزگو güzgü = [اسم] آینه

 

حادیثه، حادثه hadisə = [اسم] حادثه، اتفاق

حاکیم، حاکم hakim = [اسم] حاکم، قانونگذار | [صفت] رایج

حاکیمیت، حاکمیت hakimiyyət = [اسم] حاکمیت، سلطه، قدرت

حال hal = [اسم] حال، وضع، موقعیت

حالال، حلال halal = [صفت] حلال، قانونی، اجازه داده شده

حالت halət = [اسم] حالت، وضعیت

حالسیز halsız = [صفت] بی حال، ضعیف، خسته

حامام، حمام hamam = [اسم] حمام، گرمابه

حامبال hambal = [صفت] حمال، باربر

حامی hami = [صفت] حامی، حمایت کننده

هامی hamı = [ضمیر] همه، همگی

هانسی hansı = [ضمیر] کدام، کدامین

حاق، حق haqq = [اسم] حق، درستی، راستی

حاققیندا، حاقیندا haqqında = [حرف اضافه] درباره

هارا hara = [قید] کجا

حارام، حرام haram = [صفت] حرام، منع شده توسط مذهب

حاصیل، حاصل hasil = [اسم] حاصل، نتیجه

هاوا، هوا hava = [اسم] هوا، آب و هوا

حاضیر، حاضر hazır = [صفت] حاضر، آماده

هجا، هئجا heca = [اسم] هجا، بخش

حئکایه، حکایه hekayə = [اسم] حکایت، داستان

حئساب، حساب hesab = [اسم] حساب

هئیکل، هیکل heykəl = [اسم] هیکل، جثه

حئیران، حیران heyran = [صفت] حیران، سرگشته

حئیوان، حیوان heyvan = [اسم] حیوان، جانور

حبس həbs = [اسم] حبس، زندان

حد hədd = [اسم] حد، مرز

هدف hədəf = [اسم] هدف

هدیه hədiyyə = [اسم] هدیه

هفته həftə = [اسم] هفته

حکیم həkim = [اسم] پزشک، طبیب، حکیم

هلاک həlak = [اسم] هلاک، خستگی مفرط

هم həm = [قید] هم، همچنین

همیشه həmişə = [قید] همیشه

حمله həmlə = [اسم] حمله، تهاجم

حقارت həqarət = [اسم] حقارت، کوچکی

حقیقت həqiqət = [اسم] حقیقت، واقعیت

هر hər = [ضمیر] هر

حرارت hərarət = [اسم] حرارت، گرما، تب

حرب hərb = [اسم] جنگ، حرب، نزاع

حرکت hərəkət = [] حرکت، رفتار

حرف hərf = [اسم] حرف، نویسه

حسد həsəd = [اسم] حسد، رشک

حصر ائتمک həsr etmək = [فعل] وقف کردن، فدا کردن، اختصاص دادن

حسرت həsrət = [اسم] حسرت

حساس، حسساس həssas = [صفت] حساس

هشتاد həştad = [عدد] هشتاد، 80

هوس həvəs = [اسم] هوس، زیاده خواهی

حیا həya = [اسم] حیا، حجب، شرم

حیات həyat = [اسم] زندگی، حیات، زندگانی

هیجان həyəcan = [اسم] هیجان

حزین həzin = [صفت] غمگین، ناراحت، محزون

هضم həzm = [اسم] هضم، گوارش

حضرت həzrət = [صفت] حضرت

هیجران، هجران hicran = [اسم] هجران، فراغ

حیددت، حدت hiddət = [اسم] حدت، خشونت، تندی، شدت

هیندتویوغو hindtoyuğu = [اسم] بوقلمون

حیرص، حرص hirs = [اسم] حرص، طمع

هیس his = [اسم] دوده

حیسس، حیس، حس hiss = [اسم] حس، احساس

حیله hiylə = [اسم] حیله، فریب، نیرنگ

حؤکم، حکم hökm = [اسم] حکم، تصمیم

حؤکومت، حکومت hökumət = [اسم] حکومت، دولت

حؤرمت، حرمت hörmət = [اسم] حرمت

هوش huş = [اسم] هوش، ذکاوت

هوجره، هجره hücrə = [اسم] هجره، سلول

هوجوم، هجوم hücum = [اسم] هجوم، حمله، تهاجم

حودود، حدود hüdud = [اسم] حدود، مرز

هونر، هنر hünər = [اسم] هنر، توانایی، استعداد

حوقوق، حقوق hüquq = [اسم] حقوق

حوریت، حریت hürriyət = [اسم] آزادی

حوضور، حضور hüzur = [اسم] حضور، پیشگاه

حوزون، حزن hüzün = [اسم] حزن، اندوه، غم

 

خاچ xaç = [اسم] صلیب

خواهیش، خاهیش، خواهش xahiş = [اسم] خواهش، تقاضا، تمنا

خائین، خائن xain = [اسم] خائن، خیانتکار | [صفت] خائنانه، خیانت آمیز

خالا xala = [اسم] خاله

خالچا xalça = [اسم] قالی، زیلو، فرش

خالیص، خالص xalis = [صفت] خالص، واقعی، پاک

خالق xalq = [اسم] مردم، ملت، خلق

خواننده xanəndə = [اسم] خواننده

خانیم xanım = [اسم] خانم، بانو

خاردال xardal = [اسم] خردل

خاریجی xarici = [صفت] خارجی، اجنبی، بیگانه

خاریقه xariqə = [اسم] معجزه، شگفت انگیز

خارق العاده xariqül’adə = [صفت] خارق العاده، فوق العاده، غیر عادی

خاراط، خراط xarrat = [اسم] نجار، درودگر، خراط

خاص xas = [صفت] خاص، ویژه

خاصیت xasiyyət = [اسم] خاصیت، ویژگی

خاصه xassə = [اسم] کیفیت، چگونگی، خصوصیت، خاصه

خاطیره، خاطره xatirə = [اسم] خاطره

خاطیرلاماق xatırlamaq = [فعل] به یاد آوردن، به خاطر آوردن

خئییر، خیر xeyir = [اسم] خیر، نیکی، خوبی، نفع

خئیر، خیر xeyr = [قید] نه، خیر

خبر xəbər = [اسم] خبر، اخبار

خبیث xəbis = [صفت] خبیث، بدجنس، نابکار

خفیف xəfif = [اسم] خفیف، ناچیز

خفیه xəfiyyə = [اسم] کارآگاه، جاسوس

خلبیر xəlbir = [اسم] الک، غربال

خلف xələf = [اسم] نوه، نسل، اولاد، زادگان

خمیر xəmir = [اسم] خمیر

خنجر xəncər = [اسم] خنجر

خرج xərc = [اسم] خرج، هزینه، برآمد

خریطه xəritə = [اسم] نقشه

خسته xəstə = [صفت] خسته، مریض، بیمار

خطا xəta = [اسم] خطا، اشتباه

خط xətt = [اسم] خط (در هندسه)، دستخط

خیال xəyal = [اسم] خیال، رؤیا

خیانت xəyanət = [اسم] خیانت، نقض عهد، پیمان شکنی

خز xəz = [اسم] جامه پوستین، جامه خزدار

خزینه xəzinə = [اسم] گنج، گنجینه، خزانه

خیدمت، خدمت xidmət = [اسم] خدمت، سرویس

خیلاص، خلاص xilas = [اسم] خلاص، رها، آزاد

خیابان xiyaban = [اسم] خیابان

خیار xiyar = [اسم] خیار

خیردا xırda = [صفت] ناچیز، کم، خرده

خیرداوات xırdavat = [اسم] خنزر پنزر، خرده فروشی

خیرمان xırman = [اسم] زمینی که در آن خرمن کوبی می کنند

خور xor = [اسم] گروه کُر، دسته سرایندگان

خوروز xoruz = [اسم] خروس

خورولداماق xoruldamaq = [فعل] خمیازه کشیده، خروپوف کردن، خرناس کردن

خوش xoş = [صفت] خوش، شاد

خؤرک xörək = [اسم] غذا، خوراکی

خریستیان xristian = [صفت] مسیحی، پیرو حضرت عیسی

خورما، خرما xurma = [اسم] خرما

خوصوصن، خصوصن xüsusən = [صفت] خصوصا، به خصوص، به ویژه

خوصوصیت، خصوصیت xüsusiyyət = [اسم] خصوصیت، ویژگی

 

عیبادت، عبادت ibadət = [اسم] عبادت

عیبارت، عبارت ibarət = [صفت] شامل، تشکیل شده از، عبارت

ایبلیس، ابلیس iblis = [اسم] شیطان، ابلیس

عیبرت، عبرت ibrət = [اسم] عبرت، سرزنش

ایبتیدا، ابتدا ibtida = [اسم] ابتدا، آغاز

ایجازه، اجازه icazə = [اسم] اجازه، رخصت، اذن

ایجاره، اجاره icarə = [اسم] اجاره، کرایه

ایجباری، اجباری icbari = [صفت] اجباری

ایجلاس، اجلاس iclas = [اسم] اجلاس، ملاقات

ایجمال، اجمال icmal = [اسم] مرور، دوره، اجمال

ایجرا، اجرا icra = [اسم] اجرا، نمایش، ایفا

ایجتیماعی، اجتماعی ictimai = [صفت] اجتماعی

ایچ iç = [اسم] درونی، داخلی

ایچمک içmək = [فعل] نوشیدن

ایداره، اداره idarə = [اسم] اداره، مدیریت، نظارت

ایدیعا، ادعا iddia = [اسم] ادعا، مطالبه

ایدمان idman = [اسم] ورزش جسمانی، تمرین بدنی

ایدراک، ادراک idrak = [اسم] ادراک، احساس

ایفا ifa = [اسم] ایفا، اجرا، نمایش

ایفاده، افاده ifadə = [اسم] بیان، تجلی، ابرازف افاده

ایفلاس، افلاس ifas = [اسم] ورشکستگی، افلاس

ایفراز، افراز ifraz = [اسم] جداسازی

ایفتیخار، افتخار iftixar = [اسم] افتخار، فخر

ایگید igid = [اسم] مرد جوان | [صفت] شجاع، دلیر

ایخراج، اخراج ixrac = [اسم] اخراج

اختیلاف، اختلاف ixtilaf = [اسم] اختلاف، تفاوت در عقیده

ایختیراع، اختراع ixtira = [اسم] اختراع

ایختیصار، اختصار ixtisar = [اسم] اختصار، کوتاه سازی، مخفف

ایختیصاص، اختصاص ixtisas = [اسم] اختصاص، مختص

ایختیار، اختیار ixtiyar = [اسم] اختیار، حق انتخاب

ایکی iki = [عدد] دو، 2

ایل il = [اسم] سال، سنه

ایلان ilan = [اسم] مار

ایلدیریم ildırım = [اسم] آذرخش، صاعقه، رعد و برق

ایله ilə = [حرف اضافه] با، به معنی

ایلهام، الهام ilham = [اسم] الهام، وحی

ایلیشمک ilişmək = [فعل] بسته شدن، گرفته شدن

ایلک ilk = [صفت] اولف نخست

ایلتیفات، التفات iltifat = [صفت] التفات، وا نگریستن

التیهاب، التهاب iltihab = [اسم] التهاب

ایمکان، امکان imkan = [اسم] امکان، مقدور

ایملا، املا imla = [اسم] املا، دیکته

ایمتاحان، امتحان imtihan = [اسم] امتحان، تست

ایمتیناع، امتناع imtina = [اسم] امنتاع، اجتناب

ایمتیاز، امتیاز imtiyaz = [اسم] امتیاز، برتری

ایمضا، امضا imza = [اسم] امضا

عیناد، عناد inad = [اسم] سرسختی، لجاجت

اینام inam = [اسم] باور، عقیده، اعتقاد

اینانماق inanmaq = [فعل] باور داشتن، اعتقاد داشتن

اینجه incə = [اسم] بلند و باریک، قلمی

اینجی inci = [اسم] مروارید

اینجیمک incimək = [فعل] صدمه خوردن، مصدوم شدن، مجروح شدن

ایندی indi = [قید] الان، اکنون، حالا

اینک inək = [اسم] گاو

اینگیلیس، انگلیس ingilis = [صفت] انگلیسی

اینعیکاس، انعکاس in’ikas = [اسم] انعکاس، بازتاب

اینیلدمک inildəmək = [فعل] نالیدن، زاری کردن، گله کردن

اینکار، انکار inkar = [اسم] انکار، رد، عدم پذیرش

اینکیشاف، انکشاف inkişaf = [اسم] پیشرفت، توسعه، بسط

اینصاف، انصاف insaf = [اسم] انصاف، عدالت، جوانمردی

اینسان، انسان insan = [اسم] انسان، آدم، بشر

اینشا، انشا inşa = [اسم] انشا، نگارش

اینشاعات، انشاعات inşaat = [اسم] ساختمان، عمارت

اینتیباه، انتباه intibah = [اسم] رنسانس

اینتیقام، انتقام intiqam = [اسم] انتقام، کینه، خونخواهی

اینتظام، انتظام intizam = [اسم] نظم و قاعده، ترتیب، انتظام

اینتیظار، انتظار intizar = [اسم] انتظار، چشم داشت، توقع

ایپ ip = [اسم] طناب، ریسمان

ایپک ipək = [اسم] ابریشم | [صفت] ابریشمی

ایقلیم، اقلیم iqlim = [اسم] اقلیم، آب و هوا، شرایط جغرافیایی

ایقتیصاد، اقتصاد iqtisad = [اسم] اقتصاد

ایرلی irəli = [قید] جلو، پیش

ایری iri = [صفت] بزرگ، عظیم

ایریشمک irişmək = [فعل] پوزخند زدن، نیش وا کردن

عیرق، عرق irq = [اسم] نژاد

ایرث، ارث irs = [اسم] ارث، میراث

ایرتیجاع، ارتجاع irtica = [اسم] پرخاشگری، تعرض

ایسیم، اسم isim = [اسم] اسم، نام

ایسینمک isinmək = [فعل] خود را گرم کردن، گرم شدن

ایسلام، اسلام islam = [اسم] دین اسلام

ایسلانماق islanmaq = [فعل] خیس شدن، تر شدن

عیصمت، عصمت ismət = [اسم] عصمت، پاکدامنی، عفت

 

 

آباد Abad  = [صفت] آباد، کامیاب

آباژور Abajur = [اسم] آباژور

آبیدَه Abidə = [اسم] مقبره، بنای یادبود، اثر تاریخیمعنی لغت فارسی به ترکی

آبی Abı= [صفت] رنگ آبی

آبیر Abır = [اسم] آبرو، شرم، امتیاز ویژه، جناب، عزت نقس، شرافت نفس

آبونَه Abunə = [اسم] اشتراک، آبونه

آج Ac = [صفت] گرسنه

آجگؤز Acgöz = [صفت] آزمند، حریص، زیاده جو، سیر نشدنی

عاجیز Aciz = [صفت] عاجز، فقیر، ضغیف

آجی Acı = [صفت] تند، طعنه آمیز، تیز

آجیناجاقلی Acınacaqlı = [صفت] رقت بار، رقت انگیز، مایه دلسوزی، اسفناک

آجیق Acıq = [اسم] غرض، کینه، برآشفتگی، خشم

آجلیق Aclıq = [اسم] گرسنگی، قحطی زدگی

آچیق açıq = [صفت] باز، برهنه شده، شفاف، معین، بی پرده، بی ابر

آچماق açmaq = [فعل] باز کردن، گشودن، روشن کردن

آد ad = [اسم]اسم، نام، شهرت

آدا ada = [اسم] جزیره

آدام adam = [اسم] آدم، انسان، شخص

آددیم addım = [اسم] گام، قدم، مرحله

عادت adət = [اسم]عادت، روزمرگی

عادی adi = [صفت] عادی، معمولی

عادیل adil = [صفت] عادل، قاضی

آدلاندیرماق adlandırmaq = [فعل] صدا زدن،صدا کردن(نام)

آدرس adres = [اسم]آدرس، نشانی

آئروپورت aeroport = [اسم] فرودگاه

عافیت afiyət = [اسم] عافیت، سلامت

آگنتلیک agentlik = [اسم] آژانس، نمایندگی

آغ ağ = [صفت] رنگ سفید

آغا ağa = [اسم] آقا، جناب

آغاج ağac = [اسم]درخت، الوار

آغارماق ağarmaq = [فغل] سفید شدن

عاقیل ağil = [اسم] دلیل، هوش، شعور

آغیر ağır = [صفت] سنگین، آهسته، جدی

آغیز ağız = [صفت] دهان، لبه

آغلاماق Ağlamaq = [فعل] گریه کردن، اشک ریختن، غمگین کردن

آغری Ağrı = [اسم] درد

آغو Ağu = [اسم] زهر، سم

آغوش Ağuş = [اسم] آغوش، بغل

معنی لغت فارسی به ترکی

آهنگ Ahəng = [اسم] آهنگ، هارمونی

آخین Axın = [اسم] جاری، روان

آخیرینجی Axirinci = [صفت] آخرین، پایانی

آخماق Axmaq = [اسم] احمق، نقهم

آخشام Axşam = [اسم] سر شب، عصر

آختارماق Axtarmaq = [فعل] جستجو کردن، به دنبال چبزی بودن

عاید Aid = [صفت] مراجعه به، درباره، مربوط

عائیلَه Ailə = [اسم]خانواده، فامیلی

آکتیو Aktiv = [صفت]فعال

آکتوال Aktual = [صفت] واقعی، حقیقی

آکتیور Aktyor = [اسم] بازیگر، هنرپیشه

آلداتماق Aldatmaq = [فعل] دروغ گفتن، تقلب کردن

عالَم Aləm = [اسم] جهان، عالَم، دنیا، هستی

عالی Ali = [صفت] عالی

عالیم Alim = [اسم] عالِم، دانشمند

آلیجی Alıcı = [اسم] خریدار، مشتری

الله، آللاه Allah = [اسم] الله، خداوند

آلما Alma = [اسم] سیب

آلماق Almaq = [فعل] خریدن،گرفتن، ابتیاع کردن، دریافت کردن، بدست آوردن

آلمان Alman = [اسم] آلمانی، اهل آلمان

آلوو Alov = [اسم] شعله، زبانه آتش

آلتی Altı = [عدد] عدد شش

آمریکا Amerika = [اسم] آمریکا

اما، امما، آمما Amma = [حرف ربط] اما

آن An = [اسم] لحظه، اکنون

آنا Ana = [اسم] مادر

آنجاق Ancaq = [قید] فقط؛ [حرف ربط] اما

آنلاماق Anlamaq = [فعل] فهمیدن، متوجه شدن

آپرئل Aprel = [اسم] ماه آوریل، آپریل

آپتئک Aptek = [اسم] داروخانه

عاقیبت Aqibət = [اسم] عاقبت، سرانجام، نتیجه

آرا Ara = [اسم] خلال، وقفه، فاصله زمانی یا مکانی، ارتباط، نسبت

آرخا Arxa = [اسم]عقب، پشت، قسمت پُشتی

آرخایین Arxayın = [صفت] اطمینان، یقین، خاطر جمع

عاریف Arif = [صفت] خردمند، دانا، باهوش

آرمود Armud = [اسم] گلابی

آرتیرماق Artırmaq = [فعل] اضافه کردن، توسعه دادن، زیاد کردن

آرواد Arvad = [اسم] زن، همسر(زن)

آرزو Arzu = [اسم] آرزو

آسان Asan = [صفت] آسان، سهل

آسیلماق Asılmaq = [فعل] چسبیدن به، تمایل داشتن، آویخته شدن

آسلان، اصلان، آصلان Aslan = [اسم] شیر(حیوان)

آستا Asta = [صفت] آهسته، آرام

آشاغیدا Aşağıda = [صفت] زیر، پایین

عاشیق Aşiq = [اسم] عاشق، دوست دار

آشکار Aşkar = [صفت] آشکار، واضح

آت At = [اسم] اسب

آتا Ata = [اسم] پدر، بابا

آتماق Atmaq = [فعل] پرتاب کردن، دور انداختن

آوادانلیق Avadanlıq = [اسم]  تجهیزات، وسایل

عاوام، عوام، آوام Avam = [صفت] بی سواد، عامی، درس نخوانده

آوارا، آواره Avara = [اسم] ولگرد، خانه بدوش، بیکار، آواره

آواریا Avariya = [اسم] تصادف، له شدن

آوروپا Avropa = [اسم] اروپا

آوتومات Avtomat = [اسم] اتوماتیک، خودکار

آوتوموبیل Avtombil = [اسم] خودرو، ماشین

آی Ay = [اسم] ماه ( ماه آسمان و ماهِ سال)

آیاق Ayaq = [اسم] پا

آیاز Ayaz = [اسم] یخ زده، سرما زده

آیدین Aydın = [صفت] تابناک، درخشان

آیی Ayı = [اسم] خرس

آییب Ayıb = [اسم] خجالت، شرمندگی

آییلماق Ayılmaq = [فعل] بیدار کردن

آییق Ayıq = [صفت] بیدار کامل، هشیار

آییرماق، آیرماق Ayirmaq = [فعل] جدا کردن، قطعه قطعه کردن

آینا، آینه Ayna = [اسم] آینه

آز Az = [صفت] ناچیز، کم

آزاد Azad = [صفت] آزاد، رها

آزالماق Azalmaq = [قعل] کم شدن، تقلیل یافتن، کاستن

آذربایجان Azərbaycan = [اسم] آذربایجان

 

بابا Baba = [اسم] پدربزرگ

باجارماق Bacarmaq = [فعل] توانستن، قدرت انجام کاری را داشتن

باجی Bacı = [اسم] خواهر

بادام Badam = [اسم] بادام

بادیمجان، بادمجان Badımcan = [اسم] بادمجان، بادنجان

باغ Bağ = [اسم] باغ

باغیشلاماق Bağişlamaq = [فعل] هدیه دادن، بخشیدن

باغلاماق Bağlamaq = [فعل] مقید کردن، ملزم کردن، مسدود کردن، بستن

باها، بها Baha = [صفت] گران قیمت، پر ارزش

باهار، بهار Bahar = [اسم] بهار

باخیش Baxış = [اسم] نگاه، دید

باخماق Baxmaq = [فعل] نگاه کردن به، نگاه کردن، محافظت کردن

بال Bal = [اسم] عسل

بالا Bala = [اسم] کودک، فرزند

بالاجا Balaca = [صفت] کوچک، ریز، خرده

بالت Balet = [اسم] رقص باله

بالیق Balıq = [اسم] ماهی

بالیش، بالش Balış = [اسم] بالش

بانک Bank = [اسم] بانک

باریشماق Barişmaq = [فعل] صلح دادن، آشتی دادن

بارماق Barmaq = [اسم] انگشت

باسماق Basmaq = [فعل] فشار دادن، نقش بستن، لبریز شدن(آب)

باش Baş = [اسم] سر، بالا، پیشرو

باشلاماق Başlamaq = [فعل] شروع کردن، آغاز کردن

باشقا Başqa = [صفت] دیگر، دیگری

باتماق Batmaq = [فعل] نزول کردن، پایین رفتن، غروب کردن خورشید

بایرام Bayram = [اسم] عید، تعطیلی

بازار Bazar = [اسم] بازار، مرکز خرید، یکشنبه

بئل، بل Bel = [اسم] کمر

بئله، بله، بِلَه Belə = [ قید]  پس، بنابراین، بدین گونه |  [صفت]چنین، این طور، این جور

بئش، بش، بِش Beş = [عدد] پنج

بئیین، بیین، بِیین Beyin = [اسم] مغز

بین الخلق Beynəlxalq = [صفت] بین المللی

بدن Bədən = [اسم] بدن، جسم

بدیعی Bədii = [صفت] ادبی، هنریف مربوط به هنر

بهانه Bəhanə = [اسم] بهانه، عذر

بخت Bəxt = [اسم] بخت، شانس، طالع

بلا Bəla = [اسم] بلا، مصیبت

بلی Bəli = [قید] بله، بلی، آری

بلکه Bəlkə = [قید] بلکه، شاید، احتملا

برابر Bərabər = [اسم] برابر، مساوی

برک Bərk = [صفت] سخت، محکم، ثابت، استوار

بس Bəs = [حرف ربط]  ولی، اما  |  [صفت] بس، کافی

بستکار، بسته کار Bəstəkar = [اسم] نویسنده، سراینده

بیاض Bəyaz = [صفت] سفید

بینمک، بَیَنمَک Bəyənmək = [فعل] دوست داشتن

بزک bəzək = [اسم] آراسته، مزین

بعضی Bə`zi = [صفت] بعضی، برخی

بیلدیرمک Bildirmək = [فعل] اطلاع دادن، دانستن

بیلت، بیلط، بلیت Bilət = [اسم] بلیت

بیلیک Bilik = [اسم] دانش، علم

بیلمک Bilmək = [فعل] دانستن، یادگرفتن، حدس زدن

بیر Bir = [عدد] یک

بیسکویت Biskvit = [اسم] بیسکوئیت

بیشیرمک Bişirmək = [فعل] غذا پختن، طبخ کردن

بیتیرمک Bitirmək = [فعل] تمام کردن، کامل کردن، پایان دادن، فارغ التحصیل شدن

بیتکی Bitki = [اسم] گیاه، نهال

بی وفا Bivəfa = [صفت] بی وفا

بیز Biz = [ضمیر] ما

بیچاق Bıçaq = [اسم] چاقو

بیغ Bığ = [اسم] سبیل

بغاز، بوغاز Boğaz = [اسم] گلو

بغماق، بوغماق Boğmaq = [فعل] تنگ کردن، منقبض کردن، خفه کردن، مسدود کردن، غرق کردن

بل، بُل، بول Bol = [صفت] بسیار، وافر، فراوان

برج، بورج Borc = [اسم] بدهی، وام، غرض، وظیفه، التزام

بستان، بوستان  Bostan = [اسم] بوستان، باغ سبزیجات

بش، بُش، بوش Boş = [صفت] خالی، اشغال نشده

بوتانیکا Botanika = [اسم] گیاه شناسی

بی، بوی، بُی Boy = [اسم] بلندی، ارتفاع

بویون، بُیون، بیون  Boyun = [اسم] گردن

بز، بوز، بُز Boz = [صفت] خاکستری

بؤجک Böcək = [اسم] حشره

بؤحران، بحران Böhran = [اسم] بحران

بؤهتان Böhtan = [اسم] بدنامی، رسوایی، تهمت اشتباه

بؤلمک Bölmək = [فعل] بریدن، تصسیم کردن، جدا کردن

بؤیرک Böyrək = [اسم] کلیه، قلوه

بؤیوک، بویوک Böyük = [صفت] بزرگ، عظیم

بؤیورتکن Böyürtkən = [اسم] تمشک

بروشورا، بروشور Broşüra = [اسم] بروشور، مجله

بو Bu = [ضمیر] این

بوجاق Bucaq = [اسم] گوشه، کنج

بوداق Budaq = [اسم] شعبه، شاخه، انشعاب

بوفئت، بوفه Bufet = [اسم] بوفه، قفسه

بوغدا Buğda = [اسم] ذرت

بوکئت، بوکت، بوکِت Buket = [اسم] دسته گل

بولاق Bulaq = [اسم] بهار

بولود Bulud = [اسم] ابر

بورا Bura = [قید] اینجا

بوراخماق Buraxmaq = [فعل] رفتن، آزاد کردن، رها کردن، مرخص کردن

بورژوا Burjua = [اسم] طبقه متوسط جامعه، بورژوا

بورماق Burmaq = [فعل] پیچیدن، تابیدن

بورون Burun = [اسم] بینی، دماغ

بوروق Buruq = [اسم] حلقه، فر

بوینوز Buynuz = [اسم] بوق

بویورماق Buyurmaq = [فعل] سفارش دادن، دستور دادن

بوز Buz = [اسم] یخ

بوکولو Bükülü = [صفت] در لفافه پیچیدن، پیچیده شده

بولبول، بول بول Bülbül = [اسم] بلبل

بولئتئن، بولتن، بولتن Bülleten = [اسم] بولتن، تابلو اعلانات

بونؤورا Bünövrə = [اسم] بنیاد، موسسه

بورو Büro = [اسم] دفتر کار، دفتر خانه، میز

بورونمک Bürünmək = [فعل] خود را در لفافه پیچیدن

بوتون Bütün = [صفت] سراسر، تمام، کامل

جاد Cad = [اسم] گندمی (نان)

جادو Cadu = [اسم] جادو، نیرنگ، افسونگری

جاغیلداماق Cağıldamaq = [فعل] جریان داشتن، روان بودن(آب)، تق تق صدا کردن (آجیل)

جاغیلتی Cağıltı = [اسم] صدا، سر و صدا، صدای پایین ریختن آب

جاهان، جهان Cahan = [اسم] جهان، دنیا، گیتی

جاهیل، جاهل Cahil = [صفت] جاهل، نادان، بی تجربه، بی سواد

جالال، جلال Calal = [اسم] جلال، بزرگی، عظمت

جاماآت،جاماعت، جماعت Camaat = [اسم] جماعت، مردم، عموم، همگان

جامال، جمال Camal = [اسم] جمال، زیبایی، خوشگلی

جامیش Camış = [اسم] گاو وحشی، بوفالو

جان Can = [اسم] جان، زندگی، نیرو، قدرت انجام کاری

جانان Canan = [اسم] جانان، دلبر، یار، عزیز

جاناوار، جانور Canavar = [اسم] گرگ

جانی Cani = [اسم] جانی، جنایتکار، گناهکار

جاری Cari = [صفت] جاری، روان، امروز

جاسوس Casus = [اسم] جاسوس

جاواب، جواب Cavab = [اسم] جواب، پاسخ

جاوابده، جوابده Cavabdeh = [صفت] مسئول، عهده دار، مدافع، جوابگو، پاسخگو

جواهیر، جواهر Cavahir = [اسم] جواهر

جاوان، جوان Cavan = [صفت] جوان، با طراوت، شباب

جاز Caz = [اسم] موسیقی جاز

جاذیبه، جاذبه Cazibə = [اسم] جاذبه، کشش، کشندگی

جئیران، جیران Ceyran = [اسم] غزال، آهو

جابر، جبر Cabr = [اسم] جبر، زور، خشونت

جدول Cədvəl = [اسم] برنامه، جدول زمانی

جفا Cəfa = [اسم] جفا، ظلم، ستم

جفنگیات Cəfəngiyat = [اسم] جفنگیات، مزخرف، یاوه

جفته Cəftə = [اسم] میله، توپ پارچه

جهالت Cəhalət = [اسم] جهالت، نادانی

جهد Cəhd = [اسم] جهد، کوشش، تلاش، سعی

جهنم Cəhənnəm = [اسم] جهنم، دوزخ

جهت Cəhət = [اسم]جهت، سمت، جزء

جلب Cəlb = [اسم] جاذب، کشش، جلب

جلد Cəld = [قید]، به سرعت، به تندی [صفت]سریع، تند، بیدرنگ

جلاد Cəllad = [اسم] جلاد، دژخیم، مامور اعدام

جمعیت Cəmiyyət = [اسم] جمعیت، جامعه، دسته

جملشدیرمک Cəmləşdirmək = [فعل] با هم بودن، دور هم جمع شدن، گرد آوردن

جنجل، جنجال Cəncəl = [صفت]، آشفته شده، شلوغ شده [اسم]جنجال، اغتشاش، شلوغ کاری

جنگاور Cəngavər = [اسم] جنگاور، رزمجو، مبارز

جنگللیک Cəngəllik = [اسم] جنگل

جننت، جنت Cənnət = [اسم] بهشت، پردیس

جنوب Cənub = [اسم] جنوب

جریان Cərəyan = [اسم] جریان، حرکت

جرگه Cərgə = [اسم] سطر، ردیف، خط، رتبه

جریمه Cərimə = [اسم] جریمه، مجازات، کیفر

جراح Cərrah = [اسم] جراج

جسارت Cəsarət = [اسم] جسارت، جرأت، شجاعت، دلاوری

جسد Cəsəd = [اسم] جسد، نعش

جزا Cəza = [اسم] جزا، کیفر، مجازات

جذب Cəzb = [اسم] جذب، کشش

جیب Cib = [اسم] جیب

جیددی، جدی Ciddi = [صفت]جدی، مهم

جیهاز، جهاز  Cihaz = [اسم] وسائل، تجهیزات

جیلالاماق Cilalamaq = [فعل] جلا دادن، برق انداختن، صیقل دادن

جیلد، جلد Cild = [اسم] جلد، پوشش کتاب، جلد(شماره گذاری)

جیلوو Cilov = [اسم] افسار، عنان، فرونشانده شده

جیلوه Cilvə = [اسم] جلوه، فریبندگی، دلربایی

جین Cin = [اسم] جن، روح

جیناح، جناح Cinah = [اسم] جناح، طرف، شاخه، شعبه

جیناس Cinas = [اسم] جناس

جینایت Cinayət = [اسم] جنایت، گناه، جرم

جینلمک Cinlənmək = [فعل] عصبانی شدن، خشمناک شدن

جینس Cins = [اسم] جنس(مذکر یا مونث)، نوع، گونه، گوناگونی

جیسیم، جسم Cisim = [اسم]  بدن، جسم، مادی

جیوار، جوار Civar = [اسم]همسایگی، مجاورت، جوار، حومه

جیوه Civə = [اسم] جیوه

جیویلدمک Civildəmək = [فعل] جیک جیک کردن، جیر جیر کردن

جیقیلداماق Cığıldamaq = [فعل]جیغ و فریاد کشیدن، بع بع کردن، جیر جیر کردن، جیک جیک کردن

جیغیر Cığır = [اسم] مسیر، جاده، طریقت، گرایش، تمایل

جیلیز Cılız = [صفت] ریزه اندام، لاغر، ظریف

جیندیر Cındır = [صفت] کهنه شده، نخ نما، مندرس، [اسم] کهنه، ژنده

جینقیلداماق Cınqıldamaq = [فعل] جرنگ جرنگ کردن

جینگیر Cıngır = [اسم] صدا، سر و صدا

جیققیلیCıqqıli = [صفت] کوچک، حقیر، ریز، ناچیز

جیر Cır = [صفت] وحشی، تیز

جیرجیراما Cırcırama = [اسم] سنجاقک

جیریلداماق Cırıldamaq = [فعل] جیر جیر کردن، صدای غوک در آوردن، غژ غژ کردن

جیریق Cırıq = [صفت] پاره شده، نخ نما شده، در هم دریده

جیرماق Cırmaq = [فعل] پاره کردن، از هم گسیختن

جیرماقلاماق Cırmaqlamaq = [فعل] خاراندن

جیرانماق Cırnamaq = [فعل] عصبانی بودن، برانگیخته بودن، رنجیده بودن

جیرتدان Cırtdan = [اسم] کوتوله، قد کوتاه

جیزیلداماق Cızıldamaq = [فعل] صدای هیس کردن، جلز ولز کردن، صدای سوختن کباب روی آتش

جیزیق Cızıq = [اسم] خط

جود، جُد Cod = [صفت] زبر، زمخت، خشن، سخت

جغرافی، جوغرافی Coğrafi = [صفت]جغرافیایی

جومرد Comərd = [صفت] بخشنده، اعطا کننده

جوراب Corab = [اسم] جوراب، ذخیره

جوشغون Coşğun = [صفت] جوشان، پر برکت، سرشار، لبریز

جوشماق Coşmaq = [فعل] خشمناک شدن، غضب کردن، جوش آوردن، غوغا کردن

جؤکه Cökə = [اسم] آهک

جؤوهر Cövhər = [اسم] گوهر، جواهر، ماهیت، اسید، طبیعی، ذات

جومماق Cummaq = [فعل] شیرجه زدن، ناگهان داخل شدن

جوجه Cücə = [اسم] جوجه

جورمک Cücərmək = [فعل] بهار شدن، جوانه زدن، سر سبز شدن، روئیدن

جوجرتمک Cücərtmək = [فعل] روئیدن، رشد کردن، بزرگ شدن، ترویج دادن

جوجو Cücü = [اسم] حشره

جوللوت Cüllüt = [اسم] تیر انداز، تک تیر انداز

جومه، جمعه Cümə = [اسم] روز جمعه

جومه آخشامی، جمعه آخشامی Cümə axşamı = [اسم] روز پنج شنبه

جومله، جمله Cümlə = [اسم] جمله، تمامی، همگی

جور Cür = [اسم] نوع، جور، راه

جورأت، جرأت Cür`ət = [اسم] جرأت، جسارت، شهامت، شجاعت

جوثه، جثه Cüssə = [اسم] چثه، بدن، تن

جوت Cüt = [اسم] جفت، عدد زوج

جویور Cüyür = [اسم] گوزن، آهو

جوزئی، جزئی Cüz`i = [صفت] جزئی، مختصر، ناچیز

چادیر، چادر  çadır = [اسم] چادر، خیمه

چاغ çağ = [اسم] زمان، دوره، مدت، خوش روی

چاغیریش çağırış = [اسم] درخواست، دعوت

چاغیرماق çağırmaq = [فعل] درخواست کردن، دعوت کردن

چاغلاماق çağlamaq = [فعل] زمزمه کردن، سخن نامفهوم گفتن، یاوه گفتن، مِن و مِن

چاخیر çaxır = [اسم] شراب

چاخماق çaxmaq = [اسم] چخماق تفنگ، فولاد | [فعل] شعله ور شدن، اعتصاب کردن، برخورد کردن

چالا، چاله  çala = [اسم] چاله، حفره

چالاغان çalağan = [اسم] کایت

چالارلیق çalarlıq = [اسم] سایه دار

چالغی çalğı = [اسم] موسیقی

چالخالاماق çalxalamaq = [فعل]  احساسات را تحریک کردن، به وجد آمدن

چالیشماق çalışmaq = [فعل] تلاش کردن، کوشش کردن، آزمودن

چالیشقان çalışqan = [صفت] سخت کوش، کوشنده، ساعی

چالماق çalmaq = [فعل] نواختن آلت موسیقیایی، چیدن، بریدن، گاز گرفتن

چامادان، چمدان çamadan = [اسم] چمدان، صندوق

چاناق çanaq = [اسم] پیاله سفالی، فنجان سفالی

چانتا، چنته çanta = [اسم] چنته، کیسه، کیف

چاپ çap = [اسم] چاپ

چاپاق çapaq = [اسم] ماهی کپور، انواع ماهی های آب شیرین

چاپاراق çaparaq = [اسم] چهارنعل تاختن، دویدن

چاپیق çapıq = [اسم] جای زخم یا شکاف

چاپماق çapmaq = [فعل] تازیدن، دزدیدن، بریدن

چاپقین çapqın = [اسم] دزدیدن

چاقیل çaqıl = [اسم] ریگ

چاققال çaqqal = [اسم] شغال

چار çar = [اسم] تزار، امپراتور روسیه

چارداق çardaq = [اسم] اتاق زیر شیروانی

چاره çarə = [اسم] چاره

چارهووز çarhovuz = [اسم] دریاچه، استخر

چارخ، چرخ çarx = [اسم] چرخ

چارمیخ çarmıx = [اسم] صلیب

چارپایی çarpayı = [اسم] چهارچوب تخت خواب، تخت خواب

چارپاز çarpaz = [صفت] متقاطع

چارپیشماق çarpışmaq = [فعل] نزاع کردن، کشمکش کردن، جنگیدن

چاشماق çaşmaq = [فعل] گیر افتادن، گیج شدن

چاتدیرماق çatdirmaq = [فعل] تحویل دادن، رساندن

چاتیشدیرماق çatışdırmaq = [فعل] پرورش دادن، رشد دادن، تربیت کردن

چاتلاماق çatlamaq = [فعل] شکاف برداشتن، از هم جدا کردن، شکافتن

چاتماق çatmaq = [فعل] دستیابی، رسیدن، نائل شدن

چاتماقاش çatmaqaş = [اسم] ابرو کمانی، ابرو های کمانی شکل

چای çay = [اسم] رود، چای

چئک، چک çek = [اسم] چک، چک بانکی

چئمپیون çempion = [اسم] قهرمان

چئشید çeşid = [اسم] نوع، دسته گونه، قسم

چئشمه، چشمه çeşmə = [اسم] چشمه، سرچشمه

چئشمک çeşmək = [فعل] صیغلی کردن

چئویک çevik = [صفت] بی درنگ، سریع، چابک

چئویرمک çevirmək = [فعل] برگرداندن، انتقال دادن، تعویض کردن

چئوره çevrə = [اسم] دایره

چئوریلیش çevriliş = [اسم] انقلاب، واژگونی، براندازی

چئینمک çeynəmək = [فعل] جویدن

چکی çəki = [اسم] وزن، سنگینی

چکیج çəkic = [اسم] چکش

چکیلمک çəkilmək = [فعل] کنار رفتن، به کنار حرکت کردن

چکینمک çəkinmək = [فعل] خجالت کشیدن، احساس شرم کردن

چکیشمک çəkişmək = [فعل] شرط بستن به روی چیزی، نزاع کردن، مباحثه کردن

چکمه çəkmə = [اسم] چکمه

چکمک çəkmək = [فعل] : شکیل چکمک şəkil çəkmək = نقاشی کشیدن — اذیت چکمک əziyyət çəmək = اذیت کردن –  ترزیده چکمک tərəzidə çəkmək = وزن کردن — سیقارت (سیگار) چکمک siqaret çəkmək = سیگار کشیدن

چلنگ çələng = [اسم] حلقه گل، تاج گل

چللک çəllək = [اسم] بشکه

چمن çəmən = [اسم] چمن

چن çən = [اسم] مه، غبار

چنه، چانه çənə = [اسم] چانه، آرواره

چنگل، چنگال çəngəl = [اسم] چنگال

چپ çəp = [اسم] کجی، انحراف، لوچی

چپر çəpər = [اسم] حصار، پرچین، دیوار

چرچیوه çərçivə = [اسم] قاب، چارچوب

چرک، چارک çərək = [اسم] چهارک، یک چهارم، ربع

چرنلمک çərənləmək = [فعل] تند تند حر زدن، سخن بی معنی گفتن، چرند گفتن

چرشنبه، چارشانبا، چهارشنبه çərşənbə = [اسم] چهارشنبه

چتین çətin = [صفت] سخت، مشکل

چیبین çibin = [اسم] پرواز

چیچک çiçək = [اسم] شکوفه

چیلچیراق، چلچراغ çilçıraq = [اسم] چلچراغ، لوستر، شمعدان چندشاخه

چیلمک çiləmək = [فعل] صدای برخورد با آب، شالاپ شلوپ کردن، چلپ چلوپ کردن

چیمدیک çimdik = [اسم] نیشگون

چیمدیرمک çimdirmək = [فعل] شستشو کردن، اسحمام کردن

چیممک çimmək = [فعل] حمام کردن، دوش گرفتن

چینار، چنار cinar = [اسم] درخت چنار

چیرک، چرک çirk = [اسم] چرک، کثیفی

چیشمک çişəmək = [فعل] نم نم باران باریدن

چیی çiy = [صفت] خام، نپخته، کال

چیلیک، چی یه لک çiyələk = [اسم] توت فرهنگی

چییین çiyin = [اسم] شانه، کتف

چیغیرماق çığırmaq = [فعل] گریه کردن، فریاد زدن، جیغ کشیدن

چیخارماق çıxarmaq = [فعل] خارج کردن، بیرون انداختن

چیخیش çıxış = [اسم] اجرا، ایفا، نمایش، سخنرانی

چیخماق çıxmaq = [فعل] بیرون رفتن، بیرون آمدن

چیلپاق çılpaq = [صفت] لخت، عریان

چیراق، چراغ çıraq = [اسم] چراغ، لامپ

چیرمالاماق çırmalamaq = [فعل] اندوختن، ذخیره کردن، جمع کردن

چیرپینماق çırpımaq = [فعل] تپیدن، ضربان زدن، تپش داشتن

چیرپیشدیرماق çırpışdırmaq = [فعل] کش رفتن، قاپیدن، دزدیدن

چیرپماق çırpmaq = [فعل] اعتصاب کردن، لرزاندن

چوخ çox = [صفت] خیلی، بسیار، زیاد

چوخلو çoxlu = [صفت] بیشمار، بسیار زیاد

چولاق، چلاق çolaq = [اسم] لنگ، چلاق

چوودار çovdar = [صفت] ]چاودار، گندم سیاه

چووغون çovğun = [اسم] کولاک برف، توفان، طوفان

چؤل çöl = [اسم] صحرا، دشت

چؤنمک çonmək = [فعل] چرخیدن، تبدیل شدن، عوض شدن

چؤرک çörək = [اسم] نان

چونکی çünki = [حرف ربط] چون که، به خاطر اینکه

چوروک çürük = [صفت] چروک، پوسیده، خراب، بی ارزش

چوروکچو çürükçü = [اسم] یاوه گو، وراج

چورومه çürümə = [اسم] تجزیه، فساد، پوسیدگی

دا ( دَه ) (da (də = [قید]  هم، همچنین | [حرف ربط] در

دابان daban = [اسم] پاشنه پا

داد dad = [اسم] مزه، طعم

دادانماق dadanmaq = [فعل] وابسته شدن

داغ dağ = [اسم] کوه، کوهستان

داغیداجی dağıdacı = [صفت] ویرانگر، مخرب

داغیلماق dağılmaq = [فعل] متفرق کردن، پراکندن، جدا کردن

داها daha = [قید] بیشتر، نه بیشتر

داهی dahi = [اسم] نابغه، نبوغ، استعداد

داخیلی، داخلی daxili = [صفت] داخلی

داخما، دخمه daxma = [اسم] دخمه، کلبه، آلونک

دائیم، دائم daim = [صفت] دائم، همواره، همیشه

دائیر dair = [حرف اضافه] درباره

دائیره، دایره dairə = [اسم] دایره

دال dal = [اسم] پشت، عقب

دالان dalan = [اسم] دالان

دالاق dalaq = [اسم] طحال

دالاشماق dalaşmaq = [فعل] جنگیدن، نزاع کردن، کشمکش کردن

دالدالانماق daldalanmaq = [فعل] پناه گرفتن، از جان محافظت کردن

دالغا dalğa = [اسم] موج

دالغین dalğın = [صفت] اندیشمند

دام dam = [اسم] سقف

داماق damaq = [اسم] خوش مشرب، سرحال، سردماغ، خوش خلق

دامار damar = [اسم] رگه، رشته عصبی

دامغا damğa = [اسم] نقش، نشان، علامت

دامماق dammaq = [فعل] چکه کردن، چکیدن

دان dan = [اسم] سپیده دم، فجر، بامداد

دانا dana = [اسم] گوساله

دانیشیق danışıq = [اسم] مکالمه، گفتگو، محاوره

دانیشماق danışmaq = [فعل] صحبت کردن، حرف زدن، سخن گفتن

دانلاماق danlamaq = [فعل] سرزنش کردن، عیب جویی کردن، ملامت کردن

دانماق danmaq = [فعل] انکار کردن، تکذیب کردن، رد کردن

دار dar = [صفت] تنگ، باریک

داراق daraq = [اسم] شانه مو

داراشماق daraşmaq = [فعل] دور چیزی جمع شدن، گرد چیزی جمع شدن

داری darı = [اسم] ارزن، گندمیان

داریخماق darıxmaq = [فعل] خسته شدن، بد گذشتن (زمان)، نگران بودن، دلواپس بودن

داریشقال darışqal = [صفت] نسبتا تنگ، نسبتا باریک

دارماداغین ائتمک darmadağın etmək = [فعل] نابود شدن، خراب شدن، ویران شدن

دارتماق dartmaq = [فعل] کشیدن (متضاد فشار دادن)

داروازا، دروازه darvaza = [اسم] در، دروازه

داستان dastan = [اسم] افسانه

داش daş = [اسم] سنگ

داشیماق daşımaq = [فعل] بردن، حمل کردن، انتقال دادن

داشقین daşqın = [اسم] سیل

داوا، دعوا dava = [اسم] دعوا، زد و خورد

داوام، دوام davam = [اسم] دوام، استواری، پایداری

دایانماق dayanmaq = [فعل] ایستادن، ایستاندن

دایاق dayaq = [اسم] حمایت، نگهداری، پشتیبانی

دایاز dayaz = [صفت] کم عمق، کم ژرفا

دایه dayə = [اسم] پرستار، دایه

دایی dayı = [اسم] دایی

داز daz = [صفت] طاس، بی مو، کچل

دئکابر dekabr = [اسم] ماه دسامبر

دئمک demək = [فعل] گفتن

دئشیک deşik = [اسم] سوراخ، گودال، شکاف

دئویرمک devirmək = [فعل] برانداختن، سرنگون کردن، منقرض کردن

دئیینمک deyinmək = [فعل] غرغر کردن، ناله کردن، گله کردن

دب dəb = [اسم] مد، متداول، مرسوم

دبدبه dəbdəbə = [اسم] شکوه و جلال، تجمل، دبدبه و کبکبه

دجل dəcəl = [صفت] آدم شیطان، موذی، شر

دفه، دفعه dəfə = [اسم] دفعه، بار

دفینه dəfinə = [اسم] دفینه، گنج پنهان، خزانه

دفن dəfn = [اسم] دفن، خاکسپاری

دفتر dəftər = [اسم] دفتر

دهلیز dəhliz = [اسم] راهرو، دهلیز

دهشت dəhşət = [اسم] دهشت، ترس زیاد

دخلی اولماق dəxli olmaq = [فعل] ربط داشتن، مرتبط بودن

دله dələ = [اسم] دله، موش خرما

دله دوز dələduz = [اسم] دله دزد، گول زنف متقلب

دلی dəli = [صفت] دیوانه

دلیک dəlik = [اسم] سوراخ، دهانه، جای خالی، شکاف

دلیل dəlil = [اسم] دلیل، گواه، استدلال، مدرک

دللک dəllək = [اسم] آرایشگر، سلمانی

دلمک dəlmək = [فعل] سوراخ کردن

دم dəm = [اسم] لحظه، دم

دمیر dəmir = [اسم] آهن

دن dən = [اسم] دانه

دنه، دانه dənə = [اسم] دانه، تعداد، تکه

دنیز dəniz = [اسم] دریا

دقیق dəqiq = [صفت] دقیق، معین

دقیقه dəqiqə = [اسم] دقیقه

درج ائتمک dərc etmək = [فعل] منتشر کردن، چاپ کردن

درد dərd = [اسم] درد

دره dərə = [اسم] دره

درجه dərəcə = [اسم] درجه، مقدار، اندازه

درحال dərhal = [صفت] بی درنگ، فوری، بدون تاخیر، در لحظه

دری dəri = [اسم] پوست، جلد، چرم

درین dərin = [صفت] عمیق، ژرف

درک dərk = [اسم] درک، فهم

درمان dərman = [اسم] درمان، علاج، چاره

درمک dərmək = [فعل] برداشتن، جدا کردن، انتخاب کردن

درس dərs = [اسم] درس

دریا dərya = [اسم] دریا، اقیانوس

درزی dərzi = [اسم] خیاط

دسمال، دستمال dəsmal = [اسم] دستمال، حوله

دسته dəstə = [اسم] دسته، گروه، گله، رمه، فوج

دوه ( دَوَه ) dəvə = [اسم] شتر

دعوت də’vət = [اسم] دعوت

دیر ( دَیَز ) dəyər = [اسم] ارزش، قیمت، بها

دییشدیرمک dəyişdirmək = [فعل] تغییر دادن، عوض کردن

دیمک dəymək = [فعل] لمس کردن، به چیزی دست زدن

دیب dib = [اسم] پایین، زیر، تحتانی

دیگرdigər = [صفت] دیگر

دیک dik = [صفت] عمودی، ایستاده، ستونی

دیل dil = [اسم] زبان

دیلخور، دلخور dilxor = [صفت] دلخور، ناراحت، غمگین

دین din = [اسم] دین، مذهب

دینج، دنج dinc = [صفت] دنج، آرام، ساکت

دینمک dinmək = [فعل] گفتن، اظهار داشتن، نطق کردن، بیان کردن

دیققت، دقت diqqət = [اسم] توجه، دقت

دیری diri = [صفت] زنده، سرزنده

دیش diş = [اسم] دندان

دیوان divan = [اسم] مبل، نیمکت، دیوان (شعر)

دیوار divar = [اسم] دیوار

دیز diz = [اسم] زانو

دیرناق dırnaq = [اسم] ناخن، سم

دوداق dodaq = [اسم] لب

دوغما doğma = [صفت] زاییده شده

دوغماق doğmaq = [فعل] زاییدن

دوغراماق doğramaq = [فعل] بریدن، تکه کردن، قطعه کردن

دوغرو doğru = [صفت] صحیح، درست، راست، حقیقت

دوخسان doxsan = [عدد] نود، 90

دوکتور، دکتر doktor = [اسم] دکتر، پزشک

دولانماق dolanmaq = [فعل] معطل کردن، زندگی کردن،زیستن، وجود داشتن

دولدورماق doldurmaq = [فعل] پر کردن، انباشتن

دونماق donmaq = [فعل] یخ زدن، منجمد شدن

دوققوز doqquz = [عدد] نه، 9

دوست dost = [اسم] دوست، رفیق

دووشان dovşan = [اسم] خرگوش

دویماق doymaq = [فعل] پر بودن، سیر بودن، راضی بودن

دؤندرمک döndərmək = [فعل] عوض شدن، تغییر دادن، تبدیل شدن

دؤنمک dönmək = [فعل] بازگشتن، برگشتن

دؤرد dörd = [عدد] چهار

دؤش döş = [اسم] سینه، پستان

دؤشمه döşəmə = [اسم] کف اتاق، کف زمین، طیقه

دؤولت dövlət = [اسم] دولت، فرمانروایی

دؤولتلی dövlətli = [صفت] ثروتمند، پولدار

دؤیمک döymək = [فعل] زدن، کوبیدن، برخورد

دؤیوش döyüş = [اسم] رزم، پیکار، جدال، نزاع

دؤزمک dözmək = [فعل] تحمل کردن، بردباری کردن، طاقت آوردن

درام dram = [اسم] درام

دومان duman = [اسم] مه، دود

دورماق durmaq = [فعل] ایستادن

دویماق duymaq = [فعل] احساس کردن، حس کردن، متوجه شدن

دوز duz = [اسم] نمک

دوکان، دکان dükan = [اسم] مغازه، فروشگاه، دکان

دونن dünən = [اسم] دیروز

دوشمک düşmək = [فعل] افتادن، پایین آمدن

دوشمن، دشمن düşmən = [اسم] دشمن

دوشونمک düşünmək = [فعل] تفکر کردن درباره، اندیشیدن درباره

دویمه düymə = [اسم] دکمه

دویو düyü = [اسم] برنج

دوز düz = [صفت] صحیح، درست، راست، مستقیم | [قید] مستقیم

دوزلتمک düzəltmək = [فعل] تصحیح کردن، هموار کردن

دوزمک düzmək = [فعل] قرار دادن، گماردن، مرتب کردن، ترتیب دادن

ائحتیمال، احتمال ehtimal : [اسم] احتمال

ائحتیرام، احترام ehtiram : [اسم] احترام

ائهتیراس ehtiras : [اسم] هوای نفس، اغراض نفسانی

ائحتیاج، احتیاج ehtiyac : [اسم] احتیاج

ائحتیاط، احتیاط ehtiyat : [اسم] احتیاط

ائکران، اکران ekran : [اسم] اکران، نمایش

ائل el : [اسم] مردم

ائعلان، اعلان e’lan : [اسم] اعلان

ائله، اله elə : [حرف ربط] همین طور، این طور، این جور، سپس

ائلمک، ائله مک eləmək : [فعل] انجام دادن، کاری را کردن، کردن

علم elm : [اسم] علم

ائن en : [اسم] عرض، پهنا

ائشیتمک eşitmək : [فعل] شنیدن، گوش کردن

عشق eşq : [اسم] عشق

ائششک، اششک، اشک eşşək : [اسم] خر، الاغ

ائعتیبار، اعتبار e’ tibar : [اسم] اعتبار

ائعتیقاد، اعتقاد e’tiqad : [اسم] اعتقاد، باور

ائعتیراف، اعتراف e’tiraf : [اسم] اعتراف، اقرار

ائعتیراض، اعتراض e’tiraz : [اسم] اعتراض، ایراد

ائو ev : [اسم] خانه، منزل

ائی بجر eybəcər : [صفت] زشت، بی ریخت

عییب، عیب eyib : [اسم] عیب، شرم

عینک eynək : [اسم] عینک

عینی eyni : [صفت] مشابه، عینا، یکسان

ابدی əbədi = [صفت] ابدی

عجائیب، عجایب əcaib = [صفت] عجایب، عجیب

اجداد əcdad = [اسم] اجداد

عجب əcəb = [صفت] عجب

اجلاف əclaf = [اسم] بد ذات، پست، ناکس، انسان رذل

اجنبی əcnəbi = [صفت] اجنبی، بیگانه، خارجی

عدالت ədalət = [اسم] عدالت

ادبیات ədəbiyyat = [اسم] ادبیات

عدلیه ədliyə = [اسم] دادگستری

افسانه əfsanə = [اسم] افسانه، اسطوره

عفو əfv = [اسم] عفو، بخشش

اگر əgər = [حرف ربط] اگر

احاطه əhatə = [اسم] احاطه

اهمیت əhamiyyət = [اسم] اهمیت

اهنگ əhəng = [اسم] آهک زنی

احوال əhval = [اسم] حال، احوال

احوالات əhvalat = [اسم] احوالات، اتفاقات

اخلاق əxlaq = [اسم] اخلاق، خلقیات

اژداها، اژدها əjdaha = [اسم] اژدها

اکیز əkiz = [اسم] دوقلو، جفت، زوج

اکمک əkmək = [فعل] کاشتن

عکس əks = [اسم] عکس، تصویر | [صفت] برعکس، بالعکس

اکثریت əksəriyyət = [اسم] اکثریت

ال əl = [اسم] دست

اعلا ə’la = [صفت] اعلا، عالی

علامت əlamət = [اسم] علامت، نشانه

علاقه əlaqə = [اسم] علاقه، نزدیکی در ارتباط

علاوه əlavə = [اسم] علاوه

البته əlbəttə = [قید] البته

الجک əlcək = [اسم] دستکش

الیفبا əlifba = [اسم] الفبا

اللی əlli = [عدد] پنجاه

الوئریشلی əlverişli = [صفت] سودمند، با صرفه، مناسب

الویداع، الوداع əlvida = [حرف ندا] وداع، خداحافظی

امک əmək = [اسم] کار، رنج، زحمت

عملیات əməliyyat = [اسم] عملیات

عمی əmi = [اسم] عمو

امین əmin = [صفت] امین، مورد اعتماد

امر əmr = [اسم] امر

امتعه əmtəə = [اسم]

انعنه ən’ənə = [اسم] رسم، سنت

انگل əngəl = [اسم] انگل

عقلی əqli = [صفت] عقلی، عقلانی، ذهنی، فکری

ار ər = [اسم] شوهر

اراضی ərazi = [اسم] زمین ها، ملک

اریک ərik = [اسم] زردآلو

اریمک ərimək = [فعل] آب شدن، ذوب شدن

ارزاق ərzaq = [اسم] توشه، خوراک، غذا

اساس əsas = [اسم] اساس، اصل، پایه | [صفت] اصلی

عصب əsəb = [اسم] عصب

اثر əsər = [اسم] اثر هنری، کار هنری

عسگر əsgər = [اسم] سرباز

اسگی əsgi = [اسم] کهنه، مندرس، ژنده

اصیل əsil = [صفت] اصیل، حقیقی، واقعی  [اسم] نسب

اسمک əsmək = [فعل] لرزیدن، وزیدن، ارتعاش داشتن

عصر əsr = [اسم] دوره، عصر

اشیا əşya = [اسم] اشیا، اجسام

ات ət = [اسم] گوشت

عطیر ətir = [اسم] ادوکلون، عطر، رایحه

اطراف ətraf = [اسم] اطراف، دور و بر، محله

عوض əvəz = [اسم] عوض، جانشین

اول əvvəl = [صفت] اول، نخست، نخستین

اییلمک əyilmək = [فعل] تعظیم کردن، خم شدن

ایلنمک əylənmək = [فعل] اوقات خوبی داشتن، به خوشی گذشتن

ایلشمک əyləşmək = [فعل] نشستن، جلوس کردن

ایری əyri = [صفت] ناراست، کج

ازگیل əzgil = [اسم] ازگیل

اذیت əziyyət = [اسم] اذیت، آزار

عزیز əziz = [صفت] عزیز، گرامی

ازمک əzmək = [فعل] مچاله کردن، چلاندن، فشردن

فابریک fabrik = [اسم] کارخانه، فابریک

فاجیعه، فاجعه faciə = [اسم] فاجعه، افتضاح، تراژدی

فاقیر، فقیر fağır = [صفت] فقیر، ندار، بی پول، بی نوا

فائیز faiz = [اسم] درصد، نرخ

فامیلیا، فامیلی familiya = [اسم] فامیل، خانواده

فاراغات، فراغت farağat = [اسم] فراغت، استراحت، زمان بیکاری

فاصیله، فاصله fasilə = [اسم] فاصله، وقفه، خلال

فاتئح، فاتح fateh = [اسم] فاتح، پیروز، غالب

فایدا، فایده fayda = [اسم] فائده، فایده، سود، استفاده

فعل fe’l = [اسم] فعل

فورال، فئورال fevral = [اسم] ماه فوریه

فعال fəal = [صفت] فعال، ساعی

فدا fəda = [اسم]  فدا، قربانی

فهله fəhlə = [اسم]  کارگر

فخر fəxr = [اسم] فخر، افتخار، غرور، سربلندی

فلاکت fəlakət = [اسم] فلاکت، بدبختی

فلک fələk = [اسم] سرنوشت، تقدیر، بخت و اقبال، طالع

فلسفه fəlsəfə = [اسم] فلسفه

فنا fəna = [صفت] رو به نابودی، فنا، بد، مریض، نامطبوع، ناگوار

فنر fənər = [اسم] فانوس، چراغ، چراغ خیابان

فن fənn = [اسم] موضوع

فراست fərasət = [اسم] هوشمندی، ذکاوت، فراست، دانایی

فرد fərd = [اسم] فرد، شخص

فرح fərəh = [اسم] شادی، فرح، خوشحالی

فرق fərq = [اسم] فرق، تفاوت

فرسیز fərsiz = [صفت] نامناسب، ناشایست

فرش fərş = [اسم] فرش

فریاد fəryad = [اسم] فریاد، داد، گریستن با صدای بلند

فرض fərz = [اسم] فرض، تصور، گمان

فساد fəsad = [اسم] فساد، تباهی، هرزگی

فتح fəth = [اسم] فتح، غلبه، پیروزی

فتیر fətir = [اسم] کلوچه، شیرینی

فیبرا، فیبر fibra = [اسم] فیبر

فیدان fidan = [اسم] نهال، قلمه درخت، گیاه

فیکیر، فکر fikir = [اسم] فکر، ایده

فیل fil = [اسم] فیل

فیلانکس، فلان کس filankəs = [اسم] كسی، شخصی، فلان کس

فیلدیشی fildişi = [اسم] عاج، عاج فیل

فیلم film = [اسم] فیلم

فینجان، فنجان fincan = [اسم] فنجان،

فیراوان، فراوان firavan = [صفت] فراوان، بسیار، وافر، زیاد

فیروزه firuzə = [اسم] فیروزه

فیشنگ، فشنگ fişəng = [اسم] فشنگ، موشک

فیتنه، فتنه fitnə = [اسم] فتنه، آشوب، تحریک

فیندیق fındıq = [اسم] فندق

فینخیرماق fınxırmaq = [فعل] خرناس کردن، خروپف کردن

فیرچا، فرچه fırça = [اسم] فرچه، برس

فیریلداق fırıldaq = [اسم] کلاه برداری

فیرلانماق fırlanmaq = [فعل] چرخیدنف گردیدن، دور زدن، تغییر کردن

فیرتینا fırtına = [اسم] تندباد، طوفان، توفان

فیشیلداماق fışıldamaq = [فعل] خش خش کردن

فونتان fontan = [اسم] سرچشمه، چشمه، فواره

فرما، فورما forma = [اسم] فرم، شکل، ریخت، قواره

فورته پیانو fortepiano = [اسم] پیانو

فوتو foto = [اسم] عکس

فوق العاده، فؤوق العاده fövqəl’adə = [صفت] فوق العاده

فؤوری، فوری fövri = [صفت] فوری، سریع، بلا درنگ

فرانسا Fransa = [اسم] کشور فرانسه

فونت funt = [اسم] پوند

فورقون، فرغون furqon = [اسم] فرغون

فوتبول، فوتبال futbol = [اسم] فوتبال

فورصت، فرصت fürsət = [اسم] فرصت، موقعیت، شانس

فوسونکار füsunkar = [صفت] فریبا، دلربا، افسون کننده

فوضول، فضول füzul = [صفت] نادان، ابله، فضول

 

گاوالی gavalı = [اسم] آلو، آلوی برقانی

گئج gec = [صفت] دیر

گئجه gecə = [اسم] شب

گئن gen = [صفت] پهن، عریض

گئری geri = [قید] پشت، عقب

گئتمک getmək = [فعل] رفتن، ترک کردن

گئییم geyim = [اسم] البسه، پوشاک، لباس

گلجک gələcək = [اسم] آینده

گلین gəlin = [اسم] عروس

گلیر gəlir = [اسم] سود، منغعت، خروجی، بازده

گلمک gəlmək = [فعل] آمدن

گمی gəmi = [اسم] کشتی، ناو

گنج gənc = [صفت] جوان

گرکلی gərəkli = [صفت] ضروری، سودمند، با فایده

گرگین gərgin = [صفت] شدید، قوی، سفت، سخت

گتیرمک gətirmək = [فعل] آوردن

گزمک gəzmək = [فعل] راه رفتن، پیاده روی کردن

گیج gic = [صفت] گیج، احمق، کودن

گیلاس gilas = [اسم] گیلاس

گیریش giriş = [اسم] ورودی، مدخل

گیرمک girmək = [فعل] وارد شدن، داخل شدن

گیزلتمک gizlətmək = [فعل] نهان کردن، مخفی کردن، پنهان کردن

گیزلی gizli = [صفت] محرمانه، راز

گؤبلک göbələk = [اسم] قارچ

گؤدک gödək = [صفت] کوتاه

گؤل göl = [اسم] دریاچه، استخر

گؤندرمک göndərmək = [فعل] فرستادن

گؤرکملی görkəmli = [صفت] شخصیت برجسته، مشهور، شهره خاص و عام

گؤرمک görmək = [فعل] دیدن، ملاحظه کردن

گؤرونوش görünüş = [اسم] نمود، مظهر، نمایش، ظاهر

گؤروش görüş = [اسم] ملاقات، دیدار

گؤسترمک göstərmək = [فعل] نشان دادن

گؤتورمک götürmək = [فعل] برداشتن، بردن، گرفتن

گؤی göy = [اسم] آسمان، بهشت | [صفت] رنگ آبی

گؤیرچین göyərçin = [اسم] کبوتر

گؤز göz = [اسم] چشم

گؤزل gözəl = [صفت] زیبا، خوشگل، قشنگ، عالی

گؤزلمک gözləmək = [فعل] انتظار چیزی را کشیدن، برای چیزی صبر کردن

گوج güc = [اسم] نیرو، قوت

گول gül = [اسم] گل

گولمک gülmək = [فعل] خندیدن

گومان، گمان güman = [اسم] گمان، ظن، شک

گوموش gümüş = [اسم] نقره

گون gün = [اسم] روز، یوم، خورشید

گوناه، گناه günah = [اسم] گناه، تقصیر، جرم

گؤزگو güzgü = [اسم] آینه

 

حادیثه، حادثه hadisə = [اسم] حادثه، اتفاق

حاکیم، حاکم hakim = [اسم] حاکم، قانونگذار | [صفت] رایج

حاکیمیت، حاکمیت hakimiyyət = [اسم] حاکمیت، سلطه، قدرت

حال hal = [اسم] حال، وضع، موقعیت

حالال، حلال halal = [صفت] حلال، قانونی، اجازه داده شده

حالت halət = [اسم] حالت، وضعیت

حالسیز halsız = [صفت] بی حال، ضعیف، خسته

حامام، حمام hamam = [اسم] حمام، گرمابه

حامبال hambal = [صفت] حمال، باربر

حامی hami = [صفت] حامی، حمایت کننده

هامی hamı = [ضمیر] همه، همگی

هانسی hansı = [ضمیر] کدام، کدامین

حاق، حق haqq = [اسم] حق، درستی، راستی

حاققیندا، حاقیندا haqqında = [حرف اضافه] درباره

هارا hara = [قید] کجا

حارام، حرام haram = [صفت] حرام، منع شده توسط مذهب

حاصیل، حاصل hasil = [اسم] حاصل، نتیجه

هاوا، هوا hava = [اسم] هوا، آب و هوا

حاضیر، حاضر hazır = [صفت] حاضر، آماده

هجا، هئجا heca = [اسم] هجا، بخش

حئکایه، حکایه hekayə = [اسم] حکایت، داستان

حئساب، حساب hesab = [اسم] حساب

هئیکل، هیکل heykəl = [اسم] هیکل، جثه

حئیران، حیران heyran = [صفت] حیران، سرگشته

حئیوان، حیوان heyvan = [اسم] حیوان، جانور

حبس həbs = [اسم] حبس، زندان

حد hədd = [اسم] حد، مرز

هدف hədəf = [اسم] هدف

هدیه hədiyyə = [اسم] هدیه

هفته həftə = [اسم] هفته

حکیم həkim = [اسم] پزشک، طبیب، حکیم

هلاک həlak = [اسم] هلاک، خستگی مفرط

هم həm = [قید] هم، همچنین

همیشه həmişə = [قید] همیشه

حمله həmlə = [اسم] حمله، تهاجم

حقارت həqarət = [اسم] حقارت، کوچکی

حقیقت həqiqət = [اسم] حقیقت، واقعیت

هر hər = [ضمیر] هر

حرارت hərarət = [اسم] حرارت، گرما، تب

حرب hərb = [اسم] جنگ، حرب، نزاع

حرکت hərəkət = [] حرکت، رفتار

حرف hərf = [اسم] حرف، نویسه

حسد həsəd = [اسم] حسد، رشک

حصر ائتمک həsr etmək = [فعل] وقف کردن، فدا کردن، اختصاص دادن

حسرت həsrət = [اسم] حسرت

حساس، حسساس həssas = [صفت] حساس

هشتاد həştad = [عدد] هشتاد، 80

هوس həvəs = [اسم] هوس، زیاده خواهی

حیا həya = [اسم] حیا، حجب، شرم

حیات həyat = [اسم] زندگی، حیات، زندگانی

هیجان həyəcan = [اسم] هیجان

حزین həzin = [صفت] غمگین، ناراحت، محزون

هضم həzm = [اسم] هضم، گوارش

حضرت həzrət = [صفت] حضرت

هیجران، هجران hicran = [اسم] هجران، فراغ

حیددت، حدت hiddət = [اسم] حدت، خشونت، تندی، شدت

هیندتویوغو hindtoyuğu = [اسم] بوقلمون

حیرص، حرص hirs = [اسم] حرص، طمع

هیس his = [اسم] دوده

حیسس، حیس، حس hiss = [اسم] حس، احساس

حیله hiylə = [اسم] حیله، فریب، نیرنگ

حؤکم، حکم hökm = [اسم] حکم، تصمیم

حؤکومت، حکومت hökumət = [اسم] حکومت، دولت

حؤرمت، حرمت hörmət = [اسم] حرمت

هوش huş = [اسم] هوش، ذکاوت

هوجره، هجره hücrə = [اسم] هجره، سلول

هوجوم، هجوم hücum = [اسم] هجوم، حمله، تهاجم

حودود، حدود hüdud = [اسم] حدود، مرز

هونر، هنر hünər = [اسم] هنر، توانایی، استعداد

حوقوق، حقوق hüquq = [اسم] حقوق

حوریت، حریت hürriyət = [اسم] آزادی

حوضور، حضور hüzur = [اسم] حضور، پیشگاه

حوزون، حزن hüzün = [اسم] حزن، اندوه، غم

 

خاچ xaç = [اسم] صلیب

خواهیش، خاهیش، خواهش xahiş = [اسم] خواهش، تقاضا، تمنا

خائین، خائن xain = [اسم] خائن، خیانتکار | [صفت] خائنانه، خیانت آمیز

خالا xala = [اسم] خاله

خالچا xalça = [اسم] قالی، زیلو، فرش

خالیص، خالص xalis = [صفت] خالص، واقعی، پاک

خالق xalq = [اسم] مردم، ملت، خلق

خواننده xanəndə = [اسم] خواننده

خانیم xanım = [اسم] خانم، بانو

خاردال xardal = [اسم] خردل

خاریجی xarici = [صفت] خارجی، اجنبی، بیگانه

خاریقه xariqə = [اسم] معجزه، شگفت انگیز

خارق العاده xariqül’adə = [صفت] خارق العاده، فوق العاده، غیر عادی

خاراط، خراط xarrat = [اسم] نجار، درودگر، خراط

خاص xas = [صفت] خاص، ویژه

خاصیت xasiyyət = [اسم] خاصیت، ویژگی

خاصه xassə = [اسم] کیفیت، چگونگی، خصوصیت، خاصه

خاطیره، خاطره xatirə = [اسم] خاطره

خاطیرلاماق xatırlamaq = [فعل] به یاد آوردن، به خاطر آوردن

خئییر، خیر xeyir = [اسم] خیر، نیکی، خوبی، نفع

خئیر، خیر xeyr = [قید] نه، خیر

خبر xəbər = [اسم] خبر، اخبار

خبیث xəbis = [صفت] خبیث، بدجنس، نابکار

خفیف xəfif = [اسم] خفیف، ناچیز

خفیه xəfiyyə = [اسم] کارآگاه، جاسوس

خلبیر xəlbir = [اسم] الک، غربال

خلف xələf = [اسم] نوه، نسل، اولاد، زادگان

خمیر xəmir = [اسم] خمیر

خنجر xəncər = [اسم] خنجر

خرج xərc = [اسم] خرج، هزینه، برآمد

خریطه xəritə = [اسم] نقشه

خسته xəstə = [صفت] خسته، مریض، بیمار

خطا xəta = [اسم] خطا، اشتباه

خط xətt = [اسم] خط (در هندسه)، دستخط

خیال xəyal = [اسم] خیال، رؤیا

خیانت xəyanət = [اسم] خیانت، نقض عهد، پیمان شکنی

خز xəz = [اسم] جامه پوستین، جامه خزدار

خزینه xəzinə = [اسم] گنج، گنجینه، خزانه

خیدمت، خدمت xidmət = [اسم] خدمت، سرویس

خیلاص، خلاص xilas = [اسم] خلاص، رها، آزاد

خیابان xiyaban = [اسم] خیابان

خیار xiyar = [اسم] خیار

خیردا xırda = [صفت] ناچیز، کم، خرده

خیرداوات xırdavat = [اسم] خنزر پنزر، خرده فروشی

خیرمان xırman = [اسم] زمینی که در آن خرمن کوبی می کنند

خور xor = [اسم] گروه کُر، دسته سرایندگان

خوروز xoruz = [اسم] خروس

خورولداماق xoruldamaq = [فعل] خمیازه کشیده، خروپوف کردن، خرناس کردن

خوش xoş = [صفت] خوش، شاد

خؤرک xörək = [اسم] غذا، خوراکی

خریستیان xristian = [صفت] مسیحی، پیرو حضرت عیسی

خورما، خرما xurma = [اسم] خرما

خوصوصن، خصوصن xüsusən = [صفت] خصوصا، به خصوص، به ویژه

خوصوصیت، خصوصیت xüsusiyyət = [اسم] خصوصیت، ویژگی

 

عیبادت، عبادت ibadət = [اسم] عبادت

عیبارت، عبارت ibarət = [صفت] شامل، تشکیل شده از، عبارت

ایبلیس، ابلیس iblis = [اسم] شیطان، ابلیس

عیبرت، عبرت ibrət = [اسم] عبرت، سرزنش

ایبتیدا، ابتدا ibtida = [اسم] ابتدا، آغاز

ایجازه، اجازه icazə = [اسم] اجازه، رخصت، اذن

ایجاره، اجاره icarə = [اسم] اجاره، کرایه

ایجباری، اجباری icbari = [صفت] اجباری

ایجلاس، اجلاس iclas = [اسم] اجلاس، ملاقات

ایجمال، اجمال icmal = [اسم] مرور، دوره، اجمال

ایجرا، اجرا icra = [اسم] اجرا، نمایش، ایفا

ایجتیماعی، اجتماعی ictimai = [صفت] اجتماعی

ایچ iç = [اسم] درونی، داخلی

ایچمک içmək = [فعل] نوشیدن

ایداره، اداره idarə = [اسم] اداره، مدیریت، نظارت

ایدیعا، ادعا iddia = [اسم] ادعا، مطالبه

ایدمان idman = [اسم] ورزش جسمانی، تمرین بدنی

ایدراک، ادراک idrak = [اسم] ادراک، احساس

ایفا ifa = [اسم] ایفا، اجرا، نمایش

ایفاده، افاده ifadə = [اسم] بیان، تجلی، ابرازف افاده

ایفلاس، افلاس ifas = [اسم] ورشکستگی، افلاس

ایفراز، افراز ifraz = [اسم] جداسازی

ایفتیخار، افتخار iftixar = [اسم] افتخار، فخر

ایگید igid = [اسم] مرد جوان | [صفت] شجاع، دلیر

ایخراج، اخراج ixrac = [اسم] اخراج

اختیلاف، اختلاف ixtilaf = [اسم] اختلاف، تفاوت در عقیده

ایختیراع، اختراع ixtira = [اسم] اختراع

ایختیصار، اختصار ixtisar = [اسم] اختصار، کوتاه سازی، مخفف

ایختیصاص، اختصاص ixtisas = [اسم] اختصاص، مختص

ایختیار، اختیار ixtiyar = [اسم] اختیار، حق انتخاب

ایکی iki = [عدد] دو، 2

ایل il = [اسم] سال، سنه

ایلان ilan = [اسم] مار

ایلدیریم ildırım = [اسم] آذرخش، صاعقه، رعد و برق

ایله ilə = [حرف اضافه] با، به معنی

ایلهام، الهام ilham = [اسم] الهام، وحی

ایلیشمک ilişmək = [فعل] بسته شدن، گرفته شدن

ایلک ilk = [صفت] اولف نخست

ایلتیفات، التفات iltifat = [صفت] التفات، وا نگریستن

التیهاب، التهاب iltihab = [اسم] التهاب

ایمکان، امکان imkan = [اسم] امکان، مقدور

ایملا، املا imla = [اسم] املا، دیکته

ایمتاحان، امتحان imtihan = [اسم] امتحان، تست

ایمتیناع، امتناع imtina = [اسم] امنتاع، اجتناب

ایمتیاز، امتیاز imtiyaz = [اسم] امتیاز، برتری

ایمضا، امضا imza = [اسم] امضا

عیناد، عناد inad = [اسم] سرسختی، لجاجت

اینام inam = [اسم] باور، عقیده، اعتقاد

اینانماق inanmaq = [فعل] باور داشتن، اعتقاد داشتن

اینجه incə = [اسم] بلند و باریک، قلمی

اینجی inci = [اسم] مروارید

اینجیمک incimək = [فعل] صدمه خوردن، مصدوم شدن، مجروح شدن

ایندی indi = [قید] الان، اکنون، حالا

اینک inək = [اسم] گاو

اینگیلیس، انگلیس ingilis = [صفت] انگلیسی

اینعیکاس، انعکاس in’ikas = [اسم] انعکاس، بازتاب

اینیلدمک inildəmək = [فعل] نالیدن، زاری کردن، گله کردن

اینکار، انکار inkar = [اسم] انکار، رد، عدم پذیرش

اینکیشاف، انکشاف inkişaf = [اسم] پیشرفت، توسعه، بسط

اینصاف، انصاف insaf = [اسم] انصاف، عدالت، جوانمردی

اینسان، انسان insan = [اسم] انسان، آدم، بشر

اینشا، انشا inşa = [اسم] انشا، نگارش

اینشاعات، انشاعات inşaat = [اسم] ساختمان، عمارت

اینتیباه، انتباه intibah = [اسم] رنسانس

اینتیقام، انتقام intiqam = [اسم] انتقام، کینه، خونخواهی

اینتظام، انتظام intizam = [اسم] نظم و قاعده، ترتیب، انتظام

اینتیظار، انتظار intizar = [اسم] انتظار، چشم داشت، توقع

ایپ ip = [اسم] طناب، ریسمان

ایپک ipək = [اسم] ابریشم | [صفت] ابریشمی

ایقلیم، اقلیم iqlim = [اسم] اقلیم، آب و هوا، شرایط جغرافیایی

ایقتیصاد، اقتصاد iqtisad = [اسم] اقتصاد

ایرلی irəli = [قید] جلو، پیش

ایری iri = [صفت] بزرگ، عظیم

ایریشمک irişmək = [فعل] پوزخند زدن، نیش وا کردن

عیرق، عرق irq = [اسم] نژاد

ایرث، ارث irs = [اسم] ارث، میراث

ایرتیجاع، ارتجاع irtica = [اسم] پرخاشگری، تعرض

ایسیم، اسم isim = [اسم] اسم، نام

ایسینمک isinmək = [فعل] خود را گرم کردن، گرم شدن

ایسلام، اسلام islam = [اسم] دین اسلام

ایسلانماق islanmaq = [فعل] خیس شدن، تر شدن

عیصمت، عصمت ismət = [اسم] عصمت، پاکدامنی، عفت

زبان ترکی استانبولی یکی از زبان‌هایی است که در سال‌های اخیر و با توجه به رشد و پیشرفت کشورهای ترک‌زبانی مانند ترکیه، پراهمیت شده‌است. کشور ترکیه به‌عنوان یکی از کشورهای دوست و همسایه برای ایرانیان، در زمینه‌های گردشگری، بازرگانی و تجارت با ایران روابط زیادی دارد به همین منظور، یادگیری و ترجمه انواع متون ترکی به فارسی و فارسی به ترکی استانبولی یکی از مهم‌ترین نیازهای روز برای ما ایرانیان خواهد بود.

اگر شما هم برای روابط تجاری و اقتصادی خود به ترجمه به زبان ترکی استانبولی نیاز دارید، در ادامه همراه ما باشید تا جزئیات بیشتری دربارۀ ترجمه و برگرداندن متن‌های متفاوت به ترکی و همچنین، قیمت و نحوه سفارش را برای شما توضیح دهیم.

زبان ترکی به گروه زبان‌های اورال – آلتائیک تعلق داشته و با زبان‌های فنلاندی و مجارستانی نیز قرابت دارد. رسم‌الخط این زبان با الفبای لاتین است و زبان 90% جمعیت ترکیه را تشکیل می‌دهد.

همچنین، زبان‌های محلی قفقازی و کردی، عربی، یونانی، لادینو و آمریکایی نیز جزء 70% زبان‌هایی هستند که زبان تنها 10% از مردم ترکیه را تشکیل می‌دهد. جوامعی که به این زبان‌ها صحبت می‌کنند از آسیای میانه تا شرق و شمال شرقی و به‌خصوص تا غرب ترکیه پراکنده هستند.
معنی لغت فارسی به ترکی

فرایند ترجمه ترکی استانبولی با ترجمه متن سایر زبان‌ها تفاوت خاصی ندارد؛ چرا که، مترجم برای ترجمه این نوع از متن می‌بایست تسلط کافی به زبان ترکی استانبولی داشته باشد تا بتواند انواع متن‌های تخصصی و عمومی را به زبان ترکی ترجمه کند و معادل خوبی برای کلمات پیدا کند. ترجمه استانبولی از سه حالت ترجمه فارسی به ترکی، ترجمه ترکی به فارسی و حتی ترجمه ترکی به سایر زبان‌های زنده دنیا صورت می‌گیرد. شما می‌توانید با توجه به نیاز خود یکی از این سه مورد را برای سفارش ترجمه انتخاب کنید.

یکی از متداول‌ترین نوع از ترجمه استانبولی، ترجمه متن‌های فارسی به ترکی است. در این سرویس، مترجم استانبولی باید با توجه به دانش کافی که در مورد ترجمه متن‌های فارسی به ترکی دارد، انواع کلمات و اصطلاحات فارسی را به ترکی برگرداند و درنهایت متنی سلیس و روان به مشتری ارائه دهد.

ترجمه متن‌های ترکی استانبولی به فارسی یکی دیگر از خدمات شبکه مترجمین ایران است که برای آن دسته از عزیزانی که متن‌های استانبولی در دست دارند به کار می‌آید. در این‌گونه از خدمات، بسیاری از فارسی‌زبانان و حتی ترک‌ها سفارش ترجمه خود را به زبان فارسی به دست مترجم‌های حرفه‌ای شبکه مترجمین ایران می‌سپارند تا درنهایت متنی روان و سلیس را به زبان فارسی تحویل بگیرند.

یکی از سخت‌ترین خدماتی که به‌صورت ویژه در شبکه مترجمین ایران انجام می‌شود، ترجمه متن‌های ترکی زبان به سایر زبان‌های زنده دنیا مانند انگلیسی، فرانسه و یا آلمانی است. شما می‌توانید با امکان ترجمه متن‌های ترکی خود به زبان‌های زنده دنیا، تمامی مکاتبات بین‌المللی خود را به دست مترجم‌های کاربلد و حرفه‌ای شبکه مترجمین ایران بسپارید.

این روزها، ترجمه فارسی به ترکی استانبولی و استانبولی به ترکی کاربردهای متنوعی دارد. اگر بخواهیم به مهم‌ترین کاربرد ترجمه این نوع از متون اشاره‌کنیم، ترجمه انواع مستندات اداری، فاکتور، قرارداد یا متن‌های ترکی زبان از مهم‌ترین آن‌ها خواهد بود که برای افرادی که قصد دارند، فعالیت تجاری و یا اقتصادی با این کشور همسایه راه بیندازند بسیار کارساز و کاربردی است.

یکی دیگر از مهم‌ترین کاربردهای ترجمه به زبان ترکی، برای ترجمه فیلم‌ها و سریال‌های پرطرفدار ترکی زبان است. شما می‌توانید برای ترجمه انواع فیلم، سریال و حتی ویدئو و پادکست‌های صوتی از خدمات ترجمه فیلم و ویدئوی شبکه مترجمین ایران استفاده کنید تا در کوتاه‌ترین زمان ممکن سفارش ترجمه فیلم‌ها و حتی پادکست‌های خود را تحویل بگیرید.

ترجمه متن‌ها و مقاله‌های علمی همیشه متقاضیان خاص خودش را دارد. در این خصوص نیز شما می‌توانید برای ترجمه مقاله و انواع کتاب‌های ترکی زبان به مترجم‌های ما اعتماد کنید تا بتوانید با دریافت ترجمه‌ای ساده و روان، از مطالب آموزشی ترکی بهره ببرید.

سطح کیفی طلایی بهترین و بالاترین سطح از ترجمه برای متن‌های ترکی است که برای متن‌های تخصصی و مهم مورداستفاده قرار می‌گیرد. در این سطح کیفی، از مترجم‌هایی که بیش از 10 سال سابقه ترجمه به زبان ترکی دارند کمک گرفته می‌شود تا به این صورت متن‌ها با بهترین سطح از کیفیت ترجمه شود.

هزینه ترجمه متن‌های ترکی استانبولی به فارسی یا سایر زبان‌ها با توجه به تعداد کلمات محاسبه می‌شود. شما می‌توانید برای اطلاع از قیمت کلی ترجمه متن، پس از ارسال فایل خود با کارشناسان شبکه مترجمین ایران تماس بگیرید تا در کوتاه‌ترین زمان ممکن استعلام قیمت کلی را بررسی کنند و با شما در میان بگذارند. برای اطلاع از نمونه قیمت جهانی می‌توانید به این سایت مراجعه کنید

زمان تحویل سفارش متن‌های ترجمه‌شده با توجه به کمیت محتوای ارائه‌شده متفاوت است. اگر متن شما تعداد صفحات کمی داشته باشد و موضوع آن عمومی باشد، در کمتر از 4 روز ترجمه‌ می‌شود و به دست شما خواهد رسید. اگر شما قصد دارید قبل از ثبت سفارش از زمان دقیق تحویل متن ترجمه‌شده خود اطلاع پیدا کنید، می‌توانید قبل از تکمیل سفارش خود، فایل را برای کارشناسان ما ارسال کنید تا پس از بررسی دقیق محتوا، زمان تقریبی تحویل متن ترجمه‌شده را به شما اطلاع دهند.

همچنین، اگر شما با محدودیت زمانی روبه‌رو هستید، می‌توانید با سفارش ترجمه فوری متن ترجمه‌شده خود را در زمان کوتاه‌تری تحویل بگیرید. هزینه ترجمه فوری به نسبت ترجمه در زمان عادی به نسبت بیشتر است، اما زمان تحویل آن تقریباً نیمی از زمان عادی محاسبه و اعلام می‌شود.

برای سفارش ترجمه انواع متن کافی است وارد پنل کاربردی خود شوید و فرآیند ارسال فایل و پرداخت هزینه را انجام دهید. در نظر داشته باشید، شما می‌توانید قبل از تکمیل سفارش و پرداخت هزینه فایل موردنظر خود را برای بررسی دقیق هزینه و زمان تحویل آن از طریق پنل کاربری و یا ربات تلگرامی برای شبکه مترجمین ایران ارسال کنید و پس از اطلاع از هزینه و زمان تحویل مراحل پرداخت را نهایی کنید.

در نهایت، شما می‌توانید برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره تماس 45391000 ارتباط بگیرید و سؤالات خود را در زمینهٔ سفارش ترجمه از کارشناسان شبکه مترجمین ایران بپرسید.

نماینده رسمی SDL Trados

عضو اتحادیه صنعت زبان اروپا

عضو اتحادیه GALA

دارنده استاندارد ISO 17100

سایت ترجمه تخصصی شبکه مترجمین ایران فعالیت خود را از سال 1385 با رویکرد ترجمه انگلیسی، فارسی و سایر زبان‌ها آغاز کرده‌است. سفارش ترجمه در این سایت ترجمه به صورت کاملا آنلاین انجام می‌شود. ترجمه تخصصی مهارتی است که یک مترجم با سالها تجربه کار ترجمه به صورت حرفه‌ای به دست می‌آورد. ما در این مجموعه با بهترین مترجمان خبره و متخصص همکاری می‌کنیم و به همین دلیل امکان ترجمه با سرعت‌های فوری و نیمه فوری و ایجاد کیفیت‌های ترجمه طلایی و نقره‌ای و برنز برای اولین بار در این سایت فراهم شده است. تحویل زودهنگام ترجمه، استفاده از جدیدترین ابزارهای ترجمه تخصصی، کنترل کیفی تمامی ترجمه‌ها، سطح‌بندی مترجمان و ارائه سطوح کیفی و قیمتی ترجمه مطابق با نیاز کاربران ترجمه از خصوصیات سایت ترجمه تخصصی ترنسنت است. همچنین برای بسیاری از پروژه‌ها واژگان تخصصی برای ترجمه استخراج می‌شود و حافظه ترجمه به رایگان برای مشتریان تشکیل می‌شود. در این مجموعه برای ترجمه طلایی بازخوانی ترجمه‌ها به رایگان انجام می‌شود.

موسسه فرهنگی ترجمه شماره 494

1399 © transnet.ir تمامی حقوق نزد موسسه فرهنگی و هنری (ترجمه) شبکه مترجمین ایرانیان محفوظ است.

9 صبح تا 9 شب

زبان‌های ترکی در چند مرحله بر زبان فارسی تأثیر گذاشته‌است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش سامانیان روی داد. پس از آن، در زمان فرمان‌روایی غزنویان، سلجوقیان و پس از حملهٔ مغول، تعداد بیشتری وام‌واژهٔ ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه‌یابی واژه‌های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمان‌روایی صفویان و قاجاریان بر ایران بود.

بیشتر این واژه‌ها از زمان فرمانروایی قاجارها در ایران و به ویژه در لهجه تهرانی راه یافته‌است و در فارسی دری افغانستان و تاجیکستان ناآشناست.

معنی لغت فارسی به ترکی
معنی لغت فارسی به ترکی
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *