معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

خواص دارویی و گیاهی

معنی کلمه زخرف در سوره زخرف
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

Copy Right By 2016 – 1395

سوره زُخْرُف چهل و سومین سوره و از سوره‌های مکی قرآن است که در جزء ۲۵ جای دارد. نام این سوره از واژه زخرف به معنای زر و زیور در آیه ۳۵ گرفته شده است. این سوره درباره اهمیت قرآن و نبوت پیامبر(ص)، برخی دلایل توحید و مبارزه با شِرک سخن می‌گوید و سرگذشت برخی از پیامبران پیشین و اقوام آنان را بیان می‌کند. بنابر برخی کتاب‌های تفسیری، محور اصلی این سوره، انذار و هشدار به انسان است.

از آیات مشهور این سوره آیه چهارم و هفتاد و چهارم است که اولی درباره ام‌الکتاب و لوح محفوظ سخن می‌گوید و دومی درباره خلود اهل جهنم. ایمنی از عذاب قبر و ورود به بهشت از جمله فضایل قرائت این سوره در روایات است.

زُخرُف به معنی زر و زیور است که در آیه ۳۵ به کار رفته است و به‌دلیل اشاره به بی‌ارزشی کالاها و زیور دنیایی در آیات ۳۳ تا ۳۵، این سوره به زخرف نامگذاری شده است.[۱]

سوره زخرف جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، شصت و سومین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، چهل و سومین سوره است[۲] و در جزء ۲۵ قرآن جای دارد.

این سوره ۸۹ آیه، ۸۳۸ کلمه و ۳۶۰۹ حرف دارد و از لحاظ حجم جزو سوره‌های مَثانی است.[۳] سوره زخرف از آن رو که با «حم» آغاز می‌شود، جزو هفت سوره حامیمات محسوب می‌شود و چهارمین سوره‌ای است که با سوگند آغاز می‌شود.[۴]معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

بنابر تفسیر نمونه مباحث سوره زخرف را می‌توان در هفت بخش خلاصه کرد:

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان محور اصلی این سوره را انذار و هشدار به انسان می‌داند و می‌نویسد در این سوره تأکید شده است سنت الهی، فرستادن پیامبران و هشدار به انسان‌ها بوده و تکذیب‌کنندگان و مسخره‌کنندگانِ آنان هلاک شده‌اند. در این سوره برای این موضوع مثال‌هایی از اقوام حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) ذکر شده است.[۶]

ترجمه: و همانا كه آن (قرآن)، در كتاب اصلى (لوح محفوظ)، به نزد ما سخت والا و پرحكمت است.

ترکیب «امّ الکتاب» در قرآن سه بار به‌کار رفته است.[۸] مفسران، این عبارت را در این آیه، به «اصل و اساس کتاب» معنا کرده‌اند و با استناد به آیات ۲۱ و ۲۲ سوره بروج،[یادداشت ۱] مراد از ام‌الکتاب را لوح محفوظ دانسته‌اند.[۹] لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده‌های عالم در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.[۱۰]

ترجمه: تا بر پشت آنها به خوبی قرار گیرید؛ سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم * و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.

این آیه درباره تذکر انسان به یادآوری نعمت‌های الهی و بیان عدم توانایی و اظهار عجز در تسخیر کردن مرکب‌ها بدون لطف خداوند است.[۱۱] آیه رکوب بازتاب گسترده‌ای در موضوعات مختلف فقهی از جمله حج داشته است.[۱۲]

ترجمه: بى‌گمان، مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند.

خلود به معنای جاودانه‌شدن و باقی‌ماندن طولانی است[۱۳] درباره خلود اهل بهشت (تا ابد ماندن در بهشت)، در میان متکلمان اسلامی اختلاف نظر چندانی وجود ندارد و اکثراً آن را قبول دارند.[۱۴] اما در مورد خلود در جهنم، متکلمان شیعه قائل‌اند این خلود مخصوص کافران است و اگر مؤمنی (مسلمانی) مرتکب گناه کبیره شود، اگرچه عذاب خواهد شد، تا ابد در عذاب نخواهد بود.[۱۵]

از امام باقر(ع) نقل شده است هر کس بر خواندن سورۀ «حم زخرف» مداومت کند، خداوند او را در قبر از حشرات زمین و از فشار قبر ایمن می‌دارد، تا آن‌گاه که در پیشگاه خداوند بزرگ قرار می‌گیرد، آن سوره می‌آید و او را به فرمان خداوند وارد بهشت می‌کند.[۱۶]
همچنین از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است اگر کسی سورۀ زخرف را تلاوت کند، از کسانی خواهد بود که روز قیامت به آنان گفته می‌شود:‌ ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمی؛ بدون حساب وارد بهشت شوید.[۱۷]

سوره زُخرُف

١.فاتحه
٢.بقره
٣.آل‌عمران
٤.نساء
٥.مائده
٦.انعام
٧.اعراف
٨.انفال
٩.توبه
١٠.یونس
١١.هود
١٢.یوسف
١٣.رعد
١٤.ابراهیم
١٥.حجر
١٦.نحل
١٧.اسراء
١٨.کهف
١٩.مریم
٢٠.طه
٢١.انبیاء
٢٢.حج
٢٣.مؤمنون
٢٤.نور
٢٥.فرقان
٢٦.شعراء
٢٧.نمل
٢٨.قصص
٢٩.عنکبوت
٣٠.روم
٣١.لقمان
٣٢.سجده
٣٣.احزاب
٣٤.سبأ
٣٥.فاطر
٣٦.یس
٣٧.صافات
٣٨.ص
٣٩.زمر
٤٠.غافر
٤١.فصلت
٤٢.شوری
٤٣.زخرف
٤٤.دخان
٤٥.جاثیه
٤٦.احقاف
٤٧.محمد
٤٨.فتح
٤٩.حجرات
٥٠.ق
٥١.ذاریات
٥٢.طور
٥٣.نجم
٥٤.قمر
٥٥.الرحمن
٥٦.واقعه
٥٧.حدید
٥٨.مجادله
٥٩.حشر
٦٠.ممتحنه
٦١.صف
٦٢.جمعه
٦٣.منافقون
٦٤.تغابن
٦٥.طلاق
٦٦.تحریم
٦٧.ملک
٦٨.قلم
٦٩.حاقه
٧٠.معارج
٧١.نوح
٧٢.جن
٧٣.مزمل
٧٤.مدثر
٧٥.قیامه
٧٦.انسان
٧٧.مرسلات
٧٨.نبأ
٧٩.نازعات
٨٠.عبس
٨١.تکویر
٨٢.انفطار
٨٣.مطففین
٨٤.انشقاق
٨٥.بروج
٨٦.طارق
٨٧.اعلی
٨٨.غاشیه
٨٩.فجر
٩٠.بلد
٩١.شمس
٩٢.لیل
٩٣.ضحی
٩٤.شرح
٩٥.تین
٩٦.علق
٩٧.قدر
٩٨.بینه
٩٩.زلزله
١٠٠.عادیات
١٠١.قارعه
١٠٢.تکاثر
١٠٣.عصر
١٠٤.همزه
١٠٥.فیل
١٠٦.قریش
١٠٧.ماعون
١٠٨.کوثر
١٠٩.کافرون
١١٠.نصر
١١١.مسد
١١٢.اخلاص
١١٣.فلق
١١٤.ناس

سوره زُخْرُف چهل و سومین سوره و از سوره‌های مکی قرآن است که در جزء ۲۵ جای دارد. نام این سوره از واژه زخرف به معنای زر و زیور در آیه ۳۵ گرفته شده است. این سوره درباره اهمیت قرآن و نبوت پیامبر(ص)، برخی دلایل توحید و مبارزه با شِرک سخن می‌گوید و سرگذشت برخی از پیامبران پیشین و اقوام آنان را بیان می‌کند. بنابر برخی کتاب‌های تفسیری، محور اصلی این سوره، انذار و هشدار به انسان است.

از آیات مشهور این سوره آیه چهارم و هفتاد و چهارم است که اولی درباره ام‌الکتاب و لوح محفوظ سخن می‌گوید و دومی درباره خلود اهل جهنم. ایمنی از عذاب قبر و ورود به بهشت از جمله فضایل قرائت این سوره در روایات است.

زُخرُف به معنی زر و زیور است که در آیه ۳۵ به کار رفته است و به‌دلیل اشاره به بی‌ارزشی کالاها و زیور دنیایی در آیات ۳۳ تا ۳۵، این سوره به زخرف نامگذاری شده است.[۱]

سوره زخرف جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، شصت و سومین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، چهل و سومین سوره است[۲] و در جزء ۲۵ قرآن جای دارد.

این سوره ۸۹ آیه، ۸۳۸ کلمه و ۳۶۰۹ حرف دارد و از لحاظ حجم جزو سوره‌های مَثانی است.[۳] سوره زخرف از آن رو که با «حم» آغاز می‌شود، جزو هفت سوره حامیمات محسوب می‌شود و چهارمین سوره‌ای است که با سوگند آغاز می‌شود.[۴]معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

بنابر تفسیر نمونه مباحث سوره زخرف را می‌توان در هفت بخش خلاصه کرد:

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان محور اصلی این سوره را انذار و هشدار به انسان می‌داند و می‌نویسد در این سوره تأکید شده است سنت الهی، فرستادن پیامبران و هشدار به انسان‌ها بوده و تکذیب‌کنندگان و مسخره‌کنندگانِ آنان هلاک شده‌اند. در این سوره برای این موضوع مثال‌هایی از اقوام حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) ذکر شده است.[۶]

ترجمه: و همانا كه آن (قرآن)، در كتاب اصلى (لوح محفوظ)، به نزد ما سخت والا و پرحكمت است.

ترکیب «امّ الکتاب» در قرآن سه بار به‌کار رفته است.[۸] مفسران، این عبارت را در این آیه، به «اصل و اساس کتاب» معنا کرده‌اند و با استناد به آیات ۲۱ و ۲۲ سوره بروج،[یادداشت ۱] مراد از ام‌الکتاب را لوح محفوظ دانسته‌اند.[۹] لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده‌های عالم در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.[۱۰]

ترجمه: تا بر پشت آنها به خوبی قرار گیرید؛ سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم * و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.

این آیه درباره تذکر انسان به یادآوری نعمت‌های الهی و بیان عدم توانایی و اظهار عجز در تسخیر کردن مرکب‌ها بدون لطف خداوند است.[۱۱] آیه رکوب بازتاب گسترده‌ای در موضوعات مختلف فقهی از جمله حج داشته است.[۱۲]

ترجمه: بى‌گمان، مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند.

خلود به معنای جاودانه‌شدن و باقی‌ماندن طولانی است[۱۳] درباره خلود اهل بهشت (تا ابد ماندن در بهشت)، در میان متکلمان اسلامی اختلاف نظر چندانی وجود ندارد و اکثراً آن را قبول دارند.[۱۴] اما در مورد خلود در جهنم، متکلمان شیعه قائل‌اند این خلود مخصوص کافران است و اگر مؤمنی (مسلمانی) مرتکب گناه کبیره شود، اگرچه عذاب خواهد شد، تا ابد در عذاب نخواهد بود.[۱۵]

از امام باقر(ع) نقل شده است هر کس بر خواندن سورۀ «حم زخرف» مداومت کند، خداوند او را در قبر از حشرات زمین و از فشار قبر ایمن می‌دارد، تا آن‌گاه که در پیشگاه خداوند بزرگ قرار می‌گیرد، آن سوره می‌آید و او را به فرمان خداوند وارد بهشت می‌کند.[۱۶]
همچنین از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است اگر کسی سورۀ زخرف را تلاوت کند، از کسانی خواهد بود که روز قیامت به آنان گفته می‌شود:‌ ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمی؛ بدون حساب وارد بهشت شوید.[۱۷]

سوره زُخرُف

١.فاتحه
٢.بقره
٣.آل‌عمران
٤.نساء
٥.مائده
٦.انعام
٧.اعراف
٨.انفال
٩.توبه
١٠.یونس
١١.هود
١٢.یوسف
١٣.رعد
١٤.ابراهیم
١٥.حجر
١٦.نحل
١٧.اسراء
١٨.کهف
١٩.مریم
٢٠.طه
٢١.انبیاء
٢٢.حج
٢٣.مؤمنون
٢٤.نور
٢٥.فرقان
٢٦.شعراء
٢٧.نمل
٢٨.قصص
٢٩.عنکبوت
٣٠.روم
٣١.لقمان
٣٢.سجده
٣٣.احزاب
٣٤.سبأ
٣٥.فاطر
٣٦.یس
٣٧.صافات
٣٨.ص
٣٩.زمر
٤٠.غافر
٤١.فصلت
٤٢.شوری
٤٣.زخرف
٤٤.دخان
٤٥.جاثیه
٤٦.احقاف
٤٧.محمد
٤٨.فتح
٤٩.حجرات
٥٠.ق
٥١.ذاریات
٥٢.طور
٥٣.نجم
٥٤.قمر
٥٥.الرحمن
٥٦.واقعه
٥٧.حدید
٥٨.مجادله
٥٩.حشر
٦٠.ممتحنه
٦١.صف
٦٢.جمعه
٦٣.منافقون
٦٤.تغابن
٦٥.طلاق
٦٦.تحریم
٦٧.ملک
٦٨.قلم
٦٩.حاقه
٧٠.معارج
٧١.نوح
٧٢.جن
٧٣.مزمل
٧٤.مدثر
٧٥.قیامه
٧٦.انسان
٧٧.مرسلات
٧٨.نبأ
٧٩.نازعات
٨٠.عبس
٨١.تکویر
٨٢.انفطار
٨٣.مطففین
٨٤.انشقاق
٨٥.بروج
٨٦.طارق
٨٧.اعلی
٨٨.غاشیه
٨٩.فجر
٩٠.بلد
٩١.شمس
٩٢.لیل
٩٣.ضحی
٩٤.شرح
٩٥.تین
٩٦.علق
٩٧.قدر
٩٨.بینه
٩٩.زلزله
١٠٠.عادیات
١٠١.قارعه
١٠٢.تکاثر
١٠٣.عصر
١٠٤.همزه
١٠٥.فیل
١٠٦.قریش
١٠٧.ماعون
١٠٨.کوثر
١٠٩.کافرون
١١٠.نصر
١١١.مسد
١١٢.اخلاص
١١٣.فلق
١١٤.ناس

سوره زُخْرُف چهل و سومین سوره و از سوره‌های مکی قرآن است که در جزء ۲۵ جای دارد. نام این سوره از واژه زخرف به معنای زر و زیور در آیه ۳۵ گرفته شده است. این سوره درباره اهمیت قرآن و نبوت پیامبر(ص)، برخی دلایل توحید و مبارزه با شِرک سخن می‌گوید و سرگذشت برخی از پیامبران پیشین و اقوام آنان را بیان می‌کند. بنابر برخی کتاب‌های تفسیری، محور اصلی این سوره، انذار و هشدار به انسان است.

از آیات مشهور این سوره آیه چهارم و هفتاد و چهارم است که اولی درباره ام‌الکتاب و لوح محفوظ سخن می‌گوید و دومی درباره خلود اهل جهنم. ایمنی از عذاب قبر و ورود به بهشت از جمله فضایل قرائت این سوره در روایات است.

زُخرُف به معنی زر و زیور است که در آیه ۳۵ به کار رفته است و به‌دلیل اشاره به بی‌ارزشی کالاها و زیور دنیایی در آیات ۳۳ تا ۳۵، این سوره به زخرف نامگذاری شده است.[۱]

سوره زخرف جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، شصت و سومین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، چهل و سومین سوره است[۲] و در جزء ۲۵ قرآن جای دارد.

این سوره ۸۹ آیه، ۸۳۸ کلمه و ۳۶۰۹ حرف دارد و از لحاظ حجم جزو سوره‌های مَثانی است.[۳] سوره زخرف از آن رو که با «حم» آغاز می‌شود، جزو هفت سوره حامیمات محسوب می‌شود و چهارمین سوره‌ای است که با سوگند آغاز می‌شود.[۴]معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

بنابر تفسیر نمونه مباحث سوره زخرف را می‌توان در هفت بخش خلاصه کرد:

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان محور اصلی این سوره را انذار و هشدار به انسان می‌داند و می‌نویسد در این سوره تأکید شده است سنت الهی، فرستادن پیامبران و هشدار به انسان‌ها بوده و تکذیب‌کنندگان و مسخره‌کنندگانِ آنان هلاک شده‌اند. در این سوره برای این موضوع مثال‌هایی از اقوام حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) ذکر شده است.[۶]

ترجمه: و همانا كه آن (قرآن)، در كتاب اصلى (لوح محفوظ)، به نزد ما سخت والا و پرحكمت است.

ترکیب «امّ الکتاب» در قرآن سه بار به‌کار رفته است.[۸] مفسران، این عبارت را در این آیه، به «اصل و اساس کتاب» معنا کرده‌اند و با استناد به آیات ۲۱ و ۲۲ سوره بروج،[یادداشت ۱] مراد از ام‌الکتاب را لوح محفوظ دانسته‌اند.[۹] لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده‌های عالم در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.[۱۰]

ترجمه: تا بر پشت آنها به خوبی قرار گیرید؛ سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم * و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.

این آیه درباره تذکر انسان به یادآوری نعمت‌های الهی و بیان عدم توانایی و اظهار عجز در تسخیر کردن مرکب‌ها بدون لطف خداوند است.[۱۱] آیه رکوب بازتاب گسترده‌ای در موضوعات مختلف فقهی از جمله حج داشته است.[۱۲]

ترجمه: بى‌گمان، مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند.

خلود به معنای جاودانه‌شدن و باقی‌ماندن طولانی است[۱۳] درباره خلود اهل بهشت (تا ابد ماندن در بهشت)، در میان متکلمان اسلامی اختلاف نظر چندانی وجود ندارد و اکثراً آن را قبول دارند.[۱۴] اما در مورد خلود در جهنم، متکلمان شیعه قائل‌اند این خلود مخصوص کافران است و اگر مؤمنی (مسلمانی) مرتکب گناه کبیره شود، اگرچه عذاب خواهد شد، تا ابد در عذاب نخواهد بود.[۱۵]

از امام باقر(ع) نقل شده است هر کس بر خواندن سورۀ «حم زخرف» مداومت کند، خداوند او را در قبر از حشرات زمین و از فشار قبر ایمن می‌دارد، تا آن‌گاه که در پیشگاه خداوند بزرگ قرار می‌گیرد، آن سوره می‌آید و او را به فرمان خداوند وارد بهشت می‌کند.[۱۶]
همچنین از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است اگر کسی سورۀ زخرف را تلاوت کند، از کسانی خواهد بود که روز قیامت به آنان گفته می‌شود:‌ ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمی؛ بدون حساب وارد بهشت شوید.[۱۷]

سوره زُخرُف

١.فاتحه
٢.بقره
٣.آل‌عمران
٤.نساء
٥.مائده
٦.انعام
٧.اعراف
٨.انفال
٩.توبه
١٠.یونس
١١.هود
١٢.یوسف
١٣.رعد
١٤.ابراهیم
١٥.حجر
١٦.نحل
١٧.اسراء
١٨.کهف
١٩.مریم
٢٠.طه
٢١.انبیاء
٢٢.حج
٢٣.مؤمنون
٢٤.نور
٢٥.فرقان
٢٦.شعراء
٢٧.نمل
٢٨.قصص
٢٩.عنکبوت
٣٠.روم
٣١.لقمان
٣٢.سجده
٣٣.احزاب
٣٤.سبأ
٣٥.فاطر
٣٦.یس
٣٧.صافات
٣٨.ص
٣٩.زمر
٤٠.غافر
٤١.فصلت
٤٢.شوری
٤٣.زخرف
٤٤.دخان
٤٥.جاثیه
٤٦.احقاف
٤٧.محمد
٤٨.فتح
٤٩.حجرات
٥٠.ق
٥١.ذاریات
٥٢.طور
٥٣.نجم
٥٤.قمر
٥٥.الرحمن
٥٦.واقعه
٥٧.حدید
٥٨.مجادله
٥٩.حشر
٦٠.ممتحنه
٦١.صف
٦٢.جمعه
٦٣.منافقون
٦٤.تغابن
٦٥.طلاق
٦٦.تحریم
٦٧.ملک
٦٨.قلم
٦٩.حاقه
٧٠.معارج
٧١.نوح
٧٢.جن
٧٣.مزمل
٧٤.مدثر
٧٥.قیامه
٧٦.انسان
٧٧.مرسلات
٧٨.نبأ
٧٩.نازعات
٨٠.عبس
٨١.تکویر
٨٢.انفطار
٨٣.مطففین
٨٤.انشقاق
٨٥.بروج
٨٦.طارق
٨٧.اعلی
٨٨.غاشیه
٨٩.فجر
٩٠.بلد
٩١.شمس
٩٢.لیل
٩٣.ضحی
٩٤.شرح
٩٥.تین
٩٦.علق
٩٧.قدر
٩٨.بینه
٩٩.زلزله
١٠٠.عادیات
١٠١.قارعه
١٠٢.تکاثر
١٠٣.عصر
١٠٤.همزه
١٠٥.فیل
١٠٦.قریش
١٠٧.ماعون
١٠٨.کوثر
١٠٩.کافرون
١١٠.نصر
١١١.مسد
١١٢.اخلاص
١١٣.فلق
١١٤.ناس

سوره زُخْرُف چهل و سومین سوره و از سوره‌های مکی قرآن است که در جزء ۲۵ جای دارد. نام این سوره از واژه زخرف به معنای زر و زیور در آیه ۳۵ گرفته شده است. این سوره درباره اهمیت قرآن و نبوت پیامبر(ص)، برخی دلایل توحید و مبارزه با شِرک سخن می‌گوید و سرگذشت برخی از پیامبران پیشین و اقوام آنان را بیان می‌کند. بنابر برخی کتاب‌های تفسیری، محور اصلی این سوره، انذار و هشدار به انسان است.

از آیات مشهور این سوره آیه چهارم و هفتاد و چهارم است که اولی درباره ام‌الکتاب و لوح محفوظ سخن می‌گوید و دومی درباره خلود اهل جهنم. ایمنی از عذاب قبر و ورود به بهشت از جمله فضایل قرائت این سوره در روایات است.

زُخرُف به معنی زر و زیور است که در آیه ۳۵ به کار رفته است و به‌دلیل اشاره به بی‌ارزشی کالاها و زیور دنیایی در آیات ۳۳ تا ۳۵، این سوره به زخرف نامگذاری شده است.[۱]

سوره زخرف جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، شصت و سومین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، چهل و سومین سوره است[۲] و در جزء ۲۵ قرآن جای دارد.

این سوره ۸۹ آیه، ۸۳۸ کلمه و ۳۶۰۹ حرف دارد و از لحاظ حجم جزو سوره‌های مَثانی است.[۳] سوره زخرف از آن رو که با «حم» آغاز می‌شود، جزو هفت سوره حامیمات محسوب می‌شود و چهارمین سوره‌ای است که با سوگند آغاز می‌شود.[۴]معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

بنابر تفسیر نمونه مباحث سوره زخرف را می‌توان در هفت بخش خلاصه کرد:

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان محور اصلی این سوره را انذار و هشدار به انسان می‌داند و می‌نویسد در این سوره تأکید شده است سنت الهی، فرستادن پیامبران و هشدار به انسان‌ها بوده و تکذیب‌کنندگان و مسخره‌کنندگانِ آنان هلاک شده‌اند. در این سوره برای این موضوع مثال‌هایی از اقوام حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) ذکر شده است.[۶]

ترجمه: و همانا كه آن (قرآن)، در كتاب اصلى (لوح محفوظ)، به نزد ما سخت والا و پرحكمت است.

ترکیب «امّ الکتاب» در قرآن سه بار به‌کار رفته است.[۸] مفسران، این عبارت را در این آیه، به «اصل و اساس کتاب» معنا کرده‌اند و با استناد به آیات ۲۱ و ۲۲ سوره بروج،[یادداشت ۱] مراد از ام‌الکتاب را لوح محفوظ دانسته‌اند.[۹] لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده‌های عالم در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.[۱۰]

ترجمه: تا بر پشت آنها به خوبی قرار گیرید؛ سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم * و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.

این آیه درباره تذکر انسان به یادآوری نعمت‌های الهی و بیان عدم توانایی و اظهار عجز در تسخیر کردن مرکب‌ها بدون لطف خداوند است.[۱۱] آیه رکوب بازتاب گسترده‌ای در موضوعات مختلف فقهی از جمله حج داشته است.[۱۲]

ترجمه: بى‌گمان، مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند.

خلود به معنای جاودانه‌شدن و باقی‌ماندن طولانی است[۱۳] درباره خلود اهل بهشت (تا ابد ماندن در بهشت)، در میان متکلمان اسلامی اختلاف نظر چندانی وجود ندارد و اکثراً آن را قبول دارند.[۱۴] اما در مورد خلود در جهنم، متکلمان شیعه قائل‌اند این خلود مخصوص کافران است و اگر مؤمنی (مسلمانی) مرتکب گناه کبیره شود، اگرچه عذاب خواهد شد، تا ابد در عذاب نخواهد بود.[۱۵]

از امام باقر(ع) نقل شده است هر کس بر خواندن سورۀ «حم زخرف» مداومت کند، خداوند او را در قبر از حشرات زمین و از فشار قبر ایمن می‌دارد، تا آن‌گاه که در پیشگاه خداوند بزرگ قرار می‌گیرد، آن سوره می‌آید و او را به فرمان خداوند وارد بهشت می‌کند.[۱۶]
همچنین از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است اگر کسی سورۀ زخرف را تلاوت کند، از کسانی خواهد بود که روز قیامت به آنان گفته می‌شود:‌ ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمی؛ بدون حساب وارد بهشت شوید.[۱۷]

سوره زُخرُف

١.فاتحه
٢.بقره
٣.آل‌عمران
٤.نساء
٥.مائده
٦.انعام
٧.اعراف
٨.انفال
٩.توبه
١٠.یونس
١١.هود
١٢.یوسف
١٣.رعد
١٤.ابراهیم
١٥.حجر
١٦.نحل
١٧.اسراء
١٨.کهف
١٩.مریم
٢٠.طه
٢١.انبیاء
٢٢.حج
٢٣.مؤمنون
٢٤.نور
٢٥.فرقان
٢٦.شعراء
٢٧.نمل
٢٨.قصص
٢٩.عنکبوت
٣٠.روم
٣١.لقمان
٣٢.سجده
٣٣.احزاب
٣٤.سبأ
٣٥.فاطر
٣٦.یس
٣٧.صافات
٣٨.ص
٣٩.زمر
٤٠.غافر
٤١.فصلت
٤٢.شوری
٤٣.زخرف
٤٤.دخان
٤٥.جاثیه
٤٦.احقاف
٤٧.محمد
٤٨.فتح
٤٩.حجرات
٥٠.ق
٥١.ذاریات
٥٢.طور
٥٣.نجم
٥٤.قمر
٥٥.الرحمن
٥٦.واقعه
٥٧.حدید
٥٨.مجادله
٥٩.حشر
٦٠.ممتحنه
٦١.صف
٦٢.جمعه
٦٣.منافقون
٦٤.تغابن
٦٥.طلاق
٦٦.تحریم
٦٧.ملک
٦٨.قلم
٦٩.حاقه
٧٠.معارج
٧١.نوح
٧٢.جن
٧٣.مزمل
٧٤.مدثر
٧٥.قیامه
٧٦.انسان
٧٧.مرسلات
٧٨.نبأ
٧٩.نازعات
٨٠.عبس
٨١.تکویر
٨٢.انفطار
٨٣.مطففین
٨٤.انشقاق
٨٥.بروج
٨٦.طارق
٨٧.اعلی
٨٨.غاشیه
٨٩.فجر
٩٠.بلد
٩١.شمس
٩٢.لیل
٩٣.ضحی
٩٤.شرح
٩٥.تین
٩٦.علق
٩٧.قدر
٩٨.بینه
٩٩.زلزله
١٠٠.عادیات
١٠١.قارعه
١٠٢.تکاثر
١٠٣.عصر
١٠٤.همزه
١٠٥.فیل
١٠٦.قریش
١٠٧.ماعون
١٠٨.کوثر
١٠٩.کافرون
١١٠.نصر
١١١.مسد
١١٢.اخلاص
١١٣.فلق
١١٤.ناس

سوره زُخْرُف چهل و سومین سوره و از سوره‌های مکی قرآن است که در جزء ۲۵ جای دارد. نام این سوره از واژه زخرف به معنای زر و زیور در آیه ۳۵ گرفته شده است. این سوره درباره اهمیت قرآن و نبوت پیامبر(ص)، برخی دلایل توحید و مبارزه با شِرک سخن می‌گوید و سرگذشت برخی از پیامبران پیشین و اقوام آنان را بیان می‌کند. بنابر برخی کتاب‌های تفسیری، محور اصلی این سوره، انذار و هشدار به انسان است.

از آیات مشهور این سوره آیه چهارم و هفتاد و چهارم است که اولی درباره ام‌الکتاب و لوح محفوظ سخن می‌گوید و دومی درباره خلود اهل جهنم. ایمنی از عذاب قبر و ورود به بهشت از جمله فضایل قرائت این سوره در روایات است.

زُخرُف به معنی زر و زیور است که در آیه ۳۵ به کار رفته است و به‌دلیل اشاره به بی‌ارزشی کالاها و زیور دنیایی در آیات ۳۳ تا ۳۵، این سوره به زخرف نامگذاری شده است.[۱]

سوره زخرف جزو سوره‌های مکی و در ترتیب نزول، شصت و سومین سوره‌ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده است. این سوره در چینش کنونی مُصحَف، چهل و سومین سوره است[۲] و در جزء ۲۵ قرآن جای دارد.

این سوره ۸۹ آیه، ۸۳۸ کلمه و ۳۶۰۹ حرف دارد و از لحاظ حجم جزو سوره‌های مَثانی است.[۳] سوره زخرف از آن رو که با «حم» آغاز می‌شود، جزو هفت سوره حامیمات محسوب می‌شود و چهارمین سوره‌ای است که با سوگند آغاز می‌شود.[۴]معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

بنابر تفسیر نمونه مباحث سوره زخرف را می‌توان در هفت بخش خلاصه کرد:

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان محور اصلی این سوره را انذار و هشدار به انسان می‌داند و می‌نویسد در این سوره تأکید شده است سنت الهی، فرستادن پیامبران و هشدار به انسان‌ها بوده و تکذیب‌کنندگان و مسخره‌کنندگانِ آنان هلاک شده‌اند. در این سوره برای این موضوع مثال‌هایی از اقوام حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) ذکر شده است.[۶]

ترجمه: و همانا كه آن (قرآن)، در كتاب اصلى (لوح محفوظ)، به نزد ما سخت والا و پرحكمت است.

ترکیب «امّ الکتاب» در قرآن سه بار به‌کار رفته است.[۸] مفسران، این عبارت را در این آیه، به «اصل و اساس کتاب» معنا کرده‌اند و با استناد به آیات ۲۱ و ۲۲ سوره بروج،[یادداشت ۱] مراد از ام‌الکتاب را لوح محفوظ دانسته‌اند.[۹] لوح محفوظ کتابی است که تمام پدیده‌های عالم در آن ثبت شده و از هر گونه تغییری محفوظ است.[۱۰]

ترجمه: تا بر پشت آنها به خوبی قرار گیرید؛ سپس هنگامی که بر آنها سوار شدید، نعمت پروردگارتان را متذکر شوید و بگویید: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّر ما ساخت و گرنه ما توانایی تسخیر آن را نداشتیم * و ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم.

این آیه درباره تذکر انسان به یادآوری نعمت‌های الهی و بیان عدم توانایی و اظهار عجز در تسخیر کردن مرکب‌ها بدون لطف خداوند است.[۱۱] آیه رکوب بازتاب گسترده‌ای در موضوعات مختلف فقهی از جمله حج داشته است.[۱۲]

ترجمه: بى‌گمان، مجرمان در عذاب جهنم ماندگارند.

خلود به معنای جاودانه‌شدن و باقی‌ماندن طولانی است[۱۳] درباره خلود اهل بهشت (تا ابد ماندن در بهشت)، در میان متکلمان اسلامی اختلاف نظر چندانی وجود ندارد و اکثراً آن را قبول دارند.[۱۴] اما در مورد خلود در جهنم، متکلمان شیعه قائل‌اند این خلود مخصوص کافران است و اگر مؤمنی (مسلمانی) مرتکب گناه کبیره شود، اگرچه عذاب خواهد شد، تا ابد در عذاب نخواهد بود.[۱۵]

از امام باقر(ع) نقل شده است هر کس بر خواندن سورۀ «حم زخرف» مداومت کند، خداوند او را در قبر از حشرات زمین و از فشار قبر ایمن می‌دارد، تا آن‌گاه که در پیشگاه خداوند بزرگ قرار می‌گیرد، آن سوره می‌آید و او را به فرمان خداوند وارد بهشت می‌کند.[۱۶]
همچنین از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است اگر کسی سورۀ زخرف را تلاوت کند، از کسانی خواهد بود که روز قیامت به آنان گفته می‌شود:‌ ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمی؛ بدون حساب وارد بهشت شوید.[۱۷]

سوره زُخرُف

١.فاتحه
٢.بقره
٣.آل‌عمران
٤.نساء
٥.مائده
٦.انعام
٧.اعراف
٨.انفال
٩.توبه
١٠.یونس
١١.هود
١٢.یوسف
١٣.رعد
١٤.ابراهیم
١٥.حجر
١٦.نحل
١٧.اسراء
١٨.کهف
١٩.مریم
٢٠.طه
٢١.انبیاء
٢٢.حج
٢٣.مؤمنون
٢٤.نور
٢٥.فرقان
٢٦.شعراء
٢٧.نمل
٢٨.قصص
٢٩.عنکبوت
٣٠.روم
٣١.لقمان
٣٢.سجده
٣٣.احزاب
٣٤.سبأ
٣٥.فاطر
٣٦.یس
٣٧.صافات
٣٨.ص
٣٩.زمر
٤٠.غافر
٤١.فصلت
٤٢.شوری
٤٣.زخرف
٤٤.دخان
٤٥.جاثیه
٤٦.احقاف
٤٧.محمد
٤٨.فتح
٤٩.حجرات
٥٠.ق
٥١.ذاریات
٥٢.طور
٥٣.نجم
٥٤.قمر
٥٥.الرحمن
٥٦.واقعه
٥٧.حدید
٥٨.مجادله
٥٩.حشر
٦٠.ممتحنه
٦١.صف
٦٢.جمعه
٦٣.منافقون
٦٤.تغابن
٦٥.طلاق
٦٦.تحریم
٦٧.ملک
٦٨.قلم
٦٩.حاقه
٧٠.معارج
٧١.نوح
٧٢.جن
٧٣.مزمل
٧٤.مدثر
٧٥.قیامه
٧٦.انسان
٧٧.مرسلات
٧٨.نبأ
٧٩.نازعات
٨٠.عبس
٨١.تکویر
٨٢.انفطار
٨٣.مطففین
٨٤.انشقاق
٨٥.بروج
٨٦.طارق
٨٧.اعلی
٨٨.غاشیه
٨٩.فجر
٩٠.بلد
٩١.شمس
٩٢.لیل
٩٣.ضحی
٩٤.شرح
٩٥.تین
٩٦.علق
٩٧.قدر
٩٨.بینه
٩٩.زلزله
١٠٠.عادیات
١٠١.قارعه
١٠٢.تکاثر
١٠٣.عصر
١٠٤.همزه
١٠٥.فیل
١٠٦.قریش
١٠٧.ماعون
١٠٨.کوثر
١٠٩.کافرون
١١٠.نصر
١١١.مسد
١١٢.اخلاص
١١٣.فلق
١١٤.ناس

 

دانلود پی دی اف

دانلود پاورپوینت

برای مشاهده ترجمه ها و تفسیرهای هر آیه روی آن کلیک کنید.
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

حم ﴿١﴾

به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است و مهربانی‌اش همیشگی


حاء، میم (۱)

وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ ﴿٢﴾


سوگند به [این] کتاب روشنگر (۲)

إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿٣﴾

که ما آن را [به زبان] عربی [فصیح و گویا] قرار دادیم تا [در آن] تعقّل کنند؛ (۳)

وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ﴿٤﴾

و همانا که آن در امِّ الکتاب [که لوح محفوظ است] نزد ما بلند مرتبه و حکیم است. (۴)

أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَنْ كُنْتُمْ قَوْمًا مُسْرِفِينَ ﴿٥﴾

آیا برای اینکه شما قومی اسراف کارید، قرآن را از شما دور کنیم و بازگردانیم؟! [نه این کار را نمی کنیم تا بندگانمان از هدایت محروم نشوند.] (۵)

وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ ﴿٦﴾

و چه بسیار پیامبرانی که در میان پیشینیان [که مردمی اسراف کار بودند] فرستادیم [و به سبب اسرافشان از فرستادن پیامبر دریغ نکردیم؛] (۶)

وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿٧﴾

ولی هیچ پیامبری به سوی آنان نیامد مگر اینکه او را همواره مسخره می کردند. (۷)

فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشًا وَمَضَىٰ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ ﴿٨﴾

پس ما نیرومندتر از این اسراف کاران [زمان تو] را هلاک کردیم و سرگذشت پیشینیان [هلاک شده، در سوره های دیگر قرآن] گذشت. (۸)

معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ ﴿٩﴾

و اگر از آنان بپرسی آسمان ها و زمین را چه کسی آفریده است؟ قطعاً خواهند گفت: آنها را همان توانای شکست ناپذیر و دانا آفرید. (۹)

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿١٠﴾

همان که این زمین را محل آرامش شما قرار داد و برای شما در آن، راه ها پدید آورد تا [به اهداف و مقاصدتان] راه یابید. (۱۰)

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَيْتًا ۚ كَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ ﴿١١﴾

و آنکه از آسمان آبی به اندازه نازل کرد، پس به وسیله آن سرزمینی مرده را زنده کردیم، [و] همین گونه [درقیامت از گورها] بیرون آورده می شوید؛ (۱۱)

وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ ﴿١٢﴾

و آنکه همه جفت ها را آفرید، و برای شما از کشتی ها و چهارپایان و آنچه که سوارش می شوید پدید آورد، (۱۲)

لِتَسْتَوُوا عَلَىٰ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ﴿١٣﴾

تا بر پشت آنها قرار گیرید، سپس هنگامی که بر آنها سوار می شوید نعمت پروردگارتان را به یاد آورید و بگویید: منزّه [از هر عیب و نقصی] است کسی که این [وسایل سواری] را برای ما مسخّر و رام کرد، در حالی که ما را قدرت مسخّر کردن آنها نبود؛ (۱۳)

وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ ﴿١٤﴾

و یقیناً ما به سوی پروردگارمان باز می گردیم؛ (۱۴)

وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا ۚ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَكَفُورٌ مُبِينٌ ﴿١٥﴾

و [مشرکان سبک مغز] برای خدا از میان بندگانش قطعه ای و جزیی [به عنوان فرزند که از او جدا شده] قرار دادند؛ قطعاً انسان کفران کننده آشکاری است. (۱۵)

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاكُمْ بِالْبَنِينَ ﴿١٦﴾

آیا از آنچه خدا می آفریند، دخترانی برای خود برگرفته و شما را به داشتن پسران برگزیده است؟ (۱۶)

وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَٰنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ ﴿١٧﴾

و [در صورتی که] چون یکی از آنان را به [ولادت] دختری که شبیه و هم جنس خدا قرار داده مژده دهند در حالی که [دلش] پر از اندوه و خشم است، صورتش سیاه می شود! [چون علاوه بر اینکه دخترداری را دوست ندارد از آن ننگ دارد، اما همین دختر را به عنوان هم جنس و فرزند خدا قلمداد می کند!!] (۱۷)

أَوَمَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ ﴿١٨﴾

آیا کسی را [شریک خدا قرار داده اند] که در زر و زیور پرورش یافته است و [هنگام] مجادله و بحث بیانش روشن نیست؟ (۱۸)

وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ إِنَاثًا ۚ أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ ۚ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ ﴿١٩﴾

و فرشتگان را که بندگان [خدای] رحمان اند، به پندار خود جنس ماده قرارداده اند، آیا زمان آفرینش آنان حضور داشتند [که بر ماده بودنشان گواهی می دهند؟] به زودی گواهی آنان [در نامه اعمالشان] نوشته می شود و [درباره آن] مورد بازپرسی قرار خواهند گرفت. (۱۹)

وَقَالُوا لَوْ شَاءَ الرَّحْمَٰنُ مَا عَبَدْنَاهُمْ ۗ مَا لَهُمْ بِذَٰلِكَ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ ﴿٢٠﴾

و گفتند: اگر خدا می خواست ما آنان را نمی پرستیدیم. ادعایشان متکی بر هیچ [دلیل] و دانشی نیست [و مایه ای جز جهل و نادانی ندارد]، فقط حدس می زنند و دروغ می بافند؛ (۲۰)

أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ ﴿٢١﴾

یا مگر ما پیش از قرآن کتابی به آنان داده ایم که [برای اثبات ادعایشان] به آن تمسک می جویند؟ (۲۱)

بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ ﴿٢٢﴾

[نه] بلکه [هیچ دلیلی بر حقّانیّت بت پرستی و شرک خود ندارند، بلکه دلگرمی آنان به آیینشان این است که] گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و مسلماً ما هم با پیروی از آثارشان ره یافته ایم. (۲۲)

وَكَذَٰلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَىٰ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَىٰ آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ ﴿٢٣﴾

[پیروی کورکورانه و جاهلانه مخصوص اینان نیست] و به همین گونه پیش از تو در هیچ شهری بیم دهنده ای نفرستادیم، مگر آنکه سران خوشگذران و مست و مغرورش گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافتیم و ما هم حتماً به آثارشان اقتدا می کنیم. (۲۳)

قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَىٰ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ ۖ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ﴿٢٤﴾

[بیم دهنده] گفت: آیا هر چند من آیینی هدایت کننده تر از آیینی که پدرانتان را بر آن یافته اید، برایتان بیاورم؟ گفتند: ما به آیینی که به آن فرستاده شده اید، کافریم! (۲۴)

فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ ۖ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ ﴿٢٥﴾

در نتیجه از آنان انتقام گرفتیم. پس با تأمل بنگر سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود. (۲۵)

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ ﴿٢٦﴾

و [یاد کن] هنگامی را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من بی تردید از آنچه می پرستید، بیزارم. (۲۶)

إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ ﴿٢٧﴾

مگر کسی که مرا آفریده، که یقیناً او مرا هدایت می کند، (۲۷)

وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٢٨﴾

و توحید و یکتاپرستی را در نسل های بعد از خود حقیقتی پایدار قرار داد، باشد که آنان [به سوی توحید] بازگردند؛ (۲۸)

بَلْ مَتَّعْتُ هَٰؤُلَاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُبِينٌ ﴿٢٩﴾

[نه اینکه بازنگشتند و من هم از آنان انتقام نگرفتم] بلکه اینان [که در مکه آلوده به بت پرستی هستند] و پدرانشان را [از انواع نعمت ها] برخوردار کردم تا آنکه حق و فرستاده ای روشنگر [چون قرآن و محمّد] به سویشان آمد؛ (۲۹)

وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ ﴿٣٠﴾

و هنگامی که حق به سویشان آمد، گفتند: این جادوست و ما به آن کافریم، (۳۰)

وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَٰذَا الْقُرْآنُ عَلَىٰ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ ﴿٣١﴾

و گفتند: این قرآن چرا بر مردمی بزرگ از میان یکی از این دو شهر [مکه و طایف] نازل نشد؟! (۳۱)

أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ ۚ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا ۗ وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ ﴿٣٢﴾

آیا آنان هستند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما در زندگی دنیا معیشت آنان را میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی را از جهت درجات [فکری و مادی] بر برخی برتری داده ایم تا برخی از آنان برخی دیگر را [در امر معیشت و سایر امور] به خدمت گیرند؛ و رحمت پروردگارت از آنچه آنان جمع می کنند، بهتر است. (۳۲)

وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿٣٣﴾

و اگر [بهره مندی کفار از انواع نعمت های مادی و تهیدستی مؤمنان، سبب] این نبود که همه مردم [به خاطر ضعف ایمان و ناآگاه بودن به حقایق] بر محور کفر امتی واحد شوند، ما برای خانه های کافران به [خدای] رحمان سقف هایی از نقره قرار می دادیم و نردبان هایی که با آن بر بالای خانه ها برآیند. (۳۳)

وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ ﴿٣٤﴾

و برای خانه هایشان [نیز] درها و تخت هایی [از نقره می ساختیم] که بر آن تکیه زنند، (۳۴)

وَزُخْرُفًا ۚ وَإِنْ كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٣٥﴾

و [برای خانه ها و زندگی آنان] زر و زیور [قرار می دادیم]، ولی همه این ها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست، و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است؛ (۳۵)

وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿٣٦﴾

و هر کس خود را از یاد [خدای] رحمان به کوردلی و حجاب باطن بزند، شیطانی بر او می گماریم که آن شیطان ملازم و دمسازش باشد. (۳۶)

وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ﴿٣٧﴾

و بی تردید شیطان ها چنین کسانی را از راه خدا باز می دارند، در حالی که [با این گمراهی سخت] گمان می کنند راه یافتگان واقعی آنانند؛ (۳۷)

حَتَّىٰ إِذَا جَاءَنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ ﴿٣٨﴾

تا زمانی که [در قیامت] نزد ما آیند [به شیطانش] گوید: ای کاش میان من و تو فاصله و دوری مشرق و مغرب بود، پس بد همنشینی بودی! (۳۸)

وَلَنْ يَنْفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ ﴿٣٩﴾

و [به آنان گویند: امروز این گفتگو و آرزوی دوری از شیطان] هرگز به شما سودی نمی دهد؛ زیرا [در دنیا] ستم ورزیدید [و] اکنون همه با هم در عذاب مشترک خواهید بود؛ (۳۹)

أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَنْ كَانَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿٤٠﴾

پس آیا تو می توانی [دعوتت را] به کران بشنوانی، یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکارند هدایت کنی؟! (۴۰)

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ ﴿٤١﴾

پس اگر تو را از دنیا ببریم، یقیناً از اینان انتقام خواهیم گرفت، (۴۱)

أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِمْ مُقْتَدِرُونَ ﴿٤٢﴾

یا [اگر از دنیا نبریم] آنچه را از عذاب به آنان وعده کرده ایم به تو نشان خواهیم داد [در هر صورت ما آنان را عذاب می کنیم]، و بی تردید بر آنان چیره و مسلطیم؛ (۴۲)

فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ﴿٤٣﴾

پس به آنچه بر تو وحی شده تمسک بجوی، یقیناً تو بر راهی راست قرار داری؛ (۴۳)

وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ ۖ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ ﴿٤٤﴾

و مسلماً [این] قرآن برای تو و قوم تو مایه تذکر [و شرف و عزت] است، و سپس [درباره آن] بازخواست خواهید شد. (۴۴)

وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ ﴿٤٥﴾

و از پیامبرانی که پیش از تو فرستاده ایم بپرس که آیا به جای [خدایِ] رحمان معبودانی که پرستش شوند، قرار داده ایم؟! (۴۵)

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٤٦﴾

و به راستی ما موسی را با نشانه های خود به سوی فرعون و سران و اشراف قومش فرستادیم، پس گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم؛ (۴۶)

فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِآيَاتِنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَضْحَكُونَ ﴿٤٧﴾

نهایتاً چون معجزه های ما را برای آنان آورد ناگاه آنان [از روی ریشخند] به آنان می خندیدند. (۴۷)

وَمَا نُرِيهِمْ مِنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا ۖ وَأَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ﴿٤٨﴾

ما هیچ معجزه ای را به آنان نشان نمی دادیم مگر آنکه از مشابهش بزرگ تر بود، و آنان را به عذاب دنیایی گرفتار کردیم، باشد که بازگردند. (۴۸)

وَقَالُوا يَا أَيُّهَ السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ ﴿٤٩﴾

و [وقتی گرفتار شدند] گفتند: ای جادوگر! پروردگارت را بر پایه عهدی که با تو کرده [که اگر ایمان آوریم عذاب را از ما بردارد] برای ما بخوان، که بی تردید ما هدایت خواهیم یافت. (۴۹)

فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنْكُثُونَ ﴿٥٠﴾

هنگامی که عذاب را از آنان برطرف می کردیم، ناگاه پیمان می شکستند. (۵۰)

وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ﴿٥١﴾

و فرعون در میان قومش ندا داد: گفت: ای قوم من! آیا حکومت و پادشاهی مصر ویژه من نیست و این نهرها از زیر [کاخ های] من به فرمان من روان نیستند؟ آیا [عظمت و حشمت من و فقر و تهیدستی موسی را] نمی بینید؟! (۵۱)

أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ ﴿٥٢﴾

مگر نه این است که من از این کسی که خوار و بی مقدار است و نمی تواند روشن و گویا سخن گوید، بهترم؟ (۵۲)

فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ ﴿٥٣﴾

[اگر موسی، عزت، سربلندی، کرامت و شخصیت داشت] پس چرا دستبندهای زرین و طلا بر او آویخته نشده است؟ یا چرا فرشتگانی [برای اثبات نبوتش] همراه او نیامده اند؟ (۵۳)

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ ﴿٥٤﴾

پس او قومش را سبک مغز شمرد [و آنان را با وسوسه و اغواگری فریفت و خوارشان کرد] در نتیجه از او اطاعت کردند؛ زیرا آنان مردمی فاسق و نافرمان بودند. (۵۴)

فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ ﴿٥٥﴾

چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم، پس همه را غرق کردیم. (۵۵)

فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِينَ ﴿٥٦﴾

در نتیجه آنان را پیشگامان [دوزخیان] و عبرتی برای آیندگان قرار دادیم. (۵۶)

وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ﴿٥٧﴾

و چون فرزند مریم [در آیات قرآن به نداشتن پدر به عنوان روح خدا و کلمه الله] مثل زده شد، ناگهان قوم [مشرک و بت پرست] تو نسبت به آن به مسخره و خنده فریاد برداشتند، (۵۷)

وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ۚ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا ۚ بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ﴿٥٨﴾

و گفتند: آیا معبودان ما بهترند یا او. [ولی] آنان این مقایسه را به عنوان مثل برای تو نزدند مگر از روی جدال بی منطق و ستیزه جویی [تو معبود بودن عیسی را نپذیرفته ای]، بلکه اینان گروهی ستیزه جو [و در جدال باطل بسیار سرسخت] هستند. (۵۸)

إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرَائِيلَ ﴿٥٩﴾

او نبود جز بنده ای که به او نعمت [نبوّت و معجزات را] عطا کردیم و وی را برای بنی اسرائیل نشانه ای بزرگ [از قدرت خود] قرار دادیم [تا به وسیله او حق برای آنان روشن شود.] (۵۹)

وَلَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْكُمْ مَلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ ﴿٦٠﴾

[ولادت، نبوّت و معجزات عیسی از قدرت ما عجیب نیست] و ما اگر بخواهیم برخی از شما را در زمین فرشتگانی قرار می دهیم که جانشین [صاحب کمالاتی چون خود] باشند. (۶۰)

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿٦١﴾

و عیسی [با ولادتی که ویژه او بود، و با معجزاتی چون شفا دادن کور مادرزاد، علاج بیماری برص، زنده کردن مردگان و دمیدن روح در مجسمه گلی] سبب یقین به قیامت است، پس هرگز در وقوع آن تردید مکنید، و از من پیروی نمایید که این است راه راست. (۶۱)

وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ ۖ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ ﴿٦٢﴾

و شیطان شما را [از راه راست] باز ندارد، بی تردید او برای شما دشمنی آشکار است. (۶۲)

وَلَمَّا جَاءَ عِيسَىٰ بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ ﴿٦٣﴾

و هنگامی که عیسی دلایل روشن آورد، گفت: به راستی من برای شما حکمت آوردم، و تا برای شما [حکم] برخی [از عقاید و احکام] را که در آن اختلاف می کنید بیان کنم؛ بنابراین از خدا پروا کنید و از من اطاعت نمایید. (۶۳)

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ ۚ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ ﴿٦٤﴾

بی تردید خدا پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که این است راه راست. (۶۴)

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ ۖ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ ﴿٦٥﴾

از میان امت عیسی گروه هایی [درباره او و دینش] اختلاف کردند [و هر یک چون نسطوریه، ملکانیه، مرقوسیه و شمعونیه به عقیده ای خلاف حق پای بند شدند، و آیینی غیر آیین مسیح را به عنوان آیین مسیح برگزیدند] پس وای بر کسانی که [به آیات خدا] ستم ورزیدند از عذاب روزی دردناک. (۶۵)

هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿٦٦﴾

آیا جز این انتظاری دارند که ناگاه قیامت در رسد در حالی که نمی فهمند؟ (۶۶)

الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ ﴿٦٧﴾

در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران. (۶۷)

يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ﴿٦٨﴾

[خدا آن روز به آنان گوید:] ای بندگان من! امروز نه بیمی بر شماست و نه اندوهگین می شوید؛ (۶۸)

الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ ﴿٦٩﴾

همانان که به آیات ما ایمان آوردند و همواره تسلیم [فرمان ها و احکام] ما بودند. (۶۹)

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ ﴿٧٠﴾

[ندا آید:] شما و همسرانتان در نهایت خوشحالی و شادمانی به بهشت درآیید؛ (۷۰)

يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِصِحَافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ ۖ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ ۖ وَأَنْتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿٧١﴾

ظرف هایی از طلا [که پر از طعام است] و جام هایی [زرین که پر از شراب طهور است] گرداگرد آنان می گردانند، و در آنجا آنچه دل ها می خواهد و چشم ها از آن لذّت می برد، آماده است، و شما [ای پرهیزکاران!] در آن جاودانه اید. (۷۱)

وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿٧٢﴾

این بهشتی است که شما به پاداش اعمالی که همواره انجام می دادید، میراث یافتید. (۷۲)

لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ ﴿٧٣﴾

شما را در آنجا میوه هایی فراوان است که از آنها می خورید. (۷۳)

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ﴿٧٤﴾

بی تردید گناهکاران در عذاب دوزخ جاودانه اند. (۷۴)

لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ ﴿٧٥﴾

[عذاب را] از آنان سبک نگردانند و آنان در آنجا [از نجات خود] نومیدند، (۷۵)

وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَٰكِنْ كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ ﴿٧٦﴾

و ما بر آنان ستم نکردیم، ولی آنان خود ستمکار بودند، (۷۶)

وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ ۖ قَالَ إِنَّكُمْ مَاكِثُونَ ﴿٧٧﴾

و فریاد می زنند: ای مالکِ [دوزخ! بگو:] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] می گوید: یقیناً شما ماندنی هستید. (۷۷)

لَقَدْ جِئْنَاكُمْ بِالْحَقِّ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ ﴿٧٨﴾

به راستی ما حق را برای شما آوردیم، ولی بیشتر شما حق را خوش نداشتید، (۷۸)

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ ﴿٧٩﴾

بلکه آنان کار [توطئه و نیرنگ بر ضد حق] را محکم کردند، پس ما هم کار [عذاب] را بر آنان محکم می کنیم. (۷۹)

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ ۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ ﴿٨٠﴾

آیا آنان گمان می کنند که ما رازشان و سخنان در گوشی آنان را نمی شنویم؟ چرا می شنویم و فرستادگان ما [که فرشتگان نویسنده اعمال اند] نزد آنان حاضرند [و اعمالشان و رازهایشان را] می نویسند. (۸۰)

قُلْ إِنْ كَانَ لِلرَّحْمَٰنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ ﴿٨١﴾

[به مشرکان سبک مغز] بگو: اگر برای [خدای] رحمان فرزندی بود، من [در این امت] نخستین پرستنده او بودم. (۸۱)

سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ ﴿٨٢﴾

منزّه است پروردگار آسمان ها و زمین، پروردگار عرش از آنچه [درباره او] توصیف می کنند. (۸۲)

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ ﴿٨٣﴾

آنان را واگذار تا [در گفتار و کردار باطل] فرو روند و [با کالای بی ارزش دنیا] سرگرم بازی شوند تا آن روزشان را که وعده داده می شوند دیدار کنند. (۸۳)

وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَٰهٌ ۚ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ ﴿٨٤﴾

و اوست که در آسمان ها معبود [واقعی] است و در زمین هم معبود [واقعی] است و او حکیم و داناست. (۸۴)

وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَعِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٨٥﴾

همیشه سودمند و با برکت است کسی که مالکیّت و فرمانروایی آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست، فقط در سیطره اوست و آگاهی [به همه شؤون] قیامت نزد اوست و به او بازگردانده می شوید. (۸۵)

وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ ﴿٨٦﴾

و کسانی را که به جای خدا می پرستند، اختیار شفاعت ندارند، اختیار شفاعت فقط با کسانی است که [از روی بصیرت] شهادت به حق داده اند و آنان [حقیقت حال کسانی را که می خواهند برای آنان شفاعت کنند] می دانند. (۸۶)

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ ﴿٨٧﴾

و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ یقیناً می گویند: خدا. پس چگونه [از حق به باطل] منحرف می شوند؟ (۸۷)

وَقِيلِهِ يَا رَبِّ إِنَّ هَٰؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿٨٨﴾

و [چگونه از شکایت پیامبر بی خبرند که] می گوید: پروردگارا! اینان گروهی هستند که ایمان نمی آورند؛ (۸۸)

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ ۚ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ﴿٨٩﴾

بنابراین از آنان روی بگردان و سلام جدایی [را به آنان] بگو، پس [سرانجام شقاوت بار خود و نتیجه کفر و عنادشان را] خواهند دانست. (۸۹)

۴۲.الشورى

۴۴.الدخان

۱.الفاتحة ۲.البقرة ۳.آل عمران ۴.النساء ۵.المائدة ۶.الأنعام ۷.الأعراف ۸.الأنفال ۹.التوبة ۱۰.يونس ۱۱.هود ۱۲.يوسف ۱۳.الرعد ۱۴.ابراهيم ۱۵.الحجر ۱۶.النحل ۱۷.الإسراء ۱۸.الكهف ۱۹.مريم ۲۰.طه ۲۱.الأنبياء ۲۲.الحج ۲۳.المؤمنون ۲۴.النور ۲۵.الفرقان ۲۶.الشعراء ۲۷.النمل ۲۸.القصص ۲۹.العنكبوت ۳۰.الروم ۳۱.لقمان ۳۲.السجدة ۳۳.الأحزاب ۳۴.سبإ ۳۵.الفاطر ۳۶.يس ۳۷.الصافات ۳۸.ص ۳۹.الزمر ۴۰.غافر ۴۱.فصلت ۴۲.الشورى ۴۳.الزخرف ۴۴.الدخان ۴۵.الجاثية ۴۶.الأحقاف ۴۷.محمد ۴۸.الفتح ۴۹.الحجرات ۵۰.ق ۵۱.الذاريات ۵۲.الطور ۵۳.النجم ۵۴.القمر ۵۵.الرحمن ۵۶.الواقعة ۵۷.الحديد ۵۸.المجادلة ۵۹.الحشر ۶۰.الممتحنة ۶۱.الصف ۶۲.الجمعة ۶۳.المنافقون ۶۴.التغابن ۶۵.الطلاق ۶۶.التحريم ۶۷.الملك ۶۸.القلم ۶۹.الحاقة ۷۰.المعارج ۷۱.نوح ۷۲.الجن ۷۳.المزمل ۷۴.المدثر ۷۵.القيامة ۷۶.الانسان ۷۷.المرسلات ۷۸.النبإ ۷۹.النازعات ۸۰.عبس ۸۱.التكوير ۸۲.الإنفطار ۸۳.المطففين ۸۴.الإنشقاق ۸۵.البروج ۸۶.الطارق ۸۷.الأعلى ۸۸.الغاشية ۸۹.الفجر ۹۰.البلد ۹۱.الشمس ۹۲.الليل ۹۳.الضحى ۹۴.الشرح ۹۵.التين ۹۶.العلق ۹۷.القدر ۹۸.البينة ۹۹.الزلزلة ۱۰۰.العاديات ۱۰۱.القارعة ۱۰۲.التكاثر ۱۰۳.العصر ۱۰۴.الهمزة ۱۰۵.الفيل ۱۰۶.قريش ۱۰۷.الماعون ۱۰۸.الكوثر ۱۰۹.الكافرون ۱۱۰.النصر ۱۱۱.المسد ۱۱۲.الإخلاص ۱۱۳.الفلق ۱۱۴.الناس

وَزُخْرُفًا ۚ وَإِنْ كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ



[43–35] (مشاهده آیه در سوره)

و عماراتشان به زر و زیور می‌آراستیم، و اینها همه متاع (پست فانی مردم) دنیاست و (نعمتهای ابدی) آخرت نزد خدای تو مخصوص اهل تقواست.معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

و [برای خانه ها و زندگی آنان] زر و زیور [قرار می دادیم]، ولی همه این ها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست، و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است؛

و زر و زيورهاى [ديگر نيز]. و همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست، و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و از هر گونه زينت. و همه اينها برخوردارى ناچيز دنيوى است، حال آنكه آخرت در نزد پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است!





وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ «34»

و براى خانه‌هايشان درب‌هاى متعدّد و تخت‌هايى كه بر آنها تكيه زنند (قرار مى‌داديم).

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 453

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ «35»

و هر گونه زينتى (براى آنان فراهم مى‌كرديم) ولى اينها همه جز وسيله كاميابى زندگى دنيا نيست، در حالى كه آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.

1- در ديد كفّار ارزش به زينت و زيور و در ديد متّقين، ارزش به سعادت اخروى است. وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً … وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ‌

2- متّقين به جاى آنكه در فكر زينت و زيور خانه‌هاى خود در دنيا باشند، در فكر آخرتند كه همه اينها را خداوند خود فراهم كرده است. لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ … وَ زُخْرُفاً … وَ الْآخِرَةُ … لِلْمُتَّقِينَ‌

3- جوار پروردگار و فيض حضور با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. «عِنْدَ رَبِّكَ»

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

وَ زُخْرُفاً: و طلا ساختمى، يعنى اصل آن نقره سفيد و زخرفه آن از طلاى سرخ و خانه‌هاى آنها مزين و منقش به زيب و زينت و انواع آرايش تا در آن تصرف و متمتع شدى نظر به عدم قابليت دنيا و زخارف آن؛ و لذا فرمود: لو زنت الدّنيا عند اللّه جناح بعوضة ما سقى الكافر منها شربة ماء: اگر دنيا مقدار بال پشه قدر و قيمتى مى‌داشت هرگز يك شربت آب به كافر ندادى‌ «1».

تنبيه:

آيه شريفه را اشاراتى است:

1- آنكه به حكمت بالغه و مصلحت تامه، درجات اشخاص را براى تنظيم امور مدنى جامعه بشريت به تفاوت مقرر ساخته، و اين لطفى است از جانب خداوند سبحان بر بندگان.

«1» مستدرك سفينة البحار ج 3 ص 502، با اختلاف مختصر در لفظ.

جلد 11 – صفحه 471

2- آگاهى به پستى دنيا و حقارت عوارضات آن از مال و منال و جاه و جلال در پيشگاه الهى كه هيچ قدر و منزلتى ندارد، و لذا اگر كراهت آن نبود كه مردم به طلب دنيا مشغول و از اطاعت و عبادت سبحانى بازماندى، هر آينه تمام خانه‌هاى كفار و آرايشات آنها را نقره و طلاى سرخ نمودى و جاه و جلال آنها به نهايت رسيدى.

حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اگر خداى تعالى اين را بجا آوردى، هر آينه هيچكس ايمان نمى‌آورد، و لكن خدا قرار داد در مؤمنين اغنياء، و در كفار فقرا، و قرار داد در مؤمنين فقراء، و در كفار اغنياء، پس امتحان فرمود ايشان را به امر و نهى و صبر و رضا «1».

در علل- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده:

قال اللّه عز و جل لو لا ان يجد عبدى المؤمن فى نفسه لعصبت الكافر بعصابة من ذهب.

فرمود خداى عزّ و جلّ: اگر هر آينه نبود كه بيابد بنده مؤمن در نفس خود دغدغه، هر آينه دستمال بند سر كافر را از طلا قرار مى‌دادم‌ «2» «اشاره به منتهاى تجمل» 3- حق سبحانه و تعالى، متصدى امرى نمى‌شود كه موجب مفسده و مؤدى كفر گردد، پس به طريق اولى فاعل كفر و مريد آن نخواهد بود، زيرا قبيح، و صدور آن از ذات سبحانى محال است.
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ‌: و نيست آنچه مذكور شد، لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا: مگر بهره و برخوردارى زندگانى دنيا كه در صدد فنا و زوال است، وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ‌: و نعمت آخرت، يعنى بهشت جاودانى نزد پروردگار تو، لِلْمُتَّقِينَ‌: براى پرهيزكاران است كه از لوث شرك و خباثت معاصى پرهيز نموده‌اند، يا از مستلذات دنيا روى برتافته و بالكليه متوجه عقبى شده‌اند.


وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

ترجمه‌

و گفتند چرا فرستاده نشد اين قرآن بر مردى از آن دو بلد كه بزرگ باشد

آيا آنها قسمت ميكنند رحمت پروردگار تو را ما قسمت كرديم ميانشان روزى آنها را در زندگانى دنيا و بلند گردانيديم بعضى را بر بعضى درجه‌هائى تا بگيرند بعضيشان بعضى را مستخدم و فرمانبردار و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع ميكنند

و اگر نه آن بود كه ميشدند مردم يك دسته مجتمع بر كفر هر آينه قرار داده بوديم براى هر كه كافر ميشود بخداى بخشنده براى خانه‌هاشان سقفهائى از نقره و نردبانهائى كه با آن آيند بر بام‌

و براى خانه‌هاشان درهائى و تختهائى كه بر آن تكيه كنند

و زينتهائى و نيست تمام اينكه بيان شد مگر بهره زندگانى دنيا و آخرت نزد پروردگار تو است براى پرهيزكاران.

تفسير

كفّار قريش كه براى ارشاد آنها خداوند كتاب حقّ و رسول مبين‌

جلد 4 صفحه 602

فرستاده بود و بيان شد در آيات سابقه كه گفتند قرآن سحر است نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله هم اعتراض نمودند كه چرا نبايد در مكّه مانند وليد بن مغيره و در طائف عروة بن مسعود پيغمبر باشد كه آن دو نفر متشخّص و ثروتمند و صاحب جاه و جلالند و بايد كسيكه تهى دست از مال دنيا است باين منصب فائز گردد لذا خداوند متعال در جواب اين اشكال فرموده آيا تقسيم رحمت پروردگار و تعيين مقام نبوّت بعهده آنها است و آيا آنها مورد قابل از براى اين منصب را ميتوانند بدست بياورند با آنكه پيغمبر بايد معصوم از گناه و لغزش و اعلم خلق و اكمل ناس باشد و ساير خصوصيّات و اوصافيكه جز خداوند ممكن نيست كسى احاطه بآنها داشته باشد مال و جاه كه چيزى نيست نبوّت شرائط ديگرى لازم دارد كه شما بخاطرتان خطور ننموده همان تقسيم مال و جاه ناقابل را هم ما بعهده آنها واگذار ننموديم خودمان معاش و ثروت و جاه و دولت و علم و مكنت و ساير موجبات رفعت بعضى را بمراتب بر بعضى ميان بندگان قسمت ميكنيم بر حسب قابليّت و صلاح آنها در دنيا و آخرت تا بعضى حاكم و بعضى محكوم و برخى خادم و برخى مخدوم و پاره‌ئى منعم و دسته‌ئى متنعّم باشند و امور دنيا منظّم و مرتّب گردد چه رسد بمقام نبوّت و امامت كه بزرگترين رحمت حقّ است و بهتر و برتر است از دنيا و ما فيها كه آنها در فكر جمع آورى آن براى خودشانند و مال دنيا باين اندازه در نظر ما بى‌قابليّت است كه اگر ملاحظه اين نبود كه تمام مردم كافر شوند بطمع مال ما سقفهاى خانه‌هاى كفّار را از نقره مينموديم بلكه نردبانها و درها و صندليهاى آنها را هم نقره ميكرديم و خانه‌هاشان را بطلا زينت ميداديم و نيست تمام اين تجمّلات مگر بهره زندگانى چند روزه دنيا كه بزودى از دست ميرود ولى نعمتهاى اخروى نزد پروردگار تو براى اهل تقوى و پرهيزكارى محفوظ و باقى و برقرار است و اخبار در باب تقسيم ارزاق عباد بر طبق صلاح و سداد و همچنين ساير موجبات تفوّق و برترى از مال و جاه و جمال و جلال و كمال بر وفق حكمت و مصلحت براى تحصيل لوازم الفت و تكميل جهات وصلت كه هر فاقد جهتى بواجد آن رجوع نموده رفع حاجت خود را نمايد بسيار است از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه اگر خداوند اين معامله را با كفّار

جلد 4 صفحه 603

ميفرمود هيچ كس ايمان نميآورد ولى خداوند قرار داد در ميان اهل ايمان اغنيا و فقراء را و همچنين در ميان كفّار فقرا و اغنيا را پس امتحان فرمود آنها را بامر و نهى و صبر و رضا و نيز از آن حضرت نقل شده كه تمام اولاد آدم عليه السّلام اهل ايمانشان فقير و كفّارشان غنى بودند تا حضرت ابراهيم عليه السّلام آمد و عرضه داشت پروردگارا ما را فتنه براى كفار قرار مده پس خدا در هر دو دسته ثروت و حاجت را مقرّر فرمود و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله روايت نموده است كه فرمود اى گروه فقراء پاكيزه كنيد نفوس خودتان را و دل خود را راضى برضاى حق نمائيد خداوند تعالى شما را بفقرتان ثواب ميدهد و اگر نكنيد ثوابى نخواهيد داشت خداوند توفيق رضا و تسليم را بما عنايت فرمايد.


وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ (33) وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ (34) وَ زُخرُفاً وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ (35)

و ‌اگر‌ نبودند افراد بشر يك‌ اجتماع‌ واحده‌ ‌که‌ محتاج‌ ‌به‌ معاشرت‌ ‌با‌ يكديگر

جلد 16 – صفحه 27

هستند ‌هر‌ آينه‌ قرار مي‌داديم‌ ‌براي‌ كساني‌ ‌که‌ كافر باللّه‌ شدند ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ سقف‌هاي‌ نقره‌ و طبقات‌ بسياري‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نمايش‌ دهند و ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ درهايي‌ و تختهايي‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تكيه‌ دهند و زينت‌هاي‌ دنيوي‌ و زخارف‌ و نيست‌ تمام‌ اينها مگر متاع‌ حيات‌ دنيا و آخرت‌ نزد پروردگار تو خاص‌ متقين‌ ‌است‌.

انسان‌ تصور نكند ‌که‌ ‌اينکه‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و رياست‌ و قوت‌ و قدرت‌ و قهر و غلبه‌ ‌که‌ بسيار علاقه‌ ‌به‌ ‌او‌ دارد و ‌در‌ مقام‌ تحصيلش‌ چه‌ اندازه‌ كوشش‌ مي‌كند ‌براي‌ ‌او‌ خوب‌ ‌است‌ بلكه‌ عين‌ بلا ‌است‌ و باعث‌ ازدياد عذاب‌ مي‌شود و امتحان‌ بزرگي‌ ‌است‌ ‌که‌ مي‌فرمايد وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ‌-‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 172‌-‌ وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً امّة اينجا ‌به‌ معني‌ جماعت‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌اگر‌ مؤمنين‌ هيچگونه‌ تماسي‌ ‌با‌ كفار نداشتند و ‌از‌ حال‌ يكديگر خبر نداشتند.

لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ ‌که‌ شامل‌ تمام‌ مشركين‌ و كفار و اهل‌ ضلالت‌ مي‌شود.

لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ و اينكه‌ چنين‌ نكرديم‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مسلط ‌بر‌ مؤمنين‌ نشوند و باعث‌ هم‌ّ ‌آنها‌ نگردد.

وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ معارج‌ طبقات‌ بالا ‌را‌ گويند ‌که‌ فعلا مرسوم‌ ‌شده‌ ده‌ طبقه‌ ‌به‌ بالا ساختمان‌ مي‌كنند ولي‌ بجاي‌ آجر و سمنت‌ خداوند ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌از‌ طلا و نقره‌ و جواهرات‌ جعل‌ مي‌فرمود.

وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ منازل‌ ‌آنها‌ تو ‌در‌ تو ‌که‌ تمام‌ ‌به‌ يك‌ ديگر راه‌ داشته‌ ‌باشد‌ و سرر ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ صندلي‌ اطراف‌ بيوت‌ و پيشدستي‌ها ‌در‌ مقابل‌ ‌که‌ روي‌ زمين‌ ننشينند و تكيه‌ دهند.

وَ زُخرُفاً زخارف‌ دنيا ‌از‌ ظروف‌ و كارد و چنگال‌ و فرش‌ و يخچال‌ و وسائل‌ طبخ‌ و وسائل‌ تلطيف‌ هوا و بخاري‌ و غيره‌ اينها ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ و بالاخص‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و مراكز تفريح‌ و باغات‌ و مزارع‌ و وسائل‌ و امثال‌ اينها و نمونه اينها ‌را‌ خداوند ‌به‌ تفاوت‌ مراتب‌ ‌در‌ مؤمنين‌ قرار داده‌ و ‌لو‌ بدرجات‌ ‌آنها‌ نمي‌رسد ولي‌ زياد ‌هم‌ تفاوت‌ ندارد لكن‌ تمام‌ اينها نيست‌ مگر متاع‌ دنيوي‌.

جلد 16 – صفحه 28

وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا و هزار عيب‌ دارد ‌که‌ فاني‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ همه‌ زحمات‌ و خون‌ دلها مي‌گذارد و مي‌رود بعلاوه‌ شدت‌ علاقه‌ ‌به‌ ‌آنها‌ ‌که‌ فرمود

«حب‌ الدنيا رأس‌ ‌کل‌ خطيئة»

و غفلت‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و دين‌ و تزاحمات‌ و هزار گونه‌ بلاهاي‌ ديگر ‌که‌ بالحس‌ و الوجدان‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌.

وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ بتفاوت‌ مراتب‌ تقوي‌ ‌که‌ اولين‌ مرتبه تقوي‌ تقواي‌ ‌از‌ عقايد فاسده‌ و مذاهب‌ باطله‌ ‌از‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ و بدعت‌ و انكار ضروري‌ و نصب‌ عداوت‌ ‌با‌ اولياء حق‌ و بالجملة آنچه‌ موجب‌ زوال‌ ايمان‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ تقواي‌ ‌از‌ اخلاق‌ رذيله‌ و كبار ‌از‌ معاصي‌ ‌تا‌ برسد بمقام‌ عصمت‌ و بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ ‌از‌ مباحات‌ زائد ‌بر‌ مقدار ضرورت‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ زهد مي‌كنند.

]

(آیه 35)- باز به این هم اکتفا نکرده می‌افزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملی و زینت آلات» برای آنها قرار می‌دادیم (وَ زُخْرُفاً).

تا زندگی مادی و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایی مجلل و چند اشکوبه با سقفهایی از نقره، و درها و تختهای متعدد، و انواع وسائل زینتی، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.

سپس می‌افزاید: «اما همه اینها متاع زندگی دنیای مادی است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).

کوتاه سخن این که سرمایه‌های مادی و این وسائل تجملاتی دنیا به قدری در پیشگاه پروردگار بی‌ارزش است که می‌بایست تنها نصیب افراد بی‌ارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوی بی‌ایمانی و کفر متمایل نمی‌شدند خداوند این سرمایه‌ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود

ج4، ص370

می‌کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.

و از اینجا روشن می‌شود که نه بهره‌مند بودن گروهی از کفار و ظالمان از این مواهب مادی دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضرری به ایمان و تقوای انسان می‌زند، و این است تفکر صحیح اسلامی و قرآنی.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

وَزُخْرُفًا ۚ وَإِنْ كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ



[43–35] (مشاهده آیه در سوره)

و عماراتشان به زر و زیور می‌آراستیم، و اینها همه متاع (پست فانی مردم) دنیاست و (نعمتهای ابدی) آخرت نزد خدای تو مخصوص اهل تقواست.معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

و [برای خانه ها و زندگی آنان] زر و زیور [قرار می دادیم]، ولی همه این ها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست، و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است؛

و زر و زيورهاى [ديگر نيز]. و همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست، و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و از هر گونه زينت. و همه اينها برخوردارى ناچيز دنيوى است، حال آنكه آخرت در نزد پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است!





وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ «34»

و براى خانه‌هايشان درب‌هاى متعدّد و تخت‌هايى كه بر آنها تكيه زنند (قرار مى‌داديم).

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 453

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ «35»

و هر گونه زينتى (براى آنان فراهم مى‌كرديم) ولى اينها همه جز وسيله كاميابى زندگى دنيا نيست، در حالى كه آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.

1- در ديد كفّار ارزش به زينت و زيور و در ديد متّقين، ارزش به سعادت اخروى است. وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً … وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ‌

2- متّقين به جاى آنكه در فكر زينت و زيور خانه‌هاى خود در دنيا باشند، در فكر آخرتند كه همه اينها را خداوند خود فراهم كرده است. لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ … وَ زُخْرُفاً … وَ الْآخِرَةُ … لِلْمُتَّقِينَ‌

3- جوار پروردگار و فيض حضور با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. «عِنْدَ رَبِّكَ»

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

وَ زُخْرُفاً: و طلا ساختمى، يعنى اصل آن نقره سفيد و زخرفه آن از طلاى سرخ و خانه‌هاى آنها مزين و منقش به زيب و زينت و انواع آرايش تا در آن تصرف و متمتع شدى نظر به عدم قابليت دنيا و زخارف آن؛ و لذا فرمود: لو زنت الدّنيا عند اللّه جناح بعوضة ما سقى الكافر منها شربة ماء: اگر دنيا مقدار بال پشه قدر و قيمتى مى‌داشت هرگز يك شربت آب به كافر ندادى‌ «1».

تنبيه:

آيه شريفه را اشاراتى است:

1- آنكه به حكمت بالغه و مصلحت تامه، درجات اشخاص را براى تنظيم امور مدنى جامعه بشريت به تفاوت مقرر ساخته، و اين لطفى است از جانب خداوند سبحان بر بندگان.

«1» مستدرك سفينة البحار ج 3 ص 502، با اختلاف مختصر در لفظ.

جلد 11 – صفحه 471

2- آگاهى به پستى دنيا و حقارت عوارضات آن از مال و منال و جاه و جلال در پيشگاه الهى كه هيچ قدر و منزلتى ندارد، و لذا اگر كراهت آن نبود كه مردم به طلب دنيا مشغول و از اطاعت و عبادت سبحانى بازماندى، هر آينه تمام خانه‌هاى كفار و آرايشات آنها را نقره و طلاى سرخ نمودى و جاه و جلال آنها به نهايت رسيدى.

حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اگر خداى تعالى اين را بجا آوردى، هر آينه هيچكس ايمان نمى‌آورد، و لكن خدا قرار داد در مؤمنين اغنياء، و در كفار فقرا، و قرار داد در مؤمنين فقراء، و در كفار اغنياء، پس امتحان فرمود ايشان را به امر و نهى و صبر و رضا «1».

در علل- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده:

قال اللّه عز و جل لو لا ان يجد عبدى المؤمن فى نفسه لعصبت الكافر بعصابة من ذهب.

فرمود خداى عزّ و جلّ: اگر هر آينه نبود كه بيابد بنده مؤمن در نفس خود دغدغه، هر آينه دستمال بند سر كافر را از طلا قرار مى‌دادم‌ «2» «اشاره به منتهاى تجمل» 3- حق سبحانه و تعالى، متصدى امرى نمى‌شود كه موجب مفسده و مؤدى كفر گردد، پس به طريق اولى فاعل كفر و مريد آن نخواهد بود، زيرا قبيح، و صدور آن از ذات سبحانى محال است.
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ‌: و نيست آنچه مذكور شد، لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا: مگر بهره و برخوردارى زندگانى دنيا كه در صدد فنا و زوال است، وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ‌: و نعمت آخرت، يعنى بهشت جاودانى نزد پروردگار تو، لِلْمُتَّقِينَ‌: براى پرهيزكاران است كه از لوث شرك و خباثت معاصى پرهيز نموده‌اند، يا از مستلذات دنيا روى برتافته و بالكليه متوجه عقبى شده‌اند.


وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

ترجمه‌

و گفتند چرا فرستاده نشد اين قرآن بر مردى از آن دو بلد كه بزرگ باشد

آيا آنها قسمت ميكنند رحمت پروردگار تو را ما قسمت كرديم ميانشان روزى آنها را در زندگانى دنيا و بلند گردانيديم بعضى را بر بعضى درجه‌هائى تا بگيرند بعضيشان بعضى را مستخدم و فرمانبردار و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع ميكنند

و اگر نه آن بود كه ميشدند مردم يك دسته مجتمع بر كفر هر آينه قرار داده بوديم براى هر كه كافر ميشود بخداى بخشنده براى خانه‌هاشان سقفهائى از نقره و نردبانهائى كه با آن آيند بر بام‌

و براى خانه‌هاشان درهائى و تختهائى كه بر آن تكيه كنند

و زينتهائى و نيست تمام اينكه بيان شد مگر بهره زندگانى دنيا و آخرت نزد پروردگار تو است براى پرهيزكاران.

تفسير

كفّار قريش كه براى ارشاد آنها خداوند كتاب حقّ و رسول مبين‌

جلد 4 صفحه 602

فرستاده بود و بيان شد در آيات سابقه كه گفتند قرآن سحر است نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله هم اعتراض نمودند كه چرا نبايد در مكّه مانند وليد بن مغيره و در طائف عروة بن مسعود پيغمبر باشد كه آن دو نفر متشخّص و ثروتمند و صاحب جاه و جلالند و بايد كسيكه تهى دست از مال دنيا است باين منصب فائز گردد لذا خداوند متعال در جواب اين اشكال فرموده آيا تقسيم رحمت پروردگار و تعيين مقام نبوّت بعهده آنها است و آيا آنها مورد قابل از براى اين منصب را ميتوانند بدست بياورند با آنكه پيغمبر بايد معصوم از گناه و لغزش و اعلم خلق و اكمل ناس باشد و ساير خصوصيّات و اوصافيكه جز خداوند ممكن نيست كسى احاطه بآنها داشته باشد مال و جاه كه چيزى نيست نبوّت شرائط ديگرى لازم دارد كه شما بخاطرتان خطور ننموده همان تقسيم مال و جاه ناقابل را هم ما بعهده آنها واگذار ننموديم خودمان معاش و ثروت و جاه و دولت و علم و مكنت و ساير موجبات رفعت بعضى را بمراتب بر بعضى ميان بندگان قسمت ميكنيم بر حسب قابليّت و صلاح آنها در دنيا و آخرت تا بعضى حاكم و بعضى محكوم و برخى خادم و برخى مخدوم و پاره‌ئى منعم و دسته‌ئى متنعّم باشند و امور دنيا منظّم و مرتّب گردد چه رسد بمقام نبوّت و امامت كه بزرگترين رحمت حقّ است و بهتر و برتر است از دنيا و ما فيها كه آنها در فكر جمع آورى آن براى خودشانند و مال دنيا باين اندازه در نظر ما بى‌قابليّت است كه اگر ملاحظه اين نبود كه تمام مردم كافر شوند بطمع مال ما سقفهاى خانه‌هاى كفّار را از نقره مينموديم بلكه نردبانها و درها و صندليهاى آنها را هم نقره ميكرديم و خانه‌هاشان را بطلا زينت ميداديم و نيست تمام اين تجمّلات مگر بهره زندگانى چند روزه دنيا كه بزودى از دست ميرود ولى نعمتهاى اخروى نزد پروردگار تو براى اهل تقوى و پرهيزكارى محفوظ و باقى و برقرار است و اخبار در باب تقسيم ارزاق عباد بر طبق صلاح و سداد و همچنين ساير موجبات تفوّق و برترى از مال و جاه و جمال و جلال و كمال بر وفق حكمت و مصلحت براى تحصيل لوازم الفت و تكميل جهات وصلت كه هر فاقد جهتى بواجد آن رجوع نموده رفع حاجت خود را نمايد بسيار است از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه اگر خداوند اين معامله را با كفّار

جلد 4 صفحه 603

ميفرمود هيچ كس ايمان نميآورد ولى خداوند قرار داد در ميان اهل ايمان اغنيا و فقراء را و همچنين در ميان كفّار فقرا و اغنيا را پس امتحان فرمود آنها را بامر و نهى و صبر و رضا و نيز از آن حضرت نقل شده كه تمام اولاد آدم عليه السّلام اهل ايمانشان فقير و كفّارشان غنى بودند تا حضرت ابراهيم عليه السّلام آمد و عرضه داشت پروردگارا ما را فتنه براى كفار قرار مده پس خدا در هر دو دسته ثروت و حاجت را مقرّر فرمود و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله روايت نموده است كه فرمود اى گروه فقراء پاكيزه كنيد نفوس خودتان را و دل خود را راضى برضاى حق نمائيد خداوند تعالى شما را بفقرتان ثواب ميدهد و اگر نكنيد ثوابى نخواهيد داشت خداوند توفيق رضا و تسليم را بما عنايت فرمايد.


وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ (33) وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ (34) وَ زُخرُفاً وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ (35)

و ‌اگر‌ نبودند افراد بشر يك‌ اجتماع‌ واحده‌ ‌که‌ محتاج‌ ‌به‌ معاشرت‌ ‌با‌ يكديگر

جلد 16 – صفحه 27

هستند ‌هر‌ آينه‌ قرار مي‌داديم‌ ‌براي‌ كساني‌ ‌که‌ كافر باللّه‌ شدند ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ سقف‌هاي‌ نقره‌ و طبقات‌ بسياري‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نمايش‌ دهند و ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ درهايي‌ و تختهايي‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تكيه‌ دهند و زينت‌هاي‌ دنيوي‌ و زخارف‌ و نيست‌ تمام‌ اينها مگر متاع‌ حيات‌ دنيا و آخرت‌ نزد پروردگار تو خاص‌ متقين‌ ‌است‌.

انسان‌ تصور نكند ‌که‌ ‌اينکه‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و رياست‌ و قوت‌ و قدرت‌ و قهر و غلبه‌ ‌که‌ بسيار علاقه‌ ‌به‌ ‌او‌ دارد و ‌در‌ مقام‌ تحصيلش‌ چه‌ اندازه‌ كوشش‌ مي‌كند ‌براي‌ ‌او‌ خوب‌ ‌است‌ بلكه‌ عين‌ بلا ‌است‌ و باعث‌ ازدياد عذاب‌ مي‌شود و امتحان‌ بزرگي‌ ‌است‌ ‌که‌ مي‌فرمايد وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ‌-‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 172‌-‌ وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً امّة اينجا ‌به‌ معني‌ جماعت‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌اگر‌ مؤمنين‌ هيچگونه‌ تماسي‌ ‌با‌ كفار نداشتند و ‌از‌ حال‌ يكديگر خبر نداشتند.

لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ ‌که‌ شامل‌ تمام‌ مشركين‌ و كفار و اهل‌ ضلالت‌ مي‌شود.

لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ و اينكه‌ چنين‌ نكرديم‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مسلط ‌بر‌ مؤمنين‌ نشوند و باعث‌ هم‌ّ ‌آنها‌ نگردد.

وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ معارج‌ طبقات‌ بالا ‌را‌ گويند ‌که‌ فعلا مرسوم‌ ‌شده‌ ده‌ طبقه‌ ‌به‌ بالا ساختمان‌ مي‌كنند ولي‌ بجاي‌ آجر و سمنت‌ خداوند ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌از‌ طلا و نقره‌ و جواهرات‌ جعل‌ مي‌فرمود.

وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ منازل‌ ‌آنها‌ تو ‌در‌ تو ‌که‌ تمام‌ ‌به‌ يك‌ ديگر راه‌ داشته‌ ‌باشد‌ و سرر ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ صندلي‌ اطراف‌ بيوت‌ و پيشدستي‌ها ‌در‌ مقابل‌ ‌که‌ روي‌ زمين‌ ننشينند و تكيه‌ دهند.

وَ زُخرُفاً زخارف‌ دنيا ‌از‌ ظروف‌ و كارد و چنگال‌ و فرش‌ و يخچال‌ و وسائل‌ طبخ‌ و وسائل‌ تلطيف‌ هوا و بخاري‌ و غيره‌ اينها ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ و بالاخص‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و مراكز تفريح‌ و باغات‌ و مزارع‌ و وسائل‌ و امثال‌ اينها و نمونه اينها ‌را‌ خداوند ‌به‌ تفاوت‌ مراتب‌ ‌در‌ مؤمنين‌ قرار داده‌ و ‌لو‌ بدرجات‌ ‌آنها‌ نمي‌رسد ولي‌ زياد ‌هم‌ تفاوت‌ ندارد لكن‌ تمام‌ اينها نيست‌ مگر متاع‌ دنيوي‌.

جلد 16 – صفحه 28

وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا و هزار عيب‌ دارد ‌که‌ فاني‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ همه‌ زحمات‌ و خون‌ دلها مي‌گذارد و مي‌رود بعلاوه‌ شدت‌ علاقه‌ ‌به‌ ‌آنها‌ ‌که‌ فرمود

«حب‌ الدنيا رأس‌ ‌کل‌ خطيئة»

و غفلت‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و دين‌ و تزاحمات‌ و هزار گونه‌ بلاهاي‌ ديگر ‌که‌ بالحس‌ و الوجدان‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌.

وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ بتفاوت‌ مراتب‌ تقوي‌ ‌که‌ اولين‌ مرتبه تقوي‌ تقواي‌ ‌از‌ عقايد فاسده‌ و مذاهب‌ باطله‌ ‌از‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ و بدعت‌ و انكار ضروري‌ و نصب‌ عداوت‌ ‌با‌ اولياء حق‌ و بالجملة آنچه‌ موجب‌ زوال‌ ايمان‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ تقواي‌ ‌از‌ اخلاق‌ رذيله‌ و كبار ‌از‌ معاصي‌ ‌تا‌ برسد بمقام‌ عصمت‌ و بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ ‌از‌ مباحات‌ زائد ‌بر‌ مقدار ضرورت‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ زهد مي‌كنند.

]

(آیه 35)- باز به این هم اکتفا نکرده می‌افزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملی و زینت آلات» برای آنها قرار می‌دادیم (وَ زُخْرُفاً).

تا زندگی مادی و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایی مجلل و چند اشکوبه با سقفهایی از نقره، و درها و تختهای متعدد، و انواع وسائل زینتی، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.

سپس می‌افزاید: «اما همه اینها متاع زندگی دنیای مادی است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).

کوتاه سخن این که سرمایه‌های مادی و این وسائل تجملاتی دنیا به قدری در پیشگاه پروردگار بی‌ارزش است که می‌بایست تنها نصیب افراد بی‌ارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوی بی‌ایمانی و کفر متمایل نمی‌شدند خداوند این سرمایه‌ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود

ج4، ص370

می‌کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.

و از اینجا روشن می‌شود که نه بهره‌مند بودن گروهی از کفار و ظالمان از این مواهب مادی دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضرری به ایمان و تقوای انسان می‌زند، و این است تفکر صحیح اسلامی و قرآنی.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

وَزُخْرُفًا ۚ وَإِنْ كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ



[43–35] (مشاهده آیه در سوره)

و عماراتشان به زر و زیور می‌آراستیم، و اینها همه متاع (پست فانی مردم) دنیاست و (نعمتهای ابدی) آخرت نزد خدای تو مخصوص اهل تقواست.معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

و [برای خانه ها و زندگی آنان] زر و زیور [قرار می دادیم]، ولی همه این ها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست، و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است؛

و زر و زيورهاى [ديگر نيز]. و همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست، و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و از هر گونه زينت. و همه اينها برخوردارى ناچيز دنيوى است، حال آنكه آخرت در نزد پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است!





وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ «34»

و براى خانه‌هايشان درب‌هاى متعدّد و تخت‌هايى كه بر آنها تكيه زنند (قرار مى‌داديم).

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 453

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ «35»

و هر گونه زينتى (براى آنان فراهم مى‌كرديم) ولى اينها همه جز وسيله كاميابى زندگى دنيا نيست، در حالى كه آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.

1- در ديد كفّار ارزش به زينت و زيور و در ديد متّقين، ارزش به سعادت اخروى است. وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً … وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ‌

2- متّقين به جاى آنكه در فكر زينت و زيور خانه‌هاى خود در دنيا باشند، در فكر آخرتند كه همه اينها را خداوند خود فراهم كرده است. لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ … وَ زُخْرُفاً … وَ الْآخِرَةُ … لِلْمُتَّقِينَ‌

3- جوار پروردگار و فيض حضور با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. «عِنْدَ رَبِّكَ»

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

وَ زُخْرُفاً: و طلا ساختمى، يعنى اصل آن نقره سفيد و زخرفه آن از طلاى سرخ و خانه‌هاى آنها مزين و منقش به زيب و زينت و انواع آرايش تا در آن تصرف و متمتع شدى نظر به عدم قابليت دنيا و زخارف آن؛ و لذا فرمود: لو زنت الدّنيا عند اللّه جناح بعوضة ما سقى الكافر منها شربة ماء: اگر دنيا مقدار بال پشه قدر و قيمتى مى‌داشت هرگز يك شربت آب به كافر ندادى‌ «1».

تنبيه:

آيه شريفه را اشاراتى است:

1- آنكه به حكمت بالغه و مصلحت تامه، درجات اشخاص را براى تنظيم امور مدنى جامعه بشريت به تفاوت مقرر ساخته، و اين لطفى است از جانب خداوند سبحان بر بندگان.

«1» مستدرك سفينة البحار ج 3 ص 502، با اختلاف مختصر در لفظ.

جلد 11 – صفحه 471

2- آگاهى به پستى دنيا و حقارت عوارضات آن از مال و منال و جاه و جلال در پيشگاه الهى كه هيچ قدر و منزلتى ندارد، و لذا اگر كراهت آن نبود كه مردم به طلب دنيا مشغول و از اطاعت و عبادت سبحانى بازماندى، هر آينه تمام خانه‌هاى كفار و آرايشات آنها را نقره و طلاى سرخ نمودى و جاه و جلال آنها به نهايت رسيدى.

حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اگر خداى تعالى اين را بجا آوردى، هر آينه هيچكس ايمان نمى‌آورد، و لكن خدا قرار داد در مؤمنين اغنياء، و در كفار فقرا، و قرار داد در مؤمنين فقراء، و در كفار اغنياء، پس امتحان فرمود ايشان را به امر و نهى و صبر و رضا «1».

در علل- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده:

قال اللّه عز و جل لو لا ان يجد عبدى المؤمن فى نفسه لعصبت الكافر بعصابة من ذهب.

فرمود خداى عزّ و جلّ: اگر هر آينه نبود كه بيابد بنده مؤمن در نفس خود دغدغه، هر آينه دستمال بند سر كافر را از طلا قرار مى‌دادم‌ «2» «اشاره به منتهاى تجمل» 3- حق سبحانه و تعالى، متصدى امرى نمى‌شود كه موجب مفسده و مؤدى كفر گردد، پس به طريق اولى فاعل كفر و مريد آن نخواهد بود، زيرا قبيح، و صدور آن از ذات سبحانى محال است.
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ‌: و نيست آنچه مذكور شد، لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا: مگر بهره و برخوردارى زندگانى دنيا كه در صدد فنا و زوال است، وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ‌: و نعمت آخرت، يعنى بهشت جاودانى نزد پروردگار تو، لِلْمُتَّقِينَ‌: براى پرهيزكاران است كه از لوث شرك و خباثت معاصى پرهيز نموده‌اند، يا از مستلذات دنيا روى برتافته و بالكليه متوجه عقبى شده‌اند.


وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

ترجمه‌

و گفتند چرا فرستاده نشد اين قرآن بر مردى از آن دو بلد كه بزرگ باشد

آيا آنها قسمت ميكنند رحمت پروردگار تو را ما قسمت كرديم ميانشان روزى آنها را در زندگانى دنيا و بلند گردانيديم بعضى را بر بعضى درجه‌هائى تا بگيرند بعضيشان بعضى را مستخدم و فرمانبردار و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع ميكنند

و اگر نه آن بود كه ميشدند مردم يك دسته مجتمع بر كفر هر آينه قرار داده بوديم براى هر كه كافر ميشود بخداى بخشنده براى خانه‌هاشان سقفهائى از نقره و نردبانهائى كه با آن آيند بر بام‌

و براى خانه‌هاشان درهائى و تختهائى كه بر آن تكيه كنند

و زينتهائى و نيست تمام اينكه بيان شد مگر بهره زندگانى دنيا و آخرت نزد پروردگار تو است براى پرهيزكاران.

تفسير

كفّار قريش كه براى ارشاد آنها خداوند كتاب حقّ و رسول مبين‌

جلد 4 صفحه 602

فرستاده بود و بيان شد در آيات سابقه كه گفتند قرآن سحر است نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله هم اعتراض نمودند كه چرا نبايد در مكّه مانند وليد بن مغيره و در طائف عروة بن مسعود پيغمبر باشد كه آن دو نفر متشخّص و ثروتمند و صاحب جاه و جلالند و بايد كسيكه تهى دست از مال دنيا است باين منصب فائز گردد لذا خداوند متعال در جواب اين اشكال فرموده آيا تقسيم رحمت پروردگار و تعيين مقام نبوّت بعهده آنها است و آيا آنها مورد قابل از براى اين منصب را ميتوانند بدست بياورند با آنكه پيغمبر بايد معصوم از گناه و لغزش و اعلم خلق و اكمل ناس باشد و ساير خصوصيّات و اوصافيكه جز خداوند ممكن نيست كسى احاطه بآنها داشته باشد مال و جاه كه چيزى نيست نبوّت شرائط ديگرى لازم دارد كه شما بخاطرتان خطور ننموده همان تقسيم مال و جاه ناقابل را هم ما بعهده آنها واگذار ننموديم خودمان معاش و ثروت و جاه و دولت و علم و مكنت و ساير موجبات رفعت بعضى را بمراتب بر بعضى ميان بندگان قسمت ميكنيم بر حسب قابليّت و صلاح آنها در دنيا و آخرت تا بعضى حاكم و بعضى محكوم و برخى خادم و برخى مخدوم و پاره‌ئى منعم و دسته‌ئى متنعّم باشند و امور دنيا منظّم و مرتّب گردد چه رسد بمقام نبوّت و امامت كه بزرگترين رحمت حقّ است و بهتر و برتر است از دنيا و ما فيها كه آنها در فكر جمع آورى آن براى خودشانند و مال دنيا باين اندازه در نظر ما بى‌قابليّت است كه اگر ملاحظه اين نبود كه تمام مردم كافر شوند بطمع مال ما سقفهاى خانه‌هاى كفّار را از نقره مينموديم بلكه نردبانها و درها و صندليهاى آنها را هم نقره ميكرديم و خانه‌هاشان را بطلا زينت ميداديم و نيست تمام اين تجمّلات مگر بهره زندگانى چند روزه دنيا كه بزودى از دست ميرود ولى نعمتهاى اخروى نزد پروردگار تو براى اهل تقوى و پرهيزكارى محفوظ و باقى و برقرار است و اخبار در باب تقسيم ارزاق عباد بر طبق صلاح و سداد و همچنين ساير موجبات تفوّق و برترى از مال و جاه و جمال و جلال و كمال بر وفق حكمت و مصلحت براى تحصيل لوازم الفت و تكميل جهات وصلت كه هر فاقد جهتى بواجد آن رجوع نموده رفع حاجت خود را نمايد بسيار است از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه اگر خداوند اين معامله را با كفّار

جلد 4 صفحه 603

ميفرمود هيچ كس ايمان نميآورد ولى خداوند قرار داد در ميان اهل ايمان اغنيا و فقراء را و همچنين در ميان كفّار فقرا و اغنيا را پس امتحان فرمود آنها را بامر و نهى و صبر و رضا و نيز از آن حضرت نقل شده كه تمام اولاد آدم عليه السّلام اهل ايمانشان فقير و كفّارشان غنى بودند تا حضرت ابراهيم عليه السّلام آمد و عرضه داشت پروردگارا ما را فتنه براى كفار قرار مده پس خدا در هر دو دسته ثروت و حاجت را مقرّر فرمود و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله روايت نموده است كه فرمود اى گروه فقراء پاكيزه كنيد نفوس خودتان را و دل خود را راضى برضاى حق نمائيد خداوند تعالى شما را بفقرتان ثواب ميدهد و اگر نكنيد ثوابى نخواهيد داشت خداوند توفيق رضا و تسليم را بما عنايت فرمايد.


وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ (33) وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ (34) وَ زُخرُفاً وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ (35)

و ‌اگر‌ نبودند افراد بشر يك‌ اجتماع‌ واحده‌ ‌که‌ محتاج‌ ‌به‌ معاشرت‌ ‌با‌ يكديگر

جلد 16 – صفحه 27

هستند ‌هر‌ آينه‌ قرار مي‌داديم‌ ‌براي‌ كساني‌ ‌که‌ كافر باللّه‌ شدند ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ سقف‌هاي‌ نقره‌ و طبقات‌ بسياري‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نمايش‌ دهند و ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ درهايي‌ و تختهايي‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تكيه‌ دهند و زينت‌هاي‌ دنيوي‌ و زخارف‌ و نيست‌ تمام‌ اينها مگر متاع‌ حيات‌ دنيا و آخرت‌ نزد پروردگار تو خاص‌ متقين‌ ‌است‌.

انسان‌ تصور نكند ‌که‌ ‌اينکه‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و رياست‌ و قوت‌ و قدرت‌ و قهر و غلبه‌ ‌که‌ بسيار علاقه‌ ‌به‌ ‌او‌ دارد و ‌در‌ مقام‌ تحصيلش‌ چه‌ اندازه‌ كوشش‌ مي‌كند ‌براي‌ ‌او‌ خوب‌ ‌است‌ بلكه‌ عين‌ بلا ‌است‌ و باعث‌ ازدياد عذاب‌ مي‌شود و امتحان‌ بزرگي‌ ‌است‌ ‌که‌ مي‌فرمايد وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ‌-‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 172‌-‌ وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً امّة اينجا ‌به‌ معني‌ جماعت‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌اگر‌ مؤمنين‌ هيچگونه‌ تماسي‌ ‌با‌ كفار نداشتند و ‌از‌ حال‌ يكديگر خبر نداشتند.

لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ ‌که‌ شامل‌ تمام‌ مشركين‌ و كفار و اهل‌ ضلالت‌ مي‌شود.

لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ و اينكه‌ چنين‌ نكرديم‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مسلط ‌بر‌ مؤمنين‌ نشوند و باعث‌ هم‌ّ ‌آنها‌ نگردد.

وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ معارج‌ طبقات‌ بالا ‌را‌ گويند ‌که‌ فعلا مرسوم‌ ‌شده‌ ده‌ طبقه‌ ‌به‌ بالا ساختمان‌ مي‌كنند ولي‌ بجاي‌ آجر و سمنت‌ خداوند ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌از‌ طلا و نقره‌ و جواهرات‌ جعل‌ مي‌فرمود.

وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ منازل‌ ‌آنها‌ تو ‌در‌ تو ‌که‌ تمام‌ ‌به‌ يك‌ ديگر راه‌ داشته‌ ‌باشد‌ و سرر ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ صندلي‌ اطراف‌ بيوت‌ و پيشدستي‌ها ‌در‌ مقابل‌ ‌که‌ روي‌ زمين‌ ننشينند و تكيه‌ دهند.

وَ زُخرُفاً زخارف‌ دنيا ‌از‌ ظروف‌ و كارد و چنگال‌ و فرش‌ و يخچال‌ و وسائل‌ طبخ‌ و وسائل‌ تلطيف‌ هوا و بخاري‌ و غيره‌ اينها ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ و بالاخص‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و مراكز تفريح‌ و باغات‌ و مزارع‌ و وسائل‌ و امثال‌ اينها و نمونه اينها ‌را‌ خداوند ‌به‌ تفاوت‌ مراتب‌ ‌در‌ مؤمنين‌ قرار داده‌ و ‌لو‌ بدرجات‌ ‌آنها‌ نمي‌رسد ولي‌ زياد ‌هم‌ تفاوت‌ ندارد لكن‌ تمام‌ اينها نيست‌ مگر متاع‌ دنيوي‌.

جلد 16 – صفحه 28

وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا و هزار عيب‌ دارد ‌که‌ فاني‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ همه‌ زحمات‌ و خون‌ دلها مي‌گذارد و مي‌رود بعلاوه‌ شدت‌ علاقه‌ ‌به‌ ‌آنها‌ ‌که‌ فرمود

«حب‌ الدنيا رأس‌ ‌کل‌ خطيئة»

و غفلت‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و دين‌ و تزاحمات‌ و هزار گونه‌ بلاهاي‌ ديگر ‌که‌ بالحس‌ و الوجدان‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌.

وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ بتفاوت‌ مراتب‌ تقوي‌ ‌که‌ اولين‌ مرتبه تقوي‌ تقواي‌ ‌از‌ عقايد فاسده‌ و مذاهب‌ باطله‌ ‌از‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ و بدعت‌ و انكار ضروري‌ و نصب‌ عداوت‌ ‌با‌ اولياء حق‌ و بالجملة آنچه‌ موجب‌ زوال‌ ايمان‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ تقواي‌ ‌از‌ اخلاق‌ رذيله‌ و كبار ‌از‌ معاصي‌ ‌تا‌ برسد بمقام‌ عصمت‌ و بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ ‌از‌ مباحات‌ زائد ‌بر‌ مقدار ضرورت‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ زهد مي‌كنند.

]

(آیه 35)- باز به این هم اکتفا نکرده می‌افزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملی و زینت آلات» برای آنها قرار می‌دادیم (وَ زُخْرُفاً).

تا زندگی مادی و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایی مجلل و چند اشکوبه با سقفهایی از نقره، و درها و تختهای متعدد، و انواع وسائل زینتی، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.

سپس می‌افزاید: «اما همه اینها متاع زندگی دنیای مادی است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).

کوتاه سخن این که سرمایه‌های مادی و این وسائل تجملاتی دنیا به قدری در پیشگاه پروردگار بی‌ارزش است که می‌بایست تنها نصیب افراد بی‌ارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوی بی‌ایمانی و کفر متمایل نمی‌شدند خداوند این سرمایه‌ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود

ج4، ص370

می‌کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.

و از اینجا روشن می‌شود که نه بهره‌مند بودن گروهی از کفار و ظالمان از این مواهب مادی دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضرری به ایمان و تقوای انسان می‌زند، و این است تفکر صحیح اسلامی و قرآنی.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

وَزُخْرُفًا ۚ وَإِنْ كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ



[43–35] (مشاهده آیه در سوره)

و عماراتشان به زر و زیور می‌آراستیم، و اینها همه متاع (پست فانی مردم) دنیاست و (نعمتهای ابدی) آخرت نزد خدای تو مخصوص اهل تقواست.معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

و [برای خانه ها و زندگی آنان] زر و زیور [قرار می دادیم]، ولی همه این ها جز کالای اندک زندگی دنیا نیست، و آخرت نزد پروردگارت برای پرهیزکاران است؛

و زر و زيورهاى [ديگر نيز]. و همه اينها جز متاع زندگى دنيا نيست، و آخرت پيش پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و از هر گونه زينت. و همه اينها برخوردارى ناچيز دنيوى است، حال آنكه آخرت در نزد پروردگار تو براى پرهيزگاران است.

و انواع زیورها؛ ولی تمام اینها بهره زندگی دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است!





وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ «34»

و براى خانه‌هايشان درب‌هاى متعدّد و تخت‌هايى كه بر آنها تكيه زنند (قرار مى‌داديم).

تفسير نور(10جلدى)، ج‌8، ص: 453

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ «35»

و هر گونه زينتى (براى آنان فراهم مى‌كرديم) ولى اينها همه جز وسيله كاميابى زندگى دنيا نيست، در حالى كه آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.

1- در ديد كفّار ارزش به زينت و زيور و در ديد متّقين، ارزش به سعادت اخروى است. وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً … وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ‌

2- متّقين به جاى آنكه در فكر زينت و زيور خانه‌هاى خود در دنيا باشند، در فكر آخرتند كه همه اينها را خداوند خود فراهم كرده است. لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ … وَ زُخْرُفاً … وَ الْآخِرَةُ … لِلْمُتَّقِينَ‌

3- جوار پروردگار و فيض حضور با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. «عِنْدَ رَبِّكَ»

وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

وَ زُخْرُفاً: و طلا ساختمى، يعنى اصل آن نقره سفيد و زخرفه آن از طلاى سرخ و خانه‌هاى آنها مزين و منقش به زيب و زينت و انواع آرايش تا در آن تصرف و متمتع شدى نظر به عدم قابليت دنيا و زخارف آن؛ و لذا فرمود: لو زنت الدّنيا عند اللّه جناح بعوضة ما سقى الكافر منها شربة ماء: اگر دنيا مقدار بال پشه قدر و قيمتى مى‌داشت هرگز يك شربت آب به كافر ندادى‌ «1».

تنبيه:

آيه شريفه را اشاراتى است:

1- آنكه به حكمت بالغه و مصلحت تامه، درجات اشخاص را براى تنظيم امور مدنى جامعه بشريت به تفاوت مقرر ساخته، و اين لطفى است از جانب خداوند سبحان بر بندگان.

«1» مستدرك سفينة البحار ج 3 ص 502، با اختلاف مختصر در لفظ.

جلد 11 – صفحه 471

2- آگاهى به پستى دنيا و حقارت عوارضات آن از مال و منال و جاه و جلال در پيشگاه الهى كه هيچ قدر و منزلتى ندارد، و لذا اگر كراهت آن نبود كه مردم به طلب دنيا مشغول و از اطاعت و عبادت سبحانى بازماندى، هر آينه تمام خانه‌هاى كفار و آرايشات آنها را نقره و طلاى سرخ نمودى و جاه و جلال آنها به نهايت رسيدى.

حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اگر خداى تعالى اين را بجا آوردى، هر آينه هيچكس ايمان نمى‌آورد، و لكن خدا قرار داد در مؤمنين اغنياء، و در كفار فقرا، و قرار داد در مؤمنين فقراء، و در كفار اغنياء، پس امتحان فرمود ايشان را به امر و نهى و صبر و رضا «1».

در علل- ابن بابويه (رحمه اللّه) از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده:

قال اللّه عز و جل لو لا ان يجد عبدى المؤمن فى نفسه لعصبت الكافر بعصابة من ذهب.

فرمود خداى عزّ و جلّ: اگر هر آينه نبود كه بيابد بنده مؤمن در نفس خود دغدغه، هر آينه دستمال بند سر كافر را از طلا قرار مى‌دادم‌ «2» «اشاره به منتهاى تجمل» 3- حق سبحانه و تعالى، متصدى امرى نمى‌شود كه موجب مفسده و مؤدى كفر گردد، پس به طريق اولى فاعل كفر و مريد آن نخواهد بود، زيرا قبيح، و صدور آن از ذات سبحانى محال است.
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ‌: و نيست آنچه مذكور شد، لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا: مگر بهره و برخوردارى زندگانى دنيا كه در صدد فنا و زوال است، وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ‌: و نعمت آخرت، يعنى بهشت جاودانى نزد پروردگار تو، لِلْمُتَّقِينَ‌: براى پرهيزكاران است كه از لوث شرك و خباثت معاصى پرهيز نموده‌اند، يا از مستلذات دنيا روى برتافته و بالكليه متوجه عقبى شده‌اند.


وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‌ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ (31) أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ (32) وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ (33) وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِؤُنَ (34) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ (35)

ترجمه‌

و گفتند چرا فرستاده نشد اين قرآن بر مردى از آن دو بلد كه بزرگ باشد

آيا آنها قسمت ميكنند رحمت پروردگار تو را ما قسمت كرديم ميانشان روزى آنها را در زندگانى دنيا و بلند گردانيديم بعضى را بر بعضى درجه‌هائى تا بگيرند بعضيشان بعضى را مستخدم و فرمانبردار و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه جمع ميكنند

و اگر نه آن بود كه ميشدند مردم يك دسته مجتمع بر كفر هر آينه قرار داده بوديم براى هر كه كافر ميشود بخداى بخشنده براى خانه‌هاشان سقفهائى از نقره و نردبانهائى كه با آن آيند بر بام‌

و براى خانه‌هاشان درهائى و تختهائى كه بر آن تكيه كنند

و زينتهائى و نيست تمام اينكه بيان شد مگر بهره زندگانى دنيا و آخرت نزد پروردگار تو است براى پرهيزكاران.

تفسير

كفّار قريش كه براى ارشاد آنها خداوند كتاب حقّ و رسول مبين‌

جلد 4 صفحه 602

فرستاده بود و بيان شد در آيات سابقه كه گفتند قرآن سحر است نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله هم اعتراض نمودند كه چرا نبايد در مكّه مانند وليد بن مغيره و در طائف عروة بن مسعود پيغمبر باشد كه آن دو نفر متشخّص و ثروتمند و صاحب جاه و جلالند و بايد كسيكه تهى دست از مال دنيا است باين منصب فائز گردد لذا خداوند متعال در جواب اين اشكال فرموده آيا تقسيم رحمت پروردگار و تعيين مقام نبوّت بعهده آنها است و آيا آنها مورد قابل از براى اين منصب را ميتوانند بدست بياورند با آنكه پيغمبر بايد معصوم از گناه و لغزش و اعلم خلق و اكمل ناس باشد و ساير خصوصيّات و اوصافيكه جز خداوند ممكن نيست كسى احاطه بآنها داشته باشد مال و جاه كه چيزى نيست نبوّت شرائط ديگرى لازم دارد كه شما بخاطرتان خطور ننموده همان تقسيم مال و جاه ناقابل را هم ما بعهده آنها واگذار ننموديم خودمان معاش و ثروت و جاه و دولت و علم و مكنت و ساير موجبات رفعت بعضى را بمراتب بر بعضى ميان بندگان قسمت ميكنيم بر حسب قابليّت و صلاح آنها در دنيا و آخرت تا بعضى حاكم و بعضى محكوم و برخى خادم و برخى مخدوم و پاره‌ئى منعم و دسته‌ئى متنعّم باشند و امور دنيا منظّم و مرتّب گردد چه رسد بمقام نبوّت و امامت كه بزرگترين رحمت حقّ است و بهتر و برتر است از دنيا و ما فيها كه آنها در فكر جمع آورى آن براى خودشانند و مال دنيا باين اندازه در نظر ما بى‌قابليّت است كه اگر ملاحظه اين نبود كه تمام مردم كافر شوند بطمع مال ما سقفهاى خانه‌هاى كفّار را از نقره مينموديم بلكه نردبانها و درها و صندليهاى آنها را هم نقره ميكرديم و خانه‌هاشان را بطلا زينت ميداديم و نيست تمام اين تجمّلات مگر بهره زندگانى چند روزه دنيا كه بزودى از دست ميرود ولى نعمتهاى اخروى نزد پروردگار تو براى اهل تقوى و پرهيزكارى محفوظ و باقى و برقرار است و اخبار در باب تقسيم ارزاق عباد بر طبق صلاح و سداد و همچنين ساير موجبات تفوّق و برترى از مال و جاه و جمال و جلال و كمال بر وفق حكمت و مصلحت براى تحصيل لوازم الفت و تكميل جهات وصلت كه هر فاقد جهتى بواجد آن رجوع نموده رفع حاجت خود را نمايد بسيار است از امام صادق عليه السّلام روايت شده كه اگر خداوند اين معامله را با كفّار

جلد 4 صفحه 603

ميفرمود هيچ كس ايمان نميآورد ولى خداوند قرار داد در ميان اهل ايمان اغنيا و فقراء را و همچنين در ميان كفّار فقرا و اغنيا را پس امتحان فرمود آنها را بامر و نهى و صبر و رضا و نيز از آن حضرت نقل شده كه تمام اولاد آدم عليه السّلام اهل ايمانشان فقير و كفّارشان غنى بودند تا حضرت ابراهيم عليه السّلام آمد و عرضه داشت پروردگارا ما را فتنه براى كفار قرار مده پس خدا در هر دو دسته ثروت و حاجت را مقرّر فرمود و از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله روايت نموده است كه فرمود اى گروه فقراء پاكيزه كنيد نفوس خودتان را و دل خود را راضى برضاى حق نمائيد خداوند تعالى شما را بفقرتان ثواب ميدهد و اگر نكنيد ثوابى نخواهيد داشت خداوند توفيق رضا و تسليم را بما عنايت فرمايد.


وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ (33) وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ (34) وَ زُخرُفاً وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ (35)

و ‌اگر‌ نبودند افراد بشر يك‌ اجتماع‌ واحده‌ ‌که‌ محتاج‌ ‌به‌ معاشرت‌ ‌با‌ يكديگر

جلد 16 – صفحه 27

هستند ‌هر‌ آينه‌ قرار مي‌داديم‌ ‌براي‌ كساني‌ ‌که‌ كافر باللّه‌ شدند ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ سقف‌هاي‌ نقره‌ و طبقات‌ بسياري‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ نمايش‌ دهند و ‌از‌ ‌براي‌ بيوت‌ ‌آنها‌ درهايي‌ و تختهايي‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تكيه‌ دهند و زينت‌هاي‌ دنيوي‌ و زخارف‌ و نيست‌ تمام‌ اينها مگر متاع‌ حيات‌ دنيا و آخرت‌ نزد پروردگار تو خاص‌ متقين‌ ‌است‌.

انسان‌ تصور نكند ‌که‌ ‌اينکه‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و رياست‌ و قوت‌ و قدرت‌ و قهر و غلبه‌ ‌که‌ بسيار علاقه‌ ‌به‌ ‌او‌ دارد و ‌در‌ مقام‌ تحصيلش‌ چه‌ اندازه‌ كوشش‌ مي‌كند ‌براي‌ ‌او‌ خوب‌ ‌است‌ بلكه‌ عين‌ بلا ‌است‌ و باعث‌ ازدياد عذاب‌ مي‌شود و امتحان‌ بزرگي‌ ‌است‌ ‌که‌ مي‌فرمايد وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ‌-‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 172‌-‌ وَ لَو لا أَن‌ يَكُون‌َ النّاس‌ُ أُمَّةً واحِدَةً امّة اينجا ‌به‌ معني‌ جماعت‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌اگر‌ مؤمنين‌ هيچگونه‌ تماسي‌ ‌با‌ كفار نداشتند و ‌از‌ حال‌ يكديگر خبر نداشتند.

لَجَعَلنا لِمَن‌ يَكفُرُ بِالرَّحمن‌ِ ‌که‌ شامل‌ تمام‌ مشركين‌ و كفار و اهل‌ ضلالت‌ مي‌شود.

لِبُيُوتِهِم‌ سُقُفاً مِن‌ فِضَّةٍ و اينكه‌ چنين‌ نكرديم‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مسلط ‌بر‌ مؤمنين‌ نشوند و باعث‌ هم‌ّ ‌آنها‌ نگردد.

وَ مَعارِج‌َ عَلَيها يَظهَرُون‌َ معارج‌ طبقات‌ بالا ‌را‌ گويند ‌که‌ فعلا مرسوم‌ ‌شده‌ ده‌ طبقه‌ ‌به‌ بالا ساختمان‌ مي‌كنند ولي‌ بجاي‌ آجر و سمنت‌ خداوند ‌براي‌ ‌آنها‌ ‌از‌ طلا و نقره‌ و جواهرات‌ جعل‌ مي‌فرمود.

وَ لِبُيُوتِهِم‌ أَبواباً وَ سُرُراً عَلَيها يَتَّكِؤُن‌َ منازل‌ ‌آنها‌ تو ‌در‌ تو ‌که‌ تمام‌ ‌به‌ يك‌ ديگر راه‌ داشته‌ ‌باشد‌ و سرر ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ صندلي‌ اطراف‌ بيوت‌ و پيشدستي‌ها ‌در‌ مقابل‌ ‌که‌ روي‌ زمين‌ ننشينند و تكيه‌ دهند.

وَ زُخرُفاً زخارف‌ دنيا ‌از‌ ظروف‌ و كارد و چنگال‌ و فرش‌ و يخچال‌ و وسائل‌ طبخ‌ و وسائل‌ تلطيف‌ هوا و بخاري‌ و غيره‌ اينها ‌که‌ امروز معمول‌ ‌است‌ و بالاخص‌ دولت‌ و مكنت‌ و ثروت‌ و مراكز تفريح‌ و باغات‌ و مزارع‌ و وسائل‌ و امثال‌ اينها و نمونه اينها ‌را‌ خداوند ‌به‌ تفاوت‌ مراتب‌ ‌در‌ مؤمنين‌ قرار داده‌ و ‌لو‌ بدرجات‌ ‌آنها‌ نمي‌رسد ولي‌ زياد ‌هم‌ تفاوت‌ ندارد لكن‌ تمام‌ اينها نيست‌ مگر متاع‌ دنيوي‌.

جلد 16 – صفحه 28

وَ إِن‌ كُل‌ُّ ذلِك‌َ لَمّا مَتاع‌ُ الحَياةِ الدُّنيا و هزار عيب‌ دارد ‌که‌ فاني‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ همه‌ زحمات‌ و خون‌ دلها مي‌گذارد و مي‌رود بعلاوه‌ شدت‌ علاقه‌ ‌به‌ ‌آنها‌ ‌که‌ فرمود

«حب‌ الدنيا رأس‌ ‌کل‌ خطيئة»

و غفلت‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و دين‌ و تزاحمات‌ و هزار گونه‌ بلاهاي‌ ديگر ‌که‌ بالحس‌ و الوجدان‌ مشاهده‌ مي‌كنيم‌.

وَ الآخِرَةُ عِندَ رَبِّك‌َ لِلمُتَّقِين‌َ بتفاوت‌ مراتب‌ تقوي‌ ‌که‌ اولين‌ مرتبه تقوي‌ تقواي‌ ‌از‌ عقايد فاسده‌ و مذاهب‌ باطله‌ ‌از‌ كفر و شرك‌ و ضلالت‌ و بدعت‌ و انكار ضروري‌ و نصب‌ عداوت‌ ‌با‌ اولياء حق‌ و بالجملة آنچه‌ موجب‌ زوال‌ ايمان‌ مي‌شود و ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ تقواي‌ ‌از‌ اخلاق‌ رذيله‌ و كبار ‌از‌ معاصي‌ ‌تا‌ برسد بمقام‌ عصمت‌ و بالاتر ‌از‌ ‌آن‌ ‌از‌ مباحات‌ زائد ‌بر‌ مقدار ضرورت‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ زهد مي‌كنند.

]

(آیه 35)- باز به این هم اکتفا نکرده می‌افزاید: علاوه بر همه اینها «انواع وسائل تجملی و زینت آلات» برای آنها قرار می‌دادیم (وَ زُخْرُفاً).

تا زندگی مادی و پر زرق و برقشان از هر نظر تکمیل گردد، قصرهایی مجلل و چند اشکوبه با سقفهایی از نقره، و درها و تختهای متعدد، و انواع وسائل زینتی، و هرگونه نقش و نگار آن چنانکه مطلوب و مقصود و معبود دنیا پرستان است.

سپس می‌افزاید: «اما همه اینها متاع زندگی دنیای مادی است و آخرت نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» (وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).

کوتاه سخن این که سرمایه‌های مادی و این وسائل تجملاتی دنیا به قدری در پیشگاه پروردگار بی‌ارزش است که می‌بایست تنها نصیب افراد بی‌ارزش همچون کفّار و منکران حق باشد، و اگر مردم کم ظرفیت و دنیا طلب به سوی بی‌ایمانی و کفر متمایل نمی‌شدند خداوند این سرمایه‌ها را تنها نصیب این گروه منفور و مطرود

ج4، ص370

می‌کرد، تا همگان بدانند مقیاس ارزش و شخصیت انسان این امور نیست.

و از اینجا روشن می‌شود که نه بهره‌مند بودن گروهی از کفار و ظالمان از این مواهب مادی دلیل بر شخصیت آنهاست، و نه محروم بودن مؤمنان از آن، و نه استفاده از این امور در حد معقول، به صورت یک ابزار، ضرری به ایمان و تقوای انسان می‌زند، و این است تفکر صحیح اسلامی و قرآنی.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:



سیمای سوره زخرف

این سوره هشتاد و نه آیه دارد و به جز آیه ی 45،بقیه آیات آن در مکّه نازل شده است.

نام این سوره از آیه 35 گرفته شده که در آن کلمه«زخرف»بکار رفته است.

زخرف به معنای طلا و نقره و زینت می باشد.

معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

عمده مطالب این سوره درباره ی قرآن و نبوّت،عکس العمل مخالفان انبیا، دلایل توحید و مبارزه با شرک و بیان بخشی از تاریخ انبیا و صحنه های معاد است.

نکته جالب توجّه آنکه هفت سوره پی در پی قرآن با حروف مقطعه «حم» آغاز می شود.سوره های غافر،فصّلت،شوری،زخرف،دخان،جاثیه و احقاف که حوامیم سبعه یا سوره های آل حم گفته می شوند.

به نام خداوند بخشنده مهربان

حا،میم.به کتاب روشنگر سوگند.همانا ما آن را قرآنی عربیّ قرار دادیم باشد که در آن تعقّل کنید.

و همانا آن در امّ الکتاب(لوح محفوظ)است که نزد ما بلند مرتبه و حکمت آمیز و استوار است.

نکته ها:

* ویژگی های قرآن به عنوان یک کتاب آسمانی،آن است که:

روشن و روشنگر است.«مبین»

از سرچشمه علم الهی است. «فِی أُمِّ الْکِتابِ»

جایگاه معنوی دارد. «لَدَیْنا»

لفظ و محتوای آن بلند مرتبه و بلند پایه است.«علی»

محتوای آن حکمت آمیز و استوار است. «حَکِیمٌ»

*کلمه ی«قرآن»از ریشه ی«قرأ»به معنای کتاب خواندنی است.

*کلمه ی«عربی»از«عرب»به معنای واضح و آشکار است.زبان عربی،یعنی زبانِ گویا و

بدونِ ابهام.

پیام ها:

1- میان حروف مقطّعه و نزول قرآن رابطه است.این کتاب از همین حروفِ الفبا تألیف یافته است. «حم وَ الْکِتابِ»

2- قرآن،مقدّس و قابل سوگند است. «الْکِتابِ»

3- سوگند به غیر خداوند نیز جایز است. «وَ الْکِتابِ»

4- گرچه بعضی از آیات قرآن متشابه است،ولی بیشتر آیات آن شفّاف،روشن قابل فهم است. «الْکِتابِ الْمُبِینِ»

5-قرآن،بر عربی بودن زبان خود تأکید دارد. «قُرْآناً عَرَبِیًّا»

6- انتخاب راه خدا،باید از طریق تعقّل باشد نه تعبّد. قُرْآناً عَرَبِیًّا … تَعْقِلُونَ

7- وظیفه ما تبلیغ دین است گرچه در اثر پذیری مردم تردید است. «قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

8-همه ی کتب آسمانی به یک کتاب واحد که مادر همه ی کتاب هاست باز می گردد. «إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ»

9- حقیقت قرآن در لوح محفوظ و نزد خداوند است. «فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا»

10- هر کس اهل تعقّل باشد،حتماً از قرآن بهره مند خواهد شد. «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»

11- دست بشر به همه معارف بلند قرآن نخواهد رسید. «لَعَلِیٌّ»

12- گذشت زمان و پیشرفت علوم بشری،از استحکام قرآن نمی کاهد. «حَکِیمٌ»

آیا به خاطر آنکه شما گروهی اسرافکارید ما ذکر(قرآن)را از شما بازگردانیم.

و چه بسیار پیامبری که در میان پیشینیان فرستادیم.

و هیچ پیامبری به سراغشان نمی آمد مگر آنکه او را مسخره می کردند.

پس ما کسانی را که از نظر قدرت سخت تر از این اسرافکاران بودند هلاک کردیم و سرنوشت پیشینیان تکرار شد.

نکته ها:

*صفح»به معنای روی گرداندن است و«بطش»به معنای گرفتن همراه با قدرت و شدّت.

*در فرهنگ قرآن،اسراف به هر کاری که موجب به هدر رفتن نعمت های الهی گردد گفته می شود.لذا در این آیات،افراد بی اعتنا به کتاب آسمانی،مسرف خوانده شده اند.معنی کلمه زخرف در سوره زخرف

پیام ها:

1- وجود چند مزاحم نباید مانع ارائه خیر شود. أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ …

2- قرآن وسیله ی بیداری است. «الذِّکْرَ»

3- بی اعتنایی به تذکّرات الهی،نمونه ای از اسراف است. «کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ»

4- فرستادن انبیا یکی از سنّت های الهی است. کَمْ أَرْسَلْنا … فِی الْأَوَّلِینَ

5-همه انبیا گرفتار استهزای مخالفان بودند و هر پیامبری،باید از وضع پیامبران قبلی آگاه باشد تا به خاطر استهزای گروهی دست از کار خود برندارند. «ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

6- انبیا به سراغ مردم می رفتند. «یَأْتِیهِمْ»

7- آشنایی با مشکلات دیگران سبب تسلّی دل و نوعی آمادگی روحی است. ما یَأْتِیهِمْ … إِلاّ … یَسْتَهْزِؤُنَ

8-استهزا،شیوه ی دائمی مخالفان انبیا بوده است. «کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»

9- ابتدا اتمام حجّت،سپس مجازاتِ معاندان. یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ … فَأَهْلَکْنا …

10- استهزای مردان خدا،سبب هلاکت و نابودی است. «یَسْتَهْزِؤُنَ فَأَهْلَکْنا»

11- از افراد لایقی که برای مأموریّتی اعزام می کنید،حمایت کنید. «یَسْتَهْزِؤُنَ – فَأَهْلَکْنا»

12- هیبت ابرقدرت ها را بشکنید. «فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً»

13- قدرت مردم مانع قهر الهی نیست. «فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً»

14- تاریخ و حوادث آن قانونمند و دارای سنّت و اصول مخصوص به خود است. «مَضی مَثَلُ الْأَوَّلِینَ»

و اگر از آنان سؤال کنی چه کسی آسمان ها و زمین را آفرید؟ قطعاً خواهند گفت:آنها را(خداوند)قادر دانا آفریده است.

همان که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد و در آن برای شما راه هایی قرار داد تا شاید راه یابید.

نکته ها:

*مشرکان آفریدگار را خدا می دانستند ولی در پرستش،بت ها را می پرستیدند.

*اگر قطعات زمین توسط کوه های بلند و درّه های عمیق از هم جدا شده بود زندگی انسان فلج می شد.لذا امکان برقراری راههای ارتباطی در زمین،یکی از نعمت های الهی است.

پیام ها:

1- تحقیر و استهزای کفّار مانع دعوت آنان به حقّ نیست. «یَسْتَهْزِؤُنَ – لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ»

2- گرچه غرور و جهل و تقلید نیاکان بر فکر انسان سایه می اندازد ولی فطرت با تمام وجود،علم و قدرت خدا را درک می کند. لَیَقُولُنَّ … اَلْعَزِیزُ الْعَلِیمُ

3- برای شکوفا کردن فطرت خداشناسی،نعمت ها را به یاد بیاوریم. لَیَقُولُنَّ …

اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ

4- زمین به خودی خود قابل سکونت نبود،خداوند آن را برای انسان مهار و آماده کرد. «جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً»

5-هدف از آفریده ها بهره گیری انسان است. جَعَلَ لَکُمُ … جَعَلَ لَکُمُ

6- وجود راه،یکی از نعمت های بزرگ الهی است. «جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً»

7- اگر گردش گری بر اساس غفلت باشد،نه عبرت،رشد معنوی در آن نخواهد بود. «جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

8-سیر و سفر و مشاهده بخش هایی از زمین یکی از وسایل هدایت است. «سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»

و آن کس که از آسمان به اندازه ای معیّن،آبی فرو فرستاد،پس به واسطه ی آن،سرزمین مرده را زنده کردیم،شما نیز این گونه(از قبرها) خارج می شوید.

و همان کسی که همه ی جفت ها را آفرید و برای شما کشتی ها و چهارپایان قرار داد که بر آنها سوار شوید.

نکته ها:

*در آیه ی قبل سخن از توحید بود،در این آیه اشاره ای به معاد شده است.

*کلمه«قدر»یا به معنای اندازه است،یا به معنای تقدیر و برنامه.یعنی باران را به اندازه

معیّن فرستاد یا باران را طبق برنامه فرستاد. [1]

* ظاهراً مراد از «الْأَزْواجَ» ،گیاهان است.زیرا این کلمه پس از نزول باران و حیات زمین مطرح شده است و بر اساس آیات دیگر قرآن،قانون زوجیّت در آنها برقرار است. «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّی»[2]

* در آیات قبل،سخن از راه بود و در این آیات،سخن از وسیله ی سیر و سفر در خشکی و دریا.چهارپایانی چون اسب و استر و شتر یا کشتی های کوچک و بزرگ.

پیام ها:

1- تمام قطرات باران،حساب و کتاب دارد. «نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ»

2- به اندازه باریدن باران،نعمتی بس بزرگ است. «بِقَدَرٍ»

3- خداوند کارها را به وسیله ی اسبابی که خود آفریده انجام می دهد.(باران را سبب حیات زمین قرار داده است) «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً»

4- آب سرچشمه حیات است. «فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً»

5-فصل بهار و رویش گیاهان نمونه ای از رستاخیز است. «کَذلِکَ تُخْرَجُونَ»

6- زنده شدن انسان ها در قیامت اجباری است. «تُخْرَجُونَ»

7- زوجیّت مخصوص انسان یا حیوان نیست. «خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها»

8-صنعت انسان با الهام الهی و با استفاده از قوانینی است که او در آفرینش،به ودیعه گذارده است. «جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ»

9- چه مرکب های طبیعی چون حیوانات و چه مرکب های صنعتی همچون کشتی ها،هر دو از نعمت های الهی هستند. جَعَلَ لَکُمْ … ما تَرْکَبُونَ

تا بر پشت آنها قرار گیرید و آنگاه که بر آن استقرار یافتید نعمت پروردگارتان را یاد کنید و بگویید منزّه است آن که این مرکب را برای ما رام کرد و ما بر آن توانا نبودیم.

و همانا ما به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت.

پیام ها:

1- بهره گیری از نعمت ها باید همراه یاد خدا و تشکّر از او باشد(نه سبب غرور و غفلت). لِتَسْتَوُوا … ثُمَّ تَذْکُرُوا

2- نعمت ها و تناسب آنها با نیازها،جلوه ای از ربوبیّت الهی است. «نِعْمَهَ رَبِّکُمْ»

3- راه شکر را از خدا بیاموزیم. تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ … وَ تَقُولُوا …

4- تسبیح الهی نمونه حمد و ذکر الهی است. تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ … سُبْحانَ الَّذِی

5-رام بودن زمین و مرکب حیوانی برای انسان،از نعمت های بزرگ الهی است.

«سَخَّرَ لَنا هذا»

6- اگر خداوند حیوانات را رام نمی ساخت،انسان ز بهره گیری آن عاجز بود. «ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ»

7- اعتراف به عجز،خود نمونه ای از شکر است. «وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنِینَ»

8-به هنگام سوار شدن بر مرکب برای سفر،خدا را سپاس گوییم و به یاد سفر نهایی باشیم. تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا … إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ

(مشرکان گفتند:ملائکه دختران خدایند)و برای او از بندگانش جزئی قرار دادند.همانا انسان،کفران پیشه آشکار است.

آیا از آنچه می آفریند دخترانی برگرفته و برای شما پسران را برگزیده است.

در حالی که هرگاه یکی از آن مشرکان را به آنچه برای خداوند رحمن پسندیده است مژده دهند چهره اش سیاه گردد و اندوه خود را فرو برد.

نکته ها:

* مراد از «عِبادِهِ» فرشتگان است که مشرکان آنها را از جنس دختر می دانستند و مراد از «جُزْءاً» آن است که مشرکان،فرشتگان را همچون فرزند،جزئی از خدا می پنداشتند.

پیام ها:

1- نقل عقاید خرافی اگر همراه با پاسخ باشد مانعی ندارد. جَعَلُوا لَهُ …

2- شریک دانستن مخلوق در کارهای خالق،ناسپاسی آشکار است. جَعَلُوا لَهُ …

لَکَفُورٌ مُبِینٌ

3- در گفتگوها می توان بر اساس عقاید خود مردم،با آنان جدال کرد. أَمِ اتَّخَذَ …

4- دختر پنداشتن فرشتگان که معمولاً در نقاشی ها و تصاویر نیز دیده می شود، نوعی خرافه ی شرک آلود است. «أَمِ اتَّخَذَ مِمّا یَخْلُقُ بَناتٍ»

5-چه زشت است که انسان،دختر را برای خود ننگ بداند ولی فرزندان خدا را دختر بشمارد. «ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً»

6- آنان که به واسطه ی شنیدن تولد فرزند دختر،اندوهگین می شوند و گمان دارند که پسر برتر از دختر است،دچار خرافه ای شرک آلودند. إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ … وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ

7- حالات روانی انسان،در جسم او اثر می گذارد. «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا»

آیا کسی را که در زیور پرورش یافته و در مجادله بیانش غیر روشن است (شایسته نسبت دادن به خداست؟)

و فرشتگان را که خود بندگانِ(خدای)رحمان هستند،مؤنث پنداشتند.آیا شاهد آفرینش آنها بوده اند؟ گواهی آنان(بر آن همه خرافات)به زودی نوشته می شود و بازخواست خواهند شد.

نکته ها:

* در آیه 9 خواندیم که مشرکان،خالقِ هستی را خداوندِ عزیز علیم می دانستند،این آیه می فرماید:شما که خالق را عزیز علیم می دانید چرا برای او دختران را قرار می دهید که در زینت و زیور پرورش می یابند و در گفتگوها،عواطف و احساساتشان غالب است.در حالی که لازمه ی عزیز بودن،صلابت و قاطعیّت و لازمه ی علم،استدلال و منطق است،نه رفتار عاطفی و احساسی.

پیام ها:

1- زینت طلبی و زیورگرایی،برای زنان و دختران امری طبیعی است. «یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَهِ»

2- زن از جهت عاطفه و احساسات قوی تر از مرد و از جهت برخورد و مجادله

ضعیف تر است. «وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ»

3- فرشتگان،مخلوق خدا و بندگان او هستند،نه فرزندانش. «عِبادُ الرَّحْمنِ»

4- بر خلاف انسان،فرشتگان زن و مرد ندارند. جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ … إِناثاً

5-آنچه را که خود ندیده ایم،گواهی ندهیم. «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ»

6- همه گواهی ها وگفته ها در نزد خداوند ثبت می شود. «سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ»

7- انسان در برابر عقاید خود مسئول است. «یُسْئَلُونَ»

8-عقاید خرافی را باید به شدّت کوبید. «أَمِ اتَّخَذَ مِمّا یَخْلُقُ بَناتٍ – أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ»

و(مشرکان در توجیه خلاف خود)گفتند:اگر(خدای)رحمن می خواست، ما آنها را نمی پرستیدیم.برای آنان نسبت به این گفتار هیچ گونه آگاهی (و دلیل علمی)نیست وایشان جز از روی حدس وگمان سخنی نمی گویند.

نکته ها:

* «یَخْرُصُونَ» از«خرص»به معنای سخنی است که بر اساس حدس و گمان باشد.

* قرآن در سوره ی نحل آیه 35 و انعام آیه 148،نیز از قول مشرکان این معنا را بازگو می کند که می گفتند:اگر خدا نمی خواست ما مشرک نبودیم.

پیام ها:

1- خلافکاران در صدد توجیه کار خود هستند و خواست خدا را دستاویز قرار می دهند. «وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ»

2- مهلت دادن خدا را نشانه رضایت او نپنداریم. «لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ»

3- فرشتگان مورد پرستش مشرکان بودند. «عَبَدْناهُمْ»

4- سخن بدون علم(به خصوص در مسائل اعتقادی)محکوم است. «ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ»

5-هر فرد و جامعه ای از علم تهی شود به سراغ توهّمات و حدسیات می رود.

«إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ»

آیا پیش از این به آنان کتابی دادیم که ایشان به آن تمسک می جویند.

(چنین نیست)بلکه گویند:ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و با پیروی از آنان هدایت یافته ایم.

پیام ها:

1- شرک و خرافه نه پایگاه عقلی دارد، «ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ» و نه از کتب آسمانی تکیه گاه نقلی. «أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً»

2- ریشه ی شرک و خرافه،تقلید کورکورانه است. «إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ»

3- پیروی از آداب و رسوم و عقاید نیاکان اگر مستند به عقل و کتاب آسمانی نباشد محکوم است. «إِنّا وَجَدْنا آباءَنا عَلی أُمَّهٍ»

4- گذشتگان و نیاکان که سنّت های غلط را پایه گذاری کرده اند،مسئول نسل های بعد نیز هستند. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»

5-گسترش آداب و رسوم ملی،گاهی انسان بی منطق را به صورت انسانی هدایت یافته نشان می دهد. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»

6- ملّی گرایی،تقلید کورکورانه و تعصّب جاهلی را گسترش می دهد. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»

و بدین گونه ما در هیچ شهر و دیاری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آنکه ثروتمندان مغرورشان گفتند:ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و از آثار آنان پیروی می کنیم.

نکته ها:

* «مترف»از«ترفه»به معنای نعمت فراوان است و به کسی گویند که نعمت ها او را مغرور و سرمست کرده باشد.

* در آیه قبل خواندیم که عوام مردم گمان می کنند که راه و روش نیاکان درست است و برای رسیدن به هدایت،از آنها پیروی می کنند. «عَلی آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ» امّا این آیه می فرماید:

برای مترفین،رفاه و ثروت مطرح است،نه رسیدن به هدایت و لذا پیروی از آداب و رسوم نیاکان برای هدایت نیست. «عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»

* در قرآن هرگز کلمه«بعدک»برای پیامبر اسلام به کار نرفته بلکه«قبلک»بکار رفته و این نشانه آنست که پیامبر اسلام آخرین فرستاده الهی است.

پیام ها:

1- تکیه بر روش نیاکان،سنّت منحرفان تاریخ بوده است. «وَ کَذلِکَ»

2- انبیا،مخالفانی از طبقه مرفه داشته اند که بهانه های همگون و مشابهی می گرفتند. ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ … إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها

3- توجّه به مشکلات پیشینیان سبب آرامش انسان می شود. ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ …

4- مهم ترین نقش انبیا هشدار است. «مِنْ نَذِیرٍ»

5-سرمستی از ثروت و رفاه هم موجب طغیان است و هم زمینه ی تقلید و تعصّب های نابجا. قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدْنا آباءَنا … عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ

6- افکار پیشینیان قابل بازنگری و بررسی است و اقتدای مطلق و بی چون و چرا

به آنان،معنا ندارد. «إِنّا عَلی آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ»

(پیامبرشان)گفت:آیا اگر آئینی هدایت بخش تر از آنچه پدرانتان را بر آن یافتید برایتان بیاورم(حاضرید دست از راه نیاکان بردارید)گفتند:ما به آنچه بدان فرستاده شده اید کافریم.

پس ما از آنان انتقام گرفتیم و بنگر که فرجام تکذیب کنندگان چگونه است.

پیام ها:

1- در نهی از منکر ابتدا باید معروف بهتری را عرضه کرد و سپس تقاضای ترک منکر را نمود. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدی»

2- یکی از راههای معرّفی مکتب،مقایسه میان تعالیم مکاتب است. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدی» (انبیا در دعوت خود عقل و خرد را مطرح می کردند و مخالفان تقلید و قومیّت گرایی را)

3- هدایت برتر ملاک انتخاب است،نه چیز دیگر. «جِئْتُکُمْ بِأَهْدی»

4- با اینکه می دانیم در بت پرستی هدایتی نیست تا دعوت به توحید هدایت برتر باشد،امّا جدال نیکو اقتضا می کند که برای دعوت به حقّ با مخالفان مماشات کرد. «بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ»

5-لجاجت که آمد،قدرت تشخیص برتر را می گیرد. بِأَهْدی مِمّا وَجَدْتُمْ … کافِرُونَ

6- تحجّر و تعصّب،سبب نادیده گرفتن حقایق است. «بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»

7- پایان کفر و لجاجت نابودی است. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ»

8-کیفر الهی،پس از اتمام حجّت است. جِئْتُکُمْ بِأَهْدی … إِنّا … کافِرُونَ فَانْتَقَمْنا

9- انتقام و خشونت در جای خود با رحمت و رأفت الهی منافاتی ندارد. «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ»

10- از حوادث تلخ تاریخ عبرت بگیریم. فَانْظُرْ … عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ

11- پایان کار ملاک است،نه جلوه های زودگذر. «عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»

و(به یاد آور)زمانی که ابراهیم به پدر(عمویش آزر)و قوم خود گفت:

همانا من از آنچه شما می پرستید بیزارم.

مگر(پرستش)کسی که مرا پدید آورد که البتّه او هدایتم خواهد کرد.

و آن(کلمه توحید)را در میان نسلش کلمه ماندنی قرار داد.باشد که آنان (به توحید)بازگردند.

نکته ها:

* در آیات قبل منطق بت پرستان پیروی از نیاکان بود،این آیات می فرماید:ابراهیم با راه سرپرست خود که عمویش بود،به شدّت مخالفت کرد.

* در اینکه فاعل«جعل»در «وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً» کیست،دو احتمال وجود دارد:خداوند یا ابراهیم.هم می توان گفت خدا به پاس ایمان ابراهیم،توحید را در نسل او زنده نگاه داشت و هم می توان گفت ابراهیم فریاد توحید و برائت از شرک را در نسل خود به یادگار گذاشت.

* حضرت علی علیه السلام فرمود:رسول خدا صلی الله علیه و آله از نسل ابراهیم است و ما اهل بیت نیز از نسل ابراهیم و محمّد هستیم. [3]

پیام ها:

1- یاد بزرگان و کلمات و حرکات و موضع گیری های قاطع آنان را فراموش نکنیم. «وَ إِذْ قالَ»

2- وابستگی قومی و قبیله ای و حزبی نباید در عقیده و تفکّر ما اثر منفی داشته باشد. «قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ»

3- انسان در برابر بستگان مسئولیّت ویژه دارد و هدایت آنان در اولویّت است.

«قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ»

4- برائت از شرک یک شعار توحیدی است. «إِنَّنِی بَراءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ»

5-آنکه آفرید هدایت هم خواهد کرد. فَطَرَنِی … سَیَهْدِینِ

6- تمام مردم حتّی انبیا به هدایت الهی نیازمندند. «سَیَهْدِینِ»

7- ایمان آغازین کافی نیست،هدایت الهی باید تداوم داشته باشد. «سَیَهْدِینِ»

8-فریاد توحید در تاریخ می ماند،گرچه مخاطب آن روز گوش ندهد. «کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ»

9- خداوند حافظ و نگاهبان آئین توحید در تاریخ است. «جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً»

10- نسل حضرت ابراهیم پرچمدار توحید در طول تاریخ است. «جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ»

11- عملکرد پدران در سرنوشت نسل مؤثّر است. «جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً»

(من نه تنها مشرکان را هلاک نکردم)بلکه آنان و پدرانشان را کامیاب کردم تا آن که حقّ(قرآن)و پیامبری آشکار به سراغشان آمد.

و چون حقّ به سراغشان آمد،گفتند:این سحر است و ما به آن کفر می ورزیم.

و گفتند:چرا این قرآن بر مردی بزرگ(از نظر جاه و مال)از دو قریه(مکّه و طائف)نازل نشده است.

نکته ها:

* بعضی کفّار توقّع نابجا داشتند و می گفتند:چون فلانی ثروتمند است پس وحی باید به او نازل می شد،در حالی که برتری مادی دلیل برتری معنوی نیست.

* مکّه و طائف دو شهر مهم اعراب حجاز در عصر بعثت بود.

پیام ها:

1- سنّت خداوند کامیاب کردن مؤمن و کافر و مهلت دادن به همه ی مردم است.

«مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ»

2- برای اتمام حجّت هم کتاب لازم است و هم رهبر. «جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ»

3- قرآن دارای،سخن سراسر حقّ و حقیقت است. «جاءَهُمُ الْحَقُّ»

4- تبلیغ دین و رسالت باید روشن و رسا باشد. «رَسُولٌ مُبِینٌ»

5-تأثیر قرآن بر جان و دل کفّار به حدّی بود که آن را سحر و جادو می خواندند.

«هذا سِحْرٌ»

6- انسان ذاتاً توجیه گر است.کفّار تهمت سحر می زدند تا کفر خود را توجیه کنند. «هذا سِحْرٌ وَ إِنّا بِهِ کافِرُونَ»

7- بهانه گیران هر لحظه حرفی می زنند،یک بار می گویند:قرآن سحر است و یک بار می گویند:چرا قرآن به فلانی نازل نشد. هذا سِحْرٌ … لَوْ لا نُزِّلَ

8-بزرگی،نزد عدّه ای از مردم داشتن مال و عنوان است. رَجُلٍ … عَظِیمٍ

آیا آنان رحمت پروردگارت(در مورد تعیین پیامبر)را(میان خود)تقسیم می کنند در حالی که ما معیشت آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم(تا چه رسد به اعطای مقام والای نبوّت)و درجات بعضی انسان ها را بر برخی دیگر برتری دادیم تا برخی از آنان برخی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان می اندوزند بهتر است.

نکته ها:

* برتری یافتن برخی انسان ها بر دیگران دو گونه است:

– یکی برتری در ساختار جسمی،فکری و استعدادهاست که این امر سبب احساس نیاز به یکدیگر و خدمت به همدیگر است و بدین وسیله جامعه تشکیل می شود.انسان در این برتری نقشی ندارد. «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»

– نوع دیگر،برتری است که خداوند بر اساس تلاش انسان عطا می کند،نظیر آیه: «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» [4]که خداوند کسانی را که به سراغ علم و ایمان رفتند برتری می دهد.

* وقتی معیشت انسان ها در دست خداست،چگونه بعضی انتظار دارند مقام نبوّت با آنان باشد و آنها تصمیم بگیرند که وحی بر چه کسی نازل شود؟

* تفاوت هایی که میان مردم است باید سبب پیوستگی و تعاون و استخدام بعضی توسط بعضی باشد،نه سبب استثمار و فخر فروشی و تحقیر دیگران. «سُخْرِیًّا» یعنی گروهی از انسان ها گروه دیگر را به کار گیرد و آنها را استخدام کند.

پیام ها:

1- انسان باید قدر و جایگاه خود را بداند و پا را از گلیم خود درازتر نکند.

(انتخاب پیامبر در حوزه اراده الهی است،نه توقّع و انتظار مردم) «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ»

2- نبوّت،رحمت خاص الهی است. «رَحْمَهِ رَبِّکَ»

3- کسی از خداوند طلبی ندارد هر چه هست لطف و رحمت اوست. «رَحْمَهِ رَبِّکَ»

4- رزق فقط به دست خداست. «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ»

5-برتری های جسمی و فکری سبب غرورتان نگردد زیرا همه از خداست.

«نَحْنُ قَسَمْنا – رَفَعْنا»

6- اندیشه جامعه بی طبقه،خیالی بیش نیست.(خدای حکیم خود تفاوت هایی قرار داده تا مردم به یکدیگر احساس نیاز کنند و با کمک به یکدیگر در سایه اجتماع رشد کنند.) «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ»

7- اجیر شدن و اجیر گرفتن و استخدام بعضی انسان ها توسط بعضی دیگر،امری مجاز و مشروع است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»

8-جامعه ی پایدار و اقتصاد سالم،وابسته به تعاون و بهره گیری از توان نیروهای مختلف انسانی است. «لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا»

9- رحمت،از شئون ربوبیّت است. «رَحْمَهِ رَبِّکَ»

10- وحی و رسالت را با مادیات مقایسه نکنیم. «رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ»

11- برتری های مادی،شما را از رحمت الهی غافل نکند. «وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ»

و اگر نبود که مردم یکسره و یک دست(کافر)می شدند،برای خانه های کسانی که به خدای رحمن کفر می ورزند،سقف هایی از نقره قرار می دادیم و نیز نردبان هایی که بر آنها بالا روند.

نکته ها:

* زرق و برق دنیا به قدری بی ارزش است که خداوند در این آیه می فرماید:ما حاضریم دنیا را در حد وفور به کفّار بدهیم ولی چون عقل مردم در چشم آنهاست،اگر به کفّار بدهیم همه به سوی کفر گرایش پیدا می کنند.

* نه فقط همسان بودن همه ی انسان ها در مسائل اقتصادی و معیشتی مورد اراده ی خداوند نیست،بلکه در مسائل اعتقادی هم نباید امور به سمتی برود که حقّ انتخاب از افراد گرفته و گمان کنیم اگر همه ی مردم جهان یک فکر و یک عقیده شوند،به مطلوب رسیده ایم.

پیام ها:

1- در دادن و پس گرفتن نعمت ها باید ظرفیّت جامعه مراعات بشود. لَوْ لا …

لَجَعَلْنا …

2- امّت واحده ای ارزش دارد که بر اساس ایمان باشد نه کفر. «لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النّاسُ أُمَّهً واحِدَهً»

3- ثروت،نشانه ی عزّت در نزد خداوند نیست. «لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ»

و برای خانه هایشان درب های متعدّد و تخت هایی که بر آنها تکیه زنند (قرار می دادیم).

و هر گونه زینتی(برای آنان فراهم می کردیم)ولی اینها همه جز وسیله کامیابی زندگی دنیا نیست،در حالی که آخرت نزد پروردگارت مخصوص اهل تقواست.

پیام ها:

1- در دید کفّار ارزش به زینت و زیور و در دید متّقین،ارزش به سعادت اخروی است. وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً … وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ

2- متّقین به جای آنکه در فکر زینت و زیور خانه های خود در دنیا باشند،در فکر آخرتند که همه اینها را خداوند خود فراهم کرده است. لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ … وَ زُخْرُفاً … وَ الْآخِرَهُ … لِلْمُتَّقِینَ

3- جوار پروردگار و فیض حضور با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. «عِنْدَ رَبِّکَ»

و هر که از یاد خدای رحمن روی گردان شود شیطانی بر او می گماریم که همراه و دمساز وی گردد.

و آنها(شیاطین)مردم را از راه(حقّ)باز می دارند ولی گمان می کنند که هدایت یافته اند.

نکته ها:

* آیات قبل،سخن از کفّار و غرق شدن در مادیات بود،این آیه یکی از آثار غوطه ور شدن در زر و زیور را بیان می کند.

* «یَعْشُ» از«عشو»به معنای آفتی در چشم است که سبب ضعف دید می گردد.این کلمه هرگاه با حرف«عن»همراه باشد به معنای اعراض کردن است.

* سیاست شیطان گام به گام است: «خُطُواتِ» [5]

مرحله اول القای وسوسه است. «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ» [6]

در مرحله دوم تماس می گیرد. «مَسَّهُمْ طائِفٌ» [7]

مرحله سوم در قلب فرو می رود. «فِی صُدُورِ النّاسِ[8]

مرحله چهارم در روح می ماند. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»[9]

مرحله پنجم انسان را عضو حزب خود قرار می دهد. «حِزْبُ الشَّیْطانِ» [10]

مرحله ششم سرپرست انسان می شود. «وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا» [11]

مرحله هفتم انسان خود یک شیطان می شود. شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ …[12]

امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:شیطان در روح انسان تخم گذاری می کند.«فباض و فرخ فی صدورهم»[13]

* آثار اعراض از یاد خدا

1.باز ماندن از راه خیر. «لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ»

2.انحراف فکری که خیال می کند هدایت یافته است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»

3.دیگر موعظه پذیر نیست. «وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ»[14]

4.توبه نمی کند چون خود را کج نمی داند.

5.زندگی نکبت بار دارد. «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً» [15]

6.کسی که در دنیا از دیدن حقّ کور است، «یَعْشُ» در آخرت نیز کور محشور می شود. «مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی» [16]

* شیطانِ همراه،ممکن است از دوستان ناباب یا همسر و فرزند یا شریک فاسد باشد.به همین دلیل کلمه شیطان نکره ذکر شده است تا شامل هر نوع شیطانی شود.

* نماز،ذکر رحمن است، «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»[17]قرآن،ذکر رحمن است، «نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» [18]پس هر کس از نماز و قرآن اعراض کند دچار سلطه شیطان همراه می شود.

«فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»

پیام ها:

1- سلطه شیطان در اثر اعمال خود ماست. وَ مَنْ یَعْشُ … نُقَیِّضْ

2- دل یا جای رحمن است یا شیطان. «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً»

3- کیفر روی گردانی از سرچشمه رحمت،بندگی شیطان سلطه گر است. «فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ»

4- تلاش شیطان برای بازداشتنن انسان از راه حقّ جدّی است. «إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ»

5-بدتر از انحراف عملی،انحراف فکری است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»

(همراه بودن شیطان ادامه دارد)تا زمانی که(مجرم در قیامت)نزد ما آید (و به شیطان همدم خود)گوید:ای کاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود،چه بد همنشینی بودی.

(ولی به آنان گفته می شود)امروز(آرزوی دوری از شیاطین)برای شما سودی ندارد چرا که ظلم کردید،شما(با شیاطین)در عذاب مشترکید.

نکته ها:

* مجرمان در قیامت آرزو می کنند که لااقل در جهنّم از شیاطین دور باشند،ولی قرآن می فرماید:آنها در عذاب هم با شیاطین شریکند و از هم جدا نمی شوند.

پیام ها:

1- ندامت ها در دنیا می تواند ثمربخش باشد ولی در آخرت جز حسرت سودی ندارد. یا لَیْتَ …

2- روز قیامت که پرده ها کنار می رود بسیاری محبوب ها منفور و پندارها باطل می شوند. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ حَتّی إِذا جاءَنا»

3- در قیامت،شیاطین با آدمیان محشور می شوند. «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ»

4- هم نشینان دنیا،هم نشینان قیامت خواهند بود. فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ … فَبِئْسَ الْقَرِینُ

5-قرین بودن با شیطان در روز قیامت خود نوعی عذاب است. «فَبِئْسَ الْقَرِینُ»

6- اعراض از ذکر خدا که زمینه سلطه شیطان است،ظلم به خویش و انبیاست.

«إِذْ ظَلَمْتُمْ»

7- برخلاف زندان دنیا که سختی زندان عمومی کمتر از انفرادی است،در قیامت عمومی بودن عذاب هیچ سودی ندارد. لَنْ یَنْفَعَکُمُ … أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ

(ای پیامبر!)آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکارند هدایت کنی؟

نکته ها:

* سخن حقّ تنها در زنده دلان خدا ترس مؤثّر است نه دیگران.در قرآن می خوانیم: «لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا» [19]،تا به هر زنده دلی هشدار دهد، «إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ اَلرَّحْمنَ»[20]

تنها کسانی را هشدار می دهد که پیرو ذکر بوده و خداترس می باشند.

پیام ها:

1- اگر زمینه پذیرش نباشد حتّی سخن رسول خدا اثری نخواهد داشت. «أَ فَأَنْتَ»

2- پیامبر برای هدایت مردم سوز داشت. أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ … أَوْ تَهْدِی

3- قرین شدن شیطان سبب کری و کوری باطنی می گردد. «الصُّمَّ – اَلْعُمْیَ»

پس هرگاه تو را از(میان آنان)ببریم،از آنان انتقام خواهیم گرفت.

یا(اگر زنده باشی)عذابی را که به آنان وعده داده ایم به تو نشان می دهیم، پس بدون شک ما بر نابودی آنان مقتدریم.

نکته ها:

* مراد از انتقام الهی،همان کیفر عادلانه اوست،نه کینه و عقده که معمولاً ریشه ی انتقام های بشری است.

پیام ها:

1- مرگ وحیات هر انسان،از جمله پیامبران به دست خداست. «فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ»

2- کیفر کافران،یک سنّت الهی است. «فَإِنّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ»

3- کفّار گمان نکنند تا پیامبر هست عذاب نمی شوند یا چون پیامبر از دنیا برود دیگر عذابی در کار نیست. فَإِمّا نَذْهَبَنَّ بِکَ … أَوْ نُرِیَنَّکَ

4- زمان نزول قهر خدا بدست او و حکیمانه است،خواه در زمان پیامبر باشد یا بعد از وفات او. نَذْهَبَنَّ … أَوْ نُرِیَنَّکَ … فَإِنّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ

پس آنچه را به تو وحی شده محکم بگیر،همانا تو بر راه مستقیم هستی.

و همانا قرآن برای تو و قومت وسیله یادآوری(و عظمت)است و به زودی (درباره آن)از شما سؤال خواهد شد.

نکته ها:

* برای کلمه«ذکر»دو معنا ذکر شده است:یکی تذکّر و یادآوری و دیگری یاد،عظمت و آوازه نیک.یعنی این قرآن،سبب تذکّر و غفلت زدایی یا سبب یاد تو در تاریخ است و به تو و امت تو عظمت می دهد.

پیام ها:

1- کوردلی و سنگدلی مردم نباید در پیامبر اثر کند. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی»

2- کسی که در راه مستقیم و متصل به وحی است،باید در کار خود جدی و با نشاط باشد. «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ»

3- به خاطر عدم پذیرش مردم،در حقّانیّت راه خود شک نکنیم. «إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»

4- پیامبر،معصوم است. «إِنَّکَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»

و از رسولانی که قبل از تو فرستاده ایم(از طریق پیروان یا کتابشان) سؤال کن،آیا غیر از خداوند رحمان،معبودان دیگری برای پرستش مردم قرار داده ایم؟

نکته ها:

* در آیات قبل بارها کلمه«رحمن»به کار رفته است،شاید اشاره به آن باشد که رها کردن سرچشمه رحمت و به سراغ غیر او رفتن شرط انصاف نیست.

پیام ها:

1- همه به تذکّر نیازمندیم. «لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ»

2- اول تذکّر به خود بعد مردم. «لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ»

3- همه در برابر قرآن مسئولیم. «وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ»

4- توحید اصل مشترک همه ادیان است و پیامبر اسلام استمرار دعوت پیامبران قبلی است. «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ»

5-پیامبر اسلام بر همه ی پیامبران قبلی اشراف دارد. «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا»

و همانا ما موسی را همراه با آیات(و معجزات)خود به سوی فرعون و اشراف قومش فرستادیم پس گفت:همانا من فرستاده پروردگار عالمیانم.

پس چون موسی با آیات ما به سراغ آنان آمد،آنان به آن(آیات و معجزات)خندیدند.

نکته ها:

* در قرآن،ماجرای موسی و فرعون و بنی اسرائیل تکرار شده است و این بخاطر آنست که سرنوشت موسی و قومش با سرنوشت پیامبر اسلام و مردم مکّه شباهت دارد،فرعون بهانه می آورد که موسی فقیر است و من تخت و تاج دارم،سران کفّار مکّه نیز پیامبر اسلام را فقیر و یتیم و خودشان را دارای مال و مقام می دانستند.

پیام ها:

1- انبیا علاوه بر کمالات شخصی باید معجزه داشته باشند. «مُوسی بِآیاتِنا»

2- در شرایط قبیله ای باید به سراغ اقوام رفت. «قالَ لِقَوْمِهِ» ولی در شرایط حکومتی باید به سراغ حکومت رفت. «إِلی فِرْعَوْنَ» (در شیوه تبلیغ ابتدا باید به سراغ موانع و اصلاح عناصری رفت که تغییر آنهاسبب تغییر جامعه است.)

3- طاغوت ها به تنهایی قدرتی ندارند،این اطرافیان هستند که به طاغوت ها زور می دهند. «فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ»

4- خنده و تمسخر نشانه پوکی و سبک سری و هوچی گری مخالفان است. «إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ»

و ما هیچ معجزه ای به فرعونیان نشان نمی دادیم،مگر آنکه از معجزه دیگر بزرگتر بود و ما آنان را به عذاب گرفتیم تا شاید باز گردند.

و(به موسی)گفتند:ای ساحر،پروردگارت را به آنچه نزد تو عهد کرده است برای ما بخوان(تا عذاب را از ما بردارد که در آن صورت)قطعاً هدایت تو را خواهیم پذیرفت.

ولی همین که(به دعای موسی)عذاب را از آنان برطرف کردیم،همان دم همگی پیمان شکستند(و ایمان نیاوردند).

نکته ها:

* در سوره ی اعراف آیه 135 نیز می فرماید:همین که ما از آنان قهر خود را برگرفتیم،آنان پیمان تسلیمی که بسته بودند،شکستند. «فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلی أَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ»

پیام ها:

1- برای روحیه های لجوج استدلال و معجزه ی پی در پی لازم است. «وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ إِلاّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها»

2- معجزات پی در پی،نشانه ی عنایت خداوند به هدایت مردم است. «آیَهٍ إِلاّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها»

3- اول اتمام حجّت بعد مجازات. نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ … أَخَذْناهُمْ

4- در شیوه تبلیغ باید ابتدا مرحله های عادی را طی کرد بعد مرحله بالاتر را. «هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها»

5-قهر الهی در دنیا برای توجّه و بازگشت مردم است. «لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»

6- افراد پست حتّی در حال گرفتاری و فشار،دست از تحقیر دیگران بر نمی دارند. «یا أَیُّهَا السّاحِرُ»

7- مجرمین در عمق روح خود،اولیای خدا را مستجاب الدعوه می دانند. «ادْعُ لَنا رَبَّکَ»

8-نبوّت یک عهد الهی است. «عَهِدَ عِنْدَکَ»

9- انسان به هنگام گرفتاری تعهّد می دهد «إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ» ولی بعد از حل مشکل پیمان شکن است. «یَنْکُثُونَ»

10- به هنگام احساس خطر فطرت خداشناسی در انسان بیدار می شود. «إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ»

و فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت:ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست و این نهرها از زیر(کاخ)من جاری نیست؟ آیا(عظمت مرا) مشاهده نمی کنید.

بلکه من از این کسی که بی مقدار است و نمی تواند روشن سخن بگوید بهترم.

نکته ها:

* جمله ی «أَنَا خَیْرٌ» در قرآن،یک بار از ابلیس صادر شده است و بار دیگر از فرعون.

* دشمن،کوچک ترین نقطه ی ضعف را بزرگ جلوه می دهد.بیان حضرت موسی کمی سنگین بود،خودش فرمود:برادرم افصح از من است، «وَ أَخِی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» [21]ولی فرعون این مسئله را بزرگ می کند و می گوید: «لا یَکادُ یُبِینُ» موسی نمی تواند روشن سخن بگوید.

* در این آیات،ترس،تفاخر،استبداد،عجب،عقیده باطل،تکیه بر ثروت و استفاده از زرق و برق که از ویژگی های طاغوت است،به خوبی دیده می شود.

پیام ها:

1- طاغوت ها به هنگام خطر دست به تبلیغات می زنند. «وَ نادی فِرْعَوْنُ»

2- فرعون از احساسات مردم سوء استفاده می کرد. «یا قَوْمِ»

3- طاغوت چون منطق ندارد،به کاخ ومال خود تکیه می کند. «أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ»

4- طاغوت ها از مردم می خواهند که عقلشان در چشمشان باشد. «أَ فَلا تُبْصِرُونَ»

5-خودمحوری از ویژگی های بارز طاغوت است. «أَ لَیْسَ لِی – أَمْ أَنَا خَیْرٌ»

6- استخفاف دیگران،از ویژگی های طاغوت است. «هُوَ مَهِینٌ – لا یَکادُ یُبِینُ»

7- پست شمردن دیگران به خاطر لباس و ظاهری ساده،رفتاری فرعونی است.

«هُوَ مَهِینٌ»

(اگر موسی حقّ است)پس چرا دستبندهایی از طلا بر او نیاویخته،یا (برای تصدیق رسالتش،)با او فرشتگانی همراه نشده اند.

پس فرعون قوم خود را سبک شمرد و آنان او را اطاعت کردند زیرا آنان قومی فاسق بودند.

پس چون ما را به خشم آوردند،از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.

پس آنان را پیشگامانی(بد)و عبرتی برای آیندگان قرار دادیم.

نکته ها:

* «أَسْوِرَهٌ» جمع«سوار»به معنای دستبند است.

* حکومت حاکمان بر مردم در نظام باطل،بر اساس استخفاف و تحقیر مردم است ولی اطاعت مردم در نظام حقّ،یا بر اساس انتخاب احسن است، «یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» [22]آن هم همراه با محبّت، «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» [23]اگر تو خشن و سنگدل بودی،از تو دور می شدند.

* از امام صادق علیه السلام درباره ی تفسیر کلمه «آسَفُونا» سؤال شد.حضرت فرمود:خداوند مثل ما انسان ها تأسّف ندارد،ولی اولیایی دارد که تأسّف یا رضایت آنان،خشم و رضایت او را به همراه دارد.[24]

* گذشته را«سلف»و آینده را«خلف»گویند و به آنچه نمونه است«مثل»گویند.به افرادی که به عنوان نمونه نظیر ضرب المثل ها بر سر زبان ها جاری هستند،مَثَل گفته می شود.

«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ»

پیام ها:

1- کسی که منطق ندارد به ثروت و زینت تکیه می کند و داشتن آنها را نشانه حقّ و نداشتن آن را نشانه باطل می پندارد. «فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ»

2- زینت کردن مردان به طلا،کار فرعونی است. «أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ»

3- تضعیف رهبر الهی و القای شبهه کار فرعونیان است. أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ …

4- اطاعت در نظام فاسد بر اساس تحقیر مردم است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»

5-خود باختگی و تهی شدن از هویّت سبب تسلیم شدن در برابر طاغوت ها است. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»

6- سرسپردگی و اطاعت کورکورانه،ریشه در فقر فرهنگی،کوته فکری و سطحی نگری انسان ها دارد. «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ»

7- جامعه ای که از خط الهی خارج شد،خود را باور نمی کند و خفت پذیر می شود. فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ … إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ («فسق»به معنای خارج شدن از مدار حقّ است)

8-کسی که به نهر آب افتخار می کرد، «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» در همان نهر غرق شد. «فَأَغْرَقْناهُمْ»

9- گاهی کیفرها علاوه بر قیامت در دنیا نیز صورت می گیرد. «فَأَغْرَقْناهُمْ»

10- در مدار فسق و طغیان،آمر و مأمور با هم هلاک می شوند. «أَجْمَعِینَ»

11- خشم و انتقام خداوند از انسان،به خاطر عملکرد خود اوست. فَأَطاعُوهُ …

آسَفُونا … اِنْتَقَمْنا مِنْهُمْ

12- به گواهی تاریخ،نابود کردن قدرت های جبار،سنّت حتمی الهی است.

«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ»

13- حوادث گذشتگان برای آیندگان درس عبرت است. فَأَغْرَقْناهُمْ … فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً

و همین که(از سوی بت پرستان)درباره عیسی بن مریم مثالی زده شد (که اگر معبودان غیر خدا هیزم دوزخند پس عیسی نیز که معبود است دوزخی است)ناگهان قوم تو در پی آن فریاد تمسخر بر داشتند.

و گفتند:آیا خدایان ما بهترند یا او؟(اگر عیسی که از معبودهای ما بهتر است در جهنّم باشد،به جهنّم رفتن ما و معبودهایمان چندان مهم نیست.) این مثال را برای تو جز از راه جدل نزدند بلکه آنان قومی جدل پیشه اند.

نکته ها:

* هنگامی که آیه 98 سوره ی انبیاء نازل شد که «إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ» بت پرستان،همراه با بت ها و معبودان،هیزم جهنّم قرار خواهند گرفت،شخصی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید:اگر چنین است عیسی و عُزیر نیز معبود نصاری و یهود هستند و طبق این آیه عیسی و عُزیر هیزم جهنّم خواهند بود و اگر عیسی در دوزخ است ما و بت ها آن جهنّم را می پذیریم.کفّار هلهله کردند و خندیدند.پیامبر فرمود:از انسان ها معبودانی به دوزخ می روند که بخواهند معبود باشند،نظیر فرعون ولی عیسی و عزیر هرگز حاضر به معبود شدن نبودند.به علاوه در ادامه ی همان سوره،حساب این افراد برجسته از حساب بت ها جدا شده است،چنانکه می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ» این بندگان خدا(که حاضر نبودند معبود قرار گیرند)و از طرف ما وعده نیک به آنان داده شده از دوزخ دورند.به هر حال مشرکان عیسی را مَثَل زدند و خندیدند و فکر کردند پیامبر جوابی ندارد ولی تشبیه عیسی به بت ها،جدلی بیش نیست.

* اصرار قرآن بر اینکه حضرت عیسی را فرزند مریم معرّفی کند،برای جلوگیری از غلّو و فرزند خدا دانستن اوست.

* تنها نامی که از زنان در قرآن آمده،نام مریم است.باقی زنان با نام بیان نشده اند،همچون مادر موسی «أُمِّ مُوسی» [25]،خواهر موسی «لِأُخْتِهِ» [26]،همسر عمران «امْرَأَتُ عِمْرانَ» [27]، همسر فرعون «امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ»[28]،همسر عزیز مصر «امْرَأَتُ الْعَزِیزِ» [29]،همسر لوط «امْرَأَتَ لُوطٍ»[30]،همسر ابولهب «امْرَأَتُهُ حَمّالَهَ الْحَطَبِ» [31]،همسران پیامبر «نِساءَ النَّبِیِّ»[32]،همسر نوح «امْرَأَتَ نُوحٍ» [33]و خانمی که بافندگی می کرد. «کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها» [34]

پیام ها:

1- افراط و تفریط در عقاید،به جایی می رسد که گروهی عیسی را در حدّ خدایی بالا ببرند وگروهی او را همردیف بت های سنگی سازند. «ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً»

2- کفّار از هوچیگری هر صحنه ای که وسیله ضربه زدن به پیامبر قرار گیرد، استقبال می کنند. «إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ» (همین که شخصی گفت:اگر معبودها دوزخی هستند پس عیسی هم دوزخی است،با هلهله خندیدند.)

3- جدال نیکو ارزش است،ولی جدال خصمانه محکوم است. «بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ»

عیسی جز بنده ای نیست که ما بر او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل الگو و نمونه قرار دادیم.

و اگر بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی را قرار می دهیم تا جانشین شما شوند.

نکته ها:

* دفاع از شخصیّت های معصوم لازم است و نباید آن بزرگواران دست آویز اهداف سوء قرار گیرند.مشرکان حضرت عیسی را مثال زدند که معبود گروهی است و به گفته قرآن عابد و معبود غیر الهی دوزخی است،پس عیسی دوزخی می باشد،ولی قرآن در این آیه از عیسی تجلیل می کند.

پیام ها:

1- عیسی معبود نیست،بلکه عبد مخلص خداست. «إِنْ هُوَ إِلاّ عَبْدٌ»

2- عبودیّت سبب دریافت الطاف الهی است. «عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ»

3- گرچه عیسی پیامبر اولوالعزم بود و برای همه مردم زمان خود معبوث شد امّا مخاطبان اولیه اش بنی اسرائیل بودند. «مَثَلاً لِبَنِی إِسْرائِیلَ»

4- خداوند نیازی به عبادت مردم ندارد.اگر می خواست فرشتگانی به جای مردم قرار می داد که دائماً در اطاعت باشند. «لَوْ نَشاءُ»

و همانا عیسی(چون مرده زنده می کرد)مایه علم وآگاهی به قیامت است.

پس در قیامت شک نکنید و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است.

و شیطان شما را(از راه خدا)باز ندارد،همانا او دشمن آشکار شماست.

نکته ها:

* در مقابل مشرکان که حضرت عیسی را مثلی برای معبودان غیر خدایی می شمردند،این آیه می فرماید:حضرت عیسی،خود یکی از علائم قیامت است.تولدش از مادری بدون همسر،نشانه قدرت خدا بر آفریدن مجدد انسان ها در قیامت است،چنانکه او در همین دنیا مردگان را زنده می کرد و در پایان عمر جهان از آسمان نازل می شود که مقدّمه قیامت است.

پیام ها:

1- وجود اولیای خدا،نشانه ای از قیامت و یادآور آن است. «لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ»

2- با دیدن نشانه های قدرت الهی تردید در امکان زنده شدن مردگان سزاوار نیست. «فَلا تَمْتَرُنَّ»

3- رهبران معصوم بر راه مستقیم هستند و پیروی از آنان نیز راه مستقیم است.

«اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»

4- انسان به طور فطری دنبال راه است که خداوند آن را نشان می دهد. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»

5-تردید نابجا مایه ی دور افتادن از راه مستقیم است. فَلا تَمْتَرُنَّ … وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ

6- انسان برای حرکت در راه مستقیم،به الگو نیاز دارد. «وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»

7- راه مستقیم یک راه بیش نیست. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»

8-شیطان در کمین رهروان راه مستقیم است. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ – وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ»

9- با توجّه به سابقه شیطان در فریفتن آدم و حوا،دشمنی او بر کسی مخفی نیست. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»

10- شناخت وسوسه های شیطان نیازی به تأمّل و تعقّل ندارد،زیرا فطرت انسان به راحتی انحراف را می فهمد. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»

و چون عیسی همراه با دلایل روشن(و معجزات)آمد،گفت:همانا من برای شما حکمت آورده ام(و آمده ام)تا بعضی از آنچه در آن اختلاف می کنید برای شما بیان کنم.پس از خداوند پروا و مرا اطاعت کنید.

نکته ها:

* از دلایل بعثت انبیا می توان موارد زیر را نام برد:

1.بینش دادن به مردم.«حکمت»

2.روشنگری در مسائل اختلافی. «لِأُبَیِّنَ»

3.دعوت به تقوا. «فَاتَّقُوا اللّهَ»

4.معرّفی الگوی حقّ. «وَ أَطِیعُونِ»

سستی و تزلزل در کار خدا نیست،زیرا که او حکیم است،کتابش حکیم است و منطق پیامبرانش حکمت است.

* در تقوای الهی،ایمان به خدا،انجام واجبات و ترک محرّمات نهفته است و در پیروی از پیامبر،پذیرش اصل نبوّت و سنّت آن بزرگوار مطرح است.

پیام ها:

1- پیامبران همراه با دلائل روشن و قانع کننده و خردپذیر و غیر قابل خدشه و معجزات متعدّد آمده اند. جاءَ عِیسی بِالْبَیِّناتِ … بِالْحِکْمَهِ …

2- حرکت انبیا یک حرکت فرهنگی و فکری است نه کودتایی. «جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ»

3- رفع اختلافات دینی،از اهداف انبیاست. لِأُبَیِّنَ لَکُمْ … تَخْتَلِفُونَ فِیهِ

4- تقوا و اطاعت از رهبران الهی،تضمین کننده وحدت اجتماعی است. «لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ»

همانا خداوند همان پروردگار من و پروردگار شماست،پس او را بپرستید که این راه مستقیم است.

پس از میان مردم گروه هایی اختلاف نمودند،پس وای بر کسانی که ظلم کردند از عذاب روز دردناک.

نکته ها:

* حضرت عیسی علیه السلام وظیفه داشت که پاره ای از اختلافات را حل کند،ولی همین که دعوت خود را شروع کرد،درباره خود او نیز اختلافات جدیدی رخ داد. لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ … فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ

پیام ها:

1- اصلی ترین پیام حضرت عیسی،دعوت مردم به یکتاپرستی است. «إِنَّ اللّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ»

2- نظارت و تدبیر امور تنها از آنِ خداست. «إِنَّ اللّهَ هُوَ رَبِّی»

3- پرستش مخصوص کسی است که امور به دست اوست. «رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ»

4- پرستش هر چیز و هر کس جز خداوند،بیراهه رفتن است. «فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»

5-بندگی خداوند و پیروی از رهبر آسمانی یک حقیقت است. «وَ أَطِیعُونِ … هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ» [35]، فَاعْبُدُوهُ … هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ

6- اختلاف،مایه ی دوری از راه مستقیم است. «هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ – فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ»

7- ایجاد تفرقه و اختلاف بعد از روشنگری انبیا ظلم است. فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ …

فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا

آیا جز قیامت را انتظار می برند که ناگهان به سراغشان آید در حالی که بی خبرانند.

دوستانِ(امروز)،در آن روز با یکدیگر دشمن اند،جز اهل تقوا.

نکته ها:

* حال کسانی که بر اساس غیر تقوا،دوستانی انتخاب کرده اند،در قیامت چنین است:

– پشیمانی و حسرت که چرا با او دوست شدم. «یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً» [36]وای بر من! ای کاش فلانی را دوست خود بر نمی گزیدم.

– دوستان هیچ نقشی برای کمک به یکدیگر ندارند. «وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً»[37]

– دوستان،دشمن یکدیگر می شوند. «الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» (آیه مورد بحث)

– به یکدیگر لعنت خواهند کرد. «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» [38]

– از یکدیگر فرار می کنند. «یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ»[39]

– گناهان خود را به گردن یکدیگر می اندازند. «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنّا مُؤْمِنِینَ»[40]

– از یکدیگر برائت دارند. «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ»[41]

پیام ها:

1- وقوع قیامت ناگهانی است و زمان آن بر کسی معلوم نیست. «بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»

2- تمام دوستی هایی که بر اساس تقوا نباشد،به دشمنی تبدیل می شود.

اَلْأَخِلاّءُ … عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ

(خداوند به آنان می گوید:)ای بندگان من! امروز نه ترسی بر شماست و نه غمگین می شوید.

آنان که به آیات ما ایمان آورده و همواره تسلیم(حقّ)هستند.شما و همسران تان در حالی که شادمانید به بهشت داخل شوید.

ظرف ها و جام هایی از طلا بر آنان چرخانده می شود و آنچه را که نفس میل داشته باشد و چشم(از دیدنش)لذّت ببرد در بهشت موجود است وشما در آنجا جاودانه هستید.

نکته ها:

* «تُحْبَرُونَ» از«حبره»به معنای حال پسندیده است که به صورت شادمانی بر چهره نمودار می شود،«صحاف»جمع«صحفه»به ظرف های بزرگ گفته می شود. «أَکْوابٍ» جمع «کوب»به جامی گفته می شود که دسته ندارد.

* یکی از لذّت های چشم،ملاقات اولیای الهی است که انسان در دنیا موفّق به دیدار آنان نشده است.

* نعمت های بهشتی اقسام مزایا را دارا هستند:

1.همه ی سلیقه ها و چشم ها را اشباع می کند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»

2.تنوّع دارند. «بِصِحافٍ – أَکْوابٍ»

3.زیبا هستند. «ذَهَبٍ»

4.مطابق میل هستند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ»

5.چشم از دیدن آن خسته نمی شود «تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»

* از اینکه قرآن فرمان می دهد شما و همسرانتان وارد بهشت شوید،معلوم می شود که مراد، همسران دنیوی آنان است،زیرا حورالعین بیرون از بهشت نیستند تا فرمان ورود به آنان داده شود. [42]

پیام ها:

1- بندگی خداوند رمز بیمه شدن از هراس ها و خطرها در قیامت است. یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ …

2- اول آرامش سپس دریافت نعمت های بهشتی. لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ … اُدْخُلُوا الْجَنَّهَ

3- ایمان به تنهایی کافی نیست،باید تسلیم کامل باشیم. آمَنُوا … وَ کانُوا مُسْلِمِینَ

4- همسران با ایمانِ دنیوی،در آخرت نیز همراهند. اُدْخُلُوا … أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ

5-لذّت چشم در قیامت،به گونه ای است که با دیگر خواسته های بهشتیان برابری می کند. «تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ»

6- رسیدن به تمام خواسته ها،فقط در بهشت امکان پذیر است. «فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ»

7- غرائز و کشش های درونی انسان تا قیامت همراه انسان است. فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ …

و این است بهشتی که به خاطر عملکردتان به میراث برده اید.

در آنجا برای شما میوه فراوانی است که از آنها می خورید.

نکته ها:

* به گفته روایات،خداوند برای هر انسانی مکانی در دوزخ و جایگاهی در بهشت قرار داده است.اهل بهشت جایگاه بهشتی دوزخیان را به ارث می برند و دوزخیان جایگاه دوزخیِ بهشتیان را. [43]

* مسئله ی ارث بردن بهشت در آیات گوناگونی مطرح شده است: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ اَلَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ[44]

پیام ها:

1- بهشت در برابر عملِ نیک پایدار است. «بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»

2- تعدّد و تنوّع میوه ها،یکی از نعمت های بهشت است. «فاکِهَهٌ کَثِیرَهٌ»

3- لذّت های بهشت،همانند لذّت های دنیا،با غرائز بشری هماهنگی دارد. «مِنْها تَأْکُلُونَ»

بدون شک مجرمان در عذاب دوزخ جاودانه اند.عذاب از آنان کاهش نمی یابد و آنان در آنجا(حزنی همراه با)یأس دارند.

و ما به آنان ستم نکردیم ولکن آنان خود ستمگر بوده اند.

نکته ها:

* «مُبْلِسُونَ» از«ابلاس»به معنای اندوهی است که همراه با یأس باشد.شاید کلمه«ابلیس» نیز به خاطر یأس شیطان از رحمت خدا بر او اطلاق شده است.

* جاودانگی،تخفیف ناپذیری و یأس و اندوه از نشانه های دوزخ است.

پیام ها:

1- در تربیت،هشدار وبشارت باید در کنارهم باشد. «تِلْکَ الْجَنَّهُ – اَلْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ»

2- عامل ورود در دوزخ،عملکرد خود انسان است. «إِنَّ الْمُجْرِمِینَ»

3- کیفرهای خداوند عادلانه است. «وَ ما ظَلَمْناهُمْ»

4- ظلمِ پیوسته،عذاب پیوسته دارد. خالِدُونَ … کانُوا هُمُ الظّالِمِینَ

و فریاد می کشند که ای مالک(دوزخ! بگو:)پروردگارت علیه ما حکم (مرگ)صادر کند.او می گوید:شما ماندنی هستید(و مرگ در کار نیست).

نکته ها:

دوزخیان در قیامت از هر کسی استمداد می کنند:

– گاهی از مؤمنان. «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ» ای بهشتیان! به ما نگاهی کنید تا از شما کسب نور کنیم.

– گاهی از رهبران ستمگر. «فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ» آیا شما ما را از قهر خدا نجات می دهید؟

– گاهی از مأموران دوزخ.(نظیر همین آیه)

* دوزخیان آرزوی نابودی می کنند امّا برآورده نمی شود.چنانکه در جای دیگر می خوانیم:

«لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا»[45]بر آنان حکم مرگ نمی شود تا بمیرند.

پیام ها:

1- کار انسان به جایی می رسد که از مأمور دوزخ استمداد می کند. «یا مالِکُ»

2- آرزوی دوزخیان مرگ و نابودی است. «لِیَقْضِ عَلَیْنا»

3- دوزخیان در عذاب ماندگارند. «إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»

همانا ما حقّ را برای شما آوردیم ولی اکثر شما نسبت به آن کراهت داشتید.

بلکه آنان تصمیم قطعی(بر نپذیرفتن حقّ)گرفتند،(اگر چنین است)پس ما نیز تصمیم گرفته ایم(و کیدشان را بی اثر می گذاریم).

آیا آنان گمان می کنند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوشی آنان را نمی شنویم.چرا و فرستادگان ما نزد آنان حضور داشته و(همه چیر را) ثبت می کنند.

نکته ها:

* «ابرام»به معنای تابیدن و محکم کردن و در اینجا به معنای تصمیم جدّی بر توطئه علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و نپذیرفتن آیین اوست.

پیام ها:

1- عذاب الهی بعد از اتمام حجّت است. «إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ، لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ»

2- حقّ پذیر کم است. «جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»

3- مبدأ حقّ،خداست و ملاک کیفر و پاداش نیز،پذیرش و عدم پذیرش حقّ است. جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ … لِلْحَقِّ کارِهُونَ

4- تا از ما تصمیمی و عملی سر نزند خداوند کیفر نمی دهد،کیفر الهی متناسب با عملکرد ماست. «أَبْرَمُوا – مُبْرِمُونَ»

5-منکران انبیا بدانند که با خدا طرفند. «أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّا مُبْرِمُونَ»

6- کافران تنها بر اساس حدس و گمان حرکت می کنند. «أَمْ یَحْسَبُونَ»

7- مخالفان خدا را نشناختند که گمان می کنند خدا از پنهان آنها بی خبر است. «أَمْ یَحْسَبُونَ أَنّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ»

8-هر کلامی توسط فرشتگان ثبت و نوشته می شود. رُسُلُنا … یَکْتُبُونَ

(ای پیامبر! به آنان)بگو:اگر برای خداوند رحمن فرزندی بود پس من اولین پرستنده بودم(و به آن فرزند احترام می گذاردم).

منزّه است پروردگار آسمان ها و زمین،پروردگار عرش،از آنچه او را توصیف می کنند.

پیام ها:

1- در گفتگو با مخالفان مدارا و مماشات کنیم. «إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ» این جمله به خاطر کوتاه آمدن در گفتگو است و گرنه خداوند فرزند ندارد و باید جمله ی «لو کانوا»بکار رود.

2- هرگاه در سخنی احتمال نقص برای خداوند بود مناسب است او را تنزیه کنیم. إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ … سُبْحانَ

3- پروردگار هستی چه نیازی به فرزند دارد. «رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ»

پس(این یاوه سراها را)به حال خود واگذار تا(در باطل)فرو روند و سرگرم باشند تا روزی را که وعده داده شده اند ملاقات نمایند.

و اوست آنکه در آسمان ها پرستش می شود و در زمین نیز پرستش می شود و اوست حکیم دانا.

نکته ها:

* آنجا که استدلال و هشدار اثر نکند باید طرف مقابل را به حال خود رها کرد،مانند آنکه پزشک دلسوز،به هنگام یأس،مریض را به حال خود رها می کند.

پیام ها:

1- یکی از سنّت های الهی مهلت دادن به نااهلان و رها کردن آنان به حال خود بعد از اتمام حجّت است. فَذَرْهُمْ …

2- عقاید و افکار و کردار ناروا،منجلابی است که افراد را در خود غرق می کند.

«یَخُوضُوا»

3- هر تحقیق و پژوهشی ارزش ندارد.گاهی انسان در عین تحقیق،بازیگر است.

«یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا»

4- آنچه در مدار حقّ و منطق نباشد نوعی بازی است. «یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا»

5-یاوه سرایان روز تلخی در پیش دارند. «یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ»

6- کفر مردم در عظمت و عزّت خداوند اثری ندارد. فَذَرْهُمْ … وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ

7- توحید و یکتاپرستی محور اصلی اختلاف پیامبر با مشرکان بود.(تکرار کلمه «اله»نشان آن است) «فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»

8-حکمت و علم مطلق،مخصوص خداست. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»

9- کسی سزاوار پرستش است که دارای علم و حکمت بی نهایت باشد. إِلهٌ … هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ

10- حکمت غیر از علم است.چه بسیار عالمانی که اهل حکمت نیستند،دانش دارند امّا بینش ندارند.خداوند هم علیم است و هم حکیم. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ»

بلند مرتبه است،آن که حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست برای اوست و آگاهی از قیامت مخصوص اوست و به سوی او باز گردانده می شوید.

نکته ها:

* «تَبارَکَ» از«برکات»به معنای تعالی است،یعنی خداوند بلند مرتبه است.

در قرآن،نه مرتبه خداوند با عبارتِ «تَبارَکَ» توصیف شده است.

* در این آیه و آیه قبل هشت کمال برای خداوند مطرح است تا اعتقاد به فرزند داشتن و سایر آنچه به ناحقّ درباره ی خداوند توصیف می کنند برطرف شود.

پیام ها:

1- حاکمیّت خداوند یگانه بر نظام هستی،پاینده و زوال ناپذیر است. «تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ»

2- خداوند از هر گونه نقص منزّه و در برابر هر گونه کمال مبارک است. سُبْحانَ …

تَبارَکَ …

3- در برابر کج فهمی دیگران باید از مقدّسات تجلیل کرد. تَبارَکَ الَّذِی لَهُ …

4- خداوند هم مبدأ است و هم مقصد. لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ … إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

5-جز خدا هیچ کس از زمان وقوع قیامت آگاه نیست. «وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَهِ»

6- احضار مردم در قیامت هم عمومی است و هم اجباری. «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

کسانی را که جز او می خوانند مالک هیچ گونه شفاعتی نیستند مگر کسانی که شهادت به حقّ داده اند(مثل حضرت عیسی و فرشتگان که بدون رضای خودشان معبود قرار گرفته اند)و آنان خود می دانند(که مورد شفاعت کجاست).

پیام ها:

1- اصل شفاعت مورد قبول است،امّا شفاعت های موهومی مردود است. لا یَمْلِکُ … اَلشَّفاعَهَ

2- اصلاح را باید از سرچشمه آغاز کرد.سرچشمه ی شرک،امید به شفاعت معبودهاست که باید مردم را از چنین خیالی مأیوس نمود. «لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ»

3- کسی حقّ شفاعت دارد که به حقّ معترف و گواه باشد. «شَهِدَ بِالْحَقِّ»

4- آنان که حقّ شفاعت دارند برای هر کس و هر مورد،شفاعت نمی کنند،خود

می دانند که مورد شفاعت کجاست. «وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»

5-گواهی و شهادت زمانی ارزش دارد که بر اساس علم باشد. «شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»

و اگر از مشرکان سؤال کنی چه کسی آنان را آفریده است،قطعاً خواهند گفت: خدا.پس چگونه به انحراف کشانده می شوند.

نکته ها:

* «یُؤْفَکُونَ» از«افک»به معنای روی گرداندن و انحراف از مسیر طبیعی است.

پیام ها:

1- مشرکان مکّه،خالقیّت خدا را قبول داشتند ولی در ربوبیّت و تدبیر و کارگشایی و شفاعت،گرفتار شرک بودند و دیگران را دخیل می دانستند. «لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللّهُ»

2- توحید،امری فطری و شرک،انحراف از فطرت انسانی است. «فَأَنّی یُؤْفَکُونَ»

و سخن رسول ما این است:ای پروردگار! همانا اینان قومی هستند که ایمان نمی آورند.

نکته ها:

* «قِیلِهِ» مثل«قوله»مصدر و به معنای گفتار است.

پیام ها:

1- پیامبران در برابر افراد لجوج به خدا پناهنده می شوند. «یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ»

2- مبلّغان دینی توقّع پذیرش حقّ را از همه مردم نداشته باشند. «هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ»

(اکنون که از هدایتشان نا امید شده ای)پس از آنان روی گردان و بگو:

بدرود.در آینده خواهند فهمید(که کیفرشان چیست؟)

نکته ها:

* در فرهنگ عرب،دو موقع سلام می کنند؛یکی هنگام ورود و ملاقات و دیگری هنگام خروج و خداحافظی.چنانکه در پایانِ هر نماز می گوییم:«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته».مراد از سلام در این آیه نیز سلامِ خداحافظی و متارکه است.در فارسی نیز یک درود داریم و یک بدرود.

پیام ها:

1- مشرکان لجوج را به حال خویش رها کنید و با آنان منازعه نکنید. «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ»

2- حتّی با مشرکان،زندگی همراه مسالمت لازم است. فَاصْفَحْ … وَ قُلْ سَلامٌ (کمترین انتظار دین از بشر همزیستی مسالمت آمیز اجتماعی است)

3- پیامبر اسلام تمام کارهای خویش را به فرمان خداوند انجام می داد. «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ»

4- خداوند مخالفان پیامبران را به کیفر سختی هشدار داده است. «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ»

«والحمدللّه ربّ العالمین»

 

[1] – .تفسیر راهنما

[2] – طه،53

[3][3] – – تفسیر برهان

[4] – .مجادله،11.

[5] – بقره،168.

[6] – طه،120

[7] – اعراف،201.

[8] – .ناس،5.

[9] – زخرف،36.

[10] – مجادله،19

[11] – نساء،119

[12] – انعام،112

[13] – نهج البلاغه،خطبه 7

[14] – صافّات،13

[15] – طه،124

[16] – اسراء،72

[17] – طه،14.

[18] – حجر،9.

[19] – یس،70.

[20] – یس،11

[21] – قصص،34.

[22] – زمر،18.

[23] – آل عمران،159

[24] – تفسیر راهنما

[25] – قصص،7.

[26] – .قصص،11.

[27] – آل عمران،35.

[28] – قصص،9.

[29] – یوسف،30.

[30] – تحریم،10.

[31] – تبت،2.

[32] – احزاب،30.

[33] – تحریم،10

[34] – نحل،99.

[35] – زخرف،61.

[36] – .فرقان،28

[37] – معارج،10

[38] – اعراف،38

[39] – عبس،34-36.

[40] – سبأ،31.

[41] – زخرف،38.

[42] – تفسیر المیزان

[43] – تفسیر مراغی و مجمع البیان

[44] – مؤمنون،10 و 11

[45] – فاطر،36.

تکرار در قرآن: ۴(بار)

لیست کلمات مشتق شده

زينت [يونس:24]. راغب آن را زينت روكش گفته كه نقش و نگار است و نيز آن را كمال حسن گفته‏اند (مجمع (اقرب) يعنى چون زمين زيبائى خود را گرفت و آراسته شد. [اسراء:93]. يعنى براى تو اطاقى باشد از طلا. ظاهراً مراد آن است كه زينت آن از طلا باشد. طلا را به جهت كمال حسن زخرف گفته‏اند زخرف القول سخنى است باطل كه ظاهر آن صدق و راست باطل كه ظاهر آن صدق و راست مى‏نمايد [انعام:112]. بعضى قول باطل و ظاهر الصدق را براى فريب القامى كند. آن به معنى مفعول (مزخرف) است. زخرف نام سوره چهل و سوم از قرآن است گوئى به مناسبت آيه 35 همان سوره، زخرف خوانده شده است «وَلِبُيُوتِهِمْ اَبْواباً وَ سُرُراً عَلَيْها يَتَّكِوُونَ وَ زُخْرُفاً» در مجمع گويد: زخرف كمال حسن شيى‏ء است و لذا به طلا و به نقوش و تصاوير زخرف گفته‏اند در حديث است كه «اِنَّهُ لَمْ يَدْخُلِ الْكَعْبَةَ حَتَّى اَمَرَ بِالزُّخْرُفِ فَنَحَّى» آن حضرت وارد كعبه نشد تا فرمود كه تصاوير و نقوش را از آن كنار كردند. در مجمع گويد: «زُخْرُفاً» در آيه منصوب است با فعل مضمر يعنى «وَ جَعَلْنا لَهُمْ زُخْرُفاً» ولى شايد عطف باشد به «سُرُراً».

معنی کلمه زخرف در سوره زخرف
معنی کلمه زخرف در سوره زخرف
0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *